←فلسفۀ سیاسی به معنای نخست
خط ۱۰۶: | خط ۱۰۶: | ||
*بر همین اساس است که [[غزالی]] سیاست را چنین تعریف میکند: مقصود من از "سیاست" تلاش برای [[اصلاح]] [[مردم]] از طریق [[ارشاد]] آنان به [[صراط مستقیم]] [[نجات]] بخش در [[دنیا]] و [[آخرت]] است<ref>{{عربی|وأعني بالسياسة استصلاح الخلق بإرشادهم إلی الطريق المستقيم المنجي في الدنيا و الآخرة}}؛ محمد عبدالمعز نصر، فلسفة السیاسة عند الغزالی، ص۴۵۵، به نقل از: فاتحة العلوم (محمد بن محمد غزالی).</ref>. سپس میگوید: "پس [[فقیه]]، دانای به [[قانون]] سیاست است و واسطهای است که بین [[مردم]] در منازعاتی که به [[حکم]] شهوتهایشان میانشان رخ میدهد میانجیگری میکند. پس [[فقیه]]، [[معلم]] [[سلطان]] و مرشد اوست به روش سیاست [[مردم]]، تا در امور دنیای خویش راه راست درپیش گیرند"<ref>{{عربی|فالفقيه هو العالم بقانون السياسة و طريق التوسط بين الخلق إذا تنازعوا بحكم الشهوات، فالفقيه هو معلم السلطان و مرشده إلی طريق سياسة الخلق لينتظم باستقامتهم أمورهم في الدنيا}}؛ محمد عبدالمعز نصر، فلسفة السیاسة عند الغزالی، ص۴۵۷.</ref>. | *بر همین اساس است که [[غزالی]] سیاست را چنین تعریف میکند: مقصود من از "سیاست" تلاش برای [[اصلاح]] [[مردم]] از طریق [[ارشاد]] آنان به [[صراط مستقیم]] [[نجات]] بخش در [[دنیا]] و [[آخرت]] است<ref>{{عربی|وأعني بالسياسة استصلاح الخلق بإرشادهم إلی الطريق المستقيم المنجي في الدنيا و الآخرة}}؛ محمد عبدالمعز نصر، فلسفة السیاسة عند الغزالی، ص۴۵۵، به نقل از: فاتحة العلوم (محمد بن محمد غزالی).</ref>. سپس میگوید: "پس [[فقیه]]، دانای به [[قانون]] سیاست است و واسطهای است که بین [[مردم]] در منازعاتی که به [[حکم]] شهوتهایشان میانشان رخ میدهد میانجیگری میکند. پس [[فقیه]]، [[معلم]] [[سلطان]] و مرشد اوست به روش سیاست [[مردم]]، تا در امور دنیای خویش راه راست درپیش گیرند"<ref>{{عربی|فالفقيه هو العالم بقانون السياسة و طريق التوسط بين الخلق إذا تنازعوا بحكم الشهوات، فالفقيه هو معلم السلطان و مرشده إلی طريق سياسة الخلق لينتظم باستقامتهم أمورهم في الدنيا}}؛ محمد عبدالمعز نصر، فلسفة السیاسة عند الغزالی، ص۴۵۷.</ref>. | ||
*بنابراین، در نظر غزالی، سیاستشناسی کار [[فقیه]] است و این سیاست، همان [[زندگی اجتماعی]] خوب است که وجه [[عقلی]] آن، [[حکمت عملی]] و وجه [[شرعی]] آن، [[فقه]] [[سیاسی]] است<ref>[[محسن اراکی|اراکی، محسن]]، [[فقه نظام سیاسی اسلام ج۱ (کتاب)|فقه نظام سیاسی اسلام]]، ج۱، ص:۴۳-۵۰.</ref> | *بنابراین، در نظر غزالی، سیاستشناسی کار [[فقیه]] است و این سیاست، همان [[زندگی اجتماعی]] خوب است که وجه [[عقلی]] آن، [[حکمت عملی]] و وجه [[شرعی]] آن، [[فقه]] [[سیاسی]] است<ref>[[محسن اراکی|اراکی، محسن]]، [[فقه نظام سیاسی اسلام ج۱ (کتاب)|فقه نظام سیاسی اسلام]]، ج۱، ص:۴۳-۵۰.</ref> | ||
===فلسفۀ [[سیاسی]] به معنای دوم=== | |||
فلسفۀ [[سیاسی]] به معنای دوم – که در کاربری معاصر این واژه بیشتر مد نظر است - در یک جملۀ کوتاه عبارت است از: “دانشی که دربارۀ ماهیت [[قدرت سیاسی]] و [[مشروعیت]] و موجودیت آن و لوازم مترتب بر ماهیت و [[مشروعیت]] و موجودیت آن به بحث و بررسی میپردازد”. | |||
این تعریف از فلسفۀ [[سیاسی]] که با بیشترین کاربری معاصر این واژه همخوانی دارد، فلسفۀ [[سیاسی]] را در پاسخ پرسشهای کلان دربارۀ “قدرت سیاسی” خلاصه میکند و بدین ترتیب - نظیر آنچه در فلسفۀ اولی گفته میشود که پاسخ پرسشهای کلان دربارۀ “وجود مطلق” است - فلسفۀ [[سیاسی]] نیز، پاسخ پرسشهای کلان، یعنی چیستی و چرایی و چگونگی دربارۀ “قدرت سیاسی” است. | |||
در [[کتاب]] [[فرهنگ]] [[فلسفی]] کمبریج در تعریف واژۀ [[فلسفه سیاسی]](polotical philosophy) چنین آمده است: | |||
“فلسفۀ [[سیاسی]]، یعنی مباحث مربوط به ماهیت و [[مشروعیت]] یا [[حقانیت]] مؤسسات [[قدرت]] یا نهادهای الزامکننده. نهادها و مؤسسات الزامکننده، در احجام متفاوتی قرار دارند، از [[خانواده]] گرفته تا [[دولت]] ملّی، تا مؤسسات بینالمللی؛ نظیر: سازمان [[ملل]]. | |||
این مؤسسات، نهادهایی هستند که احیاناً و در نهایت برای واداشتن اعضای خود برای انجام کار معینی، [[زور]] یا [[تهدید]] به استفاده از [[زور]] را بهکار میبرند. | |||
توجیه [[مشروعیت]] این گونه نهادهای [[قدرت]]، [[نیازمند]] آن است تا نشان دهد که [[سلطه]] و اقتداری که این مؤسسات دارند، از [[حق]] [[دستور]] و [[فرماندهی]] برخوردار است و در طرف مقابل، بر اعضای این مؤسسات، [[حق]] [[فرمانبرداری]] و [[اطاعت]] از [[فرمان]] آن مؤسسات و نهادها وجود دارد و به عبارتی دیگر، این نهادها از سلطۀ [[سیاسی]] مشروعی بر افراد و اعضای خود برخوردارند.”<ref>The Cambridge Dictionary of philosophy.p ۷۱۸.</ref> | |||
بنابر آنچه در متن فوق ملاحظه میشود، مباحث فلسفۀ [[سیاسی]]، دربارۀ ماهیت و [[مشروعیت]] [[قدرت سیاسی]] است، همانگونه که در تعریف دوم واژۀ فلسفۀ [[سیاسی]] آوردیم. | |||
به نظر میرسد همین تعریف از واژۀ فلسفۀ [[سیاسی]]، مد نظر آقای انتونی کوئینتن<ref>Anthony Quinton.</ref> بوده است که در تعریف مفهوم فلسفۀ [[سیاسی]] چنین گفته است: | |||
“فلسفۀ [[سیاسی]] را میتوان “یک [[تفکر]] جامع دربارۀ سیاست” دانست که [[تفکر]] منتظم دربارۀ [[هدف]] و [[غایت]] [[حکومت]] و توضیح منسجم و واقعگرایانه از چگونگی سازمانیافتن [[زندگی]] [[سیاسی]] را در بر میگیرد”<ref>آنتونی کوئینتن، مترجم: مرتضی اسعدی، فلسفۀ سیاسی، ص۱۱.</ref>. | |||
این معنا از فلسفۀ [[سیاسی]]، همان معنایی است که در کاربریهای معاصر این واژه معمولاً مد نظر است و بههمین [[دلیل]]، غالب تألیفاتی که تحت عنوان فلسفۀ [[سیاسی]] یا [[تاریخ]] فلسفۀ [[سیاسی]] بهویژه در قرن اخیر به رشته تحریر در آمده، به تحلیل و [[تبیین]] فلسفۀ [[سیاسی]] به همین معنا پرداختهاند. | |||
این معنا از فلسفۀ [[سیاسی]]، فلسفۀ [[سیاسی]] را در [[جایگاه]] پیشنیاز مبرم [[فقه]] [[سیاسی]] قرار میدهد؛ زیرا عمدۀ مبادی تصوریه و تصدیقیه [[فقه]] [[سیاسی]]، در فلسفۀ [[سیاسی]] به این معنا مورد بحث و [[تبیین]] قرار میگیرند. | |||
== پرسشهای وابسته == | == پرسشهای وابسته == |