علم دینی معصوم
علم دینی به معنای: دانشی است که عهده دار معرفی هرگونه از ابعاد دین الهی باشد؛ از جمله: در زمینه های اعتقادی یا رفتاری انسان.
در این باره، تعدادی از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل علم دینی معصوم (پرسش) قابل دسترسی هستند.
علم دینی چیست؟
برای علم دینی تعریفهای مختلفی بیان شده است. مراد از دین در اینجا، ادیان الهی است که توسط پیامبران ارائه شده است. مقصود از علوم دینی علومی است که افزون بر معرفی عقاید صحیح، در مورد رفتار انسان به طور ارزشی یا تجویزی سخن میگوید و هدف خود را رساندن انسان به سعادت معرفی میکند. این علوم به شیوههایی چون وحی (ویژه پیامبران)، دریافت از روح القدس، الهام، تحدیث و... در اختیار پیامبر یا امام قرار میگیرد. علوم دینی در قلمرو دین مقدس اسلام، به آیات قرآن و روایات معصومان(ع) محدود نبوده و علومی را که برای تبیین و توضیح آیات و روایات یاد شده ایجاد شدهاند، نیز شامل میشود. بنابراین علومی مانند تفسیر، کلام، اخلاق، رجال، فقه الحدیث، و... نیز از مصادیق علوم دینی به شمار میآیند.
علوم دینی پیامبران
با توجه به تعریف دین و علوم دینی تردیدی نیست که علوم دینی، دستآورد پیامبران است. مهمترین و گستردهترین بخش علوم وحیانی، معارف و آموزههای دینی است. البته چنان که در ادامه خواهیم گفت، بخشی از این علوم وحیانی، علوم بشری و علم به غیب است. علوم دینی مباحث گوناگونی را در حوزههای عقاید، احکام و اخلاق شامل میشود. در آیات متعدد قرآن از تعلیم کتاب (آسمانی) به پیامبران خبر داده شده است که بیشتر معارف این کتابهای آسمانی در بخش علوم دینی جای میگیرند. بیشتر آیات قرآن کریم به مباحث مربوط به عقاید اختصاص دارد. آیات متعددی به معرفی خداوند و صفات او، پیامبران و رسالت آنان و معاد و چگونگی آن اختصاص دارد. گفته شده است که حدود پانصد آیه در قرآن به مباحث احکام (فقه) اختصاص دارد. گزارههای اخلاقی نیز در آیات قرآن کریم به وضوح قابل مشاهده است.
به یک معنا میتوان ادعا کرد که پیامبران به تمام علوم دینی آگاهی دارند؛ زیرا تنها علومی که از سوی آنان به مردم میرسد، علوم دینی نامیده میشود؛ در نتیجه بحث از کامل یا ناقص بودن علوم دینی آنان چندان موجه نیست؛ اما به یک معنا میتوان بحث درباره این موضوع را موجه دانست؛ زیرا میتوان حداقل تصور کرد که فردی مسألهای درباره حلال و حرام، تفسیر قرآن و... را از پیامبر زمان خود بپرسد؛ اما آن پیامبر نسبت به آن علم نداشته باشد. در این صورت نیز پیامبر، آن سؤال را از خداوند پرسیده و جواب آن را با وحی دریافت و ابلاغ میکند. بنابراین کامل بودن علم پیامبران در حوزه علوم دینی به این معنا قابل تردید نیست که آنان قادرند در صورت نیاز از طریق وحی پاسخ هر نیاز و پرسش دینی را بیان کنند. در برخی آیات تصریح شده است که وظیفه پیامبر آن است که حکم هر چیزی را که مردم در آن اختلاف دارند، بیان کند: ﴿﴿لِتُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي اخْتَلَفُواْ فِيهِ﴾﴾[۱] مسائل اعتقادی باشد یا فروع دین و اخلاق. برداشت مسلمانان زمان پیامبر اعظم(ص) نیز از مقام پیامبران این بوده است که آنان به وسیله وحی تأیید میشوند و هر مسألهای پیش آید، حکم آن از راه وحی در اختیار آنان قرار میگیرد. به همین دلیل هر سؤالی که در ذهن داشتند، از پیامبر میپرسیدند و توقع داشتند که ایشان پاسخ صحیح آن را بداند. حتی مشرکان برای اثبات باطل بودن ادعای نبوت از آن حضرت سؤالاتی را مطرح میکردند، تا ایشان نتواند پاسخ آنها را بدهد و بدین وسیله پیامبری ایشان مورد تردید قرار گیرد. این گونه آیات و گزارشها نشان میدهد که علم پیامبران از جمله پیامبر اكرم(ص) در حوزه علوم دینی کامل بوده است؛ بدین معنا که هر سؤالی که از ایشان میشد، از طریق وحی جواب آن را دریافت کرده و به مردم بیان میکردند؛ هر چند گاهی ایشان منتظر نزول وحی میماندند و پس از آمدن وحی پاسخ آن را بیان میکردند.
