ابوذر غفاری در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'قطع' به 'قطع'
بدون خلاصۀ ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'قطع' به 'قطع')
خط ۱۳۴: خط ۱۳۴:
{{متن حدیث|قَالَ أَبُو الْحَسَنِ مُوسَى{{ع}}: إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ نَادَى مُنَادٍ أَيْنَ حَوَارِيُّ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ رَسُولِ اللَّهِ الَّذِينَ لَمْ يَنْقُضُوا الْعَهْدَ وَ مَضَوْا عَلَيْهِ فَيَقُومُ سَلْمَانُ وَ الْمِقْدَادُ وَ أَبُو ذَرٍّ}}<ref>روضة الواعظین، فتال نیشابوری، ج۲، ص۳۸۲.</ref>.
{{متن حدیث|قَالَ أَبُو الْحَسَنِ مُوسَى{{ع}}: إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ نَادَى مُنَادٍ أَيْنَ حَوَارِيُّ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ رَسُولِ اللَّهِ الَّذِينَ لَمْ يَنْقُضُوا الْعَهْدَ وَ مَضَوْا عَلَيْهِ فَيَقُومُ سَلْمَانُ وَ الْمِقْدَادُ وَ أَبُو ذَرٍّ}}<ref>روضة الواعظین، فتال نیشابوری، ج۲، ص۳۸۲.</ref>.
[[امام موسی کاظم]]{{ع}} فرمود: زمانی که در [[روز قیامت]] منادی ندا دهد که [[حواریون]] [[محمد بن عبدالله]] کجایند؛ آنان که [[عهد]] و [[پیمان]] خود را نشکستند و ملازم [[رسول خدا]] بودند، پس در آن موقع [[سلمان]] و [[مقداد]] و [[ابوذر]] [[قیام]] می‌کنند؛ یعنی ماییم آن [[حواریون]].
[[امام موسی کاظم]]{{ع}} فرمود: زمانی که در [[روز قیامت]] منادی ندا دهد که [[حواریون]] [[محمد بن عبدالله]] کجایند؛ آنان که [[عهد]] و [[پیمان]] خود را نشکستند و ملازم [[رسول خدا]] بودند، پس در آن موقع [[سلمان]] و [[مقداد]] و [[ابوذر]] [[قیام]] می‌کنند؛ یعنی ماییم آن [[حواریون]].
از [[حضرت]] [[ابی عبدالله]]{{ع}} [[روایت]] شده است: روزی [[ابوذر]] نزد [[پیامبر]]{{صل}} آمد در حالی که [[جبرئیل]]{{ع}} با قیافه دحیه کلبی نزد آن [[حضرت]] بود. وقتی [[ابوذر]] آنها را دید کلامشان را [[قطع]] نکرد و نزد آنها نرفت. [[جبرئیل]] گفت: “یا [[محمد]]{{صل}} این [[ابوذر]] است که آمد و از کنار ما گذشت و بر ما [[سلام]] نکرد، اگر بر ما [[سلام]] می‌کرد حتماً جواب می‌شنید. ای [[محمد]]! برای [[ابوذر]] [[دعا]] و نیایشی است که بسیار [[نیک]] و [[پسندیده]] است و [[اهل آسمان]]، زمانی که می‌خواهند [[عروج]] کنند، آن [[دعا]] را می‌خوانند“.
از [[حضرت]] [[ابی عبدالله]]{{ع}} [[روایت]] شده است: روزی [[ابوذر]] نزد [[پیامبر]]{{صل}} آمد در حالی که [[جبرئیل]]{{ع}} با قیافه دحیه کلبی نزد آن [[حضرت]] بود. وقتی [[ابوذر]] آنها را دید کلامشان را قطع نکرد و نزد آنها نرفت. [[جبرئیل]] گفت: “یا [[محمد]]{{صل}} این [[ابوذر]] است که آمد و از کنار ما گذشت و بر ما [[سلام]] نکرد، اگر بر ما [[سلام]] می‌کرد حتماً جواب می‌شنید. ای [[محمد]]! برای [[ابوذر]] [[دعا]] و نیایشی است که بسیار [[نیک]] و [[پسندیده]] است و [[اهل آسمان]]، زمانی که می‌خواهند [[عروج]] کنند، آن [[دعا]] را می‌خوانند“.
