دیدگاه دانشمندان اصول دین مکتب امامیه در باره علم غیب چیست؟ (پرسش)

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
دیدگاه دانشمندان اصول دین مکتب امامیه در باره علم غیب چیست؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ علم غیب
مدخل اصلیعلم غیب

دیدگاه دانشمندان اصول دین مکتب امامیه درباره علم غیب چیست؟ یکی از سؤال‌های مصداقی پرسشی تحت عنوان «دیدگاه‌های دانشمندان مسلمان در باره علم غیب چیست؟» است. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی علم غیب مراجعه شود.

عبارت‌های دیگری از این پرسش

پاسخ نخست

ناصر مکارم شیرازی

آیت‌الله ناصر مکارم شیرازی در «وبگاه رسمی خود» در این‌باره گفته‌ است:

«به اعتقاد شیعه امامت منصب جانشینی پیامبر (ص) در امر هدایت بشر است، لذا امام (ع) نیز باید تمام خصوصیات پیامبر (ص) غیر از تلقی وحی مانند عصمت، علم لدنی، کمالات، فضایل و دوری از صفات ناپسند را داشته باشد. علاوه بر این امام (ع) باید عالم به حقیقت شریعت باشد، همان طوری که باید کامل‌ترین صفات کمالیه را داشته باشد، باید دارای علم غیب نیز باشد تا مردم تسلیم محض او شوند، البته این اطلاع پیامبران و ائمه (ع) از غیب نه به صورت مستقل، بلکه با اذن و اراده پروردگار می‌باشد. شیعه امامیه معتقد است: امامت منصب جانشینی رسول خدا (ص) در امر هدایت بشر است، لذا امام (ع) نیز باید تمام خصوصیات پیامبر (ص) مانند عصمت، علم لدنی، کمالات و فضایل و دوری از صفات ناپسند را داشته باشد. شیعه امامیه می‌گوید: از آنجا که امام مبیّن و تطبیق دهنده و حافظ شریعت است، لذا باید از گناه و سهو و نسیان و اشتباه معصوم باشد. علاوه بر این باید عالم به حقیقت شریعت و نیز هر چه را که امت در جهت کمال به آن محتاج است باشد، همان طوری که باید کامل‌ترین شخص در زمینه صفات کمال باشد، تا مردم تسلیم محض او شوند که از جمله آنها علم به غیب است. در توضیح این مطلب می‌گوییم: غیب در مقابل شهود، بر چیزی اطلاق می‌شود که با حواس ظاهری قابل درک نیست. قیامت، برزخ، ملائکه، جنّ و ... عوالمی هستند که با حواسّ ظاهری انسان قابل درک نیستند، از این رو داخل در عالَم غیب شمرده شده‌اند. غیب را می‌توان به دو بخش تقسیم کرد: غیب مطلق و غیب نسبی. غیب مطلق غیبی است که به هیچ نحو و در هیچ زمان و مکان قابل ادراک نیست، مثل ذات الهی که غیب الغیوب است، به خلاف غیب نسبی که با شرایطی خاص برای افرادی ویژه قابل ادراک به غیر حواس ظاهری است. و تنها کسی که به عالَم غیب و شهادت به طور کامل احاطه دارد، خداوند است. در قرآن کریم آمده: قُل لّا يَعْلَمُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ الْغَيْبَ إِلاَّ اللَّهُ[۱] که دلالت می‌کند بر اینکه علم غیب مخصوص خدا است. در مقابل آیات دیگری وجود دارد که علم به غیب را برای غیر خدانیز اثبات می‌کند از جمله، خداوند در سوره جن می‌فرماید: عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ[۲] از استثنای این آیه استفاده می‌شود که خداوند متعال ذاتاً و اصالتاً عالم به غیب است ولی بر پیامبری که مرضیّ اوست، علم غیب افاضه می‌کند. و از آنجا که لازم است هرچه برای رسول صلاحیت دارد، امام نیز آن را دارا باشد چون هر دو شریعت را بیان می‌کنند، پس امام هم مشمول این عنایت الهی خواهد بود. لذا در قرآن اشاره به انواع اطلاعات غیبی برای انبیا و اولیاء کرده و می‌فرماید: ذَلِكَ مِنْ أَنبَاء الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ[۳] و از قول حضرت عیسی می‌فرماید: وَأُنَبِّئُكُم بِمَا تَأْكُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ[۴]. بنابراین، در جمع بین این دو دسته از آیات می‌توان گفت: آیاتی که ظهور در اختصاص علم غیب به خداوند دارد، علم غیب به نحو اصالت و استقلال است. و آیاتی که علم غیب را بر غیر خداوند ثابت می‌کند به نحو تبعیّت و به اذن خداوند است. با همین بیان می‌توانیم از آیاتی که ظهور در انکار علم غیب از پیامبر (ص) دارد، جواب دهیم، زیرا انکار این آیات به نحو استقلال بوده نه آن که به طور مطلق، آن را از پیامبر نفی کنند»[۵].

پاسخ‌ها و دیدگاه‌های متفرقه

۱. آیت‌الله ضیاءآبادی؛
آیت‌الله سید محمد ضیاءآبادی در کتاب «تفسیر سوره ابراهیم» در این‌باره گفته‌ است:

«در اینکه انبیا و امامان معصوم (ع) از علم غیب به تعلیم الهی آگاهند حرفی نیست، ولی در چگونگی این علم، و همچنین در وسعت و گسترش آن سخن بسیار است، و این مسأله از پیچیده‌ترین مسائلی است که در اینگونه مباحث به چشم می‌خورد، اخبار متفاوتی در آن وارد شده و از سوی دانشمندان نیز اظهار نظرهای مختلفی دیده می‌شود، و مجموع احتمالات اساسی و قابل ملاحظه در این مسأله به شرح زیر است:

  1. آنها همه چیز را بالفعل می‌دانند، جز بخش ویژه‌ای که مخصوص ذات پاک خدا است، مانند علوم پنجگانه‌ای که در آخر سوره لقمان آمده مانند علم به کنه ذات پروردگار و کنه اسماء و صفات او، شاهد این سخن روایات متعددی است که با صراحت می‌گوید: امامان علم آنچه بوده و خواهد بود تا روز قیامت، را دارا هستند، و مسلما پیامبر به طریق اولی آگاهی داشت. مرحوم کلینی در اصول کافی، بابی تحت عنوان امامان از آنچه در گذشته یا آینده واقع می‌شود آگاهند و چیزی بر آنها مخفی نیست آورده است.
  2. آنها همه این امور را می‌دانند اما بالقوه نه بالفعل یعنی هرگاه بخواهد و اراده کنند چیزی از اسرار غیب را بدانند خداوند به آنها الهام می‌کند، و یا قواعد و اصولی نزد آنها است که با مراجعه به آن قواعد و اصول فتح باب می‌شود و می‌توانند هر چیزی از اسرار غیب را بدانند، و یا کتبی نزد آنها است که به آن می‌نگرند و از اسرار غیب با خبر می‌شوند، یا اینکه در هر حال که خدا اراده کند و به اصطلاح حالت "بسط" به آنها دست دهد از این اسرار با خبر می‌شوند، و در حالی که این اراده برگرفته شود و به اصطلاح حالت "قبض" حاصل گردد، این علوم موقتا پنهان می‌شود. شاهد این نظر روایاتی است که می‌گوید: امامان (ع) و پیشوایان معصوم هنگامی که می‌خواستند چیزی را بدانند می‌دانستند. مرحوم کلینی در این زمینه بابی در اصول کافی منعقد کرده تحت عنوان امامان هرگاه اراده می‌کردند چیزی را بدانند می‌دانستند. این بیان در مورد علم پیامبران و امامان بسیاری از مشکلات را نیز حل می‌کند، از جمله اینکه چرا مثلا امام حسن (ع) از کوزه زهر آلود آب نوشید؟ و امام هشتم (ع) انگور یا انار زهرآلود را تناول فرمود؟ چرا فلان فرد ناباب را به عنوان قضاوت یا فرمانداری انتخاب کردند؟ و چرا یعقوب از وضع خود اینهمه نگران بود با اینکه فرزندش مقامات عالی را طی می‌کرد و سرانجام فراق مبدل به وصال می‌شد چرا.....و چرا....؟ در تمام این مورد ممکن است گفته شود آنها اگر می‌خواستند بدانند می‌دانستند، ولی آنها می‌دانستند که خداوند برای امتحان یا مصالح دیگر به آنها اجازه نداده است آگاهی پیدا کنند. با ذکر یک مثال می‌توان این مسأله را روشن ساخت: اگر کسی نامه‌ای به دست دیگری بدهد که در این نامه اسامی افراد زیادی یا مقامات آنها ذکر شده باشد، و یا حقایق مکتوم دیگری در آن آمده باشد، او اگر بخواهد از این حقایق باخبر بشود در نامه را باز می‌کند و آگاه می‌شود، ولی تا در نامه باز نشده از آنها با خبر نیست، ضمنا شخص بزرگی که نامه را به دست او داده، گشودن در نامه را موکول به اذن و اجازه خود کرده است.
  3. منظور از آگاهی معصومین (ع) از علم غیب آگاهی از تمام مسائلی است که به نحوی با هدایت بشر ارتباط مستقیم یا غیر مستقیم دارد، بنابراین آنها از تمام معارف و احکام و تواریخ انبیا و مسائل آفرینش و حوادث گذشته و آینده، تا آنجا که ارتباط با هدایت انسان‌ها دارد، بالفعل آگاهند، اما ضرورتی نیست که خارج از این دایره را برای آنها قائل شویم. روایات متعددی که می‌گوید "خداوند حکیم‌تر و گرامی‌تر و بزرگوارتر و با عظمت‌تر و عادل‌تر از آن است که حجتی برای خلق قرار دهد، سپس چیزی از امور آنها را از او مکتوم دارد"؛ اشاره به این معنی است. در حدیث دیگری از امام صادق (ع) می‌خوانی: کسی که گمان می‌کند خداوند بنده‌ای را حجت خود در سرزمین‌های خویش و میان بندگان قرار می‌دهد سپس تمام آنچه را که نیاز به آن دارد از او مکتوم می‌دارد دروغ بر خدا بسته است، اینها همه اشاره به علوم مورد نیاز برای هدایت خلق است.
  4. آنها به تمام اسرار غیب آگاهند ولی آگاهی آنها بر اصول کلی است، در همه جا کلیات را می‌دانند، در حالی که علم به تمام کلیات و جزئیات عالم مخصوص ذات پاک خدا است. در حقیقت این سخن شبیه چیزی است که در روایات متعددی آمده است که امام علی (ع) فرمود: رسول خدا (ص) هزار باب از حلال و حرام و از آنچه در گذشته واقع شده، و یا در آینده تا روز قیامت واقع می‌شود به من تعلیم داد که هر بابی هزار باب را می‌گشاید، و این هزار هزار باب است. عدد هزار در این احادیث خواه عدد تعداد باشد یا تکثیر، دلیل بر گسترش فوق العاده ابواب علمی است که پیامبر به آن حضرت آموخت، و نیز اشاره به آن است که این ابواب مشتمل بر یک سلسله اصول کلی بود که از آنها صدها یا هزاران باب دیگر گشوده می‌شد. این نکته نیز قابل توجه است که حدیث هرگاه بخواهند بدانند می‌دانند ممکن است اشاره به همین معنی بوده باشد که آنها هرگاه بخواهند از بعضی جزئیات آگاه شوند به اصول کلی که از سوی خداوند یا پیامبر به آنها تعلیم شده است مراجعه کرده، به وسیله آن آگاه می‌شوند.
  5. علم آنها به همه حقایق عالم است، ولی در ارتباط با لوح محو اثبات در حالی که علم خداوند به تمام حقایق در ارتباط با لوح محفوظ می‌باشد. توضیح اینکه: حوادث جهان هستی دو مرحله دارند: مرحله قطعیت که هیچگونه دگرگونی در آن راه ندارد، یعنی یک حادثه با تمام اسباب و علل آن نزد عالم حاضر است، و چون از تمام اسباب و علل و موانع آن حادثه و پیوندهای آن با گذشته و آینده آگاه است به طور قطع آن را می‌داند و خبر می‌دهد، و در لسان آیات و روایات از این مرحله به ام لکتاب یا لوح محفوظ تعبیر شده. دیگر مرحله غیر قطعی است، یا به تعبیر دیگر مرحله مشروط است، در این مرحله شخص عالم از علل حوادث آگاه است، اما ممکن است تمام شرائط آن نزد او روشن نباشد، و لذا نمی‌تواند به طور قطع از وقوع حوادث خبر دهد، اما به طور مشروط می‌تواند، و این همان چیزی است که در لسان آیات و روایات از آن تعبیر به لوح محو و اثبات شده. تفاوت علم پروردگار با علوم انبیا و اولیاء تفاوت میان این دو مرحله است، یعنی علاوه بر اینکه یکی ذاتی و مستقل، و دیگری اکتسابی و غیر مستقل است، یکی جنبه قطعت دارد و دیگری ندارد.
  6. آخرین سخن و آخرین نظریه‌ای که می‌توان در مورد چگونگی آگاهی انبیاء و اولیاء به اسرار غیب بیان کرد این است که آنها به طور اجمال از اسرار غیب باخبرند، اما محدوده آنها چه اندازه است؟ ما دقیقا نمی‌دانیم، همین اندازه می‌دانیم که خداوند عالم هرچه مصلحت بداند و لازم باشد به آنها تعلیم می‌کند، اما چگونه و چه اندازه؟ بر ما روشن نیست»[۶].
۲. آیت‌الله صالحی نجف‌آبادی؛
آیت‌الله نعمت‌الله صالحی نجف‌آبادی در کتاب «اقوال علما در علم امام (ع)» در این‌باره گفته‌ است:

«اختلاف نظر شدید علماء درباره علم امام: بین نظرهای علماء درباره علم امام اختلاف شدیدی وجود دارد که به هیچ وجه جمع بین آنها ممکن نیست، و ما به بعضی از اظهارهای علماء در این‌باره اشاره می‌کنیم:

۱. مرحوم شیخ محمد حسین مظفر می‌گوید: امام علم حضوری به همه جزئیات حوادث -حتی به وقت قیامت- دارد و امام همان‌طور که در خانه خود نشسته است به علم حضوری می‌داند که فلان شخص مشغول دزدی (...) و فلان شخص مشغول خواندن قرآن است؛ و امام حتی وقت قیامت و تعداد قطرات باران و زمان و مکان باریدن آن و اوصاف بچه‌هایی که در شکم‌های مادرانشان هستند، به علم حضوری می‌داند؛(...) خلاصه اینکه امام به همه حوادث گذشته و آینده و به همه موضوعات خارجی -بدون استثناء- علم حضوری دارد.[۷] ولی در مقابل مرحوم مظفر، مرحوم آشتیانی، فقیه معروف، در کتاب القضاء می‌گوید: "بعضی از اهل ضلالت گفته‌اند: امام علم حضوری به همه افعال مردم دارد و به علم غیب حضوری می‌داند کدام مدعی در ادّعای خود راست می‌گوید و کدام مدّعی دروغ می‌گوید".[۸] می‌بینیم که فاصله و اختلاف بین نظر این دو عالم درباره علم امام به اندازه‌ای زیاد است که یکی دیگری را از اهل ضلالت می‌داند! و جمع بین این دو نظر هرگز ممکن نیست.

۲. مرحوم آیت الله سید ابوالحسن رفیعی قزوینی نوشته‌اند: "... امام قبل از وصول به مقام امامت و ولایت، واجب است احاطه به تمام معقولات و مدرکات را دارا باشد؛ وگرنه، وصول به مقام ولایت و امامت قبل از احاطه تمام به معقولات و حوادث، طفره عقلیّه خواهد بود و طفره عقلیّه مثل حسّیه، مُحال عقلی است..."[۹] به عقیده ایشان، امام پیش از آنکه امام شود، لازم است احاطه کامل به همه معقولات و همه "ماکان و مایکون و ماهوکائن" تا روز قیامت داشته باشد؛ یعنی شرط امامت امام این است که پیش از رسیدن به امامت، همه حوادث گذشته و آینده و حال را بداند و از همه امور غیبی و همه آنچه قابل درک است آگاه باشد؛ و اگر پیش از رسیدن به امامت از همه امور غیبی و همه جزئیات حوادث گذشته و حال و آینده آگاه نباشد ممکن نیست به امامت برسد. ولی در مقابل نظر آیت‌الله رفیعی، علامه مجلسی می‌فرماید: "امام پس از رسیدن به مقام امامت، بسیاری از چیزها را نمی‌داند و به تدریج به علمش افزوده می‌شود و در راه تکمیل معلومات خویش پیش می‌رود".[۱۰] می‌بینیم که فاصله و اختلاف بین نظر این دو عالم چقدر زیاد است یکی می‌گوید: امام پیش از امامتش، باید همه چیز را بدون استثناء بداند وگرنه، محال است به امامت برسد، ولی دیگری می‌گوید: امام حتی پس از آنکه به امامت می‌رسد، بسیاری از چیزها را نمی‌داند و کم کم به علم او افزوده می‌شود؛ و معلوم است که جمع بین این دو نظریه به هیچ وجه ممکن نیست.

۳. سید ابوالفضل نبوی قمی، در کتاب اُمَراءِ هستی و سید محمد علی کاظمینی بروجردی در کتاب جواهرالولایة می‌نویسند: "علم امام نامتناهی و لایَتَغیّر است".[۱۱] معنای این عبارت این است که امام به‌طور نامحدود از همه امور غیبی و همه حوادث گذشته و حال و آینده آگاه است و ممکن نیست علمش تغییر کند و مثلاً اول به امانت و درستکاری فلان حاکمی که او را نصب کرده است اطمینان داشته باشد و پس از آنکه آن حاکم در بیت المال خیانت می‌کند اطمینان امام تغییر کند و تبدیل به سوءظنّ شود. چنین تغییری در علم امام ممکن نیست. ولی در مقابل این نظر، مرحوم شیخ مفید در مسائل عُكبریّه می‌فرماید: "... هرگز علمای شیعه اجماع نکرده‌اند که امام همه حوادث آینده را بدون استثناء می‌داند و اگر کسی بگوید: امام همه حوادث را بدون استثناء می‌داند، این را قبول نداریم و گوینده آن را تصدیق نمی‌کنیم...".[۱۲] می‌بینیم که بین نظر دو عالم نامبرده و نظر شیخ مفید اختلاف تا چند اندازه است که یک نظر می‌گوید: علم امام نامتناهی است و مثل علم خدا حدّ و اندازه ندارد و نظر دیگری می‌گوید: اگر کسی بگوید: امام همه حوادث آینده را بی‌استثنا می‌داند، این را قبول نداریم و علمای شیعه هرگز بر چنین مطلب اجماع نکرده‌اند. بدیهی است که جمع بین این دو نظر امکان ندارد»[۱۳].
۳. حجت الاسلام و المسلمین هاشمی؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر سید علی هاشمی در پایان‌نامه «قلمرو علم امام از دیدگاه آیات روایات و اصحاب ائمه» در این‌باره گفته است:
  • «سید مرتضی نیز مشابه شیخ مفید می‌گوید امام (ع) علم به غیب ندارد و چنین تعبیری در مورد کسی درست است که از خودش این علم را داشته باشد؛ اما کسی که به علم مُحدَث "علمی که از ابتدا نبوده و سپس ایجاد شده است" این علوم را دارد، عالم به غیب گفته نمی‌شود»[۱۴].
۴. حجت الاسلام و المسلمین خسروپناه؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر عبدالحسین خسروپناه در کتاب «کلام نوین اسلامی» در این باره گفته است:

«عالمان شیعه بر ضرورت علم لدنی و اعلمیت علم امام (ع) برای سعادت و هدایت دینی و دنیایی مردم، تأکید داشته و به تبیین ساحت‌های گوناگون آن پرداخته و بر علم داشتن و اعلم بودن امام (ع) تأکید داشته و دارند. البته برخی از متکلمان شیعی، شرط اعلمیت امام (ع) را در بحث افضلیت امام مطرح کرده‌اند.[۱۵]

  • سید مرتضی: بر این باور است که صفات امام به دو دسته تقسیم می‌شوند؛ برخی به وسیله عقل و دسته‌ای به وسیله شرع ثابت می‌گردند. عقل بر اساس "قبح تقدیم مفضول بر فاضل" اثبات می‌کند که امام باید به تمام مسائل و احکام شریعت و ابعاد سیاسی و تدبیر امور، اعلم باشد.[۱۶] وی اثبات عالم بودن امام در احکام شرعی را تعبدی - نه عقلی - معرفی می‌کند.[۱۷]
  • شیخ طوسی: علم امام (ع) را یکی از هفت شرط لازم برای مقام امامت معرفی می‌کند و می‌نویسد: "باید امام (ع) به حکم عقل، به تمام آنچه درباره امامت به او واگذار شده، مانند: حکومت‌داری، امور سیاسی، دانستن مصالح و مفاسد امور مردم و احکام شرعی و دینی، عالم باشد"[۱۸]خواجه طوسی، اعلمیت را در تلخیص المحصل، شرط دانسته است.[۱۹]
  • شیخ مفید (...) می‌فرماید: "اجماع شیعه تنها بر علم امام (ع) بر احکام شرع منعقد است و لزومی ندارد به تمامی وقایع و جزئیات به تفصیل آگاه باشد. پس این اطلاق در علم امام (ع) را نمی‌پذیریم. و هرکس چنین قائل شد؛ بدون دلیل و مدرک سخن گفته است»[۲۰].
۵. حجت الاسلام و المسلمین نادم؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر محمد حسن نادم، در کتاب «علم غیب از نگاه عقل و وحی» در این‌باره گفته‌ است:
  • «در باره علم غیب امام (ع) دو نگرش عمده در اظهار نظر‌های متکلمین شیعی وجود دارد، یک نگرش علم غیب امام را نامحدود و نگرش دیگر محدود می‌داند[۲۱]»[۲۲].
  • «شیخ بحث علم غیب را به طور شفاف در ضمن علم امام (ع) به میان آورده، می‌گوید: ائمه (ع) از آل محمد (ص) می‌دانند ضمائر بعضی از بندگان را و می‌شناسند آنچه در آینده هست، خواهد شد، و البته این نوع علم برای آنها واجب نیست که از صفات آنها محسوب شود، در امامت آنها هم شرط نیست، بلکه خداوند به آنها کرامت کرده و آنها را به این امور آگاه کرده به جهت لطفی که در طاعت آنها و تمسک به امامت آنها دارد. البته در این قسمت شیخ پذیرش اینگونه امور را از طریق وحی و اخبار می‌داند، یعنی چون آیات و روایات دلالت بر آگاهی‌های غیبی آنها دارد پذیرفته است. او درباره مسئله غیب دانی معصومین (ع) در دنیا و آخرت آن را به عنایت و لطف الهی می‌داند و بر این واقعیت توجه ویژه دارد، که هیچ کس غیر از خداوند آگاهی مطلق به همه علوم غیبی ندارد، زیرا علم غیب مطلق بنابر نظر او به علم مستفاد تحقق پیدا نمی‌کند، بلکه تحقق آن برای کسی است که علم به اشیاء بنفسه (یعنی ذاتاً) داشته باشد و این علم با این ویژگی فقط مختص خداوند است.[۲۳] او با همین نگرش و باور در اثری که به او نسبت داده‌اند[۲۴] و سؤالاتی که از او درباره علم امام (ع) پرسش شده پاسخ داده است. از او سؤال شده که نزد ما امامیه عموماً امام (ع) آگاهی از آنچه در آینده واقع می‌شود دارد، (یعنی علم غیب دارد) پس چرا امام علی (ع) با توجه به آگاهی از شهادت خود، به مسجد رفت؟ چرا امام حسین (ع) به کوفه و چرا امام حسن(ع) با معاویه صلح نمود؟ شیخ در جواب می‌گوید: اولاً: امامیه چنین اجماعی ندارد بر اینکه امام (ع) به همه آنچه واقع می‌شود به‌طور مطلق آگاهی دارد. بلکه احکام آنچه واقع می‌شود را می‌داند، نه اعیان آنچه مفصلاً واقع می‌شود. (یعنی علم امام (ع) به امور آینده بالاجمال است نه بالتفصیل). ثانیاً: مانعی ندارد که امام (ع) از حوادثی که خداوند به او اعلام کرده آگاهی داشته باشد اما این آگاهی به‌طور مطلق و فراگیر نیست: آنگاه درباره آنچه روایات مشخص نموده‌اند، می‌گوید میزان آگاهی امام (ع) به بعضی از مسائل بالتفصیل و به بعضی دیگر اجمالی است.[۲۵] یعنی در موارد خاصی که روایات علم امام (ع) را به تفصیل بیان کرده‌أند علم امام (ع) را تفصیلی و در بقیه موارد علم امام (ع) را اجمالی می‌داند.(...)[۲۶]

در نتیجه: اول: قطعاً آگاهی از غیب برای غیر خداوند ممکن است. دوم: غیب‌دانی پیامبر (ص)و امام (ع) از جانب خداوند است و هرآنچه می‌دانند خداوند به آنها عنایت کرده است. سوم: اگر سرچشمه علوم غیبی دیگران خداست که چنین خواهد بود پس خداوند علمش ذاتی است و دیگران که از او علم فرا می‌گیرند علمشان غیرذاتی و بالعرض و یا به عبارت دیگر اکتسابی و مستفاد است. چهارم: علم غیب به معنای مطلق بر غیر خداوند ممکن نیست، زیرا کسی که آگاهی از غیب مطلق دارد، کسی است که علمش نیز علم ذاتی و غیر مستفاد باشد، در حالی که غیر از ذات الهی از پیامبران (ص) و امامان (ع) گرفته تا دیگران همه علمشان مستفاد و غیر ذاتی است. پس نمی‌توان علم آنها را مطلق دانست. بنابراین او نه‌ تنها مخالف دانستن علم مطلق بر غیر خداوند است، بلکه قائلین به چنین اندیشه‌ای را از غلات و مفوضه می‌داند، می‌گوید: "آنچه را من گفتم جماعتی از امامیه نیز می‌گویند مگر تعداد اندکی از مفوضه و کسانی که به آنها گرویده‌اند از غلات"[۲۷] (...) بنابراین شیخ نه تنها علم غیب داشتن ائمه (ع) را پذیرفته، بلکه نشان صدق و صداقت آنها در مسیر هدایت خلق به سوی خداوند می‌داند.[۲۸]

علم غیب از نگاه دیگر متکلمین امامیه: قبلاً اشاره شد که بنابر پرداختن به آراء همه متکلمین امامیه در این جستار نداریم اما برای پیگیری آراء و اندیشه شاگردان و پیروان مکتب کلامی شیخ مفید، مانند: مرحوم کراجکی[۲۹]، سید مرتضی[۳۰] و شیخ طوسی. [۳۱] منابعی را معرفی می‌کنیم. البته از غیر متکلمین هم کسانی بوده‌أند که رأی شیخ مفید را درباره علم غیب پذیرفته، و در آثار خود منعکس کرده‌أند، مانند: مفسر بزرگوار مرحوم طبرسی صاحب تفسیر ارزشمند مجمع البیان،[۳۲] عبدالجلیل قزوینی رازی[۳۳] و ابوجعفر محمد بن شهرآشوب بن ابی نصر مازندرانی و (...)،[۳۴] این دیدگاه همچنان در بین بعضی از متکلمین متأخر هم وجود دارد.[۳۵] با مراجعه به بیانات و گفتار این گروه از علماء امامیه معلوم می‌شود، که غیب دانی پیامبر (ص) و ائمه معصومین (ع) قطعی دانسته شده، اما نه به صورت مطلق و نامحدود بلکه به‌صورت محدود. به شهادت روایات و حکم عقل و برهان این گروه از متکلمین دو علم غیب را قائل شده‌أند، یکی علم غیب ذاتی که مختص خداوند است، دیگری علم غیب غیرذاتی که دیگران مانند: پیامبر (ص) و امام (ع) می‌توانند از آن برخوردار باشند. در ضمن همان‌گونه که مکرر اشاره شد اختلاف نظرهای علمای امامیه درباره علم غیب ائمه (ع) همه برگشت به کیفیت و محدوده علم امام (ع) می‌کند، وگرنه اصل غیب‌دانی آنها برای همگان مسلم بوده و در بحث‌های آینده بیشتر به این نکته توجه خواهد شد.[۳۶]»[۳۷].
۶. حجج الاسلام و المسلمین نادم و افتخاری؛
حجج الاسلام و المسلمین دکتر محمد حسن نادم و سید ابراهیم افتخاری در مقاله «منابع علم امام از نگاه متکلمان قم و بغداد» در این‌باره گفته‌‌اند:

«متکلمان بغداد، در کنار اظهار نظر صریح و تعلیل عقلی در مورد علم غیب امام (ع)، روایاتی را نقل کرده‌اند که از باور آنها به علم غیب امام حکایت دارد:

  • شیخ مفید روایاتی را نقل کرده است که در آنها، امام علی (ع) از کیفیت شهادت خود و یارانش خبر داده است، برای نمونه چگونگی شهادت رُشَید هَجَری و مزرع بن عبداللّه و کمیل بن زیاد و قنبر و از همه مهم‌تر، خبر از واقعۀ کربلا و شهادت امام حسین (ع) و یارانش. اسماعیل بن زیاد نقل می‌کند روزی امام علی (ع) به براء بن عازب، از اصحاب پیامبر اکرم (ص)، فرمود: «ای براء، فرزندم حسین کشته می‌شود. تو زنده خواهی بود و او را یاری نخواهی کرد». هنگامی که امام حسین (ع) کشته شد، براء بن عازب زنده بود و می‌گفت: «به خدا قسم علی بن ابی‌ طالب (ع) راست می‌گفت. حسین کشته شد و من یاری‌اش نکردم». و افسوس می‌خورد و اظهار پشیمانی می‌کرد. شیخ مفید پس از نقل این خبر‌ها، در چند جا، این پیش‌گویی‌‌ها را علم غیب تعبیر می‌کند، از جمله پس از همان خبر مربوط به براء بن عازب، پس از خبر مربوط به جنگ نهروان و پس از نقل جریان سفر امام و یارانش به سوی صفین. در این سفر، سپاه امام که در بین راه، بی‌آب شده بودند، به دیر راهبی رفتند و در جای مخصوصی چاهی حفر کرده، سنگی را با قدرت الهی، از چاه برکندند و آب از جای آن فوران کرد. راهب با دیدن این منظره ایمان آورد. او علت ایمانش را پیش‌گویی کتب آسمانی گذشتگان در تحقق این واقعه بیان کرد. شیخ مفید در پایان نقل این رویداد می‌گوید: «در این داستان، چند نوع معجزه است: یکی علم آن حضرت به غیب است؛ دیگری نیروی فوق‌العادۀ آن حضرت بر خلاف عادت است که به همین خاطر، از دیگران تمیز داده می‌شود؛ نکتۀ دیگر بشارت پیامبران (ع) گذشته به امامت امیرالمؤمنین (ع) است». شیخ مفید این ماجرا را مصداق این آیه می‌داند: ذَلِكَ مَثَلُهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَمَثَلُهُمْ فِي الإِنجِيلِ‏ [۳۸]. شیخ مفید در مورد اینکه‌ آیا امامان (ع) می‌توانند باطن افراد را ببینند یا علم به اتفاقات آینده داشته باشند؟ می‌گوید: «نظر من این است که امامان (ع) شیعه گاهی، درون بعضی از بندگان خدا را می‌دیدند و وقایع را قبل از انجام آنها می‌دانستند؛ اما اینها به عنوان یک صفت واجب و شرط امامتشان حساب نمی‌شود؛ بلکه خداوند به ‌این طریق، آنها را تکریم کرده است و این لطفی بر بندگان است که به ‌این سبب، به امامان (ع) تمسک کرده و از آنها پیروی کنند. البته ‌این امر، از نظر عقلی برای آنها واجب نیست؛ بلکه از نظر نقلی به خاطر وجود روایات برای آنها واجب است». باید توجه داشت که شیخ مفید استناد به ‌این روایات را برای اثبات علم غیب صحیح نمی‌داند؛ زیرا در نظر او، علم غیب آن است که بنفسه به دست آید و نه اینکه به خدا وابسته باشد و داشتن علم غیب بنفسه فقط برای خداوند ممکن است؛ ازاین‌رو، قائلان به علم غیب برای امام را گروهی اندک از مفوضه و غالی می‌داند. براین‌اساس، وی روایتی را نقل می‌کند که در آن، امام برخورداری خود از علم غیب را انکار می‌کند. مردی به نام یحیی بن عبدالله به امام هفتم (ع) گفت: «فدایت شوم، اینان می‌پندارند که شما علم غیب می‌دانید». حضرت فرمود: «سبحان الله، دستت را بر سرم بگذار. به خدا قسم تمامی مو‌های سرم از تعجب از جا برخاست». سپس فرمود: «نه، به خدا قسم چیزی نیست، مگر آنچه از پیامبر اکرم (ص) ارث برده‌ایم»؛ یعنی آنچه می‌دانند علم ذاتی و بنفسه نیست. اما اگر منظور علمی ‌باشد که از سوی خداوند و پیامبر (ص)، برای امام حاصل می‌شود، ‌نه تنها از نظر او، بلکه از نظر شاگردانش هم پذیرفته است. عالمی معتزلی در مناظره‌ای با شیخ مفید، از او پرسید: «اگر امام غایب شما به ولایت و دوستی ظاهری و باطنی تو نسبت به خودش علم و یقین دارد و به همین خاطر هم، از جانب تو، خوفی را احساس نکرده و دیگر نسبت به تو تقیه‌ای ندارد، چرا خودش را به تو نشان نمی‌دهد که خود را با صورت عینی به تو بشناساند؟ به تو معجزه نشان دهد و بسیاری از مشکلات را برای تو تبیین و حل کند؟». شیخ مفید در پاسخ گفت: «من نگفتم که امام همۀ اسرار درون را دانسته و هیچ ضمیری از او مخفی نیست؛ بلکه او مانند سایر انسان‌ها، علم به ظاهر افراد دارد و اگر باطن افراد را ببیند، یا از طریق اعلام اختصاصی است که از طریق پیامبر اکرم (ص) و پدرانش به او شده یا از طریق خواب‌های صادقی است که تخلف‌ناپذیر است یا به سبب اسباب دیگر». در نتیجه، شیخ مفید بر مستفاد بودن علم غیب اصرار دارد. او می‌خواهد بگوید امام خودش، بنفسه، عالم به اسرار نیست؛ بلکه با تعلیم الهی، علم پیدا می‌کند. این نکته از جمله‌های بعدی وی در این مناظره فهمید می‌شود. وی خطاب به آن معتزلی می‌گوید: «من به طور قطع نمی‌دانم که‌ آیا امام الان به درون من علم پیدا کرده است یا نه؟». از لحن شیخ مفید فهمیده می‌شود که آگاهی امام از درون ما، مثل اطلاع خداوند نیست که آنی و لحظه‌ای و بنفسه باشد؛ بلکه باید فرایندی را بگذراند و همین تفاوت علم غیب امام با علم غیب خداوند است. این نه تنها نظر مفید، بلکه نظر همۀ عالمان امامیه است. هیچ کس را با هیچ رویکردی سراغ نداریم که گفته باشد علم امام ذاتی یا بنفسه است.
  • سید مرتضی هم، در پاسخ این پرسش که علم داشتن امام از اشیا پیش از پیدایی آنها چگونه است؟ گفته است: «اینکه امام قبل از ایجاد چیزی، نسبت به آن علم داشته باشد، از شروط امامت نیست؛ چون این معجزه است که اظهار این معجزات از امام گاهی جایز است و گاهی هم جایز نیست. اما ما می‌دانیم که امامان (ع) گاهی از اخبار غیبی به ما خبر داده‌اند. نظر ما این است که خداوند متعال، علم به ‌این مسائل غیبی را به آنها اطلاع داده است». نظر سید مرتضی در خصوص منصوص و معصوم بودن امام نشان می‌دهد که او همانند استاد خود، مفهوماً علم غیب را علم غیب ذاتی می‌داند که مختص خداوند است؛ بنابراین تصریح می‌کند: «فقط خداوند متعال عالِم به عصمت افراد است و هیچ بشری راهی به علم غیب خداوند ندارد».
  • براساس نظر شیخ طوسی نیز، مانند نظر شیخ مفید و سید مرتضی، علم غیب مخصوص خداست و هیچ بشری به آن دسترسی ندارد. وی خبر دادن امامان از منایا و بلایا و آنچه هنوز واقع نشده است را از مصادیق علم غیب نمی‌داند؛ بلکه‌ اینها را اموری می‌داند که از دایرۀ علم غیب الهی خارج شده و به پیامبران و امامان (ع) رسیده است. او روایتی را نقل می‌کند که در آن، امام علی (ع) از کیفیت شهادت رشید هجری خبر داده است. وی پس از ‌این روایت می‌گوید: «بعد از قطع دست و پای رشید توسط بنی‌امیه، به همسایه‌‌ها و قوم و خویش خود گفت: "کاغذ و دوات بیاورید تا اخبار اتفاقات و وقایع آینده را برایتان بگویم"؛ زیرا امام علی (ع) علم منایا و بلایا را به او یاد داده بود. او گاهی کسی را که می‌دید، کیفیت مردن یا قتلش را به او خبر می‌داد و بعد از مدتی، همان‌گونه که رشید گفته بود، محقق شد». بنابراین، شیخ طوسی هم، علم غیب امام را غیر ذاتی می‌داند. (...)
  • متکلمان مدرسۀ بغداد، با رویکرد عقلی‌ نقلی خود، با محدثان قم، با رویکرد نقلی‌شان، دربارۀ منابع علم امام هم‌نظر بودند. هردوی آنها بخشی از علوم امام را ناشی از الهام ربانی و بخشی دیگر را ناشی از میراث نبوی (ص) می‌دانستند؛ اعم از اینکه ‌این علم غیبی باشد یا نباشد. اما دو نگاه به ظاهر متفاوت، در گفتار متکلمان و محدثان وجود دارد. یکی دربارۀ شیوۀ انتقال علم به امام از سوی خداوند و پیامبر (ص) بود که ‌این تفاوت نگاه به الهام و میراث، دو منبع اصلی، آسیب نمی‌رساند؛ زیرا این دو اصل از مسلمات نزد هردو مکتب است. اختلاف دیگر دربارۀ مفهوم علم غیب بود. متکلمان علم غیب را به معنای علم بنفسه می‌دانستند که از آن تعبیر به علم ذاتی می‌شود؛ ولی محدثان علم غیب را بنفسه نمی‌دانستند که از آن تعبیر به علم غیر ذاتی می‌شود. بنابراین، اگر مراد از علم غیب امام، علم غیب بنفسه و ذاتی باشد، هیچ‌کدام از پیروان هردو مدرسه امام را برخوردار از آن ‌نمی‌دانستند و در هیچ روایت و استدلالی، به برخورداری امام از علم ذاتی اشاره‌ای نشده است؛ اما اگر مراد علم غیب غیر ذاتی امام باشد، هیچ‌کدام از پیروان این دو مدرسه آن را انکار نمی‌نکردند. ازاین‌رو، میان متکلمان و محدثان شاخص این دو مدرسه، در اینکه سرچشمۀ علم امام الهام و وراثت است، اختلافی وجود نداشت»[۳۹].
۷. حجج الاسلام والمسلمین دکتر شریفی و دکتر طاهری؛
حجج الاسلام والمسلمین دکتر احمد حسین شریفی و دکتر محمد حسین طاهری در کتاب «انسان راه و راهنماشناسی» در این‌باره گفته‌است: «یکی از مسائل مهم درباره علم امامان (ع) و آگاهی آنان از امور غیبی این است که آیا علم آنان مطلق است یا مشروط یعنی آیا معصومان همواره همه چیز را می دانند و تنها تفاوت علم آنان با علم الهی در این است که علم خداوند ذاتی و ازلی است و علم معصومان زمانی و غیر ذاتی یا آنکه علم آنان در گرو اراده خود آنان و همچنین مصحلت الهی است؟ در این زمینه دو دیدگاه متفاوت در میان اندیشمندان شیعی وجود دارد؛ برخی بر این باروند که معصومان همواره از همه امور مربوط به حال گذشته و آینده آگاه‌أند و چیزی از رویدادهای جهان بر آنان پوشیده نیست.[۴۰] اما بیشتر اندیشمندان شیعی علم امامان (ع) به امور غیبی را به خواست و اراده آنان پیوند می‌زنند.[۴۱] اینان به روایاتی از این دست تمسک می‌کنند: هر گاه امام (ع) بخواهد چیزی را بداند خداوند به او می‌آموزد.[۴۲] "لهم علوم لا یکاد یعلم إن ارادوا علم شیء علموا"[۴۳]. بر این اساس، تفاوت امام (ع) با دیگران در این است که امام (ع) اگر بخواهد به چیزی آگاهی یابد، بدون هیچ زحمتی از آن آگاه می‌شود؛ هر چند ممکن است نخواهد نسبت به چیزی آگاهی یابد و در نتیجه آن را نداند البته خواست و مشیت امام (ع) تابع مصلحت و هماهنگ با حکمت الهی است [۴۴].».[۴۵]
۸. حجت الاسلام و المسلمین رنجبر؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر محسن رنجبر، در مقاله «بررسی علم امام حسین به شهادت» در این‌باره گفته‌ است:

«دیدگاه شیخ مفید[۴۶]، سید مرتضی[۴۷] و شیخ طوسی[۴۸]: بر اساس این دیدگاه، مقتضای ادله، بیش از این نیست که امام‏(ع) باید به تمامی احکام دینی و مسائل مورد نیاز و سؤال مردم علم داشته باشد، ولی دلیلی بر آگاهی امامان (ع) از تمامی حوادث گذشته، حال و آینده وجود ندارد.[۴۹] بنابراین ائمه (ع)، اجمالاً و به طور سربسته از امور آینده و از جمله سرنوشت خویش آگاه بودند، چنان که امام حسین (ع) می‌‏دانست که سرانجام شهید خواهد شد، اما نمی‌‏دانست در سال ۶۱ هجری در راه سفر به کوفه، شهید خواهد شد. نظر دوم که نظر بسیاری از اندیشمندان شیعه است:

ائمه‏(ع) افزون بر علم به احکام شریعت، به تمامی حوادث گذشته، حال و آینده علم داشتند، مگر اموری که از اختصاصات علم الهی است مانند زمان فرا رسیدن قیامت یا در دایره بدائات قرار می‏‌گیرد.[۵۰] از این رو امامان (ع) از تمام حوادث و جزئیات آینده و از جمله این که در چه زمان و مکانی و به دست چه کسی یا کسانی شهید خواهند شد، آگاه بودند، اما این علم غیب مانند معجزه برای پیامبران از ابزارهای امامت بوده و برای امام‏(ع) ایجاد تکلیف نمی‏‌کرد، بلکه امام‏(ع) موظف بود طبق ظواهر امر و مجاری طبیعی و عادی عمل کند»[۵۱].
۹. حجت الاسلام و المسلمین سلطانی؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر مصطفی سلطانی در کتاب «امامت از دیدگاه امامیه و زیدیه» در این باره گفته است: «از نظر شیعه امامیه، اعلم بودن از جمله صفات ضروری امام (ع) است. فضل بن شاذان می‌گوید: "امت شکی در برتری علم علی (ع) بر جمیع مردم ندارد". [۵۲] ابن قبه بر این باور است که امامت جز با علم به دین و شناخت احکام الهی و تفسیر و تأویل کتاب الهی کامل نمی‌گردد. او در جواب یکی از ائمه (ع) زیدی در لیاقت امام زین‌العابدین (ع) برای امامت می‌گوید: کسی که آگاه به آموزه‌های دین است از کسی که چنین اگاهی‌إی ندارد. برای امامت سزاوارتر است". [۵۳] سید مرتضی می‌گوید: آنچه دلالت دارد که امام (ع) باید عالم به همه احکام دین باشد این است که (ثابت شد) امام (ع) الگو در امور پسندیده دینی و مسئول بیان حکم در همه آنهاست بر این اساس جایز نیست امام (ع) عالم به همه دین و احکام شرع نباشد، این صفت امام (ع) است، زیرا در نزد عقلا سرپرستی فرد جاهل قبیح است. [۵۴]شیخ طوسی نظر استاد خمد را می‌پذیرد. [۵۵] کراجکی معتقد است: حجج الهی به همه اموری که بندگان به آن محتاج‌أند احاطه علمی دارند، و به مقداری که خداوند به آنها علم غیب آموخته، علم دارند. آنها در کمال علم و عصمت از پلیدی‌ها، همانند انبیاء هستند، هرچند بر همه ضمائر و امور غیبی شناخت ندارند و به همه اموری که خداوند عالم است علم ندارند. [۵۶] خواجه نصیرالدین طوسی می‌گوید: دومین از آن صفات، علم به اموری است که در امامت به آن نیاز دارد. مانند علوم دنیایی یا دینی، اخلاق، قضا و (...) زیرا در صورت عالم نبودن به این امور قدرت بر اقامه امامت ندارد. [۵۷] ابن میثم بحرانی نیز بر این باور است که: امام (ع) باید عالم به همه اموری باشد که در امامت به آن نیازمند است. از علوم دینی مثل شرعیات گرفته تا امور دنیایی مانند علم سیاست، علوم اجتماعی، قضاوت و حل اختلاف مردم؛ زیرا اگر جایز باشد امام (ع) به هر یک از اینها جاهل باشد، در حالی که در امامت به آن نیازمند است، به بعضی از اموری که امام (ع) باید علم به آن داشته باشد اخلال وارد می‌شود و این با عصمت سازگار نیست.[۵۸] ملاصدرا در باره علم امام (ع) می‌گوید: "امام (ع) نایب پیامبر (ص) و جانشین او در امور امت است. آنچه نبی (ص) عمل می‌کند ائمه (ع) نیز باید عمل کنند و آنچه نبی (ص) می‌داند ائمه (ع) نیز باید بدانند".[۵۹] با توجه به نکات فوق، چنین استنباط می‌شود که دانشمندان شیعی بر عالم بودن امام (ع) اتفاق نظر دارند. حال سؤال پیش رو این است که گستره علم امام (ع) و قلمرو آن چه اندازه است و اینکه مراد از علم امام (ع)، علم عادی است یا علم غیبی.»[۶۰].
۱۰. حجت الاسلام و المسلمین مهدی‌فر؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر حسن مهدی‌فر در پایان‌نامه دکتری خود با عنوان «علوم اهل بیت ویژگی‌ها ابعاد و مبادی آن» در این‌باره گفته‌ است:

«۱. شیخ مفید: مرحوم شیخ مفید در موارد متعدد به مسأله آگاهی امامان اهل بیت (ع) اشاره داشته و نقطه نظرات خود را در این مقوله بیان کرده است.از آن جمله به سه مورد اشاره می‌شود:

۱. در اوائل المقالات اظهار داشته است: "ان الائمة من آل محمد قد کانوا یعرفون ضمائر بعض العباد و یعرفون ما یکون قبل کونه و لیس ذلک بواجب فی صفاتهم و لاشرطاً فی امامتهم و انما اکرمهم اللّه تعالی به و اعلمهم ایاه للطف فی طاعتهم و التمسک بامامتهم و لیس ذلک بواجب عقلاً و لکنه وجب لهم من جهة السماع، فاما اطلاق القول علیهم بانهم یعلمون الغیب فهو منکر بیّن الفساد لان الوصف بذلک انما یستحقّه من علم الاشیاء بنفسه لا بعلم مستفاد و هذا لا یکون الا للّه عزّوجل و علی قولی هذا جماعة اهل الامامة الا من شذ عنهم من المفوضة و من انتهی الیهم من الغلاة".[۶۱] عبارت فوق در بر دارنده نکات گوناگونی است که توضیح داده می‌شود:
الف. امامان (ع) در برخی از موارد از نهان آدمیان اطلاع داشتند. همچنین از حوادث، قبل از وقوع آن آگاه بودند. این مطلب جنبه اثباتی دارد که امامان (ع) شیعه علم و آگاهی فوق بشر عادی داشتند. بنابراین نمی‌توان دانش آنان را در سطح بشر عادی محدود دانست. از سوی دیگر از مایه‌ای مفهومی برخوردار است که امامان (ع) به تمامی وقایع، اطلاع پیشین نداشتند. همچنین نهانِ تمام آدمیان در تمامی احوال برای آنان مکشوف نبود.

ب. آگاهی ائمه (ع) به نهان آدمیان و حوادث آینده ویژگی لازم عقلی برای آنان نیست. بلکه کرامت و لطفی است که خدا در حق آنان روا داشته و آنان را به این مزیت آراسته و ادله نقلی "روایات" از آن پرده برداشته‌اند.

ج. آیا می‌توان گفت که امامان (ع) از علم غیب نامحدود بهره‌مندند؟ مرحوم مفید پاسخ منفی می‌دهد و اظهار می‌دارد که تنها کسی از این مزیت برخوردار است که علم و آگاهی وی ذاتی باشد نه اکتسابی. بنابراین علم غیب فقط شایسته خداوند است. شیخ مفید این نظر را دیدگاه اکثریت قاطع امامیه می‌داند و تنها گروه اندکی از مفوضه و اهل غلو را مخالف آن می‌شمرد. البته مفید مراد خویش را از علم غیب توضیح نمی‌دهد و آن را به ذهنیت خواننده وا می‌گذارد. اما می‌توان به قرینه جملات گذشته آن را مرادف با علم نامحدود ائمه (ع) به حوادث آینده و ضمایر و نهان آدمیان دانست.

۲. شیخ مفید در همان کتاب می‌نویسد: "القول فی معرفة الائمة بجمیع الصنایع و سائر اللغات: اقول انه لیس بممتنع ذلک منهم و لا واجب من جهة العقل و القیاس و قد جاءت اخبار عمن یجب تصدیقه بان ائمة آل محمد قد کانوا یعلمون ذلک فان ثبت وجب القطع به من جهتها علی الثبات ولی فی القطع به منها نظر و اللّه الموفق للصواب و علی قولی هذا جماعة من الامامیة و قد خالف فیه بنونوبخت رحمهم اللّه و اوجبوا ذلک عقلاً و قیاساً و وافقهتم فیه المفوضة کافة و سائر الغلاة". مطالب فوق را در محورهای ذیل می‌توان توضیح داد:

الف. آگاهی امامان (ع) نسبت به حرفه‌ها پیشه‌ها و لغات و لهجه‌ها محال و غیرممکن نیست. این مطلب بدان معناست که بایستی آن را در سطح ممکنات قابل وقوع عالم هستی دانست.

ب. عقل و خرد، آگاهی فوق را برای امام لازم و واجب نمی‌شمرد. نمی‌توان آن را در سطح صفاتی چون: عصمت آگاهی به احکام شرعی و... دانست که عقل آن موارد را جزو صفات ضروری برای امام می‌داند و بدون آن تحقق امامت را غیرممکن می‌شمرد.

ج. روایاتی از طریق ائمه (ع) رسیده است که امامان (ع) از چنان آگاهی برخوردار بودند. در فرضی که این روایات بتوانند قطع‌آور باشد و ما را به صحت مضمون آن مطمئن کنند، در این صورت بایستی آن را پذیرفت. ولی شیخ مفید به قطع‌آور بودن آن اخبار با تردید می‌نگرد و اظهار می‌کند که من نتوانسته‌ام به چنان اطمینان و یقینی دست یابم.

د. در نهایت کلام، شیخ مفید اظهار می‌کند که در این نظر گروهی از امامیه با من هم نظرند ولی بنی نوبخت مخالفت کرده واین نوع آگاهی را برای امام لازم و ضرورت عقلی شمرده‌اند و در این مسأله مفوضه و دیگر غالیان با آنان هم‌نظرند.(...)

۲. سید مرتضی: سید مرتضی دیدگاهی مشابه شیخ مفید را در مقوله علم امام عرضه داشته است که در دو کتاب الشافی و تنزیه الانبیاء وی منعکس شده است. ایشان در کتاب تنزیه الانبیاء درباره نهضت و قیام حسینی اظهار می‌دارد: "قد علمنا ان الامام متی غلب فی ظنه انه یصل الی حقه و القیام بما فوض الیه بضرب من الفعل وجب علیه ذلک وان کان فیه ضربٌ من المشقة".[۶۲] سید مرتضی در بیان فوق چند نکته را یادآوری می کند. اولاً: اگر امام بدین باور رسید که با تلاش و کوشش می‌تواند حق ولایت خویش را به دست آورد بر وی ضروری و واجب است که به این اقدام روآورد هر چند مشقّات و دشواری‌هایی را نیز به همراه داشته باشد. ثانیاً: امام در محاسبه خویش این امکان را راه نداد که ممکن است عده‌ای از یاری حق باز ایستند و بهانه بجویند و یا وقایع و پیشامدهایی بس غریب و شگفت که پدید آمد رخ دهد. سید مرتضی در پرتوی مطالب یاد شده به این نتیجه دست می‌یازد که امام حسین (ع) بر اساس علم و آگاهی عادی خویش به قیام و نهضت پرداخت. آگاهی که برخاسته از محاسبه شرایط جاری از دید امام (ع) بود. این مطلب کاملاً گویاست که ایشان معتقد است که: امام ممکن است نسبت به پاره‌ای از رخدادها و حوادث غیرقابل پیش بینی آگاه نباشد.(...) در پایان می‌‌توان دیدگاه سید مرتضی را درباره علم امام در موارد ذیل خلاصه کرد:

۱. امام می‌تواند بر مبنای شرایط عادی محاسبه کند و به اقدام بپردازد. در این محاسبه ممکن است برخی از عوامل از دید وی پنهان بماند و یا وقایع غیر قابل پیش‌بینی رخ بنماید.

۲. امام در محدوده‌ای که حکومت و ولایت او اقتضا دارد بایستی از علم و آگاهی بهره‌مند باشد.

۳. در مشاجراتی که به امام ارجاع می‌شود و موضوعاتی را در بر دارد که به تخصص‌های حرفه‌ای نیازمند است امام می‌تواند از آرای کارشناسان کمک بگیرد.

۴. امام بایستی در زمان پیشوایی و امامت دانا به احکام دینی باشد و نه قبل از آن.

۵. امکان دارد که امام با اعتماد به امارات شرعی حکم صادر کند و یا حدّی اجرا بنماید و اتفاقاً مطابق با واقع نباشد؛ مثلاً گواه داوری به دروغ شهادت داده باشد و... در این موارد امام به حکم شرعی خویش عمل کرده است و خطایی در آن مرتکب نگردیده است.

۶. امام لازم نیست به نهان و باطن آدمیان وقوف داشته باشد و یا به صنایع و حرفه‌ها آگاهی بیابد. در نهایت می‌توان از مجموع سخنان سید به این نتیجه رسید که ایشان نیز مانند شیخ مفید در امکان و وقوع علم غیب اهل بیت (ع) تردیدی ندارد بلکه تردید وی در لزوم عقلی و گستره آن است.

۳. شیخ طوسی: محقق طوسی در مباحثی که درباره علم امام دارد تقریباً آرای شیخ مفید و سید مرتضی را بازگو کرده است. نقل کلمات ایشان هر چند ممکن است تکرار بنمایاند نشان‌دهنده خط سیر واحد فکری در میان بزرگان یاد شده است.

۱. ایشان در کتاب تمهید الاصول درباره علم امام به موضوعات می‌نویسد: امام به همه آنچه از دین رسیده است باید آگاه باشد؛ زیرا او در این کارها فرمانده می‌باشد و از این برنمی‌آید که او باید به کارهای غیر وابسته به دین نیز دانا باشد.[۶۳]

۲. وی در کتاب "الاقتصاد الهادی الی الرشاد" نوشته است. ما علم امام را در محدوده‌ای که به مقام وی ربط دارد لازم شمردیم و در نتیجه در اموری که به مقام امامت او ربط ندارد علم او لازم نیست مانند: صنایع و اموری همانند آن. زیرا امام در آن زمینه‌ها از سوی خدا به ریاست انتخاب نشده است. هرگاه در این موارد اختلاف افتاد امام به اهل خبره رجوع می‌کند و بر اساس تشخیص آنان نظر می‌دهد.[۶۴]
۳. شیخ طوسی و علم امامان (ع) به زمان مرگ خود: شیخ طوسی در جواب از سؤالی که آیا علی (ع) یا امام حسین (ع) می‌دانستند کشته می‌شوند یا نه در صورت علم چرا اقدام کردند در جواب، دو دیدگاه را مطرح می‌کند، یک دیدگاه این که امام (ع) به زمان و مکان قتل خود علم داشتند، اما مأمور به صبر بودند بخاطر پاداش و جزا که شیخ مفید هم چنین دیدگاهی داشت. دیدگاه دوم، دیدگاه سید مرتضی که ایشان معتقد است، امامان (ع) به وقت مرگ خود: علم اجمالی داشتند نه علم تفصیلی اجمالاً. شیخ بعد از بیان دو دیدگاه، نسبت به دیدگاه دوم با تردید می‌نگرد و می‌گوید: "ولی فی هذه المسالة نظر".[۶۵] بنابر این شیخ طوسی نیز در ضرورت عقلی گستردگی علم امام و شمول آن به موضوعات، تردید می‌کند نه در اصل علم امام.

۴. کراجکی: ابوالفتح محمد بن علی کراجکی "که از شاگردان متأخر شیخ مفید است و ایشان همانند شیخ طوسی از شیخ مفید و سید مرتضی بهره برده است و مقامات والای علمی را دریافته است." در کتاب "کنز الفوائد" اشارتی به بحث علم امام دارد: لازم و ضروری است که این باور پدید آید که امامان (ع) در نهایت کمال دانش و عصمت هستند... و این که خداوند سبحان معجزات خویش را به دست آنان آشکار ساخت و بسیاری از امور پنهان و رخدادهای آینده را به آنان تعلیم داد. تمامی آنها حکمت و مصلحتی داشت که خداوند آگاه است. اما آنان به تمامی اسرار درونی و نیز امور پنهان به گونه‌ای مستمر و پیوسته آگاه نیستند همچنین آنان به تمامی دانش الهی وقوف و احاطه ندارند بلکه معجزاتی که به دست آنان آشکار شد فعل خداوندی بود و آنان این کرامت را یافتند نه آن که کار خود آنان باشد.[۶۶] نوشته فوق تفاوت‌ها و تشابه‌هایی با مطالب پیشین دارد. به اجمال و اشاره به توضیح و تبیین آرای ایشان می‌پردازیم:

الف. ایشان تأکید دارند که خداوند دانش بسیاری از امور پنهان و یا حوادث آینده را در اختیار امامان (ع) قرار داده است. این نکته با بیان سید مرتضی و شیخ طوسی که تلاش داشتند علم امام را در محدوده امور مربوط به امامت و احکام شرعی، خلاصه کنند ناسازگار می‌نماید.

ب. کراجکی دانش‌های غیر عادی امام را براساس لطف و مصلحت الهی می‌داند. مفهوم کلام چنان خواهد بود که ممکن است در مواردی لطف و مصلحت اقتضای آن را داشته باشد که نکته‌ای بر امام پنهان بماند. در جمله پسین به این دیدگاه تصریح می‌کند.

ج. ایشان معتقد است که امام به تمامی اسرار نهان و امور پنهان به گونه‌ای مستمر و پیوسته دانا و آگاه نیست. این بیان کاملاً صراحت دارد که در مواردی ممکن است امام از ضمیر و نهان کسی مطلع نباشد و یا در مقاطع و مراحلی از زمان حادثه و واقعه‌ای از دید وی پنهان بماند. در مجموع آرای کراجکی را می‌توان حلقه متوسط بین دو دیدگاه: "علم محدود" و "علم نامحدود" برای امام تلقی کرد. ایشان در مقایسه با شیخ مفید، سید مرتضی و شیخ طوسی، محدوده‌ای وسیع‌تر برای علم امام تصویر می‌کند. گرچه علم نامحدود امام را برنمی‌تابد.

۵. محمد بن شهر آشوب: ایشان در تفسیر خود در باره علم امام جملاتی دارد که حکایت از علم محدود امام می‌کند. وی می‌نویسد: پیامبر و امام باید علوم دین و شریعت را بدانند؛ اما لازم نیست که غیب و حوادث گذشته آینده را بدانند، زیرا چنین چیزی به مشارکت آنان با خداوند در همه معلومات منتهی می‌گردد، و دانسته‌های او نامحدود است؛ آنچه لازم است آن است که آنان برای خودشان عالم باشند، و ثابت گشته که علم آنان حادث است و علم تفصیلی فقط به یک معلوم تعلق می‌گیرد و اگر علوم آنان بی‌پایان باشد، باید علم به وجود معلومات غیرمتناهی داشته باشند و این محال است؛ اما جائز است که بعضی از امور نهانی و حوادث گذشته یا آینده را بواسطه تعلیم الهی بدانند.[۶۷] چنان چه از کلمات ایشان پیداست تصور و تلقی وی از علم غیب، غیب مطلق و نامتناهی و به معنای استقلال است که به مشارکت با خداوند می‌انجامد بنابر این اگر کسی علم غیب امامان (ع) را به معنای استقلالی آن و به‌صورت غیرمتناهی معتقد نباشد "همان‌طور که دیدگاه شیعه چنین است" طبیعی است که چنین تالی فاسدی نخواهد داشت. و خود ایشان نیز در ذیل کلام‌شان به این مطلب تصریح کرده‌اند. و ایشان در جای دیگر تفسیر خود، درباره ویژگی علم امامان (ع) چنین می‌گوید: و علم آنان مثل علم جدشان اختصاصاً از جانب خداست برای اینکه آنان نه مکتب خانه‌ای رفته‌اند و نه از کسی تعلیم گرفته‌اند.[۶۸] این کلام ایشان، صریح در غیبی بودن علم اهل بیت (ع) است. بنابر این نسبت دادن مخالفت با علم غیب ائمه (ع) به ایشان، نسبتی نارواست.

۶. شیخ انصاری: شیخ انصاری در مبحث برائت کتاب فرائد الاصول -در اعتراض به گفته شیخ حر عاملی که گفته است: معلوم نیست ائمه (ع) همه موضوعات را بدانند بلکه معلوم است که همه موضوعات را نمی‌دانند، چون این علم غیب مختص خداست.- می‌گوید: و اما مسئله مقدار دانسته‌های امام (ع) از جهت فراگیر بودن و فراگیر نبودن و نیز چگونگی علم او به آنها از جهت توقف بر خواست آنها یا توقف بر توجه آنها به خود شی یا عدم توقف بر آن، از روایات گوناگون چیزی که مورد اطمینان باشد به دست نمی‌آید پس سزاوار آن است که علم آن را به خود ایشان واگذار کنیم.[۶۹] بنابر این، شیخ انصاری در اصل علم امام و شمول آن به موضوعات تردیدی ندارد بلکه وی در گستره و کیفیت علم امام توقف می‌‌کند. ایشان با رد دیدگاه صاحب جواهر درباره محدودیت علم امام "در مسئله وزن و مساحت آب کر" می‌گوید: این سخن ایشان اشکال دارد، زیرا لازمه آن، نسبت دادن جهل به امام است و اینکه خداوند نیز این خطا و جهل امام را تقریر کرده باشد.[۷۰]

۷. شیخ طبرسی: طبرسی صاحب تفسیر مجمع البیان در موارد متعدد دیدگاه خود را درباره علم امام ابراز می‌دارد از جمله:

۱. در آخر سوره هود، در ذیل تفسیر آیه شریفه وَلِلَّهِ غَيْبُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ[۷۱] نقل می‌کند که بعضی جفاکاران در تفسیر خود به شیعه امامیه ظلم کرده و گفته که این آیه دلیل است بر آنکه علم غیب مخصوص خداوند است، بر خلاف رافضی‌ها "یعنی شیعه" که می‌گویند ائمه (ع) غیب را می‌دانند. سپس طبرسی در رد او کلماتی بیان فرموده که خلاصه آن چنین است: ما نمی‌دانیم کسی از شیعیان علم غیبی را که بیان می‌کنند برای کسی قائل باشد چونکه صفت علم غیب این است که جمیع معلومات را به ذات پاک خود بداند نه آنکه از کسی استفاده کرده باشد. و این علم ذاتی از صفات خداوند است و هیچ فردی از مخلوقین در آن شرکت ندارد. و کسی که اعتقاد کند فردی از مخلوق در این "علم ذاتی که صفت خداوند قدیم است" شرکت دارد، او از اسلام خارج است. و اما آنچه عامه و خاصه از غیبگویی‌های امیرالمؤمنین (ع) نقل کرده‌اند، مانند آنچه در خطب قضایای آخرالزمان و غیر آن فرموده و قضایای مروان و سلطنت اولاد او را خبر داده، و آنچه ائمه هدی (ع) از مغیبات خبر داده‌اند ـ سپس شروع فرموده به بیان غیب‌گویی‌های ائمه هدی (ع) تا آنکه می‌فرماید: ائمه هدی (ع) این علم غیب را از پیغمبر اکرم (ص) گرفتند و ارث بردند و پیغمبر (ص) از خداوند یاد گرفته است.[۷۲] از کلمات طبرسی به خوبی روشن می‌شود که ایشان آن دسته از علوم غیبی را از مخلوق نفی کرده که به صورت ذاتی بوده و از کسی یاد نگرفته باشد. و این مطلب صحیحی است به خاطر اینکه هیچ فردی از افراد خلق، علم ذاتی ندارد و علم ذاتی مخصوص خداوند است و کسی در آن شریک خدا نیست. اما علم غیبی را که خداوند به پیغمبرش تعلیم فرموده و از پیغمبر اکرم (ص) به ائمه هدی (ع) رسیده است، را قبول و اثبات کرده است.(...)

