نقش مردم در نظریه انتصاب ولی فقیه چیست؟ (پرسش) (نمایش مبدأ)
نسخهٔ ۱۱ ژوئن ۲۰۲۱، ساعت ۱۱:۲۵
، ۱۱ ژوئن ۲۰۲۱جایگزینی متن - 'نفر' به 'نفر'
بدون خلاصۀ ویرایش |
جز (جایگزینی متن - 'نفر' به 'نفر') |
||
خط ۳۲: | خط ۳۲: | ||
::::::قائلان به [[نظریه انتصاب]] به روایاتی که در آن [[لزوم]] [[قیام امام]] [[معصوم]] برای [[تشکیل حکومت]] با شرط وجود [[یار]] ذکر شده است، استناد میکنند. از جمله این [[روایات]] سخن [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} درباره علت [[پذیرش خلافت]] است: {{متن حدیث|لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِيَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَلَّا يُقِرُّوا عَلَى كِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَيْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا وَ لَسَقَيْتُ آخِرَهَا بِكَأْسِ أَوَّلِهَا وَ لَأَلْفَيْتُمْ دُنْيَاكُمْ هَذِهِ عِنْدِي أَزْهَدَ مِنْ عَفْطَةِ عَنْزٍ}}<ref>سید رضی، نهج البلاغه، ص۴۸-۵۱.</ref>؛ | ::::::قائلان به [[نظریه انتصاب]] به روایاتی که در آن [[لزوم]] [[قیام امام]] [[معصوم]] برای [[تشکیل حکومت]] با شرط وجود [[یار]] ذکر شده است، استناد میکنند. از جمله این [[روایات]] سخن [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} درباره علت [[پذیرش خلافت]] است: {{متن حدیث|لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِيَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَلَّا يُقِرُّوا عَلَى كِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَيْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا وَ لَسَقَيْتُ آخِرَهَا بِكَأْسِ أَوَّلِهَا وَ لَأَلْفَيْتُمْ دُنْيَاكُمْ هَذِهِ عِنْدِي أَزْهَدَ مِنْ عَفْطَةِ عَنْزٍ}}<ref>سید رضی، نهج البلاغه، ص۴۸-۵۱.</ref>؛ | ||
::::::[[امیرمؤمنان]] در این سخن سه دلیل برای پذیرش خلافت، آنگاه که با [[اقبال]] عمومی مواجه شدند، بیان میکنند: نخست حضور حاضر؛ دوم وجود [[ناصر]]؛ سوم عهدی که [[خدا]] برای [[دفاع از مظلوم]] گرفته است. دلیل سوم که همواره بوده است و در [[روز]] پذیرش خلافت محقق نشده است؛ اما با [[چشمپوشی]] از تفاوتهای جزئی دلیل اول و دوم، باید گفت که اگر [[حمایت]] [[مردم]] و [[یاری]] ایشان برای [[اقامه حکومت]] نبود، امکان [[تأسیس حکومت]] وجود نداشت. این سخن در کنار دیگر سخنان [[امیر مؤمنان]] که حکومت را [[حق]] خود از جانب [[خداوند]] میدانند، به معنای آن است که اگر یاری مردم نباشد، امکان تأسیس حکومت حق وجود نخواهد داشت. [[پیامبر اکرم]]{{صل}} در یکی از توصیههای خود به امیرالمؤمنین{{ع}} تأکید میکنند که اگر یاری و حمایت مردم نبود، از [[پذیرش حکومت]] سر باز [[زن]]: پیامبر اکرم{{صل}} که به من سفارش کردند: ای [[پسر ابیطالب]]، [[ولایت]] [[امت]] من پس از من از آن توست. اگر در [[عافیت]] تو را به ولایت رساندند و با [[رضایت]] بر گرد تو جمع شدند، به امر حکومت [[قیام]] کن و اگر در مورد تو [[اختلاف]] کردند، آنها و آنچه در آن هستند را رها کن. پس [[خداوند]] برای تو راهی قرار خواهد داد<ref>طبری، المسترشد فی إمامة [[علی بن ابیطالب]]{{ع}}، ص۴۱۷. {{متن حدیث|كَانَ نَبِيُّ اللَّهِ{{صل}} عَهِدَ إِلَيَّ فَقَالَ: يَا ابْنَ أَبِي طَالِبٍ لَكَ وَلَايَةُ أُمَّتِي مِنْ بَعْدِي فَإِنْ وَلَّوْكَ فِي عَافِيَةٍ وَ اجْتَمَعُوا عَلَيْكَ بِالرِّضَا فَقُمْ بِأَمْرِهِمْ، وَ إِنِ اخْتَلَفُوا عَلَيْكَ فَدَعْهُمْ وَ مَا هُمْ فِيهِ، فَإِنَّ اللَّهَ سَيَجْعَلُ لَكَ مَخْرَجاً}}.