شواهد قرآنی دیگری نیز کامل بودن علوم دینی پیامبران را تأیید میکند. خداوند به پیامبران افزون بر کتاب، حکمت عطا کرده است. حکمت علمی صحیح و مطابق با واقع است که عمل به مقتضای آن انسان را از خطا و لغزش باز میدارد. برداشت و فهم دقیق از کتاب آسمانی و حقایق جهان از مصادیق حکمت است. همچنین خداوند به برگزیدگانش فرقان (بصیرتی که حق را از باطل تشخیص دهد) و فصل الخطاب (دلیلی که بر استدلالهای مخالفان غلبه میکند) عطا کرده است و به همین جهت نه تنها خود گرفتار خطا نمیشوند، بلکه مغلوب استدلالهای نادرست دیگران نیز نمیشوند. این گونه آیات نیز به کامل بودن علوم دینی پیامبران اشاره دارند.
علوم دینی غیر پیامبران
طبیعی است که سرچشمه علوم دینی انسانهایی که خود پیامبر نبودهاند، به تعالیم پیامبران باز میگردد. پیامبران به طور مستقیم با خداوند در ارتباط بوده و دیگران بر خوان علوم آنان نشستهاند. البته غیر پیامبران میتوانند با شیوههای عادی مانند تدبر و بررسی یا غیر عادی مانند الهام دانشهای دینی خود را گسترش داده و عمیق سازند. شاهدی قرآنی بر کامل بودن علوم دینی برگزیدگانی مانند جناب طالوت، لقمان، ذوالقرنین، مریم و... نداریم. در آیهای به جناب آصف، وصی حضرت سلیمان(ع)، علمی از کتاب ﴿﴿عِلْمٌ مِّنَ الْكِتَابِ﴾﴾ نسبت داده شده است. تفسیرهای متفاوتی از «کتاب» و علم به آن در این آیه بیان شده است. اگر مقصود از «الکتاب»، کتاب آسمانی آن زمان باشد، این آیه نشان میدهد که جناب آصف به بخشی از دانش آن دست یافته بوده است نه تمام آن.
علوم دینی اهل بیت پیامبر خاتم
در باور شیعیان که مبتنی بر روایات اهلبیت(ع) است، ائمه(ع)، جانشینان الهی پیامبر اکرم(ص) میباشند که از مهمترین وظایف آنان، تبیین معارف دینی است. بر این اساس، مرجعیت دینی پس از پیامبران، اصالتا شایسته آنان است. شواهد روایی متعددی دلالت بر مرجعیت تام و انحصاری ائمه(ع) در امور دینی دارد. مجموع این روایات در مطلب یاد شده تواتر معنوی داشته و اطمینان آورند.
در روایتی از امام صادق(ع) این گونه بیان شده است: «خداوند تبارک و تعالی زمین را بدون عالم رها نمیکند؛ عالمی که افزایش یا نقصان (دین) را میداند و اگر مؤمنان چیزی افزودند، (آن را) به خود آنان باز میگرداند و اگر چیزی را بکاهند، برای آنان تکمیل میکند. اگر چنین نبود، امور مؤمنان بر آنان مشتبه میشد». در برخی روایات، استدلال جالبی در این مورد بیان شده است. «خداوند حکیمتر، گرامیتر، بزرگتر و داناتر از آن است که بر بندگانش با حجتی احتجاج کند، ولی چیزی از امور آنان را از ایشان (حجتهای خود) مخفی نماید». مراد از «چیزی از امور آنان» حداقل شامل مباحث دینی میشود؛ زیرا چنان که گفته شد، مرجعیت دینی، مهمترین و روشنترین وظیفه پیامبران و ائمه(ع) است. استدلال یاد شده در این گونه روایات نشان میدهد که ائمه(ع) از آن جهت که حجت خداوند هستند، به تمام معارف دینی آگاه هستند و جهل آنان نسبت به معارف دینی با توجه به جایگاه آنان، نقض غرض خداوند است. بنابراین چیزی از علوم دینی از دایره علم آنان خارج نیست.
بنابر روایات، مرجعیت دینی ائمه(ع)، انحصاری است، یعنی دیگران حق ندارند، در مقابل ائمه(ع)، به تفسیر و تبیین دین بپردازند و مردم نیز اجازه ندارند، دین خود را از غیر اهلبیت(ع) بگیرند. در روایتی آمده است که رسول خدا(ص) به امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: «ای علی! من، تو، دو فرزندت، حسن و حسین و نه نفر از فرزندان حسین، پایههای دین و تکیهگاه اسلام هستیم. هر کس از ما پیروی کند، نجات مییابد و هر کس از ما جدا شود، به سوی آتش میرود». به همین نکته امام صادق(ع) نیز اشاره کردهاند. ایشان با تأکید بر مقام امیرالمؤمنین(ع) به عنوان اولین وصی و جانشین رسول خدا(ص) میفرماید: «آن چه را علی(ع) آورده، میگیرم و از آن چه نهی کرده است، دوری میکنم. فضیلت او (بر مردم) همانند برتری محمد(ص) است. محمد(ص) بر تمام کسانی که خداوند عزوجل خلق کرده است، برتری دارد. کسی که بر چیزی از احکام علی(ع) اعتراض کند، همانند کسی است که بر خدا و رسولش اشکال کرده است. رد (حکمی) کوچک یا بزرگ از (دستورات) پیامبر(ص) در حد شرک به خداوند است... این (مطلب) درباره ائمه هدایتگر، یکی پس از دیگری جاری است. خداوند آنان را پایههای زمین قرار داده است تا گرفتار اضطراب نشود و آنان حجت رسای خداوند بر افراد روی زمین و زیر آسمان میباشند».
