صدق در سیره پیامبر خاتم

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Msadeq (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۴ مارس ۲۰۲۰، ساعت ۱۶:۳۶ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث صدق است. "صدق" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل صدق (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

شهره بودن پیامبر(ص) به راستگویی

  • قرآن کریم می‌فرماید:﴿ قُل لَّوْ شَاء اللَّهُ مَا تَلَوْتُهُ عَلَيْكُمْ وَلاَ أَدْرَاكُم بِهِ فَقَدْ لَبِثْتُ فِيكُمْ عُمُرًا مِّن قَبْلِهِ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ[۱]
  • حدیث:
  1. به نقل از ابن عبّاس: هنگامی که آیه: ﴿وَأَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الأَقْرَبِينَ [۲] نازل شد، پیامبر خدا(ص) بیرون آمد و از کوه صفا بالا رفت و ندا داد: "بشتابید که خطر نزدیک است!". مردم گفتند: این کیست و چه خبر شده است؟ و به گرد او جمع شدند. پیامبر(ص) فرمود: "آیا اگر به شما خبر بدهم که سوارانی از دامنه این کوه، گذشته‌اند و به سوی شما می‌آیند، تصدیقم می‌کنید؟". گفتند: ما دروغی از تو سراغ نداریم!. پیامبر(ص) فرمود: "من به شما هشدار می‌دهم که عذابی سخت پیش‌رو دارید"[۳]. 
  2. پیامبر خدا(ص) پس از نزول آیه ﴿وَأَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الأَقْرَبِينَ [۴] فرمود: ای مردم! بلدِ راه، به کسان خود، دروغ نمی‌گوید و من، اگر هم دروغگو بودم، دستِ کم به شما دروغ نمی‌گفتم. سوگند به خداوندی که هیچ معبودی جز او نیست، من فرستاده به حقّ خدا به سوی شما خصوصاً و به سوی همه مردم عموماً هستم. به خدا سوگند، همان‌گونه که می‌خوابید، می‌میرید و همان‌گونه که بیدار می‌شوید، برانگیخته خواهید شد و مطابق کردارتان، حسابرسی خواهید شد و در برابر نیکی، پاداش نیک خواهید دید و در برابر بدی، کیفر بد خواهید چشید. بهشت جاویدان و دوزخ همیشگی، در کار است[۵].
  3. در مناقب، ابن شهر آشوب آمده: پیامبر خدا(ص) پیش از آن که مبعوث شود، بیست خصلت از خصلت‌های پیامبران را دارا بود که اگر فردی یکی از آنها را داشته باشد، دلیل بر عظمت اوست، چه رسد به کسی که همه آنها را دارا باشد. ایشان، پیامبری امین و راستگو بود[۶][۷].
  4. امام علی(ع) می‌فرماید: ابو جهل به پیامبر(ص) گفت: ما تو را دروغ‌زن نمی‌شماریم؛ بلکه آنچه را آورده‌ای، دروغ می‌دانیم! پس خداوند، این آیه را فرو فرستاد: ﴿ قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَيَحْزُنُكَ الَّذِي يَقُولُونَ فَإِنَّهُمْ لاَ يُكَذِّبُونَكَ وَلَكِنَّ الظَّالِمِينَ بِآيَاتِ اللَّهِ يَجْحَدُونَ[۸][۹].
  5. اخنس، ابو جهل را دید و با او خلوت کرد و گفت: ای ابو حکم[۱۰]! به من بگو محمد راستگوست یا دروغگو، که این جا غیر از من و تو، کس دیگری از قریش نیست که سخن ما را بشنود. ابو جهل گفت: وای بر تو! به خدا سوگند، محمّد، بی‌تردید راستگوست و محمّد هرگز دروغ نگفته است؛امّا هنگامی که فرزندان قصیّ[۱۱]، پرچم و پرده‌داری کعبه و آب دادن به حاجیان و پیامبری را ببرند، برای بقیه قریش چه می‌ماند؟![۱۲]
  6. نضر بن حارث به قریش گفت: محمّد، نوجوانی تازه‌سال میان شما بوده است. او پسندیده‌ترین مردم میان شما، راستگوترین شما و امانت‌دارترین فرد شما بوده است[۱۳].
