دیدگاه‌های دانشمندان فلسفه و حکمت اسلامی در باره علم غیب چیست؟ (پرسش)

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
دیدگاه‌های دانشمندان فلسفه و حکمت اسلامی در باره علم غیب چیست؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ علم غیب
مدخل اصلیعلم غیب

دیدگاه‌های دانشمندان فلسفه و حکمت اسلامی در باره علم غیب چیست؟ یکی از سؤال‌های مصداقی پرسشی تحت عنوان «دیدگاه‌های دانشمندان مسلمان در باره علم غیب چیست؟» است. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی علم غیب مراجعه شود.

عبارت‌های دیگری از این پرسش

  • فلاسفه و حکما چه دیدگاهی راجع به علم غیب داردند؟
  • جمع‌بندی آراء فلاسفه راجع به علم غیب چیست؟
  • مکاتب فلسفی چه دیدگاهی راجع به علم غیب دارند؟
  • آیا طبق آراء حکما و فلاسفه اطلاع از غیب امکان دارد؟
  • بنابر نظر فلاسفه چگونه اطلاع از غیب امکان دارد؟

پاسخ نخست

جعفر سبحانی

آیت‌الله جعفر سبحانی در کتاب «منشور جاوید» در این باره گفته است:

  1. شیخ الرئیس ابوعلی سینا در کتاب "اشارات" در "نمط هشتم" می‌‏گوید: اگر عارفی از غیب خبر داد و آینده، درستی آن را ثابت کرده او را تصدیق کن و به او ایمان بیاور زیرا چنین آگاهی‌‏ای یک رشته اسباب طبیعی دارد. و نیز در تنبیهات این نمط، به برهان این مطلب اشاره کرده و می‌‏گوید: وقتی اشتغالات روح از طریق حواس کم شد، برای روح انسان فرصتی دست می‌‏دهد که خود را از دست قوای طبیعی خلاص کرده و به جانب قدس پرواز کند و صورت‏‌هایی را در آنجا ببیند و این حالت گاهی در خواب و در حال بیماری به انسان عادی نیز رخ می‏‌دهد. و نیز در جای دیگر می‌‏گوید: اگر به تو گفتند که فلان عارف کاری انجام می‏‌دهد و یا به جسمی حرکت می‏‌بخشد یا خود حرکتی می‌‏کند که از توانایی دیگران بیرون است این سخن را انکار مکن زیرا برای این کار یک سلسله اسباب، وجود دارد که اگر تو نیز از آن راه وارد شوی به همان مقصد می‏رسی. و باز می‌‏گوید: تجربه و آزمایش به روشنی ثابت کرده است که انسان در موقع خواب می‌‏تواند با جهان خارج تماس بگیرد و اطلاعاتی کسب کند، اکنون چه مانعی دارد که انسان در موقع بیداری دارای چنین قدرتی باشد و تجربه و آزمایش نیز این حقیقت را ثابت کرده است.
  2. شیخ شهاب الدین سهروردی که در فلسفه الهی و ریاضات نفسانی عملی، کم نظیر بود درباره آگاهی انسان از غیب، چنین می‏‌گوید: هر وقت شواغل حواس ظاهری کاهش یافت در این وقت، نفس انسان از دست قوای طبیعی رهایی جسته و بر یک سلسله امور غیبی تسلط می‏‌یابد سپس می‏‌گوید: اگر انسان‌‏های کامل مانند پیامبران و اولیا از غیب خبر می‌‏دهند، به خاطر نوشته‏‌هایی است که می‌‏بینند و یا امواج و یا صداهای دل‌انگیز و هولناکی است که می‌‏شنوند و یا صورت‏‌هایی است که مشاهده می‌‏کنند و با آنان سخن می‌‏گویند و سپس از غیب خبر می‌‏دهند.
  3. صدرالمتألهین در تعالیق خود بر حکمت اشراق امکان آگاهی از غیب را به گونه‌ای مشروح مورد بحث قرار داده و می‌گوید: نفس بر اثر اتصال با جهان عقل، و یا عالم مثال (جهان صور اشیاء)، آگاهی‌‏هایی کسب می‌‏کند. سپس مطلب را با براهین عقلی روشن می‏‌سازد.

هدف از نقل این کلمات این است که روشن گردد دانشمندان علوم بشری از گذشته و حال، آگاهی از غیب را برای بشر یک امر ممکن، بلکه واقع شده تلقی می‏‌کنند، جایی که آگاهی از غیب برای بشر معمولی ممکن، بلکه واقع شده باشد در امکان آن برای پیامبران و امامان معصوم جای شک و تردیدی باقی نخواهد ماند.»[۱].

پاسخ‌ها و دیدگاه‌های متفرقه

۱. آیت‌الله مصطفوی؛
آیت‌الله سید حسن مصطفوی و حجت الاسلام و المسلمین مروی در مقاله «دلایل عقلی و نقلی علم غیب امامان معصوم» در این‌باره گفته‌اند:

«فیلسوفان مسلمان آگاهی از غیب را‌ دارای‌ امکان وقوعی می‌دانند:

  • ابن‌سینا می‌گوید: :آن‌گاه که اشتغالات‌ روح‌ از‌ طریق حواس کم شد، روح فرصتی می‌یابد‌ تا‌ از چنگال قوای طبیعی خلاص و به جانب قدس پرواز کند و صورت‌هایی از غیب‌ در‌ او نقش می‌بندد و این حالت‌ گاهی‌ در خواب‌ و گاهی‌ در‌ بیماری پدید می‌آید".[۲]. ابن‌سینا با سود جُستن از‌ تجربه‌ و قیاس که مستظهر به حالت وجدانی است، می‌گوید: "تجربه و قیاس به ما می‌گویند‌ که‌ انسان در موقع خواب می‌تواند‌ با‌ جهان‌ خارج در تماس‌ بوده‌، بر آن آگاهی یابد‌. با‌ توجه به این حقیقت، مانعی ندارد که انسان به هنگام بیداری نیز دارای چنین‌ توانایی‌ باشد"[۳]. (...)
  • شیخ اشراق (...) در خصوص آگاهی از غیب، در فصلی تحت عنوان سبب انذارها و اطلاع بر‌ مغیبات‌ می‌گوید: "هرگاه اشتغالات حواس ظاهر کم شود و نفس انسان از چنبرۀ قوای طبیعی رها شود، نفس توانایی بر امور غیبی پیدا می‌کند و گواه بر این امور، خواب‌های صادق است‌ که‌ برای انسان رخ می‌دهد. از منظر او نور اسفهبد، که همان نفس انسانی است، آن‌گاه که از جهات شواغل قوی حسی رهایی یابد‌ و حس‌ باطن هم ضعیف شود، در‌ حقیقت‌ نفس از برازخ (اجسام) رها می‌شود و به برازخ علوی متصل می‌شود و در آنجا بر مغیبات اطلاع می‌یابد"[۴]. همو دربارۀ اطلاع‌ پیامبران‌ و اشخاص کمّل از غیب‌ می‌گوید‌: "اطلاع انبیا و اشخاص کمّل از غیب به‌دلیل نوشته‌هایی است که آنان می‌بینند‌ و یا‌ صداهای دل‌انگیز و هول‌ناکی است که می‌شنوند و یا صورت‌هایی که مشاهده می‌کنند و با ایشان سخن می‌گویند"[۵].
  • صدر المتألهین ضمن پذیرش دیدگاه فیلسوفان قبل از خود دربارۀ اطلاع افراد کمّل از غیب، با‌ تفصیل‌ در این‌باره به بیان دیدگاه خود پرداخته است. او با ارائۀ تفاوت‌های وحی و الهام بر این باور است که‌ نفس انسانی بر اثر اتصال با جهان عقل و یا عالم مثال‌ - که‌ شیخ‌ اشراق به‌طور جدی بر آن اصرار دارد و ابن‌ سینا منکر آن است - آگاهی‌هایی کسب می‌کند و در ادامه این ‌‌ادعا‌ را مدلل و با براهین عقلی روشن می‌سازد، پیداست که بیان تفصیلی همۀ آن‌ مطالب‌ با‌ حجم این پژوهش سازگار نیست و دیدگاه ملاصدرا حواشی وی در دو فصل سبب انذارها و اطلاع‌ بر مغیبات و بیان اقسام مغیباتی که افراد کمل توانایی بر دریافت آنها دارند‌، در مقالۀ پنجم از‌ کتاب‌ شرح حکمه الاشراق، جای هیچ ابهامی باقی نمی‌گذارد که دریافت امور غیبی امری شدنی است.
بنابراین، دانشمندان، خواه فیلسوفان و خواه روان‌شناسان در این جهت تردیدی ندارند که انسان توانایی دارد که‌ از مغیبات مطلع شود. نکته‌ای که نباید از آن غفلت نمود؛ چنان‌که ملاصدرا در تعلیقات بر حکمه الاشراق آورده است، آگاهی پیامبران و همچنین امامان معصوم از غیب، غیر از طرق عادی‌ است‌ و اشتراک در نتیجه گواه بر اتخاذ دو روش نیست و آنچه در خصوص اطلاع افراد عادی بر غیب بیان شد، تنها برای این بود که استبعاد ادعای دانستن غیب از اذهان‌ زدوده شود»[۶].
۲. حجت الاسلام و المسلمین دکتر نادم؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر محمد حسن نادم، در کتاب «علم غیب از نگاه عقل و وحی» در این‌باره گفته‌ است:

«انسان برخوردار از نفسی است به نام نفس ناطقه که اعلی مراتب نفوس ارضی را دارار است، می‌تواند با نفوس عالیه ارتباط برقرار کند و آنچه را در آن نفوس عالیه وجود دارد در خود مرتسم یابد. از ویژگی های این نفس ناطقه انسانی تجرد ذاتی است که بنابر سنخیتی که با دیگر نفوس مجرد دارد مایل به اتصال به اصل خویش است، اگر چه علایق مادی مانع از این اتصال باشد. چنانچه این موانع برطرف شود، نفس به مبادی عالیه اتصال پیدا می‌کند و صوری که در آن مبادی موجود است در او منعکس می‌شود، گویا اینکه نفس آدمی نقش آیینه را ایفا می‌کند که هرچه صاف و شفاف تر از کدورات مادی و عنصری باشد از انعکاس بهتر و زیباتری برخوردارد است[۷]. همانطور که ارتباط و اتصال به عوالم غیبی در خواب ممکن است، در بیداری هم ممکن است و آگاهی از غیب تحقق پیدا می‌کند. البته این آگاهی از نظر فلاسفه مبتنی بر دو مقدمه بود:

  1. اینکه وجود کلیه صور جزئیات در مبادی عالیه "نفوس فلکی" وجود دارد.
  2. اینکه نفس به جهت سنخیتی که با آن مبادی دارد "تجرد" قادر به آگاهی یافتن از آنچه در آن مبادی وجود دارد می‌باشد.
بنابراین از مجموع مبانی و مطالب ارائه شده در مکاتب فلسفی، به این نتیجه میرسیم که علاوه بر همگانی بودن اطلاع از غیب، افرادی همچون اولیاء الهی از این موهبت بیش از دیگران، و پیامبران از همه بیشتر برخوردار هستند، تا جایی که نمی‌توان محدودیتی برای اطلاع آنها از غیب قائل شد، این واقعیت از دیدگاه فلاسفه عقلاً و نقلاً قابل استدلال و برهان قرار گرفت»[۸].
۳. حجت الاسلام و المسلمین کرد فیروزجایی؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر اسدالله کرد فیروزجایی در مقاله «علم غیب از دیدگاه حکما و شریعت اسلامی» در این‌باره گفته‌اند:
  1. «ابن‌ عربی در آثار متعدد خود به این مسئله نگریسته، بر این نکته تأکید دارد که با ختم نبوت تشریعی نبوت انبائی "خبر دادن از غیب" منقطع نگردید. وی معتقد است ولایت خاتمه پیدا نکرده، اولیا می‌توانند با عالم غیب در ارتباط باشند؛ ابن‌ عربی، ضمن اعتقاد به اصل کشف و شهود، بر این باور است که در معرفت‌شناسی عرفانی با ختم نبوت ولایت استمرار داشته، به "ولیّ" الهام می‌شود که خاصیت وحی را دارد مگر اینکه وحی تشریعی نیست.(...) ابن‌ عربی در جاهای متعدد کتاب گرانسنگ "فتوحات" به مسئلة ارتباط با عالم غیب از طریق الهام پرداخته است که به بعضی از آنها اشاره می‌شود. وی می‌نویسد: «جازَ بَلْ وَقَعَ وَ صَحَّ أن یخاطب الحق جمیع الموجودات و یوحی إلیها من سماء و ارض و جبال و غیر ذلک من الموجودات»[۹]. در این عبارت، ابن‌ عربی نه تنها حکم به جواز ارتباط با غیب را می‌پذیرد بلکه می‌گوید چنین امری واقع شده است. وی معتقد است که خداوند می‌تواند به همه موجودات وحی کند. البته این نکته مورد توجه است و نباید غفلت شود که ابن‌ عربی قائل به انقطاع وحی تشریعی است؛ در نظر ابن‌ عربی، آنچه می‌تواند بر موجودات وحی شود وحی الهامی است که با انقطاع نبوت منقطع نگردید. او در موارد دیگری نیز، مسئله الهام شدن به موجودات را گوشزد می‌کند.
  2. شهاب‌الدین سهروردی؛ باور شیخ اشراق بر این است که با توجه به برجستگی‌ها و ویژگی‌های خاصّی که در انسان وجود دارد، آدمی می‌تواند به ماورای طبیعت یعنی غیب بار یابد. مطلبی که شاید بیشتر حکیمان در آن اتفاق نظر دارند، این است که اوّلاً، از ویژگی‌هایی که خدا آن را در سرشت آدمی نهاده، آن است که می‌تواند همه اشیا را درک کند، و ثانیاً، اگر موانعی بین انسان و عقول و ماورای طبیعت به وجود می‌آید، از ناحیه نفس انسان است نه از ناحیة عقول عالی؛ چون از ناحیه آنها هیچ بُخلی در افاضة خیرات وجود ندارد. بنابراین با از بین بردن سیاهی‌ها از نفس و صیقل دادن آن می‌توان به عالم غیب دست یافت. سهروردی رئیس مکتب اشراق از جمله حکیمانی است که با رویکرد تهذیب نفس و صیقل دادن آن از رذالت‌ها و پستی‌ها به مسئله می‌نگرد و بر آن است که انسان با ریاضت و مبارزه با امیال نفسانی می‌تواند به این درجه برسد. او شهود را مبتنی بر تزکیه و تهذیب نفس می‌داند و معتقد است هرگاه انسان بتواند خود را از شواغل ظاهری پیراسته بدارد و از آنچه مانع حق‌نگری او می‌شود خلاص گردد، آنگاه ارتباطش با ماورای طبیعت و عالم غیب برقرار می‌شود. از او چنین نقل شده است: «الانسان اذا قلت شواغل حواسه الظاهرة فقد یتخلص عن شغل التخیل فیطلع علی امور و شهدت بذلک المنامات الصادقة‏‏‏‏»[۱۰]. هرگاه از شواغل ظاهری انسان کاسته شود گاه باشد که از اشتغال به تخیل خود رهایی یابد و در این صورت است که از رازهای نهانی و امور پنهانی عالم آگاه می‌شود و خواب‌های صادقه گواه این امر است. بنابراین مرحوم سهروردی ارتباط با غیب را ممکن دانسته، آن را منوط به صیقل قلبها و برهنه ساختن آن از موانع و تخیلات مادی و غیر ماورائی می‌داند.
  3. ابن‌ سینا؛ رئیس مکتب مشاء، اگر چه یک فیلسوف محض به نظر می‌رسد اما بعضی موارد دیدگاهی اشراقی دارد و مسائل را با مشرب عرفانی تحلیل می‌کند، از جمله این موارد "ارتباط با غیب" است. این فیلسوف بزرگ در نمط دهم اشارات با تحلیل عارفانه از مسئله ارتباط با غیب آن را می‌پذیرد و در فصل‌های متعددی آن را برهانی می‌کند. ابن‌ سینا ارتباط با غیب را ممکن می‌داند و در عین حال، به موانع این ارتباط اشاره می‌کند؛ از جمله: هرگاه نفس مشغول فعّالیّت حسی شود، در آن صورت از تعقل باز می‌ماند. به عبارت دیگر، هرگاه حواس ظاهری مشغول فعالیت شدند، حواس باطنی از فعالیت متوقف می‌شوند؛ چون بین قوا نوعی تنازع وجود دارد. در این صورت، یکی از فعالیت‌های نفس که تعقل باشد از فعالیت باز می‌ایستد[۱۱]. گاهی اوقات نفس انسان از قوه مخیّله منفعل می‌شود؛ یعنی هرگاه قوه مخیّله انسان مشغول حکایتگری باشد، نفس انسان خود به خود تحت تأثیر آن قرار می‌گیرد و از تعقل که کمال لایق آن است باز می‌ماند و فرصت ارتباط با غیب را از دست می‌دهد[۱۲]. ابن سینا نظر صریح خود را در این رابطه چنین می‌نگارد: اگر به تو خبر رسید از عارفی که از غیب سخنی گفت و درست بود، تصدیق کن او را بر تو مشکل نباشد ایمان به او؛ زیرا که برای این امر در مسیر طبیعت اسباب معلوم است. بدین ترتیب ابن سینا در پی آن است ثابت کند در عالم طبیعت از روش طبیعی هم می‌توان امکان ارتباط با غیب را ثابت کرد[۱۳].
  4. ملا صدرا بنیانگذار حکمت متعالیه در آثار متعدد خود به دغدغه ارتباط با غیب پرداخته، آن را به عنوان امری مسلّم پذیرفته است؛ او در "شواهد الربوبیه" ارتباط با غیب را امری ممکن دانسته، همانند دیگر فیلسوفان و عارفان معتقد است که هرگاه انسان روح خویش را به نور ایمان جلا دهد و موانع و حجاب‌های تجلّی انوار الهی را برطرف سازد، حقایقی بر آدمی آشکار می‌گردد که در غیر این صورت برای او امکان‌پذیر نبود. ملا صدرا همچنین رؤیای صادقه را از مصادیق علم غیب و مرگ را مصداق حقیقی کشف الغطاء می‌داند، لحظه‌ای که در آن لحظه انسان از ظرف شواغل حسی و مادی، به کلی، خارج می‌شود وی در مورد مرگ چنین می‌نویسد: «فیکون تارة عندالمنام فیظهر به ماسیکون فی المستقبل و تمام ارتفاع الحجاب یکون بالموت و به ینکشف الغطاء»[۱۴]. صدر المتألهین در جواب کسانی که قائل به عدم امکان ارتباط با غیب در عصر خاتمیت هستند، می‌نگارد: بعید نیست که بر آن غیب برخی رسولان، از فرشتگان و بشر، آگاهی یابند ... بلکه امتناعی نیست علم به‌ غیب برای عموم باشد. نکته دیگر اینکه عرفا و حکمای الهی با الهام از قرآن و روایات اهل‌ بیت (ع) مراحل سیر و سلوک معنوی، که همان مراحل اتصال به عالم غیب است، را به چهار مرحله تقسیم می‌کنند که تنها مرحله پایانی از آن چهار مرحله مخصوص انبیا است و با ختم نبوت ختم می‌گردد. و بقیه مراحل همچنان گشوده‌اند. آن مراحل عبارتند از: (الف) سفر من الخلق الی الحق: در این سفر سالک مسیرش را از کثرت و نگرش به آن آغاز می‌کند و به سوی ذات خداوند ادامه می‌دهد. در این سفر هر کس به اندازه توان و قدرت و زاد و توشه خویش طی طریق می‌کند. (ب) سفر من الحق الی الحق: در این مرحله از سفر سالک و مسافر کوی خدا از مظاهر و نمادهای حق به سوی حق حرکت می‌کند تا به حق مطلق برسد. (ج) سفر بالحق فی الحق: مسافر در این مرحله از سفر به سبب حق و لطف الهی، بدون اینکه خود آگاهی تامّ به سیر خود داشته باشد، به سوی حق انجام می‌گیرد. رهپویان این سفر مصداق حدیث قدسی‌اند که می‌فرماید: اولیائی تحت قبائی ولایعرفهم غیری.

(د) سفر من الحق الی الخلق بالحق: در این مرحله از سفر، سالک با برنامه‌ها و قوانین از طرف خدا به سوی بندگانش می‌آید تا آنها را هدایت کند؛ این سفر از وحدت به کثرت سفر آغاز می‌شود تا کثرت را به سوی وحدت سوق دهد[۱۵]. از این سفرهای چهارگانه، تنها، سفر چهارم مخصوص پیامبران است که با خاتمیت پیامبر اسلام (ص) خاتمه یافت اما سه سفر دیگر هدف بعثت انبیا است؛ یعنی همه انبیا (ع) آمدند تا بشر را به سوی حق کوچ دهند. بر این اساس، شهید مرتضی مطهری می‌نویسد: حقیقت این است که اتصال به غیب و شهود ملکوتی، شنیدن سروش غیبی و بالاخره "خبر شدن" از غیب، نبوت نیست بلکه نبوت خبر باز آوردن است و نه هر که او را خبر شد، خبر باز آورد[۱۶]. همچنین عرفا نبوت را به نبوت تشریعی و انبائی یا نبوت عام و خاص تقسیم می‌کنند؛ نبوت تشریعی همان است که به نبوت اصطلاحی مشهور است و نبوت انبائی آن است که از حقایقی که ولی خدا بدان دست یافته است، خبر دهد. این نوع نبوت پس از ختم نبوت تشریعی نیز ادامه دارد. پس ختم نبوت به معنای بسته شدن درهای آسمان نیست.

