فطرت در کلام اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

۱۵٬۷۰۸ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱ مارس ۲۰۲۰
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۶: خط ۲۶:
===کمال خواهی [[فطرت انسان]]===
===کمال خواهی [[فطرت انسان]]===
*[[سرشت]] همۀ [[انسان‌ها]] رو به سوی کمال دارد و از هرگونه [[نقص]] نیز به دور است. این میل به کمال و دوری از [[نقص]] سرمنشأ تمام حرکات و تلاش‌های [[آدمیان]] است. اما [[انسان‌ها]] در کمال‌طلبی خویش ممکن است به اشتباه بیفتند و چیزی را کمال پندارند که در واقع کمال مطلق نیست، از این‌رو نمی‌توانند به مسیری درست رهنمون شوند. [[سعادت]] و [[نیک‌بختی]] [[انسان‌ها]] نیز تشخیص درست آن کمال مطلوب است. برای مثال [[انسان‌ها]]  چون نسبت به [[مرگ]] اطلاع کافی ندارند از آن می‌‌ترسند و [[مرگ]] را [[نقص]] و نابودی می‌پندارند و بنابر فطرت خویش از [[نقص]] دوری می‌جویند. اما کسی که از [[مرگ]] [[شناخت کامل]] دارد و [[مرگ]] در نظر او وسیله ای برای رسیدن به کمال است، از [[مرگ]] ترسی ندارد و [[عشق]] به [[شهادت]] نیز از اینجا نشئت می‌گیرد. در [[حقیقت]] [[فطرت انسان]] طالب کمال‌خواهی است<ref>ر.ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۱۵۹.</ref>.
*[[سرشت]] همۀ [[انسان‌ها]] رو به سوی کمال دارد و از هرگونه [[نقص]] نیز به دور است. این میل به کمال و دوری از [[نقص]] سرمنشأ تمام حرکات و تلاش‌های [[آدمیان]] است. اما [[انسان‌ها]] در کمال‌طلبی خویش ممکن است به اشتباه بیفتند و چیزی را کمال پندارند که در واقع کمال مطلق نیست، از این‌رو نمی‌توانند به مسیری درست رهنمون شوند. [[سعادت]] و [[نیک‌بختی]] [[انسان‌ها]] نیز تشخیص درست آن کمال مطلوب است. برای مثال [[انسان‌ها]]  چون نسبت به [[مرگ]] اطلاع کافی ندارند از آن می‌‌ترسند و [[مرگ]] را [[نقص]] و نابودی می‌پندارند و بنابر فطرت خویش از [[نقص]] دوری می‌جویند. اما کسی که از [[مرگ]] [[شناخت کامل]] دارد و [[مرگ]] در نظر او وسیله ای برای رسیدن به کمال است، از [[مرگ]] ترسی ندارد و [[عشق]] به [[شهادت]] نیز از اینجا نشئت می‌گیرد. در [[حقیقت]] [[فطرت انسان]] طالب کمال‌خواهی است<ref>ر.ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۱۵۹.</ref>.
===مصداق‌های [[فطرت]]===
*بر اساس فطرتِ [[عشق]] به کمال و دوری از [[نقص]]، [[انسان‌ها]] فطریات و سرشت‌هایی پیدا می‌کنند که عبارت‌اند از:
#[[پرستش]]: [[انسان‌ها]] در درون خویش [[عشق]] به [[پرستش]] موجودی دارند که دارای همۀ [[کمالات]] باشد. تأمین و ارضای این میل [[معنوی]]، اقتضا می‌‌کند [[انسان]] خودش را با حقیقتی وابسته و پیوسته بداند و مایل است به آن [[حقیقت]] نزدیک شود از زندان "خودی" خارج گردد و به سوی او برود.از این‌رو [[فطرت]] [[توحید]] و [[یکتاپرستی]] در [[انسان]] شکل گرفته است<ref>ر.ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۱۵۹؛ فرهنگ شیعه، ص ۳۶۲.</ref>. [[امام علی]]{{ع}} می‌فرماید: «و کلمه [[توحید]] در [[فطرت]] و جبلت هر انسانی نهفته است»<ref>{{متن حدیث|وَ کَلِمَةُ الْإِخْلَاصِ فَإِنَّهَا الْفِطْرَةُ}}؛ نهج البلاغه، خطبۀ ۱۰۹.