فرقه‌های انحرافی مهدویت کدامند؟ (پرسش)

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Saqi (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۲ ژانویهٔ ۲۰۱۹، ساعت ۱۳:۰۴ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

الگو:پرسش غیرنهایی

فرقه‌های انحرافی مهدویت کدامند؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ مهدویت
مدخل اصلیمهدویت

فرقه‌های انحرافی مهدویت کدامند؟ (پرسش) یکی از پرسش‌های مرتبط به بحث مهدویت است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی مهدویت مراجعه شود.

عبارت‌های دیگری از این پرسش

پاسخ نخست

عبدالمجید زهادت
حجت الاسلام و المسلمین عبدالمجید زهادت، در کتاب «معارف و عقاید ۵ ج۲» در این‌باره گفته است:
«فرقه‌های انحرافی که در اسلام به وجود آمده‌اند، بسیارند؛ ولی در میان فرق انحرافی که به موضوع مهدویت ارتباط دارند، سه فرقه در ایران شهرت دارند که عبارتند از شیخیّه، بابیّت و بهائیّت. شیخیه با انحراف در بعضی از امور اعتقادی زمینه‌ساز بابیت و بهائیت شد و موسّسان این دو فرقه، براساس بعضی از عقاید غلط شیخیه به ادّعاهای باطل روی آوردند. علی محمد باب شیرازی خود از پیروان و شاگردان سید کاظم رشتی بود و میرزا حسین علی نوری، بزرگان شیخیه را مبشران ظهور خود می‌دانست.[۱] شیخیه مکتبی است که در اوایل قرن سیزدهم بر اساس تفکرات شیخ احمد احسائی پایه‌گذاری شد و پس از او به وسیله شاگردانش ادامه یافت و به تدریج در برخی از عقاید، پایه‌گذاری شد و پس از او به وسیله شاگردانش ادامه یافت و به تدریج در برخی از عقاید، از تشیّع فاصله گرفت. شیخ احمد احسائی و پیروانش بر این باورند که امام غایب در عالم دیگری به نام هورقلیا[۲] زندگی می‌کنند و راز عمر طولانی او در همین است که با بدنی هورقلیایی و غیرمادّی در آن عالم به سر می‌برد و هرگاه بخواهد به این دنیای مادّی پا گذارد، صورتی از صورت‌های اهل زمین را می‌پوشد و کسی او را نمی‌شناسد.[۳].
گروهی از شیخیه معتقدند که اصول دین، ایمان به چهار اصل است: توحید، نبوت، امامت و پس از آن، رکن چهارم ایمان، یعنی شناخت شیعه کامل است که در زمان غیبت، واسطه فیض میان امام غایب و مردم است. او احکام را بی‌واسطه از امام زمان(ع) می‌گیرد و به دیگران می‌رساند.[۴] به اعتقاد اینان پیشوایان شیخیه یعنی احسائی و جانشینان او، مصداق شیعه کامل و رکن رابع هستند و تنها کسانی هستند که می‌توانند احکام فقهی را برای دیگران بیان کنند. به همین دلیل، این گروه از شیخیه به اجتهاد و تقلید عقیده‌ای ندارند.[۵]
پس از وفات احسائی، پیروان او، کاظم رشتی را پیشوای خوی دانستند. کاظم از جوانی در مجلس درس احسائی شرکت می‌کرد و بسیار مورد احترام استاد بود. او شانزده سال، طایفه شیخیه را رهبری کرد و با بیان و قلم، افکار شیخ و نظریات خود را نشر داد. بسیاری از آرای باطل شیخیه به کاظم رشتی نسبت داده شده و ربطی به شیخ احمد احسائی ندارد، به همین سبب علمای بزرگ معاصرِ رشتی، در انحراف اعتقادی او تردیدی نداشتند.
پس از درگذشت کاظم رشتی، یکی از شاگردان او به نام علی محمد شیرازی، مدعی جانشینی او شد که با حمایت جمعی از شاگردان رشتی از او، مرحله‌ای جدید و حساس در شکل‌گیری فرقه‌های انحرافی پدید آمد. سرانجام فرقه‌ای به نام "بابیّت" شکل گرفت که خود بستری آماده برای انحرافی بزرگ‌تر به نام "بهائیت" شد.
پس از انتشار خبر جانشینی علی محمد شیرازی، وی فرصت را غنیمت شمرده، پای را از جانشینی استادش فراتر نهاد و در ابتدای کار، ادعای ذِکریّت[۶] کرد، سپس با ادعای بابیت، خود را باب امام دوازدهم شیعیان (یعنی واسطه میان مردم و امام زمان(ع)) معرّفی نمود. و او بر این اعتقاد اصرار داشت که برای پی‌بردن به اسرار و حقایق بزرگ و مقدس، باید مردم به ناچار از «در» بگذرند و به حقیقت برسند؛ لذا می‌گفت: مردم، باید به من ایمان آورند، تا به کمک من –که واقف به اسرار هستم- بر آن اسرار دست یابند. او آشکارا می‌گفت: «يا عبادالله! اسمعوا نداء الحجة من حول الباب؛ ای بندگان خدا! صدای حجت خدا و امام زمان(ع) را از طرف «باب» بشنوید».
علی محمد شیرازی، پیش از رفتن به مکه، خود را باب امام زمانمی‌خواند و دعوت خود را هم پنهانی انجام می‌داد؛ ولی پس از آنکه از مکه به شیراز بازگشت، هم عنوان خود را عوض کرد و خود را مهدی موعود(ع) و همان امام غایب خواند و هم دعوتش را علنی کرد. او آشکارا می‌گفت که من همان مهدی موعودم که هزاران سال است در انتظار ظهور و بوده‌اند. مریدان او و به ویژه شاگردان کاظم رشتی این ادعای باطل او را نیز تأیید کرده، به او ایمان آوردند؛ چرا که تحت تأثیر سخنان استاد خود، کاظم رشتی بودند که پیش از وفات خود بشارت داده بود: زود است که پس از من، امام غایب، آشکار شود و شاید امام غایب در میان شما باشد. او به پیروانش تأکید می‌کرد که بر یک یک شما لازم است که در شهرها بگردید و ندای امام غایب را اجابت کنید.[۷]
علی محمد شیرازی، به ادعای "بابیت" و "مهدویت" اکتفا نکرد و انحراف و گمراهی را به حدی رساند که مدّعی نزول کتاب و دین جدید شد و به گمان خود، احکام جاودانه اسلام را با نوشتن کتاب "بیان" نسخ کرد. وی، در ابتدای کتاب "بیان" خود را برتر از همه انبیای الهی و مظهر نفس پروردگار معرفی کرد و عقیده داشت که با ظهورش آیین اسلام، منسوخ و قیامت موعود در قرآن، به پا شده است.[۸]
پس از اعدام باب، عموم بابیان به جانشینی میرزا یحیی نوری معروف به "صبح ازل" معتقد شدند و برادر بزرگترش حسین علی نوری حدود هیجده سال از دستورات میرزا یحیی در ظاهر اطاعت می‌کرد؛ امّا در تمام این مدت با زیرکی و سیاست به تحکیم جایگاه خود و تضعیف موقعیت میرزا یحیی همت گماشت. اختلاف جدی میان دو برادر وقتی بود که حسین علی خود را "من یظهره الله" یعنی همان موعودی خواند که باب به ظهور او بشارت داده است.
باب، در چند جای کتاب بیان، ظهور شخص بزرگی در آینده بسیار دور را پیش‌گویی کرده، با عبارت "من یظهره الله" یعنی کسی که خدا او را آشکار خواهد ساخت از او خبر داده و با بیان را به اطاعت از او دعوت کرده بود. با اینکه این بشارت در بیانِ باب به حدود ۲۰۰۰ سالپس از آیین باب مربوط می‌شد، حسین علی نوری پس از حدود ۱۸ سال مدعی مقام «من یظهره الله» شد و کتاب «اقدس»[۹] را نگاشت.
بهاء الله مدعی شد که پیامبری است که پس از ظهور باب و دین او، بار دیگر آیین جدیدی به نام بهائیت آورده و دین بیان را نسخ کرده است. ولی او به ادعای پیامبری اکتفا نکرد و ادّعا کرد که خدا در او تجسّم یافته است. او شهر عکّا را زندان و خود را خدای زندانی شمرده و نوشته است: «لا اله الا أنا المسجون الفريد»؛ یعنی هیچ خدایی جز من که [در عکّا] زندانی شده و یگانه هستم وجود ندارد. در حال حاضر بهائیت زیر نظر "بیت العدل" که در اسرائیل و شهر حیفا قرار دارد، اداره می‌شود و هر چند سال یک‌بار، اعضای آن به وسیله انتخابات تغییر می‌کنند.[۱۰]»[۱۱].

پرسش‌های وابسته

منبع‌شناسی جامع مهدویت

پانویس

 با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل می‌شوید:  

  1. میرزا حسین علی نوری (بهاء الله) از شیخ احمد احسائی و کاظم رشتی با لقب "نورین نیّرین" یاد کرده و آنها را مبشّران ظهور خود و باب می‌خواند. (ایقان، ص ۳ و ۴).
  2. هورقلیا از نظر احمد به معنای عالمی غیر از عالم دنیا (عالم مادّه) و بالاتر از آن است. به عبارت روشن‌تر، هورقلیا حد وسط بین عالم دنیا و عالم ملکوت و از جنس عالم مثال است. این ملک محله‌های متعددی دارد که تنها در دو مجلۀ جابرسا و جابلقا میلیون‌ها امّت با زبان‌های متفاوت و با بدن مثالی و جسم لطیف به سر می‌برند. جسم لطیف، همان سرشت آدمی است که از آن آفریده شده و همان بدنی است که در قیامت مردگان با آن زنده خواهند شد. (فرهنگ فرق اسلامی، ص ۲۷۰ با تلخیص و تصرّف).
  3. جوامع الکلم، ج ۲، قسمت دوم، ص ۱۰۳.
  4. فرهنگ فرق اسلامی، ص ۲۶۹.
  5. ر.ک: احقاق الحق، ص ۳۵۶ (ص ۲۸۳، ۳۶۳) و بهائیان، ص ۱۱۰، ۱۵۲.
  6. به معنای مفسر قرآن بودن است. او بخش‌هایی از قرآن کریم را با روشی که از مکتب شیخیه آموخته بود تأویل کرده، مدعی شد که امام دوازدهم شیعیان، او را مأمور کرده است تا جهانیان را ارشاد کند و همزمان خود را "ذکر" نامید. تلخیص تاریخ نبیل، ص ۱۲۷.
  7. شیخی‌گری، بابی‌گری، ص۷۹.
  8. تلخیص تاریخ نبیل، صص ۱۳۰، ۱۷۰.
  9. این کتاب شامل احکام و تعالیم اصلی بهائیان است.
  10. برای مطالعه بیشتر ر.ک: بهائیان نوشته سید محمد باقر نجفی.
  11. معارف و عقاید ۵ ج۲، ص۳۰۹، ۳۱۱.