نتیجه‌گیری: از مجموع سخنان دانشمندان بزرگ شیعه چند نتیجه به‌دست می‌آید:

۱. چنان‌چه در بخش‌های قبلی اشاره شد منشأ اختلاف بین اقوال فوق اختلاف در نوع تلقی از علم غیب از حیث ذاتی و عرضی بودن آن است. هیچ یک از علمای یاد شده به‌طور کلی اصل علم غیب را از اهل بیت (ع) نفی نکرده‌اند بر عکس گفتار آنان در اثبات علم غیب روشن و صریح است و اختلاف نظری که بین علمای امامیه وجود دارد مربوط به ضرورت عقلی، گستره و کیفیت آگاهی‌های غیبی اهل بیت (ع) است.

۲. ملتزم شدن به اینکه اهل بیت (ع) به‌طور استقلال علم غیب می‌دانند هم با عقاید امامیه ناسازگار است و هم با آیات قرآن.

۳. سخنان برخی از آنان "مانند شیخ مفید و سید مرتضی و شیخ طوسی" در جواب شبهاتی بوده که مخالفین علم غیب انبیا (ع) و ائمه (ع) "از اهل سنت" مطرح می‌کردند. لذا این جواب نیز بر وفق مبانی آنان داده شده که در اصطلاح جواب اقناعی می‌گویند و هیچ‌گاه کاشف از عقیده پاسخ دهنده نمی‌باشد. بنابر این استناد به ظاهر گفتار برخی دانشمندان شیعه، وافی به مطلوب مخالفان نخواهد بود. حتی "بر فرض صحت آن"، اظهار نظر افراد غیرمعصوم در مقابل کثرت ادله مثبته علم غیب، حجیتی نخواهد داشت. و این در حالی است که اکثریت قریب به اتفاق دانشمندان شیعه اعم از متکلمان، مفسران، محدثان و فقیهان معتقدند که پیامبران (ع) و اهل بیت (ع) از آگاهی‌های غیبی و لدنی برخوردارند. و سخنان این بزرگواران در طول این رساله مورد استشهاد قرار گرفته است. اشاره کردن به برخی از سخنان آن دراینجا، خالی از لطف نخواهد بود. آخوند خراسانی می‌گوید: آری، کسی که مشمول عنایت خداوند باشد و جان پاکش به عالم لوح محفوظ که از بزرگ‌ترین عوالم ربوبی است و اصل کتاب می‌باشد، اتصال یابد، حقایق آن‌چنان که هست نزد او هویدا می‌گردد، همان‌گونه که چه بسا برای رسول گرامی اسلام (ص) و برخی از اوصیا اتفاق می‌افتد و بر همه موجودات آن‌چنان که بوده‌اند و خواهند شد، معرفت پیدا می‌کند.[۷۳] مرحوم کمپانی در تعلیقه خود بر کلام نقل شده از صاحب کفایه می‌نویسد: چرا چنین نباشد، حال آنکه او در سیر خود به سوی عوالم قدسی با عالم عقل کلی اتصال می‌یابد و مقام عقل نخستین می‌شود که از عالم نفس کلی که همان عالم لوح محفوظ است، بالاتر می‌باشد، گرچه عبارت صاحب کفایه "ره" اشعار به آن دارد که آخرین درجه صعود رسول گرامی (ص) در حرکت استکمالی او عالم لوح محفوظ است.[۷۴] علامه طباطبائی نیز معتقد است که، امام (ع) به حقایق جهان هستی، در هر گونه شرایطی وجود داشته باشند، به اذن خدا واقف است، اعم از آنها که تحت حس قرار دارند و آنها که بیرون از دایره حس می‌باشند، مانند موجودات آسمانی و حوادث گذشته و وقایع آینده. ایشان در ادامه کلام خود با اشاره به دلیل این مطلب می‌نویسد: "دلیل ما" از راه نقل روایات متواتره‌ای است که در جوامع حدیث شیعه، مانند کتاب کافی و بصائر و کتب صدوق و کتاب بحار الانوار و غیر آنها ضبط شده است. به موجب این روایات که به حد و حصر نمی‌آید، امام (ع) از راه موهبت الهی، نه از راه اکتساب، به همه چیز واقف و از همه چیز آگاه است و هرچه را بخواهد، به اذن خدا، به ادنی توجهی می‌داند.[۷۵] صاحب المعارف السلمانیه می‌نویسد: مقصود از کلیت علوم اهل بیت (ع)، شمول علوم آنان به "کل ما کان و کل ما یکون الی یوم القیامة" است بر وجه ایجاب کلی در برابر ایجاب جزئی [۷۶]»[۷۷].
۱۱. حجت الاسلام و المسلمین افتخاری؛
حجت الاسلام و المسلمین سید ابراهیم افتخاری در پایان‌نامه «بررسی مقایسه‌ای شئون امامت در مکتب قم و بغداد» در این‌باره گفته است:
  • «شیخ مفید (...): نظر من این است که امامان شیعه، گاهی درونیات بعضی از بندگان خدا را می دیدند، و وقایع را قبل از انجامشان می دانستند، اما اینها به عنوان یک صفت واجب و شرط امامتشان حساب نمی‌شود، بلکه خداوند به این وسیله، آنها را تکریم کرده و در واقع این کار لطفی است بر بندگان که به این سبب به امامان تمسک کرده و از آنها پیروی کنند. البته این امر، از نظر عقلی برای آنها واجب نیست، بلکه از نظر سماعی(به خاطر روایات) برای آنها واجب است. شیخ مفید استناد به این روایات برای اثبات علم غیب را قول غلطی می داند که بطلانش روشن است، چون معنای داشتن علم غیب، این است که آنها، بنفسه علم به آنها داشته باشند، نه به وسیله علمی که وابسته به خداست، و این علم بنفسه فقط برای خدا ممکن است. (...) در جای دیگری، شیخ مفید روایتی را نقل می کند که در آن، امام (ع) داشتن علم غیب را انکار می کند. مردی بنام یحیی بن عبدالله به امام هفتم علیه السلام گفت: فدایت شوم اینان می پندارند که شما علم غیب می‌دانید، حضرت فرمود: سبحان الله دستت را بر سرم بگذار، به خدا قسم تمامی موهای سرم (از تعجب) شیخ شد. سپس فرمود: نه به خدا قسم، چیزی نیست مگر آنچه از پیامبر اکرم (ص)ارث برده‌ایم. یعنی آنچه ما می دانیم علم ذاتی و بنفسه نیست، بلكه برگرفته از علم خداوند است.
  • سید مرتضی در بحث از منصوص و معصوم بودن امام، یکی از ادله منصوص بودن امام را عصمت امام می‌داند، و چون عصمت امری درونی است و مردم عادی نمی‌توانند عصمت شخصی را تشخیص بدهند، پس خدا که این معصوم را می‌شناسد، باید به وسیله نصّ، او را به مردم معرف کند. ایشان در اینجا تصریح می‌کند: "فقط خداوند متعال عالم به عصمت افراد است و هیچ بشری را هم راهی به علم غیب خداوند نیست".
  • شیخ طوسی در کتاب التبیان فی تفسیر القرآن، ذیل آیه ۲۰ سوره فتح، در تفسیر این قسمت از آیه شریفه: وَلِتَكُونَ آيَةً لِّلْمُؤْمِنِينَ می‌گوید: ما وعده دادیم به شما غنائم را تا دست‌های مردم از شما کوتاه شود و وقتی این خبر به بقیه برسد، برای آنها نشانه‌ای باشد تا شما را به سمت حق رهنمون کند، و نشانه بودن این خبر، به خاطر این است که این خبر، خبر از غیب است که کسی جز خدا آن را نمی‌داند. از مقایسه آن اخبار و این قول شیخ طوسی، می توان نتیجه گرفت که شیخ طوسی نیز مانند شیخ مفید و سید مرتضی، علم غیب را فقط مخصوص خدا می‌داند که هیچ بشری به آن دسترسی ندارد، و از سوی دیگر، به خبر دادن امامان به منایا و بلایا و اطلاع از مسائلی که هنوز واقع نشده است، علم غیب صدق نمی‌کند، بلکه اینها مسائلی است که از دایره علم غیب الهی خارج شده و به پیامبران و امامان رسیده است. در یکی از مناظره های شیخ مفید، یک معتزلی حاذق، از او می پرسد، اگر امام غایب شما، به ولایت و دوستی ظاهری و باطنی تو نسبت به خودش، علم و یقین دارد، و به همین خاطر هم از جانب تو خوفی را احساس نکرده و دیگر نسبت به تو تقیه‌ای ندارد، چرا خودش را به تو نشان نمی‌دهد، که تو را با صورت عینی به تو بشناساند، به تو معجزه نشان دهد و بسیاری از مشکلات را برای تو تبیین کرده و حل کند. شیخ مفید در جواب این معتزلی اینگونه می‌گوید: من نگفتم که امام همه اسرار درون را دانسته و ضمایر هم از او مخفی نیست، بلکه او مانند سایر انسان‌ها، علم به ظاهر افراد دارد، و اگر باطن افراد را ببیند، یا به وسیله اعلام اختصاصی به اوست که خداوند او را از طریق پیامبر اکرم (ص) و پدرانش از آن آگاه کرده، یا به وسیله خواب‌های صادقی است که هیچ‌گاه تخلفی پیدا نمی‌کند، یا به وسیله اسباب دیگر. به نظر می‌رسد آنچه شیخ مفید در مورد علم امام به اسرار درون و ضمایر افراد روی آن تأکید دارد، مستفاد بودن علم امام است، ایشان می‌خواهد بگوید که امام در هر لحظه، خودش بنفسه عالم به اسرار نیست، بلکه به واسطه تعلیم الهی، به این امور علم پیدا می‌کند»[۷۸].
۱۲. حجت الاسلام و المسلمین مسعودی؛
حجت الاسلام و المسلمین سید محمد علی مسعودی، در مقاله «تفاوت نگرش علم کلام و حدیث به علم غیب» در این‌باره گفته‌ است: «شیخ مفید [۷۹] (...) می‌نویسد: این‌که ائمه (ع) را به علم غیب متصف بدانیم کلامی ناشایست و فسادش آشکار است؛ چرا که‌ اتصاف‌ به‌ این صفت فقط شایسته کسی است که بدون تعلم و یادگیری‌، عالم به اشیاء علم باشد، نه کسی که با علمی مستفاد و تبعی به آن آگاهی یافته باشد و این‌ جز‌ برای‌ خدای عزوجل نیست و همه امامیه نیز در این نظر با من‌ هم‌رأی‌ هستند، به‌جز مفوضه و غالیان.[۸۰] طبرسی [۸۱] صاحب تفسیر مجمع‌البیان می‌نویسد: هیچ‌کس از علمای شیعه را نمی‌شناسم‌ که‌ صفت‌ علم غیب را برای احدی از مخلوقین روا دانسته باشد؛ زیرا کسی‌ شایسته‌ این‌ صفت است که تمام معلومات را نه به علمی تبعی و فراگیری شده (بلکه به‌ علم‌ ذاتی‌) بداند.[۸۲] در کلام ایشان نیز این مطلب به روشنی مشاهده می‌شود که علمای شیعه‌ تنها‌ نام‌گذاری علوم ائمه (ع) به علم غیب را روا نمی‌دانسته‌اند، نه این‌که گسترۀ دانش‌ ایشان‌ را‌ شامل غیب ندانند. ابن‌میثم بحرانی [۸۳] در شرح نهج‌البلاغه چنین نگاشته است: منظور از‌ علم غیب علمی است که توسط علتی فراگیری نشده باشد و این تنها در حق‌ خدای‌ متعال‌ صادق است؛ چرا که دانش هر صاحب دانشی به لطف الهی و به تعلیم او فراگیری شده‌ است‌؛ حال یا با واسطه یا بدون واسطه. بنابراین علم غیب نخواهد بود‌، هر چند‌ آگاهی‌ بر امری غیبی باشد که تمام مردم شایستگی دانستن آن را ندارند و تنها به نفوسی‌ اختصاص‌ دارد‌ که مورد عنایت خاص الهی قرار گرفته‌أند.[۸۴] در عبارات ایشان به‌ صراحت بیان‌ شده‌ است که علم غیب به معنای علم ذاتی حضرت حق است. از این‌رو علوم فراطبیعی و غیرعادی‌ امامان‌(ع) را به علت تبعی و مستفاد بودن، نمی‌توان علم غیب نامید‌؛ نه‌ به این علت که نمی‌توان معلومات ایشان‌ را‌ از مصادیق غیب دانست. علامه مجلسی [۸۵] در بحارالانوار می‌نویسد: منظور از علم غیب نداشتن ائمه (ع) این است که‌ ایشان‌ به غیر‌ از‌ راه‌ وحی و الهام چیزی نمی‌دانند، اما علومی‌ که‌ از این راه‌ها باشد قابل نفی کردن نیست؛ چرا که بیشتر معجزات پیامبران‌(ص) و جانشینانشان‌ همین اخبارات غیبی بوده است.[۸۶] ظاهرا‌ منظور وی این است‌ که‌ نفی علم غیب امامان به‌ معنای‌ نفی ذاتی بودن علم است نه نفی علم مستفاد و آن‌چه خداوند به ایشان‌ تعلیم‌ نموده است نیز از مصادیق‌ امور‌ غیبی‌ به شمار می‌رود‌. برخی‌ از صاحب‌نظران نیز با‌ رویکرد‌ تخصیص زدنِ ادلۀ اختصاص علم غیب به خداوند، به این پرسش پاسخ گفته‌أند. از‌ نظر‌ ایشان در کنار أدله‌إی که به‌طور‌ عام‌، علم غیب را‌ از‌ غیر خدای متعال نفی‌ می‌کند، دلایلی وجود دارد که آن را به‌طور خاص برای عده‌ای از انسان‌ها از جمله‌ پیامبران‌(ص) به اثبات می‌رساند و رابطه این دو‌ دسته‌ از‌ ادله‌ رابطه‌ عام و خاص است‌. بنابراین‌ هر چند آگاهی از علم غیب ذاتاً برای خداست، اما اطلاق صفت علم غیب، به علم تبعی‌ برگزیدگان‌ خداوند‌ نیز جایز است. محمدحسین مظفر و سید عبدالحسین‌ لاری‌ که‌ دربارۀ‌ علم‌ امام‌(ع) به‌طور مستقل کتاب نگاشته‌أند، معتقدند امام (ع) به‌طور مطلق علم غیب دارد و حتی أدله‌إی که دانستن علوم اختصاصی خداوند را از ایشان نفی می‌کند، به‌وسیله أدله دیگر تخصیص‌ می‌خورد. البته ایشان نیز در جمع‌بندی خود از همان ادبیات دیدگاه اول بهره جسته و می‌گوید که علم غیب ذاتاً به خدای تعالی اختصاص دارد و امام (ع) به علم تبعی از آن‌ آگاه‌ است و می‌توان علم ایشان را نیز علم غیب نامید.[۸۷] دو آیۀ شریفۀ عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا* إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ [۸۸] مهم‌ترین دلیلی است که به‌ عنوان‌ مخصص مطرح می‌شود. بسیاری با استناد به همین آیات و آیه شریفه تِلْكَ مِنْ أَنبَاء الْغَيْبِ نُوحِيهَا إِلَيْكَ [۸۹] قائل به دانایی اولیای خدا از علم غیب شده‌أند. گفتنی است از منظر روایات _ که بحث‌ آن‌ در ادامه مطرح خواهد شد _ حتی این آیات نیز اشراف و علم پیامبر (ص) و امامان (ع) بر غیب را اثبات نمی‌کند و مراد از اظهار غیب یا وحی خبر‌های غیبی بر پیامبر (ص) متفاوت از‌ علم‌ غیبی است‌ که به خدای متعال اختصاص دارد.»[۹۰].
۱۳. حجت الاسلام و المسلمین قدردان قراملکی؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر محمد حسن قدردان قراملکی، در کتاب «امامت» در این‌باره گفته‌ است:

«کسانی که مقام امامت و امام (ع) را به حد حاکم و نهایت یک عالم دینی پایین آوردند شبهه در اعتبار علم غیب در امام (ع) و امامت می‌کنند و می‌گویند علم غیب و به تعبیری علم لدنی در مقام امامت و شخص امام (ع) شرط نیست، اهل سنت از همان ابتدا بنابر تعریفی که از امام (ع) و امامت ارائه می‌دهند منکران علم لدنی در امامان (ع) بودند. اخیراً این شبهه در بین بعضی مطرح شده است. [۹۱] آنان با تمسک به فراز برخی روایات از جمله نهج‌البلاغه و اینکه امام علی (ع) خود را مصداق "العلماء" ذکر کرده با اعتبار و اشتراط علم غیب در امامت مخالفت کردند. [۹۲]امام علی (ع) در نهج‌البلاغه به جای اینکه خود را به علم غیب معرفی کند، (یعنی آنچه که متکلمان گفته‌اند)، از پیمان خدا با عالمان سخن می‌گوید و به نظر ما اعلم علما خود اوست. بحث در این است که آیا "علم غیب" شرط امامت است یا نه؟ به هر حال اصل علم غیب ایشان محور بحث من نیست، شرط بودن آن محور سخن است». [۹۳] نقد و نظر: در نقد این شبهه نکات ذیل درخور تأمل است:

الف. فرو کاستن مقام امامت به حاکم و شخص عادی: اهل سنت با دید سطحی به مسئله امامت نگریسته و آن را در حد یک حاکم دینی و نهایت یک عالم و مجتهد که علمش خطاپذیر است، فروکاستند، اما امامیه با الهام از آیات مانند آیه اعطای امامت به حضرت ابراهیم (ع) بعد از نبوت،[۹۴] شأن امامت را در حد نبوت بلکه بالاتر از آن حفظ نمودند و از آنجا که امام علی (ع) و دیگر ائمه اطهار (ع) توسط پیامبر (ص) امامت برگزیده شدند، بالضروره صفات و حالات امام (ع) را نیز دارا خواهند بود، افزون بر اینکه در روایات نبوی به صفات والای حضرت علی (ع) مانند عصمت و علم لدنی تصریح شده است.

ب. مخالفت با روایات: شاید اینجا گفته شود که لازمه فوق یعنی فروکاستن امامت به فرد عادی خود ادعای منکران است و آن را نیز می‌پذیرند، در این صورت یک اشکال دیگری بر شبهه فوق مطرح می‌شود و آن اینکه در تعریف امام (ع) و امامت و شرایط و صفات دخیل و مؤثر در آن باید مبنا و ملاک مشخص شود. آیا هر کس هر نحو خواست می‌تواند امام (ع) و صفات آن را تعریف نموده و منکر صفات دیگر گردد؟ ما از طراحان شبهه و مخالفان صفاتی نظیر علم لدنی و عصمت می‌پرسیم در تعریف امامت و امام (ع) ما یا باید به قرآن و روایات پیامبر (ص) و خود امامان (ع) مراجعه کنیم یا اینکه از تحلیل عقلی امامت حقیقت آن را بشناسیم؟ به تعبیری راه کشف حقیقت مقام امام (ع) و امامت مقام نقل یا عقل است؟ اگر از راه عقل وارد شویم، نیاز به امام (ع) دارای صفات عصمت و علم لدنی در عصر بعد از خاتمیت نیاز مبرم جامعه اسلامی بوده است تا درخت نوپای اسلام به حرکت خود ادامه می‌دهد، همچنین علم غیب رهاورد ولایت باطنی و لازمه عصمت و حجت الهی بودن امام (ع) است. اما اگر بخواهیم اعتبار صفات خاص (علم لدنی و عصمت) را در امامت از راه نقل بررسی نماییم، باید گفت خوشبختانه روایات متعددی در این مقوله وارد شده است. اینکه ادعا شده صفات فوق در نصوص روایی نیامده و ابداع متکلمان در سده سوم به بعد است، از بی‌خبری از روایات نشئت گرفته است، مثلا: امام سجاد (ع) در روایتی بلند و ژرف صفات فرابشری خاصی از مقام امامت و امامان (ع) برمی‌شمارد، خودشان را "حجج‌الله"، "امان اهل الارض"، "وسیله حفظ آسمان‌ها از فروریختن به زمین"، "واسطه نزول باران، نشر رحمت و خروج برکات زمین" و "هلاک مردمان در صورت فقدانشان" وصف می‌کند»[۹۵].
۱۴. حجت الاسلام و المسلمین ربانی گلپایگانی؛
حجت الاسلام و المسلمین علی ربانی گلپایگانی در کتاب «شیعه امامیه و علم امام» در این باره گفته است: «متکلمان شیعه امامیه (ع)، علم و کفایت در امامت را، در عالی‌ترین حد لازم از صفات امام (ع) دانسته‌أند از آن جا که آنان عصمت را از صفات لازم امام (ع) می‌دانند و با وجود عصمت علم و کفایت در عالی‌ترین مرتبه آن تحقق خواهد یافت. نیاز چندانی به ذکر صفت علم و کفایت در رهبری، به طور مستقل، احساس نکرده‌أند. با این حال در مواردی که آشکار از آن نام برده‌أند. محقق طوسی در رساله امامت، دومین صفت از صفات امام (ع) را علم دانسته و چنین گفته است: دومین صفت از صفات لازم برای امام (ع) علم به اموری است که به آگاهی از آنها در امامت خویش نیاز دارند اعم از آگاهی‌های دینی و دنیوی مانند علم به احکام شرعی، روش‌های سیاسی آداب مدیریت مبارزه با دشنمان و جز آن زیرا بدون داشتن چنین آگاهی‌هایی نخواهد توانست به امر امامت قیام کند [۹۶]. ابن میثم بحرانی نیز علم عفت عدالت و شجاعت را به عنوان اصول کمالات نفسانی یاد کرده و گفته است: از آن جا که عصمت را شرط امامت می‌دانیم باید امام (ع) واجب کمالات نفسانی مزبور باشد آن گاه درباره علم چنین گفته است: امام (ع) باید به همه آنچه که در ایفای مقام امامت به آنها نیاز دارد عالم باشد خواه علوم دینی باشد یا علوم دنیوی مانند علم به احکام شرعی سیاست آداب و فصل خصومت‌ها زیرا اگر در امور یاد شده جاهل باشد به آنچه بر او واجب است اخلال خواهد رساند و اخلال رساندن به آنچه واجب است با عصمت منافات دارد[۹۷]. سدید الدین حمصی رازی این بحث را به صورت مشروح مطرح کرده است. وی برای لزوم عالم بودن امام (ع) به احکام شریعت دو دلیل اقامه کرده است: الف. امام (ع) متولی داوری در زمینه همه احکام شرعی است. هرگاه عالم به همه احکام شریعت نباشد، ولایت او بر امور مزبور قبیح خواهد بود. و این اندازه که طریق علم بر او گشوده است کافی نیست بلکه باید بالفعل بر همه یا اکثر آن آگاه باشد. گواه بر این مدعا این است که هرگاه فرمان روایی بخواهد فردی را به مقام وزارت برگزیند و تدبیر برخی از امور را به او بسپارد شایسته نیست فردی را برگزیند که به علوم و معرفت او نسبت به آن امور اطمینان ندارد و اگر فردی را برگزیند که بعداً تحصیل علم و معرفت می‌نماید گزینش او عقلا قبیح است. همین گونه اگر فردی بخواهد شخص دیگری را به عنوان وکیل در پاره‌إی از امور خود برگزیند باید کسی را انتخاب کند که به علم و درایت او در انجام وظایف وکالت اطمینان داشته باشد و اگر فردی ناآگاه را انتخاب کند مورد نکوهش عقلا قرار می‌گیرد. بنابر آنچه گفته شد نمی‌توان ولایت را با تکلیف مقایسه کرد و نتیجه گرفت همان گونه که تکلیف به علم مشروط نیست و پس از تکلیف، بر مکلف لازم است که آن را بشناسد ولایت و رهبری نیز به علم مشروط نیست و هر کسی که به ولایت برگزیده می‌شود باید نسبت به آن علم کسب کند زیرا تکلیف و ولایت از دو مقوله‌أند گواه بر این مطلب این است که عقلای بشر آن دو را متفاوت می‌دانند؛ یعنی در ولایت علم را شرط پیشین می‌دانند ولی تکلیف را مشروط به علم پیشین نمی‌دانند. از مطالب یاد شده نادرستی این سخن روشن شد که می‌گوید اگر امام (ع) در مواردی عالم به شریعت نباشد، از عالمان خواهد پرسید و لازم نیست شخصاً عالم به احکام شریعت باشد. نادرستی این سخن به این دلیل است که پذیرش امامت مشروط به علم پیشین است زیرا از نظر عقل سپردن امر حکومت به کسی که عالم به آن نیست قبیح است خواه راه کسب معرفت بر او گشوده باشد یا نباشد. گذشته از این، لازمه نظریه مزبور این است که فرد عامی نیز بتواند عهده دار امر حکومت شود زیرا را استفتا بر او گشوده است در حالی که متکلمان غیر شیعه نیز علم به شریعت را از اوصاف امام (ع) دانسته‌أند.(...) ب. از دیدگاه شیعه امام (ع) حافظ شریعت است. هرگاه امام (ع) به کلیه احکام شریعت آگاه نباشد، چه بسا شریعت برای مردمی که عصر رسالت را درک نکرده‌أند. حفظ نگردد، زیرا احتمال دارد که امت، عمداً یا سهواً از برخی از احکام شریعت اعراض کنند.»[۹۸].
۱۵. حجت الاسلام و المسلمین جزیری احسائی؛
حجت الاسلام و المسلمین علی جزیری احسائی در کتاب «دفع الریب عن علم الغیب» در این‌باره گفته‌ است:

«در اینجا آنچه توانستیم از اقوال و کلمات علما جمع‌آوری کنیم، ذکر می‌کنیم:

  • شیخ مفید: ائمه (ع) به تحقیق از سر درون بعضی از بندگان خدا و وقایعی که قرار بود اتفاق بیافتد اطلاع داشتند. و البته این علم غیب از صفات لازم یا شرط امامت آنها نبود بلکه خداوند فقط از این جهت که اکرامشان کند علم غیب را به آنها عطا فرمود (...). بهره‌مند بودن اهل بیت (ع) از علم غیب وجوب عقلی ندارد بلکه از راه اخبار و روایات اثبات می‌شود[۹۹].
  • سید مرتضی: خبر دادن از اشیاء قبل از بوجود آمدنشان از شرایط امامت نیست چراکه معجزه است. لکن اظهار معجزه از جانب امام محال عقلی نیست پس هم اظهار معجزه و هم عدم آن برای امام عقلاً جایز است. الا اینکه اخبار شایع دال بر این است که ائمه (ع) از غیب خبر می‌دادند[۱۰۰].
  • محقق کراجکی: همه حجت‌های الهی از لحاظ علمی به همه آن چیزهایی که به آنها محتاج هستند احاطه دارند که از جمله آن چیزها عباد الله هستند[۱۰۱]. و خداوند سبحانه و تعالی آیات خود را برای ائمه (ع) آشکار کرده و بسیاری از علوم غیبی و علم به آینده را به آنها عطا فرموده. البته از بین این علوم تنها چیزهایی را به آنها آموخته که اولا مقارن قاعده لطف باشد ثانیاً مصلحتی د اشته باشد.ایشان عالم به جمیع ضمایر بندگان و امور غیبی نیستند و به همه علم الهی احاطه ندارند[۱۰۲].
  • شیخ طوسی: از معجزات پیامبر اکرم (ص) غیر از قرآن (...) قول ایشان به امیر المؤمنین است که فرمود "بعد از من با ناکثین و قاسطین و مارقین قتال خواهی کرد" و همچنین به امام علی (ع) فرمود "همانا تو قاتل ذوالثدیه هستی" و همچنین قول پیامبر به عمار است که فرمود "تو را فرقه ای ستمکار به قتل می‌رسانند"[۱۰۳].
  • قاضی ابن البراج: از شرایط امامت این نیست که از آینده خبر دهند چرا که این مسئله از معجزات است اما اظهار معجزه یا عدم اظهار آن امری است که برای امام به لحاظ عقلی جایز. الا اینکه اخباری که به‌دست ما رسیده حاکی از این است که ایشان از غیب خبر می‌دادند پس نتیجه می‌گیریم که خداوند متعال ایشان را از غیب آگاه کرده است[۱۰۴].
  • شیخ طبرسی: از معجزات امیرالمؤمنین (ع) اخبار ایشان از غائبات و آینده است که اخبار ایشان از این امور صحیح بوده و به وقوع پیوسته (...) و انچه که از اخبار به دست ما رسیده بسیار زیاد استو قابل انکار نیست (...) از جمله این موارد قول ایشان بعد از بیعت مردم است که فرمود:«أُمِرْتُ بِقِتَالِ النَّاكِثِينَ وَ الْقَاسِطِينَ وَ الْمَارِقِين‏». پس ایامی نگذشت تا اینکه با آنها قتال کرد(...). و همچنین قول ایشان به طلحه و زببیر است زمانی که برای خروج از مدینه به جهت مراسم عمره از ایشان اجازه گرفتند که فرمود : " أو الله ما تریدان العمره و انما تریدان البصره . که همانطور هم شد[۱۰۵].
  • قطب الدین راوندی: معجزات پیامبر (ص) چند قسم است. (...) و از جمله آنها خبر دادن ایشان از غیب است که همه این خبر‌ها صحیح بوده است[۱۰۶].
  • ابن‌شهرآشوب: در نظر ما امام به گذشته و حال و آینده تا روز قیامت علم دارد اما با اجازه و تفضل از جانب خداوند متعال نه به‌صورت مستقل[۱۰۷].
  • سید بن طاووس: اگر بخواهیم همه اخباری که از جانب پیامبر (ص) و ائمه (ع) به دست ما رسیده بخواهیم که مضمون آنها خبر دادن از غیب است ذکر کنیم کتابی می‌شود در چند جلد![۱۰۸].
  • محقق حلی: و اما معجزاتی که برای پیامبر نقل شده است به جز قرآن زیاد است.از جمله آنها خبر دادن ایشان از غیب است (...) و خبر دادن ایشان به فرستادگان عامل کسری در یمن زمانی که آمده بود تا به زور پیامبر را نزد کسری ببرد که به او فرمود پروردگارم پسر آقای تو را بر آقای تو مسلط کرد و پسر کسری در همین ساعت پدرش را کشت[۱۰۹].
  • علامه حلی: امامی که ریاست و حکومت بر عالم به ید اوست به ناچار باید چهار خصلت در او وجود داشته باشد. این چهار خصلت عبارتند از: (...) خصلت چهارم این است که نشانه هایی داشته باشد که مختص به خود او باشد از جمله آنها (...) خبر دادن از غیب است[۱۱۰]. و از جمله فضائل امیر المؤمنین خبر دادن از غیب است که برای احدی از امت محمد حاصل نشده. اخبار وارد در این موضوع بسیار زیاد است[۱۱۱].
  • محقق آشتیانی: مقتضای آیه این است که اهل بیت هم عالم به غیب هستند از این جهت که قطعا ایشان الراسخون فی العلم هستند [۱۱۳].
  • شیخ علی نمازی: از ضروریات دین که از آیات قرآن و احادیث استفاده می‌شود این است که رسول الله (ص) بواسطه تعلیم خداوند عالم به غیب است[۱۱۷]»[۱۱۸].
۱۶. حجت الاسلام و المسلمین بهدار؛
حجت الاسلام و المسلمین محمد رضا بهدار در مقاله «گستره علم امام در اندیشه علمای شیعه» در این‌باره گفته‌ است:

«به طور کلی، همه نظریه‌ها را می‌توان در سه دیدگاه تقسیم کرد: رویکرد تردید و سکوت؛ رویکرد محدودیت علم امام؛ رویکرد احاطه علمیِ کامل امام به همه چیز.

