خوارج

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Wasity (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۵ اوت ۲۰۱۸، ساعت ۱۰:۳۰ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

خوارج

پیدایش خوارج: خوارج در لغت به معنای شورشیان است. پیدایش این گروه به جنگ صفين باز می‌گردد. در آخرین روزی که سپاه امام علی (ع) در آستانه پیروزی بود سپاه معاویه قرآن‌ها را بر سر نیزه کردند تا یاران علی (ع) دچار تردید شوند. علی (ع) با تیزهوشی دستور به ادامه جنگ داد و فرمود: حقیقت قرآن منم و این کاغذها ظاهر قرآن است. کاغذ قرآن در برابر حقیقت آن احترامی ندارد. اصحاب خاص امام علی (ع) به رهبری مالک اشتر به جنگ ادامه دادند، ولی برخی افراد ظاهربین نادان و مقدس‌نمای فاقد تشخیص، امام را به ترک جنگ مجبور کردند. تلاش علی (ع) برای روشن کردن این افراد بی‌فایده بود و حضرت به ناچار حکمیت را پذیرفت. عمروعاص از سوی معاویه حکم شد و امام علی (ع) نیز عبدالله بن عباس را معرفی کرد؛ اما این جاهلان به بهانۀ خویشاوندی او با علی (ع)، با این پیشنهاد مخالفت کردند. امام علی (ع) مالک اشتر را معرفی کرد که با او نیز مخالفت کردند. سرانجام ابوموسی اشعری را که فردی احمق و با گرایش‌هایی ضد علی (ع) بود، معرفی کردند. او نیز با ساده‌لوحی از عمروعاص فریب خورد و معاویه برای خلافت تعیین شد. پس از این رسوایی، مقدس‌نمایان، امام را مقصر دانستند و مدعی شدند حکمیت انسان کفر است و حکم تنها از آن خداوند است. آنها امام علی (ع) را کافر دانسته و او را به توبه و استغفار امر کردند، اما علی (ع) این کار را نپذیرفت و ایشان حکم ارتداد علی (ع) را صادر کردند. این عده در آینده‌ای نه چندان دور باغی و شورشی شدند و به خوارج لقب یافتند. حزب سیاسی ایشان کم‌کم تبدیل به یک جریان فاسد عقیدتی با اصول عقایدی خشک و شکننده شد.[۱] در میان دشمنان امام علی (ع) خطر خوارج بیش از دیگران و مقابله با ایشان نیز دشوارتر بود؛ زیرا تقوای ظاهری آنان هر مؤمن نافذالايمانی را به تردید وا می‌داشت. جوی تاریک و فضایی پر از شک و تردید به وجود آمده بود. امام علی (ع) در عظمت مقابله با خوارج فرمودند: تنها من بودم که چشم این فتنه را درآوردم. کسی غیر از من جرأت چنین اقدامی را نداشت. در آن شرایط موج تاریکی و شبهه‌ناکی بالا گرفته بود.[۲] امام علی (ع) می‌دانست که قوت گرفتن ایشان اسلام را به جمود و تحجر و ظاهرگرایی می‌کشاند و لطمه جبران‌ناپذیری بر اسلام وارد می‌سازد.[۳]

اوصاف خوارج: روحیه خوارج مرکب از زشتی و زیبایی است ولی در مجموع روحيۀ خطرناک و وحشتناکی است که آنها را در صف دشمنان امام علی (ع) قرار داد.

