ابوذر غفاری در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - ' آنرا ' به ' آن را '
جز (جایگزینی متن - ' آنرا ' به ' آن را ')
خط ۷۰: خط ۷۰:
نقل شده است که [[ابوذر]] از [[خوف]] [[خدا]] آنقدر گریست که چشمش آسیب دید، به حدی که احتمال می‌رفت [[نابینا]] شود. به او گفتند: از [[خدا]] بخواه تا [[بیماری]] چشمت را [[شفا]] دهد. گفت: "غصه‌ای دارم که مرا از توجه به درد چشم بازداشته است". گفتند: چه غمی داری؟ گفت: "دو چیز بزرگ: [[بهشت]] و جهنم". به او گفتند: چه داری؟ گفت: "اعمالی که انجام داده‌ام". گفتند: ما از طلا و نقره می‌پرسیم! [[ابوذر]] گفت: "آنچه صبح به دستم می‌آمد تا [[شب]] نگه نمی‌داشتم و آنچه [[شب]] به دستم می‌رسید تا صبح نگه نمی‌داشتم. کندویی داریم که [[بهترین]] اموالمان را در آن می‌گذاریم؛ از دوستم، [[پیامبر خدا]]{{صل}} شنیدم که فرمود: "کندوی [[مؤمن]] [[قبر]] اوست"<ref>رجال الکشی، کشی، ص۲۸، ح۵۴.</ref>.
نقل شده است که [[ابوذر]] از [[خوف]] [[خدا]] آنقدر گریست که چشمش آسیب دید، به حدی که احتمال می‌رفت [[نابینا]] شود. به او گفتند: از [[خدا]] بخواه تا [[بیماری]] چشمت را [[شفا]] دهد. گفت: "غصه‌ای دارم که مرا از توجه به درد چشم بازداشته است". گفتند: چه غمی داری؟ گفت: "دو چیز بزرگ: [[بهشت]] و جهنم". به او گفتند: چه داری؟ گفت: "اعمالی که انجام داده‌ام". گفتند: ما از طلا و نقره می‌پرسیم! [[ابوذر]] گفت: "آنچه صبح به دستم می‌آمد تا [[شب]] نگه نمی‌داشتم و آنچه [[شب]] به دستم می‌رسید تا صبح نگه نمی‌داشتم. کندویی داریم که [[بهترین]] اموالمان را در آن می‌گذاریم؛ از دوستم، [[پیامبر خدا]]{{صل}} شنیدم که فرمود: "کندوی [[مؤمن]] [[قبر]] اوست"<ref>رجال الکشی، کشی، ص۲۸، ح۵۴.</ref>.


از سعید بن عطاء و از پسرش [[روایت]] شده است که گفت: [[ابوذر]] را دیدم که با [[لباس]] کهنه‌ای [[نماز]] می‌خواند، گفتم: [[ابوذر]]! مگر [[لباس]] بهتری نداری؟ گفت: "اگر داشتم می‌پوشیدم". گفتم: مدتی تو را با دو [[جامه]] می‌دیدم! گفت: "ای پسر [[برادر]]، آنرا به محتاج‌تر از خودم دادم"، گفتم: به [[خدا]] تو خود محتاجی. او سر را به سوی [[آسمان]] بلند کرد و گفت: "آری، بارخدایا! به [[آمرزش]] تو محتاجم" و سپس گفت: "گویا [[دنیا]] را خیلی مهم گرفته‌ای؛ [[دارایی]] من این لباسی است که بر تنم می‌بینی و [[لباس]] دیگری که مخصوص [[مسجد]] است، چند بز برای دوشیدن و چارپایی که آذوقه را با آن حمل می‌کنم و زنی که مرا از زحمت تهیه [[غذا]] آسوده می‌کند؛ چه نعمتی [[برتر]] از آنچه من دارم؟"<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۴، ص۱۷۷-۱۷۸.</ref>.