  1. مرحوم سبزواری در تعلیقه بر شواهد الربوبیه می‌نویسد: «ان النبوة التشریعیة انقطعت و اما التعریفیة فکُلُّ من هؤلاء الطوائف الثلاث فیها شریک اعنی: الاوصیاء من الائمة المعصومین (ع) و الاولیاء التابعین»[۱۷]. نبوت تشریعی قطع گردید اما نبوت تعریفی "انبائی" هر یک از سه طایفه "پیامبران، اوصیا و تابعین" در آن شریک هستند. مرحوم سبزواری نبوت و نزول وحی تشریعی توسط فرشته را منقطع می‌داند اما نبوت تعریفی را مختص پیامبران ندانسته، معتقد است به اولیای معصومین (ع) هم وحی الهام می‌شود. بنابراین، آنچه از دیدگاه‌های عرفا و فلاسفه به دست می‌آید، آن است که ارتباط با غیب امری است ممکن و خلل ناپذیر»[۱۸].
۴. حجت الاسلام و المسلمین بهدار؛
حجت الاسلام و المسلمین محمد رضا بهدار در مقاله «گستره علم امام در اندیشه علمای شیعه» در این‌باره گفته‌ است:
  • «امام خمینی: از دیدگاه ایشان خداوند متعال، انسان کامل و آدم نخستین را بر صورت جامع خویش آفریده و او را آیین اسما و صفات خویش قرار داد. همه اسمای حق در نشئه انسانی ظاهر گشت و انسان به رتبه احاطه و جمع رسید. انسانِ کامل، جامع همه مراتب عقلی، مثالی و حسی بوده وعوالم غیب و شهود و آنچه در آنهاست در او منطوی است، چنانچه خداوند ﴿وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء كُلَّهَا[۱۹] انسان کامل با وحدت خود، واجد همه مراتب غیب و شهود بوده و با بساطتش جامع همه کتاب‌های الهی است.[۲۰] ایشان علم امام (ع) به امور خارجی و رویدادها را بر دو قسم می‌داند و در بیان قسم اول آن معتقد است، امام در هر گونه شرایطی، به حقایق جهان هستی، به اذن خدا علم دارد؛ اعم از این که تحت حس باشند یا بیرون از دایره حس؛ مانند موجودات آسمانی و حوادث گذشته و وقایع آینده؛ چرا که از راه عقل، براهینی است که به موجب آنها امام به حسب مقام نورانیت خود، کامل‌ترین انسان عهد خود و مظهر تام اسما و صفات خدایی و بالفعل به همه چیز عالم و به هر واقعه شخصی آشناست و به حسب وجود عنصریِ خود به هر سوی توجه کند،برای وی حقایق روشن می‌شود. گویا علم که به آنان داده شده، دو گونه است؛ بعضی از آنها مثل بدیهیات ماست که از نظرشان غایب نمی‌شود و بعضی دیگر از آن محتاج به تأمل و توجه است، به گونه‌ای که هر گاه خواستند بدانند می‌دانند: «إِذَا شَاءُوا أَنْ یَعْلَمُوا علِمُوا»[۲۱]. دومی، مانند ملکه اجتهادی است که شخص مجتهد و فقیه دارد، که در اوقات عادی به آن توجه ندارد، ولی همین که مسئله‌ای یا مسائلی از او پرسیده شد و به حالت نفسانی خود توجه کرد، می‌تواند جواب آن مسائل را بدهد. امام نیز هر وقت به مقام نورانیت خود توجه کند، مطلب را می‌داند [۲۲] ایشان درباره علم تفصیلی امام به زمان و مکان و چگونگی شهادت خویش معتقد است، با توجه به مقام قرب بالای امام، هر چه را بخواهد به اذن خدا می‌تواند بداند و از آن جمله است علم به تفصیل مرگ و شهادت خود با جمیع جزئیات آن.
  • ملاصدرا: در باب دام هن وسیع "علم نبی" تعلیلی دارند که از همان برای گستره علم امام نیز می‌توان استفاده کرد: علم حقیقی همان یقین است که تنها از راه ایجاد زمینه اتصال نفس قدسی با ملائکه به دست می‌آید. اگر نفس، احتجاب به بدن و قوای آن و تعلق به دنیا و اخلاد در زمین نداشته باشد، به مبادی عالی و ملائکه مقربین، به خصوص به روح‌القدس که معلم انبیاست، متصل می‌گردد و در این هنگام، نقوش علمی و صفات کمالی در آن تلألو می‌کند، زیرا میان مجردات حجابی نیست و هیچ منع و تقصیر و بخلی در افاضه وجود ندارد، زیرا این امور از ویژگی‌های عالم ماده است.[۲۳]»[۲۴].
۵. حجج الاسلام و المسلمین اعرابی و بخارایی‌زاده؛
حجج الاسلام و المسلمین غلام حسین اعرابی و سید حبیب بخارایی‌زاده در مقاله «علم غیب امامان در آینه عقل» در این‌باره گفته‌ است: «از نظر فلاسفه، انسان آن قابلیت را دارد که در سیر تکاملی خویش به درجه‌ای از تجرد نائل شود که بتواند با موجود مجردی که مخزن تمامی علوم است ارتباط برقرار کند و از همه علوم وی بهره‌مند گردد؛ یعنی عالم به غیب گردد»[۲۵].

{{پاسخ پرسش | عنوان پاسخ‌دهنده = ۶. حجت الاسلام و المسلمین لطیفی؛ | تصویر = 11213.jpg | پاسخ‌دهنده = رحیم لطیفی | پاسخ = حجت الاسلام و المسلمین رحیم لطیفی در مقاله «علم غیب معصوم» در این باره گفته است:

«اصل تحقق علم غیب برای غیر خدا و اثبات آن برای پیامبر (ص) و امام (ع) از نظر متکلمان برهانی شد، ولی برای روشن شدن زوایای عقلی و همگانی شدن این رهیافت خوب است از دیدگاه فلاسفه و حکما، این باور تحلیل شود.

نگاه فلاسفه به پیامبر (ص) و امام (ع) و نیز اوصاف آنان نگاهی هستی شناسانه است. از دید حکما وجود اولیای الهی در مراتب بالای هستی قرار داردکه لازمه وجودی آنان داشتن اوصافی ویژه مانند علم غیب و عصمت و... است.

حکمای الهی در گام نخست به اثبات اصل امکان رسیدن انسان به علم غیب پرداخته و به دنبال آن به اثبات علم غیب برای پیامبر (ص) و اولیای الهی پرداخته اند.

فارابی به عنوان یکی از بزرگان حکمت مشاء درباره امام (ع) و پیشوای جامعه سخنانی دارد که از امام (ع) شخصیت الهی و فوق العاده ترسیم می‌کند، امام (ع) و رئیس مدینه فاضله باید انسانی باشد که به عقل فعال متصل باشد و کمالاتش به حدی باشد که مردمان در گفتار و رفتار، از او پیروی کنند، ولایت چنین شخصی به حکم خداوند مشروع است، خواه مقبول و مطاع عامه مردم باشد یا نباشد. ریاست چنین شخص شایسته‌ای مانند منصب پزشک است که پزشکی او در گروی مراجعه مردم نیست[۲۶].

فارابی در جای دیگر پس از توضیح معنای امام (ع) می‌گوید: علم و فضایل امام (ع) سر آمد همه است و این اوصاف را همواره دارد خواه مردمان او را بشناسند و از او پیروی کنند یا چنین نباشد.

ابن سینا با یک روش احتیاط آمیز و عالمانه، وجود و شخصیت امام (ع) را به گونه‌ای ترسیم می‌کند که علم وسیع و برتر از لوازم او می‌باشد. ابن سینا نخست اندیشة منصوص بودن امام (ع) را ترجیح می‌دهد. تعیین امام (ع) به واسطه نص و نصب ـ و نه با انتخاب عامه مردم ـ بهتر و مناسب‌تر است و مانع اختلاف و درگیری می‌شود[۲۷].

ابن سینا برای تقریر اوصاف ویژة امام (ع) اقدام به مبناسازی می‌کند، وی در یک تلاش فلسفی حتی اخبار غیبی توسط عارف را نیز ملموس می سازد[۲۸].

وی از لحاظ علم و بهره‌مندی انسان از آن، مردمان را به سه دسته تقسیم می‌کند: یکی انسان‌های عادی که به واسطه معلم کسب علم می‌کنند؛ یکی انسان‌های برتر که صاحب حدسند و یکی انسان ویژه. وی می‌نویسد: «و شاید کسی بود نادر که چون بخواهد، بی‌معلم اندر یک ساعت از اوائل علوم به ترتیب حدسی تا آخر برسد، از نیک پیوندی وی به عقل فعال، تا او را خود هیچ اندیشه نباید کرد و چنین پندارد که از جایی اندر دل وی همی افکنند، بلکه حق خود این بود، و این کس باید که اصل تعلیم مردمی از وی بود[۲۹].

در جای دیگر امام (ع) را چنین توصیف می‌کند: «وانه اصیل العقل.... و انه عارف بالشریعه حتی لا اعرف منه....»[۳۰].

صدرالمتألهین با توجه به روایاتی که جایگاه نوری امامان (ع) را بیان می‌کند و با نقل سخنان شیخ مفید و شیخ صدوق به تحلیل جایگاه ائمه (ع) می‌پردازد[۳۱].

امام (ع)، حجت و خلیفة الله در دیدگاه حکمت متعالیه، همان موجودی است که روایات به توصیف آن پرداخته‌اند، ملا صدرا داده‌های روایی را با یافته‌های فلسفی مستند می‌کند و برای اوصاف ائمه (ع) از جمله علم وسیع آنان مبنای فلسفی ذکر می‌کند.

ملا صدرا لزوم و منبع علم غیب امام (ع) را اینگونه تحلیل می‌کند.علت اینکه امام (ع) حجت و هادی است، همان امتیازی است که اولین خلیفة الهی حضرت آدم (ع) و دیگر انبیا داشته اند یعنی؛ دریافت مستقیم و بدون واسطه علم و معرفت از خزانه علم الهی.

علامه طباطبایی که در فلسفه، کلام و تفسیر، استاد فن است، علم امام (ع) را به گونه‌ای تقریر می‌فرمایند که هم با برهان و هم با قرآن سازگار و در برابر هر شبهه پاسخگوست[۳۲].

امام (ع) صاحب ولایت کلیه است و علم امام (ع) به اعیان خارجیه و حوادث و وقایع، طبق ادله نقلی و عقلی، بر دو گونه و از دو راه است.

قسم اول: امام (ع) به حقایق جهان هستی، در هر گونه شرایطی به اذن خدا و از راه موهبت، نه اکتساب، آگاه است چه مواردی که حسی هستند و چه موارد غیر حسی مانند موجودات آسمانی و حوادث گذشته و وقایع آینده، دلیل نقلی این ادعا، روایات متواتری در کتاب کافی، بصائر، آثار شیخ صدوق بحارالانوار است. دلیل عقلی آن، براهینی است که به موجب آن، امام (ع) به حسب مقام نورانیت خود، کامل‌ترین انسان عهد خود و مظهر تام اسماء و صفات خدایی است که بالفعل به همه چیز عالم و به هر واقعه شخصی آشناست و به حسب وجود عنصری خود به هر سوی که توجه کند برای وی حقایق روشن می‌شود.

این علم قابل هیچ گونه تخلف و تغییر و خطا نیست، علمی از لوح محفوظ و قضای حتمی خداوند، از همین روی متعلق تکلیف نیست و قصد و طلب امام (ع) بی‌اثر است؛ زیرا انسان‌ها در مواردی که اختیار و اثرگذاری در چیزی دارند مورد تکلیف قرار می‌گیرند. پس علم و آگاهی به قضاء حتمی، در زندگی عملی تأثیر ندارد و تکلیف آور نیست. با این بیان شبهاتی از قبیل اینکه امامان (ع) که به شهادت و یا مسموم بودن غذایی علم داشتند چرا خود را نجات ندادند، روشن می‌شود. از همین روی امام حسین (ع) در آخرین لحظات زندگی می‌فرمود: «رضاً بقضائک وتسلیماً لامرک لا معبود سواک» [۳۳]. و هنگام خروج از مکه فرمود. «رضا الله رضانا اهل البیت»[۳۴].