با توجه به تواتر معنوی این مطلب، بحث چندانی در کامل بودن علوم دینی ائمه(ع) وجود ندارد. برای تکمیل بحث به شواهدی از شاخههای علوم دینی ائمه(ع) اشاره کرده، سپس روایاتی نقل خواهد شد که ممکن است دلیل ناتمام بودن علوم دینی آنان به شمار آید و در پایان به جمعبندی میپردازیم. توجه داریم که با توجه به وجود روایات معتبر یاد شده، ائمه به امور دینی علم کامل دارند، بنابراین شواهدی که در ادامه به آنها استناد میشود، بینیاز از بررسی سندی میباشند، زیرا با روایات معتبر یاد شده تأیید میشوند. با وجود این سندهای معتبر و صحیح در میان روایات این مجموعه فراوان است.
شواهدی از علوم دینی امامان از اهل بیت پیامبر خاتم (ع)
طبیعی است که میتوان با کاری گسترده و در زمانی مناسب، معارف بسیاری در شاخههای مختلف علوم دینی از روایات ائمه(ع) استنباط کرد. بنای این نوشته، کاری جامع در این موضوع نیست؛ بلکه به اندازه امکان این مجال، به شواهدی از علوم دینی ائمه(ع) در مهمترین شاخههای این علوم اشاره میکنیم تا دورنمایی از قلمرو علم امام به امور دینی ترسیم شود:
علم تفسیر
بررسی روایات نشان میدهد که تفسیر قرآن کریم از مهمترین وظایف ائمه(ع) است. در برخی سخنان اصحاب ائمه(ع)، ضرورت امامت، با توجه به نیاز قرآن به مفسری که کلام او تفسیر قطعی و خطاناپذیر باشد، تبیین شده است. ائمه(ع) در روایات مختلف بر جایگاه خود به عنوان مفسران واقعی قرآن کریم تأکید کردهاند. در روایات متعددی از امام باقر و امام صادق(ع) نقل شده است که علم تمام قرآن نزد هیچ کس جز ائمه(ع) نیست. در روایتی از امیرالمؤمنین(ع) نقل شده است که «خداوند ما را پاکیزه گردانده و ما را (از لغزش و گناه) دور نگه داشته است. ما را گواهان بر مردم و حجت خود در زمین قرار داده است. ما را با قرآن و قرآن را با ما قرار داده است که ما از آن جدا نمیشویم و او از ما جدا نمیشود». بنابر این روایات، علم تفسیر قرآن و احکام آن از جمله علومی معرفی شده است که به ائمه(ع) داده شده است. روایات تفسیری ائمه(ع) بهترین شاهد بر جایگاه ممتاز آنان به عنوان مفسران قرآن کریم است.
به نظر میرسد دانش تفسیر قرآن، بخشی از علومی است که امیرالمؤمنین(ع) بدون واسطه از پیامبر اکرم(ص) آموخت و از ایشان، نسل به نسل به امامان بعدی منتقل شده است. در روایتی از امیرالمؤمنین(ع)، رابطه ویژه علمی پیامبر(ص) و امیرالمؤمنین(ع) این گونه گزارش شده است: «تمام اصحاب رسول خدا(ص) اینگونه نبودند که از او درباره چیزی بپرسند تا بفهمند؛ برخی از آنان میپرسیدند؛ اما قصد فهمیدن (دقیق) نداشتند. تا جایی که دوست داشتند که بادیهنشین یا فردی از راه رسیده بیاید و از رسول خدا(ص) بپرسد تا آنان بشنوند؛ در حالی که من هر روز بر رسول خدا(ص) وارد میشدم؛ یک بار هنگام روز و یکبار در شب. در آن اوقات، (پیامبر(ص)) با من خلوت میکرد. (در مباحث) میگردیدم هرجا که ایشان میگشت. اصحاب پیامبر(ص) میدانند که ایشان این کار را با هیچ کسی غیر از من انجام نمیداد. گاهی در خانه بودم و ایشان به خانهام میآمد. اکثر (این جلسات) در خانه من بود. گاهی که من در بعضی از خانههای ایشان بر ایشان وارد میشدم، با من خلوت میکرد و زنانش را خارج میساخت. پس نزد او غیر از من کسی نمیماند. و زمانی که برای خلوت با من به منزلم میآمد، فاطمه و نه هیچ کدام از فرزندانم از نزد من برنمیخواستند. هنگامی که از او سؤال میکردم، پاسخم را میداد و هنگامی که ساکت میشدم و سؤالاتم تمام میشد، خود شروع به سخن گفتن برایم میکرد».