وقتی [[جبرئیل]]{{ع}} از نزد [[پیامبر]]{{صل}} رفت [[ابوذر]] نزد آن [[حضرت]] آمد. [[پیامبر]]{{صل}} به او فرمود: “چه چیز مانع شد بر ما [[سلام]] نکنی؟“
وقتی [[جبرئیل]]{{ع}} از نزد [[پیامبر]]{{صل}} رفت [[ابوذر]] نزد آن [[حضرت]] آمد. [[پیامبر]]{{صل}} به او فرمود: “چه چیز مانع شد بر ما [[سلام]] نکنی؟“
[[ابوذر]] گفت: “گمان کردم که با دحیه کلبی درباره امور شخصی صحبت می‌کنید، به همین خاطر از کنار شما گذشتم“.
[[ابوذر]] گفت: “گمان کردم که با دحیه کلبی درباره امور شخصی صحبت می‌کنید، به همین خاطر از کنار شما گذشتم“.
خط ۲۱۸: خط ۲۱۸:
[[عثمان]] در جواب نوشت: همین که [[نامه]] من به تو رسید او را بر جهاز شتری چموش و بدون روپوش سوار کن و به سوی من روانه ساز (موقعی که [[ابوذر]] به [[مدینه]] رسید، گوشت پاهایش در اثر برخورد با چوب جهاز شتر بسیار آسیب دیده بود)<ref>الفتوح، ابن اعثم، ج۲، ص۳۷۴؛ اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۴، ص۲۳۷.</ref>.
[[عثمان]] در جواب نوشت: همین که [[نامه]] من به تو رسید او را بر جهاز شتری چموش و بدون روپوش سوار کن و به سوی من روانه ساز (موقعی که [[ابوذر]] به [[مدینه]] رسید، گوشت پاهایش در اثر برخورد با چوب جهاز شتر بسیار آسیب دیده بود)<ref>الفتوح، ابن اعثم، ج۲، ص۳۷۴؛ اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۴، ص۲۳۷.</ref>.
[[معاویه]] کسانی را پیش [[ابوذر]] فرستاد و آنها [[نامه]] [[عثمان]] را برای او خواندند، [[ابوذر]] در همان [[ساعت]] بارش را بست و آماده حرکت شد.
[[معاویه]] کسانی را پیش [[ابوذر]] فرستاد و آنها [[نامه]] [[عثمان]] را برای او خواندند، [[ابوذر]] در همان [[ساعت]] بارش را بست و آماده حرکت شد.
[[مردم]] که از حرکت [[ابوذر]] مطلع شدند، نزد او [[اجتماع]] کرده، گفتند: “ابوذر! [[خدا]] تو را [[رحمت]] کند، چه تصمیمی داری؟ چرا از نزد ما می‌روی و ما را از دیدارت [[محروم]] می‌کنی؟” [[ابوذر]] گفت: “نه آمدنم به [[اختیار]] خود بود و نه در بازگشت به [[اختیار]] و میل خود می‌روم؛ مرا به این [[سرزمین]] فرستادند و حالا هم از اینجا می‌برند، [[تصور]] می‌کنم بین رابطه من و آنها همیشه چنین باشد تا آن‌که زنجیر [[ستمکاران]] [[قطع]] شود و صفحه روزگار از وجود آنان [[پاک]] گردد”.
[[مردم]] که از حرکت [[ابوذر]] مطلع شدند، نزد او [[اجتماع]] کرده، گفتند: “ابوذر! [[خدا]] تو را [[رحمت]] کند، چه تصمیمی داری؟ چرا از نزد ما می‌روی و ما را از دیدارت [[محروم]] می‌کنی؟” [[ابوذر]] گفت: “نه آمدنم به [[اختیار]] خود بود و نه در بازگشت به [[اختیار]] و میل خود می‌روم؛ مرا به این [[سرزمین]] فرستادند و حالا هم از اینجا می‌برند، [[تصور]] می‌کنم بین رابطه من و آنها همیشه چنین باشد تا آن‌که زنجیر [[ستمکاران]] قطع شود و صفحه روزگار از وجود آنان [[پاک]] گردد”.
