دیدگاه دانشمندان اصول دین مکتب اشعریه در باره علم غیب چیست؟ (پرسش): تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - '\. \:\:\:\:\:\:(.*)\s' به '. $1 '
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-}} {{پاسخ پرسش +}} {{پاسخ پرسش ))
جز (جایگزینی متن - '\. \:\:\:\:\:\:(.*)\s' به '. $1 ')
خط ۳۲: خط ۳۲:
::::::«متکلمان اشعری نیز علم به احکام اسلامی‌ را از اوصاف [[امام]] دانسته‌اند در این جا سخنان برخی از بزرگان اشاعره از نظر می‌گذرانیم:
::::::«متکلمان اشعری نیز علم به احکام اسلامی‌ را از اوصاف [[امام]] دانسته‌اند در این جا سخنان برخی از بزرگان اشاعره از نظر می‌گذرانیم:
::::::*[[باقلانی]]: [[امام]] باید از نظر علم در حدی باشد که در مورد قاضی لازم است. وی سپس به کفایت و بصیرت سیاسی [[امام]] اشاره کرده و گفته است: از دیگر شرایط [[امام]] این است که در مورد امور مربوط به جنگ فرمان‌دهی سپاه و پاس داری از کیان اسلام و امت اسلامی‌از بصیرت کافی برخوردار باشد<ref>تمهید الاوائل و تلخیص الدلایل؛ ص ۴۷۱.</ref>.
::::::*[[باقلانی]]: [[امام]] باید از نظر علم در حدی باشد که در مورد قاضی لازم است. وی سپس به کفایت و بصیرت سیاسی [[امام]] اشاره کرده و گفته است: از دیگر شرایط [[امام]] این است که در مورد امور مربوط به جنگ فرمان‌دهی سپاه و پاس داری از کیان اسلام و امت اسلامی‌از بصیرت کافی برخوردار باشد<ref>تمهید الاوائل و تلخیص الدلایل؛ ص ۴۷۱.</ref>.
::::::*[[امام الحرمین]]: یکی از شرایط [[امام]] این است که مجتهد در دین باشد؛ به گونه‌ای که در تصمیم‌گیری در مورد حوادث از نظر حکم اسلامی، به استفتا از دیگران نیاز نداشته باشد. هم چنین [[امام]] باید از کفایت لازم برخوردار باشد؛ یعنی در تشخیص مصالح امور مسلمین و تدبیر مسائل مربوط به جنگ و فرماندهی سپاه و حفظ مرزها، از صلاحیت و کفایت برخوردار باشد. وی تصریح کرده است که این شرط مورد اتفاق علمای اسلامی‌است<ref>الارشاد؛ ص:۱۶۹ – ۱۷۰.</ref>.
 
::::::*[[ابو منصور بغدادی]]: از نظر اصحاب ما اشاعره [[امام]] باید از چهار ویژگی برخوردار باشد: نخستین آنها علم است و کمترین حد آن این است که به درجه مجتهدان در حلال و حرام و دیگر احکام اسلامی‌ رسیده باشد<ref>اصول الدین، ص ۱۴۷.</ref>.
*[[امام الحرمین]]: یکی از شرایط [[امام]] این است که مجتهد در دین باشد؛ به گونه‌ای که در تصمیم‌گیری در مورد حوادث از نظر حکم اسلامی، به استفتا از دیگران نیاز نداشته باشد. هم چنین [[امام]] باید از کفایت لازم برخوردار باشد؛ یعنی در تشخیص مصالح امور مسلمین و تدبیر مسائل مربوط به جنگ و فرماندهی سپاه و حفظ مرزها، از صلاحیت و کفایت برخوردار باشد. وی تصریح کرده است که این شرط مورد اتفاق علمای اسلامی‌است<ref>الارشاد؛ ص:۱۶۹ – ۱۷۰.</ref>.
::::::*[[ایجی و جرجانی]]: اعتقاد اکثریت این است که [[امام]] باید در اصول و فروع مجتهد باشد تا بتواند به امر دین قیام کند. توانایی اقامه دلیل و پاسخ گویی به شبهات را داشته باشد و در حوادث و رخدادها استقلال در فتوا داشته باشد. زیرا حفظ عقائد و فصل خصومت‌ها از مهمترین اهداف [[امامت]] است و این هدف بدون شرط مزبور تحقق نخواهد یافت. آنان نیز برخورداری [[امام]] از بصیرت و کفایت سیاسی در امور مربوط به رهبری امت اسلامی‌ را از دیگر صفات لازم برای [[امام]] دانسته‌اند<ref>شرح المواقف، ج۸، ص ۳۵۰.</ref>.
 
::::::*[[تفتازانی]]: [[امام]] باید در اصول و فروع مجتهد باشد تا بتواند به امر دین قیام کند. مقصود از قیام به امر دین همان است که در کلام شارح مواقف بیان شده است؛ یعنی دفاع از عقائد اسلامی‌ از طریق استدلال و پاسخ‌گویی به شبهات و نیز تصمیم‌گیری درباره حوادث و مسائل اجتماعی بر اساس احکام اسلامی‌ وی صاحب رأی بودن و درایت در تدبیر امور مربوط به مصالح جامعه اسلامی‌ را از شرایطی دانسته است که مورد قبول اکثریت علمای اسلامی‌ است<ref>شرح المقاصد، ج۵ ، ص ۲۴۴.</ref>»<ref>[[ امامت در بینش اسلامی (کتاب)|امامت در بینش اسلامی]] ص۱۸۲- ۱۸۳.</ref>.
*[[ابو منصور بغدادی]]: از نظر اصحاب ما اشاعره [[امام]] باید از چهار ویژگی برخوردار باشد: نخستین آنها علم است و کمترین حد آن این است که به درجه مجتهدان در حلال و حرام و دیگر احکام اسلامی‌ رسیده باشد<ref>اصول الدین، ص ۱۴۷.</ref>.
 
*[[ایجی و جرجانی]]: اعتقاد اکثریت این است که [[امام]] باید در اصول و فروع مجتهد باشد تا بتواند به امر دین قیام کند. توانایی اقامه دلیل و پاسخ گویی به شبهات را داشته باشد و در حوادث و رخدادها استقلال در فتوا داشته باشد. زیرا حفظ عقائد و فصل خصومت‌ها از مهمترین اهداف [[امامت]] است و این هدف بدون شرط مزبور تحقق نخواهد یافت. آنان نیز برخورداری [[امام]] از بصیرت و کفایت سیاسی در امور مربوط به رهبری امت اسلامی‌ را از دیگر صفات لازم برای [[امام]] دانسته‌اند<ref>شرح المواقف، ج۸، ص ۳۵۰.</ref>.
 
*[[تفتازانی]]: [[امام]] باید در اصول و فروع مجتهد باشد تا بتواند به امر دین قیام کند. مقصود از قیام به امر دین همان است که در کلام شارح مواقف بیان شده است؛ یعنی دفاع از عقائد اسلامی‌ از طریق استدلال و پاسخ‌گویی به شبهات و نیز تصمیم‌گیری درباره حوادث و مسائل اجتماعی بر اساس احکام اسلامی‌ وی صاحب رأی بودن و درایت در تدبیر امور مربوط به مصالح جامعه اسلامی‌ را از شرایطی دانسته است که مورد قبول اکثریت علمای اسلامی‌ است<ref>شرح المقاصد، ج۵ ، ص ۲۴۴.</ref>»<ref>[[ امامت در بینش اسلامی (کتاب)|امامت در بینش اسلامی]] ص۱۸۲- ۱۸۳.</ref>.
}}
}}
{{پاسخ پرسش  
{{پاسخ پرسش  
خط ۵۱: خط ۵۵:
| پاسخ = حجت الاسلام و المسلمین دکتر '''[[محمد حسن نادم]]'''، در کتاب ''«[[علم غیب از نگاه عقل و وحی (کتاب)|علم غیب از نگاه عقل و وحی]]»'' در این‌باره گفته‌ است:
| پاسخ = حجت الاسلام و المسلمین دکتر '''[[محمد حسن نادم]]'''، در کتاب ''«[[علم غیب از نگاه عقل و وحی (کتاب)|علم غیب از نگاه عقل و وحی]]»'' در این‌باره گفته‌ است:
::::::«[[اشاعره]] بر خلاف [[معتزله]] غیب‌دانی بر غیر انبیاء را بلامانع دانستند، اگر چه مخالف باور [[امامیه]] درباره [[علم غیب]] [[امام]] هستند، اما با مبانی و مقدماتی که ارائه کردند غیب‌دانی [[ائمه]]{{عم}} به صورت غیر مستقیم در حد غیب‌دانی دیگر [[اولیاء الهی]] و کسانی که بر اثر جدّ و جهد خویش توانسته‌اند زمینه‌های دریافت از [[غیب]] را فراهم آورند، به اثبات می‌رسد»<ref>السید محمود الآلوسی البغدادی، روح المعانی فی تفسیر القرآن الکریم و السّبع المثانی، ج٢٠، ص ١٠-١٢.</ref>.
::::::«[[اشاعره]] بر خلاف [[معتزله]] غیب‌دانی بر غیر انبیاء را بلامانع دانستند، اگر چه مخالف باور [[امامیه]] درباره [[علم غیب]] [[امام]] هستند، اما با مبانی و مقدماتی که ارائه کردند غیب‌دانی [[ائمه]]{{عم}} به صورت غیر مستقیم در حد غیب‌دانی دیگر [[اولیاء الهی]] و کسانی که بر اثر جدّ و جهد خویش توانسته‌اند زمینه‌های دریافت از [[غیب]] را فراهم آورند، به اثبات می‌رسد»<ref>السید محمود الآلوسی البغدادی، روح المعانی فی تفسیر القرآن الکریم و السّبع المثانی، ج٢٠، ص ١٠-١٢.</ref>.
::::::[[غزالی]] در مقام طور اثبات [[نبوت]] هم به رؤیاهای صادق استناد کرده، و هم از [[الهام]] و توفیق الهی استفاده کرده، می‌گوید: معارفی هست که هیچ راهی برای آگاه شدن از آنها وجود ندارد، مگر از طریق [[الهام]] و توفیق الهی، از باب نمونه مانند: علم طب و نجوم که توسط دیگر ابزارهای معرفت مانند عقل و تجربه نمی‌توان به آنها رسید، بلکه نیاز به ابزاری قوی‌تر دارد. بنابراین از نظر [[غزالی]] قلمرو عقل محدودتر و ضعیف‌تر از آن است که به بسیاری از قلمروهای علمی راه یابد؛ پس دریافت‌هایی که با ابزاری ورای عقل مانند کشف و شهود محقق می‌شوند، وجود دارند<ref>احیاء علوم الدین، ج۱، ص۲۰۰.</ref>. وی در راستای همین نگاه از دو عالَم روحانی و جسمانی به عالم شهود و عالم غیب یا عالم ملکوت یاد می‌کند، می‌گوید: عالم جسم با حواس قابل درک است و عالم غیب برای بسیاری از مردم پنهان است و این پنهانی به معنای عدم امکان دسترسی به آن نیست، زیرا نردبان ترقی به این عالم در اختیار همه انسان‌ها قرار دارد. حتی به این عالم پنهان به وسیله حواس باید نقب زد، و برای رسیدن به عالم غیب هم باید از رهگذر عالم حس گذشت. به تعبیر [[غزالی]] باید از همین عالم ملک به عالم ملکوت راه یافت، و اگر بپنداریم بین این دو عالم ارتباطی وجود ندارد، باید بگوییم راه برای ترقی به عالم غیب بسته است، و حرکت به سوی تربیت و قرب خداوند محال و غیر ممکن می‌شود<ref>مشکات الانوار فی توحید الجبار، فصل دوم، ضمن مجموعه رسائل، ص۷۰-۷۱.</ref><ref>[[علم غیب از نگاه عقل و وحی (کتاب)|علم غیب از نگاه عقل و وحی]]، ص ۲۹۳</ref>.
 
