بعثت پیامبر خاتم در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
(صفحه‌ای تازه حاوی «{{خرد}} {{امامت}} <div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;"> : <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; fo...» ایجاد کرد)
 
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۰۵: خط ۱۰۵:
==[[هجرت]] [[رسول خدا]]{{صل}} به [[یثرب]]==
==[[هجرت]] [[رسول خدا]]{{صل}} به [[یثرب]]==
هنگامی که [[قریش]] دید [[اصحاب رسول خدا]]{{صل}}، [[خانواده]] و [[کودکان]] خود را به یثرب می‌برند و [[حضرت]]، [[یاران]] و پایگاهی در سرزمینی دیگر یافته است، [[احساس]] خطر کردند و دانستند آن حضرت به [[جنگ]] با آنان بر می‌خیزد. از این‌رو، در [[دارالندوه]] ([[خانه]] [[قصی بن کلاب]] که قریش کاری انجام نمی‌دادند مگر آنکه در آنجا تصویب می‌شد) گرد آمدند و به دنبال چاره بودند. آنان پس از مشورت‌های مفصل، سرانجام [[تصمیم]] گرفتند از هر قبیله‌ای یک [[جوان]] را برگزینند تا شبانه به [[خانه رسول خدا]]{{صل}} [[حمله]] کنند و آن حضرت را به [[قتل]] رسانند تا بدین وسیله، فرد یا [[قبیله]] مشخصی متهم به قتل آن حضرت نشود<ref>ابن هشام، ج۲، ص۱۲۸-۱۲۴؛ ابن سعد، ج۱، ص۱۷۶؛ بلاذری، أنساب، ج۱، ص۳۰۶؛ طبری، تاریخ، ج۲، ص۳۷۲-۳۷۰.</ref> و [[آیه]] {{متن قرآن|وَإِذْ يَمْكُرُ بِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِيُثْبِتُوكَ أَوْ يَقْتُلُوكَ أَوْ يُخْرِجُوكَ وَيَمْكُرُونَ وَيَمْكُرُ اللَّهُ وَاللَّهُ خَيْرُ الْمَاكِرِينَ}}<ref>«و (یاد کن) آنگاه را که کافران با تو نیرنگ می‌باختند تا تو را بازداشت کنند یا بکشند یا بیرون رانند، آنان نیرنگ می‌باختند و خداوند تدبیر می‌کرد و خداوند بهترین تدبیر کنندگان است» سوره انفال، آیه ۳۰.</ref> نیز به این موضوع اشاره کرده است<ref>ر.ک: ابن هشام، ج۲، ص۱۲۸؛ بلاذری، انساب، ج۱، ص۳۰۷؛ طبری، جامع البیان، ج۹، ص۳۰۳-۳۰۰؛ طوسی، التبیان، ج۵، ص۱۱۰-۱۰۸.</ref>. رسول خدا{{صل}} از [[راه وحی]] از ماجرا [[آگاه]] شد و [[امام علی]]{{ع}} را از موضوع باخبر ساخت و از ایشان خواست آن شب در بستر آن حضرت بخوابد<ref>ابن هشام، ج۲، ص۱۲۴-۱۲۸؛ ابن سعد، ج۱، ص۱۷۶؛ بلاذری، انساب، ج۱، ص۳۰۶؛ طبری، تاریخ، ج۲، ص۳۷۲-۳۷۰.</ref>. امام علی{{ع}} چون دید با این [[ایثار]] خود سبب سالم ماندن [[رسول خدا]]{{صل}} می‌شود، با [[جان]] و [[دل]] پذیرفت و خوشنود شد و [[سجده شکر]] به جا آورد<ref>طوسی، الامالی، ص۴۶۵ و ۴۶۶؛ این شهر آشوب، ج۱، ص۱۵۸؛ اربلی، ج۲، ص۳۰.