اسق مولی عمر
مقدمه
نام وی «اسق»[۱]، «وسق»[۲]، «اسبق»[۳]، «استق»[۴] و «زنبق» عمرو رومی[۵] گفته شده است.
براساس شنیده هلال طائی از اُسّق، وی برده عمر بن خطاب و نصرانی بود. عمر از وی خواست مسلمان شود و گفت: در این صورت، از تو بر امانتی که از مسلمانان بر عهده دارم، یاری میجویم، وگرنه جایز نیست از تو درباره امانت مسلمانان یاری بخواهم. اُسّق از پذیرش اسلام سر باز زد و عمر گفت: ﴿لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ﴾؛ اما وی هنگام فرا رسیدن مرگش، اُسّق را به آغوش کشید و از وی خواست به هر جا میخواهد برود[۶]. اهل سنت از این روایت در باب جایز بودن استعانت از اهل ذمه در امور اداری مسلمانان استفاده کردهاند[۷]. بنا بر خبر بالا، اُسّق تا پایان دوره خلافت عمر مسلمان نبود و از میان صحابینویسان، تنها ابن حجر نام وی را در بخش سوم کتاب الاصابه[۸] (مخضرمین) آورده است.[۹]