::::::استدلالی که [[غزالی]] بر وجود چنین علومی [[علم غیب]] برای پیامبران و اولیاء بیان می‌کند، این است که در هر حال نمونه‌ای از آن علوم را خداوند در اختیار غیر پیامبران و اولیاء الهی نهاده، مانند: خواب دیدن عموم مردم که نمونه‌ای از الهامات الهی به پیامبران است، اما در درجه نازل‌تر و رقیق‌تر آن. قابل توجه اینکه غزالی نخواسته راه‌یابی به عالم غیب و اطلاع از غیب را برای همگان مساوی بداند، لذا مقام و مرتبه [[نبوت]] را به دو درجه، کامل و ناقص تقسیم کرده می‌گوید: درجه کامل مختص انبیاء است که نام آن [[وحی]] است، و درجه ناقص مختص اولیاء الهی است که نام آن [[الهام]] یا علم لدنی است. در ادامه، می‌گوید: آنهایی که در درجه ناقص قرار دارند هر آنچه دریافت می‌کنند مقتبس از مقام انبیاء است یعنی علوم الهامی و لدنی خود را از [[پیامبر]]{{صل}} دریافت می‌کنند<ref>[[علم غیب از نگاه عقل و وحی (کتاب)|علم غیب از نگاه عقل و وحی]]، ص ۲۹۵.</ref>.
[[غزالی]] در مقام طور اثبات [[نبوت]] هم به رؤیاهای صادق استناد کرده، و هم از [[الهام]] و توفیق الهی استفاده کرده، می‌گوید: معارفی هست که هیچ راهی برای آگاه شدن از آنها وجود ندارد، مگر از طریق [[الهام]] و توفیق الهی، از باب نمونه مانند: علم طب و نجوم که توسط دیگر ابزارهای معرفت مانند عقل و تجربه نمی‌توان به آنها رسید، بلکه نیاز به ابزاری قوی‌تر دارد. بنابراین از نظر [[غزالی]] قلمرو عقل محدودتر و ضعیف‌تر از آن است که به بسیاری از قلمروهای علمی راه یابد؛ پس دریافت‌هایی که با ابزاری ورای عقل مانند کشف و شهود محقق می‌شوند، وجود دارند<ref>احیاء علوم الدین، ج۱، ص۲۰۰.</ref>. وی در راستای همین نگاه از دو عالَم روحانی و جسمانی به عالم شهود و عالم غیب یا عالم ملکوت یاد می‌کند، می‌گوید: عالم جسم با حواس قابل درک است و عالم غیب برای بسیاری از مردم پنهان است و این پنهانی به معنای عدم امکان دسترسی به آن نیست، زیرا نردبان ترقی به این عالم در اختیار همه انسان‌ها قرار دارد. حتی به این عالم پنهان به وسیله حواس باید نقب زد، و برای رسیدن به عالم غیب هم باید از رهگذر عالم حس گذشت. به تعبیر [[غزالی]] باید از همین عالم ملک به عالم ملکوت راه یافت، و اگر بپنداریم بین این دو عالم ارتباطی وجود ندارد، باید بگوییم راه برای ترقی به عالم غیب بسته است، و حرکت به سوی تربیت و قرب خداوند محال و غیر ممکن می‌شود<ref>مشکات الانوار فی توحید الجبار، فصل دوم، ضمن مجموعه رسائل، ص۷۰-۷۱.</ref><ref>[[علم غیب از نگاه عقل و وحی (کتاب)|علم غیب از نگاه عقل و وحی]]، ص ۲۹۳</ref>.
::::::حاصل اینکه [[غزالی]] جمیع حقایق ظاهریه، براهین عقلیه، شریعت، عمل به شریعت و نور را مجموعاً در رسیدن به حقایق غیبیه موثر می‌داند. او پس از اثبات اینکه نفس توانایی درک علوم غیبی را دارد، خود نفس را هم از سنخ عالم غیب می‌داند، می‌گوید: نفس انسان از این عالم شهود نیست بلکه از عالم غیب است که در این عالم شهود، غریب است<ref>کیمیای سعادت، ضمیمه رسائل، ص۱۲۵.</ref>. پس معلوم می‌شود که او نفس را از عالم جسمانی ندانسته، بلکه او را غیر جسمانی و جوهری قائم به ذات می‌داند که بر اثر مسانختی که با عالم غیب دارد می‌تواند ارتباط با غیب برقرار کند<ref>کیمیای سعادت، ضمیمه رسائل، ص۱۲۴.</ref>.
 
::::::[[غزالی]] علاوه بر اینکه می‌گوید می‌توان بخشی از معارف مربوط به عالم غیب را با کمک حواس نفسانی تصور کرد، معتقد است این طریق شامل همه علوم غیبی نخواهد شد، زیرا مصدر و منشأ بسیاری از علوم غیبی چیزی بیرون از نفس آدمی است، مانند علوم وحیانی. لذا بر این مسئله توجه نموده و علوم غیبی متولد از [[وحی]] را قوی‌ترین و کامل‌ترین علوم دانسته است<ref>الرسالة الدّنیه، ص۹۸.</ref>. پس بین علم لدنی و علوم کشفی که برای افرادی غیر از انبیاء حاصل می‌شود، با علم وحیانی تفاوت قائل شده و به عبارت دیگر علوم غیبی را از نظر مصدر متفاوت دانسته، می‌گوید: زمانی که خداوند ملکی را نفرستد تا از غیب آگاه گرداند یا به صورت شفاهی تکلم کند، یا القاء در قلب نماید، یا در خواب و بیداری عنایتی نشود، راهی به سوی غیب و آگاهی از آن وجود ندارد<ref>احیاء علوم الدین، ج۵، ص۳۵.</ref><ref>[[علم غیب از نگاه عقل و وحی (کتاب)|علم غیب از نگاه عقل و وحی]]، ص ۳۰۱.</ref>.
استدلالی که [[غزالی]] بر وجود چنین علومی [[علم غیب]] برای پیامبران و اولیاء بیان می‌کند، این است که در هر حال نمونه‌ای از آن علوم را خداوند در اختیار غیر پیامبران و اولیاء الهی نهاده، مانند: خواب دیدن عموم مردم که نمونه‌ای از الهامات الهی به پیامبران است، اما در درجه نازل‌تر و رقیق‌تر آن. قابل توجه اینکه غزالی نخواسته راه‌یابی به عالم غیب و اطلاع از غیب را برای همگان مساوی بداند، لذا مقام و مرتبه [[نبوت]] را به دو درجه، کامل و ناقص تقسیم کرده می‌گوید: درجه کامل مختص انبیاء است که نام آن [[وحی]] است، و درجه ناقص مختص اولیاء الهی است که نام آن [[الهام]] یا علم لدنی است. در ادامه، می‌گوید: آنهایی که در درجه ناقص قرار دارند هر آنچه دریافت می‌کنند مقتبس از مقام انبیاء است یعنی علوم الهامی و لدنی خود را از [[پیامبر]]{{صل}} دریافت می‌کنند<ref>[[علم غیب از نگاه عقل و وحی (کتاب)|علم غیب از نگاه عقل و وحی]]، ص ۲۹۵.</ref>.
 
حاصل اینکه [[غزالی]] جمیع حقایق ظاهریه، براهین عقلیه، شریعت، عمل به شریعت و نور را مجموعاً در رسیدن به حقایق غیبیه موثر می‌داند. او پس از اثبات اینکه نفس توانایی درک علوم غیبی را دارد، خود نفس را هم از سنخ عالم غیب می‌داند، می‌گوید: نفس انسان از این عالم شهود نیست بلکه از عالم غیب است که در این عالم شهود، غریب است<ref>کیمیای سعادت، ضمیمه رسائل، ص۱۲۵.</ref>. پس معلوم می‌شود که او نفس را از عالم جسمانی ندانسته، بلکه او را غیر جسمانی و جوهری قائم به ذات می‌داند که بر اثر مسانختی که با عالم غیب دارد می‌تواند ارتباط با غیب برقرار کند<ref>کیمیای سعادت، ضمیمه رسائل، ص۱۲۴.</ref>.
 
[[غزالی]] علاوه بر اینکه می‌گوید می‌توان بخشی از معارف مربوط به عالم غیب را با کمک حواس نفسانی تصور کرد، معتقد است این طریق شامل همه علوم غیبی نخواهد شد، زیرا مصدر و منشأ بسیاری از علوم غیبی چیزی بیرون از نفس آدمی است، مانند علوم وحیانی. لذا بر این مسئله توجه نموده و علوم غیبی متولد از [[وحی]] را قوی‌ترین و کامل‌ترین علوم دانسته است<ref>الرسالة الدّنیه، ص۹۸.</ref>. پس بین علم لدنی و علوم کشفی که برای افرادی غیر از انبیاء حاصل می‌شود، با علم وحیانی تفاوت قائل شده و به عبارت دیگر علوم غیبی را از نظر مصدر متفاوت دانسته، می‌گوید: زمانی که خداوند ملکی را نفرستد تا از غیب آگاه گرداند یا به صورت شفاهی تکلم کند، یا القاء در قلب نماید، یا در خواب و بیداری عنایتی نشود، راهی به سوی غیب و آگاهی از آن وجود ندارد<ref>احیاء علوم الدین، ج۵، ص۳۵.</ref><ref>[[علم غیب از نگاه عقل و وحی (کتاب)|علم غیب از نگاه عقل و وحی]]، ص ۳۰۱.</ref>.
}}
}}
{{پاسخ پرسش  
{{پاسخ پرسش  
خط ۶۲: خط ۷۰:
| پاسخ = حجت الاسلام و المسلمین '''[[سید محمد حسن علوی]]''' در مقاله ''«[[صفات فرابشری امامان از نگاه اصحاب ائمه (مقاله)|صفات فرابشری امامان از نگاه اصحاب ائمه]]»'' در این باره گفته است:
| پاسخ = حجت الاسلام و المسلمین '''[[سید محمد حسن علوی]]''' در مقاله ''«[[صفات فرابشری امامان از نگاه اصحاب ائمه (مقاله)|صفات فرابشری امامان از نگاه اصحاب ائمه]]»'' در این باره گفته است:
::::::«با وجود آنکه [[اهل سنت]] از منکران صفات فرابشری امامان هستند، اما برای بزرگان خود چنین کراماتی را باور داشتند و این نشان می‌دهد که چنین مسئله‌ای در صدر اسلام امر غیر طبیعی به شمار نمی‌رفت؛ بلکه سخن تنها بر سر این بوده که چه کسانی شایستگی چنین مقاماتی را دارند.
::::::«با وجود آنکه [[اهل سنت]] از منکران صفات فرابشری امامان هستند، اما برای بزرگان خود چنین کراماتی را باور داشتند و این نشان می‌دهد که چنین مسئله‌ای در صدر اسلام امر غیر طبیعی به شمار نمی‌رفت؛ بلکه سخن تنها بر سر این بوده که چه کسانی شایستگی چنین مقاماتی را دارند.
::::::*[[نسفی]] نقل می‌کند که شخصی در مدینه از دنیا رفت و [[پیامبر]]{{صل}} خواست بر او نماز بخواند. جبرئیل نازل شد و گفت: بر او نماز نخوان. [[پیامبر]]{{صل}} هم نماز نخواند تا اینکه ابوبکر آمد و گفت: بر او نماز بخوان که من جز نیکی از او ندیده‌ام. سپس جبرئیل نازل شد و گفت: یا محمد! شهادت ابوبکر مقدم بر شهادت من است<ref> علامه امینی؛ الغدیر؛ ج۷، ص ۲۴۴.</ref>.
 
::::::*[[یافعی]] در روض الریاحین می‌نویسد: هنگامی که ما در مسجد نشسته بودیم فردی کور بر ما وارد شد و سلام کرد و ما جـواب سلام او را دادیم ... آن مرد نیازهایی داشت که ابوبکر برآورده کرد. سپس ابوبکر گفت: آیا نیاز دیگری داری؟ گفت: آری، میخواهم به حب [[پیامبر]] دستم را بر ریش ابوبکر بمالم. پس ابوبکر برخاست و ریشش را در دسـتان کور گذاشـت و بـه او گفت: آن را در حب پیامبر بگیر آن کور ریش ابوبکر را گرفت و گفت: خداوندا! تو را به حرمت ریش ابوبکر سوگند می‌دهم که بیینای‌ام را به من برگردان. پس همان لحظه بیینای‌اش برگشت و جبرئیل بر پیامبر نازل شد و گفت: {{عربی|«یا محمد السلام یقرؤك السلام و یخصك بِالتحیة و الاكرامِ و یقولُ لَك لو أقسم علی كل أعمی بحرمة شبیة أبی‌بكرٍ لـرددتُ علیه بصره و ما تركتُ أعمی علی وجه الارضِ و هذا كله ببركتك و علو شأنك و قدرِك عند ربك»}}<ref> علامه امینی؛ الغدیر؛ ج۷، ص ۲۳۹.</ref>.
*[[نسفی]] نقل می‌کند که شخصی در مدینه از دنیا رفت و [[پیامبر]]{{صل}} خواست بر او نماز بخواند. جبرئیل نازل شد و گفت: بر او نماز نخوان. [[پیامبر]]{{صل}} هم نماز نخواند تا اینکه ابوبکر آمد و گفت: بر او نماز بخوان که من جز نیکی از او ندیده‌ام. سپس جبرئیل نازل شد و گفت: یا محمد! شهادت ابوبکر مقدم بر شهادت من است<ref> علامه امینی؛ الغدیر؛ ج۷، ص ۲۴۴.</ref>.
::::::*از [[انس بن مالک]] نقل شده است که گفت: شنیدم [[پیامبر]] فرمود: جبرئل به من خبر داد که خداوند هنگامی که آدم را خلق کرد و روح را به جسدش وارد ساخت، به من دستور داد که سیبی از بهشت بردارم و آبش را بگیرم و در حلقش بریزم. من نیز چنین کردم. پس خداوند تو را از نطفه نخست و ابوبکر را از نطفه دوم و عمر را از نطفه سوم و عثمان را از نطفه چهارم و علی را از نطفه پنجم آفرید. آدم پرسید که آنان چه کسانی هستند؟ خداوند فرمود: «هؤلاءِ خمسه أشباحٍ مـن ذریتک أکرم عندی من جمیعِ خلقی» و هنگامی که آدم عصیان کرد، بدانها متوسل شده و استغاثه کرد و خداوند او را بدین سبب بخشید<ref>احمد بن عبدالله طبری، النضرة، ج۱، ص۳۰ به نقل از علامه امینی، الغدیر، ج۱، ص ۲۲۹.</ref>.
 