از سعید بن عطاء و از پسرش [[روایت]] شده است که گفت: [[ابوذر]] را دیدم که با [[لباس]] کهنه‌ای [[نماز]] می‌خواند، گفتم: [[ابوذر]]! مگر [[لباس]] بهتری نداری؟ گفت: "اگر داشتم می‌پوشیدم". گفتم: مدتی تو را با دو [[جامه]] می‌دیدم! گفت: "ای پسر [[برادر]]، آن را به محتاج‌تر از خودم دادم"، گفتم: به [[خدا]] تو خود محتاجی. او سر را به سوی [[آسمان]] بلند کرد و گفت: "آری، بارخدایا! به [[آمرزش]] تو محتاجم" و سپس گفت: "گویا [[دنیا]] را خیلی مهم گرفته‌ای؛ [[دارایی]] من این لباسی است که بر تنم می‌بینی و [[لباس]] دیگری که مخصوص [[مسجد]] است، چند بز برای دوشیدن و چارپایی که آذوقه را با آن حمل می‌کنم و زنی که مرا از زحمت تهیه [[غذا]] آسوده می‌کند؛ چه نعمتی [[برتر]] از آنچه من دارم؟"<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۴، ص۱۷۷-۱۷۸.</ref>.


دو عدد [[جامه]] برای [[ابوذر]] آوردند، یکی را خود به جای پیراهن پوشید و [[لباس]] کهنه را بر روی آن به تن کرد و یکی از دو [[جامه]] را به [[غلام]] خود پوشاند. چون میان جمعیت آمد، به وی گفتند: اگر هر دو [[جامه]] را خود می‌پوشیدی زیباتر بود، [[ابوذر]] گفت: آری، چنین است، لیکن از [[پیامبر]]{{صل}} شنیدم که فرمود: "از آنچه می‌خورید به بردگانتان هم بخورانید و از آنچه می‌پوشید به ایشان هم بپوشانید"<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۴، ص۱۷۹؛ اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۴، ص۲۲۹.</ref>.
دو عدد [[جامه]] برای [[ابوذر]] آوردند، یکی را خود به جای پیراهن پوشید و [[لباس]] کهنه را بر روی آن به تن کرد و یکی از دو [[جامه]] را به [[غلام]] خود پوشاند. چون میان جمعیت آمد، به وی گفتند: اگر هر دو [[جامه]] را خود می‌پوشیدی زیباتر بود، [[ابوذر]] گفت: آری، چنین است، لیکن از [[پیامبر]]{{صل}} شنیدم که فرمود: "از آنچه می‌خورید به بردگانتان هم بخورانید و از آنچه می‌پوشید به ایشان هم بپوشانید"<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۴، ص۱۷۹؛ اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۴، ص۲۲۹.</ref>.
خط ۱۱۲: خط ۱۱۲:


==[[ابوذر]] و [[دفاع]] از [[خلافت امیرالمؤمنین]]{{ع}}==
==[[ابوذر]] و [[دفاع]] از [[خلافت امیرالمؤمنین]]{{ع}}==
هنگامی که [[ابوبکر]] با آن صحنه‌سازی عجیب روی کار آمد و خود را [[خلیفه پیامبر]]{{صل}} معرفی کرد، [[دوازده نفر]] از [[صحابه پیامبر]] [[تصمیم]] گرفتند به او [[اعتراض]] نمایند. هر یک جملاتی را گفتند تا آنکه [[ابوذر]] برخاست و گفت: “ای [[جماعت]] [[قریش]]! خلاف بزرگی را مرتکب شدید و [[احترام]] [[رسول اکرم]] را رعایت نکردید. به [[خدا]] قسم، گروهی از [[عرب]] به [[دلیل]] این عمل، از [[دین]] خارج می‌شوند و دسته‌ای هم در [[دین]] [[متزلزل]] و مضطرب خواهند شد. اگر [[خلافت]] را در [[خانواده]] [[پیامبر]]{{صل}} قرار می‌دادید هرگز اختلافی در میان [[مسلمانان]] رخ نمی‌داد؛ پس از این، هر کس به این امر [[طمع]] می‌ورزد و چشم‌های [[مردم]] دنیاپرست به سوی آن متوجه خواهد شد و خون‌های زیادی در راه به دست آوردن آن به [[زمین]] خواهد ریخت و [[اهل]] [[دنیا]] آنرا با [[جنگ]] و [[حکم]] به یکدیگر به دست خواهند آورد.
