بحث:دیدگاه دانشمندان اصول دین مکتب امامیه در باره علم غیب چیست؟ (پرسش)
پاسخ در بحث بماند
- شیخ مفید که از قول ایشان در کتاب اوائل المقالات، ص ۳۸ آورده: (...) اینکه به طور مطمئن بگوییم که ائمه علیهم السلام علم غیب میدانند، این عقیده منکر و زشتی است که فساد آن بسی ظاهر و روشن است. زیرا چنین وصفی در خور کسی است که اشیأ را به نفس خود بداند، نه اینکه به علم مستفاد (زیرا ممکن نیست) و چنین وصفی جز برای خدای عز و جل ممکن نیست بر این عقیدهی من (که امام علم غیب نمیداند)، تمام جماعت امامیه قائلند، مگر افراد نادری از مفوضه و کسانی که خود را بدیشان منسوب میدارند از غالیان. در حالی که «اطلاق القول بانّهم یعلمون الغیب» یعنی دانستن مطلق علم غیب در همه عرصه¬ها و حوزه¬های غیبی و البته این را همان¬طور که ذکر شد، هیچیک از علمای امروز هم قائل نیست. (...) جالب اینکه شیخ مفید در همین کتاب ذیل عنوان «القول فی علم الائمه بالضمائر و الکائنات» (علم ائمه به بواطن هستی) می¬نویسد: ائمه از آل محمد گاهی به باطن افراد آگاه میشدند و اتفاقات را قبل از حدوثشان می¬دانستند و این هم شرط و واجب در اوصاف امامت نیست بلکه لطف و کرامت خداوند در حقّ ایشان است و سپس بلافاصله عبارت موجود در مقاله را می¬آورد: «فامّا اطلاق القول بانهم یعلمون الغیب ...» (...)
جالب¬تر اینکه از بحارالانوار، جلد ۷، ص ۳۱۸، از مسائل العکبریه شیخ مفید نقل کرده که او میفرماید: در نزد من جایز است که بواطن امور از امام پوشیده و پنهان باشد و او به ظاهر حکم کند، هر چند برخلاف حقیقت باشد. (...)
باز برای روشن¬تر شدن مطلب به برخی دیگر از تصریحات شیخ مفید در این باره اشاره می¬کنیم: ایشان در کتاب «اختصاص» که عقاید حقّه را از روایات اهل بیت بیان می¬کند، از صفحه 289 تا صفحه 324 را به علم غیب ائمه پرداخته و اینکه باطن و مذهب مراجعین¬شان را می¬شناسند و هنگام مصلحت، پرده¬ها برای ایشان کنار می¬رود و ... . و در کتاب «اوائل المقالات»، ج4، ص72 می¬فرماید: مسلّماً پیامبر و ائمه علیهم السلام بعد از وفات، احوال و زندگی شیعیان را می¬دانند و این آگاهی به اذن و اراده خدا صورت می¬پذیرد. و همچنین سخنان و نجواهای زوّار خویش را در مشاهد مشرّفه و زیارتگاه¬هایشان می¬شنوند ... و این، مذهب تمامی فقهاء شیعه و عالمان به علوم اهل بیت است.) و در کتاب «مسار الشیعه» ج7، ص12 تدابیر رسول خدا را در سیره حکومتی خویش، مستند به وحی و علم به عواقب امور و شناخت صواب از خطا بدلیل آگاهی از آنچه در آینده اتفاق می¬افتد، می¬داند و در مورد امام هم مثل همین علوم را ذکر می¬کند و خود می¬افزاید: اگر کسی بگوید که امام این مسائل را از کجا می¬داند، می¬گویم امام معصوم در نزد ما دارای پیمان و نصرت الهی است و نشانه¬هایی برای او قرار داده میشود که عواقب امور را می¬شناساند.