وقتی که [[مردم]] [[شام]] از [[تبعید]] [[ابوذر]] [[آگاه]] شدند خود را برای بدرقه باشکوهی آماده کردند؛ جمعیت انبوهی، پشت سر [[ابوذر]] به راه افتادند تا آن‌که از [[شهر]] [[شام]] خارج شده، به دیر مُرّان<ref>دیر مران محلی است نزدیک شام (پر آب و دارای درختان فراوان و خوش آب و هوا) که ولید بن یزید بن عبدالملک و هارون الرشید آنجا را آسایشگاه و استراحتگاه خود قرار داده بودند؛ ولید در همین مکان از دنیا رفت.</ref> رسیدند. [[ابوذر]] پیاده و آماده [[نماز]] شد، جلو ایستاد و آن جمعیت پشت سر وی [[نماز]] خواندند. پس از [[خواندن نماز]] برخاست و آخرین [[سخنرانی]] آتشین خود را بیان کرد<ref>أعیان الشیعه، امین عاملی، ج۴، ص۲۳۷.</ref><ref>[[سید موسی موسوی|موسوی، سید موسی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص ۳۱.</ref>.
وقتی که [[مردم]] [[شام]] از [[تبعید]] [[ابوذر]] [[آگاه]] شدند خود را برای بدرقه باشکوهی آماده کردند؛ جمعیت انبوهی، پشت سر [[ابوذر]] به راه افتادند تا آن‌که از [[شهر]] [[شام]] خارج شده، به دیر مُرّان<ref>دیر مران محلی است نزدیک شام (پر آب و دارای درختان فراوان و خوش آب و هوا) که ولید بن یزید بن عبدالملک و هارون الرشید آنجا را آسایشگاه و استراحتگاه خود قرار داده بودند؛ ولید در همین مکان از دنیا رفت.</ref> رسیدند. [[ابوذر]] پیاده و آماده [[نماز]] شد، جلو ایستاد و آن جمعیت پشت سر وی [[نماز]] خواندند. پس از [[خواندن نماز]] برخاست و آخرین [[سخنرانی]] آتشین خود را بیان کرد<ref>أعیان الشیعه، امین عاملی، ج۴، ص۲۳۷.</ref><ref>[[سید موسی موسوی|موسوی، سید موسی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص ۳۱.</ref>.


خط ۲۸۰: خط ۲۸۰:
هنگامی که [[ابوذر]] در [[ربذه]] تنها بود و به [[غربت]]، [[فقر]]، [[تنهایی]] و [[مرگ]] [[فرزند]] دچار شده بود نامه‌ای بدین مضمون به [[حذیفه]] نوشت: “به [[نام خداوند]] [[بخشنده]] [[بخشاینده]]؛ برادرم! آن چنان از [[خدا]] بترس که [[اشک]] چشمت زیاد گردد و قلبت را [[آتش]] بزند؛ [[خواب]] [[شب]] را از چشمانت دور سازد و بدنت را در [[اطاعت خدا]] آزرده سازد؛ آری، برای کسی که می‌داند [[آتش جهنم]] [[جایگاه]] کسانی است که [[خدا]] بر ایشان [[خشم]] گرفته، سزاوار است که گریه‌اش طولانی شود و آنقدر زحمت [[عبادت]] و [[بیداری]] [[شب]] را [[تحمل]] کند تا [[یقین]] کند [[خدا]] از او [[راضی]] است.
هنگامی که [[ابوذر]] در [[ربذه]] تنها بود و به [[غربت]]، [[فقر]]، [[تنهایی]] و [[مرگ]] [[فرزند]] دچار شده بود نامه‌ای بدین مضمون به [[حذیفه]] نوشت: “به [[نام خداوند]] [[بخشنده]] [[بخشاینده]]؛ برادرم! آن چنان از [[خدا]] بترس که [[اشک]] چشمت زیاد گردد و قلبت را [[آتش]] بزند؛ [[خواب]] [[شب]] را از چشمانت دور سازد و بدنت را در [[اطاعت خدا]] آزرده سازد؛ آری، برای کسی که می‌داند [[آتش جهنم]] [[جایگاه]] کسانی است که [[خدا]] بر ایشان [[خشم]] گرفته، سزاوار است که گریه‌اش طولانی شود و آنقدر زحمت [[عبادت]] و [[بیداری]] [[شب]] را [[تحمل]] کند تا [[یقین]] کند [[خدا]] از او [[راضی]] است.
و برای کسی که [[یقین]] دارد [[بهشت]] جاویدان مخصوص کسانی است که [[خدا]] از ایشان [[راضی]] است، سزاوار است آنقدر به [[خدا]] روی آورد که [[رستگار]] گردد تا گذشت از [[مال]] و [[فرزند]] و [[همسر]] و [[روزه]] و [[شب زنده‌داری]] و [[مبارزه]] با [[ستمکاران]] در [[راه خدا]] بر او آسان باشد تا آن‌که [[یقین]] کند [[بهشت]] بر او [[واجب]] شده است و [[یقین]] حاصل نخواهد کرد تا وقتی [[خدا]] را [[ملاقات]] کند.