آن حضرت در ادامه به نتایج این آموزش اشاره فرمودند: «بنابراین هیچ آیهای از قرآن بر ایشان نازل نشد، مگر آن که آن آیه را برایم قرائت فرمود و بر من املا کرد و من با خط خود آن را نوشتم و به من تأویل و تفسیر آن، ناسخ و منسوخش، محکم و متشابه و خاص و عام آن را آموخت و از خداوند خواست که فهم و حفظ آن را به من عطا کند. به همین جهت پس از آن دعا، هیچ آیهای از کتاب خدا یا علمی را که به من املا کرد و من نوشتم، فراموش نکردم...». حتی رسول خدا(ص) تأکید داشت که آیاتی که در نبود امیرالمؤمنین، علی(ع) بر آن حضرت نازل شده بود، بر ایشان خوانده و ظاهر و تأویل آن را به او تعلیم دهد.
با توجه به چنین رابطه ویژهای، طبیعی است که از رسول خدا(ص) نقل شده باشد که: «داناترین امت من به کتاب خدا، علی بن ابی طالب است». در واقع این همان نکته است که در حدیث ثقلین بدان اشاره شده است. در روایت متواتر ثقلین، اهل بیت(ع) همتای قرآن معرفی شدهاند که از یکدیگر جدایی ندارند. نقل مستفیض دیگری که مؤید این روایات است، این حدیث مشهور نبوی است که «عَلِی مَعَ الْقُرْآنِ وَ الْقُرْآنُ مَعَ عَلِی».
نقل شده است که امیرالمؤمنین(ع) در جواب برخی شایعات منافقان درباره عدم آگاهی کافی آن حضرت از قرآن فرمود: «وای بر آنان! به درستی که من ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه، فصل و وصل و حروف و معانی آن (قرآن) را میشناسم. به خدا قسم که حرفی بر پیامبر(ص) نازل نشده است، مگر آن که من میدانم درباره چه کسی در چه روزی و در کدام مکان نازل شده است».
نکته دیگری که در این روایات قابل توجه و تأمل است، تأکید بر این نکته است که ائمه(ع) افزون بر ظاهر قرآن به باطن قرآن نیز علم دارند و از طریق باطن قرآن به علوم مختلفی دسترسی دارند. علوم مربوط به ظاهر قرآن، برای همه افرادی که زمینههای بهرهمندی علمی از قرآن کریم را برای خود فراهم کرده باشند، قابل استفاده است. مفسران با تدبر در ظاهر قرآن به تفسیر آن میپردازند. اما باطن قرآن، در دسترس عموم مردم نیست. گویا این حدیث «إِنَّمَا یعْرِفُ الْقُرْآنَ مَنْ خُوطِبَ بِه» به همین باطن اشاره دارد. زیرا ظاهر آن برای همه مردم است: «وَ لَقَدْ یسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکر».
بنابر روایتی که در فصل پیشین به آن اشاره شد، امام باقر(ع)، قرآن را دارای ظاهر و باطن معرفی کردند که ظاهر آن، همان مطالبی است که نازل شده و باطنش، تأویل آن است. بخشی از این تأویل محقق شده و بخشی همچنان جاری است. همان گونه که خورشید و ماه جاری میباشند. از تأویل قرآن کسی جز خداوند و راسخان در علم آگاه نیست و ائمه(ع) راسخان در علم و آگاه به تأویل قرآن میباشند. در روایات متعدد دیگری نیز از امام باقر و امام صادق(ع)، ائمه(ع) به عنوان راسخان در علم، صاحب علم تأویل قرآن معرفی شدهاند. در یکی از این روایات در تفسیر آیه «وَ ما یعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ» آمده است: «رسول خدا(ص) برترین راسخان در علم بود. خداوند عزوجل تمام آن چه از تنزیل (ظاهر قرآن) و تأویل (باطن آن) نازل کرده بود به او آموخت. روا نیست خداوند بر او چیزی را نازل کند که تأویل آن را به او نیاموخته باشد. اوصیای او پس از آن حضرت، تمام آن (علوم) را میدانند... قرآن خاص و عام، محکم و متشابه و ناسخ و منسوخ دارد که راسخان در علم از آن آگاهند».
بنابراین از مجموع روایات یاد شده میتوان نتیجه گرفت که ائمه(ع) به عنوان حجتهای خداوند و جانشنیان پیامبر اکرم(ص)، مفسران اصلی قرآن کریم بودهاند که تفسیرشان بر علم الهی آنان مبتنی بوده است. آنان افزون بر آگاهی از جزئیات دقیق مباحث تفسیری، مانند عام و خاص، محکم و متشابه، ناسخ و منسوخ و... از باطن قرآن نیز آگاه بودهاند و از طریق آن به قلمرو گستردهای از علوم دسترسی داشتهاند که برای دیگران دسترسی به آن ممکن نیست.
علم حدیث
در منظومه معارف شیعی، سنت ائمه(ع) همچون سنت پیامبر حجت بوده و بخش عمدهای از معارف دینی از طریق روایات آنان به ما رسیده است. افزون بر آن بیتردید ائمه(ع) صادقترین و مطمئنترین راویان سنت نبوی بودهاند. بنابراین به طور طبیعی به خوبی از علوم حدیث آگاه بودهاند. با وجود این، اشاره به برخی روایات درباره جایگاه حدیثی آنان خالی از لطف نیست.
