←هجوم به خانه فاطمه{{ع}}
خط ۲۵۳: | خط ۲۵۳: | ||
==[[هجوم]] به [[خانه]] [[فاطمه]]{{ع}}== | ==[[هجوم]] به [[خانه]] [[فاطمه]]{{ع}}== | ||
[[مخالفان]] ابوبکر همراه [[امیرمؤمنان]]{{ع}} در خانه فاطمه{{ع}} گرد آمدند. عمر [[فرمان]] یافت [[علی]]{{ع}} را با [[تندی]] و درشت خویی تمام به حضور آورد. از این رو، با گروهی مسلح، از جمله [[اسید بن حضیر]]، با شعلهای از [[آتش]] به [[منزل]] فاطمه{{ع}} هجوم آورد و اعلام داشت خانه آن [[حضرت]] را به آتش میکشد، گرچه فاطمه{{ع}} در آن خانه باشد. [[امام علی]]{{ع}} به عمر فرمود: بخشی از شیری که | [[مخالفان]] ابوبکر همراه [[امیرمؤمنان]]{{ع}} در خانه فاطمه{{ع}} گرد آمدند. عمر [[فرمان]] یافت [[علی]]{{ع}} را با [[تندی]] و درشت خویی تمام به حضور آورد. از این رو، با گروهی مسلح، از جمله [[اسید بن حضیر]]، با شعلهای از [[آتش]] به [[منزل]] فاطمه{{ع}} هجوم آورد و اعلام داشت خانه آن [[حضرت]] را به آتش میکشد، گرچه فاطمه{{ع}} در آن خانه باشد. [[امام علی]]{{ع}} به عمر فرمود: بخشی از شیری که میدوشی از آن توست. تلاش تو در [[دفاع]] از [[حکومت]] ابوبکر، به این منظور است که میخواهی تو را [[جانشین]] خود کند. امام علی{{ع}} تا زمانی که فاطمه{{ع}} زنده بود (به مدت شش ماه) [[بیعت]] نکرد<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۶۸ و ۲۶۹؛ یعقوبی، ج۲، ص۱۲۶.</ref>، [[خلافت]] وی را غاصبانه شمرد، [[ادله]] بر [[حق]] بودن خویش و [[اهل بیت]] را بیان کرد و با فاطمه{{ع}} شبانه به خانه [[انصار]] رفته، از آنان کمک خواست، که به نوعی پاسخ منفی دریافت کرد و بارها از سوی عمر به [[قتل]] [[تهدید]] شد<ref>ابن قتیه، الأمامه، ج۱، ص۱۸ و ۱۹؛ جوهری، ص۳۲۲؛ ابن ابی الحدید، ج۶، ص۱۱.</ref>. | ||
[[فاطمه]]{{ع}} در خطبهای، [[انحراف]] مردم را پس از [[رحلت رسول خدا]] | |||
[[شهادت فاطمه]]{{ع}} و سقط فرزندش به نام [[محسن]] بنابر مشهور [[شیعه]]، در اثر [[هجوم]] [[عمر]] به [[خانه]] ایشان بوده است. [[شعبی]] گوید: ابوبکر بر پیکر فاطمه{{ع}} نماز خواند<ref>ابن سعد، ج۸، ص۲۴.</ref>، اما سخن مشهور برخلاف آن است<ref>سید مرتضی، شافی، ج۴، ص۱۱۳.</ref> و [[ابن حجر]]<ref>الاصابه، ج۸، ص۲۶۷.</ref> نیز آن را [[تضعیف]] کرده است. ابوبکر در آخر عمرش بر هجوم به خانه فاطمه{{ع}} [[تأسف]] میخورد<ref>یعقوبی، ج۲، ص۱۳۷؛ طبری، تاریخ، ج۲، ص۶۱۹.</ref>.<ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوبکر بن ابیقحافه»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص: | بر پایه [[روایت]] ابوعون، [[مردم]] از [[نبرد]] با [[مرتدان]] فرو نشستند تا زمانی که [[امام علی]]{{ع}}<ref>با شعار سلامةالدین احب الینا من غیره؛ زبیر بن بکار، ص۵۸۱؛ ابن ابی الحدید، ج۱۷، ص۱۵۴.