جعده سلمی
آشنایی اجمالی
ابن شبه[۱] نام پدرش را «عبدالله» گفته است. به گفته ابن حجر[۲]، وی زمان جاهلیت را درک کرده و صحابی نیست از این رو ابن حجر در بخش سوم کتابشن (مخضرمین) از او یاد کرده است. ابوالقاسم حسن بن بشر آمدی حکایتی از او در مدینه در زمان عمر نقل کرده است. براساس این خبر، او در مدینه با زنان به گفتگو و شوخی میپرداخت. گاهی یکی از زنان را میبست و به او میگفت راه برود و او چون به زمین میافتاد، دیگران میخندیدند. چون این رفتار او به بقیله اشجعی که در سپاه عمر به سر میبرد یا برخی از سپاهیان عمر رسید، با سرودن شعری این جریان را به اطلاع عمر رساندند و او دستور داد جعده را تبعید کنند. یا بنا بر نقلی، عمر او را تنبیه و سپس به عمان تبعید کرد[۳]. یا او را تازیانه زد و از اینکه نزد زنان خواننده برود نهی کرد[۴].[۵]
جستارهای وابسته
- مراد (قبیله)
منابع
پانویس
- ↑ ابن شبه نمیری، عمر، تاریخ المدینة المنوره، ج۲، ص۷۶۱.
- ↑ ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۶۳۶.
- ↑ ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۶۳۶؛ و با اندکی تفاوت ر. ک: ابن حجر، فتح، ج۱۲، ص۱۴۲؛ ابن منظور، الازار، ج۴، ص۱۷.
- ↑ ر. ک: ابن شبه نمیری، عمر، تاریخ المدینة المنوره، ج۲، ص۷۶۱.
- ↑ خانجانی، قاسم، مقاله «جعده سلمی»، دانشنامه سیره نبوی ج۲، ص ۳۹۴.