و برای کسی که [[یقین]] دارد [[بهشت]] جاویدان مخصوص کسانی است که [[خدا]] از ایشان [[راضی]] است، سزاوار است آنقدر به [[خدا]] روی آورد که [[رستگار]] گردد تا گذشت از [[مال]] و [[فرزند]] و [[همسر]] و [[روزه]] و [[شب زنده‌داری]] و [[مبارزه]] با [[ستمکاران]] در [[راه خدا]] بر او آسان باشد تا آن‌که [[یقین]] کند [[بهشت]] بر او [[واجب]] شده است و [[یقین]] حاصل نخواهد کرد تا وقتی [[خدا]] را [[ملاقات]] کند.
[[برادر]] عزیزم! برای آن‌که دلم مقداری تسکین یابد و [[آتش]] درونم خاموش گردد، [[عقده]] [[دل]] را نزد تو می‌گشایم، [[غم]] و [[اندوه]] و مصیبت‌هایم را به تو می‌گویم و [[ظلم‌ها]] و ستم‌های [[ستمکاران]] را به تو اظهار می‌کنم؛ من گناهی مرتکب نشده و جرمی نکرده‌ام جز آن‌که به چشم خود دیدم که [[ستم]] می‌کنند و به گوش خود شنیدم [[حق‌کشی]] می‌کنند، پس ایراد گرفتم و [[انتقاد]] کردم، آن‌گاه سهمیه مرا از [[بیت‌المال]] [[قطع]] کردند، به بیابان ریگزار [[ربذه]] تبعیدم نمودند، از [[فامیل]] و [[دوستان]] عزیزم دورم ساختند و از [[حرم]] [[پیامبر خدا]] محرومم نمودند. به [[خدا]] [[پناه]] می‌برم از آن‌که [[شکوه]] و شکایتی کنم، بلکه خواستم به تو خبر دهم که به آنچه [[خدا]] برای من خواسته خشنودم، و این مطلب را به تو نوشتم تا [[دعا]] کنی و از [[خدا]] برای من و تمام [[مسلمانان]] [[گشایش]] بخواهی؛ والسلام”<ref>[[سید موسی موسوی|موسوی، سید موسی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص ۴۰.</ref>.
[[برادر]] عزیزم! برای آن‌که دلم مقداری تسکین یابد و [[آتش]] درونم خاموش گردد، [[عقده]] [[دل]] را نزد تو می‌گشایم، [[غم]] و [[اندوه]] و مصیبت‌هایم را به تو می‌گویم و [[ظلم‌ها]] و ستم‌های [[ستمکاران]] را به تو اظهار می‌کنم؛ من گناهی مرتکب نشده و جرمی نکرده‌ام جز آن‌که به چشم خود دیدم که [[ستم]] می‌کنند و به گوش خود شنیدم [[حق‌کشی]] می‌کنند، پس ایراد گرفتم و [[انتقاد]] کردم، آن‌گاه سهمیه مرا از [[بیت‌المال]] قطع کردند، به بیابان ریگزار [[ربذه]] تبعیدم نمودند، از [[فامیل]] و [[دوستان]] عزیزم دورم ساختند و از [[حرم]] [[پیامبر خدا]] محرومم نمودند. به [[خدا]] [[پناه]] می‌برم از آن‌که [[شکوه]] و شکایتی کنم، بلکه خواستم به تو خبر دهم که به آنچه [[خدا]] برای من خواسته خشنودم، و این مطلب را به تو نوشتم تا [[دعا]] کنی و از [[خدا]] برای من و تمام [[مسلمانان]] [[گشایش]] بخواهی؛ والسلام”<ref>[[سید موسی موسوی|موسوی، سید موسی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص ۴۰.</ref>.


