اولین دریافت وحی توسط پیامبر چگونه بود؟ (پرسش)
اولین دریافت وحی توسط پیامبر چگونه بود؟ یکی از پرسشهای مرتبط به بحث عصمت است که میتوان با عبارتهای متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤالهای مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی عصمت مراجعه شود.
اولین دریافت وحی توسط پیامبر چگونه بود؟ | |
---|---|
موضوع اصلی | بانک جامع پرسش و پاسخ عصمت |
مدخل بالاتر | عصمت / عصمت وحی |
مدخل اصلی | گستره عصمت پیامبر خاتم |
تعداد پاسخ | ۱ پاسخ |
پاسخ نخست
حجت الاسلام و المسلمین دکتر شریفی و آقای دکتر یوسفیان در کتاب «پژوهشی در عصمت معصومان» در اینباره گفتهاند:
«در آثار متعددی از علمای اهل سنّت، درباره چگونگی اولین دریافت وحی توسط پیامبر(ص) داستانی بدین مضمون از عایشه نقل شده است: پیامبر(ص) در غار حرا مشغول عبادت و تسبیح خداوند بود که فرشته وحی بر او نازل شد و به پیامبر(ص) عرض کرد: بخوان! پیامبر گفت: من خواندن نمیتوانم. در این هنگام، فرشته وحی پیامبر را گرفت و چنان فشار داد که توان و طاقت از او گرفته شد و مشرف به موت گردید. سپس پیامبر(ص) را رها کرد. بار دیگر به پیامبر(ص) عرض کرد: بخوان! باز هم پیامبر(ص) در جواب فرمود: خواندن نمیدانم. و دوباره فرشته وحی همان عمل را تکرار کرد. مجدداً این برنامه برای باز سوم تکرار شد. و سپس به پیامبر(ص) عرض کرد: ﴿اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ * خَلَقَ الْإِنْسَانَ مِنْ عَلَقٍ * اقْرَأْ وَرَبُّكَ الْأَكْرَمُ * الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ * عَلَّمَ الْإِنْسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ﴾[۱].
پیامبر(ص) پس از این جریان، وحشتزده و ترسان به مکّه بازگشت و به نزد خدیجه رفت و به او پناه برد. تا اینکه پس از فروکش نمودن ترس و وحشتش، جریان را برای خدیجه باز گفت، و افزود: "من بر جان خویش نگران و ترسانم". خدیجه او را دلداری داد و گفت: "خاطر آسوده دار که خداوند تو را تنها نمیگذارد؛ زیرا که تو صله رحم به جا میآوری و مهمانها را گرامی میداری و...".
سپس خدیجه برای اطمینان خاطر پیامبر، او را به نزد پسر عمویش ورقة بن نوفل - که پیرمرد نابینا اما عالم به مطالب تورات و انجیل بود- برد. پیامبر ماجرای ترسناک و وحشتانگیزی را که برایش رخ داده بود. بازگو نمود. وی نگرانی پیامبر را بیمورد خواند و او را آگاه نمود که این وحی الهی است که بر تو نازل شده و همان چیزی است که بر انبیای سابق، همچون موسی(ع) هم نازل میشده است. در پایان، چندی از حوادث ناگوار و تلخی را که در آینده برای حضرت رخ میداد، به اطلاع او رساند و اظهار امیدواری کرد که ایّام پیامبر را درک کند. به او ایمان آورد و او را یاری نماید[۲].
نقد و بررسی: با توجّه به توضیحاتی که پیرامون مفهوم وحی و ویژگیهای آن داده شد، بطلان اینگونه نقلها و قصهها، روشن است؛ زیرا همچنان که گفته شد، امکان خطا و اشتباه در وحی داده نمیشود. بلکه وحی به این معناست که شخصی که استعداد دریافت آن را پیدا میکند، از یک شهود و علم حضوری برخوردار میگردد که ارتباط آن را با خداوند، آشکارا مییابد. این، همان ادراک و شهودی است که ما از آن، تعبیر به وحی و دریافت پیام الهی میکنیم. پس محال است که پیامبر متوجه دریافت وحی نباشد و یا نداند که آنچه دریافت میکند، پیام خداوند است.
