اثبات امامت: تفاوت میان نسخه‌ها

۱٬۱۹۹ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱۴ ژوئن ۲۰۲۰
بدون خلاصۀ ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'امت اسلام' به 'امت اسلام')
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۹: خط ۹:
<div style="padding: 0.4em 0em 0.0em;">
<div style="padding: 0.4em 0em 0.0em;">


==آیا بیعت صحابه و مردم با ابوبکر در سقیفه برای اثبات امامت او کافی نیست؟==
*یکی از ادله یا شواهد [[اهل سنت]] بر دیدگاه خود "نبود اصل [[نصب]] توسط [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}}" ادعای [[اجماع]] حمایت [[مسلمانان]] و [[انصار]] از جریان [[سقیفه]] و نامزدی [[ابوبکر]] است، اگر از سوی [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} برای [[حضرت علی]]{{ع}} [[نص]] و [[نصب|نصبی]] وجود داشت که همه [[مسلمانان]] نیز از آن [[آگاهی]] داشتند، چرا آنان از این اصل و به تعبیری از [[پیامبر]]{{صل}} و سفارش او حمایت نکرده و بالعکس از کاندیدای جریان [[سقیفه]] یعنی [[ابوبکر]] پشتیبانی نموده‌اند؟ و به اصطلاح با وی [[بیعت]] کردند؟. [[اهل سنت]] اضافه می‌کنند که این نکته دیدگاه عدم [[نص]] را تقویت و [[تأیید]] می‌کند <ref>ابوالحسن اشعری، الأبانه، صص ۱۴۵ و ۱۲۶؛ ابن حزم، الفصل، ج۳، ص ۱۵؛ شرح المواقف، ج۸، صص ۳۸۶ و ۳۸۵؛ شرح المقاصد، ج۳، ص ۴۹۱؛ ابکار الأفکار فی اصول الدین، ج۳، ص ۴۲۸؛ شیخ الأزهر سلیم بشری.</ref>. اما این‌که بعد از پذیرفتن اصل تحقق چنین [[اجماع]] و اتفاقی آیا آن [[حجت]] و معتبر است؟ [[اهل سنت]] برای اعتبار بخشیدن به آن به [[حدیث نبوی]] {{عربی|"  لَا تَجْتَمِعُ‏ أُمَّتِي‏ عَلَى خَطَإٍ‏‏"}} تمسک کردند.


در تحلیل این شبهه نکات ذیل قابل توجه است:
*[[متکلمان امامیه]] از راه‌های متعدد، [[لزوم]] [[امامت]] را اثبات می‌کنند. مهم‌ترین راه همان است که از گذر آن [[لزوم]] [[نبوت]] را اثبات می‌کنند بدین گونه که: [[امامت]]، [[لطف]] است و ترک [[لطف]]، نقض غرض است و نقض غرض از [[خدای حکیم]] سر نمی‌زند. غرض [[حکیم]] جز به آنچه راجح است، تعلق نمی‌یابد و راجح این است که [[انسان]] کاملی- با ویژگی‌هایی همانند [[عصمت]]، [[عدالت]]، [[دانایی]] و [[آگاهی]]- میان [[آدمیان]] باشد و آنان را به سوی کمال راه نماید. افزون بر [[دلایل]] [[کلامی]]، [[دلایل]] [[فلسفی]] و [[نقلی]] نیز بر [[ضرورت امامت]] [[گواهی]] می‌دهند؛ چنان که ابن سینا در شفا از راه [[فلسفی]] برای اثبات این مدعا بهره جسته است. در [[قرآن کریم]] نیز آیاتی‌ روشن به چشم می‌آیند که بنابر آنها هر [[قوم]] و امتی را [[راهنما]] و امامی بایسته است{{متن قرآن|اللَّهُ يَعْلَمُ مَا تَحْمِلُ كُلُّ أُنْثَى وَمَا تَغِيضُ الْأَرْحَامُ وَمَا تَزْدَادُ وَكُلُّ شَيْءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدَارٍ}}<ref>«و خداوند می‌داند که هر مادینه چه در شکم دارد و بچّه‌دان‌ها چه می‌کاهند و چه می‌افزایند و هر چیز نزد او اندازه‌ای دارد» سوره رعد، آیه۸.</ref>؛ {{متن قرآن|وَمَا يَسْتَوِي الْأَحْيَاءُ وَلَا الْأَمْوَاتُ إِنَّ اللَّهَ يُسْمِعُ مَنْ يَشَاءُ وَمَا أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِي الْقُبُورِ}}<ref>«و زندگان و مردگان برابر نیستند؛ بی‌گمان خداوند به هر که خواهد، می‌شنواند و تو، به آن کسان که در گورهایند نمی‌توانی شنواند» سوره فاطر، آیه ۲۲.</ref>.
این [[شبهه]] به نوعی به [[شبهه]] عدم اشتهار [[نصب]] می‌گردد که هر دو مدعی عدم اشتهار [[نص]]‌اند، ما در نقد [[شبهه]] عدم اشتهار به نکات ذیل اشاره کردیم:
*نیز آیاتی از [[قرآن]] درباره ماجرای [[نصب امام علی]]{{ع}} به [[امامت]] نازل شده‌اند{{متن قرآن|حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَالدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنْزِيرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ وَالْمُنْخَنِقَةُ وَالْمَوْقُوذَةُ وَالْمُتَرَدِّيَةُ وَالنَّطِيحَةُ وَمَا أَكَلَ السَّبُعُ إِلَّا مَا ذَكَّيْتُمْ وَمَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَأَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلَامِ ذَلِكُمْ فِسْقٌ الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجَانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ}}<ref>«مردار و خون و گوشت خوک و آنچه جز به نام خداوند ذبح شده باشد و مرده با خفگی و مرده با ضربه و مرده با افتادن از بلندی و مرده از شاخ زدن حیوان دیگر و آنچه درندگان نیم‌خور کرده باشند- جز آن را که (تا زنده است) ذبح کرده‌اید- و آنچه بر روی سنگ‌های مقدّس (برای بت‌ها) قربانی شود و آنچه با تیرهای بخت‌آزمایی قسمت کنید (خوردن گوشت همه اینها) بر شما حرام و آنها (همه) گناه است؛ امروز کافران از دین شما نومید شدند پس، از ایشان مهراسید و از من بهراسید! امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم پس، هر که در قحطی و گرسنگی ناگزیر (از خوردن گوشت حرام) شود بی‌آنکه گراینده به گناه باشد بی‌گمان خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره مائده، آیه۳.</ref>؛ {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ}}<ref>«ای پیامبر!  آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرسانده‌ای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه می‌گیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمی‌کند» سوره مائده، آیه۶۷.</ref>.
#[[علم]] به [[نص]] و توجیه آن؛
*[[احادیث]] نیز در این باره فراوان‌اند. از آن جمله است روایتی که [[شیعه]] و [[سنی]] [[نقل]] کرده‌اند: "هر کس بمیرد و [[امام زمان]] خویش را نشناسد، به حال [[جاهلیت]] مرده است"<ref>موسوعة الامام المهدی‌، ۹؛ دلائل الصدق‌، ۲/ ۶؛ الغدیر، ۱۰/ ۳۵۹ و ۳۶۰ به نقل از بدایة المعارف الالهیه‌، ۲/ ۱۷.</ref> همچنین است [[حدیث]] مشهور [[ثقلین]] و نظائر آن<ref>[[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص ۹۳-۹۴.</ref>.
#امکان اختفا؛
#وجود انگیزه‌های [[سیاست|سیاسی]] در طرد یا ا ختفای [[نص]]؛
#اعتراف [[حضرت علی]]{{ع}} و بعض [[صحابه]] به [[نص]] و [[احتجاج]] به آن.  
پس اصل این ادعا که نفس حمایت [[مردم]] از [[خلیفه]] خاص بر عدم [[نص]] دلالت می‌کند هم از جهت منطقی و هم از جهت واقعیت‌های خارجی با یکدیگر تلازمی ندارند؛ چراکه ممکن است [[نص|نصی]] برای [[حضرت علی]]{{ع}} وجود داشته باشد، اما [[مردم]] یا طیف دیگر به علل خاصی از کاندیداتوری شخص دیگری حمایت کنند، در این‌جا به بعضی از این علل اشاره می‌شود:


'''۱. شتابزدگی در تشکیل [[سقیفه]] و غیرمشروع بودن آن:''' [[بیعت]] و اجماعی پذیرفتنی و قابل اعتناست که اساس آن با مشاوره، فکر و تأمل نخبگان [[جامعه]] در ابعاد و زوایای مختلف موضوع اجتماع شکل گیرد، اما [[اجماع]] و [[بیعت|بیعتی]] که به صورت گیرد، اعتبار چنین امری نیز از منظر عقل و عقلا مورد سؤال و [[جرح]] است. اما [[اجماع]] و [[بیعت]] مورد ادعای [[اهل سنت]] درباره [[خلیفه اول]] طبق گزارش‌های مورخان با [[رحلت پیامبر]]{{صل}}، [[انصار]] در محلی به نام [[سقیفه]] جمع شده و برای خود خلیفه‌ای را ا نتخاب می‌کردند که این خبر به اطلاع [[عمر]] رسید و او هم بالفور [[ابوبکر]] را در جریان امر قرار داد و شتابان خودشان را برای مقابله با تصمیم [[انصار]] به [[سقیفه]] رساندند که طبق نقل تاریخ از [[مهاجران]] تنها دو نفر فوق "[[ابوبکر]] و [[عمر]]" باضافه [[ابوعبیده بن جراح]] حضور داشتند. در چنین مکان و زمان و جوی آنان تصمیم گرفتند که [[ابوبکر]] بر مسند [[خلافت]] تکیه کند. سؤال این است که آیا چنین تصمیم و امری بدون مشورت با نخبگان [[جامعه]] آن روز مانند [[امام علی|علی]]{{ع}}، [[سلمان]]، [[ابوذر]]، [[مقداد]]، [[ابن‌ عباس]] و [[زبیر]] تصمیم عاقلانه‌ای بود؟ آیا می‌توان بر آن اسم [[اجماع]] و [[بیعت]] کل را [[انتخاب]] کرد؟ این‌که بعداً [[مردم]] با [[خلیفه اول]] [[بیعت]] کردند، بحث دیگری است، اما سؤال در منطقی و مشروع بودن تصمیم و اصل [[شورا]] و [[نشست سقیفه]] است که بدون حضور نخبگان [[جامعه]] و مخصوصاً [[حضرت علی]]{{ع}} که یک طرف مهم بلکه محور قضیه بود، انجام گرفت.  
==[[تبیین]] [[دلیل]] [[اثبات امامت]] بر مبنای [[حکمت الهی]]==
*بر مبنای اقتضاء [[حکمت الهی]]، مفهوم [[قاعده لطف]] به طور کلی این است که [[خداوند حکیم]] که [[بندگان]] را برای [[رسیدن به کمال]] [[دینی]] و [[مقام]] برجسته [[انسانی]] [[خلق]] کرده، بنا بر [[حکمت]] بالغه‌اش، عقلاً می‌باید ابزارکمال را در [[اختیار]] آنان قرار دهد؛ چنان‌که اگر بزرگی، عدّه‌ای را به منزل خود [[دعوت]] کند و بداند تا زمانی که شرایط خاصّی برای آنها مهیّا نشود نمی‌توانند به میهمانی بیایند، پس لازم است ابزار و شرایط آمدن آنان را نیز فراهم کند تا با [[اختیار]] خود به میهمانی بیایند. به این ترتیب، [[نامه]] [[دعوت]] و تعریف و [[تمجید]] آن بزرگ از محبّت‌هایی که راجع به میهمانی به مدعوان [[وعده]] می‌دهد، مصداق [[لطف]] مقرِّب است و [[نوشتن]] آدرس و فرستادن [[غلام]] خود برای آوردن ایشان، مصداق [[لطف]] محصِّل است<ref>عبارت مرحوم سید مرتضی در تبیین برهان لطف چنین است {{عربی|الذی یدل علی ذلک: أن أحدنا لو دعا غیره الی طعامه و تأهب لحضوره ذلک الطعام و غرضه المقصود نفع المدعو- و ان کانت للداعی فی ذلک مسره فعلی سبیل التبع للغرض الأول- و فرضنا أنه یعلم أو یغلب فی ظنه أنه متی تبسم فی وجهه أو کلمه باللطیف من الکلام أو أنفد إلیه ابنه و ما أشبه ذلک - مما لا مشقه علیه فیه و لاشیء من الکلفه - حضر و لم یتأخر، و أنه متی لم یفعل معه ذلک لم یحضر علی وجه من الوجوه، وجبت علیه متی استمر علی ارادته منه الحضور و لم یرجع عنها أن یفعل ذلک الذی علم أن الحضور لایقع الامعه، و متی لم یفعله استحق الذم، کما یستحق الذم لو أغلق الباب دونه (و لهذا قالوا: إن منع اللطف کمنع التمکین فی القبح و استحقاق الذم. و هذه الجمله تقتضی وجوب اللطف] علیه تعالی، لأن العله واحده}}. (الذخیره فی علم الکلام (ط. مؤسسه النشر الإسلامی، ۱۴۱۱ ه.ق.)، ص۱۹۱).</ref>.
*نتیجه آنکه: [[لطف]]، از جمله نمودهای [[رحمت]] و از [[صفات فعل]] [[الهی]] است که [[خداوند]] بر خود [[واجب]] نموده است آن را بر [[بندگان]] مبذول دارد. جریان [[لطف الهی]] به صورت‌های مختلف محقّق می‌گردد. مسئله [[بعثت]] [[انبیاء]]{{عم}} [[ارسال رسل]] و انزال [[کتب آسمانی]] و [[ارائه معجزات]] و [[تشریع]] [[ادیان]] و مقرر داشتن [[تکالیف]] بر مبنای [[مصالح]] [[بندگان]]، از جمله مظاهر [[لطف الهی]] است. بر همین اساس [[نصب]] [[وصیّ]] و [[امام]] بعد از [[پیامبران]]{{عم}}، و همچنین [[ضرورت تشکیل حکومت]] [[دینی]] به [[رهبری امام]] [[معصوم]]، و نیز فراهم کردن [[اسباب هدایت]] عام برای [[امت]] نیز از دیگر جلوه‌های [[لطف خداوند]] است.
*[[برهان]] در مورد [[قاعده لطف]] به اقتضاء [[حکمت الهی]]، با بیان‌های گوناگونی مطرح شده است. حدّ وسط در همه این [[براهین]]، [[حکمت]] باری [[متعال]] است.
*شکل منطقی [[برهان]] به این صورت است که:
#[[هدف]] از [[خلقت انسان]]، [[عبادت]] [[خداوند]] و [[معرفت]] [[پروردگار]] و رسیدن به مرتبه [[یقین]] در [[ایمان]] است (صغری)؛
#برای تحصیل [[عبادت]] [[پروردگار]] (و آثار آن)، [[نصب]] [[حجج الهی]] (اعم از [[رسولان الهی]] و [[ائمه هدی]]{{عم}}) ضروری است (کبری)؛
*نتیجه حاصله از این [[قیاس]] آنکه: برای رسیدن [[انسان]] به [[هدف]] از خلقتش (که [[ضرورت]] [[حکمت الهی]] است)، [[نصب]] [[حجج الهی]]{{عم}} از سوی [[خداوند]] ضروری است.
*برای تحقّق چنین هدفی که لازمه [[حکمت الهی]] است، وجود دائمی [[حجج الهی]]{{عم}} در همه زمان‌ها و مکان‌ها ضروری است<ref>[[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش، محمد تقی]] و [[فرید محسنی|محسنی، فرید]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۱، ص:۱۶۱-۱۶۲.</ref>.