===پاسخ [[حذیفه]] به [[ابوذر]]===
===پاسخ [[حذیفه]] به [[ابوذر]]===
[[حذیفه]] [[نامه]] [[ابوذر]] را خواند و از سرگذشت وی متأثر گردید و جواب او را بدین صورت نوشت: “به [[نام خداوند]] [[بخشنده]] [[مهربان]]؛ نامه‌ات که شامل [[نصیحت]] و [[موعظه]] و [[تفکر]] در عاقب امر و [[تشویق]] نمودن به [[عبادت]] بود، به دستم رسید. برادرم! تو همیشه نسبت به من و سایر [[مؤمنین]] [[مهربان]] بودی و آنان را به [[خیر و خوبی]] وادار می‌کردی و از [[بدی‌ها]] باز می‌داشتی و می‌گفتی: بدون [[فضل]] [[پروردگار]] و [[راهنمایی]] او نمی‌توان [[رستگار]] شد، و جز با [[حمایت]] [[لطف]] او نمی‌توان از [[عذاب]] رست. از [[خداوند متعال]] برای خود و همه [[امت]] [[آمرزش]] و [[رحمت]] فراوان می‌خواهم. آنچه را درباره [[مصیبت‌ها]] و محنت‌ها و [[غربت]] و [[محرومیت]] از [[حقوق اجتماعی]] یادآور شدی، دانستم.
[[حذیفه]] [[نامه]] [[ابوذر]] را خواند و از سرگذشت وی متأثر گردید و جواب او را بدین صورت نوشت: “به [[نام خداوند]] [[بخشنده]] [[مهربان]]؛ نامه‌ات که شامل [[نصیحت]] و [[موعظه]] و [[تفکر]] در عاقب امر و [[تشویق]] نمودن به [[عبادت]] بود، به دستم رسید. برادرم! تو همیشه نسبت به من و سایر [[مؤمنین]] [[مهربان]] بودی و آنان را به [[خیر و خوبی]] وادار می‌کردی و از [[بدی‌ها]] باز می‌داشتی و می‌گفتی: بدون [[فضل]] [[پروردگار]] و [[راهنمایی]] او نمی‌توان [[رستگار]] شد، و جز با [[حمایت]] [[لطف]] او نمی‌توان از [[عذاب]] رست. از [[خداوند متعال]] برای خود و همه [[امت]] [[آمرزش]] و [[رحمت]] فراوان می‌خواهم. آنچه را درباره [[مصیبت‌ها]] و محنت‌ها و [[غربت]] و [[محرومیت]] از [[حقوق اجتماعی]] یادآور شدی، دانستم.
[[برادر]] عزیزم! به [[خدا]] قسم آنچه بر تو وارد شده بر من سخت و دشوار است و مرا ناراحت ساخت. اگر ممکن بود که با [[مال]] و هستی‌ام از تو [[دفاع]] کنم، با کمال [[رضایت]] از تمام دارایی‌ام صرف‌نظر می‌کردم تا [[خدا]] از تو [[رفع گرفتاری]] کند. اگر ممکن بود مقداری از [[گرفتاری]]، [[فقر]] و [[آزار]] و [[شکنجه]] تو را [[تحمل]] کنم، به [[جان]] و [[دل]] می‌خریدم و با تو [[برادری]] می‌نمودم؛ اما چه کنم که جز آنچه [[خدا]] خواسته است چاره‌ای نداریم.
[[برادر]] عزیزم! به [[خدا]] قسم آنچه بر تو وارد شده بر من سخت و دشوار است و مرا ناراحت ساخت. اگر ممکن بود که با [[مال]] و هستی‌ام از تو [[دفاع]] کنم، با کمال [[رضایت]] از تمام دارایی‌ام صرف‌نظر می‌کردم تا [[خدا]] از تو [[رفع گرفتاری]] کند. اگر ممکن بود مقداری از [[گرفتاری]]، [[فقر]] و [[آزار]] و [[شکنجه]] تو را [[تحمل]] کنم، به [[جان]] و [[دل]] می‌خریدم و با تو [[برادری]] می‌نمودم؛ اما چه کنم که جز آنچه [[خدا]] خواسته است چاره‌ای نداریم.
برادرم! فقط باید به [[خدا]] [[پناه]] ببریم و به او علاقه‌مند باشیم، زیرا ما را نابود کردند و ریشه ما را [[قطع]] نمودند. [[مرگ]] ما نزدیک شده و می‌بینم که من و تو [[دعوت]] [[خدا]] را لبیک گفته‌ایم و اعمالمان را بر ما عرضه داشته‌اند و بسیار به آن محتاجیم.
برادرم! فقط باید به [[خدا]] [[پناه]] ببریم و به او علاقه‌مند باشیم، زیرا ما را نابود کردند و ریشه ما را قطع نمودند. [[مرگ]] ما نزدیک شده و می‌بینم که من و تو [[دعوت]] [[خدا]] را لبیک گفته‌ایم و اعمالمان را بر ما عرضه داشته‌اند و بسیار به آن محتاجیم.
