نسخهای که میبینید نسخهای قدیمی از صفحهاست که توسط Msadeq(بحث | مشارکتها) در تاریخ ۱۴ اوت ۲۰۱۹، ساعت ۱۴:۴۵ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوتهای عمدهای با نسخهٔ فعلی بدارد.
نسخهٔ ویرایششده در تاریخ ۱۴ اوت ۲۰۱۹، ساعت ۱۴:۴۵ توسط Msadeq(بحث | مشارکتها)
در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل جهانی شدن (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.
مقدمه
فرآیندی است اجتماعی که قید و بندهای جغرافیایی حاکم بر روابط اجتماعی و فرهنگی را از میان میبرد[۱]. این اصطلاح از حول و حوش سال ۱۹۶۰ م. رواج عام یافته است. بنابر نظریه جهانی شدن، رفته رفته فرآیند فشردگی فزاینده زمان و فضا موجب میشود تا مردمجهان کمابیش به صورت آگاهانه در جامعهای جهانی ادغام شوند. این فرآیند، دست کم به لحاظ تاریخی، تحولی است برگشتناپذیر[۲]. جهانی شدن، حرکتی است به سوی جامعهای جهانی واحد. بسیاری از صاحبنظران، مفهوم جهانی شدن را با "غربیسازی" برابر میدانند و معتقدند که مقصود آن، حاکم گشتن فرهنگ غربی بر سراسر گیتی است[۳]. این فرهنگ از گذر استعمار نو یا فرا نو، وابستگیاقتصادی، فناوری برتر ارتباطات، مهاجرت و مرعوب ساختن ملل ضعیف جهان، به همه کشورها راه مییابد[۴].
اقتصاد: تحولات جهان به گونهای رقم میخورد که دولتهااختیاراقتصاد ملی خویش را به گونهای فزاینده از کف میدهند و عناصر اصلی سیاستهای اقتصادی و مالی ملی، رنگ و بویی جهانی میگیرند. در اقتصاد جهانی، کاپیتالیسم و سرمایهداری غربی، سردمدار است. توسعه تجارت آزاد در نظام سودگرایی، رشد شرکتهای چند ملیتی و گسترش مراکز مالی جهانی، همگی از مؤلفههای بُعد اقتصادی جهانیشدناند[۵].
سیاست: با ظهور و گسترش اختیارات نهادهای سیاسی جهانی، تحولات ژرفی در قدرت و حاکمیت دولتهای ملی رخ مینماید و به محدودیت آنها دامن میزند. ناتوانی و ناکارآمدی برخی دولتها در حل چالشها و مسائل داخلی و همچنین رشد پیمانها و اتحادهای منطقهای و جهانی و ظهور سازمانهای بینالمللی مانند سازمان ملل، بر شتاب فرآیند جهانیشدن در بُعد سیاسی میافزاید[۶].
فرهنگ: هواخواهان نظریه جهانیشدن، فرهنگ و ارزشهای همسنخ و یکدستی را که بیشتر برخاسته جوامع غربی است، "فرهنگ جهانی" میخوانند. از این فرهنگواحد، جامعه مدنی جهانی سر برمیآورد و فرهنگهای ملی و بومی را به چالش میکشاند و با بهانههایی همانند دفاع از حقوق بشر، به مخاطرهای جدی میاندازد[۷].
مبانی جهانیشدن
از آن رو که این موضوع از حول و حوش دهه ۱۹۶۰ م. در غرب مطرح گشت و در اواسط دهه ۱۹۸۰ م. در همانجا بر سر زبانها افتاد و شیوع یافت، باید مبانی آن را در باورهای غربی پی جست. مهمترین مبانی جهانیشدن، عبارتاند از: اومانیسم یا انسانمحوری، لیبرالیسم یا آزادیمحوری، سکولاریسم یا دینگریزی و کاپیتالیسم یا سودمحوری[۸].
پیامدهای جهانیشدن
مطالعات نشان میدهند که جهانی شدن از نظر اقتصادی به زیان مللجهان سوم میانجامد. مردمجهان سوم، از نیروی کار غیر ماهر و مواد خام بهرهمندند و بدین سان، ادغام آنها در نظاماقتصاد جهانی، موجب میشود که کشورهای سرمایهدار غربی آسان و با هزینهای کمتر، داشتههای این ملل را به سود خود به کار گیرند و بر غنای خویش بیفزایند و در برابر، مللجهان سوم بیش از پیش به سوی فقر و عقبماندگی واپس زده شوند[۹].
با گشوده شدن مرزهای ملی، اقتدارسیاسیدولتها روی به نقصان میگذارد و مفاهیم ملی همچون هویت ملی، در مواجهه با سازمانهای جهانی- که بیشتر ابزار دست قدرتهای غربیاند- به مخاطره افتند. ج. بی گمان، در روزگار معاصر، امکانات پیشرفته ارتباطات و فناوری برتر رسانهای در دست جوامع غربی است. این حقیقت، امکان رقابت را از دیگر جوامع سلب میکند. بدین سان، آنچه از این هماوردی سر برمیآورد و پیروز از میدان برون میرود، فرهنگ خاص غربی است. جهانیسازی فرهنگی، افزون بر هدم سنن و قومیتهای بومی و ارزشهای ملی، به دوگانگی و از خودبیگانگی و بحران هویت در جوامع پایین دست میانجامد[۱۰].
در نظرگاه اندیشهمندان مسلمان، جهانیشدن واقعیتی است که در بسیاری از ابعاد، انکارناپذیر است؛ ولی باید آن را فرصتی برای جذب ویژگیهای سازنده دیگر جوامع و صدور ارزشهای اسلامی دانست و این، هوشیاری و زیرکی و برنامهریزی تمنا میکند. با دقت در آموزههای شیعی این حقیقتآشکار میشود که تشیع نیز به گونهای جهانیشدن معتقد است و این اعتقاد جایگاهی بنیادی برای او دارد؛ اما جهانیشدن در نظرگاه شیعی مفهوم و مقصودی دیگر دارد[۱۱].