::::::*یا اینکه [[پیامبر]] فرمود: اگر بعد از من پیامبری می‌بود هر آینه آن پیامبر عمر بود، یا اینکه [[یحیی بن اکثم]] مدعی بود که هرگاه [[وحی]] با تأخیر روبرو می‌شد آن حضرن گمان می‌کرد [[وحی]] بـه خانه [[عمر بن خطاب]] انتقال یافته است. یا درباره [[ابو حنیفه]] از [[پیامبر]] نقل کرده‌اند که پیامبران به من افتخار می‌کنند و من به [[ابو حنیفه]] افتخار می‌کنم<ref>سید حامد نقوی، خلاصة عبقات الانوار، ج۱، ص ۸۵.</ref>.
*[[یافعی]] در روض الریاحین می‌نویسد: هنگامی که ما در مسجد نشسته بودیم فردی کور بر ما وارد شد و سلام کرد و ما جـواب سلام او را دادیم ... آن مرد نیازهایی داشت که ابوبکر برآورده کرد. سپس ابوبکر گفت: آیا نیاز دیگری داری؟ گفت: آری، میخواهم به حب [[پیامبر]] دستم را بر ریش ابوبکر بمالم. پس ابوبکر برخاست و ریشش را در دسـتان کور گذاشـت و بـه او گفت: آن را در حب پیامبر بگیر آن کور ریش ابوبکر را گرفت و گفت: خداوندا! تو را به حرمت ریش ابوبکر سوگند می‌دهم که بیینای‌ام را به من برگردان. پس همان لحظه بیینای‌اش برگشت و جبرئیل بر پیامبر نازل شد و گفت: {{عربی|«یا محمد السلام یقرؤك السلام و یخصك بِالتحیة و الاكرامِ و یقولُ لَك لو أقسم علی كل أعمی بحرمة شبیة أبی‌بكرٍ لـرددتُ علیه بصره و ما تركتُ أعمی علی وجه الارضِ و هذا كله ببركتك و علو شأنك و قدرِك عند ربك»}}<ref> علامه امینی؛ الغدیر؛ ج۷، ص ۲۳۹.</ref>.
::::::کوتاه سخن اینکه، [[علامه امینی]] درباره غلو [[اهل سنت]] برای افراد مورد علاقه‌شان در الغدیر داستانها و عقاید بسیاری را نقل می‌کند»<ref>[[صفات فرابشری امامان از نگاه اصحاب ائمه (مقاله)|صفات فرابشری امامان از نگاه اصحاب ائمه]]، [[معارف عقلی (نشریه)|فصلنامه معارف عقلی]]،شماره ۲۷، تابستان ۱۳۹۲، ص ۱۱۹ - ۱۲۱.</ref>.
 
*از [[انس بن مالک]] نقل شده است که گفت: شنیدم [[پیامبر]] فرمود: جبرئل به من خبر داد که خداوند هنگامی که آدم را خلق کرد و روح را به جسدش وارد ساخت، به من دستور داد که سیبی از بهشت بردارم و آبش را بگیرم و در حلقش بریزم. من نیز چنین کردم. پس خداوند تو را از نطفه نخست و ابوبکر را از نطفه دوم و عمر را از نطفه سوم و عثمان را از نطفه چهارم و علی را از نطفه پنجم آفرید. آدم پرسید که آنان چه کسانی هستند؟ خداوند فرمود: «هؤلاءِ خمسه أشباحٍ مـن ذریتک أکرم عندی من جمیعِ خلقی» و هنگامی که آدم عصیان کرد، بدانها متوسل شده و استغاثه کرد و خداوند او را بدین سبب بخشید<ref>احمد بن عبدالله طبری، النضرة، ج۱، ص۳۰ به نقل از علامه امینی، الغدیر، ج۱، ص ۲۲۹.</ref>.
 
*یا اینکه [[پیامبر]] فرمود: اگر بعد از من پیامبری می‌بود هر آینه آن پیامبر عمر بود، یا اینکه [[یحیی بن اکثم]] مدعی بود که هرگاه [[وحی]] با تأخیر روبرو می‌شد آن حضرن گمان می‌کرد [[وحی]] بـه خانه [[عمر بن خطاب]] انتقال یافته است. یا درباره [[ابو حنیفه]] از [[پیامبر]] نقل کرده‌اند که پیامبران به من افتخار می‌کنند و من به [[ابو حنیفه]] افتخار می‌کنم<ref>سید حامد نقوی، خلاصة عبقات الانوار، ج۱، ص ۸۵.</ref>.
 
کوتاه سخن اینکه، [[علامه امینی]] درباره غلو [[اهل سنت]] برای افراد مورد علاقه‌شان در الغدیر داستانها و عقاید بسیاری را نقل می‌کند»<ref>[[صفات فرابشری امامان از نگاه اصحاب ائمه (مقاله)|صفات فرابشری امامان از نگاه اصحاب ائمه]]، [[معارف عقلی (نشریه)|فصلنامه معارف عقلی]]،شماره ۲۷، تابستان ۱۳۹۲، ص ۱۱۹ - ۱۲۱.</ref>.
}}
}}
{{پاسخ پرسش  
{{پاسخ پرسش  
خط ۷۶: خط ۸۹:
::::::*[[فخر رازی]] که از متکلمین اشعری مسلک [[اهل سنت]] است و در بسیاری از امور تشکیک می‌کند، در ذیل عبارت [[بو علی سینا]] در فصل هفتم از نمط دهم اشارات که گفته است: هرگاه بشنوی که عارفی از غیب خبر می‌دهد... پس باور کردن آن برای تو دشوار نیاید... گوید این فصل بی‌نیاز از تفسیر است<ref>شرحی الاشارات، خواجه نصیر‌الدین طوسی و فخر رازی، ج۳، صفحه ۱۲۷.</ref>. این سخن نشانگر این است که مطالب آن مورد قبول وی می‌باشد. [[فخر رازی]]، ضمن شرح کلام [[بوعلی سینا]] برای امکان آگاهی انسان از غیب به استدلال و تأیید کلام او پرداخته است. او در ذیل عبارت بوعلی در فصل هشتم "تجربه و قیاس هماهنگ هستند که نفس انسانی به گونه‌ای که در حالت خواب به غیب دست‌رسی پیدا می‌کند، پس مانعی ندارد که این دست‌رسی در حالت بیداری نیز روی دهد..." گوید: این فصل بیان‌گر این است که اجمالاً امکان اخبار از غیب وجود دارد، به این نحو که اگر شناخت از اخبار غیبی در خواب ممکن باشد، امکان اطلاع از آن در بیداری قطعی خواهد بود. و دلیلی هم که بر اطلاع از غیب در خواب می‌باشد، تجربه و شنیدن از دیگران است، برای انسان بارها اتفاق افتاده است که خواب‌های خبردهنده از غیب دیده است و در خارج هم واقع شده است. و هم‌چنین از دیگران گزارش‌های یقینی از حاضرین و گذشتگان شنیده است، که در خواب به غیب دست‌رسی پیدا کرده‌اند. پس وقتی اطلاع از غیب در خواب صحیح باشد، به طور قطع هیچ‌گونه محالی بر اطلاع آن در بیداری نخواهد بود، اگر فرض کنیم هیچ‌گونه تجربه‌ای در خواب نبوَد، حصول این معنی استبعادش از حالت بیداری شدیدتر بود<ref>شرحی الاشارات، خواجه نصیرالدین طوسی و فخر رازی، ج۳، صفحه ۱۲۷.</ref>. [[فخر رازی]] در کتاب المباحث المشرقیه ضمن فصلی که با عنوان "کیفیت خبردادن از غیب" می‌گوید: نفس انسان هرگاه کاملاً قوی شود و وافی به جوانب کشمکش بود یعنی بتواند جامع اضداد باشد به نحوی که اشتغال آن به تدبیر بدن مانع از اتصال و ارتباط با مبادی غیر مادی نشود، و نیز قوّه متخیله قوی باشد، به نحوی که بتواند حس مشترک را از حواس ظاهری خلاص نماید، بعید نیست چنین نفسی بتواند آن چه برایش از ارتباط و اتصال با مبادی غیر مادی در حالت خواب پیش می‌آید، در حالت بیداری نیز برایش پیش آید و از عالم غیر مادی در چنین نفسی چیزهایی وارد شود و بعضی از امور غیبی مربوط به گذشته یا آینده را درک نماید.  
::::::*[[فخر رازی]] که از متکلمین اشعری مسلک [[اهل سنت]] است و در بسیاری از امور تشکیک می‌کند، در ذیل عبارت [[بو علی سینا]] در فصل هفتم از نمط دهم اشارات که گفته است: هرگاه بشنوی که عارفی از غیب خبر می‌دهد... پس باور کردن آن برای تو دشوار نیاید... گوید این فصل بی‌نیاز از تفسیر است<ref>شرحی الاشارات، خواجه نصیر‌الدین طوسی و فخر رازی، ج۳، صفحه ۱۲۷.</ref>. این سخن نشانگر این است که مطالب آن مورد قبول وی می‌باشد. [[فخر رازی]]، ضمن شرح کلام [[بوعلی سینا]] برای امکان آگاهی انسان از غیب به استدلال و تأیید کلام او پرداخته است. او در ذیل عبارت بوعلی در فصل هشتم "تجربه و قیاس هماهنگ هستند که نفس انسانی به گونه‌ای که در حالت خواب به غیب دست‌رسی پیدا می‌کند، پس مانعی ندارد که این دست‌رسی در حالت بیداری نیز روی دهد..." گوید: این فصل بیان‌گر این است که اجمالاً امکان اخبار از غیب وجود دارد، به این نحو که اگر شناخت از اخبار غیبی در خواب ممکن باشد، امکان اطلاع از آن در بیداری قطعی خواهد بود. و دلیلی هم که بر اطلاع از غیب در خواب می‌باشد، تجربه و شنیدن از دیگران است، برای انسان بارها اتفاق افتاده است که خواب‌های خبردهنده از غیب دیده است و در خارج هم واقع شده است. و هم‌چنین از دیگران گزارش‌های یقینی از حاضرین و گذشتگان شنیده است، که در خواب به غیب دست‌رسی پیدا کرده‌اند. پس وقتی اطلاع از غیب در خواب صحیح باشد، به طور قطع هیچ‌گونه محالی بر اطلاع آن در بیداری نخواهد بود، اگر فرض کنیم هیچ‌گونه تجربه‌ای در خواب نبوَد، حصول این معنی استبعادش از حالت بیداری شدیدتر بود<ref>شرحی الاشارات، خواجه نصیرالدین طوسی و فخر رازی، ج۳، صفحه ۱۲۷.</ref>. [[فخر رازی]] در کتاب المباحث المشرقیه ضمن فصلی که با عنوان "کیفیت خبردادن از غیب" می‌گوید: نفس انسان هرگاه کاملاً قوی شود و وافی به جوانب کشمکش بود یعنی بتواند جامع اضداد باشد به نحوی که اشتغال آن به تدبیر بدن مانع از اتصال و ارتباط با مبادی غیر مادی نشود، و نیز قوّه متخیله قوی باشد، به نحوی که بتواند حس مشترک را از حواس ظاهری خلاص نماید، بعید نیست چنین نفسی بتواند آن چه برایش از ارتباط و اتصال با مبادی غیر مادی در حالت خواب پیش می‌آید، در حالت بیداری نیز برایش پیش آید و از عالم غیر مادی در چنین نفسی چیزهایی وارد شود و بعضی از امور غیبی مربوط به گذشته یا آینده را درک نماید.  
::::::*[[قرافی]] [[احمد بن ادریس]] ملقّب به شهاب‌الدین از فقهاء مالکیه گوید: انبیا و اولیا گاهی از امور غیبی خبر داده‌اند. این اخبار، اعم از این که بنابر کشف یا علم ضروری یا ظن غالب باشد، خداوند غیب را برای آن‌ها ایجاد می‌کند و این سببی است که [[علم غیب]] را برای آن‌ها لازم نموده؛ و برای همین است که ابوبکر از جنس فرزندش قبل از تولد خبر داد که او دختر است، با این که خداوند فرموده {{متن قرآن|وَيَعْلَمُ مَا فِي الأَرْحَامِ‏‏}} <ref> و از آنچه در زهدان‌هاست آگاه است؛ سوره لقمان، آیه: ۳۴.</ref>، این بیان پروردگار بدون سبب است، اما گزارش ابوبکر به خاطر سببی بود که خداوند در نفسش ایجاد کرده بود. پس برای فقیه سزاوار است که به این قاعده متوجه بشود تا اسباب موجب کفر از اسباب غیر کفر و واجبات الهی را با غیر واجبات تشخیص بدهد، تا برای او فهم منقولات از صحابه و غیر صحابه و جمع بین منقولات و ادله شرعیه حاصل شود<ref>الذخیره، شهاب‌الدین احمد بن ادریس قرافی، ج ۱۰، ص ۵۶ - ۵۷.</ref>.
::::::*[[قرافی]] [[احمد بن ادریس]] ملقّب به شهاب‌الدین از فقهاء مالکیه گوید: انبیا و اولیا گاهی از امور غیبی خبر داده‌اند. این اخبار، اعم از این که بنابر کشف یا علم ضروری یا ظن غالب باشد، خداوند غیب را برای آن‌ها ایجاد می‌کند و این سببی است که [[علم غیب]] را برای آن‌ها لازم نموده؛ و برای همین است که ابوبکر از جنس فرزندش قبل از تولد خبر داد که او دختر است، با این که خداوند فرموده {{متن قرآن|وَيَعْلَمُ مَا فِي الأَرْحَامِ‏‏}} <ref> و از آنچه در زهدان‌هاست آگاه است؛ سوره لقمان، آیه: ۳۴.</ref>، این بیان پروردگار بدون سبب است، اما گزارش ابوبکر به خاطر سببی بود که خداوند در نفسش ایجاد کرده بود. پس برای فقیه سزاوار است که به این قاعده متوجه بشود تا اسباب موجب کفر از اسباب غیر کفر و واجبات الهی را با غیر واجبات تشخیص بدهد، تا برای او فهم منقولات از صحابه و غیر صحابه و جمع بین منقولات و ادله شرعیه حاصل شود<ref>الذخیره، شهاب‌الدین احمد بن ادریس قرافی، ج ۱۰، ص ۵۶ - ۵۷.</ref>.
::::::*[[ابن حاج]] از فقهاء مالکی گفته است: علماء ما گفته‌اند زائر [[پیامبر]]{{صل}} وقتی مقابل قبر آن حضرت ایستاده، احساس می‌کند که گویی در زمان حیات آن حضرت مقابلش ایستاده است، چون مرگ و حیات او فرقی ندارد؛ یعنی همان طوری که [[پیامبر]] در زمان حیاتش امت را مشاهده می‌کرد و به حالات و نیّات و قصدها و قلوب آن‌ها آگاهی داشت، در زمان مماتش هم چنین است و همه این امور بر او آشکار است<ref>المدخل، أبوعبدالله محمد عبدری مالکی فأسی مشهور به ابن حاج، ج۱، ص ۲۵۸ - ۲۵۹.</ref>. بعد از این بیان که، به خاطر آگاهی [[پیامبر]]{{صل}} از قلوب در حیاتش و مماتش، گوید: برای زایر لازم نیست که طلب حوائجش و بخشش گناهانش را به زبان آورد، بلکه همین که در محضر قبر [[پیامبر اکرم]]{{صل}} از قلب بگذراند، کافی است چون آن حضرت داناتر به حوائج و مصالح زایر است و دل رئوف‌تر از خود زایر و مهربان‌تر از اقربای او است»<ref>[http://fa.imamatpedia.com/wiki/گستره_علم_غیب_از_دیدگاه_ادیان_ابراهیمی_(کتاب)#.D8.AF.D8.B1.D8.A8.D8.A7.D8.B1.D9.87.D9.94_.D9.BE.D8.AF.DB.8C.D8.AF.D8.A2.D9.88.D8.B1.D9.86.D8.AF.D9.87 گستره علم غیب از دیدگاه ادیان ابراهیمی؛ ص: ۱۵۶ و ۱۵۹ و ۱۶۲ و ۱۶۳.]</ref>.
 
