استعداد
مقدمه
استعداد عبارت است از قوه قریب به فعلیّت، منظور حکما از استعداد، امکان تکامل است نه امکان انعدام[۱]. معنی استعداد و امکان استعدادی از نظر قدما -که ماهیت و حقیقت اشیاء را وابسته به فعلیّت خاصی میدانند و سایر جنبهها را تابع و طفیلی آن فعلیّت میشمارند– عبارت است از رابطهای خاص میان یکمرتبه از واحد واقعیّت و مرتبه دیگر از آن، و به عبارت دیگر عبارت است از رابطهای خاص میان درجهای از فعلیّت واحد و درجهای دیگر از آن[۲].
استعداد خود یک موجود جداگانه و مستقل نیست که بهصورت یک شیء یا شخص خاصی عرض وجود کند. استعداد وصفی است که درباره موجود خاصی صدق میکند. پس موصوفی لازم دارد، یعنی استعداد، مستعد لازم دارد[۳].
خصوصیت شأنیّت را اگر به ماده نسبت دهند، میگویند استعداد یا قوه[۴]. کلمه استعداد نماینده یک حقیقتی است که در ماده وجود دارد. نه نماینده خالیبودن ماده از یک امر وجودی و نه نماینده یک امر اعتباری و بیاثر[۵]. استعداد یک صورت معین داشتن، معنیاش این است که صورت بالفعل این شیء ماده این شیء را که قابلیّت هر صورتی را دارد از همه آن صورتها مانع است، مگر از یک صورت بالخصوص. مثلاً در دانه گندم استعداد بوته گندم شدن است نه جو شدن و نه خرما شدن و نه انسان شدن و نه چیز دیگر[۶]. استعداد یا امکان استعدادی تعیّن خاص ماده است، و به عبارت دقیقتر: استعداد همان ماده است با اعتبار تعیّن یعنی استعدا عبارت است از ماده متعیّنه. یک واقعیت است که هم مصداق ماده است و هم مصداق استعداد، نه اینکه واقعیتی عارض بر واقعیت دیگر شده باشد. علیهذا مفهوم استعداد از قبیل سایر مفاهیم فلسفی یعنی وجود، عدم، ضرورت امکان... است که تحت هیچ مقولهای در نمیآید و از مقولات خارجند[۷]. حکما امکان را که رابطه خاصی است میان شیء موجود و شیء دیگری که بعد این شیء به صورت او در میآید. استعداد یا امکان استعدادی (با اندک تفاوتی در این دو اصطلاح) میخوانند. این استعداد یک رابطه واقعی است نه فرضی و اعتباری. بعلاوه این رابطه یک حقیقت جداگانه و مستقل و یا محسوس نیست، و در حقیقت این رابطه میان دو شیء جداگانه نیست، بلکه میان دو مرحله از وجود یک شیء است[۸].[۹]