←مکه، اسلام و حوادث
خط ۲۸: | خط ۲۸: | ||
==مکه، [[اسلام]] و حوادث== | ==مکه، [[اسلام]] و حوادث== | ||
برخی از وی با عنوان [[نخستین مسلمان]] و نخستین [[نمازگزار]] با [[رسول خدا]]{{صل}} نام بردهاند<ref>ابن سعد، ج۳، ص۱۲۸؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۰، ص۵۹؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۳، ص۹۲.</ref>. بر اساس [[روایت]] [[ابواَروی دَوسی]]، وی نخستین [[مرد]]مسلمان است<ref>ابن سعد، ج۳، ص۱۵؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۰، ص۶۲.</ref> و بر اساس [[روایت]] [[شعبی]]، [[ابوبکر]] در گفتگویی با [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}}، [[زمان]] [[مسلمان]] شدن خود را پیش از [[اسلام]] [[حضرت]] بیان کرد<ref>بلاذری، أنساب الاشراف، ج۱۰، ص۵۴.</ref>. اما گزارشهای [[تاریخی]] فراوانی، [[نخستین مسلمان]] با نخستین [[مرد]] مسلمان بودن وی را [[نفی]] میکند، که به برخی از آنها اشاره میکنیم: | |||
روایاتی داستانی و [[غلوآمیز]]، سبب اسلام ابوبکر را [[پیشگویی]] [[پیری]] از [[عالمان]] | #[[ابن اسحاق]]<ref>ابن هشام، ج۱، ص۲۶۶.</ref> مسلمان شدن وی را پس از اسلام [[امام علی]]{{ع}} و [[زید بن حارثه]] روایت کرده است. | ||
با توجه به نکات بالا، اخباری در [[دفاع]] از [[ابوبکر]] [[جعل]] و حتی [[رسول خدا]]{{صل}} و [[اثبات نبوت]] وی وامدار ابوبکر معرفی شده است. برخی از این [[اخبار]] عبارتاند از: ابوبکر سالها پیش از [[تولد]] [[امیر مؤمنان]]{{ع}} و در [[زمان]] [[بحیرای راهب]] [[ایمان]] آورد و خدیجه را به [[ازدواج]] رسول خدا{{صل}} درآورد<ref>ابن عساکر، ج۳۰، ص۴۲؛ ابن کثیر، البدایه، ج۹، ص۳۴۸.</ref> و به [[دستور]] خدیجه رسول خدا را نزد [[ورقة بن نوفل]] برد تا آن [[حضرت]] به [[پیامبری]] خود مطمئن شود<ref>دولابی، ج۱، ص۱۴؛ نقد آنها را بنگرید در: جعفر مرتضی، ج۲، ص۹۳ و ۲۸۸.</ref>. ابوبکر تنها کسی است که بدون [[تأمل]] [[دعوت]] رسول خدا{{صل}} را پذیرفت<ref>ابن هشام، ج۱، ص۲۶۷.</ref> و به پیشنهاد او، دعوت رسول خدا{{صل}} آشکار و سبب ورود [[مسلمانان]] به [[خانه ارقم]] شد. [[عایشه]] گوید: تعداد [[اصحاب رسول خدا]]{{صل}} به ۳۸ یا ۳۹ تن رسیده بود که ابوبکر [[اصرار]] داشت دعوت رسول خدا{{صل}} آشکار شود!! و آن حضرت از کمی یارانش نگران بود. اما اصرار ابوبکر همچنان ادامه داشت تا رسول خدا{{صل}} آن را پذیرفت، آنگاه [[یاران]] حضرت در اطراف [[مسجد الحرام]] جای گرفتند و ابوبکر [[سخنرانی]] کرد. او نخستین خطیبی بود که (در [[اسلام]]) آشکارا [[مردم]] را به [[خدا]] و رسولش فراخواند. [[مشرکان]] وی و دیگر مسلمانان را به شدت زدند و در این میان، [[عتبة بن ربیعه]] چنان با کفشهای چرمیاش به صورت ابوبکر کوبید که بینی از صورتش تمیز داده نشد. [[بنو تیم]] وی را که در آستانه [[مرگ]] بود، از چنگال مشرکان [[نجات]] دادند. حال عمومی ابوبکر در آخرین ساعات [[روز]] اندکی بهبود یافت و جویای اخباری از رسول خدا{{صل}} شد. چون از [[سلامت]] رسول خدا{{صل}} و اقامتش در خانه ارقم باخبر شد، نزد حضرت آمده، خواست در [[حق]] مادرش [[دعا]] کند و مادرش در همان جا [[مسلمان]] شد | #[[ابن سعد]]<ref>ابن سعد، ج۳، ص۱۵.</ref>، نیز در روایت دیگری از [[علی]]{{ع}} با عنوان نخستین مسلمان یاد کرده است. | ||