</ref> [[بیعت]] کرد، آنگاه مردم برای نبرد آماده شدند و لشکرها آراستند<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۷۰.</ref>. بر پایه روایتی، [[ابوبکر]] به [[خالد بن ولید]]<ref>که در منابع او را شیعه ابوبکر خواندهاند؛ زبیر بن بکار، ص۵۸۱.</ref> [[دستور]] داد [[امیرمؤمنان]]{{ع}} را در [[نماز صبح]] بُکشد، ولی در میان [[نماز]] از [[ترس]] بروز قیامی که توان مقابله با آن را نداشت، پشیمان شد و پیش از [[سلام]] نماز خطاب به [[خالد]] گفت: کاری که گفتم انجام مده<ref>حکم فقهی و کلامی این مسئله را بنگرید در: کوفی، الاستغاثه، ج۱، ص۱۶؛ و ر.ک: ابن ابی الحدید، ج۱۳، ص۳۰۱.</ref>. | ||
[[فاطمه]]{{ع}} در خطبهای، [[انحراف]] مردم را پس از [[رحلت رسول خدا]] {{صل}} در اثر عواملی بیان کرده است؛ از جمله [[دورویی]] وسوسههای [[شیطانی]]، نادیده گرفتن [[قرآن]]، توجه به [[افکار]] و پیوندهای [[جاهلی]] و [[راحتطلبی]] [[انصار]]<ref>ابن ابی طیفور، ص۳۰-۳۶؛ طبرسی، الاحتجاج، ج۱، ص۱۳۱.</ref>. [[ابن عباس]] نیز ریشه انحراف [[خلافت]] را، [[حسادت]] و [[ستم]] بر [[اهل بیت]] بیان میکند<ref>فضل بن شاذان، ص۱۷۰؛ طبری،! تاریخ، ج۳، ص۲۸۹.</ref>. | |||
[[شهادت فاطمه]]{{ع}} و سقط فرزندش به نام [[محسن]] بنابر مشهور [[شیعه]]، در اثر [[هجوم]] [[عمر]] به [[خانه]] ایشان بوده است. [[شعبی]] گوید: ابوبکر بر پیکر فاطمه{{ع}} نماز خواند<ref>ابن سعد، ج۸، ص۲۴.</ref>، اما سخن مشهور برخلاف آن است<ref>سید مرتضی، شافی، ج۴، ص۱۱۳.</ref> و [[ابن حجر]]<ref>الاصابه، ج۸، ص۲۶۷.</ref> نیز آن را [[تضعیف]] کرده است. ابوبکر در آخر عمرش بر هجوم به خانه فاطمه{{ع}} [[تأسف]] میخورد<ref>یعقوبی، ج۲، ص۱۳۷؛ طبری، تاریخ، ج۲، ص۶۱۹.</ref>.<ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوبکر بن ابیقحافه»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۱۷۴-۱۷۵.</ref> | |||
==فرستادن [[سپاه اسامه]]== | ==فرستادن [[سپاه اسامه]]== | ||
[[أبوبکر]] در آخر [[ربیع الاول]] [[سال]] یازدهم، به [[بریده]] دستور داد [[پرچم]] را همان گونه که بسته است، به خانه [[اسامة بن زید]] ببرد و آن را بازنکند تا [[اسامه]] به [[جنگ]] برود. او پس از [[ارتداد]] گروهی از [[عرب]]، به [[اسامه]] [[دستور]] داد برای نبردی که [[رسول خدا]]{{صل}} به آن [[فرمان]] داده، حرکت کند. [[عمر]]، [[عثمان]]، [[سعد بن أبی وقاص]]، [[ابوعبیده جراح]] و [[سعید بن زید]]، از [[مهاجران]] نخستین در این باب با [[ابوبکر]] [[گفتگو]] کرده، خواستار تعویق [[نبرد]] با [[روم]] تا آرام شدن [[جزیرة العرب]] شدند. دلیل آنان فشار بیشتر بر [[مرتدان]]، ایمن