*[[ابن حاج]] از فقهاء مالکی گفته است: علماء ما گفته‌اند زائر [[پیامبر]]{{صل}} وقتی مقابل قبر آن حضرت ایستاده، احساس می‌کند که گویی در زمان حیات آن حضرت مقابلش ایستاده است، چون مرگ و حیات او فرقی ندارد؛ یعنی همان طوری که [[پیامبر]] در زمان حیاتش امت را مشاهده می‌کرد و به حالات و نیّات و قصدها و قلوب آن‌ها آگاهی داشت، در زمان مماتش هم چنین است و همه این امور بر او آشکار است<ref>المدخل، أبوعبدالله محمد عبدری مالکی فأسی مشهور به ابن حاج، ج۱، ص ۲۵۸ - ۲۵۹.</ref>. بعد از این بیان که، به خاطر آگاهی [[پیامبر]]{{صل}} از قلوب در حیاتش و مماتش، گوید: برای زایر لازم نیست که طلب حوائجش و بخشش گناهانش را به زبان آورد، بلکه همین که در محضر قبر [[پیامبر اکرم]]{{صل}} از قلب بگذراند، کافی است چون آن حضرت داناتر به حوائج و مصالح زایر است و دل رئوف‌تر از خود زایر و مهربان‌تر از اقربای او است»<ref>[http://fa.imamatpedia.com/wiki/گستره_علم_غیب_از_دیدگاه_ادیان_ابراهیمی_(کتاب)#.D8.AF.D8.B1.D8.A8.D8.A7.D8.B1.D9.87.D9.94_.D9.BE.D8.AF.DB.8C.D8.AF.D8.A2.D9.88.D8.B1.D9.86.D8.AF.D9.87 گستره علم غیب از دیدگاه ادیان ابراهیمی؛ ص: ۱۵۶ و ۱۵۹ و ۱۶۲ و ۱۶۳.]</ref>.
}}
}}
{{پاسخ پرسش  
{{پاسخ پرسش  
خط ۹۲: خط ۱۰۶:
| پاسخ = آقای دکتر '''[[محمد اسدی گرمارودی]]''' در کتاب ''«[[علم برگزیدگان در نقل و عقل و عرفان (کتاب)|علم برگزیدگان در نقل و عقل و عرفان]]»'' در این‌باره گفته است:
| پاسخ = آقای دکتر '''[[محمد اسدی گرمارودی]]''' در کتاب ''«[[علم برگزیدگان در نقل و عقل و عرفان (کتاب)|علم برگزیدگان در نقل و عقل و عرفان]]»'' در این‌باره گفته است:
::::::«از جمله علمای بزرگ اهل سنت [[ابن حجر هیثمی]] است که می‌گوید: معلوم ساختن برخی از علم‌های غیب به وسیله خداوند برای [[انبیا]] و اولیا، امری ممکن است و به هیچ وجه محال را لازم ندارد و انکار وقوع آن، غرض‌ورزی است؛ برای این که آنان به وسیله تعلیم الهی آگاه شده‌اند و همانا [[نووى]] در فتاوی خود به آن فتوا داده و گفته است: آن ([[غیب]]) را استقلالاً نمی‌دانند و همانا آگاهی بر آن ([[غیب]]) به اعلام الهی است. باید توجه داشت که هم ابن حجر از برجستگان عالم اهل سنّت و هم شخص [[نووی]] از چهره‌های قابل تکیه علمای عامّه است. یکی دیگر از مفسران بزرگ و از عالمان برجسته قرآنی اهل سنّت [[آلوسی]] است. تفسیر روح المعالی ایشان مورد استناد بسیاری قرار می‌گیرد. ایشان در تفسیر آیه شریفه {{متن قرآن|قُل لايَعْلَمُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَ الأَرْضِ الْغَيْبَ إِلاَّ اللَّهُ}} <ref> و نمی‌دانم، بسا این برای شما آزمونی و مایه برخورداری تا هنگامی (معیّن) باشد؛ سوره نمل، آیه: ۶۵.</ref>. می‌نویسد: شاید بتوان گفت حق این است که: علم غیبی که از غیر خدا نفی می‌شود علم ذاتی است؛ یعنی بدون واسطه، ثبوت داشته باشد و این امر برای احدی در آسمان و زمین معقول نیست؛ چون همه آن‌ها ذاتاً و صفتاً ممکن الوجود هستند؛ امّا [[علم غیب]] و احاطه علمی که برای خواص ([[انبیا]] و اولیا) هست، از این قبیل نیست؛ زیرا افاضه الهی بر آنان است (ذاتی آن‌ها نیست). <ref> روح المعانی، ج۲۰ .</ref>.
::::::«از جمله علمای بزرگ اهل سنت [[ابن حجر هیثمی]] است که می‌گوید: معلوم ساختن برخی از علم‌های غیب به وسیله خداوند برای [[انبیا]] و اولیا، امری ممکن است و به هیچ وجه محال را لازم ندارد و انکار وقوع آن، غرض‌ورزی است؛ برای این که آنان به وسیله تعلیم الهی آگاه شده‌اند و همانا [[نووى]] در فتاوی خود به آن فتوا داده و گفته است: آن ([[غیب]]) را استقلالاً نمی‌دانند و همانا آگاهی بر آن ([[غیب]]) به اعلام الهی است. باید توجه داشت که هم ابن حجر از برجستگان عالم اهل سنّت و هم شخص [[نووی]] از چهره‌های قابل تکیه علمای عامّه است. یکی دیگر از مفسران بزرگ و از عالمان برجسته قرآنی اهل سنّت [[آلوسی]] است. تفسیر روح المعالی ایشان مورد استناد بسیاری قرار می‌گیرد. ایشان در تفسیر آیه شریفه {{متن قرآن|قُل لايَعْلَمُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَ الأَرْضِ الْغَيْبَ إِلاَّ اللَّهُ}} <ref> و نمی‌دانم، بسا این برای شما آزمونی و مایه برخورداری تا هنگامی (معیّن) باشد؛ سوره نمل، آیه: ۶۵.</ref>. می‌نویسد: شاید بتوان گفت حق این است که: علم غیبی که از غیر خدا نفی می‌شود علم ذاتی است؛ یعنی بدون واسطه، ثبوت داشته باشد و این امر برای احدی در آسمان و زمین معقول نیست؛ چون همه آن‌ها ذاتاً و صفتاً ممکن الوجود هستند؛ امّا [[علم غیب]] و احاطه علمی که برای خواص ([[انبیا]] و اولیا) هست، از این قبیل نیست؛ زیرا افاضه الهی بر آنان است (ذاتی آن‌ها نیست). <ref> روح المعانی، ج۲۰ .</ref>.
::::::از شخصیت‌های علمی دیگر اهل سنت [[قاضی عضد ایجی]] را می‌توان نام برد. وی متکلّم برجسته و شاخصی بوده و کتاب "شرح المواقف" او شهرت فراوانی پیدا کرده است. ایشان در معجزه هفتم از معجزات [[پیامبر]] {{صل}} و در بخش "الکلام فی سایر المعجزات" چنین می‌نویسد: "هفتم، خبر دادن آن حضرت از [[غیب]] است؛ این سخن در قرآن آمده و احادیث صحیحه نیز آن را بیان کرده است. کسی که بخواهد در این مقوله بحث کند، از این روایات فراوان بیابد. می‌گویم همه این روایات اگر چه به حد تواتر نرسیده باشند، امّا قدر مشترک بین آن‌ها متواتر است؛ مثل شجاعت [[علی بن ابی طالب|علی]] {{ع}} و سخاوت حاتم". <ref> شرح المواقف، ج۳، ص۳۸۵.</ref>. ایشان که خود از متکلمین معروف اهل سنت است، می‌گوید: اگر کسی به قرآن و روایات صحیح مراجعه کند، نمی‌تواند منکر [[علم غیب]] و احاطه علمی آن حضرت بشود. همچنین [[قاضی ایاز]] از عالمان [[اهل سنت]] در کتاب "الشفا بالتعریف حقوق المصطفی" فصلی در کرامات [[پیامبر]] دارد. در این فصل بابی تحت عنوان "ومن ذلک ما اطلع علیه من الغیوب و ما یکون" است. شارح این کتاب علامه [[احمد بن محمد شمتی]] است. او در شرح این باب چنین می‌نویسد: "احادیث در این باب دریایی است که عمق آن درک نمی‌شود و از جمله معجزاتِ معلوم است که از [[پیامبر اسلام]] {{صل}}  به طور قطعی به ما رسیده است و از بس راویان متعدد دارد، متواتر است و تمامی راویان مختلف در معنای اطلاع غیبی آن حضرت اتفاق دارند".» <ref>[[علم برگزیدگان در نقل و عقل و عرفان (کتاب)|علم برگزیدگان در نقل و عقل و عرفان]]؛ ص: ۹۴-۹۷.</ref>.
 