</ref>. | ::::::[[امیرمؤمنان]] در این سخن سه دلیل برای پذیرش خلافت، آنگاه که با [[اقبال]] عمومی مواجه شدند، بیان میکنند: نخست حضور حاضر؛ دوم وجود [[ناصر]]؛ سوم عهدی که [[خدا]] برای [[دفاع از مظلوم]] گرفته است. دلیل سوم که همواره بوده است و در [[روز]] پذیرش خلافت محقق نشده است؛ اما با [[چشمپوشی]] از تفاوتهای جزئی دلیل اول و دوم، باید گفت که اگر [[حمایت]] [[مردم]] و [[یاری]] ایشان برای [[اقامه حکومت]] نبود، امکان [[تأسیس حکومت]] وجود نداشت. این سخن در کنار دیگر سخنان [[امیر مؤمنان]] که حکومت را [[حق]] خود از جانب [[خداوند]] میدانند، به معنای آن است که اگر یاری مردم نباشد، امکان تأسیس حکومت حق وجود نخواهد داشت. [[پیامبر اکرم]]{{صل}} در یکی از توصیههای خود به امیرالمؤمنین{{ع}} تأکید میکنند که اگر یاری و حمایت مردم نبود، از [[پذیرش حکومت]] سر باز [[زن]]: پیامبر اکرم{{صل}} که به من سفارش کردند: ای [[پسر ابیطالب]]، [[ولایت]] [[امت]] من پس از من از آن توست. اگر در [[عافیت]] تو را به ولایت رساندند و با [[رضایت]] بر گرد تو جمع شدند، به امر حکومت [[قیام]] کن و اگر در مورد تو [[اختلاف]] کردند، آنها و آنچه در آن هستند را رها کن. پس [[خداوند]] برای تو راهی قرار خواهد داد<ref>طبری، المسترشد فی إمامة [[علی بن ابیطالب]]{{ع}}، ص۴۱۷. {{متن حدیث|كَانَ نَبِيُّ اللَّهِ{{صل}} عَهِدَ إِلَيَّ فَقَالَ: يَا ابْنَ أَبِي طَالِبٍ لَكَ وَلَايَةُ أُمَّتِي مِنْ بَعْدِي فَإِنْ وَلَّوْكَ فِي عَافِيَةٍ وَ اجْتَمَعُوا عَلَيْكَ بِالرِّضَا فَقُمْ بِأَمْرِهِمْ، وَ إِنِ اخْتَلَفُوا عَلَيْكَ فَدَعْهُمْ وَ مَا هُمْ فِيهِ، فَإِنَّ اللَّهَ سَيَجْعَلُ لَكَ مَخْرَجاً}}.</ref>. | ||
::::::آنچه در [[روایت]] فوق مورد تأکید است، خودداری از [[پذیرش حکومت]] در صورت [[اختلاف مردم]] است. هرچند ممکن است برخی محققان این روایت را حمل بر [[رأی اکثریت]] کنند، عبارت {{متن حدیث|اجْتَمَعُوا عَلَيْكَ}} به معنای “گرد تو جمع شدن” است و هیچ انصرافی به [[اکثریت]] ندارد، بلکه ملاک اجتناب از [[اختلاف]] و [[دودستگی]] در [[جامعه]] است. همچنین به قرینه عبارت “عافیه” میتوان این عبارت را حمل بر وجود اعوان، به اندازهای که بتوان [[حکومت]] تشکیل داد، کرد. در این [[مقام]] از بحث، سؤال میشود که اگر اکثریت ملاک [[مقبولیت]] نیست، چه چیزی را میتوان ملاک آن قرار داد؟ در پاسخ گفته میشود که آن [[میزان]] از [[یاری]] و حمایتی که بتوان با آنان حکومت تشکیل داد؛ از اینرو در [[روایات]]، تعداد [[انصار]] به منظور کفایت [[اتمام حجت]] برای [[قیام]]، متفاوت ذکر شده است؛ مثلاً گاه ۴۰ | ::::::آنچه در [[روایت]] فوق مورد تأکید است، خودداری از [[پذیرش حکومت]] در صورت [[اختلاف مردم]] است. هرچند ممکن است برخی محققان این روایت را حمل بر [[رأی اکثریت]] کنند، عبارت {{متن حدیث|اجْتَمَعُوا عَلَيْكَ}} به معنای “گرد تو جمع شدن” است و هیچ انصرافی به [[اکثریت]] ندارد، بلکه ملاک اجتناب از [[اختلاف]] و [[دودستگی]] در [[جامعه]] است. همچنین به قرینه عبارت “عافیه” میتوان این عبارت را حمل بر وجود اعوان، به اندازهای که بتوان [[حکومت]] تشکیل داد، کرد. در این [[مقام]] از بحث، سؤال میشود که اگر اکثریت ملاک [[مقبولیت]] نیست، چه چیزی را میتوان ملاک آن قرار داد؟ در پاسخ گفته میشود که آن [[میزان]] از [[یاری]] و حمایتی که بتوان با آنان حکومت تشکیل داد؛ از اینرو در [[روایات]]، تعداد [[انصار]] به منظور کفایت [[اتمام حجت]] برای [[قیام]]، متفاوت ذکر شده است؛ مثلاً گاه ۴۰ نفر، گاه ۳۱۳ نفر و گاه ۱۷ نفر که این تعداد هیچ گاه بر اکثریت دلالت نمیکند. [[میرزای نوری]] پس از [[نقل روایت]] مورد بحث در کتاب مستدرک الوسائل روایتی نقل کرده است که تعداد [[یار]] برای قیام به حکومت را ۳۱۳ نفر ذکر میکند<ref>{{متن حدیث|عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ{{صل}} أَنَّهُ قَالَ: إِذَا اجْتَمَعَ لِلْإِسْلَامُ عِدَّةَ أَهْلِ بَدْرٍ ثَلَاثُمِائَةٍ وَ ثَلَاثَةَ عَشَرَ وَجَبَ عَلَيْهِ الْقِيَامُ وَ التَّغْيِيرُ}} (نوری، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج۱۱، ص۷۸).</ref>. پشت سر هم ذکر کردن این دو روایت (روایت مورد بحث و روایت کفایت ۳۱۳ یار برای قیام) در یک باب، [[ذهن]] را منصرف به برداشت کفایت یار برای قیام میکند. | ||
::::::وجود شرط [[مقبولیت]] در [[تأسیس حکومت]] هم به [[دلیل عقلی]] و هم به [[دلیل نقلی]] است. فقدان مقبولیت موجب میشود که تأسیس حکومت بدون بروز اعمالی چون [[جنگ]]، [[ترور]]، [[خونریزی]] واجبارهای نابهجا و [[نامشروع]] ممکن نباشد؛ از اینرو بدون مقبولیت نمیتوان [[حکومت]] تأسیس کرد؛ چنان که این دلیل عقلی را [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} در [[نامه]] خود به [[مالک]] نیز بیان میکنند: باید که محبوبترین امور نزد تو... [[جامعترین]] آنها در [[جلب رضایت مردم]] باشد...؛ زیرا [[خشم]] [[مردم]] رضای [[خواص]] را از بین میبرد و خشم خواص با رضای مردم بیاثر میشود<ref>{{متن حدیث|وَ لْيَكُنْ أَحَبُّ الْأُمُورِ إِلَيْكَ... أَجْمَعُهَا [لِرِضَا] لِرِضَى الرَّعِيَّةِ فَإِنَّ سُخْطَ الْعَامَّةِ يُجْحِفُ بِرِضَى الْخَاصَّةِ وَ إِنَّ سُخْطَ الْخَاصَّةِ يُغْتَفَرُ مَعَ رِضَى الْعَامَّةِ}} (سید رضی، نهج البلاغه، ص۴۲۹).</ref>. | ::::::وجود شرط [[مقبولیت]] در [[تأسیس حکومت]] هم به [[دلیل عقلی]] و هم به [[دلیل نقلی]] است. فقدان مقبولیت موجب میشود که تأسیس حکومت بدون بروز اعمالی چون [[جنگ]]، [[ترور]]، [[خونریزی]] واجبارهای نابهجا و [[نامشروع]] ممکن نباشد؛ از اینرو بدون مقبولیت نمیتوان [[حکومت]] تأسیس کرد؛ چنان که این دلیل عقلی را [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} در [[نامه]] خود به [[مالک]] نیز بیان میکنند: باید که محبوبترین امور نزد تو... [[جامعترین]] آنها در [[جلب رضایت مردم]] باشد...؛ زیرا [[خشم]] [[مردم]] رضای [[خواص]] را از بین میبرد و خشم خواص با رضای مردم بیاثر میشود<ref>{{متن حدیث|وَ لْيَكُنْ أَحَبُّ الْأُمُورِ إِلَيْكَ... أَجْمَعُهَا [لِرِضَا] لِرِضَى الرَّعِيَّةِ فَإِنَّ سُخْطَ الْعَامَّةِ يُجْحِفُ بِرِضَى الْخَاصَّةِ وَ إِنَّ سُخْطَ الْخَاصَّةِ يُغْتَفَرُ مَعَ رِضَى الْعَامَّةِ}} (سید رضی، نهج البلاغه، ص۴۲۹).</ref>. | ||