  1. فداکاری و مبارزه؛ آنها روحیه‌ای مبارزه‌گر و فداکار داشتند و در راه عقیده خویش سرسختانه می‌کوشیدند. معاویه پدر یکی از خوارج را به دنبال پسرش فرستاد. پدر که نتوانست فرزندش را منصرف کند عاقبت به او گفت: می‌روم و کودک خردسالت را می‌آورم تا او را ببینی و به واسطه مهر پدری از این کار دست برداری. فرزند پاسخ داد: به خدا قسم، من به ضربتی سخت مشتاق‌ترم تا به فرزندم.
  2. تمسک و عبادت؛ خوارج بسیار متنسک بودند؛ به احکام اسلام سخت پایبند بودند. ابن عباس درباره ایشان به علی (ع) می‌گوید: دوازده هزار نفر که از کثرت عبادت پیشانی‌هایشان پینه بسته و از فرط سجده، دست‌هایشان مانند پاهای شتر سخت شده است. پیراهن کهنه و مندرس دارند ولی بسیار مصمم و قاطع هستند. ابن عباس از دیدن تقوای آنها در حیرت افتاده بود. او می‌بایست با کسانی می‌جنگید که از وی عابد‌تر و زاهدتر بودند. از او کمتر گناه می‌کردند و حتی یک دروغ نمی‌گفتند و یاران علی (ع) تنها با اطمینان به او بود که توانستند با افرادی با چنین ظاهر نورانی جنگ کنند.[۴]
  3. جهل و نادانی؛ ایشان مردمی جاهل و نادان بودند. حقایق را نمی‌فهمیدند و معارف را بد تفسیر می‌کردند. خوارج با روح فرهنگ اسلامی ناآشنا بودند. امام علی (ع) می‌فرماید: ایشان مردمی خشن، فاقد اندیشۀ عالی و احساسات لطیف، مردمی پست، برده‌صفت، اوباش هستند که از هر گوشه‌ای جمع شده و از هر ناحیه‌ای گرد هم آمده‌اند (ریشه ندارند) و باید تربیت شوند و تعلیمات دینی ببینند. باید کسی قیم آنها باشد و برایشان حکومت کند. اینها مانند مهاجرین و انصار نبودند که تربیت‌شدۀ پیامبران باشند.[۵] جهالت این گروه باعث تردید و گمراهی دیگران نیز می‌شد. آنان آن‌چنان جاهل بودند که در تمجيد عمل ابن ملجم، قاتل علی (ع) شعری بدین مضمون سرودند: ارزش عمل او از عبادت تمام انسان‌ها بالاتر است.[۶]
  4. کوته‌بینی و تنگ‌نظری؛ مردمی کوته‌بین و تنگ‌نظر بودند. تنها خود را اهل هدایت دانسته و سایر مردم را در ضلالت و گمراهی و جهنمی می‌شمردند. تنگ‌نظری خود را به صورت عقیده‌ای دینی مطرح می‌کردند. افراد را با ارتکاب یک کبيره مثل دروغ یا غیبت، کافر و مستحق خلود در آتش می‌دانستند.
  5. ظاهربینی و ساده‌لوحی؛ خوارج تنها به ظاهر عبادت‌ها توجه داشته و در اثر ناآشنایی با روح فرهنگ اسلامی به راحتی فریب می‌خوردند. مانند ماجرای بر نیزه کردن قرآن که فریب ظاهر قرآن را خوردند.[۷]
  6. تزلزل و بی‌ثباتی در عقیده؛ ایشان به دلیل فقدان بینش عمیق به سرعت اختلاف‌نظر پیدا کرده و تغییر عقیده می‌دادند. مثلاً ایشان نخست بر حکمیت تأکید داشتند و سپس آن را به شدت محکوم کرده و مساوی كفر دانستند و یا اینکه ابتدا وجود خلیفه و حاکم را غیرضروری و غیرشرعی می‌پنداشتند، ولی بعداً با عبدالله بن وهب راسبی بیعت کردند.[۸]

عقاید و دیدگاه‌های خوارج: پیدایش خوارج ابتدا در قالب جریان سیاسی بود، ولی سپس به جریان فکری و عقیدتی تبدیل شد که مهم‌ترین مبانی فکری آنها از این قرار است:

  1. راضی شدن به حکمیت کفر است و هرکس به آن راضی شده همچون علی ، عثمان، اصحاب جمل، اصحاب حکمیت و ... کافر است و باید توبه کند. آنان خود را هم کافر می‌دانستند و از کار خود توبه کردند.
  2. هر کس که افراد توبه نکرده همچون علی و عثمان و ... را کافر نداند کافر است.
  3. ایمان تنها عقیده قلبی نیست، بلکه عمل نیز بخشی از ایمان است. پس اگر کسی گناه کند، کافر می‌شود. چون علی (ع) کافر است، تمام جامعۀ زمان او نیز کافر هستند.[۹]
  4. حکومت‌ها ریشۀ فساد هستند، پس باید امر به معروف را از آنها شروع کرد. در وجوب امر به معروف، احتمال تأثير و عدم ترتب مفسده شرط نیست. خوارج دو شرط اصلی امر به معروف و نهی از منکر را نداشتند: بصیرت در دین و بصیرت در عمل. لذا با علم به اینکه خونشان هدر می‌رود و هیچ نتیجه‌ای بر قیام آنها مترتب نیست قیام و امر به معروف را واجب می‌دانستند.[۱۰]
  5. خوارج ابتدا معتقد بودند که با وجود قرآن، نیازی به حاکم و خلیفه نیست و مردم خود باید به کتاب خدا عمل کنند. بعداً از این اعتقاد برگشتند و با عبدالله بن واهب راسبی بیعت کردند و معتقد شدند که خلافت باید با انتخابات آزاد صورت گیرد؛ خلاف نظر شیعه که خلافت را امری الهی می‌داند.[۱۱]
  6. آنها تمام فرقه‌های مسلمانان را غیر از خوارج، کافر شمرده و به همین دلیل با آنها نماز نمی‌خواندند، ذبیحۀ آنها را پاک نمی‌دانستند و با آنان ازدواج نمی‌کردند.[۱۲]
  7. خوارج خلافت ابوبکر و عمر و انتخاب عثمان و علی (ع) را صحیح می‌شمردند؛ ولی عثمان را به دلیل انحراف و نادیده گرفتن مصالح مسلمانان و امام علی (ع) را به دلیل پذیرش حکمیت و توبه نکردن کافر و واجب‌القتل می‌پنداشتند. آنان با سایر خلفا نیز همواره در جنگ بودند.[۱۳]

خوارج امروز

گرچه خوارج منقرض شده‌اند ولی افکار ایشان در میان مسلمانان ریشه دوانید و روح این تفکر در میان بسیاری از مقدس‌نماها وجود داشته و مزاحمی برای پیشرفت اسلام و مسلمانان بوده است. امام علی (ع) مخالف فکر خوارج بودند. شخص آنها و فکر آنها در هر زمانی که باشد مورد انتقاد علی (ع) است.[۱۴] یکی از مشخصات تفکر خوارج که در حال حاضر هم میان مسلمانان وجود دارد ظاهرگرایی و تشخیص حق و باطل به اعتبار شخصیت‌ها و چهره‌های تأثیرگذار در جامعه است. ایشان در هر قضیه‌ای ظاهر را دیده و معتقد بودند اکثریت که بزرگان صحابه هم در میان آنها هستند، ملاک حقیقت‌اند. در حالی که در اندیشه امیرمؤمنان (ع) حق و باطل مقياس شخصیت‌ها است نه اینکه اشخاص مقياس حق و باطل باشند.[۱۵] تنگ‌نظری نیز از دیگر ویژگی خوارج است که امروز در جامعه اسلامی مشاهده می‌شود. امروزه برخی خشک‌مغزان، همه مردم جهان، جز عده کمی مانند خود را، به دیده الحاد و کفر می‌نگرند و دایره اسلام و هدایت را بسیار محدود می‌پندارند. این تفکر که سایر فرق مسلمانان مخلد در عذاب هستند از خوارج به مسلمانان رسیده است.[۱۶] علی (ع) همواره با جهالت و خشکه‌مقدسی مخالف است و از شیعیان خود در هر زمانی انتظار هوشیاری و بینش دارد.[۱۷] درسی که می‌توانیم از خوارج برای این دوران بگیریم لزوم هماهنگی میان تقدس و بینش افراد است. تاریخ اسلام گواه این مطلب است که با افزایش مقدس‌های فاقد بینش و بصیرت، خطر عوام‌فریبی از سوی دشمنان بیشتر شده است. منفعت‌پرستان با زیرکی از تقوای بدون بصیرت برخی متدينان سوء استفاده کرده و حوادثی همچون بر نیزه کردن قرآن بارها رخ داده است. نکته دیگر اینکه بسنده کردن به کلیات بی‌نتیجه است. بدون تعیین طرز صحیح استنباط و برداشت از قرآن دعوت به پیروی از قرآن مفید نیست. خوارج گرچه دعوت به قرآن می‌کردند، ولی چون با شیوه صحیح استفاده از این منبع نورانی آشنا نبودند بیشتر گمراه می‌شدند. قرآن وجوه متعددی دارد که باعث گمراهی بیشتر افراد فاسد می‌شود. مثلاً در قرآن از حقانیت علی (ع) یا معاویه در جنگ صفین سخنی به میان نیامده است، بلکه تنها توصیه به هوشیاری در تشخیص فرقه ظالم شده است. علی (ع) می‌فرماید: عدم تطبیق کلیات به مصادیق جزئی بی‌فایده است. باید در هر زمان مصداق ظلم و عدل را به درستی تشخیص داد.[۱۸][۱۹]

  1. مطهری مرتضی، جاذبه و دافعه علی، مجموعه آثار، ج ۱۶، ص ۲۹۴؛ ج ۲۱، ص ۸۸.
  2. نهج البلاغه، خطبه ۹۰.
  3. مطهری مرتضی، سیری در نهج البلاغه، مجموعه آثار، ج ۱۶، ص ۴۹۲.
  4. همان، صص ۳۱۷ و ۶۰۰.
  5. نهج البلاغه، خطبه ۲۳۸.
  6. مطهری مرتضی، مشکلات علی، مجموعه آثار، ج ۱۶، ص ۶۱۲.
  7. همان، ص ۳۲۰.
  8. یادداشت‌ها، ج ۳، ص ۳۶۷.
  9. یادداشت‌ها، ج ۳، ص ۳۷۶.
  10. مطهری مرتضی، معاد (کتاب)معاد، مجموعه آثار، ج ۴، ص ۹۶۴؛ یادداشت‌ها، ج ۳، صص ۳۷۲ و ۳۸۶؛ جاذبه و دافعه علی (کتاب)جاذبه و دافعه علی، مجموعه آثار، ج ۱۶، ص ۳۰۰.
  11. مطهری مرتضی، سیری در نهج البلاغه، مجموعه آثار، ج ۱۶، ص ۳۰۱؛ معاد (کتاب)معاد، مجموعه آثار، ج ۴، ص ۹۶۴.
  12. مطهری مرتضی، اصل عدل در اسلام، مجموعه آثار، ج ۴، ص ۹۶۳.
  13. مطهری مرتضی، جاذبه و دافعه علی، مجموعه آثار، ج ۱۶، ص ۳۰۳؛ یادداشت‌ها، ج ۳، ص ۳۶۷.
  14. مطهری مرتضی، مشکلات علی، مجموعه آثار، ج ۱۶، صص ۲۹۳، ۳۰۹ و ۶۱۱.
  15. مطهری مرتضی، جاذبه و دافعه علی، مجموعه آثار، ج ۱۶، ص ۳۰۶.
  16. مطهری مرتضی، جاذبه و دافعه علی، مجموعه آثار، ج ۱۶، ص ۲۹۳؛ یادداشت‌ها، ج ۳، ص ۳۷۱.
  17. مطهری مرتضی، مشکلات علی، مجموعه آثار، ج ۱۶، ص ۶۱۱.
  18. یادداشت‌ها، ج ۳، ص ۳۷۴.
  19. محمدی، عبدالله، امیر مؤمنان علی؛ چلچراغ حکمت صفحه ۹۳ تا۱۰۶.