عبدالله بن حسن بن علی در تاریخ اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Msadeq (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۴ سپتامبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۰:۳۱ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

این مدخل از زیرشاخه‌های بحث یاران امام حسین، شهدای کربلا و مرتبط با مدخل امام حسین است. "عبدالله بن حسن بن علی" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:

مقدمه

سومین فرزند امام حسن(ع) که در کربلا به شهادت رسید، عبداللّه نام داشت. ظاهراً وی پس از علی اصغر، خُردسال‌ترین شهید کربلا بوده است[۱]. هنگامی که سپاه کوفه، امام حسین(ع) را در آخرین لحظات زندگی، محاصره کرده بودند، این کودک، تلاش کرد تا خود را به امام(ع) برساند. زینب(س)، خواست مانع وی شود؛ ولی نتوانست. او شتابان آمد تا این که خود را به امام(ع) رساند و در کنار ایشان، به شهادت رسید. گفتنی است که برخی از منابع، ماجرای شهادت قاسم را درباره عبداللّه آورده‌اند که نادرست به نظر می‌رسد.

از ابو مخنف نقل است: شمر بن ذی الجوشن، با پیادگان سپاه، به سوی حسین(ع) آمد. حسین(ع) به آنها حمله می‌بُرد و آنها را از هم می‌شکافت. سپس آنها، به طور کامل، گِرد حسین(ع) را گرفتند. پسربچّه‌ای از خاندان حسین(ع)، به سوی او آمد. خواهرش زینب(س)، دختر علی(ع)، او را گرفت تا نگاه دارد. حسین(ع) نیز به خواهرش فرمود: «او را نگاه دار!»؛ امّا پسربچّه، تسلیم نشد و به سوی حسین(ع) دوید و در کنارش ایستاد. بحر بن کعب بن عبیداللّه، از قبیله بنی تیم اللّه بن ثعلبة بن عکابه، با شمشیر به سوی حسین(ع) حمله کرد. آن پسربچّه گفت: ای مادرْخبیث! آیا عمویم را می‌کُشی؟ آن مرد، شمشیرش را بر او زد؛ امّا پسربچّه، دستش را سپر کرد و شمشیر، آن را از آرنج، قطع کرد و فقط به پوست، آویزان ماند. پسربچّه، مادرش را صدا زد. حسین(ع)، او را گرفت و به سینه‌اش چسبانْد و گفت: «ای فرزند برادرم! بر آنچه به تو رسیده، شکیبایی کن و این [وقایع] را خیر ببین و به حساب خدا بگذار که خداوند، تو را به پدران شایسته‌ات، ملحق می‌کند؛ به پیامبر خدا، علی بن ابی طالب، حمزه، جعفر و حسن بن علی - که خداوند، بر همه آنان درود فرستد-»[۲].[۳]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. در کتب معتبر، سنّ او نیامده است. برخی نویسندگان متأخّر، او را یازده ساله دانسته‌اند.
  2. «إنَّ شِمْرَ بْنَ ذِي الجَوْشَنِ أَقْبَلَ فِي الرَّجّالَةِ نَحْوَ الحُسَيْنِ(ع)؛ فَأَخَذَ الحُسَيْنُ(ع) يَشُدُّ عَلَيْهِمْ فَيَنْكَشِفُونَ عَنْهُ، ثُمَّ إنَّهُم أَحَاطُوا بِهِ إحَاطَةً، وَ أقبَلَ إلَى الحُسَيْنِ(ع) غُلامٌ مِن أهلِهِ، فَأَخَذَتْهُ اُخْتُهُ زَيْنَبُ ابْنَةُ عَلِيٍّ لِتَحْبِسَهُ، فَقَالَ لَهَا الحُسَيْنُ(ع): اِحْبِسيهِ، فَأَبَى الغُلامُ وَ جَاءَ يَشْتَدُّ إلَى الحُسَيْنِ(ع)، فَقَامَ إْلَى جَنْبِهِ. قَالَ: وَ قَدْ أَهْوَى بَحْرُ بْنُ كَعْبِ بْنِ عُبَيْدِ اللّهِ - مِنْ بَني تَيمِ اللّهِ بْنِ ثَعْلَبَةَ بْنِ عُكَابَةَ - إلَى الحُسَيْنِ(ع) بِالسَّيْفِ، فَقَالَ الغُلامُ: يَا بْنَ الخَبيثَةِ! أتَقْتُلُ عَمِّي؟ فَضَرَبَهُ بِالسَّيْفِ، فَاتَّقَاهُ الغُلامُ بِيَدِهِ فَأَطَنَّهَا إلَا الجَلْدَةَ، فَإِذَا يَدُهُ مُعَلَّقَةٌ، فَنَادَى الغُلامُ: يَا اُمَّتَاه. فَأَخَذَهُ الحُسَيْنُ(ع) فَضَمَّهُ إلَى صَدْرِهِ، وَ قَالَ: يَا بْنَ أخي، اِصْبِر عَلَى مَا نَزَلَ بِكَ، وَاحْتَسِبْ فِي ذَلِكَ الخَيْرَ، فَإِنَّ اللّهَ يُلْحِقُكَ بِآبائِكَ الصَّالِحينَ؛ بِرَسُولِ اللّهِ(ص) وَعَلِيِّ بْنِ أَبِي طالِبٍ، وَحَمْزَةَ وجَعْفَرٍ، وَالحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِم أَجْمَعِينَ» (تاریخ الطبری، ج۵، ص۴۵۰؛ الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۵۷۱).
  3. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین ص ۵۹۱.