مهمترین اشکالاتی که بر این افسانه، از سوی محققان و اندیشمندان اسلامی بیان شده، به قرار زیر است:
- این نقل از نظر سند ضعیف است؛ یعنی، افرادی که در سلسله سند این جریان قرار گرفتهاند، همچون: زُهَری و عروة بن زبیر، همگی غیر قابل اعتماد بوده، مورخان و اصحاب رجال، آنان را افرادی فاسق و منافق شمردهاند[۳].
- با مطالعه کتب گوناگونی که این قصه را نقل کردهاند و مقایسه آنها با یکدیگر، به تناقضات آشکاری بر میخوریم که بر هر شخصی، ساختگی بودن آن را مینمایاند؛ به عنوان مثال: در بعضی از نقلها آمده است: خدیجه، پیامبر را همراه با ابوبکر به خانه ورقة بن نوفل فرستاد و پیامبر این گونه جریان را تعریف کرد: "از پشت سرم صدایی شنیدم که میگفت: محمد! محمد!... سپس با شنیدن آن فرار کردم". ورقه به پیامبر گفت: از این پس هرگاه این ندا را شنیدی، فرار نکن و بایست و گوش به سخن او بده، تا معلوم گردد که چه میخواهد بگوید...[۴]. در برخی دیگر از نقلها میگویند: خود خدیجه، جریان پیامبر را به اطلاع پسر عمویش، ورقه، رساند. پس از مدتی، ورقه پیامبر را در حال طواف کعبه ملاقات کرد و از دیدنیها و شنیدنیهای پیامبر پرسید و بعد به او گفت که تو پیامبر هستی[۵]. در بعضی دیگر از نقلها کارهایی را به حضرت خدیجه و پیامبر(ص) - برای تشخیص وحی از القای شیطان- نسبت میدهند که قلم از نوشتن آنها شرم دارد[۶]. به هر حال، از مجموع این تعارضات برای انسان ثابت میگردد که این افسانه از ساختههای دشمنان دین و پیامبر است. چون شروع وحی به یک صورت بیشتر نبوده است و حال آنکه چگونگی دریافت اولین وحی و همچنین نحوه تماس با ورقه بن نوفل به صورتهای متعارض و متضادی نقل شده است که جمع و قبول همه آنها ممکن نیست.
- اینکه جبرئیل برای القای وحی به پیامبر، او را سخت میفشارد، چه وجهی دارد؟ مگر پیامبری و نبوّت، تمرین زورآزمایی است؟! به علاوه، آن گونه که در این داستان آمده است، جبرئیل امری غیر معقول و ناشدنی را از پیامبر میخواهد و آن، امر کردن او به قرائت چیزی است که به او ارائه نکرده است؟
همچنین، اینکه پیامبر در جواب جبرئیل میگوید، من قادر به خواندن نیستم – آنگونه که در این داستان آمده است- به نظر میرسد جواب منطقی و معقولی نباشد؛ زیرا از طرف جبرئیل، نوشتهای به پیامبر ارائه نشده بود تا حضرت از خواندن آن اظهار عجز کنند![۷]
آنچه خرد پسند و مورد تأیید روایات ائمه اطهار(ع) است، این است که: پیامبر اکرم(ص) در غار حرا بودند که جبرئیل بر حضرتش نازل شد و پیام الهی را بدو القا نمود. پیامبر اکرم(ص) هم، با اطمینان و آرامش، آن را دریافت کرد و خوشحال و مسرور از این سعادت بزرگ به خانه بازگشت و بشارت نبوّت خود را به خانوادهاش داد. خدیجه(س) نیز از شنیدن ماجرا، بسیار خوشنود گردید و اسلام اختیار کرد[۸].