بر پایه روایتی، هنگامی که ابوبکر و [[طلحة بن | #[[حاکم]] [[نیشابوری]]<ref>معرفه علوم الحدیث، ۲۲.</ref> گوید: تاریخنگاران بدون هیچ اختلافی امام علی{{ع}} را نخستین مسلمان میدانند و [[روایات]] زیادی نیز آن حضرت را نخستین [[نمازگزار]] با [[رسول خدا]]{{صل}} معرفی کردهاند<ref>ر.ک: بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۳۴۷.</ref>. | ||
بر اساس روایت | #امام علی{{ع}} نیز مسلمان شدن و [[ایمان آوردن]] خود را پیش از اسلام و ایمان آوردن ابوبکر بیان کرده<ref>ابن قتیبه، المعارف، ص۱۶۹.</ref> و فرموده است: هفت سال پیش از دیگران با رسول خدا{{صل}} [[نماز]] خواندم<ref>ابن ابی شیبه، ج۷، ص۴۹۸؛ طبری، تاریخ، ج۲، ص۵۶.</ref>. روایت اخیر را دیگران چنین آوردهاند: من [[صدیق اکبر]] و [[فاروق]] اعظم هستم و من پیش از ابوبکر اسلام آوردم و هفت سال پیش از او (یعنی عُمر) نماز خواندم. [[ابن ابی الحدید]]<ref>ابن ابی الحدید، ج۱۳، ص۲۰۰.</ref> گوید: مراد [[امام]] از کلمه "او"، [[عمر]] است و وی را به سبب تأخیر در مسلمان شدن، قابل نام آوردن و [[قیاس]] با خود ندانست؛ از این رو، به آوردن [[ضمیر]] بسنده کرد. | ||
عملکرد دیگر ابوبکر در | #[[محمد بن حنفیه]] و [[سعد بن ابی وقاص]] نیز [[نخستین مسلمان بودن ابوبکر]] را نفی کردهاند<ref>ابونعیم، ج۱، ص۲۶.</ref>. به گفته سعد، وی زمانی مسلمان شد که بیش از پنجاه تن، مسلمان شده بودند<ref>طبری، تاریخ، ج۲، ص۶۰؛ مفید، الافصاح، ص۲۳۲؛ ابن کثیر، البدایه، ج۳، ص۳۹.</ref>. | ||
#[[اسماء دختر ابوبکر]] گوید: همان روزی که پدرم مسلمان شد، من نیز به [[دعوت]] او مسلمان شدم<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۰، ص۱۰۰.</ref> و [[ابن اسحاق]]، [[اسماء]] را هفدهمین [[مسلمان]] شمرده است<ref>ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۴، ص۲۴۶.</ref> که بر این اساس، [[ابوبکر]] نخستین [[مرد]] مسلمان نخواهد بود. | |||
#[[اسکافی]] گوید: همه [[مسلمانان]] [[اجماع]] دارند که [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} پیش از ابوبکر مسلمان شد، اما گویند: در آن [[زمان]] [[کودک]] بود و این صحیح نیست؛ زیرا کاربرد واژههای [[اسلام]]، [[ایمان]]، [[کفر]]، [[ضلالت]]، [[طاعت]] و [[معصیت]]، برای عاقلان و بالغان است و [[رسول خدا]]{{صل}}، [[علی]]{{ع}} را به اسلام [[دعوت]] کرد. از آنجا که دعوت رسول خدا و برای اطفال و دیوانگان نبود، دانسته میشود که [[حضرت]]، بالغ و [[عاقل]] بوده است<ref>اسکافی، ص۶۶ و ۶۷ و ر.ک: ص۶۸ و ۷۲.</ref>. | |||