'''اعتراض [[حضرت علی]]{{ع}} به سقیفه:''' مقام و [[جایگاه]] ویژه از جمله [[عدالت]] حضرت نزد [[اهل سنت]] و [[عصمت]] حضرت نزد [[شیعه]] ثابت است - وی در چند جا [[مشروعیت]] [[سقیفه]] را زیر سؤال برده است، از جمله خطاب به [[ابوبکر]] فرمود: چگونه با تمسک به [[شورا]] [[خلیفه]] شدی در حالی که اصل مشورت‌دهندگان در آن غایب بودند:{{عربی|"وَ إِنْ كُنْتَ بِالشُّورَى مَلَكْتَ أُمُورَهُمْ فَكَيْفَ بِهَذَا وَ الْمُشِيرُونَ غُيَّبٌ‏‏"}} <ref>«و اگر به وسيلۀ مشورت زمام امور را به دست گرفتى، اين چگونه شورايى است كه افراد طرف مشورت غايب بودند» شرح نهج‌البلاغه ابن ابی‌الحدید، ج۱، ص ۱۳۲؛ السقیفه و فدک، ص۷۰.</ref>. حضرت در جای دیگر با اشاره به استدلال [[ابوبکر]] به لزوم [[انتخاب]] [[خلیفه]] از میان [[قریش]] و و اقوام [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} - که در واقع بسترسازی برای [[حکومت]] خود بود - فرمود:{{عربی|"احْتَجُّوا بِالشَّجَرَةِ وَ أَضَاعُوا الثَّمَرَة‏‏"}<ref>«به درخت [نبوت] [[احتجاج]] كردند، و ميوه آن را ضايع نمودند» نهج‌البلاغه، [[خطبه]] ۶۸، نامه ۲۸؛ شرح نهج-البلاغه ابن ابی‌الحدید، ج۲، ص ۲۵ و ج ۱۷، ص ۱۶۴.</ref>. [[حضرت علی]]{{ع}} با تذکار این نکته که [[بیعت]] با وی فلته و شتاب‌زده انجام نگرفته، به صورت مفهومی و کنایه [[بیعت]] [[خلیفه اول]] را شتاب‌زده می‌خواند:{{عربی|" لَمْ تَكُنْ بَيْعَتُكُمْ إِيَّايَ فَلْتَةً‏‏"}} <ref>«بيعت شما با من حادثه ناگهانى نبود» نهج‌البلاغه، نامه ۱۳۶. </ref>. وقتی حضرت را با اکراه نزد [[ابوبکر]] جهت [[بیعت]] بردند، حضرت ضمن پاسخ منفی استدلال می‌کند که: "من به [[حکومت]] از همگی شما [[شایسته]] و مستحق هستم، من با شما [[بیعت]] نمی‌کنم و این شما هستید که با من باید [[بیعت]] کنید. شماها [ابوبکر و [[عمر]] در سقیفه] در تخریب موضع [[انصار]] ذ [[حکومت]] را به این بهانه و استدلال که به [[پیامبر]] از جهت قومی نزدیک هستید، قبضه کردید، آنان نیز [[حکومت]] را به شما تسلیم کردند. من نیز در این‌جا به مثل منطق شما بر اصنار [[احتجاج]] می‌کنم، اگر از [[خدا]] خوف دارید در حق ما [[انصاف]] را مراعات کنید و اعتراف کنید که [[حکومت]] حق ماست چنان‌که [[انصار]] اعتراف کردند و‌گرنه به ظلم و ستم‌گری برمی‌گردید در حالی‌که به آن امر آگاهید"<ref>{{عربی|" أَنَا أَحَقُ‏ بِهَذَا الْأَمْرِ مِنْكُمْ‏ لَا أُبَايِعُكُمْ‏ وَ أَنْتُمْ‏ أَوْلَى‏ بِالْبَيْعَةِ لِي‏ أَخَذْتُمْ هَذَا الْأَمْرَ مِنَ الْأَنْصَارِ وَ احْتَجَجْتُمْ عَلَيْهِمْ بِالْقَرَابَةِ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص فَأَعْطَوْكُمُ الْمَقَادَةَ وَ سَلَّمُوا إِلَيْكُمُ الْإِمَارَةَ وَ أَنَا أَحْتَجُّ عَلَيْكُمْ بِمِثْلِ مَا احْتَجَجْتُمْ بِهِ عَلَى الْأَنْصَارِ فَأَنْصِفُونَا إِنْ كُنْتُمْ تَخَافُونَ اللَّهَ مِنْ أَنْفُسِكُمْ وَ اعْرِفُوا لَنَا مِنَ الْأَمْرِ مِثْلَ مَا عَرَفَتِ الْأَنْصَارُ لَكُمْ وَ إِلَّا فَبُوءُوا بِالظُّلْمِ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُون‏‏‏"}}؛ السقیفه و فدک، ص ۶۰؛ شرح نهج‌البلاغه، ج۶، ص ۱۱؛ الأمامة السیاسة، ج۱، ص ۲۸.</ref>. [[عمر]] در این هنگام حضرت را تهدید می‌کند که تو توقیف خوایه شد تا این‌که [[بیعت]] کنی <ref>«فقال [[عمر]]: انک لست متروکا حتی تبایع». (السقیفه و فدک، ص ۶۰).</ref>. حضرت در جواب وی فرمود: "از پستان [[خلافت]] بدوش که نصف آن بر توست و آن را امروز محکم گیر تا این‌که فردا به تو پس داده خواهد شد"<ref>{{عربی|" احْلِبْ يَا عُمَرُ حَلْباً لَكَ‏ شَطْرُهُ‏ اشْدُدْ لَهُ‏ الْيَوْمَ‏ أَمْرَهُ‏ لِيَرُدَّ عَلَيْكَ‏ غَدا‏‏‏"}}؛ السقیفه و فدک،، ص ۶۱؛ الأمامة السیاسة، ج۱، ص ۲۹.</ref>. حضرت در ادامه [[مهاجران]] را [[نصیحت]] می‌کند که مبادا [[حکومت]] را از اهلش خارج کنند. <ref>«یا معشر المهاجرین الله الله لاتخرجوا سلطان محمد عن داره و بیته الی بیوتکم و دورکم و لاتدفعوا اهله عن مقامه فی الناس و حقه. فوالله یا معشر المهاجرین لنحن أحق بهذالأمر منکم». (السقیفه و فدک، ص ۶۱).</ref> حضرت در این‌جا تأکید می‌کند چنین امری به منزله [[تبعیت]] از هوای نفس و دوری از حق خواهد بود: {{عربی|" فَلَا تَتَّبِعُوا الْهَوَى فَتَزْدَادُوا مِنَ الْحَقِّ بُعْداً‏‏‏"}} <ref>«از هوى و هوس پيروى مكنيد كه در اين صورت بيش از پيش از حقيقت دور گشته»؛ السقیفه و فدک، ص ۶۱.</ref>. این منطق حضرت که [[حاکمان]] معاصر خود را به برگشت به ظلم و دوری از [[صراط حق]] وصف می‌کند، دلیل بر [[غصب حق]] مسلم خویش و ارتکاب خلاف شرع است وگرنه این استدلال حضرت معنا نخواهد داشت، اگر حضرت به صرف اولویت و نه [[نصب]] استدلال می‌کند و دیگران نیز [[شایسته]] و نه شایسته‌تر هستند دوری از حق و گرفتاری به ظلم چه معنایی خواهد داشت؟
==[[اثبات امامت]] بر مبنای [[قاعده لطف]]، با تقریر [[علامه حلی]]==
*مرحوم [[علامه حلی]] در بیان [[ضرورت]] و حُسن [[بعثت]] [[نبی]]، دلائلی را بنا بر [[قاعده لطف]] ذکر کرده است که هریک از آنها می‌تواند در عین حال، دلیلی مستقل برضرورت [[نصب امام]] بعد از [[نبی]] به شمار آید. نوبت آن است که برگزیده‌ای از شرح ایشان بر کتاب تجرید الاعتقاد [[تبیین]] گردد: "مسئله نخست در موضوع [[حسن]] بودنِ همگی [[نصب]] ائمّه{{عم}} آن است که [[مردم]] در بحث [[نصب امام]] دچار اختلاف‌اند و البته همگی [[مسلمانان]] و [[فرمانروایان]] [[جوامع]] و برخی [[فیلسوفان]]، در این [[ضرورت]] [[اتفاق نظر]] دارند و تنها براهمه این امر را نپذیرفته‌اند. [[دلیل]] مطلوبیت و [[پسندیده]] بودن [[نصب]] [[ائمه]]{{عم}} آن است که این [[نصب]] فایده‌های فراوان دارد و هیچ ضرری ندارد و از این رو قطعا امری [[پسندیده]] است. [[صاحب]] کتاب تجریدالاعتقاد نیز فواید فراوانی برای [[نصب]] [[امامان]] برشمرده است"<ref>{{عربی|المسأله الأولی فی حسن البعثه: اختلف الناس فی ذلک فذهب المسلمون کافه و جمیع أرباب الملل و جماعه من الفلاسفه إلی ذلک و منعت البراهمه منه و الدلیل علی حسن البعثه أنها قد اشتملت علی فوائد و خلت عن المفاسد فکانت حسنه قطعا و قد ذکر المصنف - رحمه الله - جمله من فوائد البعثه}}</ref>.
*ایشان سپس به توضیح بیانات استاد خود، [[محقق طوسی]]، در فوائد [[بعثت]] [[نبوی]]{{صل}} پرداخته که همگی به عنوان [[دلیل]] در [[اثبات امامت عامه]] نیز قابل استناد است. در ادامه، به طور اختصار این [[دلایل]] بررسی می‌گردد<ref>[[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش، محمد تقی]] و [[فرید محسنی|محسنی، فرید]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۱، ص:۱۶۷-۱۶۸.</ref>
===معاضدت [[عقل]] به [[وسیله]] [[نقل]] یا [[هدایت]] [[عقول]]===
*اولین [[دلیل]] [[علامه]]، کمک [[معارف دینی]] به [[عقل]] در احکامی است که [[عقل]] مستقلاً می‌تواند آنها را ثابت نماید و یا اموری که اصولاً راهی به [[ادراک]] آنها ندارد:"مساعدت [[عقول]] [[انسانی]] در [[درک]] عمیق‌تر اموری که [[عقل]] مستقلاً آنها را [[درک]] می‌کند و نیز [[هدایت]] به [[استنباط]] اموری که [[عقل]] به طور مستقل [[قادر]] به [[ادراک]] آنها نیست؛ مانند [[احکام شرعی]] و امور دیگری از اصول عملی [[شریعت]]"<ref>{{عربی|منها، أن یعتضد العقل بالنقل فیما یدل العقل علیه من الأحکام کوحده الصانع و غیرها و أن یستفاد الحکم من البعثه فیما لا یدلّ العقل علیه کالشرائع و غیرها من مسائل الأصول}}.</ref>
*توضیح: از آنجا که کمال [[انسان]] در گرو [[رشد]] قوّه عاقله او در [[معرفت]] به [[توحید]] و [[معارف]] [[توحیدی]] است، در برخی [[احکام]]، [[عقل]] بشری مستقل و توانا در [[درک]] است و در [[فهم]] آنها نیازی به [[شرایع الهی]] ندارد؛ مانند [[اثبات وجود خدا]] و [[صفات باری]]، رابطه آن با ذات [[اقدس]] [[خداوند]]، [[اثبات]] اصل [[معاد]]، [[حسن]] [[بعثت]] [[انبیاء الهی]]{{عم}} و امور کلّی [[عقلی]] دیگری که در کتب [[عقلی]] طرح می‌گردد.
*[[تعالیم]] [[شرع]] [[مقدّس]] نقش به‌سزایی در [[بالندگی]] امور مستقلّ [[عقلی]] دارد و احکامی را که [[عقل]] به [[تنهایی]] و با زحمت و آن هم به طور ناقص [[قادر]] به [[درک]] آن است، کامل‌تر و روشن‌تر ارائه می‌نماید و بدین ترتیب، [[سیر کمال]] [[انسان]] را سرعت می‌بخشد. [[براهین]] [[دقیق]] [[فلسفی]] بر [[توحید]]، از قبیل [[برهان فرجه]]<ref>اشاره دارد به آیه:{{متن قرآن|لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا فَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ}} «اگر در آن دو (- آسمان و زمین) جز خداوند خدایانی می‌بودند، هر دو تباه می‌شدند پس پاکا که خداوند است- پروردگار اورنگ (فرمانفرمایی جهان)- از آنچه وصف می‌کنند» سوره انبیاء، آیه ۲۲.</ref> بر [[وحدت]] ذات، و نیز [[برهان]] صدّیقین در [[تفکّر]] مشّائی، و یا [[حکمت]] متعالیه<ref>هر دو فیلسوف بزرگ اسلام، ابن‌سینا و ملاصدرا، در برهان صدّیقین خود به این آیه استشهاد کرده‌اند: {{متن قرآن|سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَلَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ}} «به زودی نشانه‌های خویش را در گستره‌های بیرون و پیکره‌های درونشان نشان آنان خواهیم داد تا بر آنها روشن شود که او راستین است؛ آیا بسنده نیست که پروردگارت بر همه چیز گواه است؟» سوره فصلت، آیه ۵۳.</ref> در [[شناخت]] [[واجب]] و [[توحید ذات]]، همچنین [[اثبات]] [[وحدت]] ذات با [[صفات الهی]]<ref>اشاره به کلام امیرالمؤمنین علی{{ع}} در معرفی خداوند دارد که فرمود: {{متن حدیث|أَوَّلُ الدِّينِ مَعْرِفَتُهُ وَ كَمَالُ مَعْرِفَتِهِ التَّصْدِيقُ بِهِ وَ كَمَالُ التَّصْدِيقِ بِهِ تَوْحِيدُهُ وَ كَمَالُ تَوْحِيدِهِ الْإِخْلَاصُ لَهُ وَ كَمَالُ الْإِخْلَاصِ لَهُ نَفْيُ الصِّفَاتِ عَنْهُ لِشَهَادَةِ كُلِّ صِفَةٍ أَنَّهَا غَيْرُ الْمَوْصُوفِ وَ شَهَادَةِ كُلِّ مَوْصُوفٍ أَنَّهُ غَيْرُ الصِّفَةِ فَمَنْ وَصَفَ اللَّهَ سُبْحَانَهُ فَقَدْ قَرَنَهُ وَ مَنْ قَرَنَهُ فَقَدْ ثَنَّاهُ وَ مَنْ ثَنَّاهُ فَقَدْ جَزَّأَهُ وَ مَنْ جَزَّأَهُ فَقَدْ جَهِلَهُ}}. (التوحید (للصدوق) (ط. جامعه مدرسین، ۱۳۹۸ ه.ق.)، ص۵۷، باب التوحید و نفی التشبیه).</ref> و مباحث [[عقلی]] بلند معنا و ژرف دیگر، برگرفته از [[تعالیم]] ارجمند [[قرآن]] و کلمات [[اهل‌بیت]]{{عم}} است و [[بشر]] هرگز [[قادر]] نیست که صرفاً با [[تفکّر]] [[عقلانی]] به چنان قلّه‌های والای [[علمی]] دست بیاید.
*به همین [[دلیل]] است که در میان متکلّمان [[اسلامی]]، هر آن کس که بیشتر از [[قرآن]] و [[روایات]] بهره‌مند شده، [[بالندگی]] بیشتری در [[فهم]] و [[تبیین]] موضوعات [[عقلی]] داشته است<ref>در این زمینه کافی است به عبارتی از اسفار، اثر حکیم و مفسر بزرگ شیعه، ملاصدرای شیرازی اشاره کنیم: {{عربی|أن الشرع و العقل متطابقان فی هذه المسأله کما فی سائر الحکمیات و حاشی الشریعه الحقه الإلهیه البیضاء أن تکون أحکامها مصادمه للمعارف الیقینیه الضروریه و تبا لفلسفه تکون قوانینها غیر مطابقه للکتاب و السنه}} (الحکمه المتعالیه فی الأسفار العقلیه الاربعه (ط. دار احیاء التراث، ۱۹۸۱ م، ج۸، ص۳۰۳).</ref>. چنان‌که کتب [[روایی]] و [[عقلی]] از قبیل "[[توحید]]" [[صدوق]] و شروح مختلف [[فلسفی]] و [[عرفانی]] بر [[کتاب]] "[[الکافی]]"<ref>مراجعه شود به شرح میرداماد و ملاصدرا و ملاصالح مازندرانی.</ref> و یا موسوعه [[روایی]] "[[الوافی]]" از [[فیض کاشانی|ملا محسن فیض کاشانی]]، [[شاهد]] صدقی بر این مدعا است.
*به همین ترتیب، [[عقل انسان]] در [[مسیر کمال]] خود ناچار است که از موضوعاتی [[آگاهی]] یابد که به غیر از طریق [[ارتباط با عالم غیب]]، از راه دیگری حاصل نمی‌شود؛ مثلاً وضعیت [[عالم برزخ]] و [[قیامت]]، سؤال در [[قبر]]، [[میزان]] و [[صراط]] و یا مسائل و [[اعتقادات]] [[کلامی]] پیرامون [[اشقیاء]] و [[سعداء]] و احوال آنان در [[عوالم]] بعد از [[مرگ]]، همگی مطالبی است که پی بردن به آن متوقّف بر [[ارسال رسل]] و بیان [[شرایع الهی]] توسط [[انبیا]]{{عم}} است. به همین [[دلیل]]، [[خداوند]] خطاب به [[امّت اسلام]] می‌فرماید: {{متن قرآن|كَمَا أَرْسَلْنَا فِيكُمْ رَسُولًا مِنْكُمْ يَتْلُو عَلَيْكُمْ آيَاتِنَا وَيُزَكِّيكُمْ وَيُعَلِّمُكُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ}}<ref>«چنان که از خودتان پیامبری در میان شما فرستادیم که آیه‌های ما را بر شما می‌خواند و (جان) شما را پاکیزه می‌گرداند و به شما کتاب آسمانی و فرزانگی می‌آموزد و آنچه را نمی‌دانستید به شما یاد می‌دهد» سوره بقره، آیه ۱۵۱.</ref>
*با توجه به ذیل [[آیه]]، روشن می‌شود که [[عقل انسان]] ممکن است به مراتب نازله ای از [[کتاب الهی]] و یا [[حکمت]] دست یابد و بتواند بر اساس [[حسن و قبح عقلی]]، برخی [[محاسن]] و معایب را بشناسد و خود را تا حدّ محدودی [[تزکیه]] کند، اما هرگز [[قادر]] نیست که بدون [[استمداد]] از [[وحی]]، بر ظرایف [[حکمت]] و دقایق [[کتاب الهی]] و راه و روش عمیق و کامل [[تهذیب نفس]] [[دست]] یازد. سیاق ادبی ذیل [[آیه]] ۱۵۱ [[سوره بقره]] نیز [[شاهد]] بر همین [[حقیقت]] است: {{متن قرآن|يُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ}}<ref>«آنچه را نمی‌دانستید به شما یاد می‌دهد» سوره بقره، آیه ۱۵۱.</ref>. یعنی سنخ [[معارف]] [[انبیاء]]{{عم}} به گونه‌ای است که هرگز حتّی در گذر زمان و با [[پیشرفت]] [[علوم]] بشری نیز در دسترس قرار نمی‌گیرد<ref>[[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش، محمد تقی]] و [[فرید محسنی|محسنی، فرید]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۱، ص:۱۶۸-۱۷۰.</ref>.
===رفع [[خوف]] از [[بندگان]] و [[حجیّت]] در [[افعال عباد]]===
*[[دلیل]] دوم [[علامه]]، با حدّ وسط قرار دادن [[بندگی]] عباد حاصل می‌شود و اینکه [[عبد]] باید بداند که [[تصرف]] او در [[ملک]] مولای خود غاصبانه نیست و او تحصیل [[رضایت]] مولا را می‌نماید. [[علامه]] می‌فرمایند: "برداشته شدن [[خوف]] از مکلّفین در تصرّفاتی که می‌نمایند؛ زیرا با [[دلیل عقلی]] [[ثابت]] شده که همگی، [[بندگان]] [[پروردگار]] هستیم و عقلاً [[تصرف]] در [[ملک]] غیر، بدون [[اذن]] او [[قبیح]] است. و اگر بعثتی در کار نباشد، راه تشخیص [[حسن]] [[تصرف]] در [[ملک]] غیر روشن نیست. در نتیجه، در چگونگی تصرّف، برای مکلّف [[ترس]] پدید می‌آید؛ زیرا [[عقل]] [[حکم]] به امری می‌کند که راهی در تشخیص آن، جز با [[بعثت]] وجود ندارد و در نتیجه، در صورت عدم [[بعثت]]، [[خوف]] همیشه برای [[بندگان]] باقی می‌ماند"<ref>{{عربی|إزاله الخوف الحاصل للمکلف عند تصرفاته: إذ قد علم بالدلیل العقلیّ أنه مملوک لغیره و أن التصرف فی ملک الغیر بغیر إذنه قبیح فلولا البعثه لما علم حسن التصرفات فیحصل الخوف بالتصرف و بعدمه إذ یجوز العقل طلب المالک من العبد فعلا لاسبیل إلی فعله إلا بالبعثه فیحصل الخوف}}</ref>
*توضیح: [[خداوند]] در [[سوره بقره]]، ذیل داستان [[حضرت آدم]]{{ع}}، بعد از ذکر ماجرای [[هبوط]] ایشان به [[زمین]] و پذیرفته شدن [[توبه]] او و همسرش، در قالب یک قاعده کلّی، خطاب به همه [[بنی‌آدم]] بیان می‌فرماید:{{متن قرآن|قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِيعًا فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدًى فَمَنْ تَبِعَ هُدَايَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ}}<ref>«گفتیم: همه از آن (بهشت فرازین) فرود آیید، آنگاه اگر از من به شما رهنمودی رسید، کسانی که از رهنمود من پیروی کنند نه بیمی خواهند داشت و نه اندوهگین می‌گردند» سوره بقره، آیه ۳۸.</ref>.
*این خطاب، به یک [[تبیین]] [[عقلی]] اشاره دارد. بدین ترتیب که بعد از آنکه [[امّت]] از راه [[عقل]] به [[توحید]] و [[نبوّت]] و [[معاد]] [[معتقد]] شدند و بنا را بر رعایت [[آداب]] [[بندگی]] گذاشتند، باید این [[معرفت]] را نیز کسب کنند که در قلمرو [[ملک]] [[مولی]] [[زندگی]] می‌کند، اما نمی‌دانند چه باید بکنند تا مولایشان از ایشان [[راضی]] باشد و تصرّفاتشان در [[ملک]] [[مولی]] غاصبانه محسوب نگردد. در نتیجه، [[بنده]] دائماً در [[خوف]] از [[خشم]] [[مولی]] و [[حزن]] از [[عذاب اخروی]] قرار می‌گیرد. لذا [[عقل]] [[حکم]] می‌کند که باید هدایت‌گران و حججی از سوی [[خداوند]] فرستاده شوند تا راه تحصیل [[رضایت]] و دفع [[غضب]] [[پروردگار]] را به [[انسان]] ارائه نمایند.
*در [[امّت اسلام]]، [[حجّت الهی]]، [[قرآن]] و [[سنّت نبوی]]{{صل}} است. بعد از [[رحلت]] [[پیامبر خاتم|نبیّ مکرّم]]{{صل}} نیز [[امّت]] [[یقین]] دارند که [[خداوند]] تکالیفی برایشان مقرر داشته است. این در حالی است که [[ظاهر قرآن]]، ظنّی الدلاله است و [[سنّت نبوی]]{{صل}} علاوه بر قبلی، ظنّی الصدور نیز هست. در نتیجه، [[حجّت]] قطعی در [[اختیار]] [[مسلمین]] نیست تا مطمئن باشند که آیا آنچه انجام می‌دهند قطعاً [[امتثال]] [[وظیفه]] [[بندگی]] محسوب می‌شود و مولا از ایشان [[راضی]] است، یا آنکه مورد [[خشم خداوند]] واقع خواهند شد. لذا [[خوف]] و [[حزن]] به طور کلّی از [[مؤمنان]] برداشته نمی‌شود؛ چون آنچه در دست ایشان است، [[حجّت]] قطعی نیست. این در حالی است که [[خداوند]] صریحاً از متابعت [[ظن]] در [[شریعت]] [[نهی]] نموده و فرموده است: {{متن قرآن|وَمَا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنَّ الظَّنَّ لَا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئًا}}<ref>«و آنان را بدان دانشی نیست؛ جز از گمان پیروی نمی‌کنند و گمان برای (رسیدن به) حق، بسنده نیست» سوره نجم، آیه ۲۸.</ref>.
*بنابراین و براساس [[برهان لطف]]، [[عقل]] [[حکم]] می‌کند که بعد از [[پیامبر اکرم]]{{صل}} همواره باید [[مقام]] معصومی مانند [[رسول خدا]]{{صل}} در [[علم]] و [[عصمت]] در میان [[مردم]] باشد تا [[کلام]] و [[سیره]] او [[حجّت]] قطعی در [[امتثال امر]] [[مولی]] در میان [[مردم]] دانسته شود و [[خوف]] و [[حزن]] در خصوص صحّت انجام [[تکلیف]] از [[مردم]] برداشته شود<ref>این بیان عقلی همانند قاعده اشتغال در علم اصول است که بر اساس آن، اشتغال یقینی، برائت یقینی را می‌طلبد. ماحصل آنکه، عبد وقتی یقین کرد که تکلیفی برعهده او آمده، باید طوری عمل کند که یقین به امتثال امرو اتیان تکلیف بنماید؛ مثل آنکه کسی می‌داند وقت نماز شده، ولی شک دارد نماز خوانده است یا خیر. در بحث حاضر نیز، عبد یقین دارد که در ملک مولی است و خداوند بر او تکالیفی را مقرّر نموده است، ولی تفصیل آنها را نمی‌داند؛ لذا باید به هر ترتیب که شده راه یقین به امتثال تکلیف را کشف کند و عمل را به‌گونه‌ای انجام دهد که اطمینان قلبی بر امتثال امر مولی برای او حاصل شود.</ref>.
*اهمیت این [[برهان]] به حدّی است که در کلمات دیگر متکلّمان، به عنوان برهانی مستقلّ بر [[امامت عامّه]] به کار رفته است. چنان‌که [[شیخ طوسی]] آن را به عنوان [[برهان]] دومی، جدا از [[قاعده لطف]]، مورد اشاره قرار می‌دهد؛ از جمله این عبارت شیخ:{{عربی|الذي يدل على ذلك: ما قد ثبت أنه ليس كل ما تمس الحاجه إليه من الشريعة عليه حجه قاطعه: من تواتر أو اجماع، أو ما جری مجراهما بل الأدله في كثير من ذلك - كال متكافئه. و لولا ما ذکرناه ما فزع خصومنا الى غلبه الظن و الاستحسان، و اجتهاد الرأي. و اذا ثبت ذلك – و كنا مكلّفين بعلم الشريعه و العمل بها، وجب أن يكون لنا مفزع نصل من جهته الى ما اختلف أقوال فیه، و هو الامام الذي نقوله}}<ref>تلخیص الشافی (ط. المحبین، ۱۳۸۲ ه.ش.)، ج۱، ص۱۱۸.</ref><ref>[[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش، محمد تقی]] و [[فرید محسنی|محسنی، فرید]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۱، ص:۱۷۰-۱۷۲.</ref>.