هنگامی که [[ابوبکر]] با آن صحنه‌سازی عجیب روی کار آمد و خود را [[خلیفه پیامبر]]{{صل}} معرفی کرد، [[دوازده نفر]] از [[صحابه پیامبر]] [[تصمیم]] گرفتند به او [[اعتراض]] نمایند. هر یک جملاتی را گفتند تا آنکه [[ابوذر]] برخاست و گفت: “ای [[جماعت]] [[قریش]]! خلاف بزرگی را مرتکب شدید و [[احترام]] [[رسول اکرم]] را رعایت نکردید. به [[خدا]] قسم، گروهی از [[عرب]] به [[دلیل]] این عمل، از [[دین]] خارج می‌شوند و دسته‌ای هم در [[دین]] [[متزلزل]] و مضطرب خواهند شد. اگر [[خلافت]] را در [[خانواده]] [[پیامبر]]{{صل}} قرار می‌دادید هرگز اختلافی در میان [[مسلمانان]] رخ نمی‌داد؛ پس از این، هر کس به این امر [[طمع]] می‌ورزد و چشم‌های [[مردم]] دنیاپرست به سوی آن متوجه خواهد شد و خون‌های زیادی در راه به دست آوردن آن به [[زمین]] خواهد ریخت و [[اهل]] [[دنیا]] آن را با [[جنگ]] و [[حکم]] به یکدیگر به دست خواهند آورد.


شما همه می‌دانید و [[مردم]] [[صالح]] هم گواهند که [[رسول اکرم]]{{صل}} فرمود: "خلیفه، پس از من [[علی بن ابی‌طالب]] است و پس از او فرزندانم [[حسن]] و [[حسین]] هستند و پس از آنها نیز از میان [[فرزندان]] [[پاک]] من خواهد بود". شما گفته [[پیامبر]]{{صل}} را نادیده گرفتید و [[عهد]] و [[وصیت]] او را فراموش کردید، از لذت‌های [[زندگی دنیا]] [[پیروی]] نمودید و از نعمت‌های پاینده و [[زندگی]] همیشگی [[آخرت]] [[دست]] کشیدید. شما نیز چون امت‌های گذشته که پس از درگذشت [[پیامبران الهی]]، گفته‌های آنان را فراموش کرده، [[دستورها]] و وصیت‌های ایشان را ترک نمودند و از راه [[دین]] و [[حقیقت]] [[منحرف]] شدند، وصیت‌های پیامبرتان را ترک کردید و [[آیین]] و [[احکام]] او را [[تحریف]] کردید، اما به زودی به [[کیفر]] [[اعمال ناشایست]] خود خواهید رسید”<ref>الاحتجاج، طبرسی، ج۱، ص۱۰۰ – ۹۷.</ref>.<ref>[[سید موسی موسوی|موسوی، سید موسی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص ۲۵.</ref>
شما همه می‌دانید و [[مردم]] [[صالح]] هم گواهند که [[رسول اکرم]]{{صل}} فرمود: "خلیفه، پس از من [[علی بن ابی‌طالب]] است و پس از او فرزندانم [[حسن]] و [[حسین]] هستند و پس از آنها نیز از میان [[فرزندان]] [[پاک]] من خواهد بود". شما گفته [[پیامبر]]{{صل}} را نادیده گرفتید و [[عهد]] و [[وصیت]] او را فراموش کردید، از لذت‌های [[زندگی دنیا]] [[پیروی]] نمودید و از نعمت‌های پاینده و [[زندگی]] همیشگی [[آخرت]] [[دست]] کشیدید. شما نیز چون امت‌های گذشته که پس از درگذشت [[پیامبران الهی]]، گفته‌های آنان را فراموش کرده، [[دستورها]] و وصیت‌های ایشان را ترک نمودند و از راه [[دین]] و [[حقیقت]] [[منحرف]] شدند، وصیت‌های پیامبرتان را ترک کردید و [[آیین]] و [[احکام]] او را [[تحریف]] کردید، اما به زودی به [[کیفر]] [[اعمال ناشایست]] خود خواهید رسید”<ref>الاحتجاج، طبرسی، ج۱، ص۱۰۰ – ۹۷.</ref>.<ref>[[سید موسی موسوی|موسوی، سید موسی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص ۲۵.</ref>