روایاتی داستانی و [[غلوآمیز]]، سبب اسلام ابوبکر را [[پیشگویی]] [[پیری]] از [[عالمان]] اَزدِ [[یمن]] بیان کردهاند. براساس این [[روایات]]، ابوبکر [[پیش از بعثت]] به یمن رفت و عالم [[یمنی]] با نگاهی به وی، ویژگیهای معاونت [[پیامبری]] را در او دید که از میان [[قریش]] [[مبعوث]] میشود. آن گاه نشانههای بیشتر این معاون را در [[بدن]] ابوبکر جستجو و [[کشف]] کرد. ابوبکر در بازگشت از یمن و [[آگاهی]] از [[بعثت]] رسول خدا{{صل}}، از ایشان دلیلی بر بعثت وی خواست. آن حضرت به [[ملاقات]] وی با آن عالم یمنی و گفتار وی اشاره کرد، آنگاه ابوبکر ایمان آورد<ref>ابن عساکر، ج۳۰، ص۳۲-۳۱؛ ابن اثیر، ج۳، ص۳۱۲.</ref>. | |||
خبر مشابه دیگری، ایمان ابوبکر را به [[وحی]] [[تشبیه]] کرده است. بر پایه آن، ابوبکر در [[سفر تجاری]] به [[شام]]، خوابی دیده، آن را برای [[بحیرای راهب]] تعریف کرد. [[بحیرا]] در تعبیر آن از پیامبری خبر داد که در میان قریش مبعوث میشود و ابوبکر، نخست [[وزارت]] و سپس [[جانشینی]] وی را عهدهدار میگردد. رسول خدا{{صل}} پس از بعثت، [[خواب]] ابوبکر را دلیل بر [[صحت]] [[نبوت]] خود شمرد و ابوبکر ایمان آورد<ref>ابن عساکر، ج۳۰، ص۳۰ و ۳۱.</ref>. همسو با خبر بالا، از رسول خدا{{صل}} [[روایت]] ضعیفی<ref>ابن عدی، الکامل، ج۲، ص۸۷ و ج۳، ص۴۵۴.</ref> نقل کردهاند که [[ابوبکر]] و [[عمر]]، دو [[وزیر]] من از ساکنان [[زمین]] هستند<ref>ترمذی، ج۵، ص۲۷۸. نقد و ضعف روایات را بنگرید در: امینی، ج۷، ص۲۸۰-۲۷۱؛ و شوشتری، صوارم مهر قه، ص۳۳۸.</ref>. | |||
بر اساس روایتی از [[محمد بن سائب کلبی]]، [[دوستی]] ابوبکر با [[رسول خدا]]{{صل}} سبب [[مسلمان]] شدن وی بود؛ زیرا [[پیش از بعثت]]، رفت و آمد زیادی به [[منزل]] آن [[حضرت]] داشت، با ایشان بسیار [[گفتگو]] میکرد و از زوایای [[زندگی پیامبر]] و گفتار [[ورقة بن نوفل]] درباره آن حضرت باخبر و [[منتظر]] [[بعثت]] ایشان بود! او [[شریک]] تجاری [[حکیم بن حزام]] شد و پیش از رفتن به [[سفر]] نزد او بود که به [[حکیم]] خبر دادند [[خدیجه]] [[دست]] از [[بت]] کشیده و شوهرش را [[پیامبری]] مانند [[موسی]]{{ع}} میداند. ابوبکر نزد رسول خدا{{صل}} رفت و جویای اخباری در این باب شد و هنگامی که رسول خدا{{صل}} داستان را برای وی بازگو کرد، ایشان را [[تصدیق]] نمود و [[ایمان]] آورد. او با فسخ [[قرارداد]] تجاری خود با حکیم، آن حضرت را سودآورتر از [[تجارت]] [[وصف]] کرد و ملازم رسول خدا{{صل}} شد<ref>بلاذری، أنساب الاشراف، ج۱۰، ص۵۲.</ref>. بر اساس روایتی مشابه، خدیجه به [[بتها]] [[ناسزا]] میگفت و ابوبکر درباره [[مقاومت]] [[قریش]] با رسول خدا{{صل}} [[سخن]] گفت و سپس [[اسلام]] آورد <ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۰، ص۵۵. شبیه این روایت را بنگرید در: ابن اثیر، ج۳، ص۳۱۲.</ref>. | |||
