تفسیر قرآن

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Wasity (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲ اوت ۲۰۱۸، ساعت ۱۱:۱۸ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
این مدخل از زیرشاخه‌های بحث تبیین قرآن است. "حفظ " از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل تفسیر قرآن (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.


مقدمه

  • یکی از وظایف امام(ع) در برابر قرآن کریم، حفظ آن از تحریف معنوی است. این مهم با بیان تفسیر صحیح و تأويل آن، صورت می‌گیرد. در روایات پرشماری، به نقش تفسیری امامان معصوم(ع) اشاره شده است؛ چنان‌که در تفسیر آیه ﴿﴿فَاسْأَلُواْ أَهْلَ الذِّكْرِ، بیش از بیست روایت وجود دارد که مقصود از "اهل الذكر" را امامان(ع) معرفی کرده‌اند.[۱] در این راستا مقصود از ذکر در برخی روایات صحیح، قرآن بوده،[۲] در برخی دیگر از روایات صحیح به خود پیامبر معنا شده[۳] و حتی ظاهر برخی روایات، گویای آن است که امامان(ع) مصداق انحصاری اهل الذكرند.[۴]

البته یادکرد این نکته ضروری است که شأن نزول اهل الذكر در این آیه، بنا به تصريح بسیاری از مفسران شیعه و سنی، اهل کتاب،[۵] دانشمندان یهود و نصارا،[۶] مؤمنان اهل کتاب،[۷] یا خصوص اهل تورات است[۸] و برخی نیز به‌طور عام، اهل الذكر را عالم به کتب آسمانی دانسته‌اند.[۹] با وجود این، چنان‌که گذشت، روایات مستفیضه‌ای بر تعیین ائمه اطهار(ع) به عنوان مصادیق اهل الذكر به ما رسیده است. در جمع میان این دو مطلب می‌توان گفت که اهل الذكر، عام بوده، ائمه اطهار(ع) نیز از مصادیق و بلکه مصداق کامل آن هستند. به هر روی، از اینکه امامان(ع) به عنوان اهل الذكر معرفی شده‌اند و خداوند متعال مردم را به سؤال از آنها امر کرده است، روشن می‌شود که ایشان آشنا به قرآن و سنت نبوی‌اند، مردم وظیفه دارند در فهم قرآن کریم به آنها مراجعه کنند. در برخی دیگر از روایات، با عباراتی همچون "عَيْبَةُ وَحْيِ اللَّهِ وَ أَهْلُ دِينِ اللَّهِ"[۱۰] بر شأن تفسیری امامان(ع) تأكيد شده است؛ چنان‌که در برخی روایات صحیح از تعبیر "تَرَاجِمَةُ وَحْيِ اللَّه‏" به معنای مفسران وحی الهی استفاده شده است.[۱۱] در برخی روایات، برای وصف امامان(ع)، از تعبير "أَمِينُ اللَّهِ عَلَى وَحْيِهِ‏" یاد شده است.[۱۲] فراوانی این سنخ روایات به‌گونه‌ای است که موجب اطمینان نسبت به صدور این مفهوم از پیشوایان دین می‌شود. این مفهوم در زیارت‌نامه امام حسین(ع) (که سندی صحیح دارد) بر خود پیامبر اکرم(ص) نیز اطلاق شده است: "السَّلَامُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ(ص) وَ أَمِينِ اللَّهِ عَلَى وَحْيِهِ".[۱۳] از سوی دیگر، در روایات فراوانی بر این مسئله تأكيد شده است که آیات قرآن کریم، افزون بر داشتن ظاهر، باطنی ژرف نیز دارند؛ باطنی که باید با تأمل و تدبر در آیات به آن دست یافت. فراوانی این روایات به‌گونه‌ای است که عده‌ای از محققان، مدعی تواتر معنوی این روایات شده‌اند.[۱۴] در برخی از این روایات، تنها به جنبه عمیق بودن بطون قرآن اشاره شده است؛ چنان‌که در روایتی معتبر از امام صادق(ع)، به نقل از پدران بزرگوارشان و رسول اکرم (ص) آمده است: ظاهر قرآن، شگفت‌انگیز و باطن آن، عمیق است.[۱۵]