</ref>.<ref>ر.ک: دانشنامۀ نهج البلاغه، ج۲، ص۶۱۹.</ref> [[قرآن]] از این [[گرایش]] با عنوان "[[فطرت]] [[الله]]"<ref>{{متن قرآن|فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ}}«بنابراین با درستی آیین  روی (دل) را برای این دین راست بدار!  بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد؛ این است دین استوار اما بیشتر مردم نمی‌دانند» سوره روم، آیه ۳۰.</ref> و بر [[یکتاپرستی]] اشاره می‌کند. کاوش‌های بیرونی نیز [[گواهی]] می‌دهند این [[گرایش]] در همۀ [[انسان‌ها]] وجود دارد. [[قرآن]] از [[توحید]] [[فطری]] فراوان یاد می‌کند و به یاد می‌آورد که اگر از [[مشرکان]] بپرسید چه کس [[آسمان‌ها]] و [[زمین]] را آفریده است، می‌گویند: "[[الله]]!"<ref>{{متن قرآن|وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ الْعَزِيزُ الْعَلِيمُ}}«و اگر از آنان بپرسی چه کسی آسمان‌ها و زمین را آفریده است خواهند گفت آنها را (خداوند) پیروزمند دانا آفریده است» سوره زخرف، آیه ۹؛ {{متن قرآن|وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّى يُؤْفَكُونَ}}«و اگر از آنان بپرسید که چه کسی آسمان‌ها و زمین را آفریده و خورشید و ماه را رام کرده است خواهند گفت: خداوند؛ پس چگونه (از حق) باز گردانده می‌شوند؟» سوره عنکبوت، آیه ۶۱.</ref> و اگر بپرسید چه کس شما را آفریده است، پاسخ می‌گویند: "[[الله]]!"<ref>{{متن قرآن|وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّى يُؤْفَكُونَ}}«و اگر از آنان بپرسی: چه کسی آنان را آفریده است؟ خواهند گفت: خداوند پس چگونه (از حق) بازگردانده می‌شوند؟» سوره زخرف، آیه ۸۷.</ref> و اگر بپرسید زمان و آنچه در آن است از آنِ کیست، خواهند گفت: "[[الله]]!" این بدان سبب است که [[خداشناسی]]، از [[امور فطری]] [[انسان]] است و بدیهی و ضروری است و [[نیازمند]] [[استدلال]] نیست<ref>ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۳۶۲.</ref>. [[گرایش]] به [[خدا]] و معبود در [[سرشت]] هر [[انسان]] است و طبق [[روایات]] هر انسانی که به [[دنیا]] می‌‌آید با [[فطرت]] [[توحیدی]] و [[حق‌گرایی]] متولد می‌‌شود اما عوامل بیرونی او را از مسیر [[فطرت]] جدا می‌‌کنند و به [[کفر]] و [[فسق]] و [[گمراهی]] می‌‌کشانند. [[اسلام]] و دستورهای [[دین]] با [[فطرت بشری]] سازگار است و [[قرآن]] هم [[دین]] را [[فطری]] [[بشر]] می‌‌داند<ref>ر.ک: محدثی، جواد، فرهنگ‌نامۀ دینی، ص،۱۷۴ـ ۱۷۵.</ref>.
#[[ستایش]]: [[انسان]] براساس [[فطرت]] پرستشگر خود، رو به سویِ موجودی دارد که او را [[ستایش]] و [[نیایش]] کند و بر او تکیه زند. [[مربیان الهی]] که سرآمد آنها [[پیامبر اکرم]] {{صل}} و [[امام علی]]{{ع}} هستند، سعی می‌‌کنند این انگیزۀ [[فطری]] را به سوی [[پروردگار]] [[هدایت]] کنند تا [[انسان‌ها]] گرفتار معبودهای دروغین نشوند: «خداوندا، تو شایستۀ زیباترین توصیف‌هایی و شایستۀ آن که فراوان بستایندت. اگر کسی [[آرزو]] در تو بندد، [[بهترین]] کسی هستی که می‌توان [[آرزو]] در آن بست و اگر به تو [[امیدوار]] شوند، [[بهترین]] کسی هستی که به او [[امیدوار]] [[توان]] بود. بارخدایا، مرا [[نعمت]] خود