'''اعتراف [[خلیفه اول]] و دوم به شتاب‌زدگی سقیفه:''' اینکه [[سقیفه]] و تصمیم و [[انتخاب]] آن نه محصول مشاوره متخصصان و نخبگان [[جامعه]] بلکه یک [[عمل]] شتاب‌زده بود، مورد اعتراف برندگان آن نیز قرار گرفته است. [[ابوبکر]] اعتراف کرد که: "همانا [[بیعت]] من ناگهانی و شتاب‌زده صورت گرفت، [[خداوند]] از شر آن حفظ کند، من از [[فتنه]] ترسیدم <ref>{{عربی|" ان بيعتي كانت فلتة وقى اللّه شرها، و خشيت الفتنة ‏‏‏"}}؛ شرح نهج‌البلاغه ابن ابی‌الحدید، ج۱، ص ۱۳۲؛ السقیفه و فدک، ص۷۰.</ref>. [[عمر]] نیز مکرر به ناگهانی و شتاب‌آمیز بودن [[بیعت]] [[ابوبکر]] اعتراف می‌کرد: {{عربی|" كَانَتْ بَيْعَةُ أَبِي بَكْرٍ فَلْتَةً، وَقَى اللَّهُ شَرَّهَا ‏‏‏"}} <ref>سیره ابن‌هشام، ج۴، ص ۳۰۸؛ شرح نهج‌البلاغه ابن‌ابی‌الحدید، ج۲، ص ۲۵ و ج۱۷، ص ۱۶۴.</ref>
===بیان [[حسن و قبح شرعی]]، یا [[هدایت]] به جزئیّات امور ارزشی===
*مسلّم است که برخی [[افعال]] [[حسن]] و برخی دیگر [[قبیح]] است؛ وانگهی در [[افعال]] [[حسن]] نیز، برخی را [[عقل]] به [[تنهایی]] [[درک]] می‌کند و برخی دیگر را نمی‌تواند به [[تنهایی]] [[درک]] کند؛ و با [[بعثت]] [[انبیاء]]{{عم}}، [[عقل]] به امور دوم راه پیدا کرده است<ref>{{عربی|أن بعض الأفعال حسنة و بعضها قبيحه؛ ثم الحسنه منها ما يستقلّ العقل بمعرفه حسنه و منها ما لا يستقل و كذا القبيحه و مع البعثه يحصل معرفه الحسن و القبح الذين لا يستقلّ العقل بمعرفتهما}}</ref>
*توضیح آنکه، در [[اعتقادات]] [[امامیه]]، هرچند [[عقل]] در تشخیص [[حسن و قبح]] مستقل است، ولی همان‌طور که در [[احکام اعتقادی]] اشاره شد، [[عقل]] تنها در حیطه کلیّات [[قادر]] به [[قضاوت]] است؛ و چون به مناطات [[احکام جزئی]] در [[فقه]] راه ندارد، در تشخیص مسائل فرعی ارزشی در اخلاقیّات و بسیاری از [[حقوق فردی]] و [[اجتماعی]] ساکت است. مثلاً [[عقل]] می‌داند که [[ظلم]] [[قبیح]] است، ولی آیا اجرای [[قصاص]] یا حدّ [[شرعی]] درباره [[مجرمان]] [[مستحق]] این کیفرهای [[شرعی]] نیز مصداق [[ظلم]] است؟ [[خداوند]] در این باره می‌فرماید که این کار نه تنها [[ظلم]] نیست، بلکه [[حیات اجتماعی]] درگرو آن است و لذا مصداق "عمل [[حسن]]" است: {{متن قرآن|وَلَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَيَاةٌ يَا أُولِي الْأَلْبَابِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ}}<ref>«و شما را ای خردمندان در قصاص، زندگانی (نهفته) است؛ باشد که شما پرهیزگاری ورزید» سوره بقره، آیه ۱۷۹.</ref>
*بنابراین، از آنجا که [[عقل]] [[قادر]] به [[استنباط]] همه امور جزئی [[حسن و قبح]] نیست، در نتیجه برای تشخیص آنها محتاج [[امام]] است<ref>[[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش، محمد تقی]] و [[فرید محسنی|محسنی، فرید]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۱، ص:۱۷۲-۱۷۳.</ref>.


'''۲. انگیزه‌های دنیوی در [[بیعت]] سقیفه:''' اعضای [[شورای سقیفه]] از دو طیف [[مهاجران]] "[[ابوبکر]]، [[عمر]]، [[ابوعبید]]، [[بن جراح]]" و [[انصار]] "دو قبیله [[اوس]] و [[خزرج]]" شکل گرفته بود، [[انصار]] بر [[خلافت]] [[سعد بن عباده]] از قبیله [[خزرج]] توافق نموده بودند، اما با ورود [[مهاجران]] و استدلال‌های [[ابوبکر]] و [[عمر]] مبنی بر عدم پذیرفتن [[حکومت]] [[انصار]] از سوی عرب و لزوم [[انتخاب]] [[خلیفه]] از نزدیکان [[پیامبر]] و همچنین و عده [[وزارت]] به [[انصار]] آنان به [[تفویض]] [[حکومت]] به [[مهاجران]] قانع شدند<ref>«قال ابوبکر: فنحن الأمراء و انتم الوزراء لاتفتون بمشورة و لا نقضی دونکم الأمور... قال [[عمر]]: و الله لاترضی العرب ان یؤمّروکم و نبیها من غیرکم... ». (تاریخ طبری، ج۲، ص ۵۱۵؛ تاریخ کامل، ج۲، ص ۳۲۵) .</ref> علاوه بر این، رقابت داخلی خود [[انصار]] بین دو قبیله [[اوس]] و [[خزرج]] - که سالیان پیش از [[اسلام]] در [[جنگ]] با یکدیگر بودند - نقش مهمی داشت؛ چراکه [[انتخاب]] [[خلیفه]] از میان یک قبیله پیروزی آن قبیله و به معنای باخت و شکست قبیله دیگری محسوب می‌شد؛ لذا هر دو قبیله به بازی باخت روی آوردند و راضی شدند که [[خلیفه]] از میان [[مهاجران]] [[تعیین]] گردد. نکته دیگر چه‌بسا درباره [[بیعت]] با [[خلیفه]] مهاجران، [[خزرج]] و [[اوس]] با یکدیگر مسابقه و رقابت می‌گرفتند؛ چراکه هر قبیله‌ای که زودتر با [[خلیفه]] [[مهاجران]] "[[ابوبکر]]" [[بیعت]] کند آن امتیازات بیشتری می‌توانست نصیب خود گرداند، چنان‌که بعض رهبران قبیله [[اوس]] خطاب به قبیله خود گفتند: به [[خدا]] قسم اگر [[خزرج]] بر شما [[حکومت]] کند این [[فضیلت]] برای آنان همیشگی خواهد ماند و در آن برای شما بهره و [[نص]]یبی نخواهند داد. پس به [[بیعت]] [[ابوبکر]] بشتابید<ref>«و الله لئن ولیتها الخزرج علیکم مرة لا زالت لهم علیکم بذلک الفضیلة و لاجعلوا لکم معهم فیها نصیباً ابدا، فقوموا فبایعوا ابابکر»؛ تاریخ طبری، ج۲، ص ۵۱۵؛ تاریخ کامل، ج۲، ص ۳۲۵.</ref>. به تعبیر صریح‌تر، [[انصار]] در جریان [[سقیفه]] به جای مراعات اصل شایسته‌سالاری در تعین [[خلیفه]] به لحاظ منافع منطقه‌ای و در مرحله بعدی منافع قبیله‌ای و بالاخره به [[انتخاب]] یا عدم [[انتخاب]] از روی حسد روی آوردند و این مسئله در منابع تاریخی [[اهل سنت]] گزارش شده است. چنان‌که [[ابوبکر جوهری]] گزارش می‌کند که [[بشیر بن سعد خزرجی]] از روی جسد و کینه به کاندیدای [[انصار]] [[سعد بن عباده]]، به جای حمایت از او از [[انتخاب]] [[خلیفه]] از طرف [[مهاجران]] و [[قریش]] دفاع نمود. [[ابوبکر جوهری]] ادامه می‌دهد که وقتی قبیله [[اوس]] مشاهده کرد یکی از رؤسای قبیله رقیب یعنی [[خزرج]] با [[ابوبکر]] [[بیعت]] کرد، [[رئیس]] [[اوس]] [[اسید بن حضیر]] از روی حسد با [[ابوبکر]] [[بیعت]] کرد<ref>«فلما رأی بشیربن سعد الخزرجی ما اجتمعت علیه الأنصار من تأمیر سعدبن عبادة و کان حاسداً له و کان من سادة الخزرج قام فقال... و لما رأت الأرس ان رئیساً من رؤساء الخزرج قد بایع قام اسید بن حضیر و هو [[رئیس]] الأوس فبایع حسد السعید ایضاً». (السقیفه و فدک، ص ۵۹).</ref>. از اینجا روشن می‌شود که انگیزه اولیه [[انصار]] در برپا کردن جریان [[سقیفه]] نخست تصاحب [[حکومت]] و [[خلافت]] از [[مهاجران]] بود و رضایت و اتفاق اولیه هر دو قبیله بر سعد بن عباده خزرجی نیز آن را نشان می‌دهد، اما این‌که آنان در این راه ناکام مانده و طیف [[مهاجران]] حاضر در [[سقیفه]] یعنی [[ابوبکر]] و [[عمر]] به پیروزی رسیدند، بحث دیگری است، اما نتیجه کار انگیزه مادی و دنیوی [[انصار]] را از صفحات تاریخ پاک نمی‌کند. به دیگر سخن تاریخ نشان می‌دهد [[انصار]] با این عظمت و فداکاری در راه [[اسلام]] و [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} [[انسان]]‌های [[معصوم]] نبودند، آنان نتوانستند از منافع دنیوی و منطقه‌ای خود در تصاحب [[حکومت]] چشم بپوشند و مانند [[امام علی|علی]]{{ع}} بدون توجه به حوادث و جریان‌های [[سیاست|سیاسی]] روز به تغسیل، تجهیز و تدفین برترین [[انسان]] هستی بپردازند، بلکه با ترک این [[وظیفه]] دینی به فکر [[ریاست]] افتادند که از این منظر تاریخ و [[مؤمنان]] و عاشقان [[پیامبر اعظم]]{{صل}} [[عمل]] آنان را قبیح می‌نماید و حداقل نمی‌ستاید. نکته دیگر این‌که چنان‌که ذکر شده مورخان [[اهل سنت]] صریحاً [[انتخاب]] [[انصار]] را به حسد - که [[گناه]] کبیره است - نسبت میدهند و در این‌جا هیچ اعتراضی بر [[عدالت]] [[صحابه]] وارد نمی-کنند، اما وقتی [[شیعه]] کنار گذاشتن [[نص]] [[نبوی]] درباره [[حضرت علی]]{{ع}} را طرح می-کند، اعتراض مظلومیت و [[عدالت]] [[صحابه]] بلند می‌شود. آیا این نشان نمی‌دهد که [[اهل سنت]] با یک منطق داوری نمی‌کنند و به اصطلاح عوام مصداق: یک بام و دو هوا نیستند؟!
===تشخیص مضرّات امور به طور جامع===
*با توجه به اینکه [[نفس انسانی]] [[ارتباط]] تنگاتنگی با [[جسم]] او دارد، امورنافع و یا [[مضر]] نسبت به هریک، به سرعت بر دیگری مؤثر است و [[عقل]] تنها می‌تواند [[نافع]] و [[مضر]] را در محدوده تجربیات برای [[جسم]] تشخیص دهد. لذا حدّ وسط در این [[برهان]]، تشخیص امور [[مضر]] و [[نافع]] به معنای واقعی کلمه از طرف [[شارع مقدس]] است: "مسلّم است که بعضی مواد برای [[بدن]] [[نافع]] و برخی دیگر مضراند و [[عقل]] نمی‌تواند همه آنها را [[درک]] کند و با [[بعثت]] [[نبوی]]{{صل}}، این مجهولات معلوم می‌گردد"<ref>{{عربی|أن بعض الأشياء نافعه لنا، مثل كثير من الأغذيه و الأدويه و بعضها ضار النا، مثل كثير من السموم و الحشائش و العقل لايدرك ذلك كلّه و في البعثه تحصل هذه الفائده العظيمه}}</ref>
*توضیح: [[بشر]] ممکن است به مدد [[علم]] و تجربه، امور [[نافع]] و [[مضر]] در [[غذا]] و دارو را تشخیص دهد؛ ولی گستره نفع و ضرر جسمی و [[روحی]] برای [[انسان]] به حدّی است که [[عقل]] هرگز احاطه به همه آنها ندارد و ناچار است تابع [[شرع]] [[مقدّس]] و [[فرمان]] [[نبی]] و یا [[امام]] باشد؛ چنان‌که [[خداوند]] درباره [[محرّمات]] [[شرعی]] می‌فرماید که آنها اموری خبیث و منفورند؛ حتی اگر [[عقل]]، [[ادراک]] روشنی از این امر نداشته باشد: {{متن قرآن|الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ... وَيُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ...}}<ref>«همان کسان که از فرستاده پیام‌آور درس ناخوانده پیروی می‌کنند... چیزهای پاکیزه را بر آنان حلال و چیزهای ناپاک را بر آنان حرام می‌گرداند» سوره اعراف، آیه ۱۵۷.</ref>
*بنابراین، هرچند با [[پیشرفت‌های علمی]]، [[انسان]] [[قادر]] به تشخیص [[منافع]] مادی گردد، ولی در هر حال در تشخیص [[منافع]] [[معنوی]] قاصر است.
*برای نمونه می‌توان به [[حرمت]] شراب و قمار اشاره نمود که هرچند ممکن است [[عقل]] بشری منافعی در آنها ببیند و [[حکم]] به جواز آنها بدهد، ولی [[خداوند]] فراتر از [[عقل]] ظاهربین، به مضرّات مادّی و [[معنوی]] آنان اشاره نموده و [[حکم]] به [[حرمت]] آنها می‌دهد: {{متن قرآن|يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَيْسِرِ قُلْ فِيهِمَا إِثْمٌ كَبِيرٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَإِثْمُهُمَا أَكْبَرُ مِنْ نَفْعِهِمَا...}}<ref>«از تو درباره شراب و قمار می‌پرسند، بگو در این دو، گناهی بزرگ و سودهایی برای مردم (نهفته) است. امّا گناه آنها از سود آنها بزرگ‌تر است.».. سوره بقره، آیه ۲۱۹.</ref>
*و یا هنگامی که [[قرآن کریم]] [[حکم]] تیمّم، یعنی [[طهارت]] با [[خاک]] را ذکر می‌نماید، هرچند این عمل به حسب ظاهر خاک‌اندود کردن برخی از اندام و برای [[انسان]] ناخوشایند است، ولی در [[حقیقت]] عملی [[پسندیده]] و پاک‌کننده است: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلَاةِ... فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَيَمَّمُوا صَعِيدًا طَيِّبًا فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَأَيْدِيكُمْ مِنْهُ مَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ حَرَجٍ وَلَكِنْ يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمْ وَلِيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ}}<ref>«ای مؤمنان! چون برای نماز برخاستید.... و آبی نیافتید به خاکی پاک تیمّم کنید، با آن بخشی از چهره و دست‌های خود را مسح نمایید، خداوند نمی‌خواهد شما را در تنگنا افکند ولی می‌خواهد شما را پاکیزه گرداند و نعمت خود را بر شما تمام کند باشد که سپاس گزارید» سوره مائده، آیه ۶.</ref>
*همچنین درباره [[حکم]] [[ربا]]، [[عقل]] [[فتوا]] به تجویز آن می‌دهد، ولی [[خداوند]] [[ربا]] را [[تحریم]] نموده و به [[سختی]] با آن برخورد می‌نماید و می‌فرماید: {{متن قرآن|الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبَا لَا يَقُومُونَ إِلَّا كَمَا يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبَا وَأَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا فَمَنْ جَاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَانْتَهَى فَلَهُ مَا سَلَفَ وَأَمْرُهُ إِلَى اللَّهِ وَمَنْ عَادَ فَأُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ}}<ref>«آنان که ربا می‌خورند جز به گونه کسی که شیطان او را با برخورد، آشفته سر کرده باشد (به انجام کارها) بر نمی‌خیزند؛ این (آشفته سری) از آن روست که آنان می‌گویند خرید و فروش هم مانند رباست در حالی که خداوند خرید و فروش را حلال و ربا را حرام کرده است پس کسانی که اندرزی از پروردگارشان به آنان برسد و (از رباخواری) باز ایستند، آنچه گذشته، از آن آنهاست و کارشان با خداوند است و کسانی که (بدین کار) باز گردند دمساز آتشند و در آن جاودانند» سوره بقره، آیه ۲۷۵.</ref><ref>[[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش، محمد تقی]] و [[فرید محسنی|محسنی، فرید]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۱، ص:۱۷۳-۱۷۵.</ref>.
===[[تعیین]] و تفصیل [[مکارم اخلاق]]===
*[[اخلاق]] در نظامات فردی و [[اجتماعی]] [[انسان]] [[جایگاه]] ویژه‌ای دارد. هرچند [[عقل]] می‌تواند کلیات امور [[اخلاقی]] را تشخیص دهد، اما ممکن است که در مصادیق دچار [[خطا]] شود. حدّ وسط در این [[برهان]]، تشخیص [[مکارم اخلاق]] و مراتب آنها در [[زندگی فردی]] و [[اجتماعی]] است.
*مراتب [[اخلاق]] و تفاوت امور [[اخلاقی]] برای [[بشر]] روشن است؛ اما او [[نیازمند]] [[آگاهی]] از [[مکارم اخلاق]] است تا بتواند به واسطه آنها، رؤوس اخلاقیّات در امور فردی و [[اجتماعی]] را [[درک]] کند و با آن به [[زندگی]] خود سامان دهد. در نتیجه، [[انسان]] به [[بعثت]] [[انبیاء]]{{عم}} محتاج است<ref>{{عربی|أن مراتب الأخلاق و تفاوتها معلوم یفتقر فیه إلی مکمل بتعلیم الأخلاق و السیاسات بحیث تنتظم أمور الإنسان بحسب بلده و منزله}}.</ref>
*توضیح: [[جایگاه]] [[اخلاق]] در [[دین اسلام]] به حدّی برجسته است که [[خداوند]]، [[رسول]] خود{{صل}} را به صفت " [[خُلق عظیم]]" ستوده و فرموده است: {{متن قرآن|وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ}}<ref>«و به راستی تو را خویی است سترگ» سوره قلم، آیه ۴.</ref>.
*[[امام باقر]]{{ع}} در توضیح این [[آیه شریفه]] فرموده‌اند: {{متن حدیث|وَ هُوَ الْإِسْلَامُ‌}}<ref>{{متن حدیث|عَنْ أَبِي الْجَارُودِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ{{ع}} فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ {{متن قرآن|إِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ}} قَالَ هُوَ الْإِسْلَامُ‌}} (ط. مؤسسه البعثه، قسم الدراسات الإسلامیه، ۱۴۱۵ ه.ق) ج۵، ص۴۵۵).</ref>. ایشان در بیانی دیگر، آن را به "[[دین]] [[عظیم]]" [[تفسیر]] کرده‌اند<ref>تفسیر القمی (ط. دارالکتاب، ۱۳۶۳ ه.ش)، ج۲، ص۳۸۲: سوره القلم، آیات ۱۷ تا ۳۰.</ref>.
*بنا بر [[حسن و قبح عقلی]]، [[بشر]] با [[عقل]] خود [[قادر]] به [[درک]] کلیات و اصول [[اخلاق]] و فعل حَسن و [[قبیح]] است. همچنین از آنجا که [[فطرت انسان]] مطابق با [[توحید]] قرار داده شده، به هر [[میزان]] که [[فطرت انسان‌ها]] [[آلوده]] به [[گناه]] نباشد، [[معارف دینی]] را [[درک]] می‌کنند. اما [[بشر]]، در هر مرتبه از [[طهارت]] و [[علم]] که باشد، هرگز نمی‌تواند با [[عقل]] خود جزئیات [[امور دینی]] را [[درک]] نماید و لذا همیشه محتاج [[اولیاء الهی]]{{عم}} است تا به واسطه آنها، بتواند از [[عالم غیب]] بهره‌مند شود؛ خصوصاً آن‌که [[رسول خدا]]{{صل}}[[اخلاق]] را جوهره [[دین]] و [[هدف]] نهایی از [[بعثت]] خود بیان کرده و فرمودند: {{متن حدیث|بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَكَارِمَ الْأَخْلَاقِ‌}}<ref>بحار الأنوار (ط. ۱۴۰۳ ه.ق.)، ج۱۶، ص۲۱۰.</ref>.
*نظر به آنکه [[هدف]] همه [[ادیان]]، معرفی [[توحید]] و [[معارف الهی]] است، معلوم می‌شود که مراد [[رسول خدا]]{{صل}} از این [[روایت]]، "[[اخلاق]] عملی" است که رابطه تنگاتنگی با [[شناخت]] [[توحید]] دارد. چنین علومی در اصطلاح [[قرآن]] "[[حکمت]]" نام دارد و تنها [[اولیاء الهی]]، اعم از [[انبیاء]] و اوصیای آنان{{عم}}، واجد چنین علومی هستند. در عین حال، [[روابط]] [[انسانی]]، در مسائل شخصی و [[اجتماعی]]، دائماً بر محور اخلاقیّات می‌گردد و [[بشر]] بدون [[اخلاق]] نمی‌تواند [[زندگی]] سالمی داشته باشد.[[انسان]] همیشه [[نیازمند]] [[وارستگان]] و پرهیزکارانی است که راه و رسم اخلاقیّات را در سطح فردی و [[خانوادگی]] و [[اجتماعی]] به او [[تعلیم]] نمایند؛ چنان‌که [[خداوند]] درباره [[هدف]] از [[بعثت]] [[رسول خدا]]{{صل}} می‌فرماید: {{متن قرآن|لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ}}<ref>«بی‌گمان خداوند بر مؤمنان منّت نهاد که از خودشان فرستاده‌ای در میان آنان برانگیخت که آیات وی را بر آنان می‌خواند و آنها را پاکیزه می‌گرداند و به آنها کتاب و فرزانگی می‌آموزد و به راستی پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند» سوره آل عمران، آیه ۱۶۴.</ref>.
*در میان امور [[اخلاقی]]، خواه فردی و یا [[اجتماعی]]، برخی بر بعض دیگر تقدّم دارند. همان‌طور که اشاره شد، [[امّت]] با [[عقل]] خود نمی‌تواند به طور [[دقیق]] و کامل به مراتب [[اخلاق]] و جزئیات آن و تفکیک مکارم از غیر آن پی ببرد؛ از همین رو، [[مقام]] شامخ حضرات [[ائمه]]{{عم}} به خوبی در بیانات ایشان در [[تبیین]] این قبیل امور روشن می‌گردد<ref>برای مثال به بیانی از امام صادق{{ع}} در تبیین مکارم اخلاق اشاره می‌کنیم: {{متن حدیث|عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ{{ع}} قَالَ: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَصَّ رُسُلَهُ بِمَكَارِمِ الْأَخْلَاقِ فَامْتَحِنُوا أَنْفُسَكُمْ فَإِنْ كَانَتْ فِيكُمْ فَاحْمَدُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ ذَلِكَ مِنْ خَيْرٍ وَ إِنْ لَا تَكُنْ فِيكُمْ فَاسْأَلُوا اللَّهَ وَ ارْغَبُوا إِلَيْهِ فِيهَا قَالَ فَذَكَرَهَا عَشَرَةً الْيَقِينَ وَ الْقَنَاعَةَ وَ الصَّبْرَ وَ الشُّكْرَ وَ الْحِلْمَ وَ حُسْنَ الْخُلُقِ وَ السَّخَاءَ وَ الْغَيْرَةَ وَ الشَّجَاعَةَ وَ الْمُرُوءَةَ قَالَ وَ رَوَى بَعْضُهُمْ بَعْدَ هَذِهِ الْخِصَالِ الْعَشَرَةِ وَ زَادَ فِيهَا الصِّدْقَ وَ أَدَاءَ الْأَمَانَةِ}} (الکافی (ط. الإسلامیه، ۱۴۰۷ ه.ق.)، ج۲، ص۵۶: باب المکارم).</ref>. پیچیدگی‌ها و چالش‌های این امر، در قلمرو مسائل بغرنج و چند وجهی [[اجتماعی]] به مراتب بیشتر است و در نتیجه، [[بشر]] همواره محتاج اوصیای [[رسول خدا]]{{صل}} در [[تبیین]] آنها در هر دو بخش است<ref>[[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش، محمد تقی]] و [[فرید محسنی|محسنی، فرید]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۱، ص:۱۷۵-۱۷۷.</ref>.


'''۳. [[بیعت]] با اکراه و اجبار:''' ادعای [[اجماع]] و اتفاق [[امت]] در [[بیعت]] با [[خلیفه اول]] ادعای درستی نیست؛ چراکه [[خلیفه اول]] [[مخالفان]] زیادی داشت که برخی اصلاً [[بیعت]] نکردند که سعد بن عباده کاندیدای اول [[سقیفه]] یکی از آنان است که اشاره خواهد شد. برخی نیز با اکراه و اجبار و به عبارتی و فشار به [[بیعت]] تن دادند. نمونه بارز آن تحصن برخی از یاران [[حضرت علی]]{{ع}} در خانه [[حضرت زهرا]]{{س}} بود که با تهدید به آتش زدن خانه و دستگیری تحصن‌کنندگان مانند زبیر مجبور به [[بیعت]] شدند<ref>شرح نهج‌البلاغه ابن ابی‌الحدید، ج۲، ص ۵۶؛ السقیفه و فدک، صص ۳۸ و ۷۰ - ۷۲؛ تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۱۲۶؛ الأمامة السیاسة، ص ۱۲.</ref>. با وجود تهدید [[حضرت علی]]{{ع}} تا شش ماه -زمان وفات همسرش [[حضرت زهرا]]{{س}}- از [[بیعت]] با [[ابوبکر]] امتناع ورزید. بعد از آن با تشخیص مصالحی - که علل آن در صفحات پیشین ذکر شد - [[بیعت]] کرد. در همان ابتدا - بنا به گزارش مورخان [[اهل سنت]] - کسانی که از [[بیعت]] با [[ابوبکر]] استنکاف می‌نمودند، با ضرب و شتم به [[بیعت]] و گذاشتن دست خود به دست [[ابوبکر]] مجبور می‌شدند<ref>شرح نهج‌البلاغه ابن ابی‌الحدید، ج۱، ص ۲۱۹؛ السقیفه و فدک، ص۴۶.</ref>. [[سلمان فارسی]] اذعان می‌کند که بیعتش بعد از دستگیری و اعمال فشار فیزیکی انجام گرفته است <ref>کتاب سلیم بن قیس، ص ۱۵۸.</ref>. [[بیعت]] [[ابوذر]] و [[مقداد]] و [[زبیر]] نیز چنین انجام گرفت<ref>کتاب سلیم بن قیس، ص ۱۵۸.</ref>
===[[تبیین]] آثار [[اعمال]]===
 
*[[انبیاء]]{{عم}} به [[مردم]] [[ثواب]] [[اعمال]] را می‌آموزند؛ به‌گونه‌ای که افرادی غیر از آنها نمی‌توانند خبر از آن دهند و در نتیجه، با [[بعثت]] ایشان، آثار [[افعال]] مکلّفان برای آنها روشن می‌شود<ref>{{عربی|أن الأنبیاء{{عم}} یعرفون الثواب و العقاب [[علی]] الطاعه و ترکها فیحصل للمکلّف اللطف ببعثتهم فتجب بعثتهم لهذه الفوائد}} کشف المراد فی تجرید الاعتقاد (ط. مؤسسه النشر الإسلامی، ۱۴۱۳ ه.ق.)، ص۳۴۷.</ref>.
'''۴. [[مخالفان]] کاندیدای سقیفه:''' اهل تاریخ و پژوهش مواضع [[سیاست|سیاسی]] و دینی [[صحابه]] را بعد از [[رحلت پیامبر]]{{صل}} به پنج گروه و به اصطلاح امروزی حزب تقسیم می‌کنند:
*توضیح: این قسمت از بیان [[علامه]] حلّی، اشاره به [[برهان لطف]] [[مقرّب]] دارد؛ بدین معنا که بسیاری از توده [[امّت]]، [[امتثال]] [[تکلیف]] را نه از سر [[محبّت]] و یا [[شکر منعم]]، بلکه یا به خاطر [[شوق]] به [[ثواب]] [[اعمال]] و یا [[خوف]] از [[عقاب]] ترک [[واجبات]] و ارتکاب [[محرمات]] به جا می‌آورند. لذا بیان آثار [[اخروی]] عمل و یا [[ظهور]] [[حقیقت]] آنها، فقط از عهده کسانی بر می‌آید که خبر از [[عالم غیب]] داشته باشند و آنان [[انبیاء]] و [[ائمه]]{{عم}} هستند. لذا اخلال در [[لطف]] [[مقرّب]]، اخلال در [[لطف]] محصّل را به همراه دارد و همیشه باید کسانی باشند تا زمینه افزایش رغبت [[مردم]] به [[امتثال]] [[فرامین الهی]] را فراهم آورند.
#حزب [[سعد بن عباده]] [[رئیس]] [[خزرج]] از [[انصار]]؛
[[علامه حلی]] ادلّه دیگری نیز طرح نموده که در سایر [[براهین عقلی]]، به مناسبت اشاره و مورد بحث قرار خواهد گرفت. آن‌چه بیان شد، وجوه مختلف [[برهان لطف]] بود که هم در [[اثبات]] [[ضرورت بعثت]] [[انبیاء]]{{عم}} به کار می‌رود و هم عیناً در [[اثبات]] [[امامت عامّه]] مورد استفاده قرار می‌گیرد<ref>[[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش، محمد تقی]] و [[فرید محسنی|محسنی، فرید]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۱، ص:۱۷۷-۱۷۸.</ref>.
#حزب [[ابوبکر]] و [[عمر]] و جمعی از مهاجرین؛
#حزب [[امام علی|علی]] و [[بنی‌ هاشم]] و کثیری از [[انصار]] و اندکی از مهاجرین که تنها خواستار [[بیعت]] با [[امام علی|علی]]{{ع}} بودند؛
#حزب [[عثمان بن عفان]] از [[بنی‌ امیه]]؛
#حزب [[سعد بن وقاص]] و [[عبدالرحمن]] از [[بنی‌ زهره]].
[[سعد بن عباده]] که [[رئیس]] [[انصار]] و در [[سقیفه]] کاندیدای نخست [[انصار]] برای [[خلافت]] بود، از [[بیعت]] با [[ابوبکر]] و همچنین [[عمر]] و نیز شرکت در مراسم عبادی جمعی دولتی امتناع می‌ورزید و به [[خلافت]] آنان بی‌اعتنا بود تا این‌که [[حکومت]] وی را در منطقه حوران در سرزمین شام به قتل رساند و شایع نمودند که جن او را کشته است!
 
[[زبیر بن بکار]] می‌گوید: [[اکثریت]] مهاجرین و جمعی از [[انصار]] تردیدی نداشتند که [[امام علی|علی]]{{ع}} صاحب [[حکومت]] بعد از [[پیامبر]] است: {{عربی|" وَ كَانَ‏ عَامَّةُ الْمُهَاجِرِينَ‏ وَ جُلُ‏ الْأَنْصَارِ لَا يَشُكُّونَ‏ أَنَّ عَلِيّاً {{ع}} هُوَ صَاحِبُ الْأَمْرِ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ {{صل}} ‏‏‏"}} <ref>«عموم مهاجرين و اكثر انصار شك نداشتند كه علی خليفه بعد از پيامبر است» الأخبار الموفیات، ص ۵۸۰؛ شرح نهج البلاغه، ج۶، ص ۲۱.</ref>. [[یعقوبی]] نیز در تاریخ خود نسبت فوق را به مهجران و [[انصار]] می‌دهد:{{عربی|"و کان المهاجرون و ال [[انصار]] لایشکّون فی علّی"}} <ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص ۱۲۴، باب فی سقیفه.</ref>. مورخان گزارش می‌کنند که قبل از [[شهادت]] [[حضرت فاطمه]] (س) احدی از بنی‌هاشم با [[ابوبکر]] [[بیعت]] نکرد <ref>اسد الغابة، ج۳، ص ۳۲۹؛ تاریخ کامل، ج۲، ص ۳۲؛ مروج الذهب، ج۲، ص ۳۱۶.</ref>. جمعی از یاران [[حضرت علی]]{{ع}} که [[مخالف]] [[بیعت]] با [[ابوبکر]] بودند مانند زبیر در خانه [[حضرت فاطمه زهرا]]{{س}} تحصن کردند و بدین‌سال مخالفت خود با [[انتخاب]] [[ابوبکر]] را رسماً اعلان نمودند تا این‌که [[عمر]] با تهدید و اکراه مانند آتش‌زدن خانه آنان را از خانه خارج نمود <ref>الأخبار الموفیات، ص ۵۸۰؛ شرح نهج‌البلاغه، ج۶، ص ۲۱.</ref>. جمعی از [[صحابه]] معروف [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} [[مخالف]] [[خلافت]] [[ابوبکر]] و موافق [[خلافت]] [[حضرت علی]]{{ع}} بودند که این‌جا به اسامی آنان اشاره می‌شود: ۱. عباس عموی [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} ۲. [[زبیر]] ۳.[[ابو ایوب انصاری]] ۴. [[سلمان فارسی]] ۵. [[ابوذر غفاری]] ۶. [[مقداد]] ۷. [[عمار یاسر]] ۸. [[بریده أسلمی]] ۹. [[ابوهیثم بن تیهان]] ۱۰ و ۱۱. [[سهل]] و [[عثمان]] فرزندان [[حنیف]] ۱۲. [[خزیمة بن ثابت]] ملقب به [[ذوالشهادتین]] ۱۳. [[اُبیّ بن کعب]] ۱۴. [[فروة ابن عمرو]] ۱۵. [[سعد بن ابی‌وقاص]] <ref>نقل از موسوعة الامام علی، ج ۳، ص ۳۴ و نیز؛ عبدالله مامقانی، تنقیح المقال، ج۱، ص ۱۹۸؛ ابن‌عبدریه، العقد الفرید، ج۴، ص ۲۴۷؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص ۱۲۴.</ref>
 
'''۵. اعتراف جمعی از [[صحابه]] به [[امامت حضرت علی]]{{ع}}:''' جمعی از [[صحابه]] [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} به [[پیروی]] از [[روایات]] آن حضرت از همان ابتدا اهتمام و ارادت خاصی به [[حضرت علی]]{{ع}} داشتند و می‌توان گفت که [[شیعیان]] و مریدان [[حضرت علی]]{{ع}} از زمان [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} نشأت و رشد یافته است. آنان [[حضرت علی]]{{ع}} را فرد [[برتر]] و [[افضل]] و وصی و [[خلیفه]] [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} می‌دانستند. برخی از [[اهل سنت]] منصف مانند الدوری به وجود طرفداران و به اصطلاح حزب [[شیعیان]] و [[امام علی|علی]]{{ع}} پیش از جریان [[سقیفه]] اعتراف دارند<ref> مقدمة فی تاریخ الأسلام، ص ۴۸.</ref>. [[ابو حاتم رازی]] می‌گوید: [[شیعه]] در زمان [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} لقب کسانی بود که [[امام علی|علی]]{{ع}} را دوست می‌داشتند، مانند: [[سلمان]]، [[ابوذر]]، [[مقداد]]، [[عمار یاسر]] <ref>ابوحاتم رازی، کتاب الزینة، ص ۲۵۹.</ref>
#'''[[سلمان فارسی]]:''' وی از [[صحابه]] برجسته [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} بود که حضرت او را به [[اهل بیت]] خود ملحق نمود. [[سلمان]] [[حضرت علی]]{{ع}} را [[فصل الخطاب]]، دارای [[علم وصایا]] و به منزله [[هارون]] برای [[موسی]] توصیف می‌کند<ref>کنزالعمال، ج۴، ص ۸، ح ۹۲۲۳.</ref> و از [[بیعت]] خود با حضرت به عنوان [[امامت]] خبر می‌دهد:{{عربی|" بَايَعْنَا رَسُولَ اللَّهِ {{صل}} عَلَى‏ النُّصْحِ‏ لِلْمُسْلِمِينَ‏، وَ الِائْتِمَامِ‏ بِعَلِيِ‏ بْنِ‏ أَبِي‏ طَالِبٍ‏{{ع}}، وَ الْمُوَالاةِ لَهُ ‏‏‏"}} <ref>«با [[پیامبر خاتم|رسول خدا]] ص بيعت كرديم كه در نصيحت و تذكر خيرخواهانه مسلمانان كوتاهى نكنيم، على را پيشواى خويش بدانيم و او را دوست بداريم» کتاب سلیم، صص ۱۵۶ و ۱۵۹؛ ابن‌جوری، صفوة الصفوة، ج۱، ص ۲۱۵؛ معالم التزیل، حاشیه خازن، ج۵، ص ۱۸۷؛ الشیعة فی المیزان، ج۱، صص ۶۰ و ۱۹۶.</ref>
#'''ابن‌ عباس:''' وی که پسرعموی [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} و به عنوان یکی از رجال برجسته و مفسر [[قرآن]] مطرح بود، در پاسخ [[خلیفه دوم]] مبنی بر کراهت [[قریش]] از [[انتخاب]] [[حضرت علی]]{{ع}} به دلیل جمع شدن [[خلافت]] و [[نبوت]] در یک خاندان علت واقعی امثال [[عمر]] را چنین بیان داشت: آنان نسبت به آن‌چه [[خداوند]] نازل کرده بود، کراهت داشتند<ref>شرح ‌نهج‌البلاغه ابن ابی‌الحدید، ج۱۲، ص ۵۳.</ref>. وی در گفتگو بلکه در مناظره‌ای که با [[خلیفه دوم]] داشت و او [[حضرت علی]]{{ع}} را به مطرح کردن خود به عنوان [[خلیفه]] متهم می‌کرد، [[ابن‌عباس]] در پاسخ [[عمر]] استدلال کرد که [[امام علی|علی]]{{ع}} خود را مطرح نمی‌کند، بلکه این [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} بود که وی را به [[خلافت]] [[نصب]] کرد اما از او گرفته شد{{عربی|" قَدْ رَشَّحَهُ لَهَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَصُرِفَتْ‏ عَنْهُ‏ ‏‏‏"}} <ref>شرح ‌نهج‌البلاغه ابن ابی‌الحدید، ج۱۲، ص ۸۰.</ref>.
#'''خزیمة بن ثابت:''' وی از [[انصار]] و ملقب به "ذوالشهادتین"، پس از [[بیعت]] با [[حضرت علی]]{{ع}} گفت: ای مردم! ما رایزنی کردیم و برای [[دین]] و دنیای خود مردی را برگزیدیم که [[پیامبر خاتم|رسول خدا]] اوئ را برای ما [[برگزیده]] بود <ref>المعیار و الموازنة، ص ۵۴.</ref>
#'''حجر بن عدی:''' پس از [[پیامبر خاتم|رسول خدا]] [[ولایت]] در او قرار گرفت و [[پیامبر خاتم|رسول خدا]] و به وصایت وی پس از خود راضی بود <ref>شرح نهج‌البلاغه ابن ابی‌الحدید، ج۱، صص ۹۹ - ۱۴۳.</ref>
#'''نعمان بن عجلان [[انصاری]] :''' کیف التفرق و الوصی امامنا*******لا کیف الا حیرة و تخاذلا <ref>شرح نهج‌البلاغه ابن ابی‌الحدید، ج۱، ص ۱۴۹. </ref>.
#'''مغیرة بن حارث بن عبدالمطلب:'''فیکم وصی [[رسول الله]] قائدکم*******و صهره و کتاب الله قد نشرا<ref> شرح نهج‌البلاغه ابن ابی‌الحدید، ج۱، ص ۱۵۰.</ref>.
#'''ابوذر غفاری:''' وی در دوران [[خلافت]] [[سه خلیفه اول]] [[حضرت علی]]{{ع}} را "[[امیرالمؤمنین]]" می‌خواند که در آن پیام بلکه پیام‌های مهم و ظریفی نهفته است. وی در موسم حج در برابر حجاج سخنرانی می‌کرد و می‌گفت: "ای [[امت]] متحیر بعد از پیامبر! اگر شخصی را که [[خدا]] و [[رسول|رسولش]] مقدم داشته شماها مقدم می‌داشتید و اگر به عقب می‌راندید کسی را که [[خدا]] و [[رسول|رسولش]] به عقب رانده است [[ولی خدا]] "[[امام علی|علی]]{{ع}}" تنها و غریب نمی‌ماند و فرایض الهی از میان نمی‌رفت و [[امت]] بعد از پیامبرش راه اختلاف را پیش نمی‌گرفتند"<ref>{{عربی|" أَيَّتُهَا الْأُمَّةُ الْمُتَحَيِّرَةُ بَعْدَ نَبِيِّهَا أَمَ وَ اللَّهِ لَوْ قَدَّمْتُمْ مَنْ قَدَّمَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ أَخَّرْتُمْ مَنْ أَخَّرَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ مَا عَالَ وَلِيُّ اللَّهِ وَ لَا طَاشَ سَهْمٌ مِنْ فَرَائِضِ اللَّهِ وَ لَا تَنَازَعَتْ هَذِهِ الْأُمَّةُ فِي شَيْ‏ءٍ بَعْدَ نَبِيِّهَا‏ ‏‏‏"}}؛ تاریخ یعقوبی، ج۱، ص ۱۲۰؛ و با ترجمه فارسی، ج۲، ص ۶۶؛ شرح‌الأخبار، ج۲، ص ۵۰۰؛ نثرالدرر، ج۲، ص ۱۷۷؛ کتاب سلیم، ص ۱۵۶؛ بحار، ج۲۷، صص ۳۱۹ و ۳۲۰.</ref>. وی سپس برای [[تأیید]] و اثبات مدعایش به [[احادیث نبوی]]؛مانند: [[حدیث اخوت]] و [[حدیث وزارت|وزارت]] [[امام علی|علی]]{{ع}} استناد می‌کرد <ref>ر.ک: متقی، کنزالعمال، ج۷، ص۳۰۵، چاپ حیدرآباد و ج۱۳، ص ۱۱۹؛ شرح نهج‌البلاغه ابن‌ابی‌الحدید، ج۹، ص ۱۶۹.</ref>. همو خطاب به [[قریش]] هنگام [[بیعت]] با [[ابوبکر]] گفت:{{عربی|" یا معشر قریش! ترکتم قرابة رسول‌الله و الله لیرتد جماعة من العرب و لتشکن فی هذا الدین ولو جعلتم الأمر فی اهل‌بیت نبیکم ما اختلف علیکم سیفان و الله لقد صارت لمن غلب و لتطمحنّ الیها عین من لیس بأهلها ان علیّا هو الصدیق الأکبر و هو الفاروق بعد رسول‌الله یفرق بین الحق و الباطل و هو یعسوب الدین‏ ‏‏‏"}} <ref>اسد الغابة، ج۵، ص ۲۸۷؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص ۱۲۰؛ کنزالعمال، ج۷، ص ۳۰۵؛ شرح نهج‌البلاغه، ج۹، ص ۱۶۹.</ref>
#'''مقداد:''' [[مقداد]] در روز [[سقیفه]] به [[امام علی|علی]]{{ع}} گفت:{{عربی|" إِنْ أَمَرْتَنِي لَأَضْرِبَنَّ بِسَيْفِي وَ إِنْ أَمَرْتَنِي كَفَفْتُ. فَقَالَ عَلِيٌّ{{ع}}: كُفَّ‏ ‏‏‏"}} <ref>«اگر امر كنى با شمشيرم مى‏زنم و اگر امر كنى خوددارى مى‏‌كنم. على {{ع}} فرمود: خوددارى كن» کتاب سلیم بن قیس، ص ۱۵۶.</ref>. وی درباره [[خلافت]] [[عثمان]] گفت: اگر یار و [[انصاری]] داشتم با [[قریش]] برای [[خلافت]] [[امام علی|علی]]{{ع}} به قتال برمی-خاستیم، چنان‌که با آنان در زمان [[پیامبر]] جنگیدم <ref>«لو أجد علی [[قریش]] انصاراً لقاتلتُهم کقتالی ایاهم مع النبی  یوم بدر»، (مروج الذهب، ج۱، ص ۳۱۰، باب الثورة علی عثمان).</ref>. وی در [[مناظره]] با [[عبدالرحمن بن عوف]] - که نقش کلیدی در [[خلافت]] [[عثمان]] ایفا نمود - ضمن اظهار تعجب خود از انتزاع [[حکومت]] [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} از اهل بیتش با تمجید از [[اهل بیت]] به وی یادآور می‌شود که شما شخصیتی که به حق امر می‌کرد و با آن [[عدالت]] تجسم می‌یافت را ترک کردید؛ اگر من یارانی پیدا می‌کردم با [[قریش]] می‌جنگیدم، چنان‌که با آنان در [[جنگ]] بدر در محضر [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} جنگیدم{{عربی|"اما و الله لقد ترکت رجلا من الذین یأمرون بالحق و به یعدلون، أمّا و أیم الله یا عبدالرحمن لواجد علی قریش انصاراً لقاتلتهم کقتالی ایاهم مع رسول‌الله یوم بدر‏‏‏"}}. [[عبدالرحمن]] در ادامه [[مناظره]] او را از [[فتنه]] و اختلاف [البته به زعم خود] بر حذر می‌دارد، لکن [[مقداد]] پاسخ می‌دهد که [[دعوت]] به حق والیان [[فتنه]] نیست <ref>شرح نهج البلاغه، ج۹، ص۵۷؛ مروج الذهب، ج۲، ص۳۶۱؛ تاریخ کامل، ج۳، ص۷۱.</ref>.
#'''عمار یاسر:''' وی از پیشگامان [[صحابه]] خالص [[پیامبر]] بود که حضرت در وضعش مدح بسیار نموده از جمله قاتلان وی را "فئه باغیه" - که به جهنم واصل خواهد شد - توصیف نمود. عمار در [[جنگ]] جمل در لشکر [[حضرت علی]]{{ع}} توسط [[معاویه]] به [[شهادت]] رسید. وی در جریان [[تعیین]] [[خلیفه سوم]] توسط شورای [[برگزیده]] [[عمر]] گفت: "به کدام سوی [[حکومت]] را از [[اهل بیت]] پیامبرتان سوق می‌دهید؟ ! آن را از اهلش کنده به نااهلش سپردید"{{عربی|"يا معشر قريش أما اذ صرفتم هذا الامر من أهل بيت نبيكم هاهنا مرة و هاهنا مرة، فما أنا بآمن أن ينزعه اللّه منكم فيضعه في غيركم، كما نزعتموه من أهله و وضعتموه في غير أهله"}} <ref>«اى گروه قريش! حال كه اين خلافت را از خاندان پيامبرتان مى‌گيريد و گاه به اين و گاه به آن مى‌دهيد،من مطمئن نيستم كه خداوند،آن را از شما نگيرد و در اختيار غير شما نگذارد،همان گونه كه شما از شايستگانِ آن گرفتيد و در اختيار ناشايستگان نهاديد» مروج الذهب، ج۱، ص ۳۱۰، باب الثورة علی عثمان. </ref>
#'''ابوسیعد الخدری:''' [[ابو هارون عبدی]] می‌گوید من بر مذهب خوارج بودم تا این‌که از [[ابوسعید خدری]] شنیدم که می‌گفت: مردم به پنج امر مأمور شدند که چهار امر را انجام و یکی را ترک نمودند، شخصی پرسید آن چهار امر چیست؟ گفت: نماز، زکات، روزه و حج، من پرسیدم آن یکی چیست که مردم ترک کردند؟ گفت: [[ولایت]] علی‌ابن ابی‌طالب، پرسیدم آیا آن در کنار چهار واجب فریضه واجب بود؟ گفت: نعم هی مفروضة معهنّ <ref>شواهد التنزیل، ج۱، ص ۲۵۷؛ ال[[شیعه]] فی المیزان، ج۱، ص ۶۳.</ref>.
#'''عمرو بن الحمق:''' وی از [[صحابه]] [[پیامبر]] و قبل از [[فتح مکه]] [[اسلام]] آورد و از یاران مخلص [[حضرت علی]] بود، وی توسط [[حاکم]] کوفه "زیاد" در زمان زمامداری [[معاویه]] بعد از فرار دستگیر و به [[شهادت]] رسید <ref>شرح نهج‌البلاغه، ج۳، ص ۱۸۱؛ المعیار و الموازنة، ص ۱۳۰؛ وقعة صفین، ص ۱۰۳.</ref>.
 
[[سید حیدر آملی]] در کتاب خود الکشکول فیما جری علی‌آل رسول بیش از صد [[صحابه]] را نام برده که [[ولایت]] و [[امامت حضرت علی]]{{ع}} را در شهرهای مختلف [[تبلیغ]] می‌کردند. [[علامه شرف‌الدین]] در کتاب الفصول المهمة خود اسامی دویست [[شیعه]] [[حضرت علی]]{{ع}} و [[محمد حسین کاشف الغطاء]] اسامی سیصد تن از [[اصحاب]] [[شیعه]] را آورده‌اند.
 
'''۶. تأملی در [[حدیث لا تجتمع أمتی علی الخطا]]:''' گفته شد که [[اهل سنت]] برای [[مشروعیت]] بخشیدن به [[اجماع]] ادعایی خود به [[حدیث نبوی]] مزبور استناد کردند که در تحلیل آن به نکاتی اشاره می‌شود:
#'''خبر واحد:''' اولین نکته‌ای که درباره‌ [[حدیث]] مزبور وجود دارد خبر واحد بودن آن در منابع خود [[اهل سنت]] است، در حالی‌که درباره مسائل کلامی و اصول [[اعتقاد|اعتقادی]] خصوصاً مسئله مهمی چون [[حکومت]] و [[خلافت]] باید به دلیل و منبع قطعی تمسک کرد، چه فراوان [[اهل سنت]] [[روایات]] دال بر [[امامت حضرت علی]]{{ع}} را که در منابع خودشان هم نقل شده است را به صرف این‌که خبر مزبور واحد است و در کتب صحیحه و سته آنها نقل نشده است را نپذیرفتند، اما چگونه آنان [[مشروعیت]] اصل تئوریک خود یعنی [[مشروعیت]] [[خلافت]] اولین [[خلیفه]] خود را با [[حدیث]] واحد می‌خواهند ثابت کنند؟ چه‌بسا انتظار هم داشته باشند [[شیعه]] آن را بپذیرد؟
#'''عدم تحقق موضوع حدیث:''' نکته دیگر این‌که [[حدیث]] مزبور دلالت دارد که در صورت تحقق [[اجماع]] [[امت اسلام]] بر امری در آن [[خطا]] راه نخواهد یافت که ظاهر بل [[نص]] آن اراده همه یعنی [[اجماع]] همه [[امت]] آن هم با [[اختیار]] و تأمل و مشاوره با نخبگان قوم است که ثبوت همچنین اجماعی امر مشکل است، خصوصاً درباره موضوع بحث یعنی [[بیعت]] با [[خلیفه اول]] که توضیح مفصل آن داده شد که '''اولاً:''' اجماعی در آن نبوده، بلکه مبدأ آن به تصمیم دو و سه نفر برمی-گردد، '''ثانیاً:''' آن بدون مشاوره و به تعبیری خود برپاکنندگان [[خلافت]] به صورت عجولانه و شتابزده «فلتة» صورت گرفته است و '''ثالثاً:''' اصل مشورت‌دهندگان یعنی امثال [[امام علی|علی]]{{ع}}، [[ابن عباس]]، [[سلمان فارسی]]، [[ابوذر]] در آن غایب بودند. '''رابعاً:''' آن اجماعی هم که تحقق یافته حداقل برخی از [[بیعت]]‌کنندگان با زور و اکراه [[بیعت]] کردند. نکته آخر این‌که برخی مانند [[سعد بن‌ عباده]] کاندیدای اول [[سقیفه]] تا آخر [[عمر]] خود از [[بیعت]] استنکاف نمود. بنابراین [[حدیث]] مزبور در مورد [[خلافت]] به ادله پنج‌گانه فوق جاری و ساری نیست تا با توسل به آن [[مشروعیت]] اصل [[بیعت]] و [[خلافت]] [[خلیفه اول]] ثابت شود<ref>ر.ک: رضوانی، امام‌شناسی، ج۲، ص ۳۹.</ref>
 
'''۷. توجیه [[نصوص]]:''' مخالفان [[حضرت علی]]{{ع}} با بهانه‌های مختلف به توجیه [[نص]] [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} دست می‌زنند که تفصیل آن در فصل بعدی خواهد آمد که این‌جا به عناوین آنها بسنده می‌شود: ۱. بیان [[افضلیت]] ۲. حمل بر کاندیداتوری ۳. اختصاص به امر [[هدایت]] ۴. اصل ترتب ۵. ضرورت ۶. متوقف به اقدام حضرت ۷. متوقف بر [[بیعت]].
 
'''۸. اختفای [[نص]] و فراموشی آن:''' عامل دیگری که موجب رویکرد [[مردم]] به [[خلیفه اول]] و بی‌توجهی به [[حضرت علی]]{{ع}} شد جهل یا فراموشی آنان، اصل [[نصب]] حضرت بوده است که این نکته را جواب [[صحابه]] مانند بشیر بن سعد [[تأیید]] می‌کند. وقتی که حضرت با یادآورذی اولویت و مسئله [[نص]] خواستار [[بیعت]] با خودش می‌شود، آنان جواب می‌دهند که اگر این مسئله را زودتر و پیش از [[بیعت]] با [[ابوبکر]] به ما یادآور می‌شدی، دو نفر هم پیدا نمی‌شد که درباره تو اختلاف کنند. <ref>ر.ک: السقیفه و فدک، ص ۶۱.</ref> این جواب نیز در صفحات پیشین به تفصیل گذشت.
 
'''۹. جلوگیری از شیوع نظریه "[[نص]]":''' [[پیامبر اسلام]]{{صل}} در جریان و حوادث مختلف مانند [[غدیرخم]] بر [[امامت]] و [[خلافت]] [[حضرت علی]]{{ع}} [[نص]] و تأکید کرده بود، لکن [[مخالفان]] [[حکومت]] حضرت و آنانی که [[حکومت]] را برای خودشان در نظر گرفته بودند، از همان زمان‌ها درصدد جلوگیری از شیوع و رسمیت یافتن مسئله [[نص]] و انتصاب [[حضرت علی]]{{ع}} به [[امامت]] و [[حکومت]] برآمده بودند، نمونه بارز آن جلوگیری از نوشتن وصیت [[پیامبر اعظم]]{{صل}} درباره [[حکومت]] بود که شرح آن در صفحات پیشین در ذیل [[حدیث قلم و دوات]] گذشت. وقتی به هر علتی زمام [[حکومت]] و [[قدرت]] به دست [[مخالفان]] حضرت و در واقع [[مخالف]] اصل [[نصب]] افتاد، روشن است آنان به هر نحو ممکن در صدد تضعیف نظریه فوق و یا توجیه آن به منظور مقابله با بحران [[مشروعیت]] [[حکومت]] خود بر خواهند آمد. یکی از این راهکارها اجبار [[مردم]] و [[صحابه]] به [[بیعت]] با [[خلیفه]] [[سقیفه]] است که تفصیل آن در تاریخ ثبت شده است. در سایه چنین جوی بود که طرفداران اصل [[نصب]] و یا آگاهان از آن جرئت ابراز آن - چه رسد به [[تبلیغ]] آن - را نداشتند و این مسئله نه در [[تأیید]] و [[صدق]] یک نظریه بلکه در شیوع آن تأثیرگذار خواهد بود. شاهد دیگر بر این مطلب فراموشی یا بی‌توجهی به روز و حادثه [[غدیر]] در [[خلافت]] [[سه خلیفه اول]] بود که یاد و زنده کردن آن با مصالح [[حکومت]]‌های وقت ناسازگار بود، اما بعد از [[امامت حضرت علی]]{{ع}} آن حضرت به این مسئله اهتمام خاص داشت.
 
'''۱۰. [[قرائت]] سکولار از [[نص]]:''' یک عامل دیگری که موجب دوری [[مردم]] از اصل [[نصب]] [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} و روی آوردن آنان به [[خلافت]] [[ابوبکر]] شد، [[قرائت]] دنیوی و به اصطلاح سکولار از [[نصوص]] [[نبوی]] در حوزه دنیاست. آنان و به تعبیر دقیق بعض [[صحابه]] [[روایات]] و [[نصوص]] [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} در حوزه [[دین]] را به عنوان [[وحی]] آسمانی پذیرا بودند، اما در قلمرو دنیا این اعتقاد را داشتند که خودشان در [[عمل]] به این [[نصوص]] آزاد و مختارند، از این‌رو با وجود [[علم]] به [[نصوص امامت]] و [[خلافت]] [[حضرت علی]]{{ع}} به همین علت از التزام به آن اجتناب و گزینه دیگری را [[انتخاب]] کردند <ref>ر.ک: المراجعات، نامه ۱۷.</ref>.
 
'''۱۱. حذف [[امام علی|علی]]{{ع}} به بهانه‌های واهی:''' [[حضرت علی]]{{ع}} با وجود اینکه بعد از [[رحلت پیامبر اعظم]]{{صل}} در سنین جوانی "۳۳ ساله" بود، لکن بر حسب [[نصوص]] متعدد خود را سزاوار و یگانه فرد لایق و احق به [[حکومت]] می‌دانست، این نکته مورد اذعان [[مخالفان]] [[حکومت]] وی نیز قرار گرفته است. اینجا این سؤال مطرح می‌شود پس چرا [[مردم]] و به تعبیر دقیق سردمداران امور از [[انتخاب]] حضرت روی برگردانده و گزینه [[ابوبکر]] را [[تعیین]] نمودند؟ با نیم نگاهی به تاریخ روشن می‌شود که [[مخالفان]] حضرت و در رأس آنها [[عمر]] به بهانه‌های مختلفی دست زدند که مهم‌ترین آنها عبارتند از: الف. جوانی ب. اهل مزاح بودن ج. عدم حمایت اعراب از حضرت د. حب قبیله خود. با تأمل در دلایل [[خلیفه دوم]] معلوم می‌شود هیچ‌کدام از آنها نمی‌تواند توجیه‌کننده [[عمل]] وی در حذف [[حضرت علی]]{{ع}} با اعتراف به شخصیت بی‌نظیر حضرت گردد، بلکه بر همه [[مسلمانان]] صدر [[اسلام]] اعم از مهاجر و [[انصار]] لازم بود که زمام [[حکومت]] را هم بنابر شخصیت منحصره حضرت و هم [[نصوص]] [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}}، به حضرت تحویل داده و در رکاب آن ضرت در پایداری [[اسلام]] قدم بر می‌داشتند. حاصل آنکه رویکرد یا روی‌گردانی [[مردم]] از [[حکومت]] یا [[حاکم|حاکمی]] هر چند می‌تواند بستر [[حکومت|حکومتی]] را فراهم یا آن را ساقط گرداند، اما بر صدق، قانونیت، [[حقانیت]] و [[مشروعیت الهی]] آن نفیاً و اثباتاً دلالت نمی‌کند و این گفتار قدما که:{{عربی|" الناس‏ على‏ دين‏ ملوكهم‏‏ ‏‏‏"}} هر چند کلیت ندارد، اما به نظر می‌رسد که غلبه داشته باشد<ref>[[محمد حسن قدردان قراملکی|قدردان قراملکی، محمد حسن]]، [[امامت ۲ (کتاب)|امامت]]، ص۲۶۵ - ۲۸۳.</ref>.
 
== جستارهای وابسته ==
 
 
== پرسش‌های وابسته ==
* [[آیا بیعت صحابه و مردم با ابوبکر در سقیفه برای اثبات امامت او کافی نیست؟ (پرسش)]]
 
==منابع==
* [[پرونده:978964298273.jpg|22px]] [[محمد حسن قدردان قراملکی|قدردان قراملکی، محمد حسن]]، [[امامت ۲ (کتاب)|'''امامت''']]
 
==پانویس==
{{یادآوری پانویس}}
{{پانویس2}}
 
 
[[رده:اثبات امامت]]
[[رده:مدخل امامت پاسخ به شبهات کلامی]]
۲۱۸٬۰۹۰

ویرایش