  7. به نقل از ابوسفیان، درباره سخنش با هرقل پادشاه روم درباره پیامبر(ص)، هرقل پرسید: آیا شما او را پیش از آن که از پیامبری سخن بگوید، به دروغگویی متّهم می‌کردید؟ گفتم: نه[۱۴].
  8. امام علی(ع) می‌فرماید: شنیدم ابو طالب می‌گوید: محمّد، برادر زاده‌ام، که به خدا سوگند، راستگوست...[۱۵].
  9. امام صادق(ع) می‌فرماید: هنگامی که وفات ابوطالب فرا رسید، سرشناسان قریش را گرد آورد و به آنها وصیّت کرد و گفت:... من شما را به نیکی به محمّد سفارش می‌کنم که او میان قریش، فرمان‌روا و میان عرب، راستگوست[۱۶].
  10. در حدیثی که پیامبر(ص) خویشانش را به اسلام دعوت کرد... سپس ابوطالب گفت: هیچ کس برنخیزد. همه نشستند. سپس به پیامبر(ص) گفت: ای سَرور من! برخیز و آنچه را دوست داری، بگو و پیام پروردگارت را برسان، که تو راستگو و تصدیق شده‌ای. پیامبر(ص) به آنان گفت: "آیا چنین می‌بینید که اگر به شما می‌گفتم: پشت این کوه، لشکری است که می‌خواهد بر شما بتازد، آیا تصدیقم می‌کردید؟". همه گفتند: آری، بی‌گمان، تو امین و راستگویی. پیامبر(ص) به آنان فرمود: "پس خداوند جبّار را یگانه بشمارید و خالصانه و بی‌شریک، تنها او را بپرستید و این شریکان پلید آلوده را کنار بگذارید و اقرار کنید و گواهی دهید که من، فرستاده خداوند به سوی شما و مردم هستم؛ چرا که من عزّت دنیا و آخرت را برایتان آورده‌ام". آنها برخاستند و همگی رفتند و گویی که اندرز در آنها کارگر افتاد[۱۷].
  11. به نقل از ابو طالب: از او (محمد(ص)) هرگز دروغی ندیدم[۱۸].
  12. به نقل از ابو طالب، درباره پیامبر خدا(ص): بی‌گمان، تو را به راستگویی شناخته‌ام، بی آن که خطایی کنی. همواره و از همان طفولیت، درست سخن گفته‌ای. و نیز این شعر از اوست: و ترازوی راستی است، بی آن که دانه کوچک جوی خطا کند. و ترازوی عدل، بی آن که وزنش بیشتر باشد و اجحافی کند[۱۹].
  13. پیامبر خدا(ص) می‌فرماید: خداوند ده سرشت را در ما گرد آورده که نُه برای پیشینیان گردآورد و نُه برای دیگران. حکمت، بردباری، دانش... و راستی، در ماست[۲۰].
  14. به نقل از عبد الله بن سلام: هنگامی که پیامبر(ص) به مدینه آمد، مردم به دیدنش شتافتند و گفته می‌شد: پیامبر خدا وارد شد! من هم با مردم رفتم تا ایشان را ببینم. وقتی چهره پیامبر خدا(ص) را دیدم، متوجّه شدم که چهره او چهره یک فرد دروغگو نیست. نخستین سخنی که فرمود، این بود: "ای مردم! به همه سلام دهید و اطعام کنید و شب هنگام که مردم خفته‌اند، نماز بگزارید، تا به سلامت وارد بهشت شوید"[۲۱][۲۲].

