بحث:آیا علم معصوم قابلیت افزایش دارد؟ (پرسش)
۱۱. حجت الاسلام و المسلمین امامخان؛ |
---|
مثل روایت امام هفتم حضرت [امام کاظم|موسی ابن جعفر] (ع) که فرمود : "علوم ما به سه بخش تقسیم میگردد، گذشته، آینده و حادث، علوم گذشته برای ما تفسیر شده، علوم آینده برای ما نوشته شده، علوم جدید و حادث در قلب و گوش ما القا میگردد. و این نوع از علم افضل دانش ما است، اما پیامبری بعد از [پیامبرخاتم|رسول اکرم] {{صل]] ما نخواهد آمد".[۱] یا مثل روایتی که مفضل از [امام صادق|امام صادق] (ع) نقل می کند : " ان العلم الذی یحدث یوماً بعد یوم و ساعهً بعد ساعه "خطای یادکرد: برچسب تمامکنندهٔ در این روایت هم امام خیلی چیزها را به عنوان علم امامت بیان میکند. و در آخر این جمله را میگوید که اصل علم آن است که روز به روز و ساعت به ساعت برای ما حادث میشود. یا روایتی که ضریس کناسی از امام صادق (ع) نقل میکند : " ...انما العلم ما یحدث باللیل و النهار یوماً بیوم و ساعهً بساعه "خطای یادکرد: برچسب تمامکنندهٔ و نظیر همین روایت از ابی بصیر روایت مفصلی نقل شده است که در این جا فقط به آن اشاره میکنیم و ان شاءالله در بحث «سرچشمه های علم امام(علیه السلام) مفصل ذکر می کنیم. در این روایت امام آموخته های امیر المومنین(علیه السلام) از پیامبر(صلی الله علیه وآله)و همین طور «جفر» و جامعه و علم ما کان و ما یکون الی یوم القیامه را بعنوان علم امامت ذکر می کند و بعد می گوید که اینها هم تمام علم نیست بلکه علم امامت علم هایی است که بر ما عنایت می شود هرشب و روز از علم الهی.(همان، ج 1، ص 240) حال وقتی امام علم غیب داردد به همه اشیاء و به همه اسرار نهانی چنانکه در روایات ملاحظه فرمودی و چه بسا روایاتی در این مختصر ذکر نشده و کتابهای حدیثی و روایی پر است از آن مطالب، پس در چه ناحیه علم امام(علیه السلام) روز بروز افزون می گردد، امام(علیه السلام) که همه چیز را می داند و از علم ما کان و ما یکون و ما هو کائن آگاه است، پس مقصود امام(علیه السلام)از اینکه هرروز و شب از علوم الهی بر ما افزون می شود چیست؟ مرحوم مجلسی(ره) در مرآه العقول بعد از نقل چند احتمال نظر خود را چنین بیان می کند. «آنچه از اخبار زیاد بدست می آید این است که ائمه(علیهم السلام) در همه عوالم و نشأت، یعنی قبل از حلول ارواح در بدنهای مقدسشان و بعد از حلول در آن و بعد از مفارفت از آن و عروج به عالم قدس و طهارت، دارای پیشرفت و صعود در معارف الهیه و درجات کمال هستند. و پیوسته در حال عروج به قرب و وصال بوده اند و در دریای انوار معرفت غوص می نموده اند. زیرا در مدارج شناخت و معرفت خداوندی و حب و قرب او غایت و نهایتی وجود ندارد. و بین درجه عبودیت و ربوبیت منازل زیاد و بی شماری است. بنابر این آنچه امام(علیه السلام) در اوائل امامت خود از امام سابق گرفته تنها اکتفا به آن نمی کند. و در آن مرتبه نمی ماند، بلکه پیوسته اسباب قرب و پیشرفت برای او حاصل می شود. چگونه به این صورت نباشد در حالیکه این گونه تحصیل مدارج برای دیگران هست. و آن بزرگواران با آن استعداد قابلیت بیشتری دارند. بنابرین شاید مراد از علم حادث در شب و روز این باشد.»