بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۵۸: | خط ۵۸: | ||
::::::[[علامه]] در پاسخ به این دیدگاه میگوید: اینکه این [[مفسر]] میگوید هر دو روز (یوم [[وقت معلوم]] و یوم یبعثون) به یک معنا است، فاسد است؛ زیرا برخلاف سیاق و ظاهر [[آیات]] مورد بحث است. استدلالی که به [[آیات]] [[سوره اعراف]] نموده است نیز ناتمام میباشد، زیرا بر اساس منطق [[قرآن]] که بعضی از آن بعضی دیگر را معنا میکند، همواره مطلقات قران بر مقیداتش حمل میشود؛ لذا اگر چه مطلب در [[سوره اعراف]] مطلق آمده است، ولی [[آیه]] مورد بحث و همچنین [[آیات]] ۸۰ و ۸۱ سوره ص<ref>{{متن قرآن|قَالَ فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنظَرِينَ * إِلَى يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ}}، فرمود: همانا تو از مهلت داده شدگانی؛ تا روز وقت معلوم.</ref> آن را قید میزند<ref>المیزان، جلد ۱۲، صفحه ۱۵۹.</ref>. | ::::::[[علامه]] در پاسخ به این دیدگاه میگوید: اینکه این [[مفسر]] میگوید هر دو روز (یوم [[وقت معلوم]] و یوم یبعثون) به یک معنا است، فاسد است؛ زیرا برخلاف سیاق و ظاهر [[آیات]] مورد بحث است. استدلالی که به [[آیات]] [[سوره اعراف]] نموده است نیز ناتمام میباشد، زیرا بر اساس منطق [[قرآن]] که بعضی از آن بعضی دیگر را معنا میکند، همواره مطلقات قران بر مقیداتش حمل میشود؛ لذا اگر چه مطلب در [[سوره اعراف]] مطلق آمده است، ولی [[آیه]] مورد بحث و همچنین [[آیات]] ۸۰ و ۸۱ سوره ص<ref>{{متن قرآن|قَالَ فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنظَرِينَ * إِلَى يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ}}، فرمود: همانا تو از مهلت داده شدگانی؛ تا روز وقت معلوم.</ref> آن را قید میزند<ref>المیزان، جلد ۱۲، صفحه ۱۵۹.</ref>. | ||
::::::'''دیدگاه اکثر [[مفسرین]] و نقد آن''': بسیاری از [[مفسرین]] [[معتقد]] هستند که مراد از «[[وقت معلوم]]» زمان نفخ صور اول باشد<ref>علامه در المیزان، جلد ۱۲، صفحه ۱۶۰ تصریح میکند که بسیاری از مفسرین این دیدگاه را پذیرفتهاند.</ref>. این نظریه در اصل برخاسته از کلامی منسوب به [[ابن عباس]] است که وی گفته است: منظور از یوم در {{متن قرآن|يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ}} آخرین روز [[تکلیف]] است، که همان روز نفخ اول است که تمامی خلایق میمیرند<ref>مجمع البیان، جلد ۶، صفحه ۳۳۷.</ref>. | ::::::'''دیدگاه اکثر [[مفسرین]] و نقد آن''': بسیاری از [[مفسرین]] [[معتقد]] هستند که مراد از «[[وقت معلوم]]» زمان نفخ صور اول باشد<ref>علامه در المیزان، جلد ۱۲، صفحه ۱۶۰ تصریح میکند که بسیاری از مفسرین این دیدگاه را پذیرفتهاند.</ref>. این نظریه در اصل برخاسته از کلامی منسوب به [[ابن عباس]] است که وی گفته است: منظور از یوم در {{متن قرآن|يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ}} آخرین روز [[تکلیف]] است، که همان روز نفخ اول است که تمامی خلایق میمیرند<ref>مجمع البیان، جلد ۶، صفحه ۳۳۷.</ref>. | ||
