جز
جایگزینی متن - 'حی بن اخطب' به 'حیی بن اخطب'
جز (جایگزینی متن - 'بزرگی' به 'بزرگی') |
جز (جایگزینی متن - 'حی بن اخطب' به 'حیی بن اخطب') |
||
خط ۱۱۳: | خط ۱۱۳: | ||
اینگونه شمشیرزنی را پدرانمان به ما آموختهاند و ما نیز به پسرانمان میآموزیم<ref>وقعة صفین، نصر بن مزاحم، ص۲۷۱.</ref><ref>[[سید موسی موسوی|موسوی، سید موسی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۵۹.</ref>. | اینگونه شمشیرزنی را پدرانمان به ما آموختهاند و ما نیز به پسرانمان میآموزیم<ref>وقعة صفین، نصر بن مزاحم، ص۲۷۱.</ref><ref>[[سید موسی موسوی|موسوی، سید موسی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۵۹.</ref>. | ||
===[[ابوایوب]] و پاسبانی از [[پیغمبر اسلام]]{{صل}}=== | ===[[ابوایوب]] و پاسبانی از [[پیغمبر اسلام]]{{صل}}=== | ||
در یکی از شبهایی که قلعه [[خیبر]] در محاصره [[لشکریان]] [[پیامبر]]{{صل}} بود، [[صفیه]]، دختر [[حی]] بن اخطب<ref>ر.ک: صفیه دختر | در یکی از شبهایی که قلعه [[خیبر]] در محاصره [[لشکریان]] [[پیامبر]]{{صل}} بود، [[صفیه]]، دختر [[حی]] بن اخطب<ref>ر.ک: صفیه دختر حیی بن اخطب، ج۵، دایرة المعارف صحابه.</ref>، در [[خواب]] دید که ماه از [[آسمان]] فرود آمد و در دامن وی قرار گرفت. او خوابش را برای شوهرش [[نقل]] کرد، [[کنانه]] سیلی محکمی به صورتش نواخت و گفت: گویا آرزوی [[سلطنت]] [[حجاز]] داری و میخواهی که این مرد فاتح شود و من کشته شوم تا تو را به همسری بگیرد؛ پس همانگونه شد که شوهرش گفت. | ||
هنگامی که [[صفیه]] را [[خدمت]] [[حضرت]] آوردند هنوز اثر سیلی در صورتش باقی بود و [[پیامبر]]{{صل}} او را در [[خیمه]] خود [[منزل]] داد. [[مردم]] دو دسته شدند، برخی گفتند: [[حضرت]] او را برای خود [[برگزیده]] و جماعتی گفتند: او جزو [[اسرا]] خواهد بود. | هنگامی که [[صفیه]] را [[خدمت]] [[حضرت]] آوردند هنوز اثر سیلی در صورتش باقی بود و [[پیامبر]]{{صل}} او را در [[خیمه]] خود [[منزل]] داد. [[مردم]] دو دسته شدند، برخی گفتند: [[حضرت]] او را برای خود [[برگزیده]] و جماعتی گفتند: او جزو [[اسرا]] خواهد بود. |