</ref>. درباره این [[ایثار امام]] [[علی]]{{ع}} [[آیة]] {{متن قرآن|وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ}}<ref>«و از مردم کسی است که در به دست آوردن خشنودی خداوند از جان می‌گذرد  و خداوند به بندگان مهربان است» سوره بقره، آیه ۲۰۷.</ref>. نازل شده است<ref> مفید، الارشاد، ج۱، ص۵۳؛ طوسی، الامالی، ص۲۵۳؛ ابن ابی الحدید، ج۱۳، ص۲۶۲؛ حسکانی، ص۱۲۸؛ ثعلبی، ج۲، ص۱۲۶؛ مقریزی، ج۱، ص۵۷.</ref> و از این شب با عنوان "[[لیلة المبیت]]" یاد کرده و آن را [[فضیلت]] مهمی برای [[امام علی]]{{ع}} دانسته‌اند<ref>حاکم، المستدرک، ج۳، ص۴؛ ثعلبی، ج۲، ص۱۲۶؛ ابن ابی الحدید، ج۱۳، ص۲۶۲.</ref> و [[خداوند]] به این ایثار آن [[حضرت]] بر [[ملائکه]] [[مباهات]] کرد<ref>یعقوبی، ج۲، ص۳۹؛ فخر رازی، ج۵، ص۳۲۴.</ref> رسول خدا{{صل}} با آنکه [[منزل]] ایشان را محاصره کرده بودند، شبانه از [[مکه]] خارج شد و به [[غار]] "ثور" رفت<ref>. ابن هشام، ج۲، ص۱۲۸-۱۲۴؛ ابن سعد، ج۱، ص۱۷۶؛ بلاذری، انساب، ج۱، ص۳۰۶؛ طبری، تاریخ، ج۲، ص۳۷۲-۳۷۰.</ref>. آن حضرت هنگام خروج از [[خانه]]، آیاتی از [[سوره]] "[[یس]]" [[تلاوت]] فرمود و باعث شد [[مشرکان]] متوجه خروجش نشوند<ref>ر.ک: ابن هشام، ج۲، ص۱۲۷؛ ابن سعد، ج۱، ص۱۷۶.</ref>. [[قریش]] وارد [[خانه رسول خدا]]{{صل}} شدند و چون امام علی{{ع}} به جای رسول خدا{{صل}} دیدند، برآشفتند<ref>و بنا بر نقلی، ایشان را مورد ضرب و جرح قرار دادند و مدتی در مسجد الحرام حبس و سپس آزاد کردند، ر.ک: طبری، تاریخ، ج۲، ص۳۷۴.</ref>. آنان به سرعت به تعقیب رسول خدا{{صل}} پرداختند و رد پای آن حضرت را تا در [[غار ثور]] دنبال کردند، اما با معجزاتی که صورت گرفت، به رسول خدا{{صل}} [[دست]] نیافتند<ref>ابن سعد، ج۱، ص۱۷۷؛ و به اختصار، بلاذری، أنساب، ج۱، ص۳۰۷ و ۳۰۸؛ یعقوبی، ج۲، ص۳۹؛ بیهقی، دلائل، ج۲، ص۴۷۸ و ۴۸۲.</ref>. [[ابوبکر]] که همراه [[رسول خدا]]{{صل}} در [[غار ثور]] بود، چون [[مشرکان]] را بر در [[غار]] دید، ترسید، اما آن [[حضرت]] وی را [[دلداری]] داد و [[آیه]] {{متن قرآن|إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِينَ كَفَرُوا ثَانِيَ اثْنَيْنِ إِذْ هُمَا فِي الْغَارِ إِذْ يَقُولُ لِصَاحِبِهِ لَا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا}}<ref>«اگر او را یاری ندهید بی‌گمان خداوند یاریش کرده است هنگامی که کافران او را که یکی از دو نفر بود (از مکّه) بیرون راندند، آنگاه که آن دو در غار بودند همان هنگام که به همراهش می‌گفت: مهراس که خداوند با ماست و خداوند آرامش خود را بر او فرو فرستاد و وی را با سپاهی که آنان را نمی‌دیدید پشتیبانی کرد و سخن کافران را فروتر نهاد و سخن خداوند است که فراتر است و خداوند پیروزمندی فرزانه است» سوره توبه، آیه ۴۰.