مقطع عامری
مقدمه
نام او هشیم و به سبب جراحتهایی که بر او وارد شده بود، به لقب مُقطَّع معروف گردید. او از اصحاب امیرالمؤمنین(ع) بود و در صفین در رکاب آن حضرت مجاهدت کرد و در مصاف با ابن مقیده حمار اسدی که از شجاعان سپاه شام بود، جنگید.
نصر بن مزاحم نقل میکند: در جنگ صفین ابن مقیده از نیروهای شامی به میدان نبرد آمد و مبارز طلبید، چون خیلی شجاع و دلاور بود کسی از عراقیان جواب او را نداد و از جنگ با او ترسیدند و در این موقع مقطع عامری با این که در سن بالایی بود، برخاست و گفت: یا امیرالمؤمنین، من حاضرم به جنگ او بروم! حضرت او را از رفتن به نبرد ابن مقیده منع کرد و فرمود: "بنشین تو پیرمردی" و برای نوبت دوم ابن مقیده مبارز طلبید، کسی جواب او را نداد، باز مقطع برخاست و حضرت(ع) نیز او را به خاطر سن زیاد منع کرد و برای بار سوم که او مبارزه طلبید، مقطع برخاست و گفت: ای امیرمؤمنان، تو را به خدا قسم مرا منع نکن، یا در جنگ با او کشته میشوم پس به بهشت میروم و از این دنیا در سنین پیری راحت میشوم، یا او را میکشم و شما را از دست او راحت میکنم، پس اجازه دهید من به نبرد او بروم، حضرت ابتدا از اسم او پرسید و دانست که او هشیم نام داشته و اکنون به مقطع معروف است، بعد به او اجازه داد و در حقش دعا کرد و گفت: "ای خدا، مقطع را یاری کن". مقطع به مصاف ابن مقیده رفت و با این که ابن مقیده مرد شجاعی بود اما در حملهای که مقطع به او کرد او تاب مقاومت نداشت و نجات خود را در فرار دید و از معرکه نبرد فرار کرد و مقطع او را تعقیب کرد تا سراپرده معاویه به تعقیب او رفت و چون دیگر نتوانست او را بگیرد، برگشت و معاویه از تعقیب مقطع آگاه شد و ابن مقیده را که فرار کرده بود، مذمت کرد[۱].[۲]
مقطع در کاخ معاویه
پس از پایان صفین و شهادت امیرالمؤمنین(ع) روزی معاویه جویای حالِ مقطع شد، وی را در حالی که خیلی پیر و فرتوت شده بود، نزدش آوردند. معاویه گفت: اگر تو پیر نشده بودی، از دست من نجات نمییافتی، مقطع در پاسخ گفت: تو را به خداوند قسم، مرا به قتل برسان و از این زندگی خسته کنندۀ دنیا مرا راحت کن و به لقاء الله نزدیک نما.
معاویه گفت: تو را نمیکشم، بلکه از تو حاجتی دارم؛ از تو میخواهم که عقد برادری با تو بخوانم.
مقطع گفت: ما از شما برای رضای خداوند، جدا شدیم و من نیز در این حال میمانم تا خداوند در آخرت ما را (برای حساب) با هم گرد آورد.
معاویه گفت: پس دخترت را به ازدواج من درآور. مقطع پاسخ داد: کاری آسانتر (یعنی برادری) را از تو منع کردم، حال دخترم را به ازدواج تو درآورم؟ در این حال معاویه از او خواست هدیهای را بپذیرد؛ اما مقطع گفت: من به هدیه تو هیچ نیازی ندارم. و بدین ترتیب از معاویه جدا شد و چیزی هم از وی نپذیرفت[۳].[۴]
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ وقعة صفین، ص۲۷۷.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۲، ص۱۳۴۵-۱۳۴۶.
- ↑ وقعة صفین، ص۲۷۸.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۲، ص۱۳۴۶-۱۳۴۷.