در روایتی از امام صادق(ع) پرسیدند: «عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) كَيْفَ لَمْ يَخَفْ رَسُولُ اللَّهِ(ص) فِيمَا يَأْتِيهِ مِنْ قِبَلِ اللَّهِ أَنْ يَكُونَ ذَلِكَ مِمَّا يَنْزِغُ بِهِ الشَّيْطَانُ»[۹]؛ حضرت در پاسخ فرمود: «إِنَّ اللَّهَ إِذَا اتَّخَذَ عَبْداً رَسُولًا أَنْزَلَ عَلَيْهِ السَّكِينَةَ وَ الْوَقَارَ فَكَانَ يَأْتِيهِ مِنْ قِبَلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِثْلُ الَّذِي يَرَاهُ بِعَيْنِهِ»[۱۰]؛ «و سئل(ع) كَيْفَ عَلِمَتِ الرُّسُلُ أَنَّهَا رُسُلٌ قَالَ كُشِفَ عَنْهَا الْغِطَاءُ»[۱۱]»[۱۲].
پانویس
- ↑ «بخوان به نام پروردگار خویش که آفرید * آدمی را از خونپارهای فروبسته آفرید * بخوان و (بدان که) پروردگار تو گرامیترین است * همان که با قلم آموزش داد * به انسان آنچه نمیدانست آموخت» سوره علق، آیه ۱-۵.
- ↑ صحیح بخاری، ج۱، ص۵۹-۶۰؛ صحیح مسلم، ج۱، ص۱۸۷-۱۹۰؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۶۷؛ البدایة و النهایة، ج۳، ص۵-۶؛ السیرة الحلبیة، ج۱، ص۲۴۲-۲۴۳.
- ↑ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۱۰۲؛ ترجمه الغارات، ص۳۱۰؛ صفة الصورة. ج۲، ص۴۴۱، برای توضیح بیشتر، ر.ک: الصحیح من سیرة النبی الأعظم، ج۱، ص۲۲۰-۲۲۲.
- ↑ البدایة و النهایة، ج۳، ص۱۴-۱۵؛ السیرة الحلبیه، ج۱،ص۲۵۰.
- ↑ سیرة ابن هشام، ج۱، ص۲۳۸؛ السیرة الحلبیه، ج۱، ص۲۳۹.
- ↑ ر.ک: البدایة و النهایة، ج۳، ص۱۵-۱۶؛ سیرة ابن هشام، ج۱، ص۲۳۹؛ تاریخ الطبری، ج۲، ص۵۰؛ السیرة الحلبیه، ج۱، ص۲۵۱.
- ↑ ر.ک: الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج۱، ص۲۲۳-۲۳۱.
- ↑ الصحیح من سیرة النبی الأعظم، ج۱، ص۲۳۳.
- ↑ «چگونه پیامبر، بیم آن نداشت که آنچه به عنوان وحی الهی بر او نازل میشود، از القائات شیطان باشد؟» بحار الانوار، ج۱۸، ص۲۶۲؛ التمهید، ج۱، ص۴۹.
- ↑ «وقتی خداوند، شخصی را به عنوان رسول بر میگزیند، آرامش و اطمینانی به او عطا میکند [که هر گونه دغدغه خاطری را از او زایل میگرداند و در نتیجه، آنچه که از جانب خدا بر او نازل میشود، چنان است که گویا آن را میبیند». بحار الانوار، ج۱۸، ص۲۶۲.
- ↑ «همچنین از آن حضرت سؤال شد: انبیا چگونه از بعثت و نبوت خویش آگاه میشدند؟ فرمودند: حجابها از برابرشان کنار میرفت». بحارالانوار، ج۱۱، ص۵۶؛ التمهید، ج۱، ص۵۰.
- ↑ شریفی، احمد حسین، یوسفیان، حسن، پژوهشی در عصمت معصومان ص ۱۱۲-۱۱۶.