منابع

پانویس

 با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل می‌شوید:  

  1. بگو اگر خداوند می‌خواست آن را برای شما نمی‌خواندم و او شما را از آن آگاه نمی‌کرد؛ پیش از آن (هم) من در میان شما روزگاری دراز زیسته‌ام پس آیا خرد نمی‌ورزید؟؛ سوره یونس، آیه:۱۶.
  2. و نزدیک‌ترین خویشاوندانت را بیم ده!؛ سوره شعراء، آیه:۲۱۴.
  3. «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ صَعِدَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) ذَاتَ يَوْمٍ الصَّفَا فَقَالَ يَا صَبَاحَاهْ فَاجْتَمَعَتْ إِلَيْهِ قُرَيْشٌ فَقَالُوا لَهُ مَا لَكَ فَقَالَ أَ رَأَيْتُمْ لَوْ أَخْبَرْتُكُمْ أَنَّ الْعَدُوَّ مُصَبِّحُكُمْ أَوْ مُمَسِّيكُمْ أَ مَا كُنْتُمْ تُصَدِّقُونِّي قَالُوا بَلَى قَالَ فَإِنِّي نَذِيرٌ لَكُمْ بَيْنَ يَدَيْ عَذابٍ شَدِيدٍ »؛ صحیح البخاری، ج۴، ص۱۹۰۲، ح۴۶۸۷؛ صحیح مسلم، ج۱، ص۱۹۴، ح۳۵۵؛ السنن الکبری، ج۹، ص۱۲، ح۱۷۷۲۵، کلاهما نحوه؛ المجازات النبویة، ص۱۷۹، ح۱۴۶، المناقب لابن شهر آشوب، ج۱، ص۴۶، کلاهما نحوه، بحارالأنوار، ج۱۸، ص۱۷۵.
  4. و نزدیک‌ترین خویشاوندانت را بیم ده!؛ سوره شعراء، آیه:۲۱۴.
  5. «رَسُولُ اللَّهِ(ص) بَعْدَ مَا نَزَلَتْ ﴿وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ: أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ الرَّائِدَ لَا يَكْذِبُ أَهْلَهُ وَ لَوْ كُنْتُ كَاذِباً لَمَا كَذَبْتُكُمْ وَ اللَّهِ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ حَقّاً خَاصَّةً وَ إِلَى النَّاسِ عَامَّةً وَ اللَّهِ لَتَمُوتُونَ كَمَا تَنَامُونَ وَ لَتُبْعَثُونَ كَمَا تَسْتَيْقِظُونَ وَ لَتُحَاسَبُونَ كَمَا تَعْمَلُونَ وَ لَتُجْزَوْنَ بِالْإِحْسَانِ إِحْسَاناً وَ بِالسُّوءِ سُوءً وَ إِنَّهَا الْجَنَّةُ أَبَداً وَ النَّارُ أَبَداً»؛ المناقب لابن شهر آشوب، ج۱، ص۴۶؛ روضة الواعظین، ج۱، ص۱۴۳ و لیس فیه «وَ لَوْ كُنْتُ كَاذِباً لَمَا كَذَبْتُكُمْ» و فیه "تعلمون" بدل "تعملون"؛ بحار الأنوار، ج۱۸، ص۱۹۷، ذیل ح۳۰؛ الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۴۸۷، عن جعفر بن عبدالله بن أبی الحکم نحوه.
  6. بقیه صفات، در ادامه حدیث آمده است؛ ولی آنها را نیاورده‌ایم.
  7. «المناقب لابن شهر آشوب: كَانَ النَّبِيُّ(ص) قَبْلَ الْمَبْعَثِ مَوْصُوفاً بِعِشْرِينَ خَصْلَةً مِنْ خِصَالِ الْأَنْبِيَاءِ لَوِ انْفَرَدَ وَاحِدٌ بِأَحَدِهَا لَدَلَّ عَلَى جَلَالِهِ فَكَيْفَ مَنِ اجْتَمَعَتْ فِيهِ كَانَ نَبِيّاً أَمِيناً صَادِقاً»؛ المناقب لابن شهر آشوب، ج۱، ص۱۲۳؛ بحار الأنوار، ج۱۶، ص۱۷۵، ح۱۹.