در [[روایت]] دیگری، ورقة بن نوفل پولی به وی [[قرض]] داد و او را به تجارت [[شام]] [[تشویق]] کرد. اما رسول خدا{{صل}} در آن [[روز]] سه مرتبه به [[خانه]] [[أبوبکر]] آمد تا پیامبری خود را به اطلاع وی برساند و چون در منزل نبود، [[همسر]] ابوبکر را از پیامبری خود [[آگاه]] کرد. این خبر، سبب اسلام ابوبکر و انصراف وی از [[سفر به شام]] شد<ref>ابن عساکر، ج۳۰، ص۳۴.</ref>. این دست [[روایات]] را شاهدی بر [[نخستین مسلمان بودن ابوبکر]] و [[صدیق]] بودن وی دانستهاند. گفتنی است دیگر منابع آن را نقل نکردهاند و بر اساس [[روایت]] نخست، باید [[خدیجه]] [[نخستین مسلمان]] باشد. | |||
با توجه به نکات بالا، اخباری در [[دفاع]] از [[ابوبکر]] [[جعل]] و حتی [[رسول خدا]]{{صل}} و [[اثبات نبوت]] وی وامدار ابوبکر معرفی شده است. برخی از این [[اخبار]] عبارتاند از: | |||
ابوبکر سالها پیش از [[تولد]] [[امیر مؤمنان]]{{ع}} و در [[زمان]] [[بحیرای راهب]] [[ایمان]] آورد و خدیجه را به [[ازدواج]] رسول خدا{{صل}} درآورد <ref>ابن عساکر، ج۳۰، ص۴۲؛ ابن کثیر، البدایه، ج۹، ص۳۴۸.</ref> و به [[دستور]] خدیجه رسول خدا را نزد [[ورقة بن نوفل]] برد تا آن [[حضرت]] به [[پیامبری]] خود مطمئن شود<ref>دولابی، ج۱، ص۱۴؛ نقد آنها را بنگرید در: جعفر مرتضی، ج۲، ص۹۳ و ۲۸۸.</ref>. | |||
ابوبکر تنها کسی است که بدون [[تأمل]] [[دعوت]] رسول خدا{{صل}} را پذیرفت<ref>ابن هشام، ج۱، ص۲۶۷.</ref> و به پیشنهاد او، دعوت رسول خدا{{صل}} آشکار و سبب ورود [[مسلمانان]] به [[خانه ارقم]] شد. [[عایشه]] گوید: تعداد [[اصحاب رسول خدا]]{{صل}} به ۳۸ یا ۳۹ تن رسیده بود که ابوبکر [[اصرار]] داشت دعوت رسول خدا{{صل}} آشکار شود!! و آن حضرت از کمی یارانش نگران بود. اما اصرار ابوبکر همچنان ادامه داشت تا رسول خدا{{صل}} آن را پذیرفت، آنگاه [[یاران]] حضرت در اطراف [[مسجد الحرام]] جای گرفتند و ابوبکر [[سخنرانی]] کرد. او نخستین خطیبی بود که (در [[اسلام]]) آشکارا [[مردم]] را به [[خدا]] و رسولش فراخواند. [[مشرکان]] وی و دیگر مسلمانان را به شدت زدند و در این میان، [[عتبة بن ربیعه]] چنان با کفشهای چرمیاش به صورت ابوبکر کوبید که بینی از صورتش تمیز داده نشد. [[بنو تیم]] وی را که در آستانه [[مرگ]] بود، از چنگال مشرکان [[نجات]] دادند. حال عمومی ابوبکر در آخرین ساعات [[روز]] اندکی بهبود یافت و جویای اخباری از رسول خدا{{صل}} شد. چون از [[سلامت]] رسول خدا{{صل}} و اقامتش در خانه ارقم باخبر شد، نزد حضرت آمده، خواست در [[حق]] مادرش [[دعا]] کند و مادرش در همان جا [[مسلمان]] شد. همچنین [[حمزه]] در همان [[روز]] مضروب شدن [[ابوبکر]] و [[عمر]]، اندکی پس از آن [[مسلمان]] شدند<ref>خیثمة بن سلیمان، ص۱۲۶-۱۲۸؛ ابن عساکر، ج۳۰، ص۵۲-۴۶؛ نقد آن: امینی، ج۷، ص۳۲۲.</ref> | |||