نخست: رویکرد تردید و سکوت: شیخ انصاری: ما مسئله اندازه دانسته‌های امام، از جهت فراگیر بودن و فراگیر نبودن و نیز چگونگی علم او به آنها، از جهت متوقف بودن آنها بر خواست امام، یا توقف بر توجه آنها به خود شیء و یا عدم توقف بر آن، (احتمالاتی است) و از روایات گوناگون، چیزی که مورد اطمینان باشد به دست نمی‌آید؛ پس سزاوارتر آن است که علم آن را به خود ایشان واگذار کنیم.[۱۱۹]

آیت‌الله محقق مشکینی نیز در حاشیه خود بر کفایة الاصول روایات وارد شده در این باب را مفید قطع نمی‌داند، زیرا دلالتشان صریح و قطعی نیست؛ از سوی دیگر، ظن و گمان در اصول دین حجیت ندارد و انسان در عقیده خویش باید از یقین پیروی کند.[۱۲۰]

دوم: رویکرد محدودیت علم امام سوم: رویکرد احاطه علمیِ کامل امام (احاطه علمی بر همه چیز) بیان آخوند خرسانی در این باره چنین است: آری، کسی که مشمول عنایت خداوند باشد و جان پاکش به عالم لوح محفوظ، که از بزرگترین عوالم ربوبی است و اصل کتاب می‌باشد، اتصال یابد، حقایق آنچنان که هست نزد او هویدا می‌‌گردد؛ همان‌گونه که چه بسا برای رسول گرامی اسلام و برخی از اوصیا اتفاق می‌افتد و بر همه موجودات آنچنان که بوده‌اند و خواهند شد، معرفت پیدا می‌کند.[۱۲۱]

شیخ محمد حسین اصفهانی: ایشان مقام علمی امام را از آنچه آخوند گفتند، هم بالاتر می‌داند و در تعلیقه خود بر کلامِ نقل شده از صاحب کفایه می‌افزاید: چرا چنین نباشد، حال آنکه او در سیر خود به سوی عوالم قدسی، با عالم قل کلی اتصال می‌یابد و مقام او مقام عقل نخستین می‌شود که از عالم نفس کلی، که همان عالم لوح محفوظ است، بالاتر است؟! گرچه عبارت صاحب کفایه اشعار به آن دارد که آخرین درجه صعود رسول گرامی در حرکت استکمالی او عالم محفوظ است.[۱۲۲]

شیخ محمد حسین مظفر: شیخ در کتابی مستقل با اقامه ادله متعدد، قائل به احاطه علمیِ امام آن هم مطلق، فعلی و حضوری به همه امور است؛ چنان‌که در عبارتی آورده: مراد از "علم امام" در این مقام، آگاهی از موضوعات خارجی جزئی محض است، نه آگاهی از موضوعات احکام کلی، زیرا جهل امام به آنها موجب کمبود در رتبه امامت و تنزّل از آن مقام است؛ افزون بر آنکه، بیان آنها از ویژگی‌های مام و وظایف اوست. همچنین مراد از علم امام در این بحث اطلاع وی از احکام نیست، زیرا علم امام به آنها باید حضوری باشد، چراکه روا نیست حکمی از او بپرسند و امام آن را نداند که در این صورت، حجت بر بندگان نبوده، بلکه امامتش باطل می‌شود. همچنین علم امام شامل اطلاع بر زمان رستاخیز و اجل‌ها و و دیگر اموری که به ظاهر به خداوند متعال اختصاص دارد، نیز می‌گردد؛ حتی مواردی که آیه ذیل بیان کرده است: إِنَّ اللَّهَ عِندَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ...[۱۲۳] زیرا روایات خاصی، با صراحت بیان می‌کنند که خداوند ائمه ما را بر اموری از این قبیل نیز آگاه کرده است[۱۲۴]»[۱۲۵].
۱۷. حجت الاسلام و المسلمین نصیری؛
حجت الاسلام و المسلمین محمد حسین نصیری در پایان‌نامه کارشناسی‌ارشد خود با عنوان«گستره علم امام از دیدگاه آیات و روایات» در این‌باره گفته است:
«بررسی دیدگاه سید مرتضی نشان می‏‌دهد که او درباره گستره دانش امام نسبت به امور غیبی همان دیدگاهی را ارائه کرده که استاد وی شیخ مفید ارائه کرده است. سید مرتضی بسان استاد خود امکان چنین گستردگی را انکار نمی‏‌کند و آن را از نوع علم مستفاد می‏‌داند.

برای آگاهی دقیق از دیدگاه او بخشی از گفتار ایشان را نقل می‏‌کنیم.

سید مرتضی در بررسی این نکته که آیا امام از زمان وفات یا شهادت خود آگاهی دارد، تأکید می‏‌کند که امام باید علوم دینی و شرعی را بداند، اما ضرورتی ندارد که مدعی باشیم که او از امور غیبی، اسرار هستی و همه گذشته و آینده آگاهی دارد. باری، اگر با تعلیم الهی از آنها آگاهی یابد، مانعی ندارد، اما بدون تعلیم الهی نمی‏‌توان مدعی چنین شمولی شد:«من المعلومات ، وذلک محال . وبینا أن الذی یجب أن یعلمه علوم الدین والشریعة . فأما الغائبات ، أو الکائنات الماضیات والمستقبلات ، فإن علم بإعلام الله تعالی شیئا " فجائز ، وإلا فذلک غیر واجب».

سید مرتضی بر اساس چنین تحلیلی معتقد است که لازم نیست که به لزوم عقلی یا نقلی معتقد باشیم که امام از هنگام مرگ یا شهادت خود باخبر است: «وعلی هذا الأصل لیس من الواجب علم الإمام بوقت وفاته ، أو قتله علی التعیین».

سید مرتضی در بررسی این نکته که آیا پیامبر (ص) و امام (ع) خواندن و نوشتن می‏‌داند یا نه، با آوردن عبارت «علم النبی (ص) بالکتابة والقراءة، ما الذی یجب أن یعتقد فی النبی (ص)، هل کان یحسن الکتابة وقراءة الکتب أم لا؟». بر این نکته تأکید می‏‌کند که آنچه بر پیامبر (ص) و امام (ع) لازم است، علم و آگاهی به آموزه‌های دینی است، اما دانستن مسائلی فراتر از آنها بر پیامبر (ص) و امام (ع) لازم نیست: «لأن العلم بالکتابة لیس من العلوم التی یقطع علی أن النبی والإمام علیهما السلام لا بد من أن یکون عالما بها وحائزا لها . لأنا إنما نقطع فی النبی والإمام علی أنهما لا بد أن یکون کل واحد عالما بالله تعالی وأحواله وصفاته ، وما یجوز علیه وما لا یجوز ، وبجمیع أحوال الدیانات وبسائر أحکام الشریعة التی یؤدیها النبی صلی الله علیه وآله أن یحفظها الإمام (ع) ویتقدمها ، حتی لا یشذ علی کل واحد منهما من ذلک الشئ یحتاج فیه إلی استفتاء غیره ، کما یذهب المخالفون لنا . أما ما عدی ذلک من الصناعات والحرف ، فلا یجب أن یعلم نبی أو إمام شیئا من ذلک . والکتابة صنعة کالنساجة والصیاغة ، فکما لا یجب أن یعلم ضروب الصناعات ، فکذلک الکتابة».

آن گاه سید مرتضی چنین ادامه داده است:«وقلنا : أن إیجاب ذلک یؤدی إلی إیجاب العلم بسائر المعلومات الغائبات والحاضرات ، وأن یکون کل واحد من النبی والإمام محیطا بمعلومات الله تعالی کلها . وبینا أن ذلک یؤدی إلی أن یکون المحدث عالما لنفسه کالقدیم تعالی ، لأن العلم الواحد لا یجوز أن یتعلق بمعلوم علی جهة التفصیل ، وکل معلوم مفصل لابد له من علم مفرد یتعلق به ، وأن المحدث لا یجوز أن یکون عالما لنفسه ، ولا یجوز أن یکون أیضا وجود ما لا نهایة له من المعلوم ، ویبطل قول من ادعی أن الإمام محیط بالمعلومات»[۱۲۶].
۱۸. حجت الاسلام و المسلمین صالحی مالستانی؛
حجت الاسلام و المسلمین حسین صالحی مالستانی در مقاله «علم غیب و علم لدنی پیامبر از منظر امام خمینی» در این‌باره گفته‌است:

«درباره صفات پیامبر (ص) به عنوان انسان کامل ممکن است همه صفات کمال انسانی در یک مقاله قابل شمارش نباشد و پیداست که پیامبر خدا (ص) باید نسبت به انسان‌های دیگر از صفات کمال به طور کلی برخوردار باشد چنانچه در کتب کلامی اندیشمندان اسلامی مخصوصاً دانشوران شیعی یکسری صفات ذکر گردیده است[۱۲۷]. اما در این مقاله که تأکید آن بیان شئون پیامبر (ص) از نگاه امام خمینی است یکسری از صفات برجسته که اختصاص به پیامبر (ص) داشته باشد و عمدتاً مورد تأکید امام خمینی قرار گرفته باشد را می‌آوریم. اما قبل از بیان دیدگاه ایشان به یکسری کتب معتبر از دانشمندان مطرح کلامی و مفسرین نیز باید پرداخته شود. علامه در کتاب نهج الحق صفاتی چون «عصمت» و «اعجاز» و «علم لدنی» را از صفات اختصاصی انبیا ذکر می‌نماید که باید یک پیامبر (ص)، این صفات را داشته باشد تا به پیامبری و رسالت برسد، علاوه بر آن‌که یکسری صفات عمومی را نیز باید داشته باشد مانند عقل، ذکاوت، قوت رأی، نداشتن عیب جسمانی، عدم بیماری تنفرآور و عدم صفاتی چون سخت‌دلی، قساوت، خشونت، ضعف شخصیت و داشتن اخلاص، تحمل سختی‌ها، ظلم‌ستیزی، عدالت‌پروری و...[۱۲۸].

یکی از بزرگان عرفا علم لدنی را برای اهل نبوت و ولایت دانسته و به آیه ۶۵ سوره کهف اشاره کرده فَوَجَدَا عَبْدًا مِّنْ عِبَادِنَا آتَيْنَاهُ رَحْمَةً مِنْ عِندِنَا وَعَلَّمْنَاهُ مِن لَّدُنَّا عِلْمًا[۱۲۹] که درباره اعطای علم از نزد خداوند متعال به حضرت خضر (ع) است[۱۳۰].

مرحوم شیخ صدوق در کتاب توحید دو روایت را از امام باقر (ع) نقل می‌کند به این مضمون که برای خدا دو گونه علم است: علم خاص؛ و آن دانشی است که ملائکه‌ها و پیامبران از آن اطلاعی ندارند "یعنی مخصوص خداوند متعال است". علم عام؛ و آن دانشی است که ملائکه مقربین و رسولان الهی از آن اطلاع دارند و برای ائمه (ع) نیز از جانب رسول خدا (ص) رسیده است[۱۳۱].

شیخ حر عاملی علم غیب را برای پیامبر (ص) و ائمه (ع) فی الجمله قایل می‌شود با این تعبیر که پیامبر (ص) و ائمه (ع) جمیع علم غیب را نمی‌دانند اما بعض از علم غیب را که خداوند به آن‌ها اعلام نموده می‌دانند و هر زمان که اراده کنند که چیزی از علم غیب را بدانند، از آن آگاه می‌شوند[۱۳۲]. ایشان در ادامه به یکسری آیات و روایات استناد می‌نماید.

شیخ محمد حسین مظفر ضمن بحث از علم امام (ع) از علم پیامبر (ص) به عنوان منبع علم ائمه (ع) یاد کرده و به خاطر شمول دایره نبوت آن حضرت بر جمیع مخلوقات عالم، علم پیامبر (ص) به حوادث عالم را لازمه نبوت عام آن حضرت دانسته است[۱۳۳]. تا با دانشی که از موهبت‌های خاص الهی است به اراده و اصلاح جامعه اقدام نماید» [۱۳۴].
۱۹. حجت الاسلام و المسلمین خوش‌باور؛
حجت الاسلام و المسلمین داوود خوش‌باور، در پایان‌نامه در پایان‌نامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «علم غیب از دیدگاه فریقین» در این‌باره گفته‌ است: «به صورت خلاصه بیان می‌داریم که، از نظر امامیه علم غیب هم برای خالق به صورت ذاتی از آیات و روایات قابل اثبات است، و هم برای غیر خداوند از انبیاء و اولیاء و انسانهای عادی که علاوه بر آیات و روایات و ادله عقلی، فلاسفه و متکلمین این را به اثبات می‌رسانند، البته نه به‌صورت ذاتی بلکه به‌صورت اکتسابی، و همچنین با روایات متعددی که از حضرات معصومین در زمینه علم غیب ایشان وارد شده، غیب ایشان به مرحله ثبوت هم می‌رسد»[۱۳۵].
۲۰. حجت الاسلام و المسلمین امام‌خان؛
حجت الاسلام و المسلمین عسکری امام‌خان در پایان‌نامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «منشأ و قلمرو علم امام» در این‌باره گفته‌ است:

«شیخ مفید: مرحوم شیخ مفید می‌نویسد: "امامان اهل بیت (ع) گاهی از باطن بعضی بندگان و گاه از برخی امور پیش از تحقق آن آگاه می‌باشند، هر گاه این معرفت شرط امامت نیست".[۱۳۶]. چنانکه در جای دیگر می‌نویسد: چنین چیزی (یعنی علم به فنون گوناگون و زبان‌های مختلف) برای آنان از جهت حکم عقل، نه محال است و نه واجب، البته روایاتی که تصدیق‌شان واجب است، آمده که دلالت بر آگاهی آنان از این امور می‌کند، پس اگر ثابت گشت، باید بواسطه این روایات قطع به آن پیدا نمود.

مرحوم طبرسی: صاحب تفسیر مجمع البیان درباره علم غیب ائمه (ع) می‌نویسند: "کسی را در میان شیعه نیافتم که معتقد به برخورداری غیر خدا از علم غیب باشد. بگونه‌ای که از همه معلومات به صورت بالفعل و نه مستفاد برخوردار باشد، زیرا علم غیب به نحو علم فعلی از ویژگی‌های ذات قدیم است و احدی از آفریدگان، با خداوند، در این ویژگی شریک نیست و اگر کسی بر این عقیده باشد از دائره اسلام بیرون است. اما آنچه وارد شده که امیرالمؤمنین (ع) و سایر امامان (ع) از غیب خبر داده‌أند همه اینها از رسول خدا (ص) گرفته شده و آن حضرت ایشان را از آن امور آگاه نموده‌أند بنابراین نسبت دادن چنین عقیده ای به شیعه جز قباحت و ضلالت بلکه تکفر نیست. و کسی که به مذاهب اسلامی آگاه باشد این را نمی‌پسندد و در نهایت خداوند متعال بین هر دو گروه حکم می‌کند، زیرا بازگشت همه به سوی اوست".[۱۳۷] محقق طبرسی در واقع می‌خواهند بگویند که علم غیب بر دو گونه است علم غیب فعلی و مستفاد و علم غیب فعلی منحصر به ذات اقدس الهی، و اجازه نسبت آن به غیر او نیست. به عبارت دیگر از کلمات مرحوم طبرسی خوب واضح می‌شود که علم غیبی که از مخلوق نفی شده علم ذاتی است که از کسی یاد نگرفته باشد، و این صحیح است و هیچ فردی از افراد خلق علم ذاتی ندارد، و علم ذاتی مخصوص خدا است.

مرحوم شیخ انصاری: شیخ الفقها و المجتهدین مرحوم شیخ انصاری در این مسئله توقف کرده و اظهار نظر واقعی را به خود ائمه (ع) موکول کرده است و فرموده‌أند: "اما اینکه ائمه (ع) چقدر معلومات داشته‌اند آیا بر همه امور آگاهی داشته‌أند یا به بعضی. و چگونه علم پیدا کرده‌أند، آیا هر وقت می‌خواسته‌أند یا با توجه به خود اشیاء می‌دانسته‌أند، یا علم آنان متوقف بر هیچ کدام از اینها نبوده است و (علم حضوری بوده است؟). از روایات بخاطر اختلاف و تعارض‌شان نتیجه قطعی گرفته نمی‌شود. بنابراین بهتر است دانستن این مطالب را به خود آن بزرگواران احاله نمائیم.[۱۳۸]

علامه مجلسی: علامه مجلسی در مرأة العقول تحت عنوان باب آنکه ائمه هدی (ع) از مرگ خود خبر دارند، بیاناتی فرموده‌أند که خلاصه‌أش این است. کسانی که از تقدیرات و آینده خبر ندارند که بلیات و آفات و محذورات و مهالک فرار کنند و خود را به مهلکه نیاندازند. و اما افرادی که از جمیع حوادث روزگار و سرنوشت اشرار و ابرار آگاه‌أند این تکلیف را ندارند. چون اگر اینها هم مکلّف به فرار از حوادث باشند نتیجه این می‌شود که هیچ گاه با گرفتاری، مرض، مرگ و(...) روبرو نشوند و تقدیرات بر آنها واقع نگردد. بنابراین پیغمبر اکرم (ص) و ائمه هدی (ع) در بسیاری از موارد مکلف نبودند طبق علم باطنی نبوت و امامت عمل کنند چنانکه واضح است.[۱۳۹] از کلام مرحوم مجلسی می‌فهمیم که ایشان قائل به علم غیب امام (ع) به‌طور گسترده بوده‌أند. و این علم بیکران را از علم امامت دانسته‌أند.

آخوند خراسانی: آخوند خراسانی در رابطه با علم غیب أئمه (ع) در کتاب کفایة الاصول می‌نویسند: "آری، کسی که مشمول عنایت خداوند شد و جان پاکش به عالم لوح محفوظ که از بزرگترین عوالم ربوبی است و اصل کتاب می‌باشد، اتصال یافت، حقایق آنچنان که هست نزد او هویدا می‌گردد، همان‌گونه که چه بسا برای رسول گرامی اسلام (ص) و برخی از اوصیاء اتفاق می‌افتد و بر همه موجودات آنچنانکه بوده‌أند و خواهند شد، معرفت پیدا می‌کند".[۱۴۰].

محمّد ابن‌شهرآشوب: واجب است که پیامبر (ص) و امام (ع) به تمام علوم دین و شریعت عالم باشند، اما آگاهی از غیب و علم "ما کان" و "ما یکون" واجب نیست زیرا چنین عقیده ای به مشارکت آنان با خداوند در همه معلومات او منتهی می‌گردد. دانسته‌های او نامحدود است. آنچه لازم است آن است که آنان برای خودشان، عالم باشند. و ثابت گشته است که علم آنان حادث است، و علم تفصیلی فقط بیک معلوم تعلق می‌گیرد، و اگر علوم آنان بی پایان باشد، باید علم به وجود معلومات غیر متناهی داشته باشند، این محال است. اما جائز است که بعضی از امور نهانی و حوادث گذشته یا آینده را، بواسطه تعلیم الهی بدانند.[۱۴۱] از بیان ابن‌شهرآشوب چنین می‌توان فهمید که ایشان علم غیب استقلالی را به معنای آگاهی از تمام علوم صحیح نمی‌داند، اما برخورداری از علم غیب غیر استقلالی را جایز می‌شمارند.

شیخ محمّد حسین اصفهانی:ئدر تعلیقه خود بر کلام نقل شده از صاحب کفایه می‌نویسد: "چرا چنین نباشد، حال آنکه او در سیر خود به‌سوی عوالم قدسی با عالم عقل کلی اتصال می‌یابد، و مقام او مقام عقل نخستین می‌شود که عالم نفس کلی که همان عالم لوح محفوظ است. بالاتر می‌باشد، گرچه عبارت صاحب کفایه(ره) اشعار به آن دارد که آخرین درجه صعود رسول گرامی (ص) در حرکت استکمالی او عالم لوح محفوظ است".[۱۴۲]. علّت اختلاف اقوال، اختلاف در ظاهر روایات و آیات می‌باشد بنابراین بهتر است در این باره به بحث و تفحص بپردازیم.»[۱۴۳].
۲۱. حجت الاسلام و المسلمین نیرومند، آقای مرتضوی و خانم نقاشان؛
حجت الاسلام و المسلمین رضا نیرومند، آقای مرتضوی و خانم الهام محمدزاده نقاشان در مقاله «رابطه الهام و تحدیث در علم امامان شیعه» در این‌باره گفته‌اند: «اکثر متکلمان و محدثان شیعه الهام و تحدیث را جزء منابع علم ائمه معصومین (ع) معرفی می‌کنند و معتقدند فرق اساسی بین منابع علم ائمه‌ها (ع) و پیامبر (ص) را در مسأله وحی است. وحی بر ائمه (ع) نازل نمی‌شود و اصل خاتمیت باب پیامبری (ص) بعد از رسول اکرم (ص) را بسته است و علاوه بر قرآن نصوصی در روایات نیز بر این مسأله دلالت دارد. (...) شیخ مفید معتقد است عقل نزول وحی بر ائمه (ع) را رد نمی‌کند، همچنان که عقل بر بعثت نبی دیگری بعد از پیامبر (ص) ما و نسخ شریعت محمدی را نیز منعی ندارد، بلکه منع نزول وحی بر ایشان به حسب نقل (رجوع به قرآن و سنت پیامبر (ص)) و اجماع علمای امت ثابت می‌شود. لذا گرچه ایشان نبی (ص) نیستند اما از بندگان صالح خداوندند و اگر کسی قائل شود بعد از پیامبر (ص) بر او وحی می‌شود خطا کرده است بنابراین اینکه ائمه (ع) سخن ملائکه را می‌شنوند از نظر عقلی جایز است و این امر در مورد صدیقان شیعه ممتنع نیست گرچه این نوبخت آن را رد کرده است. نیز رؤیاهای انبیاء (ع) و ائمه (ع) رؤیاهای صادقه هستند و خداوند ایشان را از رؤیاهای باطل مصون داشته است [۱۴۴]. صدوق در باب علم امام (ع)، اصطلاح علم غیب را نمی‌پذیرد اما علم محدود امام (ع) به حوادث آینده را قبول دارد. لذا روایاتی درباره علم امامان (ع) به حوادث آینده را نقل کرده و پذیرفته است [۱۴۵] و به همین دلیل به الهام و تحدیث به عنوان یکی از منابع علم ائمه (ع) توجه دارد. از نظر وی امام (ع) مانند سایر افراد بشر است که نیازمند به مربی و راهنما به سوی خداوند می باشد، مربی امام (ع) خداوند متعال است که از طریق الهام، امام (ع) را هدایت می‌کند. وی متذکر شده است که این هدایت الهی، وحی نبوده بلکه از سنخ الهام به مادر موسی (ع) می‌باشد. [۱۴۶] کراجکی به عنوان یکی از متکلمان مکتب بغداد همانند شیخ مفید خواب‌های ائمه (ع) را جاری مجرای وحی دانسته که همواره صادق هستند و میان احکامی که به امام (ع) اختصاص دارد و احکام عامی که شامل مردم نیز می‌شود فرق می‌گذارد و قائل است که امام (ع) احکام مختص به خود را از طریق الهام الهی دریافت می‌کند و این احکام خاص مربوط به حوادث آینده (غیبی) است.[۱۴۷] به نظر می‌رسد اکثر کسانی که برای ائمه (ع) قائل به علم لدنی (علم غیب) حتی به صورت محدود هستند الهام و تحدیث را یکی از منابع علم امام (ع) معرفی می‌کنند. البته ممکن است در آثار برخی از ایشان به صراحت درباره الهام مطلبی یافت نشود. به طور مثال ابن میثم بحرانی متأثر از اندیشه‌های ابن سینا در باب حصول علم برای امام معصوم (ع) به این نکته اشاره می‌کند که تعلم، ایجاد علم در متعلم نیست بلکه معلم نفس او را آماده می‌کند تا علم از مبادی عالیه (ملکوتی) بر متعلم اشراق گردد، حصول علم در امام معصوم (ع) نیز همین گونه است. [۱۴۸] سید بن طاووس علم امام (ع) ما را علم لدنی تعریف می‌کند که این علم بدون تلمذ نزد استاد در قلب انسان القاء می‌شود و ائمه (ع) بدون تعلم ظاهری عالم شده‌أند و حتی ایشان نزد پدران خود به صورت رسمی و متداول کسب علم نکرده‌أند. بنابراین معارف الهی از طریق الهام بر ائمه (ع) افاضه می گردد. [۱۴۹] وی در ذیل حدیثی که حضرت علی (ع) فرمود: رسول خدا (ص) زبان مبارکش را در دهان من گذاشت پس در قلب من هزار باب علم باز شد که از هر یک، هزار در علم گشوده گردید، می‌نگارد که این علم از طریق آموزش ظاهری حاصل نمی‌شود بلکه رسیدن به آن از طریق علم لدنی امکان‌پذیر است [۱۵۰] : در بررسی آثار متکلمان و محدثان شیعه دو نفر از ایشان به تفصیل بیشتری بحث الهام و تحدیث را طرح نموده‌أند که فیض کاشانی یکی از آنهاست. وی قائل است حصول علم در نفس یا به صورت اکتسابی است و یا به صورت هجوم به قلب به گونه‌إی که فرد متوجه آن نباشد. این القاء علم در قلب یا با مشاهده فرشته و شنیدن صدای او همراه است، یا با صرف شنیدن صدای ملک بدون مشاهده او حاصل می‌شود، یا اثری در قلب می‌گذارد بدون اینکه صدای ملک را بشنود که این قسم أخیر الهام نامیده می‌شود.[۱۵۱] (...) مجلسی نیز مانند فیض درباره الهام بحث مبسوطی طرح کرده و معتقد است وحی تشریعی مختص به انبیاء اولوالعزم است و مراد از وحی به مادر حضرت موسی (ع) در آیه شریفه وَأَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى [۱۵۲] رؤیای صادقه‌إی بود که سخن خداوند از آن طریق بر مادر موسی (ع) الهام گردید.[۱۵۳] (...) نکته دیگر ملاک امام (ع) در تشخیص منشأ ربانی علوم القاء شده از منشأشیطانی آن است که امام (ع) با توجه به آرامش و سکینه‌إی که بر قلبش وارد می‌شود متوجه می‌گردد که الهام بر قلب او از جانب خداوند متعال است. چرا که أَلاَ بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ [۱۵۴] و شیطان هرگز نمی‌تواند در القاءاتش اطمینان در قلب ایجاد کند. [۱۵۵] همان گونه که گذشت عموم متکلمان و محدثان یا به صراحت الهام و تحدیث را به عنوان مصادر علم امام (ع) معرفی کرده و آن را توضیح داده‌أند و یا به طور ضمنی آن را پذیرفته‌أند اما در بین محدثان شیعه کسی که الهام را در مورد ائمه (ع) نمی‌پذیرد فضل بن شادان است. او معتقد است شیعیان به رأی و الهام در مورد ائمه (ع) قائل نیستند و دلیل آن را این سخن حضرت علی (ع) می‌داند که فرمود: "ما عندنا الآ ما فی کتاب الله او مافی الصحیفه" دلیل این نفی آن است که رأی را به معنای افهام مطلب در جایی که حکم الهی در سنت پیامبران (ص) وجود ندارد می‌داند و الهام نیز همان افهام مطلب است، پس رأی و الهام هر دو در مورد امام (ع) باطلند. لذا ابن شاذان معتقد است که اعتقاد به الهام و تحدیث در مورد امام (ع) از انتسابات اهل سنت به شیعیان می‌باشد.[۱۵۶] اما در واقع علت مخالفت ابن شاذان این است که او الهام را نوعی وحی تشریعی می‌داند در حالی که وحی بعد از پیامبر اکرم (ص) قطع گردیده و الهام نیز به معنای فهم احکام الهی از مجرایی غیر از حضرت رسول اکرم (ص) است و پذیرش این مجرا اشکالاتی را ایجاد می‌کند که وی پاسخی برای آنها ندارد و در نتیجه الهام را باطل می‌داند. اما همان گونه که گذشت و در ادامه به تفصیل خواهد آمد مراد از الهام و تحدیث هرگز به معنای وحی تشریعی نبوده و دریافت الهامات الهی و دارا بودن تحدیث ملازم با برتری ایشان بر مقام حضرت رسول (ص) و نمی‌باشد.»[۱۵۷].
۲۲. آقای دکتر اس‍دی‌ گ‍رم‍ارودی‌ (مدیر گروه معارف دانشگاه صنعتی شریف)؛
آقای دکتر محمد اسدی گرمارودی در کتاب «علم برگزیدگان در نقل و عقل و عرفان» در این‌باره گفته است:

«مرحوم علامه مجلسی در جلد ۲۵ از بحارالانوار "باب نفی الغلوّ فی النبی و الائمه"، می‌نویسد: منظور از نفی علم غیب از ایشان معصومین (ع)) این است که ایشان بدون وحی و الهام، غیبی نمی‌دانند امّا امکان نفی اصل آن نیست؛ چون عمده معجزات انبیا و اوصیا اخبار غیبی بوده است و خداوند هم در قول خود که فرموده ...إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ[۱۵۸] ایشان را استثنا نموده است.

مرحوم علامه شعرانی (...) می‌فرمایند: حاصل نظر دقیق در اخبار و اقوال حکما و عالمان دینی و ... این می‌شود که نفی علم غیب و احاطه کامل علمی از معصومین (ع)، نفی علم ذاتی است؛ که این علم برای احدی جز ذات اقدس الله نخواهد بود؛ امّا موجوداتِ ممکن هر فضیلت و شرفی که دارند، مأخوذ از خداست؛ به همین ترتیب علم افاضه‌ای که از ذات اقدس الهی اخذ کرده باشند قابل نفی نیست. عوام از انسان‌ها معمولاً افراطی و یا تفریطی هستند. برخی نسبت به غیب، جهل مطلق قائلند و هیچ علم غیبی را برای آنان نمی‌پذیرند و برخی دیگر، آنان را عالم مطلق به هر غیبی می‌دانند؛ کما اینکه در سایر مسایل اعتقادی همین‌گونه هستند؛ از نظر آنها یک منجّم، یا بر همه اوضاع کواکب قادر است و یا دروغگو است !! ...[۱۵۹] ایشان با تعمّق و تفحص عالمانه، برداشت زیبای اسلام‌شناسی خود را در جای دیگر این‌گونه می‌نویسند: آنان که علم غیب را از انسان‌ها و یا انبیا و ائمه نفی می‌کنند، منظورشان نفی علم ذاتی و غیر تعلیم الهی است؛ و آنانی که این دانایی را اثبات می‌کنند، علم با تعلیم الهی است که همه انسان‌ها از این فضیلت برخوردار می‌شوند؛ منتها به جهت اختلاف نفوس، کمال و نقص، کم و زیاد، واضح و مبهم، اجمال و تفصیل، صریح و تمثیل و حالت بیداری یا خواب پیدا می‌کند...[۱۶۰] باید به این نکته بسیار ظریف در نظر مرحوم علامه شعرانی با دقت بیشتری توجه نمود که قدرت علم غیب و دایره احاطه علمی انسان‌ها به حسب کمال نفسانی و طهارت روحانی حاصل می‌شود. اگر در هستی شناسی دقیق شویم، تفاوت موجودات و تشکیک در هستی قابل انکار نیست. آثار هر وجود به اقتضای رتبه موجودیت او با بقیه متفاوت است. اگر انسان می‌اندیشد و قدرت درک کلیات را داراست، به سبب نفس ناطقه اوست، که این قدرت افاضه الهی است. اگر کسی منکر این توانمندی شود، منکر حقیقتی واضح گشته است و اگر کسی آن را قدرت ذاتی انسان بداند، تفاوت واجب الوجود و ممکن الوجود را نفهمیده است. هیچ مخلوقی در اصل وجود و رتبه و تفاوت مراتب هستی نقشی ندارد، بلکه تماماً به حکمت الهی و عنایت او و حفظ نظام احسن هستی مربوط است»[۱۶۱].
۲۳. آقای دکتر صفری فروشانی و آقای رضایی؛
آقای دکتر نعمت‌الله صفری فروشانی و آقایمحمد جعفر رضایی در مقاله «تبیین معنایی اصطلاح علمای ابرار با تأکید بر جریانات فکری اصحاب ائمه» در این‌باره گفته‌اند:

«از مهم‌ترین سؤالات مرتبط با علم امام (ع) آن بود که منبع علم ائمه (ع) چیست؟ آیا آنها نیز مانند پیامبر اکرم (ص) با فرشتگان مرتبط‌ هستند یا علم خود را از پیامبر (ص) آموخته‌أند؟ پاسخ به این پرسش، سبب شکل‌گیری سه جریان گوناگون در بین اصحاب ائمه (ع) شد:

۱. گروهی با تأکید بر ختم نبوت، هرگونه ارتباط بین امام (ع) و فرشتگان را نفی کردند و علم ائمه (ع) را برگرفته از پیامبر (ص) دانستند.

۲. گروهی دیگر از سویی سعی کردند بر ختم نبوت تأکید کنند و از سویی‌ دیگر علاقه‌مند بودند امام (ع) را از علوم آسمانی و ارتباط با فرشتگان بهره‌مند بدانند و به‌ همین دلیل از الهام و تحدیث در برابر وحی استفاده کردند. در نظر این گروه، امام (ع) تنها صدای فرشته را می‌شنود؛ برخلاف پیامبر (ص) که او را می‌بیند.

۳. گروهی دیگر پا را از این فراتر گذاشته، معتقد بودند امام (ع) هم صدای فرشته را می‌شنود و هم او را می‌بیند. در ادامه به بررسی هریک از این جریان‌های فکری خواهیم پرداخت.