از شخصیت‌های علمی دیگر اهل سنت [[قاضی عضد ایجی]] را می‌توان نام برد. وی متکلّم برجسته و شاخصی بوده و کتاب "شرح المواقف" او شهرت فراوانی پیدا کرده است. ایشان در معجزه هفتم از معجزات [[پیامبر]] {{صل}} و در بخش "الکلام فی سایر المعجزات" چنین می‌نویسد: "هفتم، خبر دادن آن حضرت از [[غیب]] است؛ این سخن در قرآن آمده و احادیث صحیحه نیز آن را بیان کرده است. کسی که بخواهد در این مقوله بحث کند، از این روایات فراوان بیابد. می‌گویم همه این روایات اگر چه به حد تواتر نرسیده باشند، امّا قدر مشترک بین آن‌ها متواتر است؛ مثل شجاعت [[علی بن ابی طالب|علی]] {{ع}} و سخاوت حاتم". <ref> شرح المواقف، ج۳، ص۳۸۵.</ref>. ایشان که خود از متکلمین معروف اهل سنت است، می‌گوید: اگر کسی به قرآن و روایات صحیح مراجعه کند، نمی‌تواند منکر [[علم غیب]] و احاطه علمی آن حضرت بشود. همچنین [[قاضی ایاز]] از عالمان [[اهل سنت]] در کتاب "الشفا بالتعریف حقوق المصطفی" فصلی در کرامات [[پیامبر]] دارد. در این فصل بابی تحت عنوان "ومن ذلک ما اطلع علیه من الغیوب و ما یکون" است. شارح این کتاب علامه [[احمد بن محمد شمتی]] است. او در شرح این باب چنین می‌نویسد: "احادیث در این باب دریایی است که عمق آن درک نمی‌شود و از جمله معجزاتِ معلوم است که از [[پیامبر اسلام]] {{صل}}  به طور قطعی به ما رسیده است و از بس راویان متعدد دارد، متواتر است و تمامی راویان مختلف در معنای اطلاع غیبی آن حضرت اتفاق دارند".» <ref>[[علم برگزیدگان در نقل و عقل و عرفان (کتاب)|علم برگزیدگان در نقل و عقل و عرفان]]؛ ص: ۹۴-۹۷.</ref>.
}}
}}
{{پاسخ پرسش  
{{پاسخ پرسش  
خط ۱۰۰: خط ۱۱۵:
| پاسخ = آقای '''[[علی اصغر رضوانی]]'''، در کتاب ''«[[علم و سلطه غیبی اولیا (کتاب)|علم و سلطه غیبی اولیا]]»'' در این‌باره گفته است:
| پاسخ = آقای '''[[علی اصغر رضوانی]]'''، در کتاب ''«[[علم و سلطه غیبی اولیا (کتاب)|علم و سلطه غیبی اولیا]]»'' در این‌باره گفته است:
::::::«[[غزالی]] می‌گوید: برای او صفتی است که به واسطه آن آنچه که در [[غیب]] تحقق خواهد یافت درک می‌کند؛ یا در بیداری و یا در خواب؛ زیرا به واسطه آن است که [[لوح محفوظ]] را مطالعه کرده و در آن [[غیب]] را می‌بیند و همچنین می‌گوید: و هرچه باطن صاف گردد آنچه که زود است در آینده تحقق پیدا کند در حدقه قلب کشف می‌شود، همان‌گونه که ورود مکه برای [[پیامبر|رسول خدا]]{{صل}} در خواب کشف شد تا اینکه گفته خداوند متعال: به طور قطع برای رسولش رؤیا به حق تحقق یافت نازل شد.<ref>احیاء علوم دین، ج۴، ص ۵۰۴.</ref>.
::::::«[[غزالی]] می‌گوید: برای او صفتی است که به واسطه آن آنچه که در [[غیب]] تحقق خواهد یافت درک می‌کند؛ یا در بیداری و یا در خواب؛ زیرا به واسطه آن است که [[لوح محفوظ]] را مطالعه کرده و در آن [[غیب]] را می‌بیند و همچنین می‌گوید: و هرچه باطن صاف گردد آنچه که زود است در آینده تحقق پیدا کند در حدقه قلب کشف می‌شود، همان‌گونه که ورود مکه برای [[پیامبر|رسول خدا]]{{صل}} در خواب کشف شد تا اینکه گفته خداوند متعال: به طور قطع برای رسولش رؤیا به حق تحقق یافت نازل شد.<ref>احیاء علوم دین، ج۴، ص ۵۰۴.</ref>.
::::::*[[علامه زرقانی]] می‌گوید: و به‌طور حتم روایات متواتر رسیده و معانی آنها اتفاق پیدا کرده بر اینکه [[پیامبر]]{{صل}} از [[غیب]] اطلاع داشته آن‌گونه که عیاض گفته است.<ref>شرح الزرقانی علی المواهب اللدنیة، ج۷، ص ۲۲۸.</ref>.
 
::::::*[[قاضی بیضاوی]] می‌گوید: هدایت خداوند دارای انواعی است که نمی‌توان آنها را شماره کرد ولی منحصر در اجناس مرتبی است... بر قلب‌های آنان اسرار کشف می‌شود و اشیاء را آن‌گونه که هست با [[وحی]] یا [[الهام]] یا خواب‌های صادق نشان می‌دهد. و این قسمی است که تنها انبیا و اولیا به آن نایل می‌گردند، و آن را قصد کرده خداوند به قولش: آنان کسانی هستند که خداوند هدایتشان نموده پس به هدایت آنان اقتدا کن.<ref>تفسیر بیضاوی.</ref>.
*[[علامه زرقانی]] می‌گوید: و به‌طور حتم روایات متواتر رسیده و معانی آنها اتفاق پیدا کرده بر اینکه [[پیامبر]]{{صل}} از [[غیب]] اطلاع داشته آن‌گونه که عیاض گفته است.<ref>شرح الزرقانی علی المواهب اللدنیة، ج۷، ص ۲۲۸.</ref>.
::::::*[[ابن حجر عسقلانی]] می‌گوید: و برای آن [[پیامبر|حضرت]]{{صل}} صفتی است که به واسطه آن درک می‌کند آنچه را که در غیب می‌باشد، و با آن است که آنچه در لوح محفوظ است مطالعه می‌کند، همانند صفتی که با آن بین شخص با ذکاوت و کودن فرق گذاشته می‌شود. پس اینها صفاتی است کمالی که برای [[پیامبر]]{{صل}} ثابت می‌باشد.<ref>فتح الباری، ج۱۶، ص ۲۱.</ref>.
 
::::::*[[ملاّ علی قاری حنفی]] می‌گوید: هرگاه روح قدسی منور شد و نوریت و اشراقش زیاد گشت با اعراض از ظلمت عالم حسّ و پاک شدن آینه قلب از زنگار طبیعت و مواظبت بر علم و عمل و جوشش انوار الهی تا اینکه نور تقویت یافته و در فضای قلبش گسترده شد، در نتیجه در آن نقش‌های ترسیم شده در لوح محفوظ منعکس می‌گردد و بر امور غیبی مطلع شده و در اجسام عالم پایین تصرف می‌نماید، بلکه در این هنگام فیاض اقدس با معرفتش که شریف‌ترین بخشش‌هاست بر آنان تجلّی می‌کند، تا چه رسد به غیر آنها؟<ref>مرقاة المفاتیح ملا علی قاری، ج۱، ص ۶۲.</ref>.
*[[قاضی بیضاوی]] می‌گوید: هدایت خداوند دارای انواعی است که نمی‌توان آنها را شماره کرد ولی منحصر در اجناس مرتبی است... بر قلب‌های آنان اسرار کشف می‌شود و اشیاء را آن‌گونه که هست با [[وحی]] یا [[الهام]] یا خواب‌های صادق نشان می‌دهد. و این قسمی است که تنها انبیا و اولیا به آن نایل می‌گردند، و آن را قصد کرده خداوند به قولش: آنان کسانی هستند که خداوند هدایتشان نموده پس به هدایت آنان اقتدا کن.<ref>تفسیر بیضاوی.</ref>.
::::::*[[قاضی شوکانی]] در ذیل آیه: {{متن قرآن|[[با توجه به آیه ۲۶ و ۲۷ سوره جن غیر از خدا چه کسی از غیب خبر دارد؟ (پرسش)|عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ]]}}<ref>«او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند. جز فرستاده‌ای را که بپسندد» سوره جن آیه ۲۶و۲۷.</ref>. می‌گوید: پس اگر بگویی: با این دلیل قرآنی ثابت شد به اینکه خداوند بر هرکس از رسولانش که مورد رضایتش باشد آنچه از غیبش بخواهد می‌دهد، پس آیا چنین رسولی که خداوند او را آنچه از غیب خواسته مطلع ساخته حق دارد برخی از امتش را از آن اخبار غیبی باخبر سازد، می‌گویم: آری و هیچ مانعی از آن نیست. و به‌طور قطع از [[پیامبر خاتم|رسول خدا]] {{صل}} در این امور چیزهایی ثابت شده که بر آشنای به سنت مطهر مخفی نمی‌باشد. وی بعد از ذکر احادیثی که در آنها خبرهای غیبی از [[پیامبر خاتم|رسول خدا]] {{صل}} آمده می‌گوید: و چون این مطلب تقریر یافت پس مانعی نیست از اینکه برخی صالحان این امت بخشی از خبرهای غیبی را که خداوند برای رسولش ظاهر کرده مطلع شوند، خبرهایی که پیامبرش آنها را برای برخی از امتش ظاهر نموده و آنان نیز برای دیگران ظاهر نموده‌اند، لذا کرامات صالحان از این قبیل می‌باشد، ولی همه آنها از فیض ربّانی است به واسطه جناب نبوی.<ref>فتح القیر، ج۵، ص ۳۱۲.</ref>.
 
::::::*از [[ابن حجر]] مکی سؤال شد درباره کسی که می‌گوید: مؤمن [[علم غیب]] می‌داند، آیا با این اعتقاد کافر می‌شود؟ چرا که خداوند متعال می‌فرماید: {{متن قرآن|[[با توجه به آیه ۶۵ سوره نمل چگونه علم غیب غیر از خدا اثبات می‌شود؟ (پرسش)|قُل لّا يَعْلَمُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ الْغَيْبَ إِلاَّ اللَّهُ وَمَا يَشْعُرُونَ أَيَّانَ يُبْعَثُونَ]]}}<ref>«بگو: جز خداوند کسی در آسمان‌ها و زمین غیب را نمی‌داند و درنمی‌یابند که چه هنگام برانگیخته خواهند شد» سوره جن آیه ۲۶و۲۷.</ref>. وی می‌گوید: و هر زمان که تفصیل دهد و بگوید: مقصودم به گفته‌ام: مؤمن علم غیب می‌داند این است که برخی از اولیا هستند که خداوند علم برخی از امور غیبی را به آنان داده است، این مطلب از آنها قبول می‌شود؛ زیرا این مطلب عقلاً جایز و نقلاً واقع است؛ و آن از جمله کرامات خارج از شمارش در طول عصرهاست؛ پس برخی آن را از راه خطاب می‌داند، و برخی نیز با کشف حجاب و برخی هم با کشف از لوح محفوظ که آن را مشاهده می‌کند. برای اثبات این مطلب آنچه که قرآن از خضر به آن خبر داده کفایت می‌کند بنابراین که او ولی باشد نه پیامبر و این آن چیزی است که از جمهور علما و جمیع عارفان نقل شده است...<ref>الفتاوی الحدیثیة، ص ۲۶۷.</ref>.
*[[ابن حجر عسقلانی]] می‌گوید: و برای آن [[پیامبر|حضرت]]{{صل}} صفتی است که به واسطه آن درک می‌کند آنچه را که در غیب می‌باشد، و با آن است که آنچه در لوح محفوظ است مطالعه می‌کند، همانند صفتی که با آن بین شخص با ذکاوت و کودن فرق گذاشته می‌شود. پس اینها صفاتی است کمالی که برای [[پیامبر]]{{صل}} ثابت می‌باشد.<ref>فتح الباری، ج۱۶، ص ۲۱.</ref>.
::::::*[[فخرالدین رازی]] در این باره می‌گوید: [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: من نزد پروردگارم بیتوته می‌کنم و او مرا اطعام داده و سیراب می‌نماید. و بدین جهت است که مشاهده می‌کنیم هرکس علمش به عالم غیب بیشتر است قلبش قوی‌تر و ضعفش کمتر است. و لذا [[امام علی|علی بن ابی‌طالب]] {{ع}} گفته: به خدا سوگند! من درِ خیبر را با قوّه جسمانی از جای نکندم بلکه با قوّه ربّانی از جای درآوردم؛ و جهتش آن است که علی در آن وقت نظرش از عالم جسمانیات قطع شده و فرشتگان با انوار عالم کبریایی نورافشانی نموده‌اند. لذا روح او تقویت شده و شبیه به جواهر ارواح عالم فرشتگان گشته و در وجود او انوار عالم قدس و عظمت تلألؤ یافته است، لذا برای او قدرتی حاصل شده که هرگز غیر از او بر آن دست نیافته است. و همچنین است بنده هرگاه بر طاعات مواظبت کند به مقامی می‌رسد که خداوند می‌فرماید: من گوش و چشم او می‌شوم، و چون نور جلال خدا گوش او شد صدای نزدیک و دور را می‌شنود، و چون آن نور دست او شد قدرت بر تصرف در امور دشوار و آسان را پیدا می‌کند.<ref>التفسیر الکبیر، ج۲۱، ص ۴۳۶.</ref>.
 
::::::*'''نتیجه‌گیری:''' از روایات و بیانات اندیشمندان اهل سنت استفاده می‌شود که علم غیب برای انبیا و اولیا امکان‌پذیر بوده و قابل دسترسی است»<ref>[[علم و سلطه غیبی اولیا (کتاب)|علم و سلطه غیبی اولیا]]، ص۳۵تا۴۱.</ref>.
*[[ملاّ علی قاری حنفی]] می‌گوید: هرگاه روح قدسی منور شد و نوریت و اشراقش زیاد گشت با اعراض از ظلمت عالم حسّ و پاک شدن آینه قلب از زنگار طبیعت و مواظبت بر علم و عمل و جوشش انوار الهی تا اینکه نور تقویت یافته و در فضای قلبش گسترده شد، در نتیجه در آن نقش‌های ترسیم شده در لوح محفوظ منعکس می‌گردد و بر امور غیبی مطلع شده و در اجسام عالم پایین تصرف می‌نماید، بلکه در این هنگام فیاض اقدس با معرفتش که شریف‌ترین بخشش‌هاست بر آنان تجلّی می‌کند، تا چه رسد به غیر آنها؟<ref>مرقاة المفاتیح ملا علی قاری، ج۱، ص ۶۲.</ref>.
 