نبودن از [[حمله]] بر [[مدینه]] و از سویی آسوده خاطر بودن از حمله [[رومیان]] بود. اما ابوبکر به اعزام [[سپاه اسامه]] [[اصرار]] ورزید و حاضر نشد با فرمان رسول خدا{{صل}} در این باره [[مخالفت]] کند. در عین حال، [[رضایت]] اسامه را درباره ماندن عمر در مدینه به دست آورد و دیگرانی را که قرار بود در سپاه اسامه باشند، وادار به حرکت کرد. او [[لشکر اسامه]] را بدرقه نمود و به وی گفت: برای اجرای فرمان رسول خدا{{صل}} حرکت کن، که من نیز خواهان اجرای آن هستم. اسامه (در [[سفر]] [[چهل]] [[روزه]] خود) با [[پیروزی]] و [[غنایم]] فراوان و بدون دادن تلفاتی به مدینه بازگشت، که موجب [[خشم]] هرقل و [[شادی]] ابوبکر و [[مسلمانان]] شد. ابوبکر همراه مهاجران و [[مردم مدینه]] تا عواتق به استقبال لشکر اسامه رفت<ref>واقدی، المغازی، ج۳، ص۱۲۰-۱۱۲۵.</ref>.<ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوبکر بن ابیقحافه»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۱۵۷-۱۸۱.</ref> | [[أبوبکر]] در آخر [[ربیع الاول]] [[سال]] یازدهم، به [[بریده]] دستور داد [[پرچم]] را همان گونه که بسته است، به خانه [[اسامة بن زید]] ببرد و آن را بازنکند تا [[اسامه]] به [[جنگ]] برود. او پس از [[ارتداد]] گروهی از [[عرب]]، به [[اسامه]] [[دستور]] داد برای نبردی که [[رسول خدا]]{{صل}} به آن [[فرمان]] داده، حرکت کند. [[عمر]]، [[عثمان]]، [[سعد بن أبی وقاص]]، [[ابوعبیده جراح]] و [[سعید بن زید]]، از [[مهاجران]] نخستین در این باب با [[ابوبکر]] [[گفتگو]] کرده، خواستار تعویق [[نبرد]] با [[روم]] تا آرام شدن [[جزیرة العرب]] شدند. دلیل آنان فشار بیشتر بر [[مرتدان]]، ایمن نبودن از [[حمله]] بر [[مدینه]] و از سویی آسوده خاطر بودن از حمله [[رومیان]] بود. اما ابوبکر به اعزام [[سپاه اسامه]] [[اصرار]] ورزید و حاضر نشد با فرمان رسول خدا{{صل}} در این باره [[مخالفت]] کند. در عین حال، [[رضایت]] اسامه را درباره ماندن عمر در مدینه به دست آورد و دیگرانی را که قرار بود در سپاه اسامه باشند، وادار به حرکت کرد. او [[لشکر اسامه]] را بدرقه نمود و به وی گفت: برای اجرای فرمان رسول خدا{{صل}} حرکت کن، که من نیز خواهان اجرای آن هستم. اسامه (در [[سفر]] [[چهل]] [[روزه]] خود) با [[پیروزی]] و [[غنایم]] فراوان و بدون دادن تلفاتی به مدینه بازگشت، که موجب [[خشم]] هرقل و [[شادی]] ابوبکر و [[مسلمانان]] شد. ابوبکر همراه مهاجران و [[مردم مدینه]] تا عواتق به استقبال لشکر اسامه رفت<ref>واقدی، المغازی، ج۳، ص۱۲۰-۱۱۲۵.</ref>.<ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوبکر بن ابیقحافه»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۱۵۷-۱۸۱.</ref> |