در این قسم، مشیت الهی نافذ است و «وَ ما تَشاؤُنَ إِلَّا أَنْ‏ يَشاءَ اللَّهُ‏ رَبُ‏ الْعالَمِين‏‏‏»[۳۵]. قرآن از سخن کسانی که در جنگ احد می‌گفتند. اگر یاران کشته شده، پیش ما می‌بودند نمی‌مردند، چنین پاسخ می‌دهد: «لَوْ كُنْتُمْ‏ فِي‏ بُيُوتِكُمْ لَبَرَزَ الَّذِينَ كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقَتْلُ إِلى‏ مَضاجِعِهِم‏‏‏‏»[۳۶].

قسم دوم: پیامبر{{صل]] و امام (ع) بشری است مانند دیگر مردمان که تکالیفی در سایه اختیار دارند و از روی علم عادی خیر، شر، سود و زیان را می‌دانند و در راستای آن اقدام می‌کنند؛ اگر شرایط مساعد بود به هدف می‌رسند و گرنه نمی‌رسند.

امام باقر (ع) فرمود: «گاهی علم برای ما گسترده می‌شود و می‌دانیم و گاهی جلو آن گرفته می‌شود و نمی‌دانیم»[۳۷]. این گونه روایات مربوط به همین قسم است[۳۸].

به بیان یک گواه مبنی بر امکان و حصول علم غیب برای غیر خدا از دانشمندان غربی بسنده می‌شود: آلکسیس کارل می‌نویسد: «به یقین اکتشافات علمی تنها محصول و اثر فکری نیست و نوابغ افزون بر نیروی مطالعه و درک قضایا از خصایص دیگری چون اشراق الهام که نوعی خبر و آگاهی غیبی است برخوردارند.»[۳۹]. }}

۷. حجت الاسلام و المسلمین خوش‌باور؛
حجت الاسلام و المسلمین داوود خوش‌باور، در پایان‌نامه در پایان‌نامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «علم غیب از دیدگاه فریقین» در این‌باره گفته‌ است:

«نگاه فلاسفه به پیامبر (ص) و امام (ع) و نیز اوصاف آنان نگاهی هستی‌شناسانه است،از دید حکما وجود اولیای الهی در مراتب بالای هستی قرار دارد که لازمه وجودی آنان داشتن اوصافی ویژه مانند علم غیب و عصمت است.

حکمای الهی در گام نخست به اثبات اصل امکان رسیدن انسان به علم غیب پرداخته و به دنبال آن به اثبات علم غیب برای پیامبر (ع) و اولیای الهی پرداخته‌اند. فارابی به عنوان یکی از بزرگان حکمت مشاء درباره امام (ع) و پیشوای جامعه سخنانی دارد که از امام (ع) شخصیت الهی و فوق العاده ترسیم می‌کند، امام (ع) و رئیس مدینه فاضله باید انسانی باشد که به عقل فعال متصل باشد و کمالاتش به حدی باشد که مردمان در گفتار و رفتار، از او پیروی کنند، ولایت چنین شخصی به حکم خداوند مشروع است، خواه مقبول و مطاع عامه مردم باشد یا نباشد. ریاست چنین شخص شایسته‌ای مانند منصب پزشک است که پزشکی او در گروی مراجعه مردم نیست.

امام، حجت و خلیفۀ االله در دیدگاه حکمت متعالیه، همان موجودی است که روایات به توصیف آن پرداخته‌اند، ملاصدرا داده‌های روایی را با یافته‌های فلسفی مستند می‌کند و برای اوصاف ائمه (ع) از جمله علم وسیع آنان مبنای فلسفی ذکر می‌کند. ملاصدرا لزوم و منبع علم غیب امام (ع) را اینگونه تحلیل می‌کند. علت اینکه امام (ع) حجت و هادی است، همان امتیازی است که اولین خلیفۀ الهی حضرت آدم (ع) و دیگر انبیا داشته‌اند یعنی؛ دریافت مستقیم و بدون واسطه علم و معرفت از خزانه علم الهی. «فلابد فی کل زمان منهادی منذر یتعلم من االله ویتنور قلبه بنوره ان العلم وهو البصیرة القلبیۀ شرط الاهتداء الی سواء السبیل، کما ان البصر الحسی شرط للمشی علی طریق مقتصد... فعامۀ الناس یحتاجون فی طریق العبودیۀ والطاعۀ الله الی قائد ذی بصیرة وامام حق اخذ علمه من االله بلاواسطۀ والا لاحتاج هو ایضاً الی امام آخر»[۴۰]

از دیدگاه امامیه، امامان (ع) ولی خدا می‌باشند لذا خداوند آنان را افزون بر آگاهی از علوم و معارف دین، از اسرار غیبی خویش نیز آگاه ساخته است چنان که از روایات و بیانات خودشان نیز می‌توان چنین چیزی را فهمید و جواز آن مورد اتفاق است اما در اینکه علم غیب شرط امامت است یا نه، اختلاف وجود دارد.

مرحوم شیخ مفید می‌نویسد: «ان الائمۀ من آل محمد (ص) قد کانوا یعرفون ضمائر بعض العباد و یعرفون ما یکون قبل کونه، و لیس ذلک بواجب فی صفاتهم»[۴۱].

امامان (ع) گاهی از باطن بعضی بندگان و گاه از برخی امور پیش از تحقق آن آگاه می‌باشند، هر چند این معرفت شرط امامت نیست، ولی خداوند بزرگ از باب لطف در طاعت و پیروی از امامت، آنان را به این ویژگی اختصاص داده است. علم غیب ائمه علاوه بر مبنای استدلال عقلی، از راه روایات به اثبات می‌رسد، البته به کار بردن واژه علم غیب نسبت به غیر خدا به معنای علم استقلالی نیست چرا که علم استقلالی را کسی جز ذات اقدس الهی ندارد.

محقق رشیدالدین محمد بن شهر آشوب می‌نویسد: واجب است که پیامبر (ص) و امام (ع) به تمام علوم دین و شریعت عالم باشند اما آگاهی از غیب و علم «ما کان و ما یکون» واجب نیست زیرا چنین عقیده‌ای موجب شریک بودن با خدای متعال می‌گردد چرا که خداوند در معلوماتش حدی ندارد، البته جایز است که با اعلام و اذن الهی پیامبر (ص) و امام (ع) از امور غیبی گذشته یا آینده آگاه شوند.

از بیان ابن‌شهرآشوب چنین می‌توان فهمید که ایشان علم غیب استقلالی را به معنای آگاهی از تمام علوم صحیح نمی‌داند اما برخورداری از علم غیب غیر استقلالی را جایز می‌شود.

مرحوم شیخ طبرسی، درباره علم غیب ائمه (ع) می‌نویسد: «برخی از نویسندگان به شیعه امامیه ظلم کرده‌اند و هر نوع سخن قبیحی را به آنان نسبت داده‌اند، از جمله اینکه ائمه (ع) علم غیب می‌دانند». وی در ادامه می‌نویسد: ما کسی را در میان شیعه نیافتیم که معتقد به برخورداری غیر خدا از علم غیب باشد به گونه‌ای که کسی از همه معلومات به صورت بالفعل برخوردار باشد نه به علم مستفاد، زیرا علم غیب به نحو علم فعلی از ویژگی‌های ذات قدیم است و احدی از آفریدگان با خداوند در این ویژگی شریک نیست و اگر کسی بر این عقیده باشد از دایره اسلام بیرون است. اما آنچه وارد شده که امیرمؤمنان (ع) و سایر امامان (ع) از غیب خبر داده‌اند همه اینها از رسول خدا (ص) گرفته شده و آن حضرت ایشان را از آن امور آگاه نموده‌اند.آیا نسبت دادن چنین عقیده‌ای قبیح به شیعه و گمراه خواندن آنها بلکه تکفیر کافر خواندن آنها را کسی که به مذاهب اسلامی آگاه باشد می‌پسندد؟ و در نهایت خداوند متعال بین هر دو گروه حکم می کند زیرا بازگشت همه به سوی اوست.

بیان محقق طبرسی، گویای این است که علم غیب بر دو گونه است؛ علم غیبی فعلی و مستفاد. علم غیب فعلی منحصر به ذات اقدس الهی است و اجازه نسبت آن به غیر او نیست اما علم مستفاد که برگرفته شده از علم نبوی است هرچند از ماهیت غیبی برخوردار است اما به کار بردن عبارت علم غیب برای آن جایز نیست.