::::::اعطای [[حق حاکمیت]] بر [[سرنوشت]] از جانب [[خداوند متعال]] یکی دیگر از [[دلایل]] شرط مقبولیت است. [[انسان]] به [[حکم الهی]] بر سرنوشت خویش مسلط است و هموست که [[سعادت دنیا]] و [[آخرت]] را برای خود میسازد؛ اما [[ضعف]] [[عقل]] [[انسانی]] در تشخیص همه جوانب امور از یکسو و محدودیتهای عالم مادی از سوی دیگر سبب میشود که [[ادراک]] و تحلیل کامل برای عقل بشری ممکن نباشد و در نتیجه امکان [[تصمیمگیری]] کامل و درست برای سرنوشت خویش را نداشته باشد؛ از اینرو [[خداوند]] با [[نصب]] [[حاکمان]] از یکسو و ارائه برنامه کلی حکومت از سوی دیگر مسیر حرکت انسان را مشخص کرده و انسان را مختار در پیمودن آن قرارداده است. با این حال متناسب با تواناییهای عقل بشری اجازه تشخیص برخی امور در این برنامه به انسان داده شده است؛ بنابراین در مواردی که [[خدای متعال]] [[عقل انسان]] را برای تصمیمگیری کافی دانسته یا در مواردی که [[شرع]] مخالفتی نکرده، [[رأی مردم]] نافذ است؛ البته این [[رأی]] نمیتواند با [[موازین اسلامی]] مغایرت داشته باشد: ما تابع آرای [[ملت]] هستیم. ملت ما هرطور رأی داد، ما هم از آنها [[تبعیت]] میکنیم. ما [[حق]] نداریم. [[خدای تبارک و تعالی]] به ما [[حق]] نداده است. [[پیغمبر اسلام]] به ما حق نداده است که ما به ملتمان یک چیزی [[تحمیل]] بکنیم<ref>خمینی (امام)، صحیفه امام، ج۱۱، ص۳۴.</ref>. | ::::::اعطای [[حق حاکمیت]] بر [[سرنوشت]] از جانب [[خداوند متعال]] یکی دیگر از [[دلایل]] شرط مقبولیت است. [[انسان]] به [[حکم الهی]] بر سرنوشت خویش مسلط است و هموست که [[سعادت دنیا]] و [[آخرت]] را برای خود میسازد؛ اما [[ضعف]] [[عقل]] [[انسانی]] در تشخیص همه جوانب امور از یکسو و محدودیتهای عالم مادی از سوی دیگر سبب میشود که [[ادراک]] و تحلیل کامل برای عقل بشری ممکن نباشد و در نتیجه امکان [[تصمیمگیری]] کامل و درست برای سرنوشت خویش را نداشته باشد؛ از اینرو [[خداوند]] با [[نصب]] [[حاکمان]] از یکسو و ارائه برنامه کلی حکومت از سوی دیگر مسیر حرکت انسان را مشخص کرده و انسان را مختار در پیمودن آن قرارداده است. با این حال متناسب با تواناییهای عقل بشری اجازه تشخیص برخی امور در این برنامه به انسان داده شده است؛ بنابراین در مواردی که [[خدای متعال]] [[عقل انسان]] را برای تصمیمگیری کافی دانسته یا در مواردی که [[شرع]] مخالفتی نکرده، [[رأی مردم]] نافذ است؛ البته این [[رأی]] نمیتواند با [[موازین اسلامی]] مغایرت داشته باشد: ما تابع آرای [[ملت]] هستیم. ملت ما هرطور رأی داد، ما هم از آنها [[تبعیت]] میکنیم. ما [[حق]] نداریم. [[خدای تبارک و تعالی]] به ما [[حق]] نداده است. [[پیغمبر اسلام]] به ما حق نداده است که ما به ملتمان یک چیزی [[تحمیل]] بکنیم<ref>خمینی (امام)، صحیفه امام، ج۱۱، ص۳۴.</ref>. |