</ref>. در این باره نازل شده است<ref>طبری، جامع البیان، ج۱۰، ص۱۷۵؛ ابن ابی حاتم، تفسیر، ج۶، ص۱۸۰۰؛ نحاس، ج۳، ص۲۱۰؛ ثعلبی، ج۵، ص۴۷؛ ابونعیم، دلائل، ص۳۲۸.</ref> رسول خدا{{صل}} پس از سه [[روز]]، در شب [[دوشنبه]] چهارم [[ربیع الاول]]<ref>ابن سعد، ج۱، ص۱۷۹.</ref> از غار ثور خارج شد و به سمت [[مدینه]] حرکت کرد. البته بیشتر منابع، روز ورود آن حضرت را به مدینه، [[دوازدهم ربیع الاول]] آورده‌اند، اما در این باره نیز [[اختلاف]] وجود دارد<ref>ر.ک: و مقریزی، ج۱، ص۶۴.</ref>. آن حضرت به [[امام علی]]{{ع}} [[مأموریت]] داده بود [[اموال]] و سپرده‌هایی را که [[مردم]] نزد رسول خدا{{صل}} به [[امانت]] گذاشته بودند، به آنان برگرداند<ref>یعقوبی، ج۲، ص۳۹؛ ابن ابی الحدید، ج۴، ص۱۲۵.</ref> و سپس [[فاطمه]] همراه با فواطم، یعنی مادرش، [[فاطمه بنت اسد]]، حضرت فاطمه{{س}} و فاطمه دختر [[زبیر بن عبدالمطلب]] به مدینه [[هجرت]] کند<ref>مفید، الارشاد، ج۱، ص۵۳/۱؛ طوسی، الامالی، ص۴۷۰؛ اربلی، ج۲، ص۳۳؛ ابن صباغ، ج۹، ص۳۰۳.</ref>. این مأموریت یافتن امام علی{{ع}} نیز از فضیلت‌های آن، حضرت به شمار آمده است<ref>مفید، الارشاد، ج۱، ص۵۳.</ref>. [[قریش]] برای یابنده رسول خدا{{صل}} صد شتر جایزه قرار دادند<ref> ابن هشام، ج۲، ص۱۳۰؛ بلاذری، انساب، ج۱، ص۳۰۸؛ ابونعیم، دلائل، ص۳۳۲؛ بیهقی، دلائل، ج۲، ص۴۸۶.</ref>. پس از حرکت رسول خدا{{صل}} از [[غار ثور]] به سوی یثرب، بنا بر قول مشهورتر، [[سراقة بن مالک بن جعشم مدلجی]] آن [[حضرت]] را تعقیب کرد، ولی هنگامی که به ایشان نزدیک شد، آن حضرت [[دعا]] فرمود که [[خدا]] او را از [[شر]] [[سراقه]] خلاص کند و باعث شد دست و پای اسب سراقه تا شکم در [[زمین]] فرو رود. سراقه چون چنین دید را گفت: ای [[محمد]]! می‌دانم این کار توست، از خدا بخواه اسب مرا رها کند تا من دیگران را که در تعقیب شمایند برگردانم. [[رسول خدا]]{{صل}} [[دعا]] کرد و اسب سراقه رها شد. سراقه به [[مکه]] بازگشت و داستان خود را به [[قریش]] گفت، اما آنان گفتند [[دروغ]] از می‌گویی و [[ابوجهل]] بیش از همه او را [[تکذیب]] کرد<ref>ابن سعد، ج۱، ص۱۷۹؛ و با اندکی تغییر، یعقوبی، ج۲، ص۴۰؛ بیهقی، دلائل، ج۲، ص۴۸۴.</ref>. رسول خدا{{صل}} در بین [[راه]] [[مدینه]]، به [[خیمه]] [[ام معبد]]، زنی از [[قبیله خزاعه]] رسید و از او خواست خرما یا گوشت به ایشان بفروشد، [[ام معبد]] قسم یاد کرد که چیزی ندارد. در آنجا بزی ماده بود. رسول خدا{{صل}} پرسید: این بز چیست؟ أم معبد گفت: او به سبب [[ضعیف]] بودن، از گوسفندان جامانده است. آن حضرت پرسید: آیا شیر دارد؟ ام معبد گفت: ناتوان‌تر از آن است که شیر داشته باشد. رسول خدا{{صل}} فرمود: اجازه می‌دهی آن را بدوشم؟ گفت آری، [[پدر]] و مادرم به فدایت، اگر شیر در آن می‌بینی بدوش. آن حضرت [[نام خدا]] را برد و برای [[برکت]] یافتن آن بز دعا کرد و بز، شیر فراوانی یافت، چندان که همگان از شیر آن نوشیدند و [[سیراب]] شدند. آن حضرت ظرف شیری هم برای أم معبد گذاشت<ref>و پس از پرداخت بهای شیر به أم معبد، ر.ک: طبرانی، المعجم الکبیر، ج۴، ص۴۹؛ حاکم، المستدرک، ج۳ و ۹، ص۱۰.</ref> به اتفاق همراهان سوی مدینه رهسپار شدند. چیزی نگذشت که [[ابومعبد]]، [[همسر]] أم معبد بازگشت و چون شیر را دید [[تعجب]] کرد و از [[ام معبد]] در این باره پرسید. چون ام معبد ماجرا را بازگفت، گفت: [[گمان]] می‌کنم او همان [[پیامبر]] [[قریش]] است که در جستجوی او هستند. ویژگی‌های او را برایم بازگو. [[أم معبد]] ویژگی‌های آن [[حضرت]] را بیان کرد و همسرش گفت: به [[خدا]] [[سوگند]] او همان پیامبر قریش است که درباره او چیزهایی به ما گفته‌اند. اگر او را می‌دیدم، از او می‌خواستم که همراهش باشم و اگر راهی برای این کار بیابم، چنین خواهم کرد<ref>ابن سعد، ج۱، ص۱۷۸؛ طبرانی، المعجم الکبیر، ج۴، ص۴۹؛ حاکم، المستدرک، ج۳ و ۹، ص۱۰.</ref>. این خبر [[ابومعبد]]، از مهم‌ترین [[اخبار]] مربوط به ویژگی‌های ظاهری و [[شمایل]] [[رسول خدا]]{{صل}} است.<ref>[[قاسم خانجانی|خانجانی، قاسم]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۵۵-۵۶.</ref>
هنگامی که [[قریش]] دید [[اصحاب رسول خدا]]{{صل}}، [[خانواده]] و [[کودکان]] خود را به یثرب می‌برند و [[حضرت]]، [[یاران]] و پایگاهی در سرزمینی دیگر یافته است، [[احساس]] خطر کردند و دانستند آن حضرت به [[جنگ]] با آنان بر می‌خیزد. از این‌رو، در [[دارالندوه]] ([[خانه]] [[قصی بن کلاب]] که قریش کاری انجام نمی‌دادند مگر آنکه در آنجا تصویب می‌شد) گرد آمدند و به دنبال چاره بودند. آنان پس از مشورت‌های مفصل، سرانجام [[تصمیم]] گرفتند از هر قبیله‌ای یک [[جوان]] را برگزینند تا شبانه به [[خانه رسول خدا]]{{صل}} [[حمله]] کنند و آن حضرت را به [[قتل]] رسانند تا بدین وسیله، فرد یا [[قبیله]] مشخصی متهم به قتل آن حضرت نشود<ref>ابن هشام، ج۲، ص۱۲۸-۱۲۴؛ ابن سعد، ج۱، ص۱۷۶؛ بلاذری، أنساب، ج۱، ص۳۰۶؛ طبری، تاریخ، ج۲، ص۳۷۲-۳۷۰.</ref> و [[آیه]] {{متن قرآن|وَإِذْ يَمْكُرُ بِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِيُثْبِتُوكَ أَوْ يَقْتُلُوكَ أَوْ يُخْرِجُوكَ وَيَمْكُرُونَ وَيَمْكُرُ اللَّهُ وَاللَّهُ خَيْرُ الْمَاكِرِينَ}}<ref>«و (یاد کن) آنگاه را که کافران با تو نیرنگ می‌باختند تا تو را بازداشت کنند یا بکشند یا بیرون رانند، آنان نیرنگ می‌باختند و خداوند تدبیر می‌کرد و خداوند بهترین تدبیر کنندگان است» سوره انفال، آیه ۳۰.