*[[قاضی شوکانی]] در ذیل آیه: {{متن قرآن|[[با توجه به آیه ۲۶ و ۲۷ سوره جن غیر از خدا چه کسی از غیب خبر دارد؟ (پرسش)|عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ]]}}<ref>«او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند. جز فرستاده‌ای را که بپسندد» سوره جن آیه ۲۶و۲۷.</ref>. می‌گوید: پس اگر بگویی: با این دلیل قرآنی ثابت شد به اینکه خداوند بر هرکس از رسولانش که مورد رضایتش باشد آنچه از غیبش بخواهد می‌دهد، پس آیا چنین رسولی که خداوند او را آنچه از غیب خواسته مطلع ساخته حق دارد برخی از امتش را از آن اخبار غیبی باخبر سازد، می‌گویم: آری و هیچ مانعی از آن نیست. و به‌طور قطع از [[پیامبر خاتم|رسول خدا]] {{صل}} در این امور چیزهایی ثابت شده که بر آشنای به سنت مطهر مخفی نمی‌باشد. وی بعد از ذکر احادیثی که در آنها خبرهای غیبی از [[پیامبر خاتم|رسول خدا]] {{صل}} آمده می‌گوید: و چون این مطلب تقریر یافت پس مانعی نیست از اینکه برخی صالحان این امت بخشی از خبرهای غیبی را که خداوند برای رسولش ظاهر کرده مطلع شوند، خبرهایی که پیامبرش آنها را برای برخی از امتش ظاهر نموده و آنان نیز برای دیگران ظاهر نموده‌اند، لذا کرامات صالحان از این قبیل می‌باشد، ولی همه آنها از فیض ربّانی است به واسطه جناب نبوی.<ref>فتح القیر، ج۵، ص ۳۱۲.</ref>.
 
*از [[ابن حجر]] مکی سؤال شد درباره کسی که می‌گوید: مؤمن [[علم غیب]] می‌داند، آیا با این اعتقاد کافر می‌شود؟ چرا که خداوند متعال می‌فرماید: {{متن قرآن|[[با توجه به آیه ۶۵ سوره نمل چگونه علم غیب غیر از خدا اثبات می‌شود؟ (پرسش)|قُل لّا يَعْلَمُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ الْغَيْبَ إِلاَّ اللَّهُ وَمَا يَشْعُرُونَ أَيَّانَ يُبْعَثُونَ]]}}<ref>«بگو: جز خداوند کسی در آسمان‌ها و زمین غیب را نمی‌داند و درنمی‌یابند که چه هنگام برانگیخته خواهند شد» سوره جن آیه ۲۶و۲۷.</ref>. وی می‌گوید: و هر زمان که تفصیل دهد و بگوید: مقصودم به گفته‌ام: مؤمن علم غیب می‌داند این است که برخی از اولیا هستند که خداوند علم برخی از امور غیبی را به آنان داده است، این مطلب از آنها قبول می‌شود؛ زیرا این مطلب عقلاً جایز و نقلاً واقع است؛ و آن از جمله کرامات خارج از شمارش در طول عصرهاست؛ پس برخی آن را از راه خطاب می‌داند، و برخی نیز با کشف حجاب و برخی هم با کشف از لوح محفوظ که آن را مشاهده می‌کند. برای اثبات این مطلب آنچه که قرآن از خضر به آن خبر داده کفایت می‌کند بنابراین که او ولی باشد نه پیامبر و این آن چیزی است که از جمهور علما و جمیع عارفان نقل شده است...<ref>الفتاوی الحدیثیة، ص ۲۶۷.</ref>.
 
*[[فخرالدین رازی]] در این باره می‌گوید: [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: من نزد پروردگارم بیتوته می‌کنم و او مرا اطعام داده و سیراب می‌نماید. و بدین جهت است که مشاهده می‌کنیم هرکس علمش به عالم غیب بیشتر است قلبش قوی‌تر و ضعفش کمتر است. و لذا [[امام علی|علی بن ابی‌طالب]] {{ع}} گفته: به خدا سوگند! من درِ خیبر را با قوّه جسمانی از جای نکندم بلکه با قوّه ربّانی از جای درآوردم؛ و جهتش آن است که علی در آن وقت نظرش از عالم جسمانیات قطع شده و فرشتگان با انوار عالم کبریایی نورافشانی نموده‌اند. لذا روح او تقویت شده و شبیه به جواهر ارواح عالم فرشتگان گشته و در وجود او انوار عالم قدس و عظمت تلألؤ یافته است، لذا برای او قدرتی حاصل شده که هرگز غیر از او بر آن دست نیافته است. و همچنین است بنده هرگاه بر طاعات مواظبت کند به مقامی می‌رسد که خداوند می‌فرماید: من گوش و چشم او می‌شوم، و چون نور جلال خدا گوش او شد صدای نزدیک و دور را می‌شنود، و چون آن نور دست او شد قدرت بر تصرف در امور دشوار و آسان را پیدا می‌کند.<ref>التفسیر الکبیر، ج۲۱، ص ۴۳۶.</ref>.
 
*'''نتیجه‌گیری:''' از روایات و بیانات اندیشمندان اهل سنت استفاده می‌شود که علم غیب برای انبیا و اولیا امکان‌پذیر بوده و قابل دسترسی است»<ref>[[علم و سلطه غیبی اولیا (کتاب)|علم و سلطه غیبی اولیا]]، ص۳۵تا۴۱.</ref>.
}}
}}
{{پاسخ پرسش  
{{پاسخ پرسش  
خط ۱۱۵: خط ۱۳۸:
| پاسخ = آقای '''[[محمد صادق عظیمی]]''' در پایان‌نامه کارشناسی ارشد خود با عنوان ''«[[سیر تطور موضوع گستره علم امام در کلام اسلامی (پایان‌نامه)|سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی]]»'' در این‌باره گفته‌ است:
| پاسخ = آقای '''[[محمد صادق عظیمی]]''' در پایان‌نامه کارشناسی ارشد خود با عنوان ''«[[سیر تطور موضوع گستره علم امام در کلام اسلامی (پایان‌نامه)|سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی]]»'' در این‌باره گفته‌ است:
::::::«[[سعدالدین تفتازانی]] به دیدگاه متکلمان شیعه اشاره می‌کند و می‌گوید: یکی از ویژگی‌های [[امام]]{{ع}} در نزد شیعه این است که به همه امور حتی امور غیبی، زبان‌ها، حرفه‌ها و صنعت‌ها، عجایب خلقت و آفرینش و اخبار آسمان و زمین آگاه باشد. او این اعتقاد را به غلات شیعه نسبت می‌دهد و آن را ناشی از جهل و خرافات می‌داند.
::::::«[[سعدالدین تفتازانی]] به دیدگاه متکلمان شیعه اشاره می‌کند و می‌گوید: یکی از ویژگی‌های [[امام]]{{ع}} در نزد شیعه این است که به همه امور حتی امور غیبی، زبان‌ها، حرفه‌ها و صنعت‌ها، عجایب خلقت و آفرینش و اخبار آسمان و زمین آگاه باشد. او این اعتقاد را به غلات شیعه نسبت می‌دهد و آن را ناشی از جهل و خرافات می‌داند.
::::::اکثر اندیشمندان [[اهل سنت]]، [[علم غیب]] تعلیمی را برای [[پیامبران]]{{عم}} و برخی اولیای الهی قبول دارند و آن را ممکن می‌دانند. در ذیل سخنان برخی از آنان را نقل می‌کنیم:  
 
اکثر اندیشمندان [[اهل سنت]]، [[علم غیب]] تعلیمی را برای [[پیامبران]]{{عم}} و برخی اولیای الهی قبول دارند و آن را ممکن می‌دانند. در ذیل سخنان برخی از آنان را نقل می‌کنیم:  
:::::#[[غزالی]] درباره صفات انبیا می‌نویسد: ویژگی‌ [[نبی]] و [[پیامبر]]{{صل}}، آن است که او دارای صفتی است که به واسطه آن، آنچه را که در [[غیب]] تحقق خواهد یافت، در بیداری یا خواب، درک می‌کند؛ زیرا به واسطه آن صفت است که [[لوح محفوظ]] را مطالعه کرده و [[غیب]] را در آن می‌بیند<ref>غزالی، محمد، احیاء علوم الدین، ج ۴، ص ۲۵۹.</ref>.
:::::#[[غزالی]] درباره صفات انبیا می‌نویسد: ویژگی‌ [[نبی]] و [[پیامبر]]{{صل}}، آن است که او دارای صفتی است که به واسطه آن، آنچه را که در [[غیب]] تحقق خواهد یافت، در بیداری یا خواب، درک می‌کند؛ زیرا به واسطه آن صفت است که [[لوح محفوظ]] را مطالعه کرده و [[غیب]] را در آن می‌بیند<ref>غزالی، محمد، احیاء علوم الدین، ج ۴، ص ۲۵۹.</ref>.
:::::#[[قاضی بیضاوی]] می‌گوید: هدایت الهی دارای انواعی است که نمی‌توان آنها را شمرد. یکی از انواع هدایت آن است که بر قلب [[پیامبران]]{{عم}} اسرار را آشکار می‌سازد و اشیا را آن‌گونه که هست از راه [[وحی]] یا [[الهام]] یا خواب‌های راستین، به آنها نشان می‌دهد، و این قسم هدایت، اختصاص به [[انبیا]] و اولیا دارد<ref>بیضاوی، عبدالله، تفسیر بیضاوی، ج ۱، ص ۱۰.</ref>.
:::::#[[قاضی بیضاوی]] می‌گوید: هدایت الهی دارای انواعی است که نمی‌توان آنها را شمرد. یکی از انواع هدایت آن است که بر قلب [[پیامبران]]{{عم}} اسرار را آشکار می‌سازد و اشیا را آن‌گونه که هست از راه [[وحی]] یا [[الهام]] یا خواب‌های راستین، به آنها نشان می‌دهد، و این قسم هدایت، اختصاص به [[انبیا]] و اولیا دارد<ref>بیضاوی، عبدالله، تفسیر بیضاوی، ج ۱، ص ۱۰.</ref>.
:::::#[[قاضی شوکانی]] در ذیل آیه {{متن قرآن|[[با توجه به آیه ۲۶ و ۲۷ سوره جن غیر از خدا چه کسی از غیب خبر دارد؟ (پرسش)|عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ]]}}<ref>او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند. جز فرستاده‌ای را که بپسندد» سوره جن؛ آیه ۲۶ و ۲۷.</ref>. می‌گوید: اگر بگویی: با این دلیل قرآنی ثابت شد که خداوند به رسولان مورد رضایتش، غیب را آشکار ساخته است. پس آیا چنین رسولی، حق دارد برخی از امتش را از آن اخبار غیبی باخبر سازد؟ می‌گوییم: آری و هیچ مانعی از آن نیست، چنان‌که در مورد [[پیامبر خاتم|رسول اکرم]] {{صل}} ثابت شده که آن حضرت افرادی را از غیب آگاه ساخته است<ref>شوكانی، محمد، فتح القدير، ج ۵، ص ۳۷۷.</ref>.
:::::#[[قاضی شوکانی]] در ذیل آیه {{متن قرآن|[[با توجه به آیه ۲۶ و ۲۷ سوره جن غیر از خدا چه کسی از غیب خبر دارد؟ (پرسش)|عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ]]}}<ref>او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند. جز فرستاده‌ای را که بپسندد» سوره جن؛ آیه ۲۶ و ۲۷.</ref>. می‌گوید: اگر بگویی: با این دلیل قرآنی ثابت شد که خداوند به رسولان مورد رضایتش، غیب را آشکار ساخته است. پس آیا چنین رسولی، حق دارد برخی از امتش را از آن اخبار غیبی باخبر سازد؟ می‌گوییم: آری و هیچ مانعی از آن نیست، چنان‌که در مورد [[پیامبر خاتم|رسول اکرم]] {{صل}} ثابت شده که آن حضرت افرادی را از غیب آگاه ساخته است<ref>شوكانی، محمد، فتح القدير، ج ۵، ص ۳۷۷.</ref>.
::::::اکنون این پرسش مطرح می‌شود که آیا از نظر [[اهل سنت]]، [[امام]]{{ع}} نیز از افراد برگزیده‌ای است که با جهان غیب ارتباط دارد و از غیب آگاه است یا خیر؟ در پاسخ باید گفت: اکثریت [[اهل سنت]] ارتباط [[امام]]{{ع}} با عالم غیب را انکار کرده‌اند و شیعه را به خاطر اعتقادشان به [[علم غیب]] [[امامان]]{{عم}}، توبیخ و سرزنش نموده و چنین اعتقادی را دروغ و شرک پنداشته‌اند. و این پندار در تمام دوره‌های کلام اهل سنت وجود دارد.
 
