برهان حدوث

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Msadeq (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۷ ژانویهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۰۹:۲۴ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

اين مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل برهان حدوث (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

مقدمه

  • "برهان حدوث" یعنی عالم، اول و نقطه شروع دارد که قبل از آن نبوده و مطلق بوده است. حکما معتقدند که نه تنها لازمه اعتقاد به خدا این نیست که قائل باشیم برای عالم اولی هست، بلکه لازمه اعتقاد به خدا این است که معتقد باشیم برای عالم اولی نیست؛ به دلیل اینکه خدایی هست و تنها با این دلیل هم باید ثابت کرد که عالم اول ندارد؛ چون ذات خدا بی‌پایان است، خلقتش نمی‌تواند پایان یا مبدأ داشته باشد. تا خدا بوده است خالق بوده است و تا خدا خواهد بود خالق خواهد بود؛ چون لازمه حرف شما [[[متکلمین]]] این است که خالق بودن خداوند محدود باشد، و ذات حق هیچ نوع محدودیتی را نمی‌پذیرد، نه در ذات و نه در فعل. پس چون خدا هست، عالم هم باید از دو سر بی‌پایان باشد، هم از اول و هم از آخر[۱].
  • چیزی که حکمای الهی می‌‌گفتند، تقریباً راه ساده‌ای دارد، از نظر آنان وقتی که ما وجود خدا را اثبات می‌‌کنیم و می‌‌گوییم واجب‌الوجود بالذات، واجب من جمیع الجهات است، یعنی تمام حیثیات و جهات او جهات وجوبی است. نقطه مقابل آن، انسان است. همان‌طور که وجود انسان ممکن است، یعنی می‌‌تواند باشد و می‌‌تواند نباشد، همه چیز دیگرش هم ممکن است. ذات خداوند همه چیزش ضروری است، از جمله افاضه و خلاقیتش. لذا این پذیرفته نیست که خدا در ازل خالق نباشد، بعد یکدفعه خالق بشود. پس لازمه اعتقاد به خداوند آن است که هستیم، به لا نهایی مخلوقات از اول تا به آخر نیز معتقد باشیم[۲].
  • اگر گفته شود: اگر عالم قدیم است، چرا نام مخلوق بر آن می‌‌نهیم، می‌‌گوئیم مخلوق بودن با این نکته ملازم نیست که یک زمان نباشد و بعد وجود پیدا کند. اگر چیزی ذاتاً ممکن است، یعنی اقتضای هستی و نیستی در ذاتش وجود دارد، و هستی او هستی‌ای است که فائض از غیر است، این مناط معلولیت است، خواه سابقه عدم زمانی داشته باشد، خواه نداشته باشد. عدم زمانی هیچ دخالتی ندارد در اینکه یک شیء بخواهد معلول باشد یا نباشد. خداوند قیوم عالم است.خالق است به همان معنا که قیوم عالم است: ﴿اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ[۳]. اگر ما فرض کنیم موجودی از ازل تا ابد بوده است؛ ولی از ازل تا ابد در حالت قائمیت است، یعنی وجود او ناشی از وجود خداست، همین که وجود او ناشی از وجود خداست، فیضی است از خدا. این همان معنای مخلوقیت و معلولیت است[۴][۵].
  • در نتیجه، این برهان که به برهان متکلمین معروف است، بر چند مقدمه استوار است:
  1. حدوث عالم (پدیده بودن عالم)؛
  2. احتیاج هر محدث به احداث‌کننده؛
  3. بطلان تسلسل و دور در ناحیه علل[۶].

منابع

جستارهای وابسته

پانویس

 با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل می‌شوید:  

  1. محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۶۴.
  2. محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۶۴.
  3. «خداوند است که هیچ خدایی جز آن زنده پایدار نیست» سوره بقره، آیه ۲۵۵.
  4. مطهری، توحید، ص۱۶۰ - ۱۵۹.
  5. محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۶۴-۶۵.
  6. محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۶۵.