::::::از نگاه [[مرحوم علامه]] علت اینکه [[ابن عباس]] چنین نظری دارد این است که [[شیطان]] نیز تا روزی به کار خود ادامه میدهد که [[تکلیف]] و درنتیجه [[مخالفت]] و [[معصیت]] وجود داشته باشد؛ و قهرا چنین روزی با روز نفخ اول منطبق میگردد. پس «یوم [[وقت معلوم]]» که | ::::::از نگاه [[مرحوم علامه]] علت اینکه [[ابن عباس]] چنین نظری دارد این است که [[شیطان]] نیز تا روزی به کار خود ادامه میدهد که [[تکلیف]] و درنتیجه [[مخالفت]] و [[معصیت]] وجود داشته باشد؛ و قهرا چنین روزی با روز نفخ اول منطبق میگردد. پس «یوم [[وقت معلوم]]» که [[خدا]] تا آنروز [[ابلیس]] را مهلت داده همان روز نفخ اول است، و میان نفخه اول و دوم که همه را زنده میکند، چهارصد و یا [[چهل]] سال (به [[اختلاف روایات]]) فاصله هست، و تفاوت میان آنچه که [[ابلیس]] خواسته و آنچه که [[خدا]] [[اجابت]] فرموده، همین چند سال است. | ||
::::::[[علامه]] پس از [[تبیین]] این دیدگاه، بیان میکند که این نظریه به خودی خود وجه خوبی است، اما عیبی که دارد این است که ادعای اینکه تا [[تکلیف]] است [[مخالفت]] و [[معصیت]] تصور دارد، مقدمهای است که نه در حد خود روشن است، و نه دلیلی برای آن وجود دارد؛ برای این که بیشتر اعتماد [[مفسرین]] در این ادعا به [[آیات]] و روایاتی است که هر [[کفر]] و فسخ موجود در نوع [[آدمی]] را مستند به اغوای [[ابلیس]] و [[وسوسه]] او میداند، مانند [[آیه]] {{متن قرآن|أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَن لّا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ}}<ref>«ای بنی آدم آیا با شما عهد نکردم که شیطان را نپرستید که او شما را دشمنی آشکار است؟» یس: ۶۰.</ref> و [[آیه]] {{متن قرآن|وَقَالَ الشَّيْطَانُ لَمَّا قُضِيَ الأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَوَعَدتُّكُمْ فَأَخْلَفْتُكُمْ...}}<ref>«و چون حکم به پایان رسد در آن حال شیطان گوید خدا به شما به حق و راستی وعده داد و من به خلاف حقیقت». ابراهیم: ۲۲.</ref> و [[آیات]] دیگری که مقتضای آنها این است که تا [[تکلیف]] باشد [[ابلیس]] هم هست، و [[تکلیف]] هم باقی است تا [[آدمی]] باقی باشد، و از اینجا نتیجه بالا را گرفتند. | ::::::[[علامه]] پس از [[تبیین]] این دیدگاه، بیان میکند که این نظریه به خودی خود وجه خوبی است، اما عیبی که دارد این است که ادعای اینکه تا [[تکلیف]] است [[مخالفت]] و [[معصیت]] تصور دارد، مقدمهای است که نه در حد خود روشن است، و نه دلیلی برای آن وجود دارد؛ برای این که بیشتر اعتماد [[مفسرین]] در این ادعا به [[آیات]] و روایاتی است که هر [[کفر]] و فسخ موجود در نوع [[آدمی]] را مستند به اغوای [[ابلیس]] و [[وسوسه]] او میداند، مانند [[آیه]] {{متن قرآن|أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَن لّا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ}}<ref>«ای بنی آدم آیا با شما عهد نکردم که شیطان را نپرستید که او شما را دشمنی آشکار است؟» یس: ۶۰.</ref> و [[آیه]] {{متن قرآن|وَقَالَ الشَّيْطَانُ لَمَّا قُضِيَ الأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَوَعَدتُّكُمْ فَأَخْلَفْتُكُمْ...}}<ref>«و چون حکم به پایان رسد در آن حال شیطان گوید خدا به شما به حق و راستی وعده داد و من به خلاف حقیقت». ابراهیم: ۲۲.</ref> و [[آیات]] دیگری که مقتضای آنها این است که تا [[تکلیف]] باشد [[ابلیس]] هم هست، و [[تکلیف]] هم باقی است تا [[آدمی]] باقی باشد، و از اینجا نتیجه بالا را گرفتند. | ||
::::::ایشان در ادامه توضیح میدهد که در اصل استناد [[معصیت]] [[آدمیان]] به اغوای [[شیطان]]، و استفاده شدن آن از [[آیات]] و [[روایات]]، حرفی نیست، چیزی که هست این [[آیات]] و [[روایت]] تنها اقتضا دارند که تا [[معصیت]] و [[گمراهی]] در [[زمین]] باشد [[ابلیس]] هم هست، نه اینکه تا [[تکلیف]] هست [[ابلیس]] هم باشد، چون دلیلی نداریم که ملازمه میان وجود [[معصیت]] و وجود [[تکلیف]] را اثبات کند؛ بلکه [[دلیل عقلی]] و [[نقلی]] [[قائم]] است بر این که [[بشر]] به سوی [[سعادت]] سیر نموده و این نوع به زودی به کمال [[سعادت]] خود میرسد و مجتمع انسانی از [[گناه]] و شر رهایی یافته، به خیر و [[صلاح]] [[خالص]] میرسد، به طوری که در روی [[زمین]] جز [[خدا]] کسی [[پرستش]] نمیشود و بساط [[کفر]] و فسوق برچیده میگردد، و زندگی نیکو گشته، مرضهای درونی و وساوس قلبی ازمیان میرود. ایشان در ادامه نتیجهگیری نموده و میگوید: پس دلیلی که [[مفسرین]] به آن استناد جستند این دلالت را دارد که «روز [[وقت معلوم]]» که سرآمد مهلت [[ابلیس]] است، روز [[اصلاح]] آسمانی [[جامعه بشری]] است که ریشه [[فساد]] به کلی [[کنده]] میشود و جز [[خدا]] کسی [[پرستش]] نمیگردد؛ نه روز [[مرگ]] عمومی [[بشر]] با نفخه اول<ref>المیزان، جلد ۱۲، صفحه ۱۶۰ و ۱۶۱.</ref>. | ::::::ایشان در ادامه توضیح میدهد که در اصل استناد [[معصیت]] [[آدمیان]] به اغوای [[شیطان]]، و استفاده شدن آن از [[آیات]] و [[روایات]]، حرفی نیست، چیزی که هست این [[آیات]] و [[روایت]] تنها اقتضا دارند که تا [[معصیت]] و [[گمراهی]] در [[زمین]] باشد [[ابلیس]] هم هست، نه اینکه تا [[تکلیف]] هست [[ابلیس]] هم باشد، چون دلیلی نداریم که ملازمه میان وجود [[معصیت]] و وجود [[تکلیف]] را اثبات کند؛ بلکه [[دلیل عقلی]] و [[نقلی]] [[قائم]] است بر این که [[بشر]] به سوی [[سعادت]] سیر نموده و این نوع به زودی به کمال [[سعادت]] خود میرسد و مجتمع انسانی از [[گناه]] و شر رهایی یافته، به خیر و [[صلاح]] [[خالص]] میرسد، به طوری که در روی [[زمین]] جز [[خدا]] کسی [[پرستش]] نمیشود و بساط [[کفر]] و فسوق برچیده میگردد، و زندگی نیکو گشته، مرضهای درونی و وساوس قلبی ازمیان میرود. ایشان در ادامه نتیجهگیری نموده و میگوید: پس دلیلی که [[مفسرین]] به آن استناد جستند این دلالت را دارد که «روز [[وقت معلوم]]» که سرآمد مهلت [[ابلیس]] است، روز [[اصلاح]] آسمانی [[جامعه بشری]] است که ریشه [[فساد]] به کلی [[کنده]] میشود و جز [[خدا]] کسی [[پرستش]] نمیگردد؛ نه روز [[مرگ]] عمومی [[بشر]] با نفخه اول<ref>المیزان، جلد ۱۲، صفحه ۱۶۰ و ۱۶۱.</ref>. |