براساس برخی از روایات، تمام آیات قرآن کریم، ظاهر و باطن دارد؛ چنان‌که فضیل بن یسار در روایتی معتبر از امام باقر(ع) نقل می‌کند که فرمودند: "مَا مِنْ آيَةٍ إِلَّا وَ لَهَا ظَهْرٌ وَ بَطْنٌ".[۱۶] در اینجا بنای ورود تفصیلی به این مسئله را نداریم[۱۷] و تنها به این نکته بسنده می‌کنیم که می‌توان گفت وجود بطون برای آیات قرآن کریم، مورد اجماع دانشمندان مسلمان است؛[۱۸] تا آنجا که غزالی می‌نویسد: "بدان هرکس گمان کند که برای قرآن جز آنچه که ظاهر تفسیر، ترجمه می‌نماید، معنایی نیست، از حد دانش خود خبر داده و در خبر دادن از دانش خود به درستی سخن گفته، ولی در قضاوتش که همه مردم را به درجه و مرتبه پایین دانش خود برگردانده، خطا کرده است؛ بلکه اخبار و آثار دلالت می‌کند بر اینکه در معانی قرآن، برای صاحبان فهم میدان وسیعی است".[۱۹]

آنچه از روایات یادشده به دست می‌آید آن است که آیات قرآن کریم افزون بر داشتن معنای ظاهری، معنایی باطنی نیز دارد که عمیق‌تر از معنای ظاهری است. روشن است که این معنای باطنی نمی‌تواند به ذهن همگان خطور کند. از سوی دیگر، یکی از علومی که به امامان(ع) داده شده، علم تأويل قرآن است. تأويل به هر معنایی که در نظر گرفته شود،[۲۰] دست‌کم روشن‌ترین معنای آن همان معانی‌ای است که در ابتدا در دسترس همگان قرار نمی‌گیرد. بنابراین، مسئله بطون قرآن و تأويل، ارتباطی تنگاتنگ با یکدیگر دارند. پس اگر امام(ع) علم به تأویل دارد، توانایی رازگشایی از بطون قرآن را نیز دارد.