گروه اول: نفی الهام: از جمله افراد این گروه می‌توان به هشام بن حکم، سدیر صیرفی، یونس بن عبدالرحمن و فضل بن شاذان اشاره کرد. (...) کارکردی که در نظر هشام برای وحی بیان شده (نگهداری انسان از خطا و گناه) و امام (ع) فاقد آن دانسته شده است، اختصاص به وحی ندارد؛ بلکه تحدیث (سخن گفتن فرشته با امام (ع)) و الهام (القا به قلب) را نیز شامل می‌شود؛ چراکه برای نگهداری امام (ع) از خطا و گناه نیازی نیست که بتواند فرشته را ببیند؛ بلکه همین‌که فرشته با او سخن بگوید، کفایت می‌کند. پس ازاین‌جهت فرقی بین تحدیث و الهام با وحی وجود ندارد و امامان (ع) فاقد این ویژگی هستند و به‌ همین دلیل باید معصوم باشند. آنچه در روایات موجود در منابع امامیه از هشام بن حکم به‌جای مانده است نیز با این سخن تعارض ندارد و حتی مؤید آن نیز هست. در گزارشی که در کتاب اصول کافی از مناظره هشام با مرد شامی نقل شده است، هشام امام صادق (ع) را از امور مربوط به آسمان و زمین آگاه می‌داند و تأکید می‌کند که او این علم را از پیامبر اکرم (ص) به ارث برده است. [۱۶۲] در گزارشی دیگر نیز که هشام به نقل از امام صادق (ع) ائمه (ع) را عالم به کتب انبیای گذشته می‌داند، بر این نکته تأکید شده است که این کتب به وراثت به ایشان رسیده است. [۱۶۳] به‌ جز این موارد، هیچ شاهد دیگری در منابع امامیه درباره دیدگاه هشام در این مسئله وجود ندارد. بنابراین شواهد موجود نه‌تنها در تعارض با گزارش اشعری نیست، مؤید آن هم است. سدیر صیرفی نیز از دیگر اصحاب امام صادق (ع) است که آشکارا منکر هرگونه تحدیث یا الهام برای ائمه (ع) می‌شود. البته وی توارث و علم‌الکتاب را منبع علم ائمه (ع) می‌داند. روایات بسیاری از وی در مسئله علم امام (ع) نقل شده است؛ از جمله در روایتی به نقل از امام صادق (ع) همه منابع علم امام (ع) به‌ جز علم‌الکتاب را انکار کرده است. وی می‌گوید: نزد امام صادق (ع) رفتم و درباره اختلاف شیعیان در مسئله علم ائمه (ع) با ایشان گفتگو کردم و به ایشان گفتم: عده‌ای می‌گویند آنچه را امام (ع) برای هدایت مردم نیاز دارد، به گوشش گفته می‌شود و برخی می‌گویند به او وحی می‌شود و عده‌ای معتقدند به قلبش الهام می‌شود و دیگری می‌گوید در خواب می‌بیند و عده‌ای نیز معتقدند از روی نوشته‌های برجای‌مانده از اجدادشان فتوا می‌دهند. حال کدام‌یک از این تعبیرات صحیح است؟ امام (ع) فرمود: "هیچ‌کدام‌ ای سدیر! ما حجت خدا و امنای او بر بندگانش هستیم و حلال و حرام را از کتاب خدا می‌گیریم". [۱۶۴] هر چند در این روایت، تنها از علم به حلال و حرام سخن گفته شده است، در هیچ‌یک از روایات دیگر سدیر، الهام و تحدیث پذیرفته نشده است. گذشته از آن، روایات وی بیانگر آن است که مصدر علم غیب ائمه (ع)، توارث از رسول اکرم (ص) و علم‌الکتاب است. [۱۶۵] یونس بن عبدالرحمن [۱۶۶] از اصحاب امام کاظم (ع) و امام رضا (ع) [۱۶۷] و شاگرد هشام بن حکم است. [۱۶۸] وی نیز همچون استادش، الهام و تحدیث را برای ائمه (ع) نمی‌پذیرد و علم ایشان را براساس بررسی منابع مکتوبی می‌داند که از پیامبر (ص) به ایشان رسیده است. اشعری در المقالات و الفرق در گزارش خود از اختلاف اصحاب ائمه (ع) پس از شهادت امام رضا (ع) دیدگاه یونس را این‌گونه بیان کرده است: اما گروه دیگر معتقد بودند امام (ع) باید علوم دین را از راه معمولی کسب کند، نه از راه الهام، تحدیث، القای در قلب و بیان در گوش؛ زیرا وحی در تمام وجوهش بعد از پیامبر (ص) به اجماع امت منقطع گردیده است و از راه الهام کسی نمی‌تواند به رموز احکام و فرایض دینی برسد، مگر اینکه قبلاً از راه سمع و بصر به آن آگاهی یافته باشد؛ زیرا الهام یعنی تجدید آگاهی سابق. بنابراین امام جواد (ص) بعد از بلوغ، علم به شرایع و سنن دینی را از کتب و آثار پدرش به‌دست می‌آورد و کسب می‌کند و برخی از این گروه، قیاس در احکام را برای امام (ع) جایز می‌دانند و معتقدند قیاس برای انبیا و رسولان (ص) و ائمه (ع) جایز است و یونس بن عبدالرحمن به این معتقد بود. [۱۶۹] (...) گروه دوم: پذیرش الهام و تحدیث و نفی رؤیت فرشته: این گروه درحالی‌که ارتباط امام (ع) با فرشتگان و عالم غیب را قبول دارند، برای آنکه سخنشان به ادعای نبوت برای ائمه (ع) نینجامد، این ارتباط را "الهام و تحدیث" می‌خوانند و بین آن و وحی تفاوت قائل هستند. در نظر آنها، ملائکه با پیامبران (ص) و رسولان سخن می‌گویند و آنها می‌توانند فرشته را ببینند؛ درحالی‌که امام (ع) تنها می‌تواند سخن آنها را بشنود یا اینکه مفاهیم به قلب او القا می‌شود؛ ولی خود فرشته را نمی‌بیند. این افراد برای آنکه بین امام (ع) و نبی (ص) فرق بگذارند، از اصطلاح "عالم" برای امام (ع) بهره برده‌أند. نمونه‌هایی از این روایات را می‌توان در سخنان زراره، [۱۷۰] محمد بن مسلم، [۱۷۱] برید بن معاویه [۱۷۲] و برخی دیگر از اصحاب مشاهده کرد. با نگاهی به روایات نقل‌شده از این افراد می‌توان به این نکته پی برد که این اصطلاح در نظر آنها معنایی خاص داشته است؛ برای نمونه، هنگامی‌که حمران بن اعین از امام باقر (ع) می‌پرسد جایگاه علما چیست، این‌طور پاسخ می‌شنود که علما مانند ذی‌القرنین، صاحب سلیمان (ع) و صاحب موسی (ع) هستند. [۱۷۳] در این روایت، علما که همان ائمه (ع) هستند، به افرادی خاص تشبیه شده‌اند. این افراد ازسویی پیامبر (ص) نیستند و از سویی‌ دیگر از انسان‌های عادی و دیگر عالمان (بنا به تلقی رایج) بالاترند؛ چراکه علوم این افراد گاه حتی از پیامبران (ص) نیز بالاتر است.(...) از کنار هم قرار دادن این شواهد می‌توان به این نکته پی برد که اصطلاح علما در رد ادعای نبوت ائمه (ع) به‌کار برده شده است؛ هر چند در این تبیین، علما محدث هستند و این‌طور نیست که رابطه امام (ع) و فرشتگان و سفیران عالم غیب قطع باشد. تفاوت بین تحدیث و الهام با وحی در کلام این افراد، تنها در جعل لفظ نیست؛ بلکه در روایات این گروه سعی شده تا تحدیث و الهام به‌گونه‌ای تعریف شود که با وحی متفاوت باشد. محمد بن مسلم از امام صادق (ع) نقل می‌کند که محدث امام (ع) صدای فرشته را می‌شنود؛ ولی شخص او را نمی‌بیند. برخلاف پیامبر (ص) که هم صدای فرشته را می‌شنود و هم او را می‌بیند. [۱۷۴] زراره نیز روایتی دقیق‌تر درباره تمایز معنایی این دو اصطلاح بیان کرده است. وی به نقل از امام باقر (ع) نبی (ص) را کسی می‌داند که فرشته را در خواب می‌بیند و صدای او را می‌شنود؛ ولی با چشم او را نمی‌بیند و رسول (ص) را کسی می‌داند که هم صدای فرشته را می‌شنود و هم او را چه در خواب و چه در بیداری (با چشم) می‌بیند و امام (ع) را کسی می‌داند که تنها صدای فرشته را می‌شنود و تصویر فرشته را نه در خواب و نه در بیداری نمی‌بیند. [۱۷۵] یکی از پیروان دیدگاه تحدیث و الهام، عبدالله بن ابی‌یعفور است. (...) بنابر این روایت، علت آنکه برخی از اصحاب، ائمه (ع) را نبی می‌دانستند، آن بود که امام (ع) برای آنکه بتواند مرجع قابل اعتمادی در دین باشد، باید علمی ورای علوم دیگران داشته باشد و بتواند مسائلی را پاسخ دهد که دیگران قادر به پاسخگویی به آنها نیستند. تنها راه حصول این علم از دیدگاه این افراد، ارتباط وحیانی امام (ع) با ملائکه بوده است و از نظر آنها کسی که دارای چنین ارتباطی است، نبی خواهد بود. بنابراین ادعای نبوت برای ائمه (ع)، ناظر به منبع علم ائمه (ع) و نوع ارتباط ایشان با فرشته است.

گروه سوم: معتقدان به عدم تفاوت در رابطه نبی (ص) و امام (ع) با فرشته: در مقابل گروه قبل که بین امام (ع) و نبی (ص) در نحوه ارتباط آسمانی آنها تفاوتی قائل بودند، این گروه اعتقادی به این تفاوت ندارند. آنها معتقدند ائمه (ع) نیز مانند انبیا می‌توانند فرشته را با چشم خود ببینند. برخی از آنها تحت تأثیر همین آموزه، امام (ع) را آشکارا نبی خواندند و برخی دیگر سخنی از نبوت ائمه (ع) مطرح نکردند. برای نمونه، افرادی مانند ابوالخطاب ـ بنا به‌گفته روایات ـ به‌ دلیل عدم درک صحیح از ارتباط امام (ع) با ملائکه معتقد به نبوت ائمه (ع) شد. با این‌ حال، برخی دیگر مانند ابوبصیر، هرچند هیچ تفاوتی در ارتباط ائمه (ع) و انبیا با ملائکه قائل نبودند، ائمه (ع) را نبی نخواندند. در روایت ابوبصیر علم ائمه (ع) به سه شکل تبیین شده است: ۱. مشاهده (دیدن با چشم) خلقی که از جبرئیل و میکائیل نیز عظیم‌تر است؛ ۲. الهام در قلب؛ ۳. شنیدن صدا. [۱۷۶] در روایت دیگری که ابن‌ابی حمزه از امام صادق (ع) نقل کرده است، به‌ جای مشاهده در بیداری از دیدن در خواب سخن گفته شده است. [۱۷۷] سخن معلی بن خنیس هم که اوصیا را پیامبر (ص) می‌دانست، باید در این سیاق تحلیل شود؛ وی نیز تفاوتی بین امام (ع) و نبی (ص) در نوع رابطه آنها با فرشتگان قائل نبود؛ در حالی‌که عبدالله ابن ‌ابی‌یعفور این ارتباط را متفاوت می‌دانست. در برخی از روایات به‌جای ارتباط امام (ع) با فرشته، از روحی برتر از ملائکه سخن گفته شده که بر پیامبر (ص) نازل شده است و همچنان در زمین قرار دارد و ائمه (ع) را حفظ می‌کند و آنچه را نمی‌دانند، به آنها خبر می‌دهد. [۱۷۸] البته در برخی از این روایات تصریح شده است که امام (ع) روح را می‌بیند؛ [۱۷۹] درحالی‌که در برخی دیگر سکوت شده یا حتی ارتباط امام (ع) با روح از نوع الهام و تحدیث عنوان شده است.»[۱۸۰].
۲۴. آقای دکتر علی‌پور (پژوهشگر پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی) و خانم کلانتری؛
آقای دکتر ابراهیم علی‌پور و خانم سکینه کلانتری در مقاله «علم امام از دیدگاه شیخ مفید و علامه طباطبائی» در این‌باره گفته‌اند: «دیدگاه‌ شیخ مفید در مورد علم امام (ع) حداقلی است‌.[۱۸۱] دیدگاه حداقلی، به علمِ محدود امام (ع) اعتقاد دارد؛ گرایشی که از همان دوره‌های اولیه پس از غیبت‌، کم‌ و بیش‌، مطرح بوده است. شیخ مفید و سپس شاگردان او سید مرتضی‌ و شیخ طوسی، از این دیدگاه دفاع کردند. [۱۸۲] در این دیدگاه، دایره علم امام (ع) مختص‌ به‌ حوزه‌ وظایف امام (ع) در ولایت و سرپرستی جامعه اسلامی است و محدوده علم و آگاهی‌ خطاناپذیر‌ امام (ع) در احکام دینی خلاصه می‌شود. و هم‌چنین، علم و آگاهی امام (ع) فقط در محدوده احکام دینی و اموری‌ که‌ حکومت‌ و ریاست امام (ع) اقتضای آن را دارد، الزامی است اما در خارج از‌ آن‌ حوزه‌، امام (ع) باید از نظریات کارشناسی خبرگان کمک گیرد. دیدگاه شیخ مفید در رابطه با‌ علم‌ امام‌(ع)، متأثر از نظر ایشان در رابطه با علم غیب خداوند است؛ زیرا شیخ مفید‌ معتقد‌ است تنها کسی از علم نامحدود برخوردار است که، علم و آگاهی وی ذاتی‌ باشد‌ و نه‌ اکتسابی. بنابراین علم غیب فقط شایسته خداوند است.[۱۸۳] ایشان در مورد‌ علم غیب ائمه (ع) می‌فرماید: امام (ع) گاهی از دل برخی از مردم خبر داشتند و رویدادها‌ را‌ پیش‌ از وقوع می‌دانستند. ولی این از ویژگی‌های ضروری و از شرایط امامت ائمه (ع) نمی‌باشد؛ بلکه بدین‌ وسیله‌ خداوند آنان را گرامی داشته و داناترین مردم قرار داده است تا وسیله‌ پیروی‌ و اطاعت‌ از آنان باشد. اما شایسته نیست به کسانی که علم آنان به وسیله دیگری آموزش‌ داده‌ شده‌ یا افاضه گردیده است، عالِم به غیب گفته شود؛ زیرا صفت عالم‌ به‌ غیب سزاوار کسی است که ذاتاً و بدون استمداد از دیگری به حقایق امور و جهان هستی دانا‌ و آشنا‌ باشد. [۱۸۴] شیخ مفید برای اثبات این دیدگاه‌ دلایل‌ عقلی و نقلی بیان می‌کند. از جهت عقلی‌ معتقد‌ است‌: لزوم علم امام (ع) به تمامی امور عالم‌ در‌ مرحله اول از نظر عقل و قیاس نه ممتنع است و نه واجب؛ یعنی آگاهی‌ امام‌(ع) نسبت به عالم حس و غیب‌ و نیز‌ نسبت به‌ درون‌ انسان‌ها‌، حرفه‌ها، پیشه‌ها، لغات و لهجه‌ها، محال و غیرممکن‌ نیست‌ و لزوم عقلی هم ندارد. این مطلب، بدان معناست که علم امام (ع) به‌ این‌ امور ممکن و جزء محالات نمی‌باشد و در‌ عالم هستی امکان وقوع‌ دارد‌. البته باید توجه داشت که‌ عقل‌ و خرد، این آگاهی را برای امام (ع) لازم و واجب نمی‌داند و نمی‌توان آن را در‌ سطح‌ صفاتی مانند: عصمت، آگاهی به‌ احکام‌ شرعی‌ و(...) واجب دانست که‌ عقل‌، این صفات را جزء‌ صفات‌ ضروری برای امام (ع) می‌داند و بدون آن، تحقق امامت را غیر ممکن می‌شمرد.[۱۸۵] ایشان در کتاب تصحیح اعتقادات بیان‌ می‌کند‌ که بهتر‌ است‌ به‌ کمال ائمه (ع) در علم‌ و عصمت قطع و یقین پیدا کنیم. اما از جهت نقل نیز روایات وارده موجب یقین ایشان‌ به‌ این مطلب نمی‌باشد. شیخ مفید در‌ این‌ رابطه‌ می‌فرماید‌ که‌ روایاتی از طریق‌ ائمه‌ (ع) رسیده است که امامان (ع)، از چنان آگاهی برخوردار بودند. بر فرض این‌که روایات، بتوانند قطع‌آور باشند‌ و ما‌ را‌ به صحت مضمون آن مطمئن کنند، در‌ این‌ صورت‌ بایستی‌ آن‌ را‌ پذیرفت. ولی شیخ مفید بیان می‌دارد که من نتوانسته‌ام به چنان اطمینان و یقینی دست یابم.[۱۸۶] (...) با توجه به مطالب فوق می‌توان گفت که شیخ مفید وجود علم نامحدود برای ائمه‌ (ع) را‌ ناممکن نمی‌داند، در عین‌ حال‌ نه لزوم عقلی برای آن می‌بیند و نه معتقد است که از راه نقل این مطلب به طور یقین قابل اثبات است.[۱۸۷] علامه طباطبائی در این مورد دیدگاه متفاوتی‌ دارد‌. و در مورد علم امام (ع)، قائل به دیدگاه حداکثری است. ایشان اقسام غیب را در غیب نسبی و غیب مطلق خلاصه کرده، و غیب‌هایی را که به عالم شهود وارد شده و یا متعلق‌ علم‌ ما قرار‌ گرفته‌اند، غیب نسبی و غیب‌هایی را که از مرحله شهادت خارج‌اند، غیب مطلق نام نهاده است.[۱۸۸] ایشان به علم مطلق امام (ع) اعتقاد دارد. در این‌ دیدگاه‌ همان‌گونه‌ که خداوند، عالِم به تمام کون و مکان است، امام (ع) نیز چنین است و به حقایق هستی و تمامی ضمایر‌ و ‌‌نهان‌ آدمیان، زبان‌ها و لهجه‌ها، صناعات و(...) علم دارد. در هر گونه شرایطی که وجود داشته‌ باشند‌؛ به‌ اذن خدا اعم از جهات مادی و غیر مادی، مانند موجودات آسمانی و حوادث گذشته و وقایع آینده‌ واقف است: "امام (ع) به حقایق جهان هستی در هرگونه شرایطی که وجود داشته‌ باشند، به اذن خدا‌ واقف‌ است؛ اعم از آنها که تحت حس قرار دارند، و آنها که بیرون از دایره حس می‌باشند؛ مانند موجودات آسمانی و حوادث گذشته و وقایع آینده".[۱۸۹] در میان متکلمان شیعه، ابواسحاق‌ اسماعیل‌بن اسحاق نوبختی[۱۹۰] از نخستین کسانی است که از طرفداران این اعتقاد، به شمار می‌رود. این اندیشه، به مرور توسعه یافته و در قرون اخیر، تفکّر حاکم گردیده است.[۱۹۱] علامه در مورد علم امام (ع) معتقد است که امام (ع) دارای دو نوع علم است: نوع اول علم عادی بدین مفهوم که پیامبر (ص) به نص قرآن کریم و هم‌چنین ائمه (ع) (از عترت‌ پاک‌ او) بشری همانند سایر افراد بشر هستند و اعمالی که در مسیر زندگی انجام می‌دهند، مانند اعمال سایر افراد بشر در مجرای اختیار و بر اساس علم عادی قرار دارد. امام‌ (ع) نیز‌ مانند دیگران خیر و شر و نفع و ضرر کارها را از روی علم عادی تشخیص داده و آن‌چه را که شایسته اقدام می‌بیند، اراده کرده و در انجام آن به تلاش و کوشش می‌پردازد‌. در‌ جایی‌ که علل و عوامل و اوضاع و احوال‌ خارجی‌ موافق‌ می‌باشد، به هدف اصابت می‌کند و در جایی که اسباب و شرایط مساعدت نکنند، پیش نمی‌رود.[۱۹۲] قسم دوم از علم‌ امام‌(ع)، علم‌ به حقایق جهان هستی است که امام (ع) در‌ شرایط‌ خاص، به اذن خدا به تمام علوم حسی و غیر حسی دسترسی پیدا می‌کند. در این علم، هیچ تخلفی صورت‌ نمی‌گیرد‌ و خطا‌ در آن راه ندارد، اما هیچ‌گونه تکلیفی به متعلق این‌ نوع علم تعلق نمی‌گیرد؛ زیرا تکلیف برای امکان و فعل و در زمانی که فعل و ترک هر دو در اختیار‌ مکلف‌ باشند‌، تعلق می‌گیرد. خدا به کاری که ممکن است، امر می‌فرماید ولی‌ در‌ مواردی که کار حتمی‌الوقوع باشد و انجام دادن و ندادن آن در اختیار انسان نباشد، مورد امر و نهی‌ الهی‌ قرار‌ نمی‌گیرد؛ زیرا این‌گونه امر و نهی لغو است، مانند آن‌که اگر کسی بداند‌ به‌ طور‌ حتمی در ساعت و مکان خاصی دچار حادثه‌ای خواهد شد و تلاش برای جلوگیری از آن‌ هم‌ امکان‌ ندارد، در این صورت با وجود علم به خطر، به زندگی خود ادامه می‌دهد‌؛ اگر‌ چه منتهی به حادثه شود. با این توضیح، روشن می‌شود ‌که این علم‌ موهبتی‌ از‌ طرف خدا به امام (ع) است که اثری در اعمال و تکالیف عادی و روزمره ایشان ندارد‌. بنابراین‌ اموری که مفروض گرفته می‌شوند، متعلق امر و اراده انسان قرار نمی‌گیرند و باید راضی‌ به‌ قضای‌ الهی شد؛ از این روست که سیدالشهدا (ع) با وجود آگاهی از شهادت خویش فرمود: "رضاً‌ بقضائک‌ و تسلیماً به امرک لامعبود سواک".[۱۹۳] این علم تأثیری‌ در‌ عمل‌ و ارتباطی با تکلیف ندارد.[۱۹۴] دلیل علامه برای دیدگاه خود، در درجه اول نقلی‌ است‌. ایشان‌ در تفسیر المیزان با توجه به آیات قرآن می‌فرماید: پاره‌ای از مغیبات‌ و از‌ آن جمله مسئله قیامت است که جز خدای سبحان، کسی یارای علم آن را ندارد. (...) تنها‌ علم‌ به خود قیامت این طور نیست؛ بلکه علم به خصوصیات و اوصاف آن‌ نیز‌ همین طور است. سبب حقیقی اختصاص علم غیب به‌ خدای تعالی این است که غیر او‌ هر‌ چه باشد، وجودش محدود است و ممکن نیست که از حدش بیرون شده و به‌ آن‌چه‌ خارج از حد او و غایب‌ از‌ اوست، آگاه‌ شود‌ و معلوم‌ است که هیچ موجودی، غیر محدود‌ و غیر‌ متناهی، محیط به تمام اشیاء نیست؛ مگر خدای تعالی. پس تنها او‌ عالم‌ به غیب است. علم غیب، آدمی‌ را به تمامی خیر‌ و شرها‌ واقف می‌سازد و عادتاً معقول نیست‌ کسی‌ که به همه خیر و شرها اطلاع دارد، از اطلاعات خود استفاده نکند؛ و اگر‌ کسی‌ تمامی خیرات را به خود‌ جلب‌ نکرده‌ و همه شرور را‌ از‌ خود دفع نمی‌کند، باید‌ بفهمیم‌ که قطعاً علم غیب نداشته است.[۱۹۵] "رسولان در هر چیزی‌ که‌ تحقق یافتن رسالت‌شان مشروط بر آن‌ باشد‌ که نسبت‌ به‌ آن‌ علم غیب داشته باشند‌، این علم را خواهند داشت". [۱۹۶] با این وجود ایشان در رساله علم‌ امام (ع) این مسئله را با توجه به‌ روایات‌، مورد‌ بررسی‌ قرار‌ داده و می‌فرماید: روایات‌ متواتری‌ وجود دارد که در جوامع حدیثی شیعه مانند کتاب کافی و بصائر و کتب صدوق ضبط شده است‌. به‌ موجب‌ این روایات، امام (ع) از راه موهبت الهی‌ نه‌ از‌ راه‌ اکتساب‌، به‌ همه چیز واقف و از همه چیز آگاه است و هر چه را بخواهد به اذن خدا، با کمترین توجهی می‌داند.[۱۹۷] ایشان در تفسیر المیزان‌ در رد شبهه وارده به این نظریه می‌گوید: در قرآن کریم آیاتی داریم که علم غیب را مخصوص ذات خدای متعال و منحصر در ساحت مقدس او قرار می‌دهد، ولی استثنایی‌ که‌ در آیه عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا* إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ جن، ۲۶ و۲۷؛ او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند * جز فرستاده‌ای را که بپسندد که پیش رو و پشت سرش، نگهبانانی می‌گمارد.</ref> وجود دارد، نشان می‌دهد که اختصاص علم غیب به خدای متعال به‌ این‌ معناست که غیب را به طور مستقل و از پیش خود (بالذات) کسی جز خدای نمی‌داند، ولی ممکن است پیامبران (ص)، به تعلیم خدا بدانند‌ و ممکن‌ است اولیاءالله نیز به تعلیم‌ پیامبران‌(ص)، از آن آگاهی پیدا کنند چنان‌که در بسیاری از این روایات پیامبر (ص) و امامان (ع) در آخرین لحظات زندگی خود، علم امامت را به امام (ع) پس‌ از‌ خود، می‌سپارند.[۱۹۸] آیاتی که علم به غیب را از انبیاء نفی می‌کند، تنها در این مقام است که ایشان از آن جهت که طبیعت بشری دارند، علم به غیب ندارند و چنین‌ نیست‌ که علم به غیب از خواص آن باشد به طوری که بتواند این اثر را در جلب هر منفعت و دفع هر ضرر استعمال کند؛ همان‌طور که ما به وسیله اسباب‌ ظاهر‌ جلب نفع‌ و دفع ضرر می‌کنیم و این با تعلیم الهی که از طریق وحی حقایقی از غیب بر ایشان منکشف‌ گردد، منافات ندارد. با توجه به این‌که آن بزرگواران دارای دو‌ جنبه‌ بشری‌ و معنوی بودند و چنان‌چه بخواهند، می‌توانند با توجه به جنبه معنوی بر آن آگاهی پیدا کنند و این، همان ‌‌معنایی‌ است که روایت "اذا شائو علمو" بر آن دلالت دارد. [۱۹۹] از‌ نظر‌ عقلی نیز براهینی وجود دارد که به موجب آنها، امام (ع) به حسب مقام نورانیت خود‌، کامل‌ترین انسان عهد خود و مظهر تام اسما و صفات خدایی است، و به همه چیز‌ عالِم و به هر واقعه‌ شخصی‌ آشناست و به حسب وجود عنصری خود به هر سوی توجه کند، برای وی حقایق روشن می‌شود. [۲۰۰] [۲۰۱] در مورد محدوده علم امام‌(ع)، شیخ مفید معتقد بود، علم امام (ع) همانند علم بشری در چهارچوب ظواهر است و آگاهی ائمه (ع) از اسرار و نهان‌ها، به اطلاع‌رسانی از سوی خداوند یا پیامبر اسلام (ص) یا رؤیای صادقه و همانند آنها‌ منوط‌ است.[۲۰۲] ایشان معتقد است پیامبر (ص) و امام (ع) ، واجب است علوم دین و شریعت را بدانند، ولی لازم نیست که علم غیب داشته باشند. آن‌چه واجب است، این است‌ که‌ آنان برای خودشان عالِم باشند؛ چرا که ثابت شده که علم آنان حادث است و علم تفصیلی، جز به یک معلوم تعلّق نمی‌گیرد. اگر علم آنان نامحدود باشد، لازم می‌شود‌ که‌ معلومات بی‌پایان داشته باشند؛ در حالی که آن هم محال است، ولی جایز است که با تعلیم خداوند، از پاره‌ای کارهای پنهان و رویدادهای گذشته و آینده، آگاه باشند.[۲۰۳] البته شیخ مفید در کتاب‌ ارشاد‌ [۲۰۴] به موارد متعددی در مورد آگاهی ائمه (ع) به غیب و درون انسان‌ها اشاره می‌کند که این امور را دلیل‌ بر‌ حقانیت‌ ائمه (ع) می‌داند، اما با این وجود معتقد است‌ که‌ علم ائمه (ع) به اسرار، از طریق تعلیم خداوندی است؛ حال یا از طریق پیامبر (ص) و یا از راه رؤیای صادقه‌ و یا‌ راه‌های‌ دیگر می‌باشد. در نتیجه علم نامحدود به حقیقت هستی تنها‌ صفت خداوند است. شیخ مفید در مسائل العکبریه می‌گوید: "هرگز شیعه بر این مطلب اجماع نکرده است که‌ امام‌(ع) همه‌ حوادث آینده را بدون استثنا می‌داند. آری، ممکن است خداوند امام‌(ع) را‌ از بعضی حوادث آگاه کند ولی اگر کسی بگوید: امام (ع) همه حوادث آینده را بدون استثنا‌ می‌داند‌، این‌ را قبول نداریم و گوینده آن را تصدیق نمی‌کنیم؛ چون ادعای او بی‌ دلیل‌ است‌". افزون بر این سؤالاتی که از شیخ در مورد علم امام (ع) رسیده‌اند و پاسخ‌های آنها‌، دیدگاه‌ ایشان‌ را در مورد علم امام (ع) روشن‌تر می‌نماید؛ از جمله: "چرا حضرت علی (ع) به مسجد‌ رفت‌ در حالی که می‌دانست کشته می‌شود و قاتل و زمان مرگ خود را نیز می‌دانست؟" شیخ‌ مفید‌ در‌ پاسخ به این سؤال می‌گوید: این‌که ادعای اتفاق نظر امامیه در مورد علم امام‌(ع) به‌ مایکون، پذیرفته نمی‌شود؛ چرا که چنین اجماعی از طرف شیعه وجود ندارد. بلکه‌ آن‌چه‌ مورد‌ اتفاق شیعه قرار گرفته، این است که امام (ع) به حکم هر چیزی که در آینده‌ خواهد‌ بود، علم دارد، نه این‌که در عین به وجود آمدن، به آن‌ آگاهی‌ داشته‌ باشد. سپس در ادامه می‌گوید: "و لسنا نمع ان یعلم الامام اعیان الحوادث تکون به اعلام‌ الله‌ تعالی‌ لک ذلک فاما اقول بأنه یعلم کل مایکون فلنا نطلقه و لا نصوب‌ قائله‌ لدعواه فیه من غیر حجه و لابیان"؛ یعنی از نظر ما منعی ندارد که امام (ع) با اعلام‌ خداوند‌ به عین حقایق که به وجود می‌آیند، علم داشته باشد. اما این‌ سخن‌ را که امام (ع) به طور مطلق به‌ هر‌ چیزی‌ که خواهد بود، علم دارد؛ قبول نداریم‌ و گوینده‌ آن سخن را در این ادعا را بر حق نمی‌دانیم، در حالی که‌ دلیل‌ و حجت بر این ادعا نداشته‌ باشد‌. اما در‌ مورد‌ امیرالمؤمنین‌ (ع) به طور خلاصه می‌گوید: "طبق روایات‌، حضرت‌ علی (ع) از کشته شدن خود و قاتلش ‌ ‌خبر داشت اما در مورد زمان‌ شهادتش‌، چیزی در اخبار و روایات نرسیده است‌. بر فرض آن‌که در‌ این‌ مورد روایتی رسیده باشد، آن‌چه‌ را‌ افراد ضعیف گمان می‌برند، ملزم نمی‌کند؛ زیرا امتناعی نیست از اینکه خداوند او‌ را‌ متعبد کرده و به صبر بر‌ شهادت‌ و تسلیم‌ به کشته شدن‌ دستور‌ داده باشد تا بدین‌ وسیله‌ خداوند به اطاعت حضرت او را به درجات عالی بر‌ساند که رسیدن به آن‌، جز‌ از این طریق ممکن نباشد و با‌ این‌ دلیل که‌ خداوند‌ به‌ اطاعت حضرت علم داشته‌ باشد؛ اطاعتی که اگر غیر امام (ع) را به آن دستور می‌داد فرمان نمی‌برد و در حقیقت‌ در‌ این تکلیف از طرف خداوند، لطفی‌ برای‌ خلق‌ وجود‌ دارد‌ که چیزی دیگر‌ جایگزین‌ آن نمی‌شود. پس امیرالمؤمنین (ع) با دست خودش، خود را به هلاکت نیفکند و به ضرر خود اقدام‌ نکرد‌ تا‌ از نظر عقل درست نباشد. سؤال دیگری‌ که‌ از‌ شیخ‌ مفید‌ پرسیده‌ شد این بود که چرا امام حسین (ع) دعوت مردم کوفه را پذیرفت با آن‌که می‌دانست آنها او را یاری نخواهند کرد و او را خواهند کشت؟ چرا امام حسین‌ (ع) وقتی در کوفه محاصره شد و آب را بر او بستند، با این که می‌توانست با حفر زمین به آب برسد، این کار را نکرد و به کشته شدن خود کمک کرد‌ و تشنه‌ جان داد؟ چرا امام حسن (ع) با معاویه صلح کرد" در حالی که می‌دانست او به عهد خود وفا نخواهد کرد، و شیعیان علی (ع) را خواهد کشت؟ وی در پاسخ می‌گوید: خبری در‌ این‌ مورد به ما نرسیده است؛ بلکه از ظاهر حال، خلاف آن به دست می‌آید که حضرت با تمام کوشش خود به دنبال آب‌ بوده‌ و اگر هم ثابت شود که‌ حضرت‌ علم و قدرت برای رسیدن به آب داشته و نکرده، از نظر عقل استبعادی ندارد که امام (ع) متعبد بوده و از طرف خدا دستور داشته که جست‌وجوی‌ آب‌ را در محلی که‌ آب‌ داشته، ترک کند و به جست‌وجوی آب از همان جایی که ممنوع شده، بپردازد. اما درباره علم امام (ع) به بی‌وفایی مردم کوفه، دلیلی عقلی یا نقلی بر آن نداریم تا بدان‌ وسیله‌ به قطع و یقین برسیم؛ اما اگر هم چنین دلیلی باشد، جواب همان است که در مورد حضرت علی (ع) بیان شد. در خصوص امام حسن (ع) نیز می‌گوید در این مورد همان‌گونه‌ که‌ از اخبار‌ و شواهد به دست می‌آید، درست است که حضرت چنین علمی به عاقبت بیعت با معاویه داشته، لکن‌ آن‌چه باعث شد تا چنین مصالحه‌ای را انجام دهد، چند چیز‌ است‌: جلوگیری‌ از قتل خود، تسلیم شدن اصحاب و یاران او به معاویه، نجات جان اهل و فرزندان امام (ع) و شیعیان و نیز ‌‌حفظ‌ دین و رفع فساد بزرگی که متوجه دین بود؛ از این‌رو حضرت دفع افسد‌ به‌ فاسد‌ نموده است. [۲۰۵] افزون بر این ایشان در کتاب اوائل المقالات بیان‌ می‌کند که امامان (ع) از درون برخی از بندگان آگاه بوده و از پیشامدها خبر‌ داشتند، ولی این صفت‌ از‌ صفات واجب ایشان و شرطی برای امامت‌شان نیست؛ بلکه تنها بدین جهت است که خداوند متعال آنها را گرامی داشته و داناترین مردم قرار داده تا بدین وسیله مردم از ایشان پیروی کرده‌ و امامت‌شان را قبول نمایند. این (علم) برای امامان (ع) واجب عقلی نیست؛ بلکه از نظر وحی واجب شده است. اما این گفتار که امامان (ع) عالم به غیب باشند، ناپسند و بطلانش آشکار است‌؛ زیرا‌ این صفت شایسته کسی است که خود به خود، به اشیا علم داشته باشد نه این‌که علمش اکتسابی باشد و علم ذاتی مخصوص خداوند است. شیخ مفید در "الفصول المختاره" مناظره‌ای‌ را‌ که با یکی از بزرگان معتزله درباره غیبت امام (ع) داشته، بیان می‌کند. دیدگاه ایشان در مورد علم امام (ع) در این مناظره، به خوبی روشن است. عالم معتزلی، از شیخ‌ مفید‌ می‌پرسد: آیا غیبت امام عصر (ع) در دیدگاه شیعه به خاطر ترس از دشمنان است یا هراس از شیعه هم موجب آن بوده است؟ شیخ مفید، در پاسخ می‌گوید: به‌ خاطر‌ ترس‌ دشمنان و هم برخی از شیعیان‌؛ زیرا‌ ممکن‌ است که اگر امام (ع) خود را به شیعه نشان دهد، به خاطر جهاتی یا ارتداد جویند و یا مکان امام (ع) را نشان‌ دهند‌. معتزلی‌، در ادامه بیان می‌کند که آیا فکر می‌کنی‌ که‌ امام (ع) از تو هم هراس دارد یا نه؟ شیخ مفید در پاسخ می‌گوید که من نسبت به خود، اطمینان کامل‌ دارم‌. پس‌ از آن، معتزلی می‌پرسد: اگر به‌راستی، امام (ع) غایب از تو‌ هراسی بر دل ندارد، چرا خود را بر تو ظاهر و آشکار نمی‌گرداند و معجزات خود را بر تو نمی‌نمایاند‌، مشکلات‌ بسیار‌ تو را حل نمی‌کند، با نزدیک کردن تو به خویش، ارج‌ تو‌ را نمی‌افزاید و (...) . مرحوم مفید، در پاسخ می‌گوید: که اگر من بدان عقیده بودم که امام (ع) غایب‌، نهان‌ آدمی‌ را می‌داند و هیچ سرّ درونی بر او مخفی نمی‌ماند، در این فرض‌ بایستی‌ می‌پذیرفتم‌ که امام (ع) آن‌چه را من از خود می‌دانم، بدان آگاه و داناست، ولی من بر‌ این‌ اعتقاد‌ نبوده و نیستم. شیخ مفید، دیدگاه خویش را درباره علم امام (ع)، بدین‌گونه بیان می‌کند: علم‌ امام‌(ع) هم‌چون علم بشری، در محدوده ظواهر است و اما علم وی به اسرار، از‌ طریق‌ تعلیم‌ خداوندی است و این علم حال یا از طریق پیامبر (ص) و یا از راه رؤیای صادقه‌ و یا‌ راه‌های دیگر به دست آمده است. بر مبنای فوق، شیخ مفید سؤال را‌ پاسخ‌ می‌دهد‌ که اگر خداوند، نهان من را در اختیار امام (ع) نگذارد، طبیعی است که امام‌(ع) با‌ من همسان دیگران برخورد کند و کاردانی و خردورزی امام (ع) اقتضای آن داشته باشد‌ که‌ از‌ من هم‌چون دیگران، تقیه کند و من چنان اعتقادی ندارم که خداوند، واقعیت درون و سر پنهان‌ من‌ را‌ در اختیار امام (ع) گذارده باشد. در تکمله کلام مفید، بایستی گفت که‌ این‌ نکته که علم غیر عادی امام (ع) به تعلیم خداوندی است، مورد اتفاق همگان است. اما ویژگی‌ دیدگاه‌ وی در آن است که خداوند، می‌تواند بر اساس حکمت خویش، پاره‌ای‌ از‌ آن‌گونه دانش‌ها را به امام (ع) اعطا نکند‌، مثل‌ حقیقت‌ و باطن اشخاص که تنها کسی از این‌ مزیت‌ برخوردار است که علم و آگاهی وی، ذاتی باشد و نه اکتسابی. بنابراین علم غیب فقط‌ شایسته خداوند است. لازمه دیدگاه‌ شیخ‌ مفید این‌ است‌ که‌ در این صورت امام (ع) باید بر‌ اساس‌ علم خود حکم نماید و هنگامی که بر خلاف آن‌چه حکم کرده گواهی‌ دریافت‌ کرد، آن شهادت را باطل و به‌ آن‌چه خداوند به او‌ شناسانده‌ حکم می‌دهد(...) ممکن است گاهی‌ حقایق‌ امور از او پنهان بماند، در این صورت به ظاهر آنها هر چند‌ در‌ نزد خداوند متعال بر خلاف‌ حقیقت‌ باشد‌ حکم می‌کند. هم‌چنین‌ ممکن‌ است خداوند متعال تفاوت‌ گواهان‌ دروغگو و راستگو را به او معرفی کند که در این صورت حقیقت امر بر‌ او‌ پنهان نخواهد ماند؛ اموری که در‌ این‌ باب از‌ آن‌ سخن‌ می‌گوییم وابسته به الطاف‌ و مصلحت‌هایی است که در هر حال کسی جز خداوند عز و جل نمی‌داند.[۲۰۶]»[۲۰۷].
۲۵. آقای رهبری (پژوهشگر دانشگاه علمی کاربردی تبریز)؛
آقای حسن رهبری در مقاله «علم پیامبر و امام در تفسیر "من وحی القرآن"» در این‌باره گفته‌ است:

«دیدگاه برخی از عالمان شیعی را در این زمینه، در ذیل مشاهده می‌کنید:

۱. شیخ مفید که از نخستین تدوین کنندگان اعتقادات اسلامی و سلسله جنبان نهضت فکری در جهان شیعی است، بر این باور است که: «إن الأئمه من آل محمد قد کانوا یعرفون ضمائر بعض العباد و یعرفون ما یکون قبل کونه و لیس بواجب فی صفاتهم و لا شرطاً فی إمامتهم ... و لیس ذلک بواجب عقلاً ... فأما اطلاق القول علیهم بأنهم یعلمون الغیب فهو منکر بیّن الفساد لأن الوصف بذلک انما یستحقه من علم الأشیاء بنفسه و هذا لایکون الا لله عزّوجلّ و علی قولی هذا جماعه اهل الإمامه إلا من شذ عنهم من المفوضه و من انتمی إلیهم من الغلاه»[۲۰۸]. بیان شیخ مفید زمانی بیشتر آشکار می‌شود که سخنان دیگر او را هم بدان بیفزاییم. ایشان سخن خود را چنین ادامه می‌دهد: «آگاهی امامان (ع) به همه فنون و زبان‌ها ناشدنی نیست، ولی از نظر عقل و قیاس، اعتقاد بدان واجب نیست. خبرهایی از افراد مورد اعتمادی رسیده که امامان (ع): از این مسائل آگاهی داشتند. در صورت صحیح بودن آنها، موضوع قطعیت خواهد داشت، ولی قطعیت آن از نظر من مورد تردید است... . مفوّضه و غلات موافق این سخنان‌اند».

شیخ مفید در کتاب «مسائل العکبریه» در پاسخ به این پرسش‌ها که چرا امیرالمؤمنین (ع) با وجود آگاهی از کشته شدنش به سوی مسجد رفت؟ چرا امام حسین (ع) با آگاهی از بی‌وفایی و کمک نکردن مردم کوفه و کشته شدنش به سوی کوفه حرکت کرد؟ چرا امام حسن (ع) ...؟ و ... چنین پاسخ می‌گوید: «هرگز علمای شیعه اجماع نکرده‌اند که امام (ع) همه حوادث آینده را بدون استثنا می‌داند و اگر کسی بگوید امام (ع) همه حوادث را بدون استثنا می‌داند، این را قبول نداریم و گوینده آن را که سخن بدون دلیلی می‌گوید، تصدیق نمی‌کنیم... آری! امیرالمؤمنین (ع) ظاهراً از کشته شدنش خبر داشت و قاتل خود را می‌شناخت، ولی از زمان دقیق مرگش آگاه نبود؛ همچنین امام حسین (ع) و...».

ایشان در کتاب «الفصول المختاره» که از مناظره خود با دانشمند معتزلی گزارش می دهد، با این سؤال مواجه می‌شود که امام عصر (ع) به نظر شما از ترس دشمنان، در پرده غیبت به سر می برد؟ آیا از شما هم که دشمن او نیستید، می‌ترسد؟ و اگر نمی‌ترسد، چرا برای شما ظاهر نمی‌شود تا مشکلاتتان را زدوده و احترام و نامتان را بلند دارد؟ شیخ چنین پاسخ می‌دهد: «اگر باورم بر این بود که امام (ع) از درون انسان‌ها آگاه است و چیزی از اسرار درونی بر او پوشیده نیست، آگاهی ایشان از درون خودم را هم می‌پذیرفتم؛ ولی چنین باوری نداشته و ندارم. علم امام همانند علم بشری در چهارچوب ظواهر است و آگاهی او از اسرار و نهان‌ها، منوط به اطلاع‌رسانی از سوی خداوند یا پیامبر اسلام (ص) یا رؤیای صادقه و همانند آنهاست».

۲. سید مرتضی از شاگردان تیزهوش و از دست پروردگان مشهور شیخ مفید است. مطالبی که از او در این باره به دستمان رسیده، حاکی از همفکری او با استاد خود در مسئله علم پیامبر (ص) و امام (ع) است. در عصر او قاضی عبدالجبار معتزلی کتابی به نام «المغنی فی ابواب التوحید و العدل» نوشته و در بخش پایانی آن به طور گسترده‌ای به مسئله امامت پرداخته است. او در این کتاب اعتقادات شیعه و برخی احتجاجات را که در آن روز در موضوع امامت شایع بوده، مورد نقد و رد قرار داده است. سید مرتضی سکوت را در مقابل تخطئه موضوع امامت جایز ندانسته و کتاب «الشافی فی الامامه» را در رد سخنان عبدالجبار معتزلی نگاشته است. گزینه‌هایی از مطالب آن را که شاهد گفتار ما در این جستار است، در زیر می خوانیم: معاذ الله که بگوییم واجب است امام (ع) همه علوم را بداند. آری، علومی را که لازمه زمامداری است و نیز احکام شرعی را باید بداند، ولی علم غیب نه لازمه زمامداری است و نه مربوط به احکام شرعی است. پس لازم نیست امام (ع) غیب بداند».

ایشان در پاسخ به سؤالی می‌گویند: «ما آگاهی امام (ع) را در مسائلی که خارج از حوزه ریاست و احکام شرعی بوده و در مواردی که با اعلمیت و حق تقدم ایشان در جامعه منافات ندارد، لازم نمی دانیم، ... اما در مقام قضاوت میان صنعتگرانی که شکایت پیش امام می برند، وظیفه امام (ع) آن است که مسئله را به کارشناسان ذی ربط ارجاع داده و مطابق نظر آنان داوری نماید...؛ البته در میان دانشمندان ما افرادی معتقدند که امام (ع) مَبلغ جراحاتی را که دیه آنها در شرع مشخص نیست، می دانند و روایاتی دراین باره آورده‌اند، ولی ما بر مطالبی که در ابتدا گفتیم، اعتماد داریم».

آن بزرگوار در پاسخ به ایراد دیگری به شیعه می‌نویسد: «می‌گویند: بنا به دیدگاه شیعه، امامان (ع) باید در مقام داوری، از باطن افراد و تمام صنایع و حرفه‌ها خبر داشته باشند تا بتوانند قضاوت درست انجام داده و موجب تضییع حقوق صاحبان حق نگردند. از آنان باید پرسید: آیا بر اساس احکام اسلامی، آگاهی از بواطن امور، معیار قضاوت شرعی است تا امام (ع) را مکلف به آن بدانیم؟ یعنی آنچه ملاک قضاوت شرعی است، همان داوری بر مبنای ظواهر و شواهد است، نه آگاهی از بواطن افراد، هرچند که حکم صادر شده مطابق با واقعیت نباشد. اعتقاد ما غیر از این نیست».

سید مرتضی سپس در قالب پاسخ به سؤال دیگری ضمن تردید در حجیت خبر واحد، در مورد زمان اعطای علوم لازم در امامت برای امام (ع) چنین می‌نویسد: «ما آگاهی امام (ع) به همه احکام دین و کمال عقل ایشان را از زمان تولد لازم نمی‌دانیم، بلکه آن را لازمه دوران امامتش می‌دانیم».

ایشان در جایی دیگر می‌نویسند: «امام حسین (ع) در پیش بینی خود، گمان فریب کاری برخی از مردم را نمی‌داد و ناتوانی اهل حق را از یاری رسانی‌اش حدس نمی‌زد».

۳. کراجکی: خداوند بسیاری از اسرار غیبی و رویداد‌های آینده را به قدری که صلاح دانسته، به امامان (ع) آموخته است؛ نه بیشتر. امامان (ع) از همه اسرار درونی انسان‌ها و دیگر امور غیبی همیشه آگاه نیستند، و به همه آنچه خدا آگاه است، احاطه ندارند.

۴. شیخ طوسی پس از سید مرتضی، ریاست علمی و معنوی شیعه را به ویژه در علم فقه و کلام بر عهده داشته و با تدوین کتاب‌های گوناگونی در علوم اسلامی، بیشترین نقش را در پایه گذاری و نظام بخشی اعتقادات شیعی ایفا نموده است. همفکری و همگرایی او با سید مرتضی در موضوع علم امام، به تلخیص و تنظیم مجدد کتاب «الشافی» توسط شیخ طوسی می‌انجامد تا مورد استفاده همگان قرار گیرد. شیخ در تأیید دیدگاه استادش سید مرتضی در مقدمه آن کتاب می‌نویسد: «من کتاب شریف سید مرتضی را مشتمل بر مسائل مهم امامت و محتوی ادله مورد اعتماد اصحابمان دیده‌ام. او در این کتاب به اوج قله رسیده و هرکس در این موضوع چیزی نوشته، از او اخذ و اقتباس کرده و به ساحت او فرود آمده است».

در آن کتاب، مطالب زیر نیز به چشم می‌خورد: «ما لازم نمی‌دانیم امام (ع) غیر از احکام، چیز‌های دیگر را که مربوط به احکام شرعی نیست، بداند»؛ «امام حسین (ع) نمی‌دانست در این سفر مدینه تا کربلا کشته می‌شود».

در تفسیر تبیان شیخ نیز این مطالب جلب توجه می‌کند. وی در تفسیر آیهوَلاَ أَقُولُ لَكُمْ عِندِي خَزَائِنُ اللَّهِ وَلاَ أَعْلَمُ الْغَيْبَ [۲۰۹] می‌نویسد: «یعنی من از علم‌هایی که مخصوص خداوند متعال است، با خبر نیستم...؛ همانا به اندازه‌ای می‌دانم که پروردگارم درباره قیامت، بهشت، جهنم و دیگر چیزها برایم آموخته است. ادعای فرشته بودن هم ندارم؛ زیرا انسانی هستم که نیاکان مرا می‌شناسید؛ و آنچه فرشتگان توان انجام آن را دارند، من ندارم». و در تفسیر آیهوَلَوْ كُنتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لاَسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَمَا مَسَّنِيَ السُّوءُ [۲۱۰] می‌نویسد: «یعنی اینکه اگر آگاه به علم غیب بودم، همانا می دانستم که در آینده از تجارات چه چیز سودمند و چه چیز زیان آور است؛ پس از چیزهایی که سودآورند می‌خریدم و از زیان دِه‌ها پرهیز می‌کردم؛ و بدین طریق اموال و خیراتم را می‌افزودم». شیخ طوسی همانند سید مرتضی بر این باور است که: آگاهی امام (ع) از علومی که خارج از حوزه احکام دینی است، لازم نیست. امام (ع) مطالب خارج از حوزه دین را به افراد خبره و معتمد در هر رشته ارجاع می‌دهد. آگاهی امام (ع) از درون انسان‌ها ضرورتی ندارد.

ایشان درباره زمان اشراف کلی امام (ع) به معلومات لازم، با توضیح بیشتری در سخن سید مرتضی می‌نویسد: «امام (ع) در مسند امامت، باید در مسائلی که با شرح وظایف او همخوانی دارد، عالم باشد، اما بیش از آن ضروری نیست. چه لزومی دارد که امیرالمؤمنین (ع) در زمان حیات پیامبر خدا (ص)، و امام حسن (ع) و امام حسین (ع) با وجود پدرشان، از همه احکام دینی مطلع باشند؟ بلکه شایستگان به امر امامت، دانش لازم را از امام (ع) پیشین خود فرا می‌گیرند؛ به طوری که تا پایان عمر امام (ع) قبلی به حد کمال رسیده باشند».

۵. شیخ طبرسی در تفسیر مجمع البیان بیان می‌کند: «برخی از مفسران در تفسیر خود، شیعه را متهم می‌کنند بر اینکه آنان معتقدند امامان (ع) علم غیب می‌دانند؛ در حالی که بنا به اعتقاد شیعه، کسی را می‌توان دارای صفت علم غیب دانست که به تمامی علوم به طور ذاتی آگاه باشد، نه اینکه از دیگری فرا گرفته باشد. اگر کسی معتقد شود که فرد دیگری در این صفت با خداوند همسان و شریک است، او خارج از دین اسلام است. امّا خبرهای غیبی فراوانی که شیعه و سنّی از علی (ع) و دیگر امامان (ع) نقل کرده‌اند، همگی اطلاعاتی است که از رسول خدا (ص) به آنان انتقال یافته، و پیامبر (ص) هم از خداوند متعال آموخته است». «ما کسی از مسلمانان را نمی‌شناسیم که یکی از انسان‌ها را دارای صفت علم غیب بداند؛ و هرکس در مخلوقی به این صفت باور داشته باشد، از دین جدا شده است؛ و شیعه امامیه از این عقیده مبراست».

۶. ابن‌شهرآشوب: «پیغمبر (ص) و امام (ع)، واجب است علوم دین و شریعت را بدانند، ولی لازم نیست که علم غیب داشته باشند. زیرا آن بدین معناست که آنان از قدیم شریک خداوند در همه معلومات هستند و علم آنان نامحدود است. آنچه واجب است، این است که آنان برای خودشان عالم باشند. همانا ثابت شده که علم آنان حادث است و علم تفصیلی، جز به یک معلوم تعلّق نمی‌گیرد. اگر علم آنان نامحدود باشد، لازم می‌شود که معلومات بی‎پایان داشته باشند؛ در حالی که آن هم محال است، ولی جایز است که با تعلیم خداوند، از پاره‌ای کارهای پنهان و رویدادهای گذشته و آینده، آگاه باشند»[۲۱۱].
۲۶. آقای موسوی (پژوهشگر مجمع جهانی اهل بيت)؛
آقای سید عبدالرحیم موسوی حصینی، در کتاب «آگاهی امامان از غیب» در این‌باره گفته‌ است:

«پیروان مکتب اهل بیت (ع) بر این باورند که پیامبر باید آگاه به همه نیازهای امت باشد، زیرا جهل، نقص است و پیامبر باید کامل‌ترین مردم باشد تا شایستگی رهبری آنان را داشته باشد. به همین ترتیب امام نیز باید دانا و آگاه باشد تا شایسته جانشینی پیامبر در امر رهبری و فرماندهی باشد و الگوی مردم به حساب آید. پس از آن، دایره علم پیامبر و امام مطرح می‌شود. آیا منظور فقط علم به احکام است یا علم به اشیاء موضوعات خارجی و رویدادهای جهان از جمله امور غیبی گذشته و آینده را نیز شامل می‌شود؟ امامیه بر این باورند که علم پیامبر و امامان، مطلق است و مختص یا مقید به امر خاصی نیست مگر مواردی که دلایل قطعی بر بیرون بودن آنها از دایره علم امام وجود دارد. به این باور امامیه از چند جهت اعتراض و اشکال شده است. که در اینجا تنها به دو جهت آن می‌پردازیم زیرا بحث و جدل در محافل امامیه اطراف این دو محور می‌چرخد:

  1. پیامبر (ص) و امام (ع) از غیب آگاه بودند و ناگزیر باید اموری که به آنها ضرر و آسیب می‌رساند بشناسند و از سویی عقل و شرع حکم می‌کنند که باید از آنچه موجب ضرر و زیان می‌شود اجتناب و دوری کرد در حالی که می‌بینیم پیامبر (ص) و امام (ع) به اموری که موجب زیان و آزار آنها شده گرفتار شده‌اند، خود پیامبر نیز در این آیه به این حقیقت تصریح نموده است: وَلَوْ كُنتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لاَسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَمَا مَسَّنِيَ السُّوءُ إِنْ أَنَاْ إِلاَّ نَذِيرٌ وَبَشِيرٌ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ[۲۱۲] اگر ائمه (ع) علم غیب داشتند به کارهایی که سرانجام به شهادت یا فوت یا آزار آنها می‌انجامید اقدام نمیکردند، مثلا امیرالمؤمنین در شبی که ابن ملجم با شمشیر به آن حضرت ضربه زد به مسجد نمی‌رفت تا به شهادت برسد و یا امام حسین به کربلا نمی‌رفت تا کشته شود و خاندان او اسیر گردند و دارایی او به غارت رود. همه این حوادث اگر با علم و آگاهی به آن‌ها رخ داده باشد از روشن‌ترین مصادیق به هلاکت افکندن خویش است که خداوند در قرآن کریم از آن نهی فرموده است وَلاَ تُلْقُواْ بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ وَأَحْسِنُواْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ[۲۱۳] این اشکال از زمان‌های بسیار دور مطرح بوده است به طوری که حتی بر خود ائمه نیز عرضه شده و پس از آن در قرن‌های بعد پی در پی درباره آن بحث شده و پاسخ‌های متعددی به آن داده شده است.
  2. اگر فرض کنیم که یک تکلیف و وظیفه پنهان وجود داشته که امام را با وجود علم به سرنوشت خویش، به در افتادن در هلاکت فرا میخوانده است، در این صورت نهضت امام حسین به عنوان یکی از امامانی که علم غیب داشته‌اند اقدامی بیهوده و بی فایده خواهد بود زیرا امام در پیش روی خود گزینه‌ای جز حرکت به سوی سرنوشت نداشته است. اما اگر فرض کنیم که امام از سرنوشت خویش آگاه نبوده است در این صورت قیام، یکی از گزینه‌های پیش روی آن حضرت بوده است و فرق بین این دو فرض بسیار زیاد است. (...) اگر امامت بر عهده کسی قرار گرفت آن شخص ناگزیر می‌باید شرایط اساسی امامت را داشته باشد و از جمله این شرایط از نظر امامیه عصمت است که به معنای خودداری اختیاری از گناه و سرکشی است. همچنین امام باید به جزئیات و تفاصیل احکام شرعی علم داشته باشد. با توجه به این کسی که امامت او مسلم و ثابت باشد و همه شرایط آن را دارا باشد نمی‌توان درباره او تصور کرد که کار حرامی انجام دهد و مثلا خود را به هلاکت بیفکند که قرآن از آن نهی کرده است و یا دست به کاری بیهوده بزند. بلکه باید کارها و اقدامات او مشروع باشد. بنابراین نمی‌توان برای انکار علم غیب امام، به حرمت "به هلاکت افکندن خود" یا کارهای بی‌فایده استناد کرد، زیرا بحث از علم امام به غیب بعد از قبول امامت او مطرح می‌شود و با فرض امامت، امکان انجام حرام منتفی می‌شود. بدین معنا که کاری که امام انجام می‌دهد حلال و مشروع است چه علم غیب بداند یا نداند. پس نمی‌توان به خاطر حرام بودن به هلاکت افکندن خویش و نیز اقدام به کار بیهوده و بی فایده، علم غیب را از امام نفی کرد. بنابراین به این نتیجه می‌رسیم که با توجه به حقانیت امامت که در کتاب‌های کلامی و مباحث امامت اثبات شده است، این دو اشکال برای کسی که به شرایط امامت معتقد باشد پیش نمی‌آید و آن دسته از اشکالاتی که در این زمینه در میراث ما مطرح می‌شود، فرض‌هایی است که برای دفع شبهه‌های مخالفان و پاسخ به اشکالاتشان در نظر گرفته می‌شود»[۲۱۴].
۲۷. آقای عظیمی (پژوهشگر جامعه المصطفی العالمیه)؛
آقای محمد صادق عظیمی در پایان‌نامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی» در این‌باره گفته‌ است:
  1. شیخ صدوق می‌گوید: خداوند متعال اسم اعظم خود را در آغاز سوره‌های قرآن، نهان ساخته است و تنها خاندان عصمت و طهارت را از این اسم آگاه کرده و به معرفت آن، مفتخر ساخته است. جهتش این است که اگر خدای تعالی این اسم را به همه مردم می‌‌آموخت و آن را برای همه آشکار می‌‌نمود، عده‌ای از آن اسم سوء استفاده می‌کردند و آن را در برابر پیامبران و امامان به کار می‌بردند.(...)
  2. شیخ مفید در مورد دیگر، علم امام به تفصیل وقایع و جزئیات حوادث را نمی‌پذیرد و در پاسخ این پرسش که چرا حضرت امیر با آنکه می‌دانست در مسجد کوفه کشته خواهد شد به مسجد رفت؟ می‌گوید: اجماع شیعه بر آن است که امام حکم شرعی هرچه را که پیش بیاید می‌داند اما چنین اجماعی ندارد که امام به تمامی رخداد‌هایی که در آینده پیش می‌آید علم و آگاهی تفصیلی داشته باشد و تمام جزئیات آنها را بداند.(...) خلاصه اینکه شیخ مفید اصل علم غیب را برای ائمه قبول دارد ولی آن را از صفات واجب برای امام نمی‌داند. وی معتقد است علم غیب امام ذاتی نیست بلکه مستفاد از علم خداوند است و با اعلام و اطلاع اوست که از امور غیبی آگاه می‌شود، به علاوه گستره آن محدود است.
  3. سید مرتضی علم به امور غیر شرعی از قبیل صنایع، وقایع آینده، اسرار درونی و امور غیبی که ربط به امامت و وظایف امام ندارد، را برای امام لازم و ضروری نمی‌داند. او از اشکال عبدالجبار معتزلی که می‌گوید: لازمه علم امام به همه احکام این است که او از امورغیبی مانند باطن شهود و گواهان، آگاه باشد، چون ممکن است در این امور نیز به امام رجوع شود و نیاز به داوری امام باشد. این‌گونه پاسخ می‌دهد که بین احکام شرعی و این امور غیبی تفاوت است، چون در احکام شرعی امام حاکم بر مردم و رئیس بر آنهاست و لذا اگر برخی از احکام شرعی و تعبدی را نداند، پیامد آن خطا و اشتباه در اجرای احکام دینی است. در حالی‌که نسبت به باطن امور و وقایع پنهان، خداوند حکمی ندارد تا امام موظف به آگاهی و عمل به آن باشد. بنابراین از علم به جمیع احکام، علم به امور غیبی لازم نمی‌آید. سید مرتضی درباره غایبات گفته است: خبر دادن از آینده شرط امامت نیست، هرچند از طریق اخباری که شایع و مشهور است، ما می‌دانیم امامان از غائبات خبر داده‌اند و این دلیل است بر اینکه خدای متعال آنان را از این امور آگاه ساخته است(...).
  4. ابن طاووس معتقد است ائمه (ع) بدون تعلّم و شاگردی کردن نزد کسی عالم شده‌اند. به نظر او امامان شیعه حتی نزد پدران خود نیز علم نیاموخته‌اند. وی در این باره می‌گوید: علوم ائمه که خود نشانه‌ای الهی و معجزه‌ای ربانی است، مهم‌ترین دلیل بر امامت ایشان است، زیرا آنان هرگز نزد معلم و استادی زانو نزده و از کسی نیاموخته‌اند (...) بلکه هرگاه امامی از دنیا می‌رفت، امام بعدی که به نصب امام پیشین جانشین او بود، علم و همه کمالاتی را که برای مقام امامت بدان نیاز داشت وارث می‌شد. هرچند ابن طاووس از واژه علم لدنی استفاده نکرده است، اما تفسیری که درباره علوم ائمه نموده است بر علم لدنی منطبق می‌شود. ابن طاووس معتقد است که علم غیب ذاتی، مخصوص خداوند است و هیچ انسان سلیم العقل و با بصیرت نمی‌گوید که بشر علم غیب ذاتی دارد. بنابراین، اگر برخی گفته‌اند، شیعه امامیه معتقد است که پیامبر و امامان، علم غیب دارند دروغ است؛ اما آنچه برخی از عالمان شیعه می‌گویند، این است که خدای متعال بر اساس مصالح اگر بخواهد، انبیا و اولیای خاص خودش را در صورت نیاز آنها از امور پنهانی آگاه می‌سازد و اگر هم مصلحت نباشد، آنها را بر آنان می‌پوشاند(...).
  5. ابن میثم امکان اخبار از غیب و امور پنهانی را مستدل می‌سازد و چنین می‌گوید: شناخت امور غیبی در خواب ممکن است. بنابراین، در بیداری نیز ممکن است. بسیاری از ما در خواب اموری را می‌بینیم‌ که مربوط به آینده است و در بیداری عین آن امور برایش اتفاق می‌افتد و صدق رؤیا ثابت می‌شود. این مطلب برای کسانی که چنین خواب‌هایی دیده‌اند روشن است و کسانی هم که چنین خواب‌هایی را تجربه نکرده‌اند به تواتر از دیگران شنیده‌اند. وقتی چیزی در عالم خواب که اکثر قوای انسانی به حالت تعطیل در می‌آید، ممکن باشد، در عالم بیداری به طریق اولی ممکن خواهد بود.(...)
  6. طبری ضمن این که می‌گوید: علم ائمه، لدنی است و آنان نزد هیچ کس برای فراگیری دانش زانو نزده است، می‌افزاید: امام به تمام کتاب‌های آسمانی و همچنین همه زبان‌های شرق و غرب آگاه‌اند(...).
  7. علامه مجلسی در ذیل خطبه ۱۲۸ نهج البلاغه که مطابق آن حضرت امیر، علم غیب را از خود نفی می‌کند و می‌گوید، آنچه من گفتم علم غیب نیست، بلکه دانشی است که آن را از دانشمندی آموخته‌ام، علم غیب، اطلاع از اموری است که خداوند در آیه شریفه إِنَّ اللَّهَ عِندَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَيُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الأَرْحَامِ وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ مَّاذَا تَكْسِبُ غَدًا وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ[۲۱۵]. شمرده است، چنین می‌گوید: بارها گفته‌ایم که آگاهی نداشتن ائمه از غیب، بدان معنا است که آنان علم غیب ذاتی و بدون تعلیم ندارند، اما علم غیب تعلیمی که از راه وحی یا الهام تحقق می‌گیرد، مسلماً انبیا و اولیا از آن برخوردارند، چون عمده معجزات انبیا و اوصیا از قبیل همین اخبار غیبی و اطلاع از امور پنهانی است، چنان‌که یکی از وجوه اعجاز قران کریم نیز خبر دادن از امور غیبی است.
  8. آیت‌الله مکارم شیرازی می‌نویسد: در بحث علم غیب پیامبر (ص) و امام گفته‌ایم رهبران و پیشوایان معصومی که به تمام جهان و تمام قرون و اعصار تعلق دارند نمی‏‌توانند خالی از علم غیب و آگاهی بر اسرار گذشته و آینده بوده باشند، چرا که حوادث امروز با گذشته و آینده در ارتباط و پیوند نزدیکی است.
از مجموع این سخنان استفاده می‌شود که به اعتقاد امامیه، پیامبران و امامان با تأیید و افاضه پروردگار با عالم غیب ارتباط داشته‌اند»[۲۱۶].
۲۸. آقای رنجبر (پژوهشگر وبگاه راسخون)؛
آقای جواد رنجبر، در مقاله «کنکاشی در کیفیت و سرچشمه‌های علم امام» در این‌باره گفته‌ است: «علمای کلام، درباره علم امام (ع)، دیدگاه‌های مختلفی دارند: برخی معتقدند که علم امام (ع) فضیلت دارد؛ و برخی معتقدند که علم امام (ع) فضیلت ندارد؛ و برخی برآنند که علم امام (ع) بالقوه می‌باشد؛ و صاحب‌نظران دیگر قائلند که علم امام (ع) در احکام فضیلت دارد؛ و در موضوعات بالقوه می‌باشد؛ البته به جز مواردی که اثبات امامت بر آن متوقف شده باشد»[۲۱۷].
۲۹. آقای گرامی؛
آقای سید محمد هادی گرامی در مقاله «سیر شکل‌گیری مفهوم علم امام» در این‌باره گفته‌ است:

«آن چه که شیعیان امروز از آن تعبیر به علم غیب می‌کنند در واقع همان چیزی است که امامیان معتقد به عدم انقطاع وحی درباره امامان بدان باور داشته‌اند. در واقع جهات علم امام (ع) هم چون الهام، وحی، قذف در قلوب، نقر در اسماع و... که جریان عدم انقطاع به آن باور دارد، سبب آگاهی امام (ع) از بسیاری از امور غیبی می‌شود و این همان چیزی است که نزدیک به دیدگاه امامیان متأخر است.