از آنچه بیان شد روشن می‌شود که این اختلاف، لفظی است به این معنا که آیا به کار بردن اصطلاح علم غیب برای غیر خدا جایز است یا خیر؟ زیرا اعتقاد به علوم غیبی برای انبیاء و اولیای الهی مورد اتفاق علمای شیعه و سنی می‌باشد، البته برخی از علما و محققان شیعه به‌ویژه متأخران، با استفاده از آیاتی که یادآوری شد عقیده دارند که چون پیامبران و اولیای الهی با اجازه خداوند بزرگ دارای علم غیب می‌باشند از این رو به کار بردن اصطلاح عالم غیب برای آنان جایز است زیرا این مسأله بحثی اجتهادی است؛ چنان که برخی دیگر از علما گفته‌اند: که اصطلاح علم غیب تنها در مورد خداوند متعال به کار برده می‌شود زیرا او تنها علم غیب استقلالی دارد و علم غیب به علم ذاتی و استقلالی گفته می‌شود»[۴۲].
۸. آقای دکتر رستمی و خانم آل‌بویه؛
آقای دکتر محمد زمان رستمی (استادیار دانشگاه قم) و خانم طاهره آل‌بویه (پژوهشگر جامعة الزهراء) در کتاب «علم امام» در این‌باره گفته‌‌اند:
  • «از دیدگاه بوعلی، هدف عالی انسان، نیل به کمالات ماورای طبیعت و اتصال به عالم غیب و تخلق به اخلاق الله است. خداوند، میل به وصول به این کمال را در فطرت انسان قرار داده و اگر هوا و هوس و شهوت‌های زمینی انسان، مانع نشود، میل فطری هر انسان، وصول به این کمال است. طریق وصول به این کمال، همان صراط مستقیم است که درجات و مراتبی دارد و هر مرتبه، فوق مرتبه ناقص‌تر قرار گرفته و میان مراتب آن، پیوند و اتصالی ناگسستنی برقرار است. در این مسیر، کسی می‌تواند رهبر رهروان طریق مستقیم باشد که خود، این مسیر را پیموده و به هدف غایی، واصل شده باشد و لازم است همواره در میان انسان‌ها، چنین فرد برگزیده‌ای که در ارتباط مستقیم با جهان غیب و عالم ربوبی است وجود داشته باشد تا واسطه فیض میان عالم ربوبی و نوع انسانی گردد، وگرنه حرکت استکمالی افراد انسانی، بی‌غایت است و میان عالم ربوبی و نوع انسانی، ارتباطی نخواهد بود. بدیهی است که نوع بی‌غایت، محکوم به انقراض است. چنین فرد برگزیده‌ای، در اصطلاح شرع امام نامیده می‌شود، امام، فرد کاملی است که به تمام عقاید حقّ الهی معتقد و به تمام اخلاق و صفات نیک، آراسته است و همه کمالاتی که از جانب خداوند افاضه شده و ممکن است در افراد تحقق یابد، در او فعلیت یافته است، پس امام، مصب و مجرای فیوض الهی و واسطه میان انسان‌ها و عالم غیب است[۴۳].
  • سهروردی، خالی نماندن عالم را از وجود امام که با مضمون احادیث و استمرار فیض و قواعد عقلی دیگر موافق است با صراحت پذیرفته است. او می‌گوید: عالم خالی از امام و خلیفه نخواهد ماند و او کسی است که ارباب مکاشفه و مشاهده، او را قطب می‌گویند و ریاست و زمامداری و اختیار دین و دنیا باید با او باشد. اگر سیاستِ بندگان به دست او باشد، روزگار نورانی خواهد بود و اگر دست تصرف و اداره او در امور باز نباشد، تاریکی‌ها بر جهان حکم‌فرما می‌شود. او می‌گوید: عالم هرگز از حکمت و از کسی که حامی حکمت است خالی نبوده است و او خلیفه خداوند در میان خلق است و تا آسمان و زمین برپاست این‌طور خواهد بود[۴۴]. اثبات این مطلب بر چند امر متوقف است:
  1. انسان برای تکامل اختیاری آفریده شده است و تکامل اختیاری در گرو شناخت صحیح سعادت و شقاوت است؛ از طرف دیگر، عقل و حس و بقیه قوای ادراکی انسان، برای چنین شناختی کافی نیست؛ بنابراین، حکمت خداوند اقتضا دارد که راه دیگری ارتباط با غیب در اختیار انسان قرار بدهد تا از آن راه، به سعادت دنیا و آخرت پی ببرد وگرنه نقض غرض لازم می‌آید.
  2. دین باید از تحریف، محفوظ بماند و تمام حقایق لازم برای هدایت بشر در آن مصون بماند؛ ازاین‌رو، باید یک حافظ و نگهبانی باشد که تمام دین را بشناسد و از حریم آن دفاع کند و مانع تحریف آن شود.
  3. چنین فردی امام است که دین را به طور مستقیم از غیب می‌گیرد و دست نخورده تحویل می‌دهد و اگر او کنار زده شود، دینی باقی نمی‌ماند. شیخ اشراق در باب چگونگی علم انسان کامل انبیا و اولیا و امامان می‌گوید: علم انسان کامل گاهی از راه شنیدن صداها و گاهی دیدن صورت‌های امور واقعی حاصل می‌شود. ایشان واقعیت‌های جهان را به شکل صورت‌های نیکو و زیبا و در نهایت لطافت مشاهده می‌کنند و از رازهای نهانی با آنان سخن می‌گویند و گاهی رازها به صورت خطور به دل بر آنها آشکار شود و گاهی صورت حقایق را در قالب‌های مثالی ببینند و تمام آنچه در خواب‌ها می‌بینند، مَثَل‌های معلقه قائم به ذات و نفس خود می‌باشند[۴۵].
  • ملا صدرا در ذیل آیه شریفه﴿لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ [۴۶] می‌فرماید: سعادت انسان بسته به دو امر است: یکی اطلاع بر حقایق و معقولاتی که به واسطه علوم کلی به دست می‌آید و دیگری اتصاف به صفات نیکو و تنزّه از قید و بندهای عالم سفلی. انسان در آغاز تولد از این کمالات خالی است: ﴿خُلِقَ الإِنسَانُ ضَعِيفًا [۴۷]. و سپس آن را از سوی خداوند متعال و به وسیله ملائکه دریافت می‌دارد. این امر نه بر همگان، بلکه تنها بر کسانی میسّر است که از سوی روح قدسی مورد تأیید واقع می‌شوند و ایشان انبیا یا اولیا هستند که به حسب صفای باطن و یا اشراق روح از ملائکه، معارف را در شکل وحی یا الهام دریافت می‌دارند؛ ازاین‌رو، برای هدایت خلق به طریق نجات، نیاز به وجود واسطه‌ای میان ایشان و خداوند متعال می‌باشد که علوم و کمالات را بدون تعلیم بشری دریافت می‌دارند و به خلق می‌رسانند: ﴿وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِن كَانُوا مِن قَبْلُ لَفِي ضَلالٍ مُّبِينٍ [۴۸]. اگر هر انسانى علم خود را از انسانی دیگر دریافت می‌کرد، بدون این که به وحی و الهام منتهی شود، این امر به بی‌نهایت منجر می‌شد، ازاین‌رو، امر تعلیم و هدایت باید به کسی منتهی شود که علوم و کمالات را از معدن لاهوت و بدون تعلّم و تقلید دریافت می‌دارد. توهم نشود که نبی، علوم را از ملائکه به شکل تقلید می‌گیرد، زیرا علم تقلیدی در حقیقت علم نیست و علم حقیقی همان یقین است که تنها از راه ایجاد زمینه و اتصال نفس قدسی با ملائکه به دست می‌آید. اگر نفس، احتجاب به بدن و قوای آن و تعلق به دنیا و اخلاد در زمین نداشته باشد، به مبادی عالی و ملائکه مقربین، به خصوص به روح القدس[۴۹]. که معلم انبیاست متصل می‌گردد و در این هنگام، نقوش علمی و صفات کمالی در آن تلألو می‌کند، زیرا میان مجردات حجابی نیست و هیچ منع و تقصیر و بخلی در افاضه وجود ندارد، زیرا این امور از ویژگی‌های عالم ماده است. منبع مکاشفات عقلیِ معنوی، عالم عقول و ملائکه عقلی است و معدن مکاشفات صوریِ حسی، عالم نفوس فلکی و ملائکه عملی می‌باشد.

مکاشفه عقلی یکی از اجزای نبوت و جزء مشترک میان انبیا و اولیاست. نبوت، دو جزء مختص به خود را نیز دارد، یکی آن که نبی مأمور به اصلاح بشر است و دیگر آن که عالم عنصری و بلکه عالم افلاک از وی اطاعت می‌کنند[۵۰]. و ظهور معجزات و خوارق عادات، ناشی از آن است.

تبیین مسئله این گونه است که مبادی ادراکات انسان، سه قوه تعقّل، تخیّل و احساس می‌باشند و انسان با هر یک از این نیروها در یکی از عوالم سه‌گانه دنیا، آخرت و عالم وحدت که از آن دو برتر است تصرف می‌کند.

نبی انسانی است که تمام این نیروهای سه‌گانه در او به کمال می‌رسد. نبی با قوه عاقله به قدسیّین متصل می‌گردد و با مقربین مجاورت می‌یابد و در سلک ایشان در می‌آید و بلکه هنگام اتصال با حق و فنای در حق از ایشان برتر می‌گردد، چنان‌چه پیامبر اکرم (ص) می‌فرمود: مرا با خدا حالاتی است که هیچ فرشته مقرب و نبی مرسلی به آن دست نمی‌یابد. نبی با قوه تخیّل یا قوه مصوره اشباح مثالی و اشخاص غیبی را مشاهده می‌کند و اخبار جزئی را از ایشان دریافت می‌کند و به واسطه ایشان از حوادث آینده و گذشته آگاه می‌گردد. نبی با قوه احساس[۵۱]. بر افراد بشر و مادیات و نیروهای مادی مسلط می‌شود. پس درجه کامل انسان که تمام عوالم را در بر می‌گیرد، مؤید به تأیید تامّ الهی و الهام غیبی و امداد ملکی و اعانت فلکی است و مستحق خلافت خداوند و ریاست خلق از سوی او می‌باشد.

از آنچه گفته شد دانسته می‌شود که اصول معجزات و کرامات، کمالات سه‌گانه‌ای است که به نیروهای سه‌گانه اختصاص می‌یابد:

  1. کمال قوه عاقله و آن این است که عقل انسان آن‌قدر صفا می‌یابد که شباهت شدید به ملائکه مقرب که برخی، آنها را عقول فعال می‌نامند پیدا می‌کند و بدون تفکر و تأمل زیاد به ایشان متصل می‌شود و علوم لدنی را بدون واسطه تعلیم بشری دریافت می‌دارد.
  2. کمال قوه تخیل یا قوه مصوره و آن این است که قوه تخیل آن‌قدر شدت و قدرت می‌یابد که در بیداری عالم غیب را مشاهده می‌کند و معقولات و کلیات را از واسطه‌های عقلی ادراک می‌نماید و صورت‌های زیبا را مشاهده می‌کند و صداهای نیکو را می‌شنود. این عوالم سه‌گانه مطابق با یک‌دیگر و حکایت‌گر از یک‌دیگرند، پس آنچه انسان از عالم عقل درک می‌کند، حکایتی از آن در عالم اشباح باطنی واقع می‌گردد، یعنی همان عقلی که معارف را بر او افاضه می‌کند صورت‌های حسی را به صورت شبح‌هایی بر او ارائه می‌دهد که با کلام فصیح و مطابق با آن معانی سخن می‌گویند و آن صورت‌ها فرشته‌هایی هستند که نبی و ولی آنها را می‌بینند. ملائکه دارای ذاتی حقیقی هستند و نسبت به ما نیز از جهت قوه تخیل که شأن آن حکایت معقولات است ذاتی حکایت‌گر دارند. قرآن نیز دارای حقیقت معقولی است که جز آن کس که خدا بخواهد، کسی بر آن مطلع نمی‌شود و نسبت به ادراکات و حواس ما نیز دارای حقیقتی است. خداوند متعال نیز دارای ذات احدیت است که کسی غیر او کنه آن را در نمی‌یابد و ذاتی متصف به صفات دارد. این از الطاف خداوند است که از عرش جلال خود تا درجه فهم خلق پایین می‌آید و کلام خود را در جامه حروف به ایشان می‌رساند و اگر کنه جمال کلامش را با جامه حروف استتار نمی‌کرد، برای شنیدن کلامش نه عرشی می‌ماند و نه زمینی و آنچه مابین آنهاست از عظمت سلطان او و سبحات نور او متلاشی می‌شد و اگر موسی را تثبیت نمی‌کرد، طاقت شنیدن کلامش را نمی‌داشت، چنان‌که کوه، طاقت تجلی او را نداشت و خرد گردید. بعضی عرفا گفته‌اند: هر حرفی از کلام خداوند در لوح، بزرگ‌تر از کوه قاف است و اگر ملائکه جمع شوند تا یک حرف را حمل نمایند نمی‌توانند تا این‌که اسرافیل که فرشته لوح است می‌آید و آن را بلند می‌کند و آنها آن را به اذن خداوند و به نیروی او حمل می‌نمایند. منظور ایشان از هر حرفی از کلام خداوند، هر معنی از معانی عقلیه است که با نیروی جسمانی قابل حمل نیست و ملائکه‌ای که توان حمل معانی عقلی را ندارند ملائکه جسمانی هستند[۵۲]. عقول مجرد نیز معانی کلی را تنها با افاضه خداوند متعال حمل می‌کنند.
  3. کمال سوم، نیرویی عملی و تحریکی در نفس انسانی است که در هیولای عالم تأثیر می‌گذارد و صورت‌هایی را از مواد ازاله می‌کند و یا صورت‌های جدیدی برای آنها ایجاد می‌نماید، و این یک امر محالی نیست، زیرا اجسام، مطیع مجردات، بلکه سایه و عکس آنها هستند و هر قدر تجرد نفس بیشتر شود، قدرت و تأثیر آن بر آنچه در رتبه پایین‌تر از آن است بیشتر می‌شود[۵۳]. کمال اول، برترین جزء نبوت است؛ ازاین‌رو، برترین معجزات پیامبر اکرم (ص) قرآن است که مشتمل بر معارف الهی و حقایق مبدأ و معاد، و سلوک الی الله، و بیان احوال واصلین به خداوند متعال و اخبار از غیب و افعال خارق عادات می‌باشد که جز راسخون از درک آن عاجزند[۵۴]. ملا صدرا در ادامه می‌فرماید: حقیقت انسان، ذات مجرد اوست و هر ذاتی، هلاک آن در نقص و ضعف و آفت و مجاورت با ضدّ آن است و بقای آن در کمال و قوّت و صحت و مجاورت آن با اشباه و نظایر آن است و برای هر چیزی کمالی ویژه است. کمال قوه شهویه، نیل به مشتهیات و لذایذ حسی، و کمال قوه غضبیه، گرفتن انتقام، و کمال قوه حسیه، ادراک محسوسات، و کمال قوه متخیله، تصویر متمثلات، و کمال قوه واهمه، گمان‌ها و امیدها است. نفس انسانی در ذات خود، کمالی مختص به خود دارد و برای آن دو نیرو است: یکی قوه عاقله نظری که به حق توجه دارد و دیگری قوه عامله محرکه بدن که به بدن توجه دارد. کمال نفس به حسب قوه نظری، معرفت حقایق اشیاء و کلیات آن و معرفت حق و صفات جمال و جلال آن، و کیفیت صدور افعال از او و رجوع آنها به او و دیگر معارف حقّ است که در آغاز استعداد آنها را دارد و پس از حصول مقدمات، صورت‌های آنها به نحو برهان یقینی برای او حاصل می‌شود و بعد از آن آنها را مشاهده می‌کند و سپس به آنها متصل می‌گردد و در سلک آنها وارد می‌شود و غرق در شهود مبدأ و معاد آنها می‌شود، به گونه‌ای که دیگر به ذات خود التفاتی ندارد. یقینِ اول علم است و یقینِ دوم عین و یقینِ سوم حق می‌باشد و این کمال نفس به حسب قوه نظری آن است و شبهه‌ای نیست در این‌که این کمال بعد از معرفت حقایق و علم به معقولات به دست می‌آید و شبهه‌ای نیست در این‌که کتاب خداوند مشتمل بر تمام آن حقایق و معقولات است و شکی نیست در این‌که حصول معارف و علوم، متوقف بر وساطت رسول است و وساطت وی با انزال کتاب حاصل می‌شود. اما کمال نفس بر حسب قوه عملی بدین‌گونه است که نفس در آغاز نشئت خود، ناقص و ضعیف است و برای کمال اولیه خود به بدن نیاز دارد. بدن به غذا نیاز دارد و طلب غذا به واسطه شهوت صورت می‌پذیرد، ولی قبل از شهوت باید ادراکی جزئی باشد که در غذاها، مصلح را از مفسد تشخیص دهد، پس استکمال نفس، متوقف بر بقای بدن تا یک مدتی است و بقای بدن، متوقف بر قوای سه‌گانه براى امور سه‌گانه می‌باشد که عبارت‌اند از: قوه علم برای تمیز میان مصلح و مفسد، و قوه غضب برای دفع مفسده، و قوه شهوت برای جلب منفعت. مباشرت نفس با این قوای سه‌گانه از باب ضرورت است و کمال نفس، در تجرد از آنها و استفاده از آنها به گونه‌ای معتدل و بدون افراط و تفریط می‌باشد. اعتدال در قوه علم یعنی استفاده از حواس ظاهری و باطنی در امور دنیا حکمت﴿وَمَن يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرًا كَثِيرًا [۵۵].نامیده می‌شود و این غیر از علم عقلی به حقایق اشیا با قوه نظری است. و افراط در این قوه، مکر و خدیعه و تفریط در آن، بلاهت و سفاهت است. اعتدال در قوه غضب، شجاعت است و حالت افراط و تفریط آن تهور و جبن می‌باشند. اعتدال در قوه شهوت، عفت و دو طرف آن شره و خمود می‌باشند که دو رذیله‌اند. از ترکیب حد اعتدال این سه قوه، قوه عدالت به دست می‌آید که به صراط مستقیم تعبیر می‌شود و دو طرف مذموم آن ظلم و انظلام می‌باشند. در آیه شريفه ﴿وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ [۵۶]، میزانی که مردم با آن به قسط قیام می‌کنند، همان قوه عدالت است که در انبیا و اولیا تحقق می‌یابد؛ ازاین‌رو، ایشان خود، صراط مستقیم می‌باشند. نفس طریق مستقیم مقصود نیست، بلکه عبور از آن به مقصود منتهی می‌شود و کمال حقیقی و مقصود اصلی، معرفت خداوند و صفات جمال و افعال الهی است[۵۷]»[۵۸].
۹. آقای عظیمی (پژوهشگر جامعة المصطفی العالمیة)؛
آقای محمد صادق عظیمی در پایان‌نامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی» در این‌باره گفته‌ است:

«فلاسفه نیز عالم غیب را بر جهان معقول و مجردات نوریه که غایب از عالم حس و شهادت است، اطلاق کرده‌اند. در نظر آنها، عالم غیب هم بر عالم ذهن و معقولات ذهنی و صور مدرکه عقلی اطلاق شود، هم بر عالم عقول و نفوس مجرده اطلاق شود و هم بر عالم برزخ و عالم آخرت و غیب مطلق که صقع ربوبی است، اطلاق شود[۵۹](...) عقل‌گرایان، به اتفاق، علم و آگاهی امام را به امور ذیل پذیرفته‌اند:

  1. علم به جمیع معارف دینی؛
  2. علم به جمیع قرآن؛
  3. علم به امور سیاست و حکومت‌داری.

اما در علم امام (ع) به جمیع امور غیبی، صنعت‌ها و حرفه‌ها، و زبان‌های مختلف اختلاف نظر دارند. برخی مانند نوبختی‌ها و ابن جریر طبری، این دانش‌ها را برای امام لازم دانسته‌اند. ولی در نگاه اکثریت عقل‌گرایان مانند ابن قبه رازی، شیخ مفید و شاگردان و برخی دیگر، نه تنها چنین علومی برای امام لزوم عقلی ندارد، بلکه علم به جمیع غایبات ناممکن است. البته علم امام به برخی امور غیبی را به دلیل نقلی پذیرفته‌اند.(...)

شیخ شهاب‌الدین سهروردی (...) می‌گوید: "هرگاه وابستگی‌های حواس ظاهری کاهش یافت، نفس انسان از دست قوای طبیعی رهایی یافته و بر یک رشته امور غیبی تسلط می‌یابد و شاهد آن خواب‌های صادق است که انسان در زندگی‌اش تجربه می‌کند".

سپس می‌گوید: "اگر انسان‌های کامل مانند پیامبران و اولیا از غیب خبر می‌دهند به خاطر نوشته‌هایی است که می‌بینند و یا امواج و صداهای دل‌انگیز و هولناکی است که می‌شنوند و یا صورت‌هایی است که مشاهده می‌کنند و با آنان سخن می‌گویند، سپس از غیب خبر می‌دهند"[۶۰]»[۶۱].
۱۰. آقای عرفانی (پژوهشگر جامعة المصطفی العالمیة)؛
آقای محمد نظیر عرفانی در پایان‌نامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «بررسی علم غیب معصومان در تفاسیر فریقین» در این‌باره گفته‌ است:

«مسأله آگاهی از غیب، از مسائلی است که فلاسفه در آثار خویش بسیار به آن پرداخته‌اند. از منظر ابن سینا، اطلاع بر غیب یعنی اتصال نفس انسانی با مبادی عالیه، چرا که صور تمام موجودات این جهان در مبادی عالیه منقوش است. حال اگر نفس در حالت خواب با آن عالم متصل شود، یا در حال بیداری نفسش را چنان تقویت کند که موانع را کنار زده و بتواند با عالم علوی مرتبط گردد، در این صورت آن نقوشی که در آنجا منقوشند در عاقله شخص مرتسم شده و او مطلع بر غیب می‌گردد. ابن سینا وقوع علم غیب را منکر نیست و اموری را به عنوان موانع علم غیب ذکر کرده و معتقد است اطلاع از علوم غیبیه منوط به رفع این موانع است:

  1. اشتغال نفس به شواغل حسیه: ویژگی و خاصیت نفس این است که با پرداختن و اشتغال به یک قوه از رسیدگی به سایر قوا باز می‌ماند، علت این امر، تجاذب و تنازع قوا با یکدیگر است. از این رو، هرگاه حواس ظاهره مشغول فعالیت شدند، حواس باطنه از فعالیت باز می‌مانند. در این صورت، نفس توان رسیدگی به دیگر قوا، خصوصاً قوه عاقله را ندارد و لذا این قوه از فعل خاص خودش که تعقل است باز می‌ماند.
  2. انفعال نفس از محاکیات قوه متخیله: قوه متخیله یکی از قوای مدرکه باطنی است و فعل خاص او حکایت و صورت‌گری می‌باشد. لذا با ورود صورتی به آن، این قوه پیوسته مشغول حکایت و صورت‌گری می‌شود و گاه آن‌قدر آن را تکرار می‌کند که نفس را به خود مشغول داشته و در نتیجه نفس از محاکیات قوه متخیله منفعل گشته و از کمال لایق خود و فعل خاصش که تعقل است، باز می‌ماند و فرصت اتصال با عالم ملکوت را از دست می‌دهد.
  3. ابن سینا پس از بیان موانع مذکور به طریق زوال آنها نیز اشاره کرده و قائل است در این حالات ممکن است یکی از دو مانع یا هر دو مرتفع شده و نفس فرصت اتصال با مبادی عالیه پیدا کرده و چیزی از غیب در عاقله او مرتسم گردد:
  4. در حالت خواب که حواس ظاهره تعطیل است و از فعالیت باز می‌ایستد و مزاحم نفس نمی‌باشد.
  5. در حال مرض که متخیله دچار وهن و سستی شده و لذا از فعل خاص خویش که حکایت و صورت‌گری است، باز مانده و محاکیات آن نفس را به خود مشغول نمی‌سازد. در این صورت نفس فرصت اتصال با عالم ملکوت را پیدا کرده و صوری از آن‌جا دریافت می‌کند.
  6. علاوه بر دو حالت فوق که برای افراد معمولی نیز ممکن است اتفاق افتد، حالت سومی هم وجود دارد که شخص می‌تواند با عالم غیب متصل گردد و آن در صورتی است که جوهر نفس به قدری قوی باشد که نسبت به جوانب مختلفی که به سمت آنها کشیده می‌شود، انعطاف‌پذیر بوده و تمام آنها را تحت اختیار خود درآورد. در این حالت بعید نیست که شخص در بیداری نیز با عالم قدس متصل گشته و صوری بر نفس او افاضه شود و او مطلع بر غیب گردد.

همچنین از دیدگاه ملاصدرا نفس انسانی به حسب ذات و فطرت خویش قابل و پذیرای ادراک حقایق اشیاء است و اگرچه در بادی امر قوه‌ای است عقلانی، لکن نیروی حصول معقولات و اکتساب تمام آنها و مراتب‌شان را داراست. بنابراین نفس، مستعد قبول علوم از جواهر عقلی و نفوس سماوی است و از جانب آنها بخل و حجابی نیست، حجاب و مانع از جهت قابل است و هرگاه حجاب مرتفع شود، علوم غیبیه بر نفس مستعده افاضه می‌گردد.