اگر امام، امین خدا بر وحی (= قرآن) باشد، طبیعی است که علم به حقیقت و باطن قرآن را در اختیار دارد که می‌توان از آن به تأویل نیز یاد کرد. به نظر می‌رسد این حقیقت در روایاتی که ائمه(ع) را "راسخان در علم" می‌دانند، بازتاب یافته است و این روایات از این جهت همسو و هم‌افق‌اند؛ چنان‌که امام باقر(ع) یا امام صادق(ع) در‌این‌باره در ضمن روایتی صحیح با اشاره به آیه ﴿﴿وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ[۲۱] فرمودند: "رسول الله (ص) برترین راسخان در علم است. خداوند عزّوجلّ تمام علوم مربوط به تنزیل و تأويل قرآن را به وی آموخته است... و جانشینان پس از وی نیز تمام آن را می‌دانند...".[۲۲] همچنین ابوبصیر در روایت صحیح دیگری از امام صادق(ع) نقل می‌کند که فرمودند: "ما راسخان در علم هستیم و ما تأويل قرآن را می‌دانیم".[۲۳] به‌طور کلی انبوهی از روایات در متون حدیثی وجود دارد که علم به تأويل قرآن را یکی از علوم امامان می‌داند. رازگشایی از بطون قرآن در موارد پرشماری به وسیله ائمه اطهار(ع) به منصه ظهور رسیده است. برای نمونه، در صحيحه عبدالله بن سنان آمده است که شخصی از امام صادق(ع) می‌پرسد: معنای ﴿﴿ثُمَّ لْيَقْضُوا تَفَثَهُمْ[۲۴] چیست؟ امام(ع) می‌فرماید: "گرفتن شارب و چیدن ناخن‌ها". عبدالله می‌گوید: ذریح محاربی از شما نقل کرد که فرمودید: معنای این آیه دیدار امام است. حضرت فرمود: "آری، درست است. هم کلام او درست است و هم معنایی که اکنون گفتم. برای قرآن، ظاهر و باطنی است".[۲۵][۲۶]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۱۰ و ۲۱۱؛ محمد بن حسن صفار قمی، بصائر الدرجات، ص۳۸-۴۳.
  2. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۱۱؛ محمد بن حسن صفار قمی، بصائر الدرجات، ص۴۲ و ۴۳.
  3. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۱۰ و ۲۱۱
  4. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ص۲۱۰؛ محمد بن حسن صفار قمی، بصائر الدرجات، ص۴۱.
  5. برای نمونه، ر.ک: فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج۶، ص۵۵۷؛ ابوالفتوح رازی، روض الجنان، ج۱۲، ص۴۲؛ محمد بن محمد رضا مشهدی قمی، کنز الدقائق، ج۷، ص۲۱۱؛ محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۷، ص۲۱۱؛ سید بن قطب شاذلی، فی ظلال القرآن، ج۴، ص۲۱۷۲.
  6. محمد بن حبيب الله سبزواری نجفی، ارشاد الاذهان، ج۱، ص۲۲۷؛ سید عبدالحسین طیب، اطیب البيان، ج۸، ص۱۲۸.
  7. محمد بن احمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج۵، ص۷۸.
  8. مقاتل بن سلیمان، تفسير مقاتل، ج۲، ص۴۷۰؛ سید محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج۱۲، ص۲۵۸.
  9. سید محمد حسین فضل الله، من وحی القران، ج۱۳، ص۲۳۲.
  10. محمد بن حسن صفار قمی، بصائر الدرجات، ص۶۱؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۹۲.
  11. محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، من لایحضره الفقیه، ج۲، ص۶۰۹؛ همو، معانی الاخبار، ص۳۵؛ جعفر بن محمد بن قولویه، کامل الزیارات، ص۳۱۶؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۹۲ و ۲۶۹؛ محمد بن حسن صفار قمی، بصائر الدرجات، ص۶۲ و ۱۰۴؛ شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج۶، ص۹۷.
  12. محمد بن حسن صفار قمی، بصائر الدرجات، ص۶۲؛ محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، کمال الدین، ج۱، ص۲۵۹ و ۲۶۰؛ همو، التوحید، ص۱۵۲؛ شیخ طوسی، الغيبة، ص۱۴۹.
  13. همو، تهذیب الاحکام، ج۶، ص۵۷. در برخی دیگر از زیارت‌نامه‌ها نیز این مفهوم بر پیامبر اکرم(ص) اطلاق شده است. برای نمونه، ر.ک: جعفر بن محمد بن قولویه، کامل الزیارات، ص۴۲؛ شیخ مفید، المزار، ص۷۷.
  14. ر.ک: علی اکبر بابایی، باطن قرآن کریم، در: معرفت، ش۲۹.
  15. نهج البلاغه، کلام ۱۸؛ نیز ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۵۹۹.