اما در باور تاریخی علم غیب معنای دیگری دارد که شاید شیخ مفید به گویاترین صورت تلقّی قدما از علم غیب را بیان کرده باشد. شیخ مفید در اوائل المقالات پس از این که آگاهی ائمه از ضمائر و حوادث آینده را می‌پذیرد می‌گوید: این که گفته شود ائمه علم غیب دارند حرف نادرستی است که فساد آن آشکار است چرا که این وصف "عالم الغیب" تنها برای کسی صحیح است که خودش و بدون هیچ واسطه‌ای از غیب آگاه باشد نه کسی که به واسطه علمی‌ که از جای یا کَس دیگر گرفته است از غیب آگاه شود و چنین حالتی جز در خداوند نیست. در واقع در سده‌های کنونی به کسی که به هر نحوی از امر غیبی اطلاع یابد می‌گویند علم غیب دارد ولی در سده‌های نخست هجری عالم به غیب بودن صفت کسی بوده است که این علم را بنفسه داشته است. روایات و گزارش‌های تاریخی نیز مؤیّد چنین رهیافتی است؛ به رغم روایات متعدّد و زیادی که درباره جهات علم امام (ع) و گستره آن وارد شده است؛ روایاتی که در آن اصطلاح علم غیب به کار رفته باشد بسیار محدود است و در این روایات محدود تقریباً شاید به دشواری بتوان روایتی را یافت که در آن علم غیب برای امام (ع) تثبیت شده باشد و اکثر آن‌ها در نفی علم غیب است و یا این که بدون اثبات یا نفی به شکل ابهام‌آمیزی درباره این مسأله سخن می‌گوید. این ویژگی دقیقاً در بابی که کلینی آن را «باب نادر فیه ذکر الغیب» نامیده است، مشاهده می‌شود[۲۱۸].
۳۰. خانم کیانی فرید (هیئت علمی بنیاد دایرة المعارف اسلامی)؛
خانم مریم کیانی فرید در کتاب «کلام شیعه کلام معتزله» در این‌باره گفته‌ است: «متکلمان امامی برمبنای افضل بودن امام (ع) اعلم بودن اورا نیز ثابت کرده‌أند. اما معتزلیان اعلم بودن امام (ع) را شرط نمیدانند و درباره آن بحث نکرده‌أند. پس امامیه در این مسئله متفاوت و مستقل از معتزله‌أند. امامیه از آنجا که افضلیت امام (ع) و قبح تقدیم مفضول بر فاضل را به دلایل عقلی ثابت کرده‌أند، یکی از وجوه افضلیت او را افضلیت از حیث علم و به تعبیری اعلمیت او میدانند. امام (ع) باید از سایر مردم زمان خود عالم‌تر باشد. اما در باره محدوده علم امام (ع) میان متکلمان امامی اختلاف نظر هست. این اختلاف نظر متکلمان امامی خود مبین استقلال فکری آنان و عدم تأثیر پذیری آنان است. با بررسی منابع کلامی امامیان در قرن چهارم و پنجم می‌توان به دو دیدگاه عمده درباره علم امام (ع) دست یافت. دیدگاه اول اعتقاد به علم وسیع امام (ع) است به گزارش شیخ مفید دیگاه نوبختیان چنین است. این دیدگاه در دوره‌های اخیر دیدگاه رایج شده است. دیدگاه دوم در مورد علم محدود امام (ع) است که دیدگاه شیخ مفید و شاگردان وی بوده است. دیدگاه اول چنانکه ذکر شد به گزارش شیخ مفید دیگاه نوبختیان بوده که متاسفانه آثار کلامی آنها باقی نمانده است. آرایی هم که در کتاب یاقوت آمده است. درباره علم امام (ع) در این کتاب آمده است علم امام (ع) در محدوده احکام شرعی واجب و الزامی دانسته شده است. (...) در تبین دیدگاه دوم شیخ مفید بیان داشته که برخورداری از علم غیب و علم بواطن امور برای ائمه (ع) جایز است. وی درباره علم ائمه (ع) نسبت به صنعت‌ها و زبان‌ها و لهجه‌ها معتقد است گرچه چنین علمی ممتنع نیست، اما از جهت عقلی و قیاسی واجب هم نیست. از طرفی دلیل سمعی داریم که ائمه (ع) گاهی چنین علمی داشته‌اند. درباره علم به ضمیر و درون انسان‌ها نیز معتقد است ائمه (ع) گاهی نسبت به درون برخی افراد علم داشته‌أند و نسبت به برخی امور قبل از وجودشان آگاه بوده‌أند اما این از صفات ضروری آنها و شرط امامت‌شان نیست. بلکه خداوند به کرم خود گاهی آنها را از چنین اموری مطلع ساخته است. وی علم به غیب داشتن را خاص کسی می‌داند که علمش ذاتی باشد و نه اکتسابی. از این رو علم به غیب تنها خاص باری تعالی است. شیخ مفید این نظر را دیدگاه اکثریت قاطع امامیه دانسته و مخالفت با آن را به گروه اندکی از مفوضه و اهل غلو نسبت می‌دهد. سید مرتضی درباره علم امام (ع) در نقد آرای قاضی عبدالجبار بیان کرده که به گمان قاضی ما شیعیان علم به غیب را برای امام (ع) الزامی می‌دانیم. در حالی که از نظر ما فقط علم به آنچه مربوط به وظایف امامت و سرپرستی جامعه امامت است، بر امام (ع) لازم و ضروری است. از نظر سید مرتضی علم به آنچه متوقف بر مقام ریاست و امامت در دین و شرع نیست، بر امام (ع) ضروری نیست. دیدگاه شیخ طوسی نیز درباره علم امام (ع) مشابه دیدگاه‌های پیش گفته است. وی نیز معتقد است لازم نیست امام (ع) در خارج از حوزه احکام دینی همچون علم به باطن انسان‌ها آگاهی داشته باشد. دیگر متکلم امامی قرن پنجم ابولفتح کراجکی نیز گرچه امام (ع) را اعلم مردم زمان خود نسبت به غیب و امور آینده می‌داند، ولی علم امام (ع) را نسبت به مکنونات قلبی همه انسان‌ها و همه امور غیبی به صورت دائمی نمی‌پذیرد. همچنین امام (ع) را به همه آنچه خداوند آگاه است عالم نمی‌داند.»[۲۱۹].
۳۱. خانم مرادی (پژوهشگر دانشگاه قم)؛
خانم ژاله مرادی در پایان‌نامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «تبیین فلسفی عرفانی از مسئله ایمان به غیب» در این‌باره گفته‌ است: «در بین فرقه‌های کلامی اولیه، کمتر به مباحث پیرامون معنا و مفهوم غیب، برخورد می‌کنیم. یا اینکه، ما بر آن دست نیافتیم. البته، در بعضی کتب کلامی، آیاتی که واژه غیب در آنها، استعمال شده، مورد تحلیل قرار گرفته است؛ لکن آنها، بیشتر به بیان مصادیق غیب، پرداخته‌أند. از این‌رو، در یک جمع‌بندی کلی، دیدگاه‌های مکاتب کلامی، حول واژه غیب را می‌توان چنین بیان نمود: واژه غیب، گرچه در اصل وضع برای معنایی خاص وضع شده؛ امّا در استعمالات بعدی که اکنون هم رایج است، برای تمامی امور پنهان از انسان به کار می‌رود. توجه به این نکته لازم است که غیب مفهوم نفسی نیست؛ بلکه نسبی و اضافی است. غیب، نسبتی با امر پنهان دارد و نسبتی با شخصی که آن امر از او پنهان است؛ بنابراین، چنین نیست که هر چه برای شخصی غیب بود، نسبت به دیگران هم غیب باشد. مثلا، اشخاصی که، در مکانی حضور دارند، نسبت به افراد حاضر در آنجا و گفتار و رفتار آنها و حوادثی که در آنجا رخ می‌دهند، آگاهند و برای آنها از مصادیق غیب نیست؛ امّا، همین‌ها برای کسانی که در آن مکان حضور ندارند، غیب محسوب می‌شود؛ لذا وقتی که گفته می‌شود: فلانی عالم به غیب است، یعنی به اموری عالم است که عموم افرادی که در شرایطی، همانند او هستند (از نظر سلامت حواس و حضور در زمان و مکان مخصوص و عامِ آن)، به آنها علم ندارند؛ گرچه افراد دیگری که در زمان و مکانِ رخداد آن امور بوده‌أند، عالم بدان بوده و برای آنان غیب شمرده نشود. پس ممکن است، اموری برای عده‌إی از مردمان غیب باشد و برای عده‌إی دیگر، از آنان ظاهر و آشکار؛ نیز اموری هستند که برای همگی مردمان عادی غیب است؛ امّا، برای ملائکه آشکار؛ در میان آنان، نیز بعضی امور است که برای دسته‌إی از فرشتگان، غیب است و برای دسته‌إی دیگر از آنان آشکار؛ علوم و معارفی هم هستند که فقط در اختیار ملائکه مقرب، الهی است و عموم فرشتگان، از آن بی بهره و در نهایت اموری وجود دارد که بار حسب روایات فقط و فقط، ذات باری تعالی، بدان آگاه است و بس؛ البته در حقیقت این امور که "اسماء متأثره"، نامیده می‌شوند، در سعه و ضیق آن گفتگو فراوان است. بنابراین، بعضی از غیب مطلقند و هیچ کس را جز خدای متعال، بدان دسترسی نیست و علت این امر، هم آن است که جمیع موجودات ممکن، حتی اگر در بالاترین درجات، وجود داشته باشند، محدودالوجودند و هر چیزی که حدی داشته باشد، به خارج از حدود وجودی خویش، هیچگونه دسترسی ندارد؛ بنابراین برای وی غیب محسوس خواهد شد. امّا، خدای متعال، از هر گونه حد و قیدی مبرا و منزه است. هیچگونه، غیبی برایش متصور نیست و در حقیقت مرجع "عالِمُ‌الْغَیْبِ‌ وَ‌الشَّهادَةِ" [۲۲۰] به این است که تمامی غیب و شهادت‌هایی که نسبت به غیر او است، برای او شهادت است. در میان متکلمین اشعری، فخر رازی، در برخی آثار خود، به مفهوم غیب پرداخته است. به عنوان مثال: غیب، عبارت است از آنچه غایب از حواس است و شهادت، آنچه آشکار است. و غیب منقسم می‌شود: به آنچه بر آن دلیل است و آنچه بر آن دلیل نیست.[۲۲۱] شیعه امامیه، معتقد است: غیب، در مقابل شهود بر چیزی اطلاق می‌شود که با حواس ظاهری، قابل درک نیست. قیامت، برزخ، ملائکه، جنّ و (...) عواملی هستند که با حواسّ ظاهری انسان قابل درک نیستند؛ از این‌رو، داخل عالم غیب شمرده شده‌أند. ایشان حضرت مهدی (ع) را نیز از مصادیق غیب می‌دانند. طبرسی، در مجمع‌البیان، می‌فرماید: هر چه از حواس ظاهر، پنهان است، غیب است. فیض کاشانی، غیب را، چیزی می‌داند که پنهان و مخفی است و شهادت، آنچه که ظاهر و روشن است. آیت‌الله سبحانی، در این باره می‌فرماید: غیب، در لغت عربی مقابل حضور و متضاد شهود است. چنانکه در حدیث نبوی آمده: "لِیُبَلِّغِ الشَّاهِدُ الْغَالِب". ایشان معتقدند: اصول مغیبات در قرآن به سه امر برمی‌گردند: ۱. اخبار از خداوند سبحان؛ ۲. اخبار از اسماء و صفاتش؛ ۳. اخبار از ملائکه و جن و عالم برزخ و معاد و آنچه، از نعمت یا عذاب که در آن است و قرآن، موج می‌زند، از این معانی غیبه که خارج از ظرف حسند و برای آن شناخته شده نیستند. ۴. در کتاب اسراَ‌رالتوحید، غیب، به نهانی که محجوب است، تشبیه شده است.»[۲۲۲].
۳۲. پژوهشگران وبگاه پرسمان؛
پژوهشگران «وبگاه پرسمان» وابسته به «نهاد نمايندگى مقام معظم رهبرى در دانشگاه‌ها» در پاسخ به این پرسش آورده‌اند:

علم غیب امامان (ع) بر دو گونه تصور می‌شود:

  1. از درون و بدون تعلیم الهی، آگاه باشند.
  2. خدای آگاه، به پیامبران تعلیم کرده باشد و امامان نیز هر کدام از امام قبل، و سرانجام از پیامبر آموخته باشند و یا خداوند از راه دیگری به آنان تعلیم کرده باشد.

دانشمندان شیعه همگی تصریح کرده‌اند که آگاهی پیامبر و امام از غیب، ذاتی و بدون تعلیم الهی نیست و به گونه دوم؛ یعنی به تعلیم الهی است و کسانی که علم امامان (ع) را ذاتی و بدون تعلیم الهی بدانند و علم آنان را به گونه علم الهی بدانند از «غلاه» [۲۲۶] به شمار می‌آیند و اصولاً این عقیده مستلزم شرک می‌باشد، با مراجعه به روایات و گفته‌های دانشمندان بزرگ روشن می‌شود که در زمان پیامبران گرامی‌و امامان معصوم (ع) و نیز در دوره‌های بعد، گاهی از واژه علم غی علم ذاتی و بدون تعلیم الهی فهمیده می‌شده است، از این جهت در آیات و روایات و نیز در کلمات دانشمندان مکرراً تصریح شده است که آگاهی پیامبر و امام از غیب، ذاتی نیست، بلکه به تعلیم الهی از راه وحی و غیره و یا آموختن از پیامبر و امام قبل است و اگر در برخی از احادیث آگاهی از غیب آنان نفی شده است، مقصود این نوع از علم غیب است.

اینک متن برخی از روایات و گفتارهای دانشمندان:

  1. بعد از پایان جنگ جمل، علی (ع) در بصره خطبه‌ای خواند و در ضمن آن، از برخی حوادث آینده خبر داد یکی از یاران آن حضرت با تعجبی فراوان، به ایشان گفت: آیا به شما علم غیب داده شده؟ و این جمله اشاره به این بود که علم غیب اختصاص به خدا دارد، زیرا خدا است که ذاتاً از همه چیز آگاه است. آن گرامی‌در پاسخ او خندید و گفت: اینکه من از حوادث آینده خبر می‌دهم علم غیب یعنی ذاتی و بدون تعلیم الهی نیست بلکه به وسیله پیامبر خدا (ص) به من تعلیم شده است[۲۲۷].
  2. یحیی بن عبداالله بن الحسن به امام هفتم (ع) گفت: فدایت شوم گروهی از مردم عقیده دارند که شما علم غیب دارید. حضرت در پاسخ او فرمود: نه به خدا سوگند آنچه ما می‌دانیم از پیامبر خدا (ص) به ما رسیده و از آن حضرت آموخته‌ایم.
  3. شیخ بزرگوار محمد بن نعمان مفید می‌نویسد: کسی را می‌توان به طور مطلق دارای صفت "عالم به غیب" دانست که علم او ذاتی باشد و از کسی نیاموخته باشد و علم هیچ کس جز خداوند بزرگ ذاتی نیست و از این رو شیعه معتقد است که نباید درباره امامان (ع) به طور مطلق گفته شود، بلکه باید توضیح داده شود که علم آنان مستفاد از امام (ع) قبل و از پیامبر (ص) و سرانجام به تعلیم الهی است[۲۲۸].
  4. مفسر عالیقدر جهان اسلام مرحوم شیخ طبرسی می‌نویسد: به عقیده شیعه کسی را می‌توان با جمله "عالم به غیب" توصیف کرد که همه غیب‌ها را بداند و علم او ذاتی باشد و هیچ کس جز خدا این چنین نیست و اما خبرهای غیبی فراوانی که دانشمندان شیعه و سنی از علی (ع) و سایر امامان (ع) نقل کرده‌اند همه از رسول خدا (ص) به آنان رسیده و رسول خدا (ص) نیز از خداوند آموخته است[۲۲۹].
  5. رشید‌الدین محمد بن شهر آشوب مازندانی می‌نویسد: پیامبر (ص) و امام (ع) از غیب آگاهی دارند اما نه به این معنی که علم آنان ذاتی باشد بلکه خداوند، بخشی از علم غیب را به آنان آموخته است، و عقیده به این که علم آنان ذاتی است و با علم خدا تفاوتی ندارد مستلزم شرک می‌باشد[۲۳۰].
  6. کمال الدین ابن میثم بحرانی می‌نویسد: منظور از علم غیبی که جز خدا نمی‌داند علم غیبی است که بدون تعلیم و آموختن باشد و علم غیب بدون تعلیم، اختصاص به خدا دارد و جز خدا هر کس آگاهی از غیب پیدا کند به تعلیم الهی بوده است[۲۳۱].
  7. ابن ابی الحدید معتزلی می‌نویسد: ما انکار نمی‌کنیم که در میان افراد بشر اشخاصی باشند که از غیب خبر بدهند اما می‌گوییم آگاهی آنان از غیب، مستند به خداوند است و خداوند وسیله آگاه شدن آنان را از غیب فراهم می‌آورد[۲۳۲].
  8. فضل بن روزبهان همان دانشمند سنی که در اواخر سده نهم و اوائل دهم می‌زیسته، با همه تعصبش در کتاب «ابطال نهج الباطل» می‌نویسد: روا نیست درباره کسی گفته شود: علم غیب دارد، آری، خبر دادن از غیب به تعلیم الهی جایز است و راه این تعلیم یا وحی است و یا الهام، البته نزد کسی که الهام را یکی از راههای آگاهی از غیب می‌داند. [۲۳۳].
  9. علامه مرحوم شیخ محمد حسین مظفر می‌نویسد: علم خدا ذاتی است و علم امامان (ع) به تعلیم الهی است و هیچ کس نباید توهم کند که علم امامان (ع) مانند علم خدا است، پس مانعی ندارد که بگوییم امامان (ع) ذاتاً علم غیب ندارند اما به تعلیم الهی، از غیب آگاهی دارند[۲۳۴].
  10. علامه طباطبائی در تفسیر "المیزان" می‌نویسد: خداوند ذاتاً از غیب آگاه است و هر کس جز او از غیب آگاه باشد به تعلیم او خواهد بود و هر جا پیامبر (ص) آگاهی خود از غیب را انکار می‌کند و می‌گوید: علم غیب ندارم معنای آن این است که مستقلاً و ذاتاً عالم به غیب نیستم و هر چه می‌دانم از جانب خدا به من آموخته شده است[۲۳۵].

علم امامان (ع) نسبت به امور غیبی متکی به علم و اراده پروردگار است. آنجا که خدا بخواهد آنها می‌دانند، [۲۳۶]. به تعبیر دیگر، علم غیب به طور ذاتی و استقلالی اختصاص به خدا دارد و غیر از او هیچ کس مستقلاً هیچ گونه آگاهی از غیب ندارد و ائمه (ع) هر چند دارند از ناحیه خداست. و با الطاف و عنایت اوست. و جنبه تبعی دارد. و امّا این که چرا علم به قیامت مخصوص ذات خداست و هیچ کس حتّی پیامبران هم از آن گاه نیستند. چنان که خداوند فرموده است. إِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ رَبِّي لاَ يُجَلِّيهَا لِوَقْتِهَا إِلاَّ هُوَ[۲۳۷]. پاسخ این است که، عدم آگاهى از وقوع رستاخیز به ضمیمه ناگهانى بودن و با توجه به عظمت ابعاد آن سبب مى شود که هیچگاه مردم قیامت را دور ندانند و همواره در انتظار آن باشند، به این ترتیب خود را براى نجات در آن آماده سازند، و این عدم آگاهى اثر مثبت و روشنى در تربیت نفوس و توجه آنها به مسئولیت‌ها و پرهیز از گناه خواهد داشت [۲۳۸][۲۳۹].

پیشوایان ما وظیفه نداشتند در تمام موارد طبق علومی که از راههای غیر عادی برای آنها حاصل می‌شد عمل کنند بلکه تکالیف دینی آنها همواره بر طبق علومی بوده که از مجاری عادی برای آنها پیدا می‌شده است. مثلا پیامبر (ص) و امامان (ع) منافقین را خوب می‌شناختند و می‌دانستند که آنها ایمان واقعی ندارند ولی هرگز با آنها مثل کفار رفتار نمی‌کردند؛ بلکه از نظر معاشرت و ازدواج و دیگر احکام با آنها مانند سایر مسلمانان رفتار می‌کردند. و همچنین هنگامی که در مسند قضاوت و حل و فصل مشکلات مردم می‌نشستند، مطابق قوانین قضایی اسلام حکم می‌کردند و از علوم غیر عادی خود استفاده نمی‌نمودند»[۲۴۰].
۳۳. پژوهشگران بنیاد فرهنگی امامت.
پژوهشگران بنیاد فرهنگی امامت، در پاسخ به این پرسش آورده‌اند:

«مرحوم شیخ مفید، در موارد متعدّد، به مسأله آگاهی امام (ع)، اشاره داشته و نقطه نظرات خود را در این مقوله، بیان کرده است. از آن جمله، به سه مورد اشاره می‌شود:

  1. در اوائل المقالات، اظهار داشته است: «ان الائمه من آل محمد قدکانوا یعرفون ضمائر بعض العباد ویعرفون مایکون قبل کونه ولیس ذلک بواجب فی صفاتهم ولاشرطاً فی امامتهم وانما اکرمهم اللّه تعالی به واعلمهم ایاه للطف فی طاعتهم والتمسک بامامتهم ولیس ذلک بواجب عقلاً ولکنه وجب لهم من جهة السماع فاما اطلاق القول علیهم بانهم یعلمون الغیب فهو منکر بیّن الفساد لان الوصف بذلک انما یستحقّه من علم الاشیاء بنفسه لابعلم مستفاد وهذا لایکون الاللّه عزّوجل وعلی قولی هذا جماعة اهل الامامة الا من شذ عنهم من المفوضه ومن انتمی‌الیهم من الغلاة»[۲۴۱] عبارت فوق، در بر دارنده نکات گوناگونی است که توضیح داده می‌شود:
    1. امامان (ع) در برخی از موارد، از نهان آدمیان اطّلاع داشند. همچنین در مواردی، قبل از وقوع حادثه از آن آگاه بودند. این مطلب، جنبه اثباتی دارد که در مواردی، امامان (ع) شیعه، علم و آگاهی فوق بشر عادی داشتند. بنابراین، نمی‌توان دانش آنان ر، در سطح بشر عادی محدود دانست. از سوی دیگر، از مایه‌ای مفهومی‌ برخوردار است که امامان (ع) به تمامی‌ وقایع، اطلاع پیشین نداشتند. همچنین، نهانِ آدمیان در تمامی‌ احوال، برای آنان مکشوف نبود.
    2. آگاهی محدود ائمه (ع) به نهان آدمیان و حوادث آینده، ویژگی لازم عقلی برای آنان نیست. نمی‌توان گفت که عقل و خرد آدمی، لازم می‌داند که امام (ع)، نسبت به حوادث تکوینی، آگاهی افزونی داشته باشد. هرچند که این مطلب، کرامت و لطفی است که خد، در حق آنان روا داشته و آنان ر، به این مزیت آراسته و ادله نقلی از آن، پرده برداشته‌اند.
    3. آیا می‌توان گفت که امامان (ع)، از علم غیب نامحدود بهره‌مندند؟ مرحوم مفید، پاسخ منفی می‌دهد و اظهار می‌دارد که تنها کسی از این مزیت برخوردار است که علم و آگاهی وی، ذاتی باشد و نه اکتسابی. بنابراین، علم غیب فقط شایسته خداوند است. شیخ مفید، این نظر را دیدگاه اکثریت قاطع امامیه می‌داند و تنها گروهی اندکی از مفوضه و اهل غلوّ را مخالف آن می‌شمرد. البته مفید، مراد خویش را از علم غیب، توضیح نمی‌دهد و آن را به ذهنیت خواننده وا می‌گذارد. امّا می‌توان به قرینه جملات گذشته، آن را مرادف با علم نامحدود ائمه به حوادث آینده و ضمایر ونهان آدمیان دانست.
  2. شیخ مفید در همان کتاب، می‌نویسد: «القول فی معرفة الائمه بجمیع الصنایع وسایر اللغات: اقول انه لیس بممتنع ذلک منهم (ع) ولا واجب من جهة العقل والقیاس وقد جاء ت اخبار عمن یجب تصدیقه بان ائمة آل محمد قدکانوا یعلمون ذلک فان ثبت وجب القطع به من جهتها علی الثبات ولی فی القطع به منها نظر واللّه الموفق للصواب وعلی قولی هذا جماعة من الامامیه وقد خالف فیه بنو نوبخت رحمهم اللّه واو جبوا ذلک عقلاً وقیاساً ووافقهتم فیه المفوضه کافة وسائر الغلاة» مطالب فوق را، در محورهای ذیل می‌توان توضیح داد:
    1. آگاهی امامان (ع) نسبت به حرفه، پیشه‌ها و لغات و لهجه، محال و غیر ممکن نیست. این مطلب، بدان معناست که بایستی آن را در سطح ممکنات قابل وقوع عالم هستی دانست.
    2. عقل و خرد، آگاهی فوق را برای امام (ع) لازم و واجب نمی‌شمرد. نمی‌توان آن را در سطح صفاتی چون: عصمت، آگاهی به احکام شرعی و... دانست که عقل، آن موارد را جزو صفات ضروری برای امام (ع) می‌داند و بدون آن، تحقق امامت را غیر ممکن می‌شمرد.
    3. روایاتی از طریق ائمه (ع) رسیده است که امامان (ع)، از چنان آگاهی برخوردار بودند. در فرضی که این روایات، بتوانند قطع‌آور باشد و ما را به صحت مضمون آن مطمئن کنند، در این صورت بایستی آن را پذیرفت. ولی شیخ مفید اظهار می‌کند که من نتوانسته‌ام به چنان اطمینان ویقینی دست یابم.
    4. در نهایت کلام، شیخ مفید اظهار می‌کند که در این نظر، گروهی از امامیه با من هم نظرند ولی بنی نوبخت، مخالفت کرده واین نوع آگاهی ر، برای امام (ع)، لازم و ضرورت عقلی شمرده‌اند و در این مسأله، مفوّضه و دیگر غالیان با آنان، هم نظرند.
  3. مرحوم شیخ مفید در الفصول المختاره از مناظره خویش با یکی از بزرگان معتزله یاد می‌کنند و او را به زیرکی و حذاقت می‌ستاید. این مناظره، درباره غیبت، صورت گرفته است. معتزلی، از شیخ مفید می‌پرسد: آیا غیبت امام عصر (ع)، در دیدگاه شیعه، به خاطر ترس از دشمنان است، یا هراس از شیعه هم دخالت دارد؟ شیخ مفید، در پاسخ می‌گوید: هم دشمنان امام (ع) و هم برخی از شیعه، در مسأله غیبت امام (ع) دخالت دارند؛ زیرا ممکن است که اگر امام (ع) خود را بر شیعه، نشان دهد به خاطر جهاتی یا ارتداد جویند و یا مکان امام را نشان دهند. معتزلی، پرسش را ادامه می‌دهد که آیا فکر می‌کنی که امام (ع) از توهم هراس به دل راه دارد؟ شیخ مفید در پاسخ می‌گوید که من نسبت به خود، اطمینان کامل دارم. در این قسمت، معتزلی پرسشی را مطرح می‌کند و شیخ مفید پاسخ می‌دهد. جواب وی، به مقوله علم امام (ع) ارتباط می‌یابد. «اذا لم یکن الامام فی تقیة منک فما باله لایظهر لک فیعرفک نفسه بالمشاهدة ویریک معجزة ویبین لک کثیراً من المشکلات ویؤنسک بقربه ویعظم قدرک بقصده... فقلت له: اول ما فی هذاالباب اننی لااقول لک ان الامام یعلم السرائر وانه مما لایخفی علیه الضمائر فتکون قد اخذت رهنی انه یعلم منی ما اعرفه من نفسی واذا لم یکن ذلک مذهبی وکنت اقول انه یعلم الظواهر کما یعلم البشر وان علم باطناً فباعلام اللّه عزّوجل له خاصة علی لسان نبیه بما اودعه اللّه ایاه من النصوص علی ذلک او بالمنام الذی یصدق ولایخلف ابداً او لسبب اذکره غیر هذا فقد سقط سؤالک من اصله لان الامام اذا فقد علم ذلک من جهة اللّه اجاز علیّ ما یجیزه علی غیری ممن ذکر فاوجبت الحکمة تقیّته منی وانما تقیّته منی علی الشرط التی ذکر آنفا ولم اقطع علی حصوله لامحاله ولم اقل ان اللّه عزّوجل قد اطلع الامام علی باطنی وعرفه حقیقة حالی قطعاً». مناظره کننده شیخ مفید را، با این سؤال مواجه می‌کند که اگر براستی، امام (ع) غایب، از تو هراسی بر دل ندارد، چرا خود را برتو ظاهر و آشکار نمی‌گرداند و معجزات خود را بر تو نمی‌نمایاند، مشکلات بسیار تو را حل نمی‌کند، با نزدیک کردن تو به خویش، ارج تو را نمی‌افزاید و... مرحوم شیخ مفید، در پاسخ می‌گوید: که اگر من بدان عقیده بودم که امام (ع) غایب، نهان آدمی‌ را می‌داند و هیچ سرّ درونی بر او، مخفی نمی‌ماند، در این فرض بایستی می‌پذیرفتم که امام (ع)، آنچه را از خود می‌دانم، بدان آگاه و داناست، ولی من بر این اعتقاد نبوده و نیستم. شیخ مفید، دیدگاه خویش را درباره علم امام (ع)، بدین گونه بیان می‌کند: علم امام (ع) همچون علم بشری در محدوده ظواهر است و اما علم وی به بواطن واسرار، از طریق تعلیم خداوندی است. حال یا از طریق پیامبر (ص) و یا از راه رؤیای صادقه و یا راههای دیگر. بر مبنای فوق، شیخ مفید سؤال را پاسخ می‌دهد که اگر خداوند، نهان من را در اختیار امام (ع) نگذارد، طبیعی است که امام (ع) با من همسان دیگران برخورد کند و کاردانی و خرد ورزی امام (ع). اقتضای آن داشته باشد که از من همچون دیگران، تقیه کند و من چنان اعتقادی ندارم که خداوند، واقعیت درون و سرّ پنهان من را، در اختیار امام (ع) گذارده باشد.

در تکمله کلام شیخ مفید بایستی گفت که: این نکته که علم غیر عادی امام (ع) به تعلیم خداوندی است، مورد اتفاق همگان است، امّا ویژگی دیدگاه، وی در آن است که خداوند، می‌تواند براساس حکمت خویش، پاره‌ای از آن گونه دانشها را به امام (ع)، اعطا نکند؛ مثل، حقیقت و باطن شخص یا اشخاصی را، در اختیار وی نگذارد.