  8. ما خوب می‌دانیم که آنچه می‌گویند تو را اندوهناک می‌گرداند؛ (امّا) به راستی آنان تو را دروغزن نمی‌شمارند بلکه این ستمگران آیات خداوند را انکار می‌کنند ؛ سوره انعام، آیه:۳۳.
  9. «الامام علی(ع): انّ أبا جهل قال للنبيّ (ص): انّا لا نكذّبك و لكن نكذّب بما جئت به، فأنزل الله: ﴿فَإِنَّهُمْ لَا يُكَذِّبُونَكَ وَلَكِنَّ الظَّالِمِينَ بِآيَاتِ اللَّهِ يَجْحَدُونَ »؛ سنن الترمذی، ج۵، ص۲۶۱، ح۳۰۶۴، عن ناجیة بن کعب؛ تهذیب الکمال، ج۲۹، ص۲۵۹، الرقم ۶۳۵۲ و فیه صدره إلی "جئت به"؛ تفسیر ابن کثیر، ج۳، ص۲۴۵؛ تفسیر القرطبی، ج۶ ، ص۴۱۶؛ الشفاء، ص۱۳۴، عن ناجیة بن کعب من دون إسناد إلی الإمام علی(ع)؛ کنز العمّال، ج۲، ص۴۰۹، ح۴۳۷۴؛ بحارالأنوار، ج۹، ص۸۶.
  10. ابو حکم، کنیه اصلی "ابو جهل" بود؛ ولی مسلمانان او را به خاطر دشمنی شدید و آزارها و جهالتش “ابو جهل" نامیدند.
  11. قصیّ بن کلاب بن مرة بن کعب جدّ چهارم پیامبر(ص) و پیشوای قریش در مکّه بود.
  12. الْتَقَى أخنس بْنِ شريق وَ أَبُو جَهْلِ بْنُ هِشَامٍ فَقَالَ لَهُ يَا أَبَا الْحَكَمِ أَخْبِرْنِي عَنْ مُحَمَّدٍ أَ صَادِقُ هُوَ أَمْ كَاذِبُ فَإِنَّهُ لَيْسَ هُنَا أَحَدُ غَيْرِي وَ غَيْرُكَ يَسْمَعُ كَلَامَنَا فَقَالَ أَبُو جَهْلٍ وَيْحَكَ وَ اللَّهِ إِنَّ مُحَمَّداً لَصَادِقُ وَ مَا كَذَبَ قَطُّ وَ لَكِنْ إِذَا ذَهَبَ بَنُو قُصَيُّ بِاللِّوَاءِ وَ الْحِجَابَةِ وَ السِّقَايَةَ وَ الندوة وَ النُّبُوَّةَ فَمَا ذَا يَكُونُ لِسَائِرِ قُرَيْشٍ ؛ تفسیر الطبری، ج۵، الجزء ۷، ص۱۸۲؛ أسباب النزول، ص۲۱۸، ح۴۲۸؛ تفسیر ابن‌کثیر، ج۳، ص۲۴۶؛ الأمالی للسید المرتضی، ج۴، ص۱۷۴؛ مجمع البیان، ج۴، ص۴۵۵؛ بحارالأنوار، ج۹، ص۸۶.
  13. قال النضر بن الحارث لقریش: قد کان محمد فیکم غلاما حدثا، أرضاکم فیکم، وَ أَصْدَقَكُمْ حَدِيثاً وَ أَعْظَمَكُمْ أَمَانَةً؛ السیرة النّبویّة لابن هشام، ج۱، ص۳۲۰؛ تاریخ الإسلام للذّهبی، ج۱، ص۱۵۷؛ الشّفاء ص۱۳۵؛ سبل الهدی و الرشاد، ج۲، ص۳۴۵؛ امتاع الأسماع، ج۴، ص۳۴۹.
  14. عن أبی سفیان فی حدیثه مع هرقل ملک الروم حول النبی(ص)، قال هرقل: ... فهل کنتم تتهمونه بالکذب قبل أن یقول ما قال؟ قلت: لا؛ صحیح البخاری، ج۴، ص۱۶۵۷، ح۴۲۷۸؛ صحیح مسلم، ج۳، ص۱۳۹۴، ح۷۴؛ السنن الکبری للنسائی، ج۶، ص۳۱۰، ح۱۱۰۶۴؛ مسند ابن حنبل، ج۱، ص۵۶۴، ح۲۳۷۰؛ الخرائج و الجرائح، ج۱، ص۱۳۱، ح۲۱۷، عن دحیة الکلبی، بحارالأنوار، ج۲، ص۳۷۹، ح۳.
  15. «الْإِمَامُ عَلِيٌّ(ع): سَمِعْتُ أَبَا طَالِبٍ يَقُولُ حَدَّثَنِي مُحَمَّدٌ ابْنُ أَخِي وَ كَانَ وَ اللَّهِ صَدُوقاً ...»؛ تاریخ دمشق، ج۶۶، ص۳۰۷؛ عن الإمام الکاظم عن آبائه(ع)؛ الإصابه، ج۷، ص۲۰۳؛ الرقم ۱۰۱۷۵، عن الإمام الکاظم عن آبائه عن الإمام الحسین(ع)؛ الطرائف، ص۳۰۴، ح۳۹۰؛ بحار الأنوار، ج۳۵، ص۱۵۱.
  16. «الْإِمَامُ الصَّادِقُ(ع) لَمَّا حَضَرَتْ أَبَا طَالِبٍ الْوَفَاةُ جَمَعَ وُجُوهَ قُرَيْشٍ فَأَوْصَاهُمْ فَقَالَ ... إِنِّي أُوصِيكُمْ بِمُحَمَّدٍ خَيْراً فَإِنَّهُ الْأَمِيرُ فِي قُرَيْشٍ وَ الصِّدِّيقُ فِي الْعَرَبِ»؛ روضة الواعظین، ج۱، ص۳۲۲؛ بحار الأنوار، ج۳۵ ، ص۱۰۶، ح۳۴ و فیه “الأمین” بدل “الأمیر”.
  17. «ثُمَّ قَالَ أَبُو طَالِبٍ(ع): لَا يَقُومَنَّ أَحَدٌ قَالَ فَجَلَسُوا ثُمَّ قَالَ لِلنَّبِيِّ(ص) قُمْ يَا سَيِّدِي فَتَكَلَّمْ بِمَا تُحِبُّ وَ بَلِّغْ رِسَالَةَ رَبِّكَ فَإِنَّكَ الصَّادِقُ الْمُصَدَّقُ. قَالَ: فَقَالَ(ص) لَهُمْ أَ رَأَيْتُمْ لَوْ قُلْتُ لَكُمْ إِنَّ وَرَاءَ هَذَا الْجَبَلِ جَيْشاً يُرِيدُ أَنْ يُغِيرَ عَلَيْكُمْ أَ كُنْتُمْ تُصَدِّقُونِّي؟ قَالَ فَقَالُوا كُلُّهُمْ نَعَمْ إِنَّكَ لَأَنْتَ الْأَمِينُ الصَّادِقُ. قَالَ فَقَالَ لَهُمْ فَوَحِّدُوا اللَّهَ الْجَبَّارَ وَ اعْبُدُوهُ وَحْدَهُ بِالْإِخْلَاصِ وَ اخْلَعُوا هَذِهِ الْأَنْدَادَ الْأَنْجَاسَ وَ أَقِرُّوا وَ اشْهَدُوا بِأَنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ وَ إِلَى الْخَلْقِ فَإِنِّي قَدْ جِئْتُكُمْ بِعِزِّ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ. قَالَ فَقَامُوا وَ انْصَرَفُوا كُلُّهُمْ وَ كَانَ الْمَوْعِظَةُ قَدْ عَمِلَتْ فِيهِمْ»؛ الطرائف، ص۳۰۰، ح۳۸۵؛ بحار الأنوار، ج۳۵، ص۱۴۵.
  18. «عن أبی طالب: لَمْ أَرَ مِنْهُ كَذِبَةً قَطُّ...»؛ المناقب لابن شهر آشوب، ج۱، ص۳۷؛ الدّر النظیم، ص۹۱؛ بحارالأنوار، ج۱۵، ص۲۳۶، ح۵.
  19. «عن أبی طالب فی رسول الله(ص):فلقد عرفتك صادقا بالقول لا تتفندما زلت تنطق بالصواب و أنت طفل أمرد؛ و عنه أیضاً: و ميزان صدق لا يخيس شعيرة و ميزان عدل وزنه غير عائل‏»؛ التوحید، ص۱۵۸، ح۴؛ مجمع‌البیان، ج۷، ص۲۶۶ و لیس فیه البیت الأخیر؛ بحار الأنوار، ج۳۵، ص۱۶۶؛ تفسیر الطبری، ج۳، الجزء ۴، ص۲۴۰؛ تاریخ الإسلام للذهبی، ج۱، ص۵۳؛ تفسیر القرطبی، ج۵، ص۲۱ و فیها البیت الأخیر فقط نحوه و راجع؛ الصراط المستقیم: ج۲، ص۴۲ و شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید: ج۱۴، ص۷۷ و ۷۹.
  20. «رَسُولُ اللَّهِ(ص): جَمَعَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَنَا عَشْرَ خِصَالٍ لَمْ يَجْمَعْهَا لِأَحَدٍ قَبْلَنَا وَ لَا تَكُونُ فِي أَحَدٍ غَيْرِنَا فِينَا الْحُكْمُ وَ الْحِلْمُ وَ الْعِلْمُ ... وَ الصِّدْقُ»؛ الخصال، ص۴۳۲، ح۱۴؛ تفسیر فرات، ص۳۰۷، ح۴۱۲، کلاهما عن ابن عبّاس؛ بحار الأنوار، ج۲۶، ص۲۴۴، ح۵.
  21. «سنن ابن ماجه عن عبدالله بن سلام: لما قدم رَسُولُ اللَّهِ(ص) المدینه انجفل الناس إلیه، و قیل: قدم رَسُولُ اللَّهِ(ص). فجئت فی الناس لأنظر إلیه، فلمّا استبنت وجه رَسُولِ اللَّهِ(ص) عرفت أنّ وجهه لیس بوجه کذاب. فکان أول شیءٍ تکلم به أن قال: یَا أَيُّهَا النَّاسُ أَفْشُوا السَّلَامَ وَ صِلُوا الْأَرْحَامَ وَ أَطْعِمُوا الطَّعَامَ وَ صَلُّوا بِاللَّيْلِ وَ النَّاسُ نِيَامٌ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ بِسَلَامٍ»؛ سنن ابن ماجه، ج۱، ص۴۲۳، ح۱۳۳۴؛ مسند ابن حنبل، ج۹، ص۲۰۴، ح۲۳۸۴۵؛ مسند الشهاب، ج۱، ص۴۱۸، ح۷۱۹، کلاهما نحوه؛ المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۴، ح۴۲۸۳؛ الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۳۵.
  22. م‍ح‍م‍دی‌ ری‌ش‍ه‍ری‌، محمد، سیره پیامبر خاتم، ج۱، ص ۲۸۶-۲۹۵.