::::::[[ابن عبدالرحمن ملطی]]، می‌نویسد: شیعیان می‌گویند: [[امام علی|علی]]{{ع}} [[غیب]] می‌داند و از آنچه در آینده تحقق خواهد یافت آگاه است و آنچه را در رحم زنان استقرار یافته از اولاد و آنچه را مردم در خانه‌های‌شان پنهان می‌کند می‌داند و سایر [[امامان]]{{عم}} نیز همه این امور را می‌دانند. اما سخنان این دشمنان خدا دروغ و مخالف آیه کریمه است که می‌فرماید: بگو هیچ کسی در آسمان‌ها و زمین‌، جز ذات پروردگار جهان، غیب نمی‌داند.<ref>ملطی، محمد بن عبدالرحمن، التنبیه و الرد علی اهل الاهواء و البدع، ص ۱۱۳.</ref>.
اکنون این پرسش مطرح می‌شود که آیا از نظر [[اهل سنت]]، [[امام]]{{ع}} نیز از افراد برگزیده‌ای است که با جهان غیب ارتباط دارد و از غیب آگاه است یا خیر؟ در پاسخ باید گفت: اکثریت [[اهل سنت]] ارتباط [[امام]]{{ع}} با عالم غیب را انکار کرده‌اند و شیعه را به خاطر اعتقادشان به [[علم غیب]] [[امامان]]{{عم}}، توبیخ و سرزنش نموده و چنین اعتقادی را دروغ و شرک پنداشته‌اند. و این پندار در تمام دوره‌های کلام اهل سنت وجود دارد.
::::::[[عبدالکریم خطیب]] در رد سخن مرحوم مظفر که گفته است: به اعتقاد امامیه [[امامان]]{{عم}} اولی الامری هستند که خداوند اطاعت آنان را واجب کرده است و گواهانی هستند که درقیامت براعمال مردم گواهی می‌دهند. چنین می‌گوید: از صفاتی که مظفر برای امام بیان نموده است، این فکر به ذهن انسان می‌رسد که امام خدایی است که ازخیانت چشم‌ها و تمام آنچه مردم در سینه‌های‌شان پنهان می‌کنند آگاه است<ref>خطیب، عبدالكریم، الخلافة والامامة، ص۴۴۱ .</ref>.
 
::::::[[علامه امینی]] از شخصی به نام قصیمی یاد می‌کند که وی اعتقاد شیعیان به غیب‌دانی [[ائمه]] {{عم}} را، سرزنش نموده و آن را شرک‌آمیز خوانده است. آنگاه در پاسخ این‌گونه افراد فرموده است: از جمع بین آیات و روایات گوناگون به دست می‌آید، علم غیبی که از صفات خداوند است و به او اختصاص دارد، [[علم غیب ذاتی چیست؟ (پرسش)|علم غیب ذاتی]] و مطلق است، نه مطلق علم غیب؛ زیرا به نص قرآن کریم، پیامبران، اولیا و مؤمنین، هر کدام به مقدار ظرفیت وجودی خویش، از غیب آگاه‌اند. لکن علم آنان هر قدر هم که وسیع باشد، محدود، عارضی، مسبوق به عدم و دارای آغاز و نهایت است و با تعلیم الهی تحقق یافته است و اصلاً با علم خدا که ذاتی، نامحدود، ازلی و سرمدی است قابل مقایسه نیست. بنابراین، اعتقاد شیعه به [[علم غیب]] [[امامان]]{{عم}}، هیچ مانعی ندارد. جای شگفتی است که آقایان اهل سنت ما را بر این اعتقاد، سرزنش می‌کنند در صورتی که پیشوایان آنها در کتاب‌های خود برای برخی افراد، بالاتر از آنچه ما برای امامان معتقدیم، گفته‌اند، چنان‌که نوشته‌اند: حذیفه یمانی گفت: من به تعلیم [[پیامبر]]{{صل}} از تمام آنچه گذشته و آنچه خواهد آمد تا روز قیامت آگاهم<ref>قشيری، مسلم، صحیح مسلم، كتاب الفتن، باب ۶، ح ۴.</ref>. یا در حالات برخی از زهاد می‌نویسد: در پیش چشم او لوح محفوظ بود که هرچه را می‌خواست بداند به آن لوح نگاه می‌کرد و آگاه می‌شد<ref>ابن العماد الحنبلی، عبدالحی، شذرات الذهب، ج ۸، ص ۲۸۶.</ref>. شگفت این است که این نسبت‌های بزرگ را به این افراد می‌دهند و اشکالی هم نمی‌بینند اما نسبت [[علم غیب]] تعلیمی به [[ائمه]] {{عم}} را شرک به خدا می‌دانند.<ref>امينی، عبدالحسین، الغدیر، ج ۵، ص ۸۰ – ۱۰۰.</ref>.
[[ابن عبدالرحمن ملطی]]، می‌نویسد: شیعیان می‌گویند: [[امام علی|علی]]{{ع}} [[غیب]] می‌داند و از آنچه در آینده تحقق خواهد یافت آگاه است و آنچه را در رحم زنان استقرار یافته از اولاد و آنچه را مردم در خانه‌های‌شان پنهان می‌کند می‌داند و سایر [[امامان]]{{عم}} نیز همه این امور را می‌دانند. اما سخنان این دشمنان خدا دروغ و مخالف آیه کریمه است که می‌فرماید: بگو هیچ کسی در آسمان‌ها و زمین‌، جز ذات پروردگار جهان، غیب نمی‌داند.<ref>ملطی، محمد بن عبدالرحمن، التنبیه و الرد علی اهل الاهواء و البدع، ص ۱۱۳.</ref>.
::::::البته برخی از عالمان [[اهل سنت]]، اذعان کرده‌اند که [[حضرت علی]]{{ع}}، به تعلیم الهی از [[غیب]] آگاه بوده است: [[ابن ابی‌الحدید]] در شرح کلام [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} که فرمود: {{عربی|« فَاسْأَلُونِي‏ قَبْلَ‏ أَنْ‏ تَفْقِدُونِي‏، فَوَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَا تَسْأَلُونَنِي عَنْ شَيْ‏ءٍ فِيمَا بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ السَّاعَةِ، وَ لَا عَنْ فِئَةٍ تَهْدِي مِائَةً وَ تُضِلُّ مِائَةً، إِلَّا أَنْبَأْتُكُمْ بِنَاعِقِهَا‏»}}<ref>از من بپرسید قبل از آنی که مرا از دست بدهید، قسم به خداوندی که جانم در دست اوست از من درباره مسأله‌ای در میان شما تا روز قیامت مپرسید مگر اینکه شما را آگاه خواهم ساخت، و هم چنین از گروهی که صد نفر را هدایت نمایند و صد نفر را گمراه سازند مپرسید مگر اینکه شما را نسبت به دعوت کننده آن آگاه خواهم ساخت؛ امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج ۵، ص ۸۰ – ۱۰۰.</ref>،  چنین می‌نویسد: «این سخن حضرت نه ادعای خدایی است و نه ادعای پیامبری است، بلکه اشاره به این نکته است که این اسرار غیبی را از [[پیامبر]]{{صل}} آموخته است». سپس می‌گوید: «ما [[امام علی|امیرمؤمنان]]{{ع}} را در خبرهایی که از [[غیب]] داده است، آزموده‌ایم و همه آنها را مطابق با واقع یافته‌ایم و لذا این واقع‌نمایی را بهترین دلیل بر صدق و راستی این ادعای حضرت می‌دانیم»<ref>ابن ابی‌الحدید، عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، ج ۷، ص ۴۷ – ۴۸.</ref>.
 
::::::[[فضل بن روزبهان اشعری]] نیز می‌گوید: غیب‌گویی‌هایی که [[امیرالمؤمنین]]{{ع}}، راجع به خروج ترکان و تخریب بغداد انجام داده، در بعضی از روایات آمده است و آنها به مقتضای کتاب خدا و ضرورت دین، به تعلیم خداوند بوده است<ref>مظفر، محمد حسن، دلائل الصدق، ج ۲، ص ۵۳۳.</ref>
[[عبدالکریم خطیب]] در رد سخن مرحوم مظفر که گفته است: به اعتقاد امامیه [[امامان]]{{عم}} اولی الامری هستند که خداوند اطاعت آنان را واجب کرده است و گواهانی هستند که درقیامت براعمال مردم گواهی می‌دهند. چنین می‌گوید: از صفاتی که مظفر برای امام بیان نموده است، این فکر به ذهن انسان می‌رسد که امام خدایی است که ازخیانت چشم‌ها و تمام آنچه مردم در سینه‌های‌شان پنهان می‌کنند آگاه است<ref>خطیب، عبدالكریم، الخلافة والامامة، ص۴۴۱ .</ref>.
 
[[علامه امینی]] از شخصی به نام قصیمی یاد می‌کند که وی اعتقاد شیعیان به غیب‌دانی [[ائمه]] {{عم}} را، سرزنش نموده و آن را شرک‌آمیز خوانده است. آنگاه در پاسخ این‌گونه افراد فرموده است: از جمع بین آیات و روایات گوناگون به دست می‌آید، علم غیبی که از صفات خداوند است و به او اختصاص دارد، [[علم غیب ذاتی چیست؟ (پرسش)|علم غیب ذاتی]] و مطلق است، نه مطلق علم غیب؛ زیرا به نص قرآن کریم، پیامبران، اولیا و مؤمنین، هر کدام به مقدار ظرفیت وجودی خویش، از غیب آگاه‌اند. لکن علم آنان هر قدر هم که وسیع باشد، محدود، عارضی، مسبوق به عدم و دارای آغاز و نهایت است و با تعلیم الهی تحقق یافته است و اصلاً با علم خدا که ذاتی، نامحدود، ازلی و سرمدی است قابل مقایسه نیست. بنابراین، اعتقاد شیعه به [[علم غیب]] [[امامان]]{{عم}}، هیچ مانعی ندارد. جای شگفتی است که آقایان اهل سنت ما را بر این اعتقاد، سرزنش می‌کنند در صورتی که پیشوایان آنها در کتاب‌های خود برای برخی افراد، بالاتر از آنچه ما برای امامان معتقدیم، گفته‌اند، چنان‌که نوشته‌اند: حذیفه یمانی گفت: من به تعلیم [[پیامبر]]{{صل}} از تمام آنچه گذشته و آنچه خواهد آمد تا روز قیامت آگاهم<ref>قشيری، مسلم، صحیح مسلم، كتاب الفتن، باب ۶، ح ۴.</ref>. یا در حالات برخی از زهاد می‌نویسد: در پیش چشم او لوح محفوظ بود که هرچه را می‌خواست بداند به آن لوح نگاه می‌کرد و آگاه می‌شد<ref>ابن العماد الحنبلی، عبدالحی، شذرات الذهب، ج ۸، ص ۲۸۶.</ref>. شگفت این است که این نسبت‌های بزرگ را به این افراد می‌دهند و اشکالی هم نمی‌بینند اما نسبت [[علم غیب]] تعلیمی به [[ائمه]] {{عم}} را شرک به خدا می‌دانند.<ref>امينی، عبدالحسین، الغدیر، ج ۵، ص ۸۰ – ۱۰۰.</ref>.
 
البته برخی از عالمان [[اهل سنت]]، اذعان کرده‌اند که [[حضرت علی]]{{ع}}، به تعلیم الهی از [[غیب]] آگاه بوده است: [[ابن ابی‌الحدید]] در شرح کلام [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} که فرمود: {{عربی|« فَاسْأَلُونِي‏ قَبْلَ‏ أَنْ‏ تَفْقِدُونِي‏، فَوَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَا تَسْأَلُونَنِي عَنْ شَيْ‏ءٍ فِيمَا بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ السَّاعَةِ، وَ لَا عَنْ فِئَةٍ تَهْدِي مِائَةً وَ تُضِلُّ مِائَةً، إِلَّا أَنْبَأْتُكُمْ بِنَاعِقِهَا‏»}}<ref>از من بپرسید قبل از آنی که مرا از دست بدهید، قسم به خداوندی که جانم در دست اوست از من درباره مسأله‌ای در میان شما تا روز قیامت مپرسید مگر اینکه شما را آگاه خواهم ساخت، و هم چنین از گروهی که صد نفر را هدایت نمایند و صد نفر را گمراه سازند مپرسید مگر اینکه شما را نسبت به دعوت کننده آن آگاه خواهم ساخت؛ امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج ۵، ص ۸۰ – ۱۰۰.</ref>،  چنین می‌نویسد: «این سخن حضرت نه ادعای خدایی است و نه ادعای پیامبری است، بلکه اشاره به این نکته است که این اسرار غیبی را از [[پیامبر]]{{صل}} آموخته است». سپس می‌گوید: «ما [[امام علی|امیرمؤمنان]]{{ع}} را در خبرهایی که از [[غیب]] داده است، آزموده‌ایم و همه آنها را مطابق با واقع یافته‌ایم و لذا این واقع‌نمایی را بهترین دلیل بر صدق و راستی این ادعای حضرت می‌دانیم»<ref>ابن ابی‌الحدید، عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، ج ۷، ص ۴۷ – ۴۸.</ref>.
 