بر پایه روایتی، هنگامی که ابوبکر و [[طلحة بن عبیدالله]] مسلمان شدند، [[نوفل بن خویلد بن اسد]] آن دو را به بند کشید و از اینرو "قرینین" نامیده شدند<ref>ابن هشام، ج۱، ص۳۰۱ و ج۲، ص۳۶۷؛ مفید، الارشاد، ج۱، ص۷۰. تفصیل و نقد این روایت را بنگرید در: جعفر مرتضی عاملی، ج۲، ص۵۴-۵۷.</ref>. بر پایه روایتی دیگر، پیش از [[اسلام]] حمزه، جماعتی از [[قریش]] به [[رسول خدا]]{{صل}} [[حمله]] کردند و در آن میان یکی ردای آن [[حضرت]] را کشید. ابوبکر که در نزدیکی آن جمع نشسته بود، برخاست و با [[گریه]] و فریاد گفت: آیا کسی را میکُشید که از [[توحید]] میگوید؟ آنان رسول خدا{{صل}} را رها کرده، ریش [[أبوبکر]] را گرفتند و او را زدند و فرقش را شکستند<ref>ابن هشام، ج۱، ص۳۱۰.</ref>. أسامه از پدرش [[زید بن أسلم]] [[روایت]] کرده که ابوبکر در [[جاهلیت]] به بازرگانی معروف و [[ثروت]] وی هنگام [[بعثت]]، [[چهل]] هزار [[درهم]] بود که با آن به [[آزادی بردگان]] و تقویت [[مسلمانان]] پرداخت. تا اینکه هنگام [[هجرت]]، [[ثروت]] وی به پنج هزار درهم کاهش یافت، ولی در [[مدینه]] نیز همانند [[مکه]] [[رفتار]] میکرد. از اینرو، رسول خدا{{صل}} فرمود: "از هیچ [[مالی]] مانند ثروت ابوبکر سود نبردم"<ref>ابن سعد، ج۳، ص۱۲۸.</ref> | |||
در روایتی از کلبی [[آیه]] {{متن قرآن|لَا يَسْتَوِي مِنْكُمْ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ}}<ref>« در میان شما آنکه پیش از پیروزی (مکّه)، هزینه و جنگ کرده است (با کسان دیگر) برابر نیست» سوره حدید، آیه ۱۰.</ref>. درباره [[ابوبکر]] نازل شده است؛ زیرا داراییاش را در [[راه]] [[رسول خدا]]{{صل}} [[انفاق]] کرد<ref>واحدی، ص۳۷۲.</ref>. [[مال]] ابوبکر در [[روایات]] چنان ترسیم شده که گویا [[خداوند]] نیز به تردید افتاده، از رسولش پرسید: آیا ابوبکر که این چنین [[فقیر]] شد، از من [[راضی]] است؟<ref>واحدی، ص۳۷۲؛ ابن عساکر، ج۳۰، ص۷۲.</ref> [[عایشه]]، روایات بهرهمندی رسول خدا{{صل}} را از مال ابوبکر نقل کرده است. اما با توجه به بهرهمندی رسول خدا{{صل}} از [[اموال]] [[خدیجه]] و أموال پدرانش که از بزرگان [[قریش]] بودند، [[شغل]] ابوبکر و پدرش و [[فقر]] آن دو در [[جاهلیت]]، و از طرفی [[ضعف]] جدی برخی [[احادیث]] عایشه، تردیدی در جعلی بودن این روایات باقی نمیماند، که به مناسبت دستیابی وی به [[قدرت سیاسی]] و از سویی به [[انگیزه]] مقابله با [[فضایل]] [[امیرمؤمنان]]{{ع}} ساخته شده است <ref>فخر رازی، ج۱۲، ص۲۲ و ج۲۹، ص۲۱۹. برخی دیگر با استفاده از اینها، ابوبکر را بر امیرمؤمنان علی{{ع}} برتری دادهاند و سید مرتضی الشافی، ج۴، ص۵۲؛ اسکافی، ص۷۴ و ابن ابی الحدید، ج۱۳، ص۲۷۵ آنها را نقد کردهاند.</ref>. | |||
انفاق خدیجه{{ع}}، از امور غیر قابل تردید بوده، [[روایت]] اموال نیز درباره [[ثروت]] وی صادر شده است<ref>ر.ک: مفید، الافصاح، ص۱۷۶ و ۲۰۹-۲۱۸؛ جعفر مرتضی، ج۴، ص۶۲.</ref>. روایت زیر، جعلی بودن روایات اموال را درباره ابوبکر تأکید میکند: در اوایل [[هجرت]] که رسول خدا{{صل}} در [[سختی]] [[معیشت]] بود، [[انصار]] عهدهدار [[پذیرایی]] وی شدند و هیچ گزارشی از مهمانی دادن ابوبکر در آن ایام یا دیگر مواردی که در [[مدینه]] [[انفاق]] کرده باشد، در دست نیست<ref>سید مرتضی، الشافی، ج۴، ص۲۵-۲۳.</ref>، بلکه ابوبکر و [[عمر]] به سبب [[گرسنگی]]، در زمانی وقت [[نماز]] به [[مسجد]] آمدند و با [[پیامبر خدا]]{{صل}} نزد [[ابو الهیثم بن تَیّهان]] رفتند. او برای آنان جو آورد و گوسفندی سر [[برید]]<ref>مالک، الموطأ، ج۲، ص۹۳۲؛ بغدادی، شرکة النبی، ص۶۶.</ref>. | |||