در بخشی از روایت امیرالمؤمنین(ع) درباره رابطه ویژه علمی ایشان با پیامبر اعظم(ص) آمده است: «هیچ چیز را که خداوند به او آموخته بود از حلال و حرام، امر و نهی، خبرهای گذشته و آینده، تعالیم نازل شده بر پیشینیانش (اعم از ) اطاعت یا معصیت فروگذار نکرد و (همه آنها را) به من آموخت. پس من یک حرف (از آنها) را فراموش نکردهام. سپس دستش را بر سینهام نهاد و از خداوند خواست که قلبم را از علم و فهم و حکمت و نور پر سازد». با توجه به همین جایگاه ویژه است که در روایت نبوی دیگر در توصیف امیرالمؤمنین(ع) آمده است: «... وَ أَکثَرُهُمْ عِلْماً... وَ أَقْرَأُهُمْ بِکتَابِ اللَّهِ وَ أَعْلَمُهُمْ بِسُنَّتِی»؛ (علی(ع)) داناترین ایشان (اصحاب) و آگاهترین ایشان به کتاب خدا و سنت من است.
در تعدادی از روایات، تأکید بر آن است که تمام علومی را که خداوند به پیامبر آموخته بود، آن حضرت به امیرالمؤمنین(ع) تعلیم داد. از امام باقر(ع) نقل شده است که «به خدا قسم! رسول خدا(ص)، حرفی از علومی را که خداوند عزو جل به او آموخته بود، نگذارد مگر آن که آن را به علی(ع) آموخت که سپس آن علوم به ما رسید». همچنین از آن حضرت نقل شده است: «خداوند اسرارش را به جبرئیل بیان کرد و جبرئیل آن را به محمد(ص) و ایشان به علی(ع) و آن حضرت به هر کس بخواهد، یکی بعد از دیگری». در روایات متعددی، وراثت از رسول خدا(ص) را به عنوان یکی از شیوههای دریافت دانش توسط ائمه(ع) معرفی کرده است که مؤید روایات پیشین است. مجموعه این گونه روایات نشان میدهد که علوم پیامبر(ص) از طریق ائمه(ع) به مردم منتقل شده است. بنابراین ائمه(ع) در واقع آگاهترین افراد به سنت رسول خدا(ص) بودهاند.
امام صادق(ع) بر این نکته تأکید کردند که هرپاسخی که به سؤالات میدهند، دانشی است که از رسول خدا(ص) فراگرفتهاند و نظرات شخصی خود ایشان نیست. از امام باقر(ع) نیز نقل شده است: «اگر از خودمان سخن بگوییم، گمراه میشویم، همچنان که کسانی که قبل از ما بودند، گمراه شدند؛ ولی ما با دلیل روشن از سوی خداوند سخن میگوییم که خداوند آن را برای پیامبرش بیان کرده است و او (پیامبر(ص)) برای ما بیان کرده است». بنابر روایتی از امام کاظم(ع) سؤال شد که آیا تمام مسائل در کتاب خدا و سنت پیامبرش موجود است یا شما از خودتان نیز سخنی میگویید؟ امام پاسخ فرمود: «همه چیز در کتاب خدا و سنت پیامبرش هست».
علت اختلاف روایات نقل شده از پیامبر(ص)، در روایتی از امیرالمؤمنین(ع)، تحلیل شده است. در این روایت، افزون بر بحث جعل، این نکته نیز به عنوان یکی از دلایل اختلاف در روایات بیان شده است که روایات نبوی نیز مانند قرآن، ناسخ و منسوخ، عام و خاص و محکم و متشابه دارد و کسی که از این ظرافتها آگاه نیست، گرفتار اشتباه میشود. همه اصحاب فهم و آگاهی یکسانی نداشتند و تنها آن حضرت بوده است که به واسطه رابطه نزدیکش به پیامبر(ص) از تمام این جزئیات آگاه بوده است.
در روایت دیگر از امام صادق(ع) این محتوا گزارش شده است که آنان علم حدیث را همانند علم به ظاهر و باطن قرآن نسل به نسل از پیامبر(ص) دریافت کردهاند. بنابراین ائمه(ع) به عنوان وارثان علوم پیامبر(ص) و راویان سنت او، آگاهترین افراد به احادیث آن حضرت بودهاند و اساسیترین نقش را در انتقال صحیح سنت نبوی به مردم داشتهاند. در برخی روایات تأکید شده است که علوم صحیحی که نزد مردم است، از طریق اهلبیت(ع) به آنان رسیده است و انحرافات و خطاها، از خود مردم است.