</ref> نیز به این موضوع اشاره کرده است<ref>ر.ک: ابن هشام، ج۲، ص۱۲۸؛ بلاذری، انساب، ج۱، ص۳۰۷؛ طبری، جامع البیان، ج۹، ص۳۰۳-۳۰۰؛ طوسی، التبیان، ج۵، ص۱۱۰-۱۰۸.</ref>. رسول خدا{{صل}} از [[راه وحی]] از ماجرا [[آگاه]] شد و [[امام علی]]{{ع}} را از موضوع باخبر ساخت و از ایشان خواست آن شب در بستر آن حضرت بخوابد<ref>ابن هشام، ج۲، ص۱۲۴-۱۲۸؛ ابن سعد، ج۱، ص۱۷۶؛ بلاذری، انساب، ج۱، ص۳۰۶؛ طبری، تاریخ، ج۲، ص۳۷۲-۳۷۰.</ref>. امام علی{{ع}} چون دید با این [[ایثار]] خود سبب سالم ماندن [[رسول خدا]]{{صل}} می‌شود، با [[جان]] و [[دل]] پذیرفت و خوشنود شد و [[سجده شکر]] به جا آورد<ref>طوسی، الامالی، ص۴۶۵ و ۴۶۶؛ این شهر آشوب، ج۱، ص۱۵۸؛ اربلی، ج۲، ص۳۰.</ref>. درباره این [[ایثار امام]] [[علی]]{{ع}} [[آیة]] {{متن قرآن|وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ}}<ref>«و از مردم کسی است که در به دست آوردن خشنودی خداوند از جان می‌گذرد  و خداوند به بندگان مهربان است» سوره بقره، آیه ۲۰۷.</ref>. نازل شده است<ref> مفید، الارشاد، ج۱، ص۵۳؛ طوسی، الامالی، ص۲۵۳؛ ابن ابی الحدید، ج۱۳، ص۲۶۲؛ حسکانی، ص۱۲۸؛ ثعلبی، ج۲، ص۱۲۶؛ مقریزی، ج۱، ص۵۷.</ref> و از این شب با عنوان "[[لیلة المبیت]]" یاد کرده و آن را [[فضیلت]] مهمی برای [[امام علی]]{{ع}} دانسته‌اند<ref>حاکم، المستدرک، ج۳، ص۴؛ ثعلبی، ج۲، ص۱۲۶؛ ابن ابی الحدید، ج۱۳، ص۲۶۲.</ref> و [[خداوند]] به این ایثار آن [[حضرت]] بر [[ملائکه]] [[مباهات]] کرد<ref>یعقوبی، ج۲، ص۳۹؛ فخر رازی، ج۵، ص۳۲۴.</ref> رسول خدا{{صل}} با آنکه [[منزل]] ایشان را محاصره کرده بودند، شبانه از [[مکه]] خارج شد و به [[غار]] "ثور" رفت<ref>. ابن هشام، ج۲، ص۱۲۸-۱۲۴؛ ابن سعد، ج۱، ص۱۷۶؛ بلاذری، انساب، ج۱، ص۳۰۶؛ طبری، تاریخ، ج۲، ص۳۷۲-۳۷۰.</ref>. آن حضرت هنگام خروج از [[خانه]]، آیاتی از [[سوره]] "[[یس]]" [[تلاوت]] فرمود و باعث شد [[مشرکان]] متوجه خروجش نشوند<ref>ر.ک: ابن هشام، ج۲، ص۱۲۷؛ ابن سعد، ج۱، ص۱۷۶.</ref>. [[قریش]] وارد [[خانه رسول خدا]]{{صل}} شدند و چون امام علی{{ع}} به جای رسول خدا{{صل}} دیدند، برآشفتند<ref>و بنا بر نقلی، ایشان را مورد ضرب و جرح قرار دادند و مدتی در مسجد الحرام حبس و سپس آزاد کردند، ر.ک: طبری، تاریخ، ج۲، ص۳۷۴.