خط ۱۹۳: خط ۱۹۳:
نقل شده است پس از بازگشت، به [[امیرالمؤمنین]] گفتند که [[عثمان]] به خاطر بدرقه [[ابوذر]] بر تو [[غضب]] کرده است، فرمود: {{متن حدیث|غَضِبَ الْخَيْلُ عَلَى صُمِّ اللَّجَمِ}}<ref>أعیان الشیعه، امین عاملی، ج۱، ص۴۳۹-۴۴۰.</ref>؛ مثل اینکه اسب بر دهنه‌اش [[غضب]] کند؛ یعنی چه اهمیتی دارد.
نقل شده است پس از بازگشت، به [[امیرالمؤمنین]] گفتند که [[عثمان]] به خاطر بدرقه [[ابوذر]] بر تو [[غضب]] کرده است، فرمود: {{متن حدیث|غَضِبَ الْخَيْلُ عَلَى صُمِّ اللَّجَمِ}}<ref>أعیان الشیعه، امین عاملی، ج۱، ص۴۳۹-۴۴۰.</ref>؛ مثل اینکه اسب بر دهنه‌اش [[غضب]] کند؛ یعنی چه اهمیتی دارد.


هنگامی که [[علی]]{{ع}} از مشایعت [[ابوذر]] برگشت، [[عثمان]] به او گفت: “چه چیز باعث شد که [[مروان]]، [[مأمور]] مرا برگرداندی و امر مرا کوچک شمردی، مگر [[دستور]] من به تو نرسیده بود؟” [[علی]]{{ع}} فرمود: “اما فرستاده تو خواست مرا برگرداند و من او را برگرداندم، ولی امر تو را کوچک نشمردم”. عثمان گفت: “مگر نشنیدی که گفتم کسی با [[ابوذر]] [[سخن]] نگوید؟” [[علی]]{{ع}} فرمود: “مگر بناست که به هر چه امر کنی، هر چند [[معصیت]] باشد، آنرا [[اطاعت]] کنم؟”<ref>مروج الذهب، مسعودی، ج۲، ص۳۴۱؛ أعیان الشیعه، امین عاملی، ج۴، ص۲۳۹.</ref>.<ref>[[سید موسی موسوی|موسوی، سید موسی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص ۳۶؛ [[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۹۶-۱۰۱.</ref>
هنگامی که [[علی]]{{ع}} از مشایعت [[ابوذر]] برگشت، [[عثمان]] به او گفت: “چه چیز باعث شد که [[مروان]]، [[مأمور]] مرا برگرداندی و امر مرا کوچک شمردی، مگر [[دستور]] من به تو نرسیده بود؟” [[علی]]{{ع}} فرمود: “اما فرستاده تو خواست مرا برگرداند و من او را برگرداندم، ولی امر تو را کوچک نشمردم”. عثمان گفت: “مگر نشنیدی که گفتم کسی با [[ابوذر]] [[سخن]] نگوید؟” [[علی]]{{ع}} فرمود: “مگر بناست که به هر چه امر کنی، هر چند [[معصیت]] باشد، آن را [[اطاعت]] کنم؟”<ref>مروج الذهب، مسعودی، ج۲، ص۳۴۱؛ أعیان الشیعه، امین عاملی، ج۴، ص۲۳۹.</ref>.<ref>[[سید موسی موسوی|موسوی، سید موسی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص ۳۶؛ [[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۹۶-۱۰۱.</ref>


==[[ابوذر]] و [[حق‌طلبی]]==
==[[ابوذر]] و [[حق‌طلبی]]==