چندان ارزانی داشته‌ای که دیگر نیازی به [[ستودن]] دیگری نیست و جز تو را [[ستایش]] نگویم. کسانی را نستایم که مرا [[نومید]] گردانند و [[گمان]] دارم که بر من [[احسان]] نکنند. آفریدگارا، تو زبان مرا از [[ستایش]] [[آدمیان]] نگاه داشتی و از [[ستایش]] آفریدگانت در [[امان]] نهادی. بار خدایا، هرکس سخنی در [[ستایش]] کسی گوید از آن‌که ستایشش کرده، [[پاداش]] یا عطایی بطلبد و من که تو را [[ستایش]] می‌گویم، [[امید]] دارم که مرا به [[رحمت]] و گنجینه‌های آمرزشت راه بنمایی. پروردگارا اینجا که من ایستاده‌ام جای کسی است که تو را به یکتایی می‌ستاید و این یکتایی فقط از آنِ تو است و بس. جز تو کسی [[شایسته]] این ستایش‌ها و [[مدایح]] نیست و مرا به تو نیازی است که جز به [[فضل]] و [[رحمت]] تو جبران آن نشود و [[سختی]] آن را جز [[بخشش]] و [[کرم]] تو از میان [[نبرد]]»<ref>{{متن حدیث|اللَّهُمَّ أَنْتَ أَهْلُ الْوَصْفِ الْجَمِیلِ، وَ التَّعْدَادِ الْکَثِیرِ، إِنْ تُؤَمَّلْ فَخَیْرُ مَأْمُولٍ وَ إِنْ تُرْجَ فَخَیْرُ مَرْجُوٍّ، اللَّهُمَّ وَ قَدْ بَسَطْتَ لِی فِیمَا لَا أَمْدَحُ بِهِ غَیْرَکَ، وَ لَا أُثْنِی بِهِ عَلَی أَحَدٍ سِوَاکَ، وَ لَا أُوَجِّهُهُ إِلَی مَعَادِنِ الْخَیْبَةِ وَ مَوَاضِعِ الرِّیبَةِ، وَ عَدَلْتَ بِلِسَانِی عَنْ مَدَائِحِ الْآدَمِیِّینَ، وَ الثَّنَاءِ عَلَی الْمَرْبُوبِینَ الْمَخْلُوقِینَ، اللَّهُمَّ وَ لِکُلِّ مُثْنٍ عَلَی مَنْ أَثْنَی عَلَیْهِ مَثُوبَةٌ مِنْ جَزَاءٍ، أَوْ عَارِفَةٌ مِنْ عَطَاءٍ، وَ قَدْ رَجَوْتُکَ دَلِیلًا عَلَی ذَخَائِرِ الرَّحْمَةِ، وَ کُنُوزِ الْمَغْفِرَةِ، اللَّهُمَّ وَ هَذَا مَقَامُ مَنْ أَفْرَدَکَ بِالتَّوْحِیدِ الَّذِی هُوَ لَکَ، وَ لَمْ یَرَ مُسْتَحِقّاً لِهَذِهِ الْمَحَامِدِ وَ الْمَمَادِحِ غَیْرَکَ، وَ بِی فَاقَةٌ إِلَیْکَ لَا یَجْبُرُ مَسْکَنَتَهَا إِلَّا فَضْلُکَ، وَ لَا یَنْعَشُ مِنْ خَلَّتِهَا إِلَّا مَنُّکَ وَ جُودُکَ}}؛ نهج البلاغه، خطبۀ ۹۰.</ref>.<ref>ر.ک: دانشنامۀ نهج البلاغه، ج۲، ص۶۱۹ـ۶۲۰.</ref>
#[[حقیقت‌جویی]]: [[انسان]] بر حسب [[فطرت]] خویش در جست‌وجوی [[حقیقت]] است و از [[نادانی]] و [[جهل]] گریزان. کسب [[دانایی]] و [[آگاهی]] برای [[انسان]]، امری مطلوب و لذت‌بخش است. [[انسان‌ها]] حتی در [[زندگی]] عادی و روزمره خود [[نیازمند]] [[دانش]] و [[آگاهی]] هستند و بدون [[آگاهی]]، زندگی‌شان رشد نخواهد داشت. به همین‌گونه رسیدن به کمال مطلوب نیز بدون حضور [[آگاهی]] امکان‌پذیر نیست<ref>ر.ک: دانشنامۀ نهج البلاغه، ج۲، ص۶۲۰.</ref>.
#[[گرایش به خیر اخلاقی]]: [[انسان]] بر مبنای [[سرشت]] و [[فطرت]] خویش به‌سوی نیکی‌ها و [[فضیلت‌های اخلاقی]] [[گرایش]] دارد و از [[رذیلت]] و نادرستی گریزان است. [[انسان‌ها]] به تناسب پاک‌تر بودن [[سرشت]] طبیعی خود، [[گرایش]] بیشتری به خیر [[اخلاقی]] دارند<ref>ر.ک: دانشنامۀ نهج البلاغه، ج۲، ص۶۲۰؛ فرهنگ شیعه، ص ۳۶۲.</ref>.
#[[گرایش]] به [[زیبایی]]: [[سرشت]] و [[فطرت انسان]] رو به‌سوی [[زیبایی]] و زیبادوستی دارد<ref>ر.ک: دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۶۲۱؛ فرهنگ شیعه، ص ۳۶۲.</ref>.
===[[دلایل]] [[خداشناسی]] [[فطری]]===
*دلایلی که [[گواهی]] می‌دهند [[خداشناسی]] از [[امور فطری]] است عبارتند از:
#واقعیت‌های [[تاریخی]]: در [[تاریخ]] و جامعه‌شناسی، ثابت شده است که همۀ [[جوامع انسانی]] همواره به نوعی پایبند [[دین]] بوده‌اند<ref>ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۳۶۲. </ref>.
#شواهد باستان‌شناسی: از انسان‌های روزگاران بسیار کهن، آثاری بر جای مانده است که حکایت از [[اعتقاد]] آنان به [[خدا]] و اصل [[معاد]] دارد. [[دفن]] لوازم شخصی و [[زندگی]] و سفر همراه مردگان، مومیایی کردن مردگان و ساختن مقبره‌ها و بناهایی همچون اهرام [[مصر]] بر سر گورها، نشانه‌هایی از [[اعتقاد]] [[انسان]] روزگار گذشته به [[معاد]] است<ref>ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۳۶۲.</ref>.
#مطالعات و کشفیات [[روان‌شناختی]]: [[پرستش]] از گرایش‌های بنیادی و ذاتی [[انسان]] است و [[دانش]] [[روان‌شناسی]] آن را [[تأیید]] می‌کند<ref>ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۳۶۲.</ref>.
#ناکامی تبلیغات ضد [[دینی]]: در دوره‌هایی از [[تاریخ]] برخی تلاش کرده‌اند علیه [[دین]] [[تبلیغ]] کنند و [[گرایش به دین]] و [[دینداری]] را از [[جان]] [[انسان]] بزدایند، ولی فروغ [[دین]] هیچ‌گاه خاموش نشده است. ناکامی تبلیغات شدید [[جهان]] [[غرب]] علیه [[دین]] در قرون‌ میانه از شواهد این مدعا است<ref>ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۳۶۲ـ۳۶۳.</ref>.
#شواهد شخصی: [[انسان‌ها]]، هنگام مواجهه با [[سختی‌ها]] و خطرها و [[ترس]] و [[هراس]] آن گاه که از اسباب ظاهری [[قطع امید]] می‌کننَد، نیرویی در وجودشان [[جان]] می‌گیرد و به کسی توجه می‌کنند که مبدأ همه چیز است و در هر هنگام و مکانی می‌تواند [[بیچارگان]] را [[پناه]] دهد و دستشان را بگیرد. همۀ [[انسان‌ها]] هر چند به ظاهر، وجود [[خدا]] را نپذیرند وقتی به [[سختی]] می‌افتند و در تنگناها گرفتار می‌آیند به درون خویش باز می‌گردند و احساس می‌کنند که هنوز امیدی هست. وجود [[امید]]، بدون [[باور]] به وجود امیددهنده امکان‌پذیر نیست و این نشان می‌دهد که [[انسان]] به گونۀ [[فطری]] خداجو و [[خداشناس]] است<ref>ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۳۶۳.</ref>.
#[[گواهی]] [[دانشمندان]]: [[فطرت]]، [[حقیقت]] غیر اکتسابی است که در وجود هر انسانی به [[ودیعه]] نهاده شده است. براساس همین [[فطرت]] یا [[سرشت]] است که [[انسان]] به صورت [[تکوینی]] به وجود و [[وحدت]] [[الهی]] معترف است. از مسئلۀ [[فطرت]] به ام‌المسائل<ref>ر.ک: مطهری، مقدمه‌ای بر جهان‌بینی اسلامی، ج۱، ص۶۱.</ref> و یا اصل [[مادر]]<ref>ر.ک: مطهری، مقدمه‌ای بر جهان‌بینی اسلامی، ج۵، ص۱۰۵.</ref> تعبیر شده است<ref>ر.ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۱۵۸.</ref>. بسیاری از [[دانشمندان]] [[جهان]] معترف‌اند [[خداشناسی]] از [[نهان]] بر می‌خیزد: «سرچشمۀ [[زندگی]] مذهبی، [[دل]] است و فرمولها و دستورالعملهای [[فلسفی]]، مانند مطلب ترجمه شده‌ای است که متن اصلی آن به زبان دیگری است»<ref>ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۳۶۳.</ref>. مقصود از [[فطرت]]، [[عقل]] نیست بلکه مقصود [[دل]] است؛ یعنی [[انسان]] به حسب ساختمان خاص روحی خود، خداخواه و خداجو آفریده شده است. [[خداجویی]]، خداخواهی و [[خداپرستی]] در [[انسان]] به صورت یک ویژگی آمیخته به وجود او نهاده شده است؛ همچنان که غریزۀ جستجوی [[مادر]] در [[طبیعت]] [[کودک]] قرار داده شده است<ref>رک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۱۵۸.</ref>.


==منابع==
==منابع==
۱۱۳٬۰۷۵

ویرایش