ابوجندل بن سهیل
- این مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:
- در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل ابوجندل بن سهیل (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.
مقدمه
ابوجندل بن سهیل بن عمرو قرشی عامری[۱]، نام مادرش فاخته، دختر أبو رفاعه، از بنی نوفل بن عبد مناف است. بعضی نیز گفتهاند مادر او دختر عمر بن نوفل است که در شام از دنیا رفت[۲][۳].
اسلام آوردن ابوجندل
وی در مکه اسلام آورد و پدرش او را در بند کرد تا از فرار و رفتن او به مدینه جلوگیری کند، اما روزی که پیامبر اسلام(ص) در حدیبیه با سران قریش و از جمله پدر ابوجندل مشغول مذاکره و آمادهسازی صلحنامه بود، ابوجندل از مکه فرار کرد و خود را به پیامبر اسلام رساند؛ حتی بعضی نوشتهاند با بند آهنین وارد حدیبیه شد و به محلّی که پیامبر(ص) با مشرکین مشغول نوشتن عهدنامه بود وارد شد. وقتی سهیل، پدر ابوجندل، او را دید، گفت: “ای محمد! این اولین فردی است که از تو میخواهم دستور دهی او را برگردانند”. پیامبر(ص) فرمود: “ما بر طبق صلحنامه هنوز قضاوت و حکمی نکردهایم”. سهیل گفت: “پس به خدا قسم، بر سر چیزی با شما مصالحه نخواهم کرد”. پیامبر(ص) فرمود: “او را در پناه من قرار بده”. سهیل گفت: “چنین کاری نمیکنم”. پیامبر(ص) فرمود: “حرف مرا قبول کن”. سهیل گفت: “نه، چنین کاری نمیکنم”[۴]. سپس برخاست و سیلی محکمی به صورت پسرش نواخت و گریبانش را گرفته، به دنبال خود کشید. سپس گفت: “یا محمد! مگر صلحنامه بین ما و شما قبل از آنکه او بیاید بسته نشده است”. حضرت فرمود: “راست میگویی”. ابوجندل فریاد کشید: “ای گروه مسلمانان! آیا به سوی کفار برگردم تا مرا از دینم منحرف کنند! در حالی که مسلمان هستم؛ آیا نمیبینید که چه بلایی بر سرم آوردند؟”[۵] چون مسلمانان نیز به صلح رضایت نداشتند و یقین داشتند که فاتح خواهند شد، با این پیشامد سر و صدای آنها بلند شد. پیامبر رو به ابوجندل کرد و فرمود: “ای ابوجندل! صبر کن و اجرت را ضایع مگردان؛ خدا برای تو و افرادی که مانند تو در سختی به سر میبرند فرجی خواهد داد؛ اینک ما با مردم مکه صلح کردهایم و نمیتوانیم مکر و حیله کنیم”. سپس رو به مردم کرد و فرمود: “هیچ آسیبی به او نمیرسد؛ او به سوی پدر و مادرش باز میگردد و من میخواهم که به شروط قریش به طور کامل عمل کنم”[۶]. در این هنگام عمر به طرف ابوجندل حرکت کرد و همانطور که پدرش او را میکشید، عمر هم خود را به او نزدیک میکرد در زیر لب میگفت: ای ابوجندل! صبر کن، همانا خون مشرکین مانند خون سگ است و دسته شمشیر را به طرف او قرار میداد تا شاید ابوجندل شمشیر را گرفته و پدرش را به هلاکت برساند ولی ابوجندل نمیتوانست پدر خود را بکشد[۷][۸].
ابوجندل و پیوستن به ابوبصیر
پس از آنکه ابوبصیر (چنانکه قبلاً شرح حال وی گفته شد) به عیص رفت و جمعیتی اطراف او را گرفته، اظهار دشمنی با قریش کردند، ابوجندل هم از پیش پدرش گریخت و به وی ملحق شد.
ابوجندل از آن پس همواره در جنگها همراه پیامبر(ص) بود و پس از رحلت آن حضرت همراه نخستین گروه از مسلمانان برای جهاد به شام رفت و آنجا هم پیوسته در راه خدا به جنگ و جهاد پرداخت[۹]. گفتهاند که ابوجندل برای بشارت دادن فتح یرموک انتخاب شد و داوود بن أبی هند گفته است آیۀ ﴿وَالَّذِينَ هَاجَرُوا فِي اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مَا ظُلِمُوا لَنُبَوِّئَنَّهُمْ فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَلَأَجْرُ الْآخِرَةِ أَكْبَرُ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ﴾[۱۰] درباره ابوجندل است[۱۱][۱۲].
ابوجندل و میگساری
در زمان عمر بن خطاب، موقعی که ابوعبیده جراح به همراه مسلمانان در حوالی شام با رومیان میجنگید، ابوجندل، ضرار بن الخطاب و ابوالاَزُور که همگی از صحابه پیامبر بودند، در میدان جنگ شراب خوردند. فرمانده لشکر خواست حد شرابخواری را درباره آنها اجرا کند اما ابوجندل این آیه را خواند: ﴿لَيْسَ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جُنَاحٌ فِيمَا طَعِمُوا إِذَا مَا اتَّقَوْا وَآمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ ثُمَّ اتَّقَوْا وَآمَنُوا ثُمَّ اتَّقَوْا وَأَحْسَنُوا وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ﴾[۱۳]. این استدلال، مسلمانان را سردرگم کرد و ابوعبیده با نامه، حلّ مطلب را از عمر خواستار شد. عمر در جواب نوشت: همان که گناه را در نظر ابوجندل جلوه داده است این دلیل را نیز جلوه میدهد و باید حد شرابخواری بر ایشان جاری گردد. هنگامی که اجرای حد شرعی بر آنها ثابت گردید، ابوالازور گفت: “حال که میخواهی به ما حد بزنی فردا را به ما مهلت بده، اگر در میدان جنگ کشته شدیم چه بهتر و اگر سالم ماندیم آنگاه حد را جاری ساز”. فردای آن روز فقط ابوجندل و ضرار بن الخطاب تازیانه خوردند[۱۴]. ابوجندل از نظر روحی متحول شد، به حدّی که ترسید مبادا هلاک شود؛ پس عمر برای او نوشت: کسی که تو را متوجه اشتباهت کرده است، به تو (برای جبران ناراحتی) توبه را نیز آموخته است: ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ * حم * تَنْزِيلُ الْكِتَابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ * غَافِرِ الذَّنْبِ وَقَابِلِ التَّوْبِ شَدِيدِ الْعِقَابِ ذِي الطَّوْلِ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ إِلَيْهِ الْمَصِيرُ﴾[۱۵][۱۶][۱۷].
سرانجام ابوجندل
ابوجندل در سال هجده هجری و در روزگار خلافت عمر، به خاطر طاعون عمواس درگذشت و از او فرزندی باقی نماند[۱۸][۱۹].
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۴، ص۱۶۲۲.
- ↑ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۲۵، ص۳۰۰-۳۰۳.
- ↑ عبدیایی، نرگس، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص ۸۸.
- ↑ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، طبرسی، ج۹، ص۱۸۰.
- ↑ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، طبرسی، ج۹، ص۱۸۰.
- ↑ إعلام الوری بأعلام الهدی، طبرسی، ج۱، ص۲۰۵.
- ↑ سیرت رسول الله، قاضی ابرقوه، ج۲، ص۸۱۴.
- ↑ عبدیایی، نرگس، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص ۸۸.
- ↑ الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۷، ص۴۱۴.
- ↑ «و کسانی را که پس از ستم دیدن در راه خداوند هجرت کردند در این جهان در جایی نیکو جا میدهیم و پاداش دنیای واپسین بزرگتر است اگر میدانستند» سوره نحل، آیه ۴۱.
- ↑ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۲۵، ص۳۰۰- ۳۰۳.
- ↑ عبدیایی، نرگس، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص ۹۰.
- ↑ «آنان که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته کردهاند در آنچه خوردهاند تا هنگامی که پرهیزگاری ورزند و ایمان آورند و کارهای شایسته کنند سپس پرهیزگاری ورزند و ایمان آورند آنگاه پرهیزگار باشند و نیکی ورزند گناهی بر آنان نیست و خداوند نیکوکاران را دوست میدارد» سوره مائده، آیه ۹۳.
- ↑ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۵، ص۵۶.
- ↑ «به نام خداوند بخشنده بخشاینده * حا، میم * فرو فرستادن این کتاب، از سوی خداوند پیروزمند داناست * آمرزنده گناه و پذیرای توبه، سخت کیفر فراخدست (که) هیچ خدایی جز او نیست بازگشت (هر چیز) به سوی اوست» سوره غافر، آیه ۱-۳.
- ↑ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۲۵، ص۳۰۰-۳۰۳.
- ↑ عبدیایی، نرگس، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص ۹۱.
- ↑ الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۷، ص۴۱۴.
- ↑ عبدیایی، نرگس، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص ۹۲.