[[فضل بن روزبهان اشعری]] نیز می‌گوید: غیب‌گویی‌هایی که [[امیرالمؤمنین]]{{ع}}، راجع به خروج ترکان و تخریب بغداد انجام داده، در بعضی از روایات آمده است و آنها به مقتضای کتاب خدا و ضرورت دین، به تعلیم خداوند بوده است<ref>مظفر، محمد حسن، دلائل الصدق، ج ۲، ص ۵۳۳.</ref>
::::::'''نتیجه:''' اینکه [[اهل سنت]] علم غیبی [[انبیا]] و اولیای الهی را قبول دارند. اما علم غیبی [[امامان]]{{عم}} را منکرند، مگر برخی از آنها که در خصوص [[امام علی|حضرت علی]] {{ع}} به ناچار اعتراف کرده‌اند که از غیب آگاه بوده است»<ref>[[محمد صادق عظیمی]]، [[سیر تطور موضوع گستره علم امام در کلام اسلامی (پایان‌نامه)|سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی]]، ص۳۱ و ۳۲.</ref>.
::::::'''نتیجه:''' اینکه [[اهل سنت]] علم غیبی [[انبیا]] و اولیای الهی را قبول دارند. اما علم غیبی [[امامان]]{{عم}} را منکرند، مگر برخی از آنها که در خصوص [[امام علی|حضرت علی]] {{ع}} به ناچار اعتراف کرده‌اند که از غیب آگاه بوده است»<ref>[[محمد صادق عظیمی]]، [[سیر تطور موضوع گستره علم امام در کلام اسلامی (پایان‌نامه)|سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی]]، ص۳۱ و ۳۲.</ref>.
}}
}}
خط ۱۴۳: خط ۱۷۳:
| پاسخ = '''پژوهشگران [http://morsalun.ir/%DA%A9%D9%84%D8%A7%D9%85-%D9%88-%D9%81%D9%84%D8%B3%D9%81%D9%87/%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85-%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%B3%DB%8C/%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85%D8%AA-%D8%B9%D8%A7%D9%85%D9%87/%D8%B3%D8%B1-%D8%AF%D8%B1%D8%B3-%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85%D8%AA-%DB%B4%DB%B8-%D8%B9%D9%84%D9%85-%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85 پایگاه تخصصی مرسلون]'''، در پاسخ به این پرسش آورده‌اند:
| پاسخ = '''پژوهشگران [http://morsalun.ir/%DA%A9%D9%84%D8%A7%D9%85-%D9%88-%D9%81%D9%84%D8%B3%D9%81%D9%87/%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85-%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%B3%DB%8C/%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85%D8%AA-%D8%B9%D8%A7%D9%85%D9%87/%D8%B3%D8%B1-%D8%AF%D8%B1%D8%B3-%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85%D8%AA-%DB%B4%DB%B8-%D8%B9%D9%84%D9%85-%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85 پایگاه تخصصی مرسلون]'''، در پاسخ به این پرسش آورده‌اند:
::::::«برخی از اندیشمندان [[اهل سنت]] وجود [[علم غیب]] برای [[امام]]{{ع}} را غلو و بزرگنمائی جایگاه [[امام]] محسوب می‌نمایند؛ حال آنکه منشأ این شبهه عدم درک درست آنان از مقام [[امامت]] می‏‌باشد. بدیهی است اگر [[امام]] را منهای شئون پیش گفته قرآنی او تصور کنیم، این گفته درباره‏ او موجه خواهد بود چه اینکه در این صورت [[امام]] هم به مانند همه مجتهدان و کارشناسان دینی دیگر درخواهد آمد که در اجتهاد و کارشناسی او صواب و خطا راه یافته، هیچ برتری و امتیازی برایش ثابت نیست؛‏ اما آنگاه که سه ویژگی "برتری بر انبیاء"، "هدایت تکوینی" و "[[وحی]] تسدیدی، از دل قرآن کریم برای [[امام]] به اثبات رسید، آنگاه به حکم عقل باید احاطه او به دانش و معارف دینی هم از طرق غیر عادی اثبات شود.
::::::«برخی از اندیشمندان [[اهل سنت]] وجود [[علم غیب]] برای [[امام]]{{ع}} را غلو و بزرگنمائی جایگاه [[امام]] محسوب می‌نمایند؛ حال آنکه منشأ این شبهه عدم درک درست آنان از مقام [[امامت]] می‏‌باشد. بدیهی است اگر [[امام]] را منهای شئون پیش گفته قرآنی او تصور کنیم، این گفته درباره‏ او موجه خواهد بود چه اینکه در این صورت [[امام]] هم به مانند همه مجتهدان و کارشناسان دینی دیگر درخواهد آمد که در اجتهاد و کارشناسی او صواب و خطا راه یافته، هیچ برتری و امتیازی برایش ثابت نیست؛‏ اما آنگاه که سه ویژگی "برتری بر انبیاء"، "هدایت تکوینی" و "[[وحی]] تسدیدی، از دل قرآن کریم برای [[امام]] به اثبات رسید، آنگاه به حکم عقل باید احاطه او به دانش و معارف دینی هم از طرق غیر عادی اثبات شود.
::::::در صحیح مسلم به نقل از [[حذیفه الیمان]] آمده است: [[پیامبر]]{{صل}} حوادث آینده تا قیامت را به من خبر داده ‏است»<ref>صحیح مسلم، ج4، ص ۲۲۱۷.</ref> هرگاه برای برخی از صحابه، پرده‌هایی کنار زده ‏شده و اموری پنهانی آشکار می‌‏گردد چرا نسبت به امکان این امر برای امامان هدی{{عم}} تردید شود؟
 
در صحیح مسلم به نقل از [[حذیفه الیمان]] آمده است: [[پیامبر]]{{صل}} حوادث آینده تا قیامت را به من خبر داده ‏است»<ref>صحیح مسلم، ج4، ص ۲۲۱۷.</ref> هرگاه برای برخی از صحابه، پرده‌هایی کنار زده ‏شده و اموری پنهانی آشکار می‌‏گردد چرا نسبت به امکان این امر برای امامان هدی{{عم}} تردید شود؟
::::::[[امام علی|علی]]{{ع}} نیز – به عنوان یکی از صحابه [[پیامبر اکرم]]{{صل}} و نه [[امام]] [[معصوم]] – به علوم غیبی که در سینه دارد در جای جای [[نهج البلاغه]] اشاره نموده است نظیر:
::::::[[امام علی|علی]]{{ع}} نیز – به عنوان یکی از صحابه [[پیامبر اکرم]]{{صل}} و نه [[امام]] [[معصوم]] – به علوم غیبی که در سینه دارد در جای جای [[نهج البلاغه]] اشاره نموده است نظیر:
:::::#به خدا اگر خواهم هر یک از شما را خبر دهم که از کجا آمده و به کجا رود و سرانجام کارهای او چه بود؟ توانم این کار را انجام دهم لکن ترسم که درباره‏ی من به راه غلو روید و مرا بر [[رسول خدا]]{{صل}} تفضیل نهید. من این راز را با خاصّان در میان می‏‌گذارم که بیمی‌ برایشان نیست<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۷۵.</ref>.
:::::#به خدا اگر خواهم هر یک از شما را خبر دهم که از کجا آمده و به کجا رود و سرانجام کارهای او چه بود؟ توانم این کار را انجام دهم لکن ترسم که درباره‏ی من به راه غلو روید و مرا بر [[رسول خدا]]{{صل}} تفضیل نهید. من این راز را با خاصّان در میان می‏‌گذارم که بیمی‌ برایشان نیست<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۷۵.</ref>.
خط ۱۵۵: خط ۱۸۶:
| پاسخ = پژوهشگران ''«[http://www.valiasr-aj.com/persian/shownews.php?idnews مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولی‌عصر]»'' در این‌باره گفته‌‌اند:
| پاسخ = پژوهشگران ''«[http://www.valiasr-aj.com/persian/shownews.php?idnews مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولی‌عصر]»'' در این‌باره گفته‌‌اند:
::::::*«[[آلوسی]] ذیل آیه شریفه: {{متن قرآن|[[با توجه به آیه ۶۵ سوره نمل چگونه علم غیب غیر از خدا اثبات می‌شود؟ (پرسش)|قُل لّا يَعْلَمُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ الْغَيْبَ إِلاَّ اللَّهُ وَمَا يَشْعُرُونَ أَيَّانَ يُبْعَثُونَ]]}} <ref> بگو: جز خداوند کسی در آسمان‌ها و زمین غیب را نمی‌داند و درنمی‌یابند که چه هنگام برانگیخته خواهند شد؛ سوره نمل، آیه: ۶۵.</ref>. حق این است که [[علم غیب]] که از غیر خداوند عزوجل نفی شده، علمی است که برای ذات شخص و بدون واسطه، ثابت باشد. و اما آنچه را که برای بعضی از خواص به وقوع پیوسته از این سنخ نیست بلکه جزء عنایات و افاضات الهی است که خداوند آن را بر عده‌ای از بندگان خود افاضه کند<ref> {{عربی|« لعل الحق أنّ عِلْم الغیب المنفی عن غیره جلّ وعلا هو ما کان للشخص بذاته أی بلا واسطة فی ثبوته له وما وقع للخواص لیس من هذا العلم المنفی فی شیء وانّما هو من الواجب عزّ وجلّ إفاضة منه علیهم بوجه من الوجوه فلا یقال: انّهم علموا الغیب بذلک المعنی فإنه کفر، بل یقال: انّهم أظهروا واطلعوا علی الغیب»}}؛ روح المعانی: ج۲، ص ۱۱.</ref>.
::::::*«[[آلوسی]] ذیل آیه شریفه: {{متن قرآن|[[با توجه به آیه ۶۵ سوره نمل چگونه علم غیب غیر از خدا اثبات می‌شود؟ (پرسش)|قُل لّا يَعْلَمُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ الْغَيْبَ إِلاَّ اللَّهُ وَمَا يَشْعُرُونَ أَيَّانَ يُبْعَثُونَ]]}} <ref> بگو: جز خداوند کسی در آسمان‌ها و زمین غیب را نمی‌داند و درنمی‌یابند که چه هنگام برانگیخته خواهند شد؛ سوره نمل، آیه: ۶۵.</ref>. حق این است که [[علم غیب]] که از غیر خداوند عزوجل نفی شده، علمی است که برای ذات شخص و بدون واسطه، ثابت باشد. و اما آنچه را که برای بعضی از خواص به وقوع پیوسته از این سنخ نیست بلکه جزء عنایات و افاضات الهی است که خداوند آن را بر عده‌ای از بندگان خود افاضه کند<ref> {{عربی|« لعل الحق أنّ عِلْم الغیب المنفی عن غیره جلّ وعلا هو ما کان للشخص بذاته أی بلا واسطة فی ثبوته له وما وقع للخواص لیس من هذا العلم المنفی فی شیء وانّما هو من الواجب عزّ وجلّ إفاضة منه علیهم بوجه من الوجوه فلا یقال: انّهم علموا الغیب بذلک المعنی فإنه کفر، بل یقال: انّهم أظهروا واطلعوا علی الغیب»}}؛ روح المعانی: ج۲، ص ۱۱.</ref>.
::::::*[[نووی]]: علم غیب به نحو استقلال حاصل نمی‌شود. مگر به عنایت خداوند و افاضه او.<ref>{{عربی|«لا یعلم ذلک إستقلالا إلاّ بإعلام اللّه لهم»}}</ref>.
 
::::::*[[ابن حجر]]: اینکه خداوند، انبیا و اولیاء را به پاره‌ای از علم غیب آگاه و مطلع می کند امری است ممکن و هرگز مستلزم محال نمی‌شود، و انکار آن، عناد و مکابره است<ref>{{عربی|«إعلام الله تعالی للأنبیاء والأولیاء ببعض الغیوب ممکن لا یستلزم محالا بوجه وانکار وقوعه عناد، لأنّهم علموا بإعلام الله واطلاعه لهم»}}؛ الفتاوى الحديثية: ۲۲۳.</ref>»<ref>[http://www.valiasr-aj.com/persian/shownews.php?idnews=5213 مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولی‌عصر]</ref>.
*[[نووی]]: علم غیب به نحو استقلال حاصل نمی‌شود. مگر به عنایت خداوند و افاضه او.<ref>{{عربی|«لا یعلم ذلک إستقلالا إلاّ بإعلام اللّه لهم»}}</ref>.
 
*[[ابن حجر]]: اینکه خداوند، انبیا و اولیاء را به پاره‌ای از علم غیب آگاه و مطلع می کند امری است ممکن و هرگز مستلزم محال نمی‌شود، و انکار آن، عناد و مکابره است<ref>{{عربی|«إعلام الله تعالی للأنبیاء والأولیاء ببعض الغیوب ممکن لا یستلزم محالا بوجه وانکار وقوعه عناد، لأنّهم علموا بإعلام الله واطلاعه لهم»}}؛ الفتاوى الحديثية: ۲۲۳.</ref>»<ref>[http://www.valiasr-aj.com/persian/shownews.php?idnews=5213 مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولی‌عصر]</ref>.
}}
}}


۴۱۵٬۰۷۸

ویرایش