خط ۲۳۱: خط ۲۳۱:
در یکی از سفرهای [[حج]]، [[ابوذر]] در کنار [[کعبه]] ایستاد و وقتی به [[مردم]] گفت که من جندب بن جناده‌ام، [[مردم]] دور او جمع شدند؛ [[ابوذر]] به [[مردم]] گفت: “هر کسی که به [[سفر]] می‌رود برای [[سفر]] خود زاد و توشه برمی‌دارد تا [[سفر]] خوبی داشته باشد، شما نیز سفری در پیش دارید که [[سفر]] [[قیامت]] است آیا نمی‌خواهید برای این [[سفر]] زاد و توشه‌ای بردارید؟” از آن جمع مردی بلند شد و گفت: “ابوذر! ما را در این باره [[راهنمایی]] کن”.
در یکی از سفرهای [[حج]]، [[ابوذر]] در کنار [[کعبه]] ایستاد و وقتی به [[مردم]] گفت که من جندب بن جناده‌ام، [[مردم]] دور او جمع شدند؛ [[ابوذر]] به [[مردم]] گفت: “هر کسی که به [[سفر]] می‌رود برای [[سفر]] خود زاد و توشه برمی‌دارد تا [[سفر]] خوبی داشته باشد، شما نیز سفری در پیش دارید که [[سفر]] [[قیامت]] است آیا نمی‌خواهید برای این [[سفر]] زاد و توشه‌ای بردارید؟” از آن جمع مردی بلند شد و گفت: “ابوذر! ما را در این باره [[راهنمایی]] کن”.


[[ابوذر]] گفت: “روزی از روزهای گرم را به یاد [[قیامت]] [[روزه]] بدار و حجّی را به خاطر [[سختی]] امور [[قیامت]] به جا بیاور و [[نماز]] را در نیمه‌های [[شب]] به خاطر [[وحشت قبر]] اقامه کن. هر [[کلام]] حقّی که وجود داشت بر زبان جاری کن و در مورد [[کلام]] شرّ ساکت باش و آنرا به زبان نیاور؛ صدقه‌ای را به [[مسکین]] اختصاص بده چرا که تو نیز در روز سخت ([[قیامت]]) [[مسکین]] خواهی بود، باشد که [[صدقه دادن]] به [[مسکین]] تو را در آن روز [[نجات]] دهد؛ [[مال]] [[دنیا]] را دو [[درهم]] (دو قسمت) قرار بده، یکی را برای خانواده‌ات و دیگری را برای آخرتت و اگر [[درهم]] سومی وجود داشته باشد نفعی در آن نیست بلکه دارای ضرر است”<ref>من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج۲، ص۲۸۳.</ref>.
[[ابوذر]] گفت: “روزی از روزهای گرم را به یاد [[قیامت]] [[روزه]] بدار و حجّی را به خاطر [[سختی]] امور [[قیامت]] به جا بیاور و [[نماز]] را در نیمه‌های [[شب]] به خاطر [[وحشت قبر]] اقامه کن. هر [[کلام]] حقّی که وجود داشت بر زبان جاری کن و در مورد [[کلام]] شرّ ساکت باش و آن را به زبان نیاور؛ صدقه‌ای را به [[مسکین]] اختصاص بده چرا که تو نیز در روز سخت ([[قیامت]]) [[مسکین]] خواهی بود، باشد که [[صدقه دادن]] به [[مسکین]] تو را در آن روز [[نجات]] دهد؛ [[مال]] [[دنیا]] را دو [[درهم]] (دو قسمت) قرار بده، یکی را برای خانواده‌ات و دیگری را برای آخرتت و اگر [[درهم]] سومی وجود داشته باشد نفعی در آن نیست بلکه دارای ضرر است”<ref>من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج۲، ص۲۸۳.</ref>.


[[نقل]] شده است که [[ابوذر]] در [[راهنمایی]] افراد به سوی [[امام]] چنین گفت: {{متن حدیث|إِنَّ إِمَامَكَ شَفِيعُكَ إِلَى اللَّهِ فَلَا تَجْعَلْ شَفِيعَكَ سَفِيهاً وَ لَا فَاسِقاً}}؛ “همانا [[امام]] و پیشوای تو، نزد [[خداوند]] شفاعت‌کننده تو خواهد بود؛ پس شفاعت‌کننده‌ات ([[امامت]]) را شخص [[بی‌خرد]] و [[تجاوزگری]] قرار مده”<ref>تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، ج۳، ص۳۰.</ref>.<ref>[[سید موسی موسوی|موسوی، سید موسی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص ۴۳.</ref>
[[نقل]] شده است که [[ابوذر]] در [[راهنمایی]] افراد به سوی [[امام]] چنین گفت: {{متن حدیث|إِنَّ إِمَامَكَ شَفِيعُكَ إِلَى اللَّهِ فَلَا تَجْعَلْ شَفِيعَكَ سَفِيهاً وَ لَا فَاسِقاً}}؛ “همانا [[امام]] و پیشوای تو، نزد [[خداوند]] شفاعت‌کننده تو خواهد بود؛ پس شفاعت‌کننده‌ات ([[امامت]]) را شخص [[بی‌خرد]] و [[تجاوزگری]] قرار مده”<ref>تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، ج۳، ص۳۰.</ref>.<ref>[[سید موسی موسوی|موسوی، سید موسی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص ۴۳.</ref>
خط ۲۳۸: خط ۲۳۸:
[[ابوذر]] در سال ۳۱ یا ۳۲ [[هجری]] در [[ربذه]] [[وفات]] یافت<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۶۵۵.</ref>. از [[همسر]] [[ابوذر]] [[نقل]] شده است: همین که آثار [[مرگ]] بر چهره [[ابوذر]] ظاهر شد، من شروع به [[گریه]] نمودم، پرسید: چرا [[گریه]] می‌کنی؟ گفتم: چگونه [[گریه]] نکنم در حالی که در این بیابان کفنی ندارم که تو را با آن [[کفن]] کنم! گفت: “گریه نکن، وقتی که مُردم، روی مرا بپوشان و در کنار جاده بنشین، جمعیتی از راه می‌رسند و مرا [[دفن]] می‌کنند. روزی من و جماعتی در [[خدمت]] [[پیامبر]]{{صل}} بودیم، حضرت فرمود: “یکی از شما در بیابانی از [[دنیا]] خواهد رفت، جمعیتی از [[مؤمنین]] بر جنازه او حاضر خواهند شد”. همه کسانی که در آن مجلس با من بودند، در میان جمعیت و یا در [[شهر]] و قریه از [[دنیا]] رفتند و غیر از من کسی نمانده است و آن منم که در بیابان خواهم مرد. مواظب جاده باش که به زودی آنچه می‌گویم خواهی دید، زیرا نه من [[دروغ]] می‌گویم و نه به من [[دروغ]] گفته‌اند”. گفتم: [[حجاج]] همه رفته‌اند، جمعیت از کجا خواهد آمد؟ گفت: “مواظب راه باش”.  