طرق ارتفاع و زوال موانع مذکور متعددند و اسبابی چند در کلام صدرالمتألهین بیان شده که برخی از آنها عبارتند از:

  1. صفاء نفس به حسب اصل فطرتش؛
  2. انزجار از این عالم به اعتبار اموری که عیش دنیا را برایش منقض گرداند و از آنها گریخته؛
  3. ریاضات علمیه و عملیه که موجب مکاشفات صوری و معنوی می‌شود؛
  4. موت ارادی که برای اولیاء می‌باشد و موت طبیعی که موجب کشف حجاب برای همه کس می‌گردد، خواه سعدا و خواه اشقیا؛
  5. خواب که با مرگ برادری دارد، در این‌که در هر دو، نفس استعمال حواس را ترک گفته، لذا اندکی از حجاب مرتفع می‌گردد.
نتیجه اینکه از منظر فلاسفه مشاء و حکمت متعالیه، وجهی برای امتناع اطلاع بر غیب وجود ندارد، به نحوی که هر انسان وارسته و رها شده از بند هوا و هوس که طریق بندگی خدا پیشه کند و از تمایلات نفسانی خویش دست کشد، به تناسب ظرفیت وجودی خود، از آن بهره‌مند می‌گردد»[۶۲].
۱۱. آقای مطهری (پژوهشگر جامعة المصطفی العالمیة)؛
آقای منصف علی مطهری در پایان‌نامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «علم ائمه از نظر عقل و نقل» در این‌باره گفته‌ است: «فلاسفه معتقدند که نبی از مغیبات گذشته و آینده آگاهی دارد برای آنکه نفوس انسانی یعنی جان انسان در مذهب فلاسفه مجرد از ماده است و حلول در جسم و مکان نکرده است بلکه لامکان است و به سبب تجرد با مبادی عالیه یعنی با عقول و نفوس سماوی ارتباط دارد و صورت هرآنچه در عالم عنصرس و جسمانی حادث شود در آن عالم عقول و نفوس نقش بسته است و گاه باشد که جان انسان با آنها اتصال و ارتباط حاصل می‌کند و نوع این اتصال معنوی برای ما وجودا معلوم است و اما ماهیه مجهول است و چون جان انسان با آن موجودات عالم غیب رابطه حاصل کرد آنچه در خور استعداد او باشد از صورت‌های غیب در او هم نقش می‌بندد، مانند آینه که در مقابل آینه دیگری قرار ‌دهی»[۶۳].
۱۲. آقای کرم‌زاده؛
آقای علی کرم‌زاده در پایان‌نامه کارشناسی‌ارشد خود با عنوان «بررسی و تحلیل علم امام از دیدگاه صدوق کلینی و مفید» در این‌باره گفته است: «آگاهی از راه اشراق را واقعیتی غیر قابل انکار است. آگاهی‌های انسان بر اموری که خارج از متعلقات حس و تجربه، استدلال و عقل‌أند، بهترین گواه این مدعاست، پدیده‌های نوظهور و اکتشافات علمی تنها محصول تجربه و اندیشه ورزی نیست؛ زیرا چه بسا اموری که در چنبره این دو روش قرار نمی‌گیرند. فیلسوفان مسلمان آگاهی از غیب را دارای امکان وقوعی می‌دانند. ابن سینا می‌گوید: آن گاه که اشتغالات روح از طریق حواس کم شد، روح فرصتی می‌یابد تا از چنگال قوای طبیعی خلاص و به جانب قدس پرواز کند و صورت‌هایی از غیب در او نقش می‌بندد و این حالت گاهی در خواب و گاهی در بیماری پدید می‌آید.[۶۴] ابن سینا با سود جستن از تجربه و قیاس که مستظهر به حالت وجدانی است، می‌گوید: تجربه و قیاس به ما می‌گویند که انسان در موقع خواب می‌تواند با جهان خارج در تماس بوده، بر آن آگاهی یابد. با توجه به این حقیقت، مانعی ندارد که انسان به هنگام بیداری نیز دارای چنین توانایی باشد.[۶۵] در راستای همین بیان که انسان در اثر سیر و سلوک و ریاضت‌های شرعی واجد قدرتی می‌شود که دیگر هم نوعان او ندارند، می‌گوید: اگر دریافتی که شخص عارفی اموری انجام می دهد که از توان افراد عادی خارج است، این دریافت نباید همراه با انکار باشد؛ زیرا چه بسا برای این امور علل و اسبابی است که تو نیز اگر واجد آن شوی، قادر بر آن امور می‌گردی.[۶۶] شیخ اشراق که در حقیقت نام برداری فلسفه وی به اشراق، حکایت از روش فلسفی او می‌کند و در فلسفه الهی و ریاضت‌های نفسانی عملی داعیه‌های بسیار دارد، در خصوص آگاهی از غیب، در فصلی تحت عنوان سبب انذار‌ها و اطلاع بر مغیبات می‌گوید: هرگاه اشتغالات حواس ظاهر کم شود و نفس انسان از چنبر، قوای طبیعی رها شود، نفس توانایی بر امور غیبی پیدا می‌کند و گواه بر این امور، خواب‌های صادق است که برای انسان رخ می‌دهد. از منظر او نور اسفهبد، که همان نفس انسانی است، آن گاه که از جهات شواغل قوی حسی رهایی یابد و حس باطن هم ضعیف شود، در حقیقت نفس از برازخ (اجسام) رها می‌شود و به برازخ علوی متصل می‌شود و در آنجا بر مغیبات اطلاع می‌یابد.[۶۷] همو درباره اطلاع پیامبران (ص) و اشخاص کمل از غیب می‌گوید: "و ما یتلقی الأنبیاء والأولیاء و غیرهم من المغیبات فانها قد ترد علیهم فی اسطر مکتوبة. (...) اطلاع انبیاء و اشخاص کمل از غیب به دلیل نوشته‌هایی است که آنان می‌بینند و یا صداهای دل انگیز و هولناکی است که می‌شنوند و یا صور تهایی که مشاهده می‌کنند. و با ایشان سخن می‌گویند صدرالمتألهین ضمن پذیرش دیدگاه فیلسوفان قبل از خود درباره اطلاع افراد کمل از غیب، با تفصیل در این‌باره به بیان دیدگاه خود پرداخته است. او با ارائه تفاوت‌های وحی و الهام بر این باور است که نفس انسانی بر اثر اتصال با جهان عقل و یا عالم مثال -که شیخ اشراق به طور جدی بر آن اصرار دارد و ابن سینا منکر آن است - آگاهی‌هایی کسب می‌کند و در ادامه این ادعا را مدلل و با براهین عقلی روشن می‌سازد، پیداست که بیان تفصیلی همه آن مطالب با حجم این پژوهش سازگار نیست و دیدگاه ملاصدرا حواشی وی در دو فصل سبب انذارها و اطلاع بر مغیبات و بیان اقسام مغیباتی که افراد کمل توانایی بر دریافت آنها دارند، در مقاله پنجم از کتاب شرح حکمه الاشراق، جای هیچ ابهامی باقی نمی‌گذارد که دریافت امور غیبی امری شدنی است. بنابر این، دانشمندان، خواه فیلسوفان و خواه روان شناسان در این جهت تردیدی ندارند که انسان توانایی دارد که از مغیبات مطلع شود. نکته‌ای که نباید از آن غفلت نمود؛ چنان که ملاصدرا در تعلیقات بر حکمه الاشراق آورده است، آگاهی پیامبران (ص) و همچنین امامان معصوم (ع) از غیب، غیر از طرق عادی است و اشتراک در نتیجه گواه بر اتخاذ دو روش نیست و آنچه در خصوص اطلاع افراد عادی بر غیب بیان شد تنها برای این بود که استبعاد دانستن غیب از ادهان زدوده شود»[۶۸].
۱۳. آقای موسوی (پژوهشگر دانشگاه قم)؛
آقای سید علی موسوی در پایان‌نامه کارشناسی‌ارشد خود با عنوان«تبیین و بررسی گستره علم امام از دیدگاه علامه طباطبائی و امام خمینی» در این‌باره گفته است: «ابن سینا در کتاب اشارات و تنبیهات، نمط نهم، در بیان مقامات عرفا و در نمط دهم، درباره اسرار آیات اشاراتی به مسئله غیب می‌نماید. در عبارات ابن سینا به وضوح اعتقاد به غیب دیده می‌شود. او در نمط نهم بیان می‌کند: برای آنها اموری است که نهان است و اموری که از آنها آشکار می‌گردد[۶۹] ابن سینا در این نمط اشاره می‌کند که عارفان به برکت نفوس کامل خود از شوایب مادی تجرد یافته‌أند. آنها از امور سری یعنی مشاهدات ویژه و از امور آشکار یعنی کرامات برخوردارند. ابن سینا در نمط دهم کتاب اشارات و تنبیهات، در فصل هفتم این گونه می‌گوید: هر گاه بشنوی عارفی از غیب خبر می‌دهد یا بشارت و انذاری که قبلاً داده درست درآمد پس باور کردن آن بر تو دشوار نیاید؛ زیرا این امر در قوانین طبیعی علل و اسباب معینی دارد.[۷۰] و در واقع یکی از علت‌های اعتقاد به غیب همین مسئله است که گاهی پیامبر (ص) یا امام (ع) و یا عارفی خبری از آینده یا بشارت و انذاری می‌دهد که سخن او حقیقت پیدا می‌کند و همین صحت حرف او دال بر وجود غیب می‌باشد؛ چرا که درستی سخن او آشکار شده است. ابن سینا بیان می‌دارد اگر عارفی از غیب خبر داد و آینده درستی آن را اثبات کرد او را تصدیق کن و به او ایمان آور زیرا چنین چیزی یک رشته اسباب طبیعی دارد. او همچنین در فصل هشتم این نمط بیان می‌دارد: تجربه و قیاس هماهنگ هستند که نفس انسانی به گونه‌إی در حالت خواب به غیب دسترسی پیدا می‌کند. پس مانعی ندارد که این دسترسی در حالت بیداری نیز روی دهد مگر آن که مانعی محقق داشته باشد که زوال یا ارتفاع آن ممکن است. اما تجربه: پس شنیدن از دیگران و شناخت، گواه آن است و کسی نیست که آن را در نفس خود تجربه نکرده باشد؛ تجربه‌إی که الهام بخش تصدیق است[۷۱] ابن سینا قصد دارد درستی غیب را بیان سازد و به این دلیل می‌گوید: چون انسان در حالت خواب از غیب با خبر می‌شود پس در غیر این حالت نیز اطلاع او از غیب غیر ممکن نیست. او این تجربه از غیب را دال بر وجود آن می‌داند؛ چرا که این تجربه از دو راه حاصل می‌شود، یکی از راه شنیدن از دیگران و دیگری از راه تجربه خود شخص. همچنین ابن سینا در فصل دهم می‌گوید: برای تو ممکن است که نقش عالم عقلی را بر حسب استعداد و زوال مانع در نفس خویش مرتسم سازی. و شما قبلاً از این مطلب آگاه گشتید. پس نقش بستن امور غیبی در نفس شما از عالم غیب بعید مدان و استنکار نداشته باش[۷۲] ابن سینا اشاره می‌کند که نقش عالم عقلی را می‌توان در نفس مرتسم ساخت؛ ولی این امر مشروط به دو شرط است اول استعداد و دوم، زوال مانع. چنان چه ملاحظه گردید اعتقاد به غیب به وفور در اندیشه ابن سینا دیده می‌شود. شیخ اشراق سهروردی رئیس مکتب اشراق از جمله حکیمانی است که با رویکرد تهذیب نفس و صیقل دادن آن از رذالت‌ها و پستی‌ها به مسئله می‌نگرد و بر آن است که انسان با ریاضت و مبارزه با امیال نفسانی می‌تواند به این درجه برسد. او شهود را مبتنی بر تزکیه و تهذیب نفس می‌داند و معتقد است هر گاه انسان بتواند خود را از شواغل ظاهری پیراسته بدارد و از آن چه مانع حق نگری او شود خالص گردد آن گاه ارتباطش با ماوراء طبیعت و عالم غیب برقرار می‌شود. شهرزوری در شرح کتاب حکمت الاشراق از ایشان نقل می‌کند: به عقیده او هرگاه انسان از شواغل ظاهری و از اشتغال به تخیل خود رهایی یابد، در این صورت است که از رازهای نهانی و امور پنهانی عالم آگاه شود و خواب‌های صادقه گواه این امر است[۷۳] بنابراین مرحوم سهروردی ارتباط با غیب را امری ممکن دانسته و آن را منوط به صیقل دادن قلب و برهنه ساختن آن از موانع مادی می‌داند. ملاصدرا بنیان گذار حکمت متعالیه در آثار خود به مسئله ارتباط با غیب پرداخته است و آن را به عنوان امری مسلم پذیرفته است. او مانند دیگر فیلسوفان معتقد است که هرگاه انسان روح خویش را به نور ایمان جال دهد و موانع و حجاب‌های تجلی انوار الهی را برطرف سازد، حقایقی بر آدمی آشکار می‌گردد که در غیر این صورت برای او امکان‌پذیر نیست. ملاصدرا رویاهای صادقه را از مصادیق علم غیب و مرگ را مصداق حقیقی کشف الغطاء برداشتن پرده‌ها می‌داند، لحظه‌إی که در آن لحظه از ظرف شواغل مادی و حسی خارج می‌شود. او در مورد مرگ چنین می‌گوید: "فیکون تاره عند المنام به ما سیکون فی المستقبل و تمام ارتفاع الحجاب یکون بالموت و به ینکشف الغطا"[۷۴] او همچنین معتقد است ارتباط به غیب تنها در زمان پیامبران مقدور نیست و سایر انسان‌ها نیز با تهذیب نفس می‌توانند به این مقام برسند. او در جواب کسانی که قائل به عدم امکان ارتباط با غیب در عصر خاتمیت هستند می‌نگارد: "و یبعد ان یطلع علیه بعض الرسل من المالئکه و البشر... بل ال امتناع فی جعل الغیب للعموم" او در کتاب بزرگ خود، اسفار اربعه در طی سفرها اشاره‌های بسیاری به مسئله غیب می‌کند و انسان را قادر به فهم غیب می‌داند و معتقد است که انسان می‌تواند به مشاهده عالم افالک و شهود ملکوت أعلی بنشیند و عجایب آن را ملاحظه کند[۷۵]»[۷۶].
۱۴. خانم دکتر رمضانی (پژوهشگر دانشگاه علوم و تحقیقات تهران)؛
خانم معصومه رمضانی استارمی در مقاله «نقش ایمان به غیب در امیدبخشی به زندگی» در این‌باره گفته‌ است:

«ملاصدرا، غیب را در برابر شهادت می‌داند و معتقد است که انسان را سیری است که به واسطۀ قبول فیض نور الهی و تربیت خویش می‌تواند از عالم شهادت به عالم غیب که عالم ملکوت است راه یابد و برتر از آن به عالم جبروت و بالاخره از انوار جلال و جمال حق بهره‌مند شود. وی برای عالم، سه نشئه قائل است: طبیعت، مثال و عقل و متناظر با هر یک از این عوالم، ادراک را نیز دارای سه مرتبۀ حسی، خیالی و مثالی و عقلی می‌داند. طبق این مراتب وجودی و معرفتی، عالم مثال و عالم عقل، فراتر از شناخت حسی انسان هستند. از این رو در حیطۀ امور غیبی قرار می‌گیرند. سیر کمال وجودی انسان نیز اکتفا‌نکردن به قوای حسی و بهره‌مندی از قوای برتر معرفتی -ادراکات مثالی و عقلی- در عوالم وجودی است. نفس انسان در این سیر طولی از طریق اتصال با عقل فعال به ادراک حقایق و معارفی می‌رسد که در قلب او مستقر می‌شوند و قلب، همان مرتبۀ تجرد مثالی است که آنچه درک می‌کند از دسترس حس و تجربۀ حسی دور است. بر این اساس می‌توان نتیجه گرفت که از دیدگاه صدرالمتالهین، ایمان به غیب، استقرار حقایق مثالی و عقلی در قلب انسان است.

ابن سینا، اطلاع پیداکردن از غیب را بر اساس تجربه و قیاس ممکن می‌شمارد. همان طور که نفس انسان، در حالت خواب به غیب دسترسی پیدا می‌کند بعید نیست و منعی ندارد که وصول به غیب در بیداری نیز اتفاق بیفتد مگر این که مانعی این امکان را از بین ببرد. مثل اشتغال داشتن به محسوسات. و اما تجربه، با دو امر تسامع و تعارف ثابت می‌شود. تسامع به اعتبار اینکه شخص دیگری از خواب نائم اطلاع یابد و دومی به اعتبار اطلاع یافتن خود ناظر از آن خواب. از نظر وی اگر چه فساد مزاج و قصور قو‌ۀ تخیل و تذکر و... مانعی برای اطلاع‌یافتن از چنین خوابی است ولی این تجربه چنان فراگیر است که همه انسان‌ها خودشان آن را در می‌یابند»[۷۷].
۱۵. خانم مرادی (پژوهشگر دانشگاه قم).
خانم ژاله مرادی در پایان‌نامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «تبیین فلسفی عرفانی از مسئله ایمان به غیب» در این‌باره گفته‌ است: «غیب، در حکمت متعالیه، مرتبه‌ای از هستی است که فراچنگ حس و ابزارهای ادراکی ظاهری نمی‌آید و راه ادراک آن، استفاده از ابزارهای ادراکی باطنی انسان، یعنی قلب و عقل است. انسان برای ادراک امور ظاهری، از ابزارهای ادراک ظاهری و برای ادراک امور باطنی، از ابزارهای ادراکی باطنی استفاده می‌کند. این معنا حاصل تناظری است که حکمت متعالیه میان عالم هستی و وجود انسان برقرار کرده است. غیب در برابر شهاد است. ملاصدرا گوید: غیب، آن چیزى است که غایب است مثلاً ملکوت، براى ملائکه شهادت است و حضرت الهیه، براى آنها غیب است و آنان نتوانند به آن حضرت برسند، براى انسان صورت از عالم شهادت محسوس است و روح از عالم غیب ملکوت است و او را سیرى است که به واسطه آن، مستعد قبول فیضِ نور الهى است و به واساطه تربیت از عالم شهادت به عالم غیب که عالم ملکوت است تواند رفت و به سر متابعت، از عالم ملکوت به عالم جبروت سیر می‌کند و بالاخره به سر متابعت از انوار جمال و جلال حق بهره‌مند شوند. ملاصدرا گویا: "معلوم شد که وجود دو قسم است: وجود ادراکى (ادراک) و وجود غیر ادراکى و عالم دو عالم است: عالم غیب و عالم شهادت. غیب از لوازم وجود دنیوى است و حضور و شهود از لوازم عالم اخروى است". باید توجه شود وى می‌گوید: "عالم غیب از لحاظ حضور علمى عالم شهادت اصطلاحى است، که عالم دنیا باشد، که غرق در ماده است و عالم حضور و شهادت ، عالم غیب اصطلاحى است چون عالم تجرّد است". شیخ اشراق می‌گوید: "غیب، آن است که محسوس و مشارٌ الیه نیست". همچنین شیخ الرئیس ابن سینا، در "معراج‌نامه"، آنچه را پوشیده از حس است غیب گوید. حضرت‌آیت‌الله جوادی آملی بیان می‌کند: از نظر قرآن کریم، موجودات جهان هستی دو قسم هستند: مشهود و غیبی؛ چیزی که با یکی از حواس ظاهری قابل ادراک باشد، جزو عالم شهادت است و امّا، چیزی که با هیچ حسّی (حتی حس مسلّح) قابل ادراک نیست، غیب نامیده می‌شود و علم بالذات به آن، از اختصاصاً الهی است که با تعلیم و تعلّم معمولی، تفکر، تدبر، تمرین، ریاضت و امثال آن حاصل نمی‌شود؛ بنابراین، تقسیم موجود به غیب و شهادت به لحاظ معرفت و علمی است که به و شهاد بی‌معناست. برخالف تقسیم موجود به واجب و ممکن، مجرد و مادی [۷۸][۷۹].

پرسش‌های مصداقی

پرسش‌های وابسته

منبع‌شناسی جامع علم غیب معصوم

پانویس

  1. منشور جاوید، ج۶، ص ۲۲۸ - ۲۴۲.
  2. ابن‌سینا، ج۳، ص ۴۰۷
  3. همان‌، ص ۳۹۹
  4. شیخ اشراق، ج۲، ص ۲۳۶
  5. همان، ص ۲۴۰
  6. دلایل عقلی و نقلی علم غیب امامان معصوم، فصلنامه قبسات، ص ۱۳ و ۱۴
  7. علم غیب از نگاه عقل و وحی، ص۲۴۷
  8. علم غیب از نگاه عقل و وحی، ص۲۴۸
  9. ابن عربی، الفتوحات المکیة، ج۳، ص۳۹۳.
  10. شهرزوری، شرح حکمة الاشراق، ص ۵۶۰ و ۵۶۴؛ سهروردی، مجموعه مصنفات، ج۳، ص۴۵۰ ـ ۴۵۲؛ امام خمینی، تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، ص۳۶ ـ ۳۷.
  11. ابن سینا، الاشارات و التنبیهات، ج۳، ص۴۰۱.
  12. ابن سینا، الاشارات و التنبیهات، ج۳، ص۴۰۷.
  13. ابن سینا، الاشارات و التنبیهات، ج۳، ص۳۹۸؛ امام خمینی، تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، ص۵۰ ـ ۵۵.
  14. ملا صدرا، الشواهد الربوبیة، ص ۴۱۳.
  15. ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ج۲، ص۱۹.
  16. مرتضی مطهری، ختم نبوت، ص۳۲.
  17. سبزواری، تعلیقه بر شواهد الربوبیه، ص۷۱۱.
  18. علم غیب از دیدگاه حکما و شریعت اسلامی، فصلنامه آیین حکمت، شماره ۱۰، ص ۱۲۸ - ۱۳۵.
  19. «و همه نام‌ها را به آدم آموخت». سوره بقره، آیه ۳۱.
  20. امام خمینی، شرح دعا سحر، ص۱۶ و ۱۷..
  21. الکافی، ج۱ ص۲۵۸.
  22. محمد حسین رخشاد، در محضر استاد علامه طباطبایی، ص۲۰۰.
  23. ملاصدرا، تفسیر القرآن الکریم، ج۶، ص ۲۷۷-۲۸۵.
  24. گستره علم امام در اندیشه علