←پانویس
(←پانویس) برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
(←پانویس) برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
||
(۸ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۳۲: | خط ۳۲: | ||
پس از رسیدن خبر نتیجه [[حکمیت]] به [[مردم کوفه]]، خوارج به دیدار هم رفتند و قرار گذاشتند که نزد [[عبدالله بن وهب راسبی]] جمع شوند. آنها [[فرماندهی]] خود را به [[زیدبن حصین طایی]]<ref>در بعضی منابع مثل الاخبار الطوال وی «یزید بن حصین طایی» نام برده شده است.</ref> که از زاهدانشان بود، پیشنهاد کردند، ولی او نپذیرفت. سپس به [[شریح بن ابی اوفی عبسی]]<ref>شریح بن ابی اوفی: در بحث از سران خوارج درباره او سخن خواهیم گفت.</ref> پیشنهاد کردند و او نیز قبول نکرد. آنگاه از [[عبدالله بن وهب راسبی]] خواستند تا فرماندهی [[خوارج]] را برعهده گیرد. عبدالله گفت: بیایید! به [[خدا]] قسم فرماندهی را نه از روی میل و رغبت به [[دنیا]] و یا فرار از [[مرگ]] میپذیرم، بلکه تنها به [[امید]] بسیاری که به [[اجر]] فراوان آن دارم، قبول کردم. سپس دست خود را دراز کرد و خوارج با او [[بیعت]] کردند. [[زید بن حصین]] گفت: اگر همه با هم از [[کوفه]] بیرون رویم ما را تعقیب خواهند کرد، بهتر است که تنها و پنهانی از [[شهر]] خارج شویم و چون در [[مدائن]]، مدافعانی برای آن شهر هست، کنار پل [[نهروان]] قرار بر [[اجتماع]] بگذارید و همان جا توقف کنید و به [[برادران]] ما در [[بصره]] بنویسید تا کنار همان پل به ما بپیوندند<ref>نک: الامامة و السیاسة، ج۱، ص۱۲۶و تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۹۱ والاخبار الطوال، ص۲۰۲ و تاریخ طبری، ج۵، ص۷۳.</ref>.<ref>[[محمد حسین رجبی دوانی|رجبی دوانی، محمد حسین]]، [[کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی (کتاب)|کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی]]، ص ۲۱۲.</ref> | پس از رسیدن خبر نتیجه [[حکمیت]] به [[مردم کوفه]]، خوارج به دیدار هم رفتند و قرار گذاشتند که نزد [[عبدالله بن وهب راسبی]] جمع شوند. آنها [[فرماندهی]] خود را به [[زیدبن حصین طایی]]<ref>در بعضی منابع مثل الاخبار الطوال وی «یزید بن حصین طایی» نام برده شده است.</ref> که از زاهدانشان بود، پیشنهاد کردند، ولی او نپذیرفت. سپس به [[شریح بن ابی اوفی عبسی]]<ref>شریح بن ابی اوفی: در بحث از سران خوارج درباره او سخن خواهیم گفت.</ref> پیشنهاد کردند و او نیز قبول نکرد. آنگاه از [[عبدالله بن وهب راسبی]] خواستند تا فرماندهی [[خوارج]] را برعهده گیرد. عبدالله گفت: بیایید! به [[خدا]] قسم فرماندهی را نه از روی میل و رغبت به [[دنیا]] و یا فرار از [[مرگ]] میپذیرم، بلکه تنها به [[امید]] بسیاری که به [[اجر]] فراوان آن دارم، قبول کردم. سپس دست خود را دراز کرد و خوارج با او [[بیعت]] کردند. [[زید بن حصین]] گفت: اگر همه با هم از [[کوفه]] بیرون رویم ما را تعقیب خواهند کرد، بهتر است که تنها و پنهانی از [[شهر]] خارج شویم و چون در [[مدائن]]، مدافعانی برای آن شهر هست، کنار پل [[نهروان]] قرار بر [[اجتماع]] بگذارید و همان جا توقف کنید و به [[برادران]] ما در [[بصره]] بنویسید تا کنار همان پل به ما بپیوندند<ref>نک: الامامة و السیاسة، ج۱، ص۱۲۶و تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۹۱ والاخبار الطوال، ص۲۰۲ و تاریخ طبری، ج۵، ص۷۳.</ref>.<ref>[[محمد حسین رجبی دوانی|رجبی دوانی، محمد حسین]]، [[کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی (کتاب)|کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی]]، ص ۲۱۲.</ref> | ||
== [[خوارج]]؛ از ظهور تا | == [[خوارج]]؛ از ظهور تا رویارویی == | ||
خوارج فرقهای است که در نیمه | خوارج فرقهای است که در نیمه قرن نخست هجری و دقیقاً در [[جنگ صفین]] پیدا شد. این [[جنگ]] بین [[امام علی]]{{ع}}، [[خلیفه]] قانونی و [[معاویة بن ابیسفیان]] مرد [[یاغی]] و [[سرکشی]] که تلاش میکرد [[خلافت]] را به ناحق به دست آورد، رخ داد. خوارج، در پی [[نیرنگ]] [[سپاه شام]]، ظهوری علنی یافتند. [[معاویه]] آنگاه که تداوم جنگ را موجب [[شکست]] حتمی خود دید، پس از [[مشورت]] با [[عمرو بن عاص]]، دستور داد تا [[سپاهیان]]، قرآنها را بر سر نیزه کنند. این نیرنگ، طوفانی در [[سپاه علی]]{{ع}} برپا کرد و شمار فراوانی از سپاهیان حضرت ـ به تعبیر خودشان ـ به [[حکم]] [[قرآن]] پاسخ مثبت دادند، و امام علی{{ع}} با [[خانواده]] و شمار اندکی از نیروهای [[مخلص]] خویش تنها ماند. [[تهدیدهای]] جداییطلبان اگر بیش از خطر سپاه شام نبود، دستکم همانقدر برای سپاه امام خطرناک مینمود. | ||
همانگونه که خود [[امام]] در [[احتجاج]] با خوارج بیان فرمود، او نمیتوانست [[یاران]] خود را به هلاکت اندازد. حضرت خطاب به آنان فرمود: اینکه گفتید، من در جنگ صفین شما را با [[شمشیر]] خویش نزدم تا به [[فرمان خدا]] بازگردید، پاسخ این است که [[خداوند]] فرموده است: {{متن قرآن|وَلَا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ}}<ref>«و با دست خویش خود را به نابودی نیفکنید» سوره بقره، آیه ۱۹۵.</ref>. در آن [[روز]] شمارتان فراوان بود و من و خانوادهام اندک بودیم<ref>تستری، محمدتقی، بهج الصباغة فی شرح نهج البلاغه، ج۷، ص۱۴۶، به نقل از: العقد الفرید.</ref>.<ref>[[سید جعفر مرتضی عاملی|عاملی، سید جعفر مرتضی]]، [[مارقین (مقاله)| مقاله «مارقین»]]، [[دانشنامه امام علی ج۹ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۹]]، ص ۲۳۲.</ref> | همانگونه که خود [[امام]] در [[احتجاج]] با خوارج بیان فرمود، او نمیتوانست [[یاران]] خود را به هلاکت اندازد. حضرت خطاب به آنان فرمود: اینکه گفتید، من در جنگ صفین شما را با [[شمشیر]] خویش نزدم تا به [[فرمان خدا]] بازگردید، پاسخ این است که [[خداوند]] فرموده است: {{متن قرآن|وَلَا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ}}<ref>«و با دست خویش خود را به نابودی نیفکنید» سوره بقره، آیه ۱۹۵.</ref>. در آن [[روز]] شمارتان فراوان بود و من و خانوادهام اندک بودیم<ref>تستری، محمدتقی، بهج الصباغة فی شرح نهج البلاغه، ج۷، ص۱۴۶، به نقل از: العقد الفرید.</ref>.<ref>[[سید جعفر مرتضی عاملی|عاملی، سید جعفر مرتضی]]، [[مارقین (مقاله)| مقاله «مارقین»]]، [[دانشنامه امام علی ج۹ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۹]]، ص ۲۳۲.</ref> | ||
== ترکیب مخالفان جنگ == | |||
با نظری دقیق میتوان دریافت که مخالفان تداوم جنگ صفین چند دسته بودند. در این میان عدهای از عناصر دسیسهباز، [[مصلحت]] خویش را در [[هدایت]] حوادث در این یا آن مسیر میدیدند. گروهی عناصر [[سادهلوح]] نیز در [[سپاه]] حضرت حضور داشتند که نمیتوانستند موضع درست و مکتبی امام را بفهمند. همین گروه بودند که تحت تأثیر نیرنگ [[شامیان]] قرار گرفتند و در [[درستی]] جنگ با معاویه تردید کردند. گروه سوم کسانی بودند که بر اثر [[ضعف]] و [[سستی]] و [[ناخشنودی]] از [[جنگ]]، [[حکمیت]] را پذیرفتند. البته شماری از [[سپاهیان]] [[عراق]] واقعاً [[تمایل]] داشتند به هر قیمتی از [[خونریزی]] جلوگیری کنند. | |||
بدون تردید، [[خوارج]] از مخالفان جنگ بودند. [[روایات]] و [[اخبار]] بیشماری بر این مطلب دلالت دارد. چنانکه میتوان به صراحت بیان کرد دلیل اساسی خروج آنان بر ضد [[امام علی]]{{ع}}، همین مسئله [[مخالفت]] با تداوم جنگ بود<ref>[[سید جعفر مرتضی عاملی|عاملی، سید جعفر مرتضی]]، [[مارقین (مقاله)| مقاله «مارقین»]]، [[دانشنامه امام علی ج۹ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۹]]، ص ۲۳۳.</ref>. | |||
== [[حکمیت]] از دیدگاه [[امام علی]]{{ع}} == | |||
امام علی{{ع}} زیر فشار فتنهای که نشانههای آن در [[سپاه]] وی نمایان شده بود و میبایست از وقوع آن جلوگیری میکرد، حکمیت را پذیرفت و در صورتی که دو [[حَکَم]] طبق [[تکلیف شرعی]] خود عمل میکردند، قطعاً نتیجه حکمیت، [[احقاق حق]] و [[ابطال باطل]] بود؛ یعنی [[پیروزی]] علی{{ع}} و [[اثبات حقانیت]] او و نابودی [[معاویه]] و روش [[انحرافی]] وی. از این رو [[امام]] با [[اطمینان]] و [[قاطعیت]] به [[ابوموسی]] میفرماید: «مطابق [[قرآن]] [[حکم]] کن، اگرچه به بریدن گلوی من باشد»<ref>ر.ک: بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ص۳۳۳.</ref>. همچنین آن حضرت هنگامی که دو سپاه در [[نهروان]] [[صفآرایی]] کردند، با صدای بلند خطاب به [[خوارج]] فرمود: من با دو [[داور]] شرط کردم و از آنان [[پیمان]] گرفتم و به ایشان [[فرمان]] دادم که آنچه را قرآن زنده کرده، زنده کنند و آنچه را قرآن از بین برده، از میان بردارند؛ اما آن دو با فرمان من [[مخالفت]] کردند...<ref>زبیر بن بکار، الاخبار الموفقیات، ص۳۲۶؛ دینوری، ابن قتیبه، الامامة والسیاسه، ج۱، ص۱۰۹.</ref>.<ref>[[سید جعفر مرتضی عاملی|عاملی، سید جعفر مرتضی]]، [[مارقین (مقاله)| مقاله «مارقین»]]، [[دانشنامه امام علی ج۹ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۹]] ص ۲۳۳.</ref> | |||
== [[خیانت]] داوران و پیدایش محکمه == | |||
آنچه در عمل به تحقق پیوست این بود که داوران - ابوموسی و [[عمرو بن عاص]]- نخواستند مطابق قرآن [[قضاوت]] کنند. [[دلایل]] فراوانی بر این مطلب صراحت دارد. ابوموسی، علی{{ع}} را [[دوست]] نداشت و تلاش میکرد تا زمینه را برای [[خلافت]] پسر [[عمر]] فراهم کند. اما هم و غم عمرو بن عاص این بود که به هر قیمتی کار را به نفع معاویه و خلافت او تمام کند. به این ترتیب نتیجه مذاکرات نمایندگان طرفین، [[شکست]] حکمیت بود و معاویه امکان یافت تا [[شورش]] و [[تجاوز]] خویش را علیه امام حق پی گیرد. | |||
نکته ظریفی در اینجا جلب توجه میکند: همان کسانی که علی{{ع}} را به پذیرش حکمیت مجبور ساختند و او را [[تهدید]] کردند که در صورت عدم پذیرش حکمیت، او را به معاویه تحویل دهند یا همانند [[عثمان]] با او [[رفتار]] خواهند کرد، هنگامی که با [[حکمیت]] به [[مخالفت]] برخاستند، و علیه حضرت شوریدند، پذیرش حکمیت را [[کفر]] نامیدند و علی{{ع}} را به دلیل قبول آن، [[تکفیر]] کردند، و از او خواستند که به کفر خود اعتراف کند و از این [[گناه]] [[توبه]] نماید! متون و [[اخبار]] [[تاریخی]] و [[حدیثی]] فراوانی بدین مطلب تصریح کردهاند و [[خوارج]] نیز خود بدان معترفند<ref>ر.ک: بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ص۳۷۰؛ مقریزی، تقی الدین احمد، الخطط، ج۲، ص۳۵۴؛ ابن عبدربه، العقد الفرید، ج۲، ص۳۸۸؛ شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل والنحل، ج۱، ص۱۱۵؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۳۴۴؛ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الأمم والرسل والملوک، ج۴، ص۳۴ – ۳۶؛ سبط ابن جوزی، تذکرة الخواص، ص۹۵ - ۹۶؛ ابن طقطقی، الفخری فی الآداب السلطانیه، ص۹۳ - ۹۴؛ دینوری، ابن قتیبه، الامامة والسیاسه، ج۱، ص۱۴۹.</ref>. | |||
چون [[امام علی]]{{ع}} به [[کوفه]] بازگشت، خوارج وارد [[شهر]] نشدند و به راه خود ادامه دادند و در «[[حروراء]]» فرود آمدند شمار آنان [[دوازده]] هزار و بنا به نقل دیگری شش هزار نفر بود<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۲۷۸؛ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ص۳۶۹.</ref>. مسعد بن فدکی، ابن الکواء و آن دسته از [[قاریان قرآن]] که بعداً به خوارج پیوستند، به شدت از پذیرش [[حکم]] [[قرآن]] طرفداری میکردند<ref>دینوری، ابو حنیفه، الاخبار الطوال، ص۱۹۱.</ref>. آنان علی{{ع}} را به باد [[ناسزا]] گرفتند و زشتترین تعبیرها را در [[حق]] او به کار بردند<ref>ر.ک: بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ص۳۵۵؛ ابن کثیر، البدایة والنهایه، ج۷، ص۲۸۲.</ref>. [[بغض]] و [[کینه]] خوارج در [[نسبت کفر]] و [[گمراهی]] به امام علی{{ع}} محدود نشد، بلکه کارشان به جایی رسید که حضرت میترسید قبرش را نبش کنند. از این رو، چون به [[شهادت]] رسید، قبرش را از [[مردم]] پنهان کردند و [[مزار]] او مدتها مخفی ماند<ref>بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ص۴۹۷.</ref>. [[حجاج بن یوسف ثقفی]] کوشید تا به نمایندگی از خوارج این [[مأموریت]] را به انجام رساند. از اینرو سه هزار [[قبر]] را در [[کوفه]] نبش کرد تا بلکه بتواند به جسد حضرت دست یابد؛ اما هرگز موفق نشد. | |||
با ملاحظه [[اخبار]] و [[روایات]] بیشماری که حتی نمیتوان به همۀ منابع آن مراجعه کرد، به دست میآید که ادعای برخی از [[خوارج]]، با [[بداهت]] [[تاریخی]] ناسازگار است. آنان مدعیاند که از ابتدا با [[حکمیت]] [[مخالفت]] میکردند. ایشان پیدایش خوارج را به رد حکمیت، و نه [[دعوت]] برای پذیرش آن، پیوند میدهند<ref>قضایا فی التاریخ الاسلامی، ص۶۲؛ همچنین ر.ک: سلیمان بن داوود بن یوسف، الخوارج هم انصار علی{{ع}}، ج۱، ص۵۱ ـ ۷۲.</ref>. | |||
بر این ادعای [[باطل]] هیچ گونه دلیل و برهانی وجود ندارد. خوارج و شماری از هواداران آنان میکوشند خود را در این قضیه [[مظلوم]] جلوه دهند. آنان در صددند [[امام علی]]{{ع}} را در این باره متهم کنند. برخی از آنان تلاش کردهاند تا این گفته را به روایات مشکوک و شاذی که یک نویسنده مجهول آورده است مستند سازند، یا [[روایت]] منسوب به [[ابن عباس]] و دیگران را [[شاهد]] گیرند، یا به روایاتی که [[ابن قتیبه]] در کتاب الامامة والسیاسه آورده است، [[تمسک]] جویند. | |||
ما میدانیم که گفتههای آن نویسنده ناشناس و روایت ابن عباس نمیتواند دلیلی بر ادعای اینان باشد؛ زیرا این دو، از مراحل بعدی سخن میگویند، نه آنچه به هنگام بالا بردن قرآنها اتفاق افتاد. گذشته از اینکه درباره [[صحت]] انتساب کتاب فوق به ابن قتیبه و نیز دخل و [[تصرف]] در آن، بحث فراوان است، خود وی در همین کتاب، خلاف این مدعا، سخن رانده است<ref>دینوری، ابن قتیبه، الامامة والسیاسه، ج۱، ص۱۴۸.</ref>. | |||
شاید اینان به روایت [[احمد بن حنبل]] از [[ابی وائل]] [[استدلال]] کنند که میگوید: خوارج پس از پذیرش حکمیت از سوی علی{{ع}} خواستار [[هجوم]] علیه کسانی شدند که در [[تل]] [[پناه]] گرفته بودند<ref>ابن حنبل، احمد، المسند، ج۳، ص۴۸۵ - ۴۸۶.</ref>. اما این استدلال باطل است؛ زیرا این روایت از بیان این نکته ساکت است که وقتی [[سپاه شام]] قرآنها را بالا بردند، چه حوادثی اتفاق افتاد. آیا علی{{ع}} بدون فشار دیگران [[حکمیت]] را پذیرفت یا هنگامی به این جریان تن داد که بیشتر سپاهیانش از او جدا شدند و جز [[خانواده]] و شمار اندکی از یارانش با او نماندند و حتی حضرت را [[تهدید]] کردند که در صورت عدم پذیرش حکمیت، او را به [[معاویه]] [[تسلیم]] خواهند کرد.<ref>[[سید جعفر مرتضی عاملی|عاملی، سید جعفر مرتضی]]، [[مارقین (مقاله)| مقاله «مارقین»]]، [[دانشنامه امام علی ج۹ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۹]]، ص ۲۳۴.</ref> | |||
== تبرئه [[خوارج]] و محکومیت [[امام علی]]{{ع}} == | |||
برخی ادعا میکنند [[اشعث بن قیس]]، امام علی{{ع}} را به پذیرش حکمیت واداشت و بعد او را به [[جنگ با خوارج]] و نابودی آنان در [[نهروان]] ترغیب کرد، و بدین ترتیب او را از وجود بهترین نیروها و مخلصترین پیروانش [[محروم]] ساخت<ref>ر.ک: قضایا فی التاریخ الاسلامی، ص۵۶، ۶۰، ۷۹، ۸۱.</ref>. به نظر ما، ایشان میخواهند با این ادعای پوچ، علی{{ع}} را ملعبه دست [[اشعث]] نشان داده، خوارج را از جنایتِ [[اصرار]] و پافشاری در قبول حکمیت و [[تکفیر]] [[امام]]، به دلیل همین پذیرش، [[تبرئه]] کنند. ایشان از سوی دیگر چنین وانمود میکنند که خوارج در این قضیه [[مظلوم]] واقع شدهاند و جنایات هولناکی بر ضد آنان صورت گرفته است و در ادامه، علی{{ع}} را به سبب ارتکاب [[جنایت]] [[قتل]] و [[کشتار جمعی]] خوارج محکوم کردهاند. | |||
اینان خوارج را بهترین نیروهای [[سپاه امام علی]]{{ع}} معرفی میکنند و زشتتر اینکه، مدعیاند آنان مخلصترین [[پیروان]] و [[معتقدان]] به [[امامت]] او بودند. با این حال بیان نمیکنند که چرا آنان از علی{{ع}} جدا شدند و در نهروان موضع گرفتند. با وجود این، [[اخبار]] و [[روایات]] متواتری دلالت دارد که خوارج مخالف تداوم [[جنگ]] با معاویه بوده، حکمیت را بر علی{{ع}} [[تحمیل]] کردند و همانان در نهایت پذیرش آن را [[کفر]] دانستند<ref>[[سید جعفر مرتضی عاملی|عاملی، سید جعفر مرتضی]]، [[مارقین (مقاله)| مقاله «مارقین»]]، [[دانشنامه امام علی ج۹ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۹]] ص ۲۳۶.</ref>. | |||
== [[مذاکره]] امام علی{{ع}} با خوارج == | |||
[[ابن ابی الحدید معتزلی]] مدعی است امام علی{{ع}} در مذاکره با خوارج، چندپهلو سخن گفته، اما اشعث بن قیس آن حضرت را وادار به تصریح کرده است، و همین امر موجب [[جنگ نهروان]] گردید. [[ابن ابی الحدید]] [[روایت]] میکند که علی{{ع}} به مرکز تجمع [[خوارج]] آمد و به سراغ [[رئیس]] آنان رفت. خوارج از علی{{ع}} خواستند که [[توبه]] کند. او گفت: {{متن حدیث|أَنَا أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ مِنْ كُلِّ ذَنْبٍ}}. آنان که شش هزار نفر بودند با علی{{ع}} به [[کوفه]] بازگشتند و هنگامی که در [[شهر]] مستقر شدند، شایع کردند که علی از [[حکمیت]] برگشت. | |||
آنان میگفتند: علی{{ع}} [[منتظر]] برداشت محصول و جمعآوری [[اموال]] بود. آنگاه همراه آنان عازم [[شام]] خواهد شد؛ اما هنگامی که [[اشعث]] در اینباره از علی{{ع}} پرسید، حضرت این سخنان را [[تکذیب]] کرد، و به این ترتیب خوارج از [[مسجد کوفه]] بیرون رفتند و علیه آن حضرت موضع گرفتند<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۲، ص۲۷۹.</ref>. | |||
[[ابن اثیر]]، این [[حدیث]] را چنان مختصر کرده که در مضمون آن اخلال به وجود آمده است<ref>ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۳۲۸.</ref>. این روایت متضمن چند مطلب است: | |||
# علی{{ع}} به منظور دفع [[فتنه]] از توریه استفاده کرد. بدون اینکه چیزی برخلاف [[عقیده]] خویش بیان کند یا از اصول خویش کوتاه بیاید؛ | |||
# اشعث شیوه [[زشت]] و ناجوانمردانهای به کار بست و علی{{ع}} را وادار به بیان صریح مطلبی کرد که پیش از آن مجبور نبود آن را به صراحت بر زبان آورد؛ | |||
# خوارج مسئلهای را شایع کردند که هرگز علی{{ع}} بر زبان نیاورده و بدان اشاره نفرموده بود؛ | |||
# علی{{ع}} برای [[مذاکره]] با خوارج به سراغ رئیس آنان رفت که او را بیش از همه قبول داشتند. به این ترتیب [[هدف]] حضرت ریشهکنی [[اختلاف]] بود. بدین معنا که با [[شکست]] رئیس هیچگونه عذر و بهانهای برای ایجاد [[شک و تردید]] و اختلافانگیزی باقی نمیماند.<ref>[[سید جعفر مرتضی عاملی|عاملی، سید جعفر مرتضی]]، [[مارقین (مقاله)| مقاله «مارقین»]]، [[دانشنامه امام علی ج۹ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۹]] ص ۲۳۷.</ref> | |||
== توجیهات خوارج == | |||
خوارج در توجیه موضع خویش در قبال علی{{ع}} دچار [[اضطراب]] و [[آشوب]] شدند. معروف است که آنان در توجیه جدایی خویش از علی{{ع}} گفتند: علی [[مردم]] را در [[دین خدا]] [[حکم]] قرار داد و همین موجب [[کفر]] و خروج وی از [[دین]] شد. به این ترتیب، آنان، خود، نیز هنگامی که علی را به پذیرش [[حکمیت]] وادار کردند، مرتکب [[کفر]] شدند. بنابراین هر دو باید [[توبه]] کنند. آنان توبه کردهاند و بر علی است که همانند آنان توبه کند. | |||
علی{{ع}} و [[ابن عباس]] به [[خوارج]] توضیح دادند که در این تصور خویش [[اشتباه]] میکنند و علی{{ع}} [[مردم]] را در [[دین خدا]] [[حکم]] قرار نداده، بلکه به حکم [[قرآن]] در این باره [[معتقد]] بوده است. به فرض که چنین باشد، حکم قرار دادن مردم در دین خدا، موجب کفر نیست؛ زیرا [[خداوند]] [[مردمان]] را در موارد زیادی که در قرآن بدان اشاره شده، حکم قرار داده است<ref>ر.ک: مائده، آیه ۹۵؛ نساء، آیه ۳۵؛ انبیاء، آیه ۷۸.</ref>. خوارج به رغم اینکه دلیلی بر رد این [[حجت]] نیافتند، به [[اصرار]] و [[عنادورزی]] [[پناه]] بردند و چنانکه خواهیم دید، [[فساد]] و [[فتنهانگیزی]] به پا کردند. به هر حال یکی از توجیهات خوارج در [[جنگ با علی]]{{ع}} این است که میگفتند علی [[وصی]] بود و با این کار، [[وصیت]] را تباه کرد. [[امام]] در پاسخ آنان فرمود: | |||