[[ابوذر]] در سال ۳۱ یا ۳۲ [[هجری]] در [[ربذه]] [[وفات]] یافت<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۶۵۵.</ref>. از [[همسر]] [[ابوذر]] [[نقل]] شده است: همین که آثار [[مرگ]] بر چهره [[ابوذر]] ظاهر شد، من شروع به [[گریه]] نمودم، پرسید: چرا [[گریه]] می‌کنی؟ گفتم: چگونه [[گریه]] نکنم در حالی که در این بیابان کفنی ندارم که تو را با آن [[کفن]] کنم! گفت: “گریه نکن، وقتی که مُردم، روی مرا بپوشان و در کنار جاده بنشین، جمعیتی از راه می‌رسند و مرا [[دفن]] می‌کنند. روزی من و جماعتی در [[خدمت]] [[پیامبر]]{{صل}} بودیم، حضرت فرمود: “یکی از شما در بیابانی از [[دنیا]] خواهد رفت، جمعیتی از [[مؤمنین]] بر جنازه او حاضر خواهند شد”. همه کسانی که در آن مجلس با من بودند، در میان جمعیت و یا در [[شهر]] و قریه از [[دنیا]] رفتند و غیر از من کسی نمانده است و آن منم که در بیابان خواهم مرد. مواظب جاده باش که به زودی آنچه می‌گویم خواهی دید، زیرا نه من [[دروغ]] می‌گویم و نه به من [[دروغ]] گفته‌اند”. گفتم: [[حجاج]] همه رفته‌اند، جمعیت از کجا خواهد آمد؟ گفت: “مواظب راه باش”.  


در همین هنگام صدای قافله‌ای مرا متوجه خود کرد، جماعتی آمدند و از من پرسیدند: ای [[زن]]! در این بیابان چه می‌کنی؟ گفتم: مردی از [[مسلمانان]] در حال [[مرگ]] است، او را [[کفن]] کنید، [[خدا]] به شما [[اجر]] دهد. گفتند: او کیست؟ گفتم: [[ابوذر غفاری]]. همه گفتند: آه! [[پدر]] و مادرمان فدای [[ابوذر]]. همگی عنان مرکب‌ها را بر گردن آنها انداخته، دوان دوان خود را به [[ابوذر]] رساندند. [[ابوذر]] به آنها گفت: “بر شما مژده باد که [[پیامبر خدا]] شما را یاد کرده و از امروز شما خبر داده بود، بدانید اگر [[لباس]] بزرگی داشتم حتماً آنرا [[کفن]] خود قرار می‌دادم. شما را به [[خدا]] قسم می‌دهم کسی که [[امیر]] یا [[رئیس]] جمعیتی است یا نامه‌رسان است مرا [[کفن]] نکند”.
در همین هنگام صدای قافله‌ای مرا متوجه خود کرد، جماعتی آمدند و از من پرسیدند: ای [[زن]]! در این بیابان چه می‌کنی؟ گفتم: مردی از [[مسلمانان]] در حال [[مرگ]] است، او را [[کفن]] کنید، [[خدا]] به شما [[اجر]] دهد. گفتند: او کیست؟ گفتم: [[ابوذر غفاری]]. همه گفتند: آه! [[پدر]] و مادرمان فدای [[ابوذر]]. همگی عنان مرکب‌ها را بر گردن آنها انداخته، دوان دوان خود را به [[ابوذر]] رساندند. [[ابوذر]] به آنها گفت: “بر شما مژده باد که [[پیامبر خدا]] شما را یاد کرده و از امروز شما خبر داده بود، بدانید اگر [[لباس]] بزرگی داشتم حتماً آن را [[کفن]] خود قرار می‌دادم. شما را به [[خدا]] قسم می‌دهم کسی که [[امیر]] یا [[رئیس]] جمعیتی است یا نامه‌رسان است مرا [[کفن]] نکند”.