(مجلسی، محمدباقر، مرآه العقول، ج 3، ص 19) پس باید گفت که آن علمی که انتهائی ندارد معرفت الله است اهم علوم و افضل علمها است، و چیزی است که شایسته است امام(علیه السلام) علوم دیگری را در مقابل علوم ما کان و ما یکون را بی اهمیت دانسته علم معرفت الله را اصل علم و علم امامت بداند. چنانچه همه آن روایاتی را که ملاحظه فرمودی امام(علیه السلام) علم حادث شب و روز را فقط اشرف علوم دانسته و این نشانه آن است که بقیه علوم (از جمله علوم جفر و جامعه و علومی که امیر المومنین از پیغمبر اسلام آموخته یا علم ما کان و ما یکون) با علمی که شب و روز حادث می شود یک نوع مغایرتی بین آنها اشاره می کند که نشانه تقدس آن علوم است نسبت به سایر علمها و آن علم چیزی نمی تواند باشد جز معرفه الله و عروج مدارج عرفانی ائمه(علیهم السلام) زیرا معنی ندارد که کسی که علم قرآن که «تبیانا لکل شیء» است داشته باشد باز هم تمام علم و اشرف علم یک چیز دیگر باشد. واین معنی که برای علم حادث در اینجا گفته شده تائید می شود وقتی به این آیه می رسیم «کل یوم هو فی الشان» جلوات جمال ذات اقدس ربوبی را نهایتی نیست، و امام کسی است که هرلحظه معرفت و شناخت بیشتری بصفات جمالیه و جلالیه پروردگار عالمیان می یابد و به عنایت حق تعالی هرروز و شب در کمال تزاید است.»[۲]. |
عسکری امامخان
منشأ و قلمرو علم امام (پایاننامه)
(فصل چهارم)
سید علی هاشمی
در کتاب: علوم برگزیدگان
نگاهی به مباحث گذشته دربارة روشهای علمآموزی برگزیدگان خداوند، مؤید آن است که علوم الهی بهتدریج در طول زندگیشان به آنان عطا میشده است. بنابراین علوم آنان را میتوان افزایشپذیر دانست؛ زیرا اگر علوم آنان تام و بینقص میبود، فراگیری دانش به شیوههای مختلف یادشده، تکرار علوم پیشین میبود؛ درحالیکه ظاهر آیات و مستندات پیشین آن است که ایشان این علوم را برای نخستینبار از شیوههای یادشده دریافت میکردند. ظاهر آیات نقلشده این است که وحی، الهام، شهود، دریافت از فرشتگان، رؤیای صادقه و... شیوههایی برای تکرار معلومات برگزیدگان خداوند نیست؛ بلکه شیوههای انتقال علوم الهی به آنان است. با پرهیز از تکرار این آیات، به آیات دیگری که افزایشپذیری علوم آنان را با صراحت بیشتری میرسانند، اشاره میکنیم.
فریب خوردن حضرت آدم در برابر وسوسة شیطان، نتیجة ندانستن دروغ بودن قسم و سخنان شیطان بوده است. @اعراف (7)، 20ـ21$ در این آیات بهصراحت بیان شده است که شیطان بهدروغ سخنانی را دربارة درخت ممنوعه به آدم و حوا بیان کرد و قسم خورد که خیرخواه آنان است و آن دو فریب سخنان او را خوردند. اگر حضرت آدم، علم تام و کاملی داشت، در برابر دروغ شیطان فریب نمیخورد.
(...)
حضرت زکریا، سرپرست حضرت مریم بود. او هرگاه به محل عبادت حضرت مریم میآمد، غذایی نزد او میدید. یک بار از او پرسید: ای مریم! این را از کجا آوردهای؟! مریم پاسخ داد: این از جانب خداوند است. «خداوند به هرکس بخواهد، بیحساب روزی میدهد». @آل عمران (3)، 37$ پرسش حضرت زکریا نشانة این است که آن حضرت راز وجود آن غذاها را نمیدانست. ادامة این آیات نیز همین نکته را تأیید میکند. (...)
آیات یادشده، بهخوبی نشان میدهند که علوم پیامبران الهی و حتی پیامبر اکرم تام و کامل نبود و بهمرور بر دانش ایشان افزوده میشد. این تکامل و افزایشپذیری علمی ـ چنانکه از شأن نزول آیات یادشده پیداست ـ در طول دوران پیامبری آنان ادامه داشته است. بنابراین نمیتوان گفت که علوم آنان از ابتدای تولد یا آغاز نبوتشان کامل و تام بوده است؛ بلکه ایشان در طول دوران نبوت خود، معارف بسیاری را فراگرفتهاند. حتی دلیلی نیست که علوم آنان در پایان دوران نبوت ایشان کامل شده باشد؛ بلکه ممکن است از برتری برخی پیامبران بر برخی دیگر، تفاوت در مراتب علمی آنان، حتی در پایان دوران نبوتشان، برداشت شود.
البته از ظاهر برخی آیات ممکن است تام بودن علوم پیامبران استنباط شود؛ مثلاً خداوند، علمالاسماء را به حضرت آدم آموخت. خداوند در آیات 30 تا 33 سورة مبارکة بقره، داستان آفرینش حضرت آدم و آموختن علمالاسماء به او را بیان میکند. بنا بر این آیات، دلیل شایستگی انسانها برای خلافت خداوند در زمین و برتری آنان بر فرشتگان، توان آموختن علمالاسماء است. بنا بر برخی تفاسیر، مراد از علمالاسماء، علم به اسمای حسنای خداوند است. فرشتگان، اگرچه با برخی از اسمای الهی آشنا بودند و خداوند را با آن نامها میخواندند، به همة آنها آگاهی نداشتند؛ ولی خداوند تمام آن نامهای مقدس را به حضرت آدم آموخت: وَعَلَّمَ ءَادَمَ الْأَسمَْاءَ کلَُّهَا. @ر.ک: محمدتقی مصباح یزدی، انسانشناسی در قرآن، تدوین محمود فتحعلی، ص84.$
فراگیری این دانش، آگاهی به همة حقایق هستی، مجرد و مادی را دربردارد؛ زیرا تمام حقایق هستی، پرتوهایی از اسما و صفات خداوند، و مصادیقی از نام علیم و برخی صفات دیگر خداوندند. بنابراین از اینگونه آیات ممکن است برای اثبات تام بودن علوم برخی پیامبران، مانند حضرت آدم، استفاده شود.
شواهد یادشده، از جمله خطای حضرت آدم در حادثة خوردن میوة ممنوع، نشان میدهد که ـ حتی اگر تفسیر یادشده از علمالأسماء را بپذیریم ـ چنین دانشی به معنای علم تام و تفصیلی به همة حوادث جهان نیست و باید آن را به گونهای توجیه کرد. به نظر میرسد دانشی مانند علمالاسماء، دانشی کلی و حضوری بوده که در عالم ملکوت فراگرفته شده است. از همین روی، تطبیق این دانش بر امور مادی، حضرت آدم را به وحی و شیوههای دیگر علمآموزی نیازمند میساخته است.@ر.ک: سیدعلی هاشمی، «ماهیت و قلمرو علم الاسماء»، قرآنشناخت، ش2(پیاپی10)، س5، ص109.$
«علمالکتاب» نیز ممکن است دانشی جامع و تام تفسیر شود که برگزیدگان دستیافته به آن، همة علوم را دارا میشوند. مطابق آیهای که دربارة علمالکتاب است، صاحب این علم، پس از خداوند متعال شاهد و گواهی بر درستی رسالت رسول اعظم معرفی شده است. بنا بر برخی تفاسیر، مقصود از «الکتاب» در این آیه، قرآن کریم است و بنا بر روایات، قرآن تمام علوم جهان را دربردارد. @ر.ک: محمدبنحسن صفار، بصائر الدرجات، ص127ـ128.$ بنابراین کسی که به علمالکتاب یا به تمام دانش قرآن کریم دست یابد، همة حقایق جهان را میداند و علوم او تام است.@ر.ک: سیدعلی هاشمی، «ماهیت و قلمرو علم الکتاب»، معرفت، ش187، س23، ص47.$
با توجه به شواهد قرآنی یادشده که نشان میدادند حتی پیامبر اکرم از برخی مطالب آگاه نبودهاند، چنین تفاسیری، بر فرض درستی، باید به گونهای توجیه شوند. به نظر میرسد این آیات و روایات مؤید آن، تام بودن بالفعل تمام دانش قرآن یا «الکتاب» را نمیرسانند.
فعلا در بحث بماند
آقای [[]] در پایاننامه کارشناسی خود با عنوان علم غیب در روایات در پاسخ به این پرسش آورده است:
- «نقد و تحلیل احادیثی که دلالت بر فزونی علم ائمه(ع) بر انبیاء دارد: این روایات دو دستهاند، دسته اول روایاتی اند که دلالت دارد افزایش و فزونی علمی در ائمه(ع) هست و در انبیاء نیست که به دو نمونه از آن اشاره میکنم. روایت اول را ثمالی از امام زین العابدین نقل میکند و میگوید از علی ابن الحسین(ع) پرسیدم آیا ائمه آنچه را که پنهان است میداند حضرت در پاسخ میفرماید: به خدا سوگند آنچه را که پیامبران و رسولان میدانند ائمه نیز میدانند، سپس فرمود بیشتر برایت بگویم به ما افزوده میشود آنچه را که بر انبیاء افزوده نمیشد.[۳] در حدیثی دیگر باز هم ثمالی از امام زین العابدین نقل میکند که به حضرت گفتم فدایت شوم آیا همه آنچه که نزد پیامبر خدا بود به امیرالمؤمنین و سپس به امام حسن و امام حسین و بعد از او به هر امامی تا روز قیامت داد؟ حضرت فرمود بلی همراه با افزایش که در هر سال و در هر ماه و به خدا سوگند در هر ساعت رخ میدهد.[۴]
- دسته دوم روایاتیاند که علم ائمه(ع) را مأخوذ از پیامبر میدانند و آنان را در واقع دانشآموختهگان پیامبر معرفی میدارد که روایت دیلمی از امام صادق(ع) و روایت زراره از امام باقر(ع) و همچنین روایاتی که در بخش افزایش علم ائمه ع ذکر شد و روایاتی که ائمه را وارثان پیامبر در علم معرفی میکنند از این دستهاند، این روایات تصریح دارد که ابتدا پیامبر از چیزی آگاه میشود سپس ائمه(ع)؛ و در روایتی که امام علی(ع) را افضل بر انبیاء میداند مراد انبیاء دیگر غیر از پیامبر اسلام است و همچنین در روایت امام صادق(ع) در مورد موسی و خضر همه و همه نشانگر برتری علمی امام بر سایر انبیاء است نه پیامبر اسلام و این مسئله مورد اتفاق همه است و در آن اختلافی نیست. اما آنچه دقت و تامل بیشتر را میطلبد اعتقاد به فزونی علم ائمه برانبیاء سلف و پیامبر خاتم (ص) است بنا براین اگر احادیث دسته اول را چنین تفسیر نمائیم که مراد از انبیاء در آنها پیامبران گذشته و غیر از رسول اکرم (ص) است چنین چیزی با ظاهر احادیث مطابقت ندارد اگر چه میتواند تفسیر مورد قبول و پذیرش باشد. اما تفسیر دیگر این میتواند باشد که بگوییم این احادیث شامل پیامبر خاتم(ص) نیز میشود و در این صورت باید گفت که بلی پیامبر اسلام(ص) تمام علوم از جمله حلال و حرام را به ائمه(ع) داده است که روایات فراوانی هم این مطلب را بیان میدارد، اما موارد افزایش شامل اتفاقات و حوادث جزئی خاص زمان هر امام میشود که در زمان حضرت رسول(ص) اتفاق نیافتاده است، و ائمه(ع) از طریق سماع و الهام از آنها مطلع میشوند و نه تنها عدم آگاهی بر این موارد باعث کسر شأن و تنزل مقام پیامبر(ص) نمیشود بلکه لزومی هم ندارد پیامبر براین موارد آگاهی داشته باشد. به نظر میرسد راه حل بهتر آن است که بگوییم همیشه روایات عام با روایات خاص تخصیص میخورد، به این معنا که از روایاتی که میفرماید ما وارث علم پیامبر خاتم(ص) هستیم و اول او مطلع میشود سپس ما، به روشنی فهمیده میشود که در سایر روایات هم مراد پیامبر اسلام نیست بلکه سایر پیامبران است».[۵]
- ↑ کلینی، اصول کافی، ج ۱ ص ۲۶۴.
- ↑ عسکری امامخان، منشأ و قلمرو علم امام، فصل پنجم.
- ↑ علامه مجلسی، بحارالانوار، ج۲۶ ، ص۵۵، ح۱۱۴.
- ↑ علامه مجلسی، بحارالانوار، ج۲۶ ، ص۹۱، ح۱۴. باب انهم یزدادون ارواحهم.
- ↑ علم غیب در روایات، ص۷۵ و ۷۶.