بر اساس روایت عُروَه از [[عایشه]]، پس از آنکه [[یاران رسول خدا]]{{صل}} به [[حبشه]] [[هجرت]] کردند و ([[بنی هاشم]] در شعب [[ابی طالب]] محاصره شدند)، [[آزار]] و [[اذیت]] [[قریش]] شدت گرفت و [[ابوبکر]] دلگیر شده، از [[رسول خدا]]{{صل}} خواست به حبشه هجرت کند. یکی دو [[منزل]] از [[مکه]] دور شده بود که ابن دُغُنَّه<ref>سرور احابیش، یعنی تیرههای متحد بنو حارث بن عبد مناة، مون بن خزیمه و بنو مصطلق. اختلاف در نام ابن دغنه و ضبط کلمه را بنگرید در: ابن حجر، فتح الباری، ج۷، ص۱۸۰.</ref> وی را دید و باوصف ابوبکر به زینتبخش [[عشیره]]، [[یاور]] [[مردم]]، انجام دهنده [[نیکیها]] و [[دستگیری]] عاجزان، وی را در [[پناه]] خود به مکه بازگرداند. بدین لحاظ، [[قریش]] از آزار او خودداری کرد و ابوبکر با استفاده از این [[فرصت]]، مسجدی بر در [[خانه]] خود در محله [[بنو جمح]] ساخت و در آن به [[عبادت]] پرداخت و چنان خواندن [[قرآن]] و [[گریه]] را به هم میآمیخت که [[کودکان]]، بردگان و [[زنان]] بر در خانه وی جمع میشدند و اظهار [[شگفتی]] میکردند. بزرگان قریش از ابن دُغُنَّه خواستند او در منزل خود عبادت کند تا مردم فریفته نشوند. اما ابوبکر به این سخنان اعتنایی نمیکرد تا اینکه ابن دُغُنَّه جوار خود را بازگرفت. [[ابن اسحاق]] [[روایت]] را با خبر دیگری از [[قاسم بن محمد بن ابی بکر]] چنین کامل کرده است که پس از برداشته شدن جوار ابن دُغُنَّه، بیخردی از قریش، [[خاک]] بر سر وی ریخت و ابوبکر از وی به [[ولید بن مغیره]] یا [[عاص بن وائل]] [[شکایت]] کرد و پاسخ شنید که تو خود کردهای<ref>ابن هشام، ج۲، ص۱۲ و ۱۳.</ref>. | |||
عملکرد دیگر ابوبکر در مکه این است که به سبب نسبشناس بودنش، رسول خدا{{صل}} را برای [[دعوت]] از [[قبایل]] در ایام [[حج]] [[همراهی]] میکرد. او در مناظرهای با [[دَغفَل بن حَنظَلَه]]، نسب شناس معروف [[عرب]] از قبیله [[بنو بکر بن وائل]] که برای حج آمده بود، به مفاخره قبیلگی پرداخت و [[دَغفَل بن حَنظَلَه]] [[جوان]]<ref>ابن حبان، الثقات، ج۱، ص۸۱.</ref> بر [[ابوبکر]] [[پیروز]] شده، [[پستی]] [[نسب]] و [[قبیله]] وی را در میان [[قریش]] ترسیم کرد<ref>طبرانی، المعجم الکبیر، ج۶، ص۶۲؛ قاضی نعمان، شرح الاخبار، ج۲، ص۳۸۲.</ref> این [[روایت]] نیز جایگاه والای ابوبکر را در میان قریش [[نفی]] میکند.<ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوبکر بن ابیقحافه»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۱۵۸-۱۶۰.</ref> | |||
==[[مدینه]]، [[هجرت]] و حوادث== | ==[[مدینه]]، [[هجرت]] و حوادث== |