در تلخیص آرای شیخ مفید در مقوله علم امام (ع)، نکات ذیل را می‌توان برشمرد:

  1. امامان (ع) شیعه، در مواردی از باطن افراد اطلاع داشته‌اند و یا از حوادثی قبل از وقوع، خبر داده اند.
  2. ویژگی فوق، ضرورت عقلی برای امام (ع) نیست و نمی‌توان آن را در کنار صفاتی چون: عصمت، آگاهی از احکام دینی و... صفتِ لازم برای امام (ع) دانست.
  3. امامان (ع) را نمی‌توان به وصف آگاه به علم غیب به گونه نامحدود ستود؛ زیرا این وصف از خصایص خداوند است.
  4. آگاهی، ائمه (ع) به زبانها وحرفه، نکته‌ای نیست که عقل ضرورت آن را دریابد، بلکه روایاتی در این زمینه است که قابل نقد و بررسی است.
  5. آگاهی ائمه (ع)، به باطن انسانها، از ناحیه خداوند است و همو می‌تواند باطن برخی از آدمیان را بر او نهان کند و در نتیجه امام (ع)، به آن وقوف نیابد»[۲۴۲].

پرسش‌های مصداقی همطراز

پرسش‌های وابسته

  1. غیب در لغت و اصطلاح به چه معناست؟ (پرسش)
  2. غیب در قرآن و حدیث به چه معنا به کار رفته است؟ (پرسش)
  3. حقیقت غیب چیست؟ (پرسش)
  4. جهان غیب چیست؟ (پرسش)
  5. قرآن در مورد جهان غیب چه آیاتی دارد؟ (پرسش)
  6. چه احادیثی در مورد جهان غیب وجود دارد؟ (پرسش)
  7. جهان شهادت چیست؟ (پرسش)
  8. قرآن در مورد جهان شهادت چه آیاتی دارد؟ (پرسش)
  9. چه احادیثی در مورد جهان شهادت وجود دارد؟ (پرسش)
  10. ایمان به غیب به چه معناست؟ (پرسش)
  11. علم غیب چیست؟ (پرسش)
  12. فرق بین کار‌های خارق‌العاده و علم غیب چیست؟ (پرسش)
  13. فرق بین پیشگویی و علم غیب چیست؟ (پرسش)
  14. آگاه از غیب کیست؟ (پرسش)
  15. بحث از علم غیب چه اهمیت یا ضرورتی دارد؟ (پرسش)
  16. آیا انسان نیازی به ارتباط با جهان غیب دارد؟ (پرسش)
  17. دیدگاه‌های دانشمندان فلسفه و حکمت اسلامی در باره علم غیب چیست؟ (پرسش)
  18. دیدگاه‌های دانشمندان عرفان اسلامی در باره علم غیب چیست؟ (پرسش)
  19. دیدگاه‌های دانشمندان اصول دین اسلام در باره علم غیب چیست؟ (پرسش)
  20. دیدگاه‌های دانشمندان تفسیر در باره علم غیب چیست؟ (پرسش)

منبع‌شناسی جامع علم غیب معصوم

پانویس

  1. «بگو: جز خداوند کسی در آسمان‌ها و زمین غیب را نمی‌داند»سوره نمل آیه۶۵
  2. «او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند. جز فرستاده‌ای را که بپسندد»سوره جن آیه۲۶ و ۲۷
  3. «آن، از خبرهای غیبی است که به تو وحی نمودیم»سوره آل عمران آیه۴۴
  4. و به شما خبر می‌دهم که در خانه‌هایتان چه می‌خورید و چه می‌اندوزید؛ سوره آل‌عمران آیه: ۴۹
  5. پایگاه اظلاع‌رسانی دفتر آیت الله مکارم
  6. کتاب تفسیر سوره ابراهیم، ص۲۴۹-۲۵۳.
  7. کتاب علم الامام از مرحوم شیخ محمد حسین مظفر؛ کتاب نامبرده که در سال ۱۳۸۳ هجری قمری در نجف چاپ شده، دارای هشتاد و چهار صفحه است و هدف اصلی آن این است که ثابت کند امام به همه چیز -حتی به چیزهایی که در اخبار آمده است که آنها را غیر از خدا هیچ کس نمی‌داند- علم حضوری دارد و در دانستن آنها با خدا شریک است.
  8. کتاب القضاء، ص۵۱. این کتاب از آیت‌الله میرزا محمد حسن آشتیانی است.
  9. این قسمتی است از مکتوبی که ایشان در پاسخ بعضی از اهل منبر قم نوشته‌اند.
  10. بحار، چاپ جدید، ج۲۶، ص۲۱.
  11. اُمراءِ هستی، ص۲۲۴؛ جواهرالولایة، ص۳۲۱.
  12. بحار، چاپ جدید، ج۴۲، ص۲۵۷.
  13. مقاله اقوال علما در علم امام (ع)؛ چاپ شده در علم امام (ع)، ص۴۱۱-۴۱۳.]]
  14. ویژگی‌های علوم ائمه از دیدگاه علمای امامیه
  15. علامه حلی، نهج المسترشدین، ص۶۳. و انوار الملکوت، ص ۲۰۶ و نهج الحق و کشف الصدق؛ ص ۱۶۸ و الوامع الالهیه، ص ۳۳۳ و المسلک فی اصول الدین، ص ۲۰۵ و ۲۰۶ و تجریدالاعتقاد، ص ۲۶۳-۲۶۶ و کشف المراد، ص ۳۸۳.
  16. الذخیرة فی علم الکلام، ص۴۲۹ و شرح جمل العلم و العمل، ص ۱۹۴ و ۱۹۵.
  17. همان، ص ۴۲۹ و ۴۳۰.
  18. شیخ طوسی، الاقتصاد الی الطریق الرشاد، ص۱۹۲. همچنین ر.ک: تلخیص الشافی، ج۱۱، ص۲۴۵.
  19. تلخیص المحصل، ص ۴۱۷.
  20. کلام نوین اسلامی ج۲ ص۳۷۲-۳۸۳.
  21. نک: میر یوسف علی استرآبادی، اسئله یوسفیه، به کوشش رسول جعفریان، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی، تهران، ١٣٨٨؛ المیزان فی تفسیر القرآن، ج٨، ص٣٧٢،ج ١٠، ص٢٠٩؛ ابوالقاسم خویی، البیان فی تفسیر القرآن، مترجمان، محمد صادق نجمی، هاشم هاشم زاده هریسی؛ وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران ١٣٨٨ش، ص٤١٤؛ مجمع البیان، ج٢، ص٦٢٧، ج٥، ص٢٠٠؛ الفیض الکاشانی، تفسیر الصافی، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، بیروت، ١٤٠٢هـ - ١٩٨٢م، ج٢، ص١٢٢.
  22. علم غیب از نگاه قرآن و وحی، ص٣٢٥.
  23. نک: ص۲۱؛ مصنفات شیخ مفید، ج۶، ص۶۱-۷۲.
  24. نک: الشیخ المفید، مصنفات الشیخ المفید، ج۶، اجوبة المسائل الحاجبیة، المسائل العکبریة، تحقیق علی‌اکبر الهی الخراسانی، المؤتمر العالمی لالفیة الشیخ المفید، قم، ۱۴۱۳ه، ص۹.
  25. نک: همان، ص۶۹-۷۲.
  26. ص ۲۶۲ .
  27. نک: اوائل المقالات، ص۲۱.
  28. ص ۲۶۶ .
  29. نک: ابوالفتح محمد بن علی کراجکی، کنزالفوائد، تحقیق، عبدالله نعمة، دارالاضواء، بیروت، ۱۴۰۵ه-۱۹۸۵م، ج۱، ص۲۴۴-۲۴۵.
  30. سید مرتضی علم‌الهدی، الشافی فی الامامة، تحقیق سید عبدالزهرا حسینی خطیب و سید فاضل میلانی، مؤسسه الصادق (ع)، طهران، بی‌تا، چ۲، ۱۴۱۰ه، ج۲، ص۱۵-۱۹؛ سید مرتضی علم الهدی، تنزیه الانبیاء و الائمه (ع)، تحقیق فارس حسون کریم، قم، چ اول، ۱۴۲۲ه، ص۲۷۰؛ سید مرتضی علم الهدی، رسائل الشریف المرتضی، تحقیق سید احمد الحسینی الاشکوری و مهدی رجائی، دارالقرآن الکریم، قم، ۱۴۰۵ه، ج۱، ص۲۸۲، ج۳، ص۱۳۰-۱۳۱.
  31. محمد بن حسن الطوسی، تلخیص الشافی، دارالکتب الاسلامیه، قم، ۱۳۵۳ش،ج۱، ص۲۴۲-۲۴۳، ۲۶۱، ج۳، ص۱۹، ج۴، ص۱۸۲-۱۹۰؛ محمد بن الحسن الطوسی، تمهید الاصول فی علم الکلام، تصحیح، عبدالمحسن مشکاة‌الدینی، دانشگاه تهران، مؤسسه انتشارات و چاپ، تهران، ۱۳۶۲، ص۸۱۰-۸۱۴.
  32. نک: ابوعلی فضل بن الحسن الطبرسی، مجمع البیان لعلوم القرآن، تحقیق، سید هاشم رسولی محلاتی، کتابفروشی علمیه اسلامیه، تهران، ج۱ و۲، ص۸۹۵، ج۳ و۴، ص۴۷۰-۴۷۱-۴۸۱؛ ج۷ و۸، ص۳۶۱، ص۵۰۷، ج۹ و۱۰، ص۵۶۳.
  33. عبدالجلیل قزوینی رازی، نقض، معروف به بعض مثالب النواصب فی نقض بعض فضائح الروافض، تعلیق، میرجلال‌الدین حسینی ارموی محدّث، انجمن آثار ملی، تهران، ۱۳۵۸ش، ص۵۲۹.
  34. محمد بن علی ابن شهرآشوب المازندرانی السروی، متشابه القرآن و مختلفه، تصحیح، شیخ حسن مصطفوی، انتشارات بیدار، قم، ۱۴۱۰ه، ج۱، ص۲۱۱، ج۲، ص۲۷.
  35. نک: محمد حسن نادم، علم امام (ع) مجموعه مقالات، دانشگاه ادیان و مذاهب، قم، ۱۳۸۸ش، ص۷۱۵ – ۷۶۳.
  36. ص ۲۷۰ .
  37. علم غیب از نگاه عقل و وحی .
  38. داستان آنان در تورات همین است و داستان آنان در انجیل؛ سوره فتح، آیه:۲۹.
  39. منابع علم امام از نگاه متکلمان قم و بغداد، ص۷۳ الی ۷۶
  40. محمد حسن مظفر، علم امام (ع) ترجمه علی شیروانی، ص ۷۸ – ۷۹ .
  41. محمد بن حسن حر عاملی، اثبات الهداة بالنصوص و المعجزات ج۷، ص ۴۴۱؛ ناصر مکارم شیرازی و دیگران، پیام قرآن، ج۷، ص ۲۴۹ – ۲۵۰.
  42. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص ۲۵۸؛ محمد باقر مجلسی، بحار الانوار ، ج ۲۶، ص ۵۶ .
  43. امامان علومی دارند که برای دیگران شناخته شده نیست و هر زمانی بخواهند به چیزی آگاهی یابد آگاه می شوند. میرزا حسن لواسانی، نور الافهام ، ج۲ ، ص ۳۹۶.
  44. شیخ مرتضی انصاری، فرائد الاصول، ج ۱، ص ۳۷۴، عبدالغنی عبدالخالق، حجیة السنة، ص ۱۴۴ .
  45. انسان راه و راهنماشناسی، درس نهم؛ ص ۲۶۱.
  46. ابوعبدالله محمد بن محمد بن النعمان العکبری البغدادی، المسائل العکبریة، تحقیق: علی اکبر الهی خراسانی، المؤتمر العالمی لألفیة الشیخ المفید، ج۶، ص ۶۹-۷۱.
  47. شریف مرتضی علم الهدی، تنزیه الأنبیاء، تحقیق: فارس حسّون کریم، ص۲۷۰؛ ابوجعفر محمد بن الحسن الطوسی؛ تلخیص الشافی، تحقیق و تعلیق سید حسین بحرالعلوم، ج۴، ص۱۹۰.
  48. شیخ طوسی، همان، ج۱، ص۲۵۲. البته مرحوم شیخ طوسی در جلد۴ صفحه۱۹۰ این قول را به سید مرتضی نسبت می‌‏دهد و خود تصریح می‌‏کند که در این مسأله نظر و اشکال دارد: «وهذا المذهب هو الذی اختاره المرتضی‏رحمه الله فی هذه المسألة ولی فی هذه المسألة نظر»
  49. البته در این میان، برخی از اندیشمندان همانند سید مرتضی و ابن‌شهرآشوب، پنداشته‏اند که حتی می‏توان بر نفی ادعای فوق، اقامه دلیل کرد، یعنی افزون بر این که دلیلی بر علم غیب مطلق امام‏(ع) وجود ندارد، بلکه علم امام‏(ع) به غیب به تفصیل، مستلزم محذور عقلی است. (ابوجعفر محمد بن علی بن شهر آشوب، متشابه القرآن و مختلفه، ج۱، ص ۲۱۱؛ سید مرتضی، رسائل المرتضی، تحقیق سید احمد حسینی، ج۳، ص۱۳۱).
  50. البته با این تفاوت که علم خداوند ذاتی است، اما علم پیامبر (ص) و امام (ع) به اذن خداوند و ناشی از تعلیم و اعطای الهی است.
  51. بررسی علم امام حسین به شهادت، فصلنامه کلام اسلامی، شماره ۵۲، ص ۱۰۱.
  52. الایضاح با مقدمه آقای ارموی، ص ۱۰۱.
  53. امال الدین و تمام النعمة ، ص۹۹-۱۰۰؛ نقض کتاب الاشهاد، ضمیمه مکتب در فرآیند تکامل ، ص۲۰۹.
  54. اشافی فی الامامة، ج۲، ص۱۵-۱۹؛ تلخیص الشافی، ج۱، ص۲۳۵.
  55. تمهید الاصول ، ص۸۱۰، الشیعة فی المیزان، ص۴۲-۴۳۳.
  56. کنزالفوائد ج۱. ص۲۴۱-۲۴۴.
  57. تلخیص المحصل، ص۴۳۰؛تجریدالاعتقاد، ص۲۶۳-۲۶۶؛ رک: الذخیره، ص۴۲۹.
  58. قواعدالمرام فی علم الکلام، ص۱۷۹؛ النجاة فی القیامة (با تفاوت اندکی این معنا را بیان می‌کند).
  59. شرح اصول کافی؛ ج۲،ص۴۸۲، ۵۱۸ و ۵۶۱.
  60. امامت از دیدگاه امامیه و زیدیه، ص۶۳-۶۴
  61. "اوائل المقالات"، ص ۷۷.
  62. "تنزیه الانبیاء"، ص۱۸۰.
  63. "تمهید الاصول فی علم الکلام"، ص ۸۱۳.
  64. "الاقتصاد الهادی الی الرشاد"، ص۱۹۲.
  65. تلخیص الشافی، ص ۱۸۸.
  66. "کنز الفوائد"، ص ۱۱۲.
  67. "متشابه القرآن و مختلفه"، ج ۱،ص ۲۱۱.
  68. "و انهم خصوا بالعلوم من الله مثل جدهم لانهم لم یدخلوا مکتبا و لاتعلموا من معلم"؛ "همان"، ج۲، ص۵۹.
  69. "فرائد الاصول"، ج۱، ص۳۷۴.
  70. "کتاب الطهارة"، ج ۱، ص ۱۹۱.
  71. و نهان آسمان‌ها و زمین از آن خداوند است؛ سوره هود، آیه: ۱۲۳.
  72. "مجمع البیان فی تفسیر القرآن"، ج۵، ص۳۱۴.
  73. کفایة الاصول، ج ۱، ص ۳۷۳.
  74. نهایة الدرایة فی شرح الکفایة، ج ۱، ص ۶۶۳.
  75. رساله "علم امام»، محمد حسین طباطبائی، ص۷.
  76. "المعارف السلمانیة فی کیفیة علم الامام و کمیته"، ص۴.
  77. علوم اهل بیت ویژگی‌ها ابعاد و مبادی آن، ص۱۳۲-۱۴۸.
  78. بررسی مقایسه‌ای شئون امامت در مکتب قم و بغداد، ص ۱۲۱-۱۲۳.
  79. م۴۱۳ق.
  80. اوائل المقالات،ص۶۷.
  81. م۵۴۸ق.
  82. مجمع البیان، ج۵،ص۳۱۳.
  83. م۶۷۹ق.
  84. شرح‌ نهج‌ البلاغه بحرانی، ج۱، ص۸۴.
  85. م۱۱۱۱ق.
  86. بحار الانوار، ج۲۵، ص۲۶۸، باب "أنهم لا یعلمون الغیب و معناه".
  87. نک: علم امام (مظفر)، ص۱۲؛ مجموعه‌ مقالات علم امام (ع)، ص۲۱-۴۸‌.کتاب‌ معارف السلمانی بمراتب الخلفاء الرحمانی نگاشتۀ سید عبدالحسین لاری در موضوع علم امام (ع)، توسط محمدحسن نادم در مجموعۀ علم امام (ع) _ که شامل مقالات و کتبی‌ دربارۀ‌ علم امام (ع) است _ به‌ چاپ‌ رسیده است.
  88. جن ۲۶ و ۲۷؛او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند* جز فرستاده‌ای را که بپسندد که پیش رو و پشت سرش، نگهبانانی می‌گمارد.
  89. هود ،۴۹؛این از خبرهای غیب است که ما به تو وحی می‌کنیم.
  90. تفاوت نگرش علم کلام و حدیث به علم غیب ص ۵ و ۶ .
  91. "لولا حضور الحاظر و قیام الحجة بوجود الناصر و ماأخذ الله علی العلماء (...) لألقیتُ حبلها علی غاربها". نهج‌البلاغه، خطبه ۳ .
  92. علی (ع) خود را در این عبارت شریف علما خطاب می‌کند (...) .
  93. کدیور، مجله مدرسه، اردیبهشت ۱۳۸۵، ش۳، ص ۹۵.
  94. بقره، ۱۲۴.
  95. بخشی از متن دیجیتال کتاب امامت در وبگاه راسخون
  96. تلخیص المحصل، ص ۴۳۰ رساله الامامة.
  97. قواعد المرام، ص ۱۷۹.
  98. شیعه امامیه و علم امام ص ۱۷۶ الی۱۷۹ .
  99. اوائل المقالات، ص٦٧
  100. رسائل المرتضی، ج١، ص٢٨٢
  101. کنزالفوائد، ص١١٠
  102. کنز الفوائد، ص١١٢
  103. الاقتصاد، ص١٨٠-١٨٣
  104. جواهر الفقه، ص٢۵٨-٢۵۹
  105. اعلام الوری باعلام الهدی، ج١، ص٣٣٥-٣٤٦
  106. الخرائج و الجرائح، ج١، ص١٩-٢٣
  107. تعلیقات علی رساله الاعتقادات، ص٢٢
  108. فرج المهموم، ص٢٢٢
  109. المسلک فی اصول الدین، ص١٨٧-٢٤٤
  110. الالفین فی امامه امیر المومنین، ص١٣٥-١٣٦
  111. کشف الیقین، ص٧٥-٨٢
  112. هدایه الامه الی احکام الائمه، ج١، ص١٣
  113. کتاب القضا، ص٥١-٥٢
  114. نمل، آیه٦٥
  115. او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند. جز فرستاده‌ای را که بپسندد؛ سوره جن آیه۲۶ و ۲۷
  116. المیزان فی تفسیر القرآن، ج١٥، ص٣٩٣
  117. مستدرک سفینه البحار، ج٨، ص٨٠
  118. دفع الریب عن علم الغیب، ص٢٠٥
  119. شیخ انصاری، ج۱، ص۳۷۴.
  120. محقق مشکینی، حاشیه کفایة الاصول، ج۱، ص۴۶۲ و ۴۶۳.
  121. آخوند خرسانی، کفایة الاصول، ص۲۷۹.
  122. محمد حسین اصفهانی، نهایة الدرایة فی شرح الکفایة، ج۱، ص۶۶۳.
  123. «بی‌گمان، تنها خداوند است که دانش رستخیز نزد اوست...»؛ سوره لقمان، آیه ۳۴.
  124. محمد حسین مظفر، علم الإمام و کمیته و کیفیته عن طریقی العقل و النقل، ص ۱۲ و ۱۳؛ نیز علی شیروانی، پژوهشی در باب علم امام، ص۳۷،۳۶.
  125. گستره علم امام در اندیشه علمای شیعه، فصلنامه تحقیقات کلامی، شماره ۳، ص۴۱-۴۶.
  126. گستره علم امام از دیدگاه آیات و روایات.
  127. علامه حلی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص ۱۵۸
  128. علامه حلی، نهج الحق، ص ۱۵۹ – ۱۶۰.
  129. و بنده‌ای از بندگان ما خضر را یافتند که به او از نزد خود بخشایشی داده و او را از پیش خویش دانشی آموخته بودیم؛ سوره کهف؛ آیه ۶۵.
  130. آملی، تفسیر المحیط‌ الاعظم و البحر الخضم، ج ۸، ص ۵۸.
  131. شیخ صدوق، التوحید، ص ۱۳۸.
  132. حرعاملی، الفصول المهمه فی اصول الائمه، ج۱، ص۹۵.
  133. مظفر، علم الامام (ع)، ص ۱۳.
  134. علم غیب و علم لدنی پیامبر، فصلنامه حضور، شماره ۸۸ ص ۴۰ تا ۷۰.
  135. علم غیب از دیدگاه فریقین؛ ص ۱۲۴
  136. شیخ مفید، اوائل المقالات، ص ۷۷.
  137. طبرسی، مجمع البیان، ج 3۳ ص ۲۰۳.
  138. مرحوم شیخ انصاری، فرائد الاصول، ج ۱، ص ۳۷۴ تنبیه دوم.
  139. مجلسی، مرأة العقول، ج ۱، ص ۱۸۸.
  140. آخوند، خراسانی، کفایة الاصول، ج ۱، ص ۳۷۳.
  141. ابن‌شهرآشوب، محمد، متشابه القرآن و مختلفه، ج ۱، ص ۲۱۱.
  142. اصفهانی، محمد حسین، نهایة الدرایه فی شرح الکفایة، ج ۲، ص ۲۱۲.
  143. عسکری امام‌خان، منشأ و قلمرو علم امام، فصل پنجم.
  144. مفید، اوائل المقالات، ۱۴۱۱: ۶۸.
  145. ابن بابویه، معانی الاخبار، ۱۳۶۱: ۱۰۱.
  146. همو، کمال الدین و تمام النعمه، ۱۳۶۱: ۲، ۵۷۳.
  147. کراجکی، ۱: ۱۴۱۰، ۳۷۰؛ همو، ۲، ۶۱ .
  148. بحرانی، شرح نهج البلاغه، ۱۳۷۸: ۱، ۸۵). (...) (همو، ۳، ۱۴۰؛ همو، شرح ابن میثم علی مائة کلمة لأمیرالمؤمنین علی بن ابی طالب، ۱۳۴۹: ۲۴۷).
  149. ابن طاووس، کشف المحجة لثمرة المهجة، ۱۳۴۹: ۹۰ .
  150. همو، الطرائف فی معرفه مذاهب الطوائف، ۱۴۰۰: ۱، ۱۳۶.
  151. فیض کاشانی، ۱۴۰۶، ۲، ۷۵ .
  152. قصص: ۷؛و به مادر موسی الهام کردیم.
  153. مجلسی، بحارالانوار، ۱۳: ۱۴۰۴ ، ۵۲).
  154. رعد: ۲۸؛با یاد خداوند دل‌ها آرام می‌یابد.
  155. مجلسی، مرآة العقول، ۱۴۰۴، ۳، ۱۳۸-۱۳۶ .
  156. ابن شاذان، ۱۳۶۳: ۴۶۱ .
  157. رابطه الهام و تحدیث در علم امامان شیعه، فصلنامه کلام اسلامی، شماره ۹۴ ص ۶۲ - ۶۶.
  158. «... جز فرستاده‌ای را که بپسندد»سوره جن آیه۲۶ و ۲۷
  159. شرح اصول کافی مولی محمد صالح مازندرانی، پاورقی جلد ۵، صفحه ۱۸۷.
  160. شرح اصول کافی مولی محمد صالح مازندرانی، پاورقی ج۶، ص۳.
  161. علم برگزیدگان در نقل و عقل و عرفان؛ ص: ۹۰-۹۲.
  162. کلینی، ۱۳۶۵: ۱ / ۱۷۳.
  163. همان: ۲۲۷.
  164. قاضی نعمان، ۱۳۸۵: ۱ / ۵۰.
  165. کلینی، ۱۳۶۵: ۱ / ۲۵۷ .
  166. م. ۲۰۸ق.
  167. نجاشی، ۱۴۰۷: ۴۴۶؛ حلی، ۱۴۱۱: ۱۸۴.
  168. طوسی، ۱۳۴۸: ۲۷۸.
  169. اشعری، ۱۳۶۱: ۹۸ ـ ۹۷.
  170. کلینی، ۱۳۶۵: ۱ / ۱۷۶.
  171. همان: ۲۷۱.
  172. همان: ۲۶۹.
  173. همان: ۲۶۸.
  174. کلینی، ۱۳۶۵: ۱ / ۲۷۱.
  175. همان: ۱۷۶؛ صفار، ۱۴۰۴: ۳۲۰.
  176. همان: ۲۳۱.
  177. همان: ۲۳۲.
  178. کلینی، ۱۳۶۵: ۱ / ۲۷۲ ـ ۲۷۱.
  179. صفار، ۱۴۰۴: ۲۳۳ ـ ۲۳۱.
  180. تبیین معنایی اصطلاح علمای ابرار با تأکید بر جریانات فکری اصحاب ائمه ص ۶۷ الی ۷۳ .
  181. مفید‌، ۱۴۱۳ (ج) ، ص ۶۷.
  182. فیض کاشانی، ۱۳۸۳، ص ۱۸۸.
  183. مکدرموت، ۱۳۷۲، ص ۱۴۵.
  184. مفید، ۱۴۱۳ (ج) ، ص ۳۸؛ مکدرموت، همان.
  185. مفید، ۱۴۱۳ (ج) ، ص ۶۷‌.
  186. همان، ص ۶۸.
  187. ص ۷۵.
  188. طباطبائی، ۱۴۱۷، ج ۷، ص ۱۲۵ و ۱۲۶.
  189. طباطبائی، بی‌تا (ب) ، ص ۲۱۳.
  190. م ۳۱۱ ق.
  191. مفید، ۱۴۱۳ (ج) ، ص ۷۷‌.
  192. طباطبائی، بی‌تا (ب) ، ص ۲۱۳.
  193. طباطبائی، 1374، ج 15، ص 564.
  194. همان، ص ۵۴۶.
  195. طباطبائی، ۱۴۱۷، ج ۱۶، ص ۲۹۴.
  196. همان، ج ۱۹، ص ۲۲۶.
  197. طباطبائی، بی‌تا (الف) ، ص ۱۳۹.
  198. طباطبائی، ۱۳۷۴‌، ج ۱۸‌، ص ۲۹۱.
  199. رخشاد، بی‌تا، ص ۱۹۷.
  200. طباطبائی، ۱۴۱۷، ج ۱، ص ۱۱۶ و ۱۱۷.
  201. صفحه ۷۷ .
  202. مفید، بی‌تا (الف) ، ج ۱، ص ۵۱ .
  203. مفید، ۱۴۱۳ (ج) ، پاورقی‌ ۳۸.
  204. مفید‌، بی‌تا (ب) ، ج ۱، ص ۲۶ و۳۵۹.
  205. ر.ک: مفید، ۱۴۱۳ (ب) ، ص ۶۹ و ۷۲.
  206. صفحه ۷۹ .
  207. علم امام از دیدگاه شیخ مفید و علامه طباطبائی، فصلنامه نامه جامعه، شماره ۱۱۶ ص ۷۴.
  208. امامان (ع) گاهی از دل برخی از مردم خبر داشتند و رویدادها را پیش از وقوع می دانستند، ولی این از ویژگی‌های ضروری و از شرایط امامت ائمه (ع) نمی‌باشد؛ بلکه بدین وسیله خداوند آنان را گرامی داشته و داناترین مردم قرار داده است تا وسیله پیروی و اطاعت از آنان باشد. امّا شایسته نیست به کسانی که علم آنان به وسیله دیگری آموزش داده شده یا افاضه گردیده است، عالِم به غیب گفته شود؛ زیرا صفت عالم به غیب سزاوار کسی است که ذاتاً و بدون استمداد از دیگری به حقایق امور و جهان هستی دانا و آشنا باشد. این سخن، دیدگاه بسیاری از علمای شیعه است، مگر تعداد کمی از مفوّضه و کسانی که غلوّ کنندگان که به آنان پیوسته‌اند.
  209. من به شما نمی‌گویم که گنجینه‌های خداوند نزد من است؛ و غیب نمی‌دانم؛ سوره هود، آیه: ۳۱.
  210. اگر غیب می‌دانستم خیر بسیار می‌یافتم و هیچ بلا به من نمی‌رسید؛ سوره اعراف، آیه: ۱۸۸.
  211. دانشنامه موضوعی قرآن
  212. «و اگر غیب می‌دانستم خیر بسیار می‌یافتم و (هیچ) بلا به من نمی‌رسید؛ من جز بیم‌دهنده و مژده‌آور برای گروهی که ایمان می‌آورند نیستم»؛ سوره اعراف، آیه ۱۸۸.
  213. «و با دست خویش خود را به نابودی نیفکنید و نیکوکار باشید که خداوند نیکوکاران را دوست می‌دارد»؛ سوره بقره، آیه ۱۹۵.
  214. آگاهی امامان از غیب، ص ۹۵-۹۸.
  215. «بی‌گمان، تنها خداوند است که دانش رستخیز نزد اوست و او باران را فرو می‌فرستد و از آنچه در زهدان‌هاست آگاه است و هیچ کس نمی‌داند فردا چه به دست خواهد آورد و هیچ کس نمی‌داند در کدام سرزمین خواهد مرد؛ بی‌گمان خداوند دانایی آگاه است».
  216. محمد صادق عظیمی، سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی، ص۱۳۰.
  217. کنکاشی در کیفیت و سرچشمه‌های علم امام.
  218. سیر شکل‌گیری مفهوم علم امام
  219. کلام شیعه کلام معتزله، ص۱۴۶و۱۴۷.
  220. بصائرالدرجات، ص ۲۸۰ .
  221. رازی، تفسیر مفاتیح الغیب، ج۲ ،ص۲۷۳؛ همو، المطالب العالیة من العلم اإلالهی، تحقیق دکتر حجازی سقا چاپ اول،بیروت : دار الکتاب العربی، ۱۴۱۷ق ، ج۳ ،ص۲۷۵.
  222. تبیین فلسفی عرفانی از مسئله ایمان به غیب؛ ص ۳۰.
  223. (غلاه، کسانی که امامان (ع) را از حدود موجود امکانی خارج دانسته و برخی از صفاتی را که اختصاص به خدا دارد بر آنان ثابت می‌دانند)
  224. وبگاه پرسمان.
  225. او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند جز فرستاده‌ای را که بپسندد که پیش رو و پشت سرش، نگهبانانی می‌گمارد؛ سوره جن، آیه: ۲۶ - ۲۷.
  226. غلاه، کسانی که امامان (ع) را از حدود موجود امکانی خارج دانسته و برخی از صفاتی را که اختصاص به خدا دارد بر آنان ثابت می‌دانند.
  227. نهج البلاغه خطبه صدو بیست و چهار، شرح نهج البلاغه ابن میثم.
  228. اوائل المقالات ص:۳۸؛ بحار الأنوار؛ ج۱۰، ص ۲۶.
  229. مجمع البیان: ج۳، ص ۲۶۱ و ج۵ ص ۲۰۵.
  230. متشابهات القرآن،ص ۲۱۱.
  231. شرح نهج البلاغه ابن میثم؛ ج ۱، ص۸۴ و ج۳، ص۱۴۰.
  232. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید؛ ج ۱، ص ۴۲۷.
  233. دلائل الصدق مظفر:۳۴۳.
  234. علم الامام: ۴۷.
  235. المیزان: ج۲۰ ص ۱۳۱ - ۱۳۲.
  236. تفسیر نمونه، ج ۱۰، ص ۷۳.
  237. دانش آن، تنها نزد پروردگار من است؛ هیچ کس جز او در زمان آن از آن پرده بر نمی‌دارد؛ سوره اعراف، آیه ۱۸۷.
  238. تفسیر نمونه، ج ۷، ۴۳.
  239. وبگاه پرسمان
  240. وبگاه پرسمان
  241. اوائل المقالات، ص۷۷.
  242. بنیاد فرهنگی امامت