اینکه میگویید من وصی بودم و وصیت را تباه کردم، خداوند میفرماید: {{متن قرآن|وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعَالَمِينَ}}<ref>«و حجّ این خانه برای خداوند بر عهده مردمی است که بدان راهی توانند جست؛ و هر که انکار کند (بداند که) بیگمان خداوند از جهانیان بینیاز است» سوره آل عمران، آیه ۹۷.</ref>. آیا به نظر شما اگر احدی به [[حج]] نرفت، این [[خانه خدا]] است که کفر ورزیده است؟! بدانید که اگر کسی [[استطاعت]] داشت و در عین حال حج نگزارد، او کفر ورزیده است. شما نیز با رها کردن من کفر ورزیدید، نه این که من با رها کردن شما [[کافر]] شده باشم<ref>ر.ک: یعقوبی، احمد بن ابییعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۹۲؛ طبرسی، ابو منصور، الاحتجاج، ج۱، ص۲۷۶ - ۲۷۸؛ تستری، محمدتقی، بهج الصباغه، ج۷، ص۱۷۱ – ۱۷۲.</ref>. | |||
این توجیه [[خوارج]] بیانگر دو نکته مهم است: | |||
#وصیتی که از آن سخن میگویند، [[وصیت]] [[امامت]] و [[خلافت]] است، و [[حکمیت]] چنین وصیتی را تباه ساخت؛ زیرا [[مأموریت]] داوران [[اثبات حقانیت]] یکی از دو طرف در خصوص امامت بود. از این رو خوارج مدعیاند که علی{{ع}} با پذیرش حکمیت، وصیت خویش را که با [[نص]] [[رسول خدا]]{{صل}} به [[اثبات]] رسیده، تباه کرده بود؛ | |||
# [[وصایت]] علی{{ع}} یکی از مسلمات [[صدر اسلام]] بود؛ زیرا طرفداران و هواخواهان علی{{ع}} بدان [[احتجاج]] میکردند و آن را موجب [[فخر]] و [[مباهات]] میدانستند. در [[منابع تاریخی]] کسی پیدا نمیشود که به این مطلب [[اعتراض]] کرده یا در صدد [[انکار]] آن برآمده باشد. حتی عباراتی از قبیل «این مطلب ثابت نشده» یا «نیازمند [[شاهد]] و دلیل است» نیز تاکنون بر زبان کسی جاری نشده است. | |||
[[ابن ابی الحدید]] فهرست بلندی از ابیات [[شاعران]] صدر اسلام را که در خصوص وصایت علی{{ع}} سرودهاند، در کتاب خویش آورده است<ref>ر.ک: ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۱۲۸ - ۱۳۳ و ج۴، ص۲۲۷ – ۲۲۸، ۲۸۰ - ۲۸۳؛ مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۳۸، ص۲۰ – ۲۶.</ref>.<ref>[[سید جعفر مرتضی عاملی|عاملی، سید جعفر مرتضی]]، [[مارقین (مقاله)| مقاله «مارقین»]]، [[دانشنامه امام علی ج۹ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۹]] ص ۲۳۸.</ref> | |||
== پیشینه [[خوارج]] == | |||
هر چند ظهور آشکارای خوارج در [[جنگ صفین]] و در پی واقعه بر نیزه کردن قرآنها و [[ماجرای حکمیت]] بود، [[حقیقت]] این است که تخم [[شک و تردید]] در [[جنگ جمل]] در [[دل]] آنان افتاده بود؛ آن هنگامی که با موضع علی{{ع}} در قبال [[اسیران]] و [[غنایم]] روبهرو شدند. حتی میتوان گفت زمانی شک و تردید در آنان رخنه کرد که علی{{ع}} به [[خلافت]] رسید و [[سیره]] [[عمر بن خطاب]] را در [[بخشش]] و عطا رها کرد و [[مساوات]] را پیشه خود ساخت و احدی را بر دیگری [[برتری]] نداد. در این [[زمان]] بود که به آن حضرت [[اعتراض]] کردند. آنان خواسته خود را در جنگ جمل مطرح کردند و به علی{{ع}} گفتند که مطابق [[سنت]] خلفای قبلی به ما بده، اما آن حضرت با رد درخواست آنان، به [[سنت رسول خدا]]{{صل}} عمل کرد<ref>[[سید جعفر مرتضی عاملی|عاملی، سید جعفر مرتضی]]، [[مارقین (مقاله)| مقاله «مارقین»]]، [[دانشنامه امام علی ج۹ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۹]]، ص ۲۳۹.</ref>. | |||
== [[اندیشه]] [[خارجیگری]] در جنگ جمل == | |||
ماجرای جنگ جمل و اعتراض [[سپاهیان]] به [[امام علی]]{{ع}} در خصوص غنایم، پرده از چهره درونی آنان برمیدارد. ایشان پس از جدایی از امام علی{{ع}} و خروج بر او به این نکته تصریح کردهاند. این [[مردم]] از [[نادانی]] [[رنج]] میبردند و از [[احکام اسلامی]] [[آگاهی]] نداشتند و نمیتوانستند بفهمند که چرا علی{{ع}} در جنگ جمل، آنان را از [[اسیر]] کردن [[زنان]] و [[کودکان]] بازداشت، اما غنایم [[جنگ]] را در میانشان تقسیم کرد؟ در یکی از روایتهای [[تاریخی]] آمده است: علی با سپاهیان خویش نزد آنان آمد. همگی در برابر او به پا خاستند. علی پیش از جنگ از آنان پرسید: چه چیزی را از من ناخوش داشتید و شما را از من [[خشمگین]] ساخت؟ گفتند نخستین چیزی که [[خشم]] ما را برانگیخت این بود که همراه تو در [[جمل]] جنگیدیم و چون سپاه جمل [[شکست]] خوردند، تو غنایم آنان را بر ما [[مباح]] کردی و ما را از [[اسارت]] زنان و فرزندانشان بازداشتی. چگونه اموالشان را [[حلال]] دانستی ولی زنان و کودکانشان را [[حرام]] خواندی؟ علی{{ع}} پاسخ داد: اموالشان را به جای اموالی که پیش از آمدن من، از [[بیت المال]] [[بصره]] [[غارت]] کردند، [[حلال]] نمودم؛ اما [[زنان]] و [[کودکان]] با ما [[جنگ]] نکردند و آنان به موجب [[احکام]] [[دارالاسلام]]، [[مسلمان]] هستند و ارتدادی از آنان به وقوع نپیوسته است، و تا کسی [[کفر]] نورزد، نمیتوان او را به [[بندگی]] گرفت.... از این گذشته، اگر زنان [[سپاه جمل]] را بر شما حلال میکردم، کدام یک از شما [[عایشه]] را سهم خویش میکرد؟! آنان از این گفته [[خجالت]] کشیدند و شرمنده شدند...<ref>بغدادی، عبدالقاهر، الفرق بین الفرق، ص۷۸. ر.ک: ابن اعثم، الفتوح، ج۴، ص۱۲۲ – ۱۲۳؛ حمیری، ابو العباس، قرب الاسناد، ص۶۲؛ ابن کثیر، البدایة والنهایه، ج۴، ص۲۸۲؛ طبری، محب الدین، ذخائر العقبی، ص۲۳۲؛ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ص۳۶۰ – ۳۶۲؛ شیخ مفید، الجمل، ص۲۱۶ - ۲۱۷؛ عسکری، سید مرتضی، احادیث ام المؤمنین عائشه، ص۱۸۱ - ۱۸۲؛ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم والرسل والملوک، ج۳، ص۵۴۳ – ۵۴۵؛ مبرد، ابو العباس، الکامل فی الادب، ج۳، ص۲۳۸؛ ابن عبدربه، العقد الفرید، ج۴، ص۳۳۱؛ دینوری، ابن قتیبه، الامامة والسیاسه، ج۱، ص۷۷؛ مقدسی، طاهر بن مطهر، البدء والتاریخ، ج۵، ص۲۲۳ - ۲۲۴؛ سبط ابن جوزی، تذکرة الخواص، ص۹۹.</ref>. | |||
مطابق برخی [[روایات]]، آنان به [[ابن عباس]] [[اعتراض]] کردند و پاسخ پیشگفته را او به آنان داد<ref>ر.ک: هیثمی، نور الدین، مجمع الزوائد، ج۶، ص۲۴۰؛ نسائی، احمد بن شعیب، خصائص امیر المؤمنین علی{{ع}}، ص۱۴۷ – ۱۴۸؛ خوارزمی، موفق بن احمد، المناقب، ص۱۸۴ – ۱۸۵؛ ابن کثیر، البدایة والنهایه، ج۷، ص۲۷۶ - ۲۸۱؛ یعقوبی، احمد بن ابییعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۶۷؛ ابن عساکر، ترجمة الامام علی{{ع}} من تاریخ دمشق، ج۳، ص۱۵۱.</ref>. در روایتی دیگر آمده است که [[خوارج]]، علی{{ع}} را به سبب اینکه [[اموال]] جنگجویان [[جمل]] را به [[غنیمت]] [[نبرد]] و زنان و فرزندانشان را [[اسیر]] نکرد، [[نفرین]] کردند<ref>شهرستانی، محمد بن عبد الکریم، الملل والنحل، ج۱، ص۱۱۶؛ عسکری، سید مرتضی، احادیث ام المؤمنین عائشه، ج۱، ص۱۸۸.</ref>. | |||
یاران علی{{ع}} در اردوگاه [[جمل]]، بر سیم و زر و کالاهای دیگر میگذشتند، ولی چیزی برنمیداشتند، مگر سلاحی را که در [[جنگ]] به کار برده یا مرکوبی را که سوار بر آن جنگیده بودند. یکی از یاران علی{{ع}} به او گفت: ای [[امیرالمؤمنین]]! چگونه کشتن ایشان بر ما رواست، ولی [[اموال]] و [[اسیر]] گرفتن آنان بر ما ناروا و [[حرام]] است؟ فرمود: [[یکتاپرستان]] را نمیتوان به [[اسارت]] گرفت و اموال آنان را نمیتوان به [[غنیمت]] برد؛ مگر آنچه را در جنگ به کار بردهاند. آنچه را نمیدانید، رها کنید و به آنچه [[فرمان]] داده میشوید، عمل کنید<ref>دینوری، ابو حنیفه، الاخبار الطوال، ص۱۵۱.</ref>. | |||
برخی مدعیاند که یکی از مهمترین عوامل پیدایش [[خوارج]]، [[عبدالله بن سبأ]] و اصول [[فکری]] وی بوده است. یکی از مبانی فکری او جرئت و جسارتش در [[مبارزه]] با [[خلفا]] و [[ائمه]] و [[حکم]] به [[کفر]] آنان است<ref>ر.ک: بلیغ، عبدالحکیم، ادب المعتزله، ص۲۷ - ۲۸.</ref>. احتمال میرود این سخن از برخی [[خاورشناسان]] به عاریت گرفته شده باشد. یکی از [[مستشرقان]] همین مطلب را مطرح کرده و کوشیده است آن را مورد مناقشه قرار دهد. او بیان میکند که خوارج، [[دشمنان]] شیعهمسلک خویش را در [[کوفه]] با صفت «سبایی» تحقیر و [[مذمت]] میکردند<ref>ر.ک: ولهاوزن، یولیوس، الخوارج والشیعه، ص۳۸.</ref>. | |||
ما نمیدانیم که از کجا برای اینان ثابت شده است که عبدالله بن سبأ چنین تأثیر شگرفی در خوارج و دیگران داشته و چگونه [[اندیشه]] وی با این سرعت [[خارقالعاده]] گسترش یافته است؟ معلوم نیست چگونه [[فرقه]] سباییگری به صورت یک دینِ پراکنده و فراگیر درآمده است و چطور این کلمه به یک صفت [[زشت]] بدل گردید که [[فرقهها]] و [[مذاهب]]، یکدیگر را با آن تحقیر و مذمت میکردند؟! عبدالله بن سبأ در [[اعتقاد]] به علی{{ع}} راه [[غلو]] در پیش گرفت و به دست شخص آن حضرت به [[مجازات]] رسید. | |||
پاسخ این [[پرسش]] نیز نامعلوم است که اصول [[فکری]] [[عبدالله بن سبأ]] چه بوده است که در میان [[مردم]] رواج یافته بود؟ چگونه مردم جرئت و [[جسارت]] [[مبارزه]] با [[خلفا]] را از او آموختند؛ اما [[غلو]] وی را درباره علی{{ع}} -که حضرت را تا سرحد خدایی بالا برد- فرانگرفتند؟ اگر چنان بود که [[خوارج]]، مخالفان خود را با عنوان سبایی [[مذمت]] و [[تحقیر]] میکردند، چگونه اصول فکری آنان را پذیرفتند؟<ref>[[سید جعفر مرتضی عاملی|عاملی، سید جعفر مرتضی]]، [[مارقین (مقاله)| مقاله «مارقین»]]، [[دانشنامه امام علی ج۹ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۹]]، ص ۲۴۰.</ref>. | |||
== [[خوارج]] پس از [[نهروان]] == | |||
همانگونه که گذشت، عدهای از خوارج در نهروان [[امان]] خواستند، عدهای بر اثر احتجاجات امام علی{{ع}} و یارانش، به ویژه [[عبدالله بن عباس]] منصرف شدند و عدهای به راه [[حق]] بازگشتند. دستهای از آنان هم دست به ماجراجویی زدند و با [[زندگی]] و [[آینده]] خویش [[بازی]] کردند. آنان پس از نهروان، چندین بار در دستههای کوچک بر [[امام علی]]{{ع}} خروج کردند. چنانکه گفته میشود دوهزار نفر از آنان بر [[ضد امیرالمؤمنین]] خروج کردند. [[امام]] با سهولت و آسانی تحرکات خوارج را یکی پس از دیگری از بین میبرد. خوارج علاوه بر منطقه [[نخیله]]، در [[انبار]]، [[ماسبذان]]، [[جرجرایا]]، [[مداین]] و اطراف [[کوفه]] نیز بر ضد آن حضرت خروج کردند<ref>ر.ک: بغدادی، عبد القاهر، الفرق بین الفرق، ص۸۱؛ اشعری ابو الحسن، مقالات الاسلامیین، ج۱، ص۱۹۵ - ۱۹۶؛ ابن خلدون، عبدالرحمان، تاریخ ابن خلدون، ج۳، ص۱۴۲؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۳۷۲ – ۳۷۳.</ref>. هنگامی که [[ابو مریم]] خروج کرد، [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} پنجاه نفر از آنان را که امان خواستند، امان داد و دیگران را یکجا کشت<ref>ر.ک: بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ص۴۸۶.</ref>. | |||
همان افرادی که از امام درخواست امان کردند و آن حضرت از آنان خواست که از وی کناره گیرند و در [[جنگ]] بر ضد [[برادران]] خارجی خود با وی شرکت نکنند، و همان کسانی که در [[جنگ نهروان]]. مجروح شدند و امام آنان را مداوا کرد، در نخیله بر ضد او خروج کردند. پس از او نیز بارها در مناسبتهای مختلف بر دیگر [[زمامداران]] خروج کردند. از این گروه میتوان ابن ضبان و [[معاذ بن حوین]] را نام برد<ref>ر.ک: مبرد، ابو العباس، الکامل فی الادب، ج۳، ص۱۳۶، ۱۹۶، ۲۳۶ - ۲۳۸؛ ابن خلدون، عبدالرحمان، تاریخ ابن خلدون، ج۳، ص۱۴۳؛ ولهاوزن، یولیوس، الخوارج و الشیعه، ص۵۱.</ref>. | |||
مطابق نقل [[مورخان]]، عبدالله بن عباس برای [[جنگ با خوارج]] به نخیله رفت و آنان را ریشهکن کرد و جز پنج نفر کسی [[جان]] سالم به در [[نبرد]]<ref>قضایا فی التاریخ الاسلامی، ص۸۱.</ref>.<ref>[[سید جعفر مرتضی عاملی|عاملی، سید جعفر مرتضی]]، [[مارقین (مقاله)| مقاله «مارقین»]]، [[دانشنامه امام علی ج۹ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۹]]، ص ۲۶۹.</ref> | |||
== پانویس == | == پانویس == | ||
{{پانویس}} | {{پانویس}} |