شرایط و معیار دوست و دوستی
مقدمه
هر انسانی فارغ از مسلک و مذهب، شایسته دوستی است و تنها معیار دوستی، انسان بودن است. اما در عین حال برخی خصوصیات وجود دارند که امام (ع) آنها را بهعنوان معیار برمیشمرد. امام (ع) دوستی با نیکان را سفارش میکند، کسانیکه رفتارشان نیک و دارای صفات پسندیده و سجایای اخلاقی هستند. انسان با دوستی با آنان هم از خلق و خوی آنها تأثیر میپذیرد و هم به صفت آنها متصف میشود: با نیکان بیامیز تا از آنان شمرده شوی[۱]. از دیگر سو، برخی افراد قابل اعتماد و شایسته دوستی نیستند، از جمله افراد پست و حقیر، زیرا کسی که شخصیت خود را پاس نمیدارد، نسبت به دیگران نیز تن به خیانت میدهد: در یاور پست و حقیر و در دوست متهم خیری نیست[۲].
امام در فرازی چهار دسته از افراد را معرفی میکند که سزاوار دوستی نیستند:
- احمق، که سود و زیان را نمیشناسد، میخواهد سود رساند اما به تو زیان میرساند؛
- بخیل، که در شرایط حساس و نیازمندی، آدمی را رها میکند؛
- فاجر، که آدمی را به اندک میفروشد،
- دروغگو که به سراب میماند، دور را نزدیک و نزدیک را دور جلوه میدهد[۳].
افزون بر این، برخی صفتها را معرفی میکند که صاحبان آنها شایسته دوستی نیستند. این افراد عبارتاند از:
- حسود که همواره در دوستیاش خللی و نادرستی وجود دارد[۴].
- اهل هوا و هوس که ایمان انسان را سست میکنند[۵].
- کسیکه رفتار ناپسند دارد، انسان از رفتار او آسیب میبیند و به رفتار بد او نزد مردم متهم میشود[۶].
از این قبیل افراد که بگذریم آدمی میتواند برای خود دوستانی برگزیند و با توجه به شناخت هر یک از آنها محدوده مناسبی برای دوستی تعریف کند[۷].
منابع
پانویس
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۳۱: «قَارِنْ أَهْلَ الْخَيْرِ تَكُنْ مِنْهُمْ».
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۳۱: «خَيْرَ فِي مُعِينٍ [مُهِينٍ] مَهِينٍ وَ لَا فِي صَدِيقٍ ظَنِينٍ».
- ↑ نهج البلاغه، حکمت ۳۸: «إِيَّاكَ وَ مُصَادَقَةَ الْكَذَّابِ، فَإِنَّهُ كَالسَّرَابِ يُقَرِّبُ عَلَيْكَ الْبَعِيدَ وَ يُبَعِّدُ عَلَيْكَ الْقَرِيبَ».
- ↑ نهج البلاغه، حکمت ۲۰۹: «حَسَدُ الصَّدِيقِ، مِنْ سُقْمِ الْمَوَدَّةِ».
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۸۵: «مُجَالَسَةَ أَهْلِ الْهَوَى مَنْسَاةٌ لِلْإِيمَانِ».
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۶۹: وَ «احْذَرْ صَحَابَةَ مَنْ يَفِيلُ رَأْيُهُ وَ يُنْكَرُ عَمَلُهُ، فَإِنَّ الصَّاحِبَ مُعْتَبَرٌ بِصَاحِبِهِ».
- ↑ دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه ج۱، ص ۴۰۴.