از میان جمعیت، [[جوانی]] از [[انصار]] گفت: “من دو [[جامه]] در وسایلم دارم که مادرم آنرا بافته است و یک [[جامه]] هم بر تن دارم”. [[ابوذر]] به او گفت: “تو مرا [[کفن]] کن”، و آن‌گاه از [[دنیا]] رفت. جمعیت او را [[غسل]] داده، [[کفن]] نمودند و [[ابن مسعود]] یا [[مالک اشتر]] بر جنازه وی [[نماز]] خواند. پس او را [[دفن]] نموده، [[همسر]] و دختر او را به [[مدینه]] بردند.
از میان جمعیت، [[جوانی]] از [[انصار]] گفت: “من دو [[جامه]] در وسایلم دارم که مادرم آن را بافته است و یک [[جامه]] هم بر تن دارم”. [[ابوذر]] به او گفت: “تو مرا [[کفن]] کن”، و آن‌گاه از [[دنیا]] رفت. جمعیت او را [[غسل]] داده، [[کفن]] نمودند و [[ابن مسعود]] یا [[مالک اشتر]] بر جنازه وی [[نماز]] خواند. پس او را [[دفن]] نموده، [[همسر]] و دختر او را به [[مدینه]] بردند.


در [[روایت]] دیگری آمده است که چون بر جنازه [[ابوذر]] [[نماز]] خوانده شد، [[مالک اشتر]] بالای [[قبر]] وی ایستاد و گفت: “بار خدایا! این، [[بدن]] [[ابوذر]]، [[یار]] [[پیامبر]] است، او در زمره عبادت‌کنندگان، تو را [[عبادت]] و در راه تو با [[مشرکین]] [[جهاد]] کرده است؛ [[دینی]] را [[تغییر]] نداد و سنتی را عوض نکرد. اما خلافی دید و [[اعتراض]] کرد و در [[دل]]، [[مخالف]] را [[دشمن]] گرفت و به این جهت به او [[ستم]] کردند و او را تبعیدش نمودند و ناچیزش شمردند تا آنکه غریبانه در بیابان [[جان]] داد. خدایا! آن‌که او را [[محروم]] ساخته است و او را [[تبعید]] نموده، از [[حرم]] و محل [[هجرت]] پیامبرش دور ساخته است، هلاک گردان”. همه دست‌ها را بلند کرده، آمین گفتند<ref>رجال الکشی، کشی، ص۶۶؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۲۲، ص۳۹۹؛ أعیان الشیعه، امین عاملی، ج۴، ص۲۴۲.</ref>.<ref>[[سید موسی موسوی|موسوی، سید موسی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص ۴۴؛ [[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۱۰۱-۱۰۴.</ref>
در [[روایت]] دیگری آمده است که چون بر جنازه [[ابوذر]] [[نماز]] خوانده شد، [[مالک اشتر]] بالای [[قبر]] وی ایستاد و گفت: “بار خدایا! این، [[بدن]] [[ابوذر]]، [[یار]] [[پیامبر]] است، او در زمره عبادت‌کنندگان، تو را [[عبادت]] و در راه تو با [[مشرکین]] [[جهاد]] کرده است؛ [[دینی]] را [[تغییر]] نداد و سنتی را عوض نکرد. اما خلافی دید و [[اعتراض]] کرد و در [[دل]]، [[مخالف]] را [[دشمن]] گرفت و به این جهت به او [[ستم]] کردند و او را تبعیدش نمودند و ناچیزش شمردند تا آنکه غریبانه در بیابان [[جان]] داد. خدایا! آن‌که او را [[محروم]] ساخته است و او را [[تبعید]] نموده، از [[حرم]] و محل [[هجرت]] پیامبرش دور ساخته است، هلاک گردان”. همه دست‌ها را بلند کرده، آمین گفتند<ref>رجال الکشی، کشی، ص۶۶؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۲۲، ص۳۹۹؛ أعیان الشیعه، امین عاملی، ج۴، ص۲۴۲.</ref>.<ref>[[سید موسی موسوی|موسوی، سید موسی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص ۴۴؛ [[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۱۰۱-۱۰۴.</ref>
۲۱۸٬۶۶۰

ویرایش