  16. محمد بن حسن صفار قمی، بصائر الدرجات، ص۲۰۳؛ محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج۲۳، ص۱۹۷.
  17. برخی محققان، روایات را به شش دسته تقسیم کرده و به تفصيل از آنها سخن به میان آورده‌اند (ر.ک: علی اکبر بابایی، باطن قرآن کریم، در معرفت، ش۲۶. گفتنی است برخی عالمان از روایاتی خبر داده‌اند که بر وجود بطون - نه یک بطن - برای هر آیه تأکید کرده‌اند. برای نمونه، ر.ک: محمد کاظم خراسانی، كفاية الاصول، ص۳۸. سید حیدر آملی از هفتاد، هفتصد و هفتادهزار بطن نیز سخن به میان آورده است (سید حیدر آملی، جامع الاسرار و منبع الانوار، ص۵۳۰). با وجود این به نظر می‌رسد در جوامع روایی فریقین، روایتی که از تعدد بطون خبر داده باشد، وجود ندارد.
  18. برای نمونه، ر.ک: محمد بن جریر طبری، جامع البیان، ج۱، ص۴؛ شیخ طوسی، التبیان، ج۱، ص۹؛ حسین بن مسعود بغوی، معالم التنزیل، ج۱، ص۶۹؛ محی الدین محمد بن عربی، تفسیر ابن عربی، ج ۱، ص۶.
  19. محمد بن محمد غزالی، احياء علوم الدين، ج۱، ص۲۸۹. آلوسی نیز می‌نویسد: "سزاوار نیست برای کسی که کمترین بهره‌ای از عقل، بلکه کمترین ذره‌ای از ایمان دارد، اشتمال قرآن را بر باطن‌هایی که مبدأ فیاض بر باطن هریک از بندگانش که بخواهد، افاضه می‌کند، انکار نماید" (سید محمود آلوسی، روح المعانی، ج۱، ص۸).
  20. ر.ک: محمد اسعدی و سید محمود طيب حسینی، پژوهشی در محکم و متشابه، ص۱۵۱-۱۷۷.
  21. آل‌عمران (۳)، ۷.
  22. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۱۳.
  23. همان، ج۷، ص۴۴۲؛ محمد بن حسن صفار قمی، بصائر الدرجات، ص۲۰۲. در بصائر الدرجات، هشت روایت نقل شده است. گفتنی است برخی مفسران، واوِ پیش از "الراسخون" را استینافیه گرفته و علم به تأويل را در خداوند متعال منحصر دانسته‌اند؛ اما تصریح کرده‌اند که منافاتی با این ندارد که انحصار در این آیه، در مواردی استثنا خورده باشد؛ چنان‌که در آیاتی، علم غیب مخصوص خداوند شمرده شده است؛ اما مستثنیاتی برای آن وجود دارد (سید محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج۳، ص۲۸). همچنین امام علی(ع) در خطبه "اشباح" به‌گونه‌ای سخن گفته‌اند که راسخان در علم، علم به تأويل ندارند: "وَ اعْلَمْ أَنَّ الرَّاسِخِينَ فِي الْعِلْمِ هُمُ الَّذِينَ أَغْنَاهُمْ عَنِ اقْتِحَامِ السُّدَدِ الْمَضْرُوبَةِ دُونَ الْغُيُوبِ الْإِقْرَارُ بِجُمْلَةِ مَا جَهِلُوا تَفْسِيرَهُ مِنَ الْغَيْبِ الْمَحْجُوبِ" (نهج البلاغه، خطبه ۹۱) با وجود این، برخی دیگر از محققان معتقدند که اولاً روایات صریح و صحیحی وجود دارد که امامان(ع) از راسخان در علم و عالم به تأویل‌اند؛ ثانياً، بسیار بعید است که خداوند آیاتی را برای تربیت انسان‌ها نازل کرده باشد که علم آن را جز خودش کسی نداند؛ ثالثاً، در طول تاریخ، مفسران تمام تلاش خود را کرده‌اند تا معنای آیات را بفهمند و این‌گونه نبوده که بگویند فهم برخی آیات، مخصوص خداوند است (ر.ک: ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۲، ص۴۴۰-۴۴۲). اینکه واو در این آیه، استینافیه است یا عاطفه، در جای خود قابل بحث است (ر.ک: محمد اسعدی و سید محمود طيب حسینی، پژوهشی در محکم و متشابه، ص۲۳۱-۲۴۵). با وجود این، بنابر هر دو نظر، براساس صریح روایات، امامان(ع) کسانی هستند که اولاً، از راسخان هستند؛ و ثانياً علم به تأویل نیز دارند. به دیگر بیان، سخن روایات هم با دیدگاهی که واو را عاطفه می‌داند، سازگار است و هم با این نظر که واو استینافیه است؛ با این توضیح که خداوند متعال، راسخان را نیز از تأویل آیات آگاه ساخته است.
  24. حج (۲۲)، ۲۹.
  25. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۴، ص۵۴۹.
  26. ر. ک. فاریاب، محمد حسین، بررسی انطباق شئون امامت در کلام امامیه بر قرآن و سنت صفحه۲۳۶ تا ۲۴۲.