گنجینه بزرگ روایات ائمه(ع) خود گواه عظمت علمی آنان و سرشار از مباحث حدیث شناختی است. ابوابی مانند «بَابُ رِوَایةِ الْکتُبِ وَ الْحَدِیثِ وَ فَضْلِ الْکتَابَةِ وَ التَّمَسُّک بِالْکتُب»، «بَابُ اخْتِلَافِ الْحَدِیث»، «بَابٌ فِیمَا جَاءَ أَنَّ حَدِیثَهُمْ صَعْبٌ مُسْتَصْعَب»، «بَابُ التَّقِیة»، «بَابُ الْکتْمَان» و «بَابُ الْإِذَاعَة» نکات بسیاری را در مباحث حدیثی در خود جای دادهاند.
علم کلام
روایات پیشین، ائمه(ع) را وارثان علوم نبوی در مباحث قرآنی و حدیثی معرفی میکنند. از این روایات میتوان استنباط کرد که آنان مرجع دینی مردم در اصول دین و مباحث اعتقادی نیز بودهاند. زیرا این دانش، بخشی از علوم قرآن و حدیث است. البته بخشی از این دانش، آموختن مهارت مناظره است که روایات نشان میدهد ائمه(ع) در این بخش نیز از تأییدات ویژه الهی برخوردار بودهاند. در روایات متعددی، تأکید شده است که ائمه(ع) از «فصل الخطاب» برخوردار بودهاند. فصل الخطاب، دانش و مهارتی است که حق را از باطل جدا کرده، مخاطب را قانع کرده و سخن نهایی و پایان دهنده گفت و گو به شمار میآید. در روایتی آمده است که هشام بن حکم، پانصد مسأله کلامی را از امام صادق(ع) پرسید و آن حضرت در پاسخ خود، ضمن بیان دیدگاه خود، دیدگاه دیگران را نیز نقل کرده و شیوه نقد دیدگاه آنان را نیز به هشام آموختند. هشام که از قلمرو وسیع علم امام تعجب کرده بود، عرض کرد: «میدانم که شما صاحب علم حلال و حرام و قرآن و داناترین مردم به آنها هستید. اما این علم کلام است (شما چگونه به آن علم دارید؟!)» امام در پاسخ فرمود: «ای هشام! خداوند تبارک و تعالی بر بندگانش با حجتی احتجاج نمیکند که نزد او تمام آن چه که به آن نیاز دارند، نباشد».
بنابر برخی روایات، شاگردان امام صادق(ع) در رشتههای کلامی مانند مباحث خداشناسی، امامت، اعجاز قرآن و... مهارت ویژه یافته بودند و با نظارت آن حضرت با مخالفان به مناظره میپرداختند. روایات بسیار ائمه(ع) به ویژه امام باقر و امام صادق(ع) در مباحث مختلف اعتقادی به خوبی بیانگر جایگاه علمی ممتاز آنان در مباحث اعتقادی است.
علم فقه
چنان که در روایات پیشین اشاره شد، در برخی روایات تصریح شده است که علم حلال و حرام و تنزیل و تأویل قرآن از علومی بوده است که پیامبر به امیرالمؤمنین(ع) آموخته است. در روایتی از امیرالمؤمنین(ع)، نقل شده است که علم به حلال و حرامها تا قیامت، علم به مرگها و بلاها و فصل الخطاب، بخشی از هزار باب علمی است که رسول خدا(ص) به ایشان آموخت.
در روایتی از امام صادق(ع) نقل شده است که «خداوند تبارک و تعالی، جان پیامبر خود را نگرفت، مگر آن که حلال و حرام دینش را برای او کامل ساخت. در زمان حیاتش آن چه را بدان نیاز داشتید، برایتان آورد و بعد از وفات به آن (علوم) و خاندانش پناه میبرید. به درستی که آن (علوم) در نوشتهای نزد خاندانش هست که حتی دیه خراش دست در آن است.» گویا مقصود از این نوشته جامعه یا کتاب علی(ع) است. در روایات متعددی از امام باقر(ع) و امام صادق(ع) از کتابی به نام جامعه، یا صحیفه علی(ع) خبر داده شده است که به املای رسول خدا(ص) و نگارش امیرالمؤمنین(ع) بوده است. در روایتی از محمد بن مسلم از امام باقر(ع) نقل شده است که «نزد ما صحیفهای از کتابهای علی(ع) است که طول آن هفتاد ذراع است که ما از محتوای آن پیروی میکنیم و از آن تجاوز نمیکنیم». تعبیر «صحیفهای از کتابهای علی(ع)» نشان میدهد که از امیرالمؤمنین(ع)، تنها این صحیفه به جای نمانده است، بلکه کتابهای دیگری نیز از آن حضرت نزد ائمه(ع) بوده است. محتوای این نوشته چنان که روایات دیگری از آن حضرت نیز نشان میدهد، احکام حلال و حرام بوده است.
