←پانویس
(←پانویس) برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
(←پانویس) برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
||
خط ۲۹: | خط ۲۹: | ||
چنین دعوتهایی را کسانی چون [[معاویه]] و [[مروان بن حکم]] تاب نمیآوردند، از این رو همواره عثمان را بر [[ضد]] ابوذر تحریک میکردند تا اینکه وی را، بدون اینکه به [[جنگ]] خدا و رسولش رفته باشد یا بر روی [[زمین]] به [[فساد]] دست زده باشد ـ آنگونه که [[شریعت اسلام]] میگوید ـ به [[ربذه]] [[تبعید]] کردند<ref>سید قطب، العدالة الاجتماعیة، ص۲۳۱ و ۲۳۳.</ref>.<ref>[[محمد مهدی آصفی|آصفی، محمد مهدی]]، [[بر آستان عاشورا ج۱ (کتاب)|بر آستان عاشورا]]، ج۱، ص ۴۷.</ref> | چنین دعوتهایی را کسانی چون [[معاویه]] و [[مروان بن حکم]] تاب نمیآوردند، از این رو همواره عثمان را بر [[ضد]] ابوذر تحریک میکردند تا اینکه وی را، بدون اینکه به [[جنگ]] خدا و رسولش رفته باشد یا بر روی [[زمین]] به [[فساد]] دست زده باشد ـ آنگونه که [[شریعت اسلام]] میگوید ـ به [[ربذه]] [[تبعید]] کردند<ref>سید قطب، العدالة الاجتماعیة، ص۲۳۱ و ۲۳۳.</ref>.<ref>[[محمد مهدی آصفی|آصفی، محمد مهدی]]، [[بر آستان عاشورا ج۱ (کتاب)|بر آستان عاشورا]]، ج۱، ص ۴۷.</ref> | ||
==ابوذر== | |||
«ابوذر» از بزرگان [[صحابه]] بود، خیلی زود به [[اسلام]] گروید، یعنی زمانی که [[پیامبر]] هنوز در [[مکه]] بود و اسلام روزهای آغازین خود را سپری میکرد. او چهارمین و یا پنجمین نفری بود که اسلام آورد و نخستین کسی بود که به [[رسول خدا]]{{صل}} [[سلام]] و [[تحیت]] [[اسلامی]] گفت. ابوذر پس از آنکه [[مسلمان]] شد، به میان [[قوم]] و [[قبیله]] خود برگشت و تا [[زمان]] [[هجرت پیامبر]]{{صل}} در [[سرزمین]] [[مردم]] خود باقی ماند و بعد از [[جنگ بدر]] و [[احد]] و [[خندق]] به [[مدینه]] نزد رسول خدا{{صل}} آمد و تا زمان [[رحلت پیامبر]]{{صل}} همراه آن حضرت بود. | |||
ابوذر، سه سال قبل از مبعوث شدن پیامبر{{صل}} به [[پرستش]] [[خدای یگانه]] روی آورده بود. او با پیامبر{{صل}} بر سر این نکته [[بیعت]] کرد و قول داد که در [[راه خدا]] از [[سرزنش]] هیچ سرزنش کنندهای نهراسد و همواره [[حقیقت]] را هر چند که تلخ باشد، بگوید. درباره ابوذر، [[فضایل]] بسیاری [[روایت]] شده است. از جمله «[[عبدالله بن عمر]]» از پیامبر{{صل}} روایت کرده است که آن حضرت فرمودند: {{متن حدیث|مَا أَظَلَّتِ الْخَضْرَاءُ وَ لَا أَقَلَّتِ الْغَبْرَاءُ ذَا لَهْجَةٍ أَصْدَقَ مِنْ أَبِي ذَرٍّ}}<ref>بحار الانوار، ج۲۲، ص۳۴۳.</ref>؛ «در زیر [[آسمان]] آبی و بر روی [[زمین]] خاکی راستگوتر و صریح اللهجهتر از ابوذر نیست». همچنین پیامبر{{صل}} فرمود: «ابوذر دانشی را فرا گرفت، که مردم از فرا گرفتن آن ناتواناند»<ref>منتهی الامال، ص۱۴۲.</ref>. | |||
مرحوم [[شیخ طوسی]] او را در زمره [[اصحاب رسول خدا]]{{صل}} و [[اصحاب امیرالمؤمنین]]{{ع}} بر شمرده است<ref>اهل البیت{{عم}} در قرآن و حدیث، حجه الاسلام و المسلمین محمدی ری شهری، ص۸۶۷.</ref>. ابوذر [[شخصیت دینی]] بارزی بوده است که عمیقاً به [[اعتقادات]] خود وابسته بوده و در اندیشههای [[دینی]] خود تک رو و منفرد بوده است؛ به همین جهت [[رسول اکرم]]{{صل}} درباره او فرموده بود: {{متن حدیث|يَعِيشُ وَحْدَهُ وَ يَمُوتُ وَحْدَهُ وَ يُبْعَثُ وَحْدَهُ وَ يَدْخُلُ الْجَنَّةَ وَحْدَهُ}}<ref>بحارالانوار، ج۲۲، ص۳۴۳.</ref>؛ «ابوذر تنها [[زندگی]] میکند و تنها میمیرد و تنها [[محشور]] میشود و تنها وارد [[بهشت]] میگردد». | |||