برادرم! بر آنچه از دست رفته [[غم]] مخور و از آنچه بر تو وارد شده محزون مباش، اینها همه به نفع [[دین]] و [[آخرت]] توست، و از [[خدا]] [[بهترین]] [[ثواب]] را [[امیدوار]] باش.
برادرم! بر آنچه از دست رفته [[غم]] مخور و از آنچه بر تو وارد شده محزون مباش، اینها همه به نفع [[دین]] و [[آخرت]] توست، و از [[خدا]] [[بهترین]] [[ثواب]] را [[امیدوار]] باش.
برادرم! برای ما [[مرگ]] از [[زندگی]] بهتر است، زیرا [[بلاها]] و [[مصیبت‌ها]] چنان بر ما فرود آمده است که روزگار را برای ما چون [[شب]] ظلمانی نموده، [[فتنه‌ها]] برانگیخته شده و شمشیرها کشیده شده‌اند و هر که با آن روبه‌رو شود، کشته می‌شود. تمام [[قبایل]] داخل [[فتنه]] شده‌اند، هر که [[ظلم]] و ستمش بیشتر است، عزیزتر و محترم‌تر، و هر که [[متقی]] و پرهیزکارتر است، [[ذلیل]] و زبون‌تر؛ [[خدا]] ما و شما را در چنین زمانی [[حفظ]] فرماید. همواره و در هر حال، در [[شب]] و روز، [[ایستاده]] و نشسته، تو را [[دعا]] می‌کنم. [[امید]] است [[خداوند متعال]] بپذیرد. اوست که خلاف [[وعده]] نمی‌کند، زیرا در [[قرآن مجید]] فرموده است: {{متن قرآن|قَالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ}}<ref>«و پروردگارتان فرمود: مرا بخوانید تا پاسختان دهم که آنان که از پرستش من سر برمی‌کشند به زودی با خواری در دوزخ درمی‌آیند» سوره غافر، آیه ۶۰.</ref>. پس از [[تکبر]] در عبادتش به او [[پناه]] می‌بریم. [[خدا]] برای ما و شما به زودی [[نجات]] و گشایشی عطا فرماید؛ والسلام”<ref>بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۲۲، ص۴۰۹-۴۱۰، به نقل از الفصول سید مرتضی.</ref><ref>[[سید موسی موسوی|موسوی، سید موسی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص ۴۱.</ref>.
برادرم! برای ما [[مرگ]] از [[زندگی]] بهتر است، زیرا [[بلاها]] و [[مصیبت‌ها]] چنان بر ما فرود آمده است که روزگار را برای ما چون [[شب]] ظلمانی نموده، [[فتنه‌ها]] برانگیخته شده و شمشیرها کشیده شده‌اند و هر که با آن روبه‌رو شود، کشته می‌شود. تمام [[قبایل]] داخل [[فتنه]] شده‌اند، هر که [[ظلم]] و ستمش بیشتر است، عزیزتر و محترم‌تر، و هر که [[متقی]] و پرهیزکارتر است، [[ذلیل]] و زبون‌تر؛ [[خدا]] ما و شما را در چنین زمانی [[حفظ]] فرماید. همواره و در هر حال، در [[شب]] و روز، [[ایستاده]] و نشسته، تو را [[دعا]] می‌کنم. [[امید]] است [[خداوند متعال]] بپذیرد. اوست که خلاف [[وعده]] نمی‌کند، زیرا در [[قرآن مجید]] فرموده است: {{متن قرآن|قَالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ}}<ref>«و پروردگارتان فرمود: مرا بخوانید تا پاسختان دهم که آنان که از پرستش من سر برمی‌کشند به زودی با خواری در دوزخ درمی‌آیند» سوره غافر، آیه ۶۰.</ref>. پس از [[تکبر]] در عبادتش به او [[پناه]] می‌بریم. [[خدا]] برای ما و شما به زودی [[نجات]] و گشایشی عطا فرماید؛ والسلام”<ref>بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۲۲، ص۴۰۹-۴۱۰، به نقل از الفصول سید مرتضی.</ref><ref>[[سید موسی موسوی|موسوی، سید موسی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص ۴۱.</ref>.
۲۱۸٬۶۶۰

ویرایش