ابوبصیر از امام صادق(ع) پرسید: «شیعیان شما نقل میکنند که رسول خدا(ص) به علی(ع) هزار باب علم را آموخت که از هر باب هزار باب دیگر باز میشد». آن حضرت این نقل را تأیید کرد. ابوبصیر گفت: «به خدا قسم این همان علم (ویژه) است». در این هنگام امام(ع) سر به زیر انداختند و لحظاتی به زمین خیره شده و با چوبی زمین را خراشیدند. سپس فرمودند: «این علم است؛ اما آن علم (ویژه) نیست». سپس فرمود: «ای ابامحمد! نزد ما جامعه است و آنان چه میدانند که جامعه چیست؟» ابوبصیر مشتاقانه درباره حقیقت جامعه پرسید. امام فرمود: «صحیفهای است که طولش هفتاد ذراع به ذراع رسول خدا(ص) و املای ایشان با خطا علی(ع) است که از دهان پیامبر(ص) خارج و با دست راست علی(ع) نوشته شده است. در آن تمام حلال و حرام و هر چیزی که مردم به آن نیازمندند حتی دیه خراش آمده است». امام صادق(ع) در ادامه پس از اجازه گرفتن از ابوبصیر بدن او را با دست اندکی فشردند و فرمودند: «حتی دیه این (کار در کتاب جامعه بیان شده است)».
روایات یاد شده دلالت بر آن دارند که «جامعه» یا «کتاب علی(ع)» کتابی است با املای رسول خدا(ص) و نگارش و خط امیرالمؤمنین(ع) که تمام احکام در آن آمده است و ائمه(ع) با داشتن آن به چیز دیگری در این موضوع نیاز ندارند. تأکید بر این که حتی دیه یک خراش در آن آمده، نشان از کامل بودن این مجموعه است.
در روایتی از امام کاظم(ع) این سؤال پرسیده شده است که آیا ممکن است از امام سؤالی درباره حلال و حرام شود که پاسخ آن را نداند؟ آن حضرت پاسخ دادند: «خیر، ولی گاهی جواب نزد او است، ولی (به خاطر رعایت مصلحتی) بیان نمیکند».
در برخی روایات راه شناخت حجت و امام واقعی از مدعیان دروغین، سؤال از حلال و حرام معرفی شده است. در ادامه این روایت آمده است که شناخت حلال و حرام، همراه داشتن سلاح رسول خدا(ص) و وصیت آشکار امام قبلی در کسی جز امام و حجت راستین جمع نمیشود.
روایات فقهی ائمه(ع) بهترین شاهد بر جایگاه ممتاز علمی آنان در مباحث فقهی است که البته با توجه به شرایط سخت سیاسی و فرهنگی دوره سایر ائمه(ع)، این مباحث در دوره امام باقر و امام صادق(ع) گسترش بیشتری یافت.
علم اخلاق
علم اخلاق یکی دیگر از شاخههای علوم دینی است که سیره و روایات ائمه(ع) به خوبی دلالت بر آن دارند که ائمه(ع) پیشوایان مردم در این حوزه نیز بودهاند. سخنان امیرالمؤمنین(ع) در مباحث اخلاقی در نهج البلاغه، صحیفه مبارکه امام سجاد(ع) و حجم انبوه روایات اخلاقی سایر ائمه(ع) به خوبی بر مرجعیت دینی آنان در این شاخه علمی نیز اشاره دارد.
علم قضاوت
دانش قضاوت، بر دانستن احکام فقهی و حکمت و درایت قاضی مبتنی است. با توجه به مباحث گذشته، مجموعه این شرایط در بالاترین درجه آن، نزد ائمه(ع) وجود داشته است. روایات مباحث گذشته، مرجعیت فقهی بیبدیل ائمه(ع) و فصل الخطاب بودن سخنان آنان را اثبات میکند. روایاتی نیز نشان میدهند که ائمه(ع) سرچشمه حکمت و تدبیرند. سخنان و سیره ایشان نیز همین مطلب را تأیید میکند. بنابراین آنان علم کامل و جامع به قضاوت بین افراد داشتهاند.
در روایتی آمده است که وقتی رسول خدا(ص) خواست امیرالمؤمنین(ع) را به یمن بفرستد، آن حضرت به پیامبر عرض کرد: «یا رسول الله! مرا برای قضاوت میفرستی، در حالی که من جوانم و علم کامل به قضاوت ندارم. فرمود: به من نزدیک شو. (امیرالمؤمنین(ع)) به ایشان نزدیک شد. پس (رسول خدا(ص)) با دستش بر سینه او زد و فرمود: «خدایا! قلبش را هدایت کن و سخنش را استوار ساز!». امیرالمؤمنین فرمود: «پس از آن هیچگاه در قضاوت بین دو نفر شک نکردم». در روایتی نبوی آمده است که «أقضاکم علی»، داناترین شما به قضاوت، علی ((ع)) است. روایات یاد شده درباره «جامعه» یا همان «کتاب علی» نیز نشان میدهد که تمام احکام در این کتاب آمده است. در برخی از این روایات تأکید شده است که اگر ائمه(ع) به حکومت برسند، بر اساس این کتاب قضاوت خواهند کرد و از احکام آن تجاوز نخواهند کرد.