- اما در مورد سید مرتضی که نقلی از کتاب تنزیه الانبیاء ایشان آورده: دانستیم که هرگاه بر گمان امام چنین غلبه کند که از طریقی میتواند به حقّش برسد و بر آنچه خدا واجب کرده، قیام نماید، واجب است اقدام کند ولو این که با مشقت همراه باشد و نتیجه گرفته است: «پس چنان که میبینیم، سیدمرتضی نیز از کسانی است که نه تنها قائل به عالم به غیب¬ بودن امام نیست، بلکه اعمال ائمه را علیهم¬السلام روی ظن و اجتهاد میبرد.»
در حالی که سید مرتضی در تبیین قیام کربلا با وجود کشته¬شدن امام، تنها انتخاب «راه انجام تکالیف اجتماعی» را به گمان امام مربوط می¬سازد نه خود «احکام شرعی» را و حتّی تمامی موارد علم به واقعیات را در مورد امام منکر نمی¬شود. و این با ظنّ و اجتهادی که برای استنباط خود حکم شرع به¬کار می¬رود، تفاوتی فاحش دارد. ضمن این که بحث در اینجا از یک عمل از یک معصوم(حرکت ابیعبدالله به سمت کربلا) است نه «اعمال ائمه»! جالب اینکه سید در کتاب «الشافی فی¬الامامه» ج3، ص163 تأکید می¬کند که امام باید هرآنچه به ولایت و اموری که تدبیر و تصدّی آنها را عهده¬دار می¬شود، مربوط است را بداند و علم داشته باشد. و در همین کتاب، به طور مفصّل در باب اینکه علم امام به احکام شرع و امور مربوط به ولایت و سرپرستی امت باید علم به خود واقع باشد نه علم به طریق الی الحکم (اجتهاد)، بحث می¬کند و در جلد 2، ص26 تصریح دارد که: اگر حکم الهی در حادثه¬ای، حرمت یا حلیّت باشد و امام نیز حاکم در جمیع دین است، پس باید به نفس این حکم، عالم باشد نه به طریق استنباط حکم و إلّا منجر به چیزهایی خواهد شد که عقلا آنها را قبیح می¬دانند. (...)
- عقیده شیخ طوسی در تفسیر تبیان، در ذیل برخی آیات تنها کلیّت و تمامیّت علم غیب را از پیامبر نفی کرده؛ یعنی فرموده ایشان در همه موارد و تمامی حوزه¬های غیبی، عالم و آگاه به بواطن نبوده است. (نظیر علم به زمان برپایی قیامت) و این همان عقیده علماء شیعه از صدر تا کنون است. (...) شیخ¬الطائفه طوسی رحمه الله علاوه بر احادیث و ادعیه¬ای که در ابتدای این نوشتار از جناب ایشان نقل کردیم و اعتقادشان را در مورد علم و عصمت و جایگاه امامان نشان می¬داد، در کتاب «امالی» خویش، ص406، چندین حدیث با سندهای موثّق راجع به محدَّث بودن ائمه نقل می¬کند. (محدَّث، کسی است که الهامات غیبی و ربّانی را دریافت می¬کند و البته این الهامات، صورت وحی نبوی و مشاهده فرشته وحی را ندارد) او شیوه¬های مختلف اطلاع ائمه از الهامات ربانی و علوم غیبی را در همین جا ذکر فرموده است.
http://bak-b.mihanblog.com/post/32
در بحث بماند
شیخ مفید رحمه الله علیه در کتاب مسائل مینویسد: ائمه (ع) گاهی از دل اشخاص اطلاع داشتند و مطالبی را از آینده خبر میدادند این از شرایط امامت و صفات واجب آنها نبود. خداوند باین مزایا آنها را کرامت بخشیده بود و آنها را دارای این مزیت کرده بود تا بیشتر موجب اثبات امامت ایشان شود. گرچه عقلا لزومی ندارد ، اما اینکه به آنها نسبت علم غیب بدهیم کار زشتی است و فساد آن آشکار است زیرا چنین نسبتی شایسته کسی است که اطلاعات را به ذات خویش داشته باشد نه آنکه به او بیاموزند و این فقط در مورد خداست. برهمین عقیده هستند تمام شیعه مذهبان مگر گروه اندکی از مفوضه و کسانی که شبیه آنهایند از غالیان (به نقل از بحارالانوار ج 4 ص 77)