</ref>. آنان به سرعت به تعقیب رسول خدا{{صل}} پرداختند و رد پای آن حضرت را تا در [[غار ثور]] دنبال کردند، اما با معجزاتی که صورت گرفت، به رسول خدا{{صل}} [[دست]] نیافتند<ref>ابن سعد، ج۱، ص۱۷۷؛ و به اختصار، بلاذری، أنساب، ج۱، ص۳۰۷ و ۳۰۸؛ یعقوبی، ج۲، ص۳۹؛ بیهقی، دلائل، ج۲، ص۴۷۸ و ۴۸۲.</ref>. [[ابوبکر]] که همراه [[رسول خدا]]{{صل}} در [[غار ثور]] بود، چون [[مشرکان]] را بر در [[غار]] دید، ترسید، اما آن [[حضرت]] وی را [[دلداری]] داد و [[آیه]] {{متن قرآن|إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِينَ كَفَرُوا ثَانِيَ اثْنَيْنِ إِذْ هُمَا فِي الْغَارِ إِذْ يَقُولُ لِصَاحِبِهِ لَا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا}}<ref>«اگر او را یاری ندهید بی‌گمان خداوند یاریش کرده است هنگامی که کافران او را که یکی از دو نفر بود (از مکّه) بیرون راندند، آنگاه که آن دو در غار بودند همان هنگام که به همراهش می‌گفت: مهراس که خداوند با ماست و خداوند آرامش خود را بر او فرو فرستاد و وی را با سپاهی که آنان را نمی‌دیدید پشتیبانی کرد و سخن کافران را فروتر نهاد و سخن خداوند است که فراتر است و خداوند پیروزمندی فرزانه است» سوره توبه، آیه ۴۰.</ref>. در این باره نازل شده است<ref>طبری، جامع البیان، ج۱۰، ص۱۷۵؛ ابن ابی حاتم، تفسیر، ج۶، ص۱۸۰۰؛ نحاس، ج۳، ص۲۱۰؛ ثعلبی، ج۵، ص۴۷؛ ابونعیم، دلائل، ص۳۲۸.</ref> رسول خدا{{صل}} پس از سه [[روز]]، در شب [[دوشنبه]] چهارم [[ربیع الاول]]<ref>ابن سعد، ج۱، ص۱۷۹.</ref> از غار ثور خارج شد و به سمت [[مدینه]] حرکت کرد. البته بیشتر منابع، روز ورود آن حضرت را به مدینه، [[دوازدهم ربیع الاول]] آورده‌اند، اما در این باره نیز [[اختلاف]] وجود دارد<ref>ر.ک: و مقریزی، ج۱، ص۶۴.</ref>. آن حضرت به [[امام علی]]{{ع}} [[مأموریت]] داده بود [[اموال]] و سپرده‌هایی را که [[مردم]] نزد رسول خدا{{صل}} به [[امانت]] گذاشته بودند، به آنان برگرداند<ref>یعقوبی، ج۲، ص۳۹؛ ابن ابی الحدید، ج۴، ص۱۲۵.</ref> و سپس [[فاطمه]] همراه با فواطم، یعنی مادرش، [[فاطمه بنت اسد]]، حضرت فاطمه{{س}} و فاطمه دختر [[زبیر بن عبدالمطلب]] به مدینه [[هجرت]] کند<ref>مفید، الارشاد، ج۱، ص۵۳/۱؛ طوسی، الامالی، ص۴۷۰؛ اربلی، ج۲، ص۳۳؛ ابن صباغ، ج۹، ص۳۰۳.</ref>. این مأموریت یافتن امام علی{{ع}} نیز از فضیلت‌های آن، حضرت به شمار آمده است<ref>مفید، الارشاد، ج۱، ص۵۳.</ref>. [[قریش]] برای یابنده رسول خدا{{صل}} صد شتر جایزه قرار دادند<ref> ابن هشام، ج۲، ص۱۳۰؛ بلاذری، انساب، ج۱، ص۳۰۸؛ ابونعیم، دلائل، ص۳۳۲؛ بیهقی، دلائل، ج۲، ص۴۸۶.