در روایتی آمده است که از امام حسین(ع) سؤال شد که شما چگونه حکم میکنید؟ فرمود: «مانند آل داود حکم میکنیم و اگر چیزی را ندانیم، روح القدس (حکم آن را) برای ما میآورد». جمله آخر، صراحت در این مطلب دارد که روح القدس علومی را به آنان عرضه میدارد. به نظر میرسد، مقصود از این علوم، آگاهیهای مربوط به تشخیص موضوعات باشد؛ زیرا خود احکام ـ چنان که در روایات مربوط به کتاب جامعه بیان شد ـ از طریق رسول خدا(ص) در اختیار آنان قرار گرفته بود. مشابه این مطلب از امام سجاد(ع) نیز نقل شده است. در این روایت آمده است که از امام سجاد(ع) سؤال شد: «شما چگونه قضاوت میکنید؟» حضرت فرمود: «حُکمِ آلِ دَاوُدَ فَإِنْ أَعْیانَا شَیءٌ تَلَقَّانَا بِهِ رُوحُ الْقُدُسِ»؛ همانند آل داود حکم میکنیم؛ اگر چیزی بر ما دشوار شد، روح القدس (حکم آن را) برای ما میآورد.
علوم پیامبران گذشته
در روایات متعددی این مضمون نقل شده است که علوم تمام پیامبران به پیامبر اکرم(ص) منتقل شده و این علوم از آن حضرت به امیرالمؤمنین و سپس نسل به نسل به امامان پس از ایشان منتقل شده است. محدوده یقینی این علوم، علوم دینی پیامبران گذشته است. وظیفه اصلی پیامبران چنین اقتضایی دارد، هر چند ممکن است دانشهای بشری نیز در ضمن آن باشد.
در روایتی نبوی چنین آمده است: «هیچ کس از امت من، غیر از علی((ع)) به تمام علوم من آگاه نیست؛ خداوند عزوجل، علمی به من آموخته است که کسی غیر از من از آن آگاه نیست؛ به فرشتگان و پیامبرانش نیز دانشی آموخته است. پس هر چه را به فرشتگان و پیامبرانش آموخته است، من میدانم و مرا دستور داده است که آن را به او (علی(ع)) بیاموزم که این کار را انجام دادم. پس هیچ کس از امتم غیر او از تمام علم و فهم و حکمت من آگاه نیست». در روایتی دیگر از آن حضرت آمده است: «همانا علی بن ابی طالب(ع)، هدیه خداوند برای محمد(ص) است و دانش (همه) اوصیا و کسانی را که پیش از او بودهاند، به ارث برده است و محمد(ص) دانش پیامبران و رسولان پیش از خود را به ارث برده است». میدانیم این علوم از امیرالمؤمنین(ع) به سایر امامان منتقل شده است.
در روایات امیرالمؤمنین(ع) تصریحاتی وجود دارد که از علم ایشان به کتابهای آسمانی گذشته خبر میدهد. از آن حضرت این مطلب نقل شده است که «اگر مردم برای من جایگاهی قرار میدادند، میان اهل تورات به تورات حکم میکردم تا آن چه (از حقایق) بین زمین و آسمان است، روشن شود و میان اهل زبور به زبور حکم میکردم تا آن چه بین زمین و آسمان است، روشن شود و میان اهل انجیل به انجیل حکم میکردم تا آن چه بین زمین و آسمان است، روشن شود و بین اهل فرقان (قرآن)، به فرقان حکم میکردم تا آن چه بین زمین و آسمان است، روشن شود». در روایتی مضمون روایت فوق با تعبیری دیگر نقل شده است که آن حضرت فرمود: «به خدا قسم! من از اهل تورات به تورات و از اهل انجیل به انجیل و از اهل قرآن به قرآن داناترم».
بخشی از میراث مکتوبی که در اختیار ائمه(ع) بوده، کتابهای پیامبران و اوصیای آنان بوده است. بنابر روایات، مجموعه این کتابها در پوستی به نام «جفر» نگهداری میشده است. البته در این روایت از دو نوع جفر، جفر سفید و سرخ یاد شده است. جفر سفید، پوستی است که در آن کتابهای پیامبران و مصحف فاطمه(س) نگهداری میشود و در جفر سرخ، سلاح قرار دارد. بنابر روایتی امام صادق(ع) فرمودند: «نزد ما جفر نیز هست و آنان چه میدانند که جفر چیست؟» ابوبصیر از آن حضرت درباره ماهیت جفر پرسید. امام فرمود: «پوستی است که در آن علم پیامبران و اوصیا و علم علمای بنی اسرائیل در آن است». روایات مستفیض دیگری نیز این محتوا را تأیید میکنند. بنابر این گونه روایات، علم ائمه(ع) به کتابهای آسمانی گذشته و علوم الهی پیامبران پیشین قابل اثبات است. مجموعه این روایات نشان میدهد که علم امام به معارف دینی کامل است.
جستارهای وابسته
جستارهای مصداقی
- علم دینی امام؛
- علم دینی پیامبر؛
- علم دینی پیامبر خاتم؛
- علم دینی ولی؛
- علم دینی وصی؛
- علم دینی اهل بیت(ع)؛
- علم دینی فاطمه زهرا(س).
منابع
پانویس
- ↑ «تا آنچه را در آن اختلاف ورزیدند برای آنها روشن گردانی»؛ سوره نحل، آیه۶۴.