←شهادت ام وهب و همسرش
خط ۱۵: | خط ۱۵: | ||
== شهادت ام وهب و همسرش == | == شهادت ام وهب و همسرش == | ||
[[روز عاشورا]] چون [[جنگ]] آغاز شد دو نفر از [[دشمن]] به میدان آمدند و هماورد طلبیدند. [[زهیر]] و | [[روز عاشورا]] چون [[جنگ]] آغاز شد دو نفر از [[دشمن]] به میدان آمدند و هماورد طلبیدند. [[زهیر]] و بریر حرکت کردند، امام اجازه نداد. سپس [[عبدالله بن عمیر کلبی|عبدالله بن عمیر]] خدمت [[امام]] {{ع}} آمد و اجازه میدان خواست تا به جنگ آن دو برود، حضرت نگاهی به سینه پهن او کرد و فرمود: من تو را برای [[مبارزه]] با کسانی که قرین تو هستند نگاه داشته بودم ـ و سپس به او اجازه میدان داد و فرمود: ـ اگر مایلی به جنگ آن دو برو». | ||
عبدالله پس از اجازه از امام {{ع}} عازم میدان شد، بلافاصله همسرش ام وهب گرزی به دست گرفت و به همسرش توصیه [[فداکاری]] و | عبدالله پس از اجازه از امام {{ع}} عازم میدان شد، بلافاصله همسرش ام وهب گرزی به دست گرفت و به همسرش توصیه [[فداکاری]] و جانفشانی کرد و گفت: ای عبدالله، پدر و مادرم به فدایت از [[پاکان]] و طیبین و از [[ذریه]] [[محمد]] {{صل}} [[دفاع]] و [[قتال]] کن<ref>{{عربی|"فِدَاكَ أَبِي وَ أُمِّي! قَاتِلْ دُونَ اَلطَّيِّبِينَ ذُرِّيَّةِ مُحَمَّدٍ!"}}</ref> و خود به دنبال شوهر عازم رزم و [[جهاد]] شد، اما شوهرش از او خواست که پیش [[زنان]] بازگردد ولی ام وهب دامن او را گرفت و [[همسر]] را بدرقه و [[همراهی]] نمود و چنین گفت: «رهایت نمیکنم تا من هم با تو بمیرم»<ref>{{عربی|إِنِّي لَنْ أَدَعَكَ دُونَ أَنْ أَمُوتَ مَعَكَ}}؛ البدایه والنهایه، ج۸، ص۱۸۳ و اعیان الشیعه، ج۱، ص۶۰۳.</ref>. | ||
[[امام حسین]] {{ع}} که ناظر جانفشانی این [[زن]] و شوهر بود خطاب به ام وهب صدا زد: [[خدا]] شما را از خاندانم [[پاداش]] دهد، خدا تو را ای ام وهب [[رحمت]] کند، به میان زنان برگرد و با آنان باش؛ زیرا بر زنان جهاد و قتال نیست<ref>{{متن حدیث|جُزِيتُمْ مِنْ أَهْلِ بَيْتٍ خَيْراً، اِرْجِعِي رَحِمَكِ اَللَّهُ إِلَى اَلنِّسَاءِ فَاجْلِسِي مَعَهُنَّ، فَإِنَّهُ لَيْسَ عَلَى اَلنِّسَاءِ قِتَالٌ}}</ref>. ام وهب به فرمان امام {{ع}} از میدان معرکه بازگشت و در جمع [[زنان]] قرار گرفت<ref> تاریخ طبری، ج۵، ص۴۳؛ کامل ابن اثیر، ج۲، ص۵۶۴؛ اعیان الشیعه، ج۱، ص۶۰۳؛ ابصار العین، ص۱۵۸ و مقتل مقرم، ص۲۳۸.</ref>. | [[امام حسین]] {{ع}} که ناظر جانفشانی این [[زن]] و شوهر بود خطاب به ام وهب صدا زد: [[خدا]] شما را از خاندانم [[پاداش]] دهد، خدا تو را ای ام وهب [[رحمت]] کند، به میان زنان برگرد و با آنان باش؛ زیرا بر زنان جهاد و قتال نیست<ref>{{متن حدیث|جُزِيتُمْ مِنْ أَهْلِ بَيْتٍ خَيْراً، اِرْجِعِي رَحِمَكِ اَللَّهُ إِلَى اَلنِّسَاءِ فَاجْلِسِي مَعَهُنَّ، فَإِنَّهُ لَيْسَ عَلَى اَلنِّسَاءِ قِتَالٌ}}</ref>. ام وهب به فرمان امام {{ع}} از میدان معرکه بازگشت و در جمع [[زنان]] قرار گرفت<ref> تاریخ طبری، ج۵، ص۴۳؛ کامل ابن اثیر، ج۲، ص۵۶۴؛ اعیان الشیعه، ج۱، ص۶۰۳؛ ابصار العین، ص۱۵۸ و مقتل مقرم، ص۲۳۸.</ref>. | ||
خط ۳۰: | خط ۳۰: | ||
:اگر مرا نمیشناسید، بدانید که من از [[خاندان]] کلب هستم. نسب و تیره از «علیم» دارم. من مردی دارای [[استواری]] قدم و [[خشم]] و [[غضب]] میباشم. من آن نیستم که در موقع حوادث ناگوار سست و ناپایدار باشم. ای [[ام وهب]] من قول میدهم به تو که صادقانه با آنها بجنگم و در نیزه و [[شمشیر]] زدن بر آنها پیشدستی کنم و همانند [[انسانی]] که [[ایمان به خدا]] دارد با آنان بجنگم<ref>ابصارالعین، ص۱۸۱؛ تاریخ طبری، ج۴، ص۳۲۷؛ الارشاد، ص۲۳۶.</ref>. | :اگر مرا نمیشناسید، بدانید که من از [[خاندان]] کلب هستم. نسب و تیره از «علیم» دارم. من مردی دارای [[استواری]] قدم و [[خشم]] و [[غضب]] میباشم. من آن نیستم که در موقع حوادث ناگوار سست و ناپایدار باشم. ای [[ام وهب]] من قول میدهم به تو که صادقانه با آنها بجنگم و در نیزه و [[شمشیر]] زدن بر آنها پیشدستی کنم و همانند [[انسانی]] که [[ایمان به خدا]] دارد با آنان بجنگم<ref>ابصارالعین، ص۱۸۱؛ تاریخ طبری، ج۴، ص۳۲۷؛ الارشاد، ص۲۳۶.</ref>. | ||
زمانی که عبدالله به [[شهادت]] رسید، امّ وهب بالای سر عبدالله رفت. آنگاه خاک و [[خون]] از سر و صورتش [[پاک]] کرد. با او چنین گفت: «[[بهشت]] بر تو گوارا باد! از [[خدا]] میخواهم که مرا همراه تو در بهشت قرار دهد»<ref>{{عربی|"هنيئاً لك الجنةُ، أَسألُ الله الذي رَزقَك الجنةَ أن يُصحِبَني معك"}}</ref>. [[شمر]] که این منظره را تماشا میکرد، به [[غلام]] خود رستم دستور داد که با عمودی چوبین بر سر امّ وهب بکوبد. او نیز چنین کرد و سر آن [[زن]] را شکافته و او را به شهادت رساند<ref> ابصارالعین، ص۱۸۱؛ بحارالانوار، ج۹۸، ص۲۷۲.</ref>. به این ترتیب، این دو [[انسان]] | زمانی که عبدالله به [[شهادت]] رسید، امّ وهب بالای سر عبدالله رفت. آنگاه خاک و [[خون]] از سر و صورتش [[پاک]] کرد. با او چنین گفت: «[[بهشت]] بر تو گوارا باد! از [[خدا]] میخواهم که مرا همراه تو در بهشت قرار دهد»<ref>{{عربی|"هنيئاً لك الجنةُ، أَسألُ الله الذي رَزقَك الجنةَ أن يُصحِبَني معك"}}</ref>. [[شمر]] که این منظره را تماشا میکرد، به [[غلام]] خود رستم دستور داد که با عمودی چوبین بر سر امّ وهب بکوبد. او نیز چنین کرد و سر آن [[زن]] را شکافته و او را به شهادت رساند<ref> ابصارالعین، ص۱۸۱؛ بحارالانوار، ج۹۸، ص۲۷۲.</ref>. به این ترتیب، این دو [[انسان]] فداکار و [[وفادار]] در کنار یک دیگر به [[شهادت]] رسیدند<ref>[[محمد صادق مزینانی|مزینانی، محمد صادق]]، [[نقش زنان در حماسه عاشورا (کتاب)|نقش زنان در حماسه عاشورا]]، ص۶۲-۶۶؛ [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ عاشورا (کتاب)|فرهنگ عاشورا]]، ص۶۵؛ [[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام حسین - ناظمزاده (کتاب)|اصحاب امام حسین]]، ص۳۱۷-۳۱۹.</ref>. | ||
== نکتههای برجسته و آموزنده == | == نکتههای برجسته و آموزنده == |