این [[تنهایی]] را اگر چه به تنهایی و [[عزلت]] ظاهری گرفتهاند، اما مراد [[حضرت رسول]]{{صل}} بیشتر استقلال فکری و عدم تجانس او با بیشتر معاصرانش بوده است. [[جلالت قدر]] و [[علو مقام]] [[ابوذر]] در نزد [[اصحاب رسول خدا]]{{صل}} به درجهای بوده است که [[عمر]] به هنگام تنظیم [[دیوان]] برای تعیین [[مستمری]] برای اصحاب رسول خدا{{صل}} او را در ردیف [[جنگجویان]] [[بدر]] قرار داد، با آنکه او در این [[جنگ]] شرکت نکرده بود. عمر چهار تن از بزرگان [[اصحاب]] را که در [[جنگ بدر]] شرکت نداشتند در ردیف شرکت کنندگان قرار داد؛ این چهار تن [[امام حسن]] و حسین{{عم}} و [[سلمان]] و ابوذر بودند. | |||
ابوذر در [[سال ۲۳ ق]] هنگامی که معاویه به [[بیزانس]] ([[روم]] شرقی) [[حمله]] کرد، جزو [[سپاهیان]] وی بود و نیز به هنگام فتح قبرس در [[سپاه معاویه]] بود، اما پس از [[قتل]] عمر و در [[زمان]] [[خلافت عثمان]]، [[معاویه]] به حمایت و [[پشتیبانی]] او، در [[خرج]]، [[گشادهدستی]] کرد و این امر بر ابوذر که مردی [[زاهد]] و سختگیر و حامی [[فقرا]] و [[ضعفا]] بود گران آمد و شروع به [[انتقاد]] از معاویه نمود. معاویه به [[عثمان]] [[شکایت]] کرد و عثمان او را به [[مدینه]] فرا خواند و چون در مدینه با عثمان نیز [[درشتی]] آغاز کرد، عثمان او را به «[[ربذه]]» [[تبعید]] نمود. ابوذر نظر به [[زهد]] و [[سختگیری]] در امر معاش، هرگز در کارهای [[حکومتی]] [[خلفا]] شرکت نکرد و حتی از کسانی که کار دولتی قبول میکردند، متنفر بود. | |||
مرحوم [[شهید مطهری]] در ارتباط با [[زندگی]] ابوذر مینویسد: در همان زمانی که دیگران پولهای صد هزار دینار و جایزههای صد هزار در هم از [[خلیفه]] میگرفتند و جیبهایشان را پر میکردند و برای خودشان رمههای گوسفند، گلههای اسب و غلامها و کنیزها تهیه میکردند، ابوذر بود و [[امر به معروف و نهی از منکر]] و جز امر به معروف و نهی از منکر چیز دیگری نداشت. | |||
عثمان هر چه تلاش کرد زبانی را که ضررش از صدها [[شمشیر]] برای [[عثمان]] بیشتر بود ببندد، نشد. وی را به [[شام]] [[تبعید]] کرد، باز هم نتیجهای در بر نداشت. غلامی داشت یک کیسه [[پول]] به او داد و گفت: اگر بتوانی این کیسه پول را به [[ابوذر]] بدهی و او را قانع کنی که این پول را از ما بگیرد تو را [[آزاد]] میکنم. [[غلام]] چرب زبان پیش ابوذر آمد و هر چه تلاش کرد و هر منطقی به کار برد، ابوذر آن را رد میکرد و میگفت باید روشن شود، اگر سهم مرا میخواهد بدهد، سهم دیگران را چطور؟ آیا سهم دیگران را داده که حالا میخواهد سهم من را بدهد؟ آخر غلام از این راه [[دینی]] و مذهبی وارد شد، آیا دلت نمیخواهد یک [[بنده]] آزاد شود؟ گفت: چرا خیلی هم دلم میخواهد، گفت: من غلام عثمان هستم، عثمان با من شرط کرده که اگر این پول را ابوذر دریافت کند تو [[آزادی]]! ابوذر پاسخ داد: خیلی دلم میخواهد ولی خیلی متأسفم که اگر این پول را بگیرم تو آزاد شدهای، ولی خودم غلام عثمان شدهام<ref>سیری در سیره نبوی، شهید مطهری، ص۷۱.</ref>. | |||
در [[روایت]] است که ابوذر را هنگام تبعید به [[ربذه]]، [[حضرت امیرالمؤمنین]] علی، [[امام حسن]] و [[امام حسین]]{{عم}} و «[[عمار]]» و «[[عبدالله بن جعفر]]» مشایعت کردند و هر کدام سخنانی ایراد نمودند. | |||
ابوذر در سال ۳۱ یا ۳۲ در ربذه، محل تبعید خود، در حالی که از [[مال]] [[دنیا]] چیز قابل توجهی به جای نگذاشت و جز دختر خود کسی را در آن بیابان نداشت، [[وفات]] یافت و طبق [[نقل روایات]]، جمعی که [[مالک اشتر]] [[نخعی]]، [[حجر بن عدی]] و [[عبدالله بن مسعود]] در میانشان بود از آنجا عبور میکردند که مالک اشتر و طبق برخی دیگر از [[روایات]] عبدالله بن مسعود بر او [[نماز]] خواند و او را در همانجا به خاک سپرده و فرمایش [[رسول اکرم]]{{صل}} که فرمود: {{متن حدیث|رحم الله اباذر يعيش وحده و يموت وحده و يحشر وحده}} درباره او محقق شد<ref>دائرةالمعارف تشیع، ج۱، ص۴۰۵.</ref>.<ref>[[مجتبی تونهای|تونهای، مجتبی]]، [[محمدنامه (کتاب)|محمدنامه]]، ص ۷۴.</ref> | |||
== پانویس == | == پانویس == | ||
{{پانویس}} | {{پانویس}} |