</ref>. پس از حرکت رسول خدا{{صل}} از [[غار ثور]] به سوی یثرب، بنا بر قول مشهورتر، [[سراقة بن مالک بن جعشم مدلجی]] آن [[حضرت]] را تعقیب کرد، ولی هنگامی که به ایشان نزدیک شد، آن حضرت [[دعا]] فرمود که [[خدا]] او را از [[شر]] [[سراقه]] خلاص کند و باعث شد دست و پای اسب سراقه تا شکم در [[زمین]] فرو رود. سراقه چون چنین دید را گفت: ای [[محمد]]! می‌دانم این کار توست، از خدا بخواه اسب مرا رها کند تا من دیگران را که در تعقیب شمایند برگردانم. [[رسول خدا]]{{صل}} [[دعا]] کرد و اسب سراقه رها شد. سراقه به [[مکه]] بازگشت و داستان خود را به [[قریش]] گفت، اما آنان گفتند [[دروغ]] از می‌گویی و [[ابوجهل]] بیش از همه او را [[تکذیب]] کرد<ref>ابن سعد، ج۱، ص۱۷۹؛ و با اندکی تغییر، یعقوبی، ج۲، ص۴۰؛ بیهقی، دلائل، ج۲، ص۴۸۴.</ref>. رسول خدا{{صل}} در بین [[راه]] [[مدینه]]، به [[خیمه]] [[ام معبد]]، زنی از [[قبیله خزاعه]] رسید و از او خواست خرما یا گوشت به ایشان بفروشد، [[ام معبد]] قسم یاد کرد که چیزی ندارد. در آنجا بزی ماده بود. رسول خدا{{صل}} پرسید: این بز چیست؟ أم معبد گفت: او به سبب [[ضعیف]] بودن، از گوسفندان جامانده است. آن حضرت پرسید: آیا شیر دارد؟ ام معبد گفت: ناتوان‌تر از آن است که شیر داشته باشد. رسول خدا{{صل}} فرمود: اجازه می‌دهی آن را بدوشم؟ گفت آری، [[پدر]] و مادرم به فدایت، اگر شیر در آن می‌بینی بدوش. آن حضرت [[نام خدا]] را برد و برای [[برکت]] یافتن آن بز دعا کرد و بز، شیر فراوانی یافت، چندان که همگان از شیر آن نوشیدند و [[سیراب]] شدند. آن حضرت ظرف شیری هم برای أم معبد گذاشت<ref>و پس از پرداخت بهای شیر به أم معبد، ر.ک: طبرانی، المعجم الکبیر، ج۴، ص۴۹؛ حاکم، المستدرک، ج۳ و ۹، ص۱۰.</ref> به اتفاق همراهان سوی مدینه رهسپار شدند. چیزی نگذشت که [[ابومعبد]]، [[همسر]] أم معبد بازگشت و چون شیر را دید [[تعجب]] کرد و از [[ام معبد]] در این باره پرسید. چون ام معبد ماجرا را بازگفت، گفت: [[گمان]] می‌کنم او همان [[پیامبر]] [[قریش]] است که در جستجوی او هستند. ویژگی‌های او را برایم بازگو. [[أم معبد]] ویژگی‌های آن [[حضرت]] را بیان کرد و همسرش گفت: به [[خدا]] [[سوگند]] او همان پیامبر قریش است که درباره او چیزهایی به ما گفته‌اند. اگر او را می‌دیدم، از او می‌خواستم که همراهش باشم و اگر راهی برای این کار بیابم، چنین خواهم کرد<ref>ابن سعد، ج۱، ص۱۷۸؛ طبرانی، المعجم الکبیر، ج۴، ص۴۹؛ حاکم، المستدرک، ج۳ و ۹، ص۱۰.</ref>. این خبر [[ابومعبد]]، از مهم‌ترین [[اخبار]] مربوط به ویژگی‌های ظاهری و [[شمایل]] [[رسول خدا]]{{صل}} است.<ref>[[قاسم خانجانی|خانجانی، قاسم]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۵۵-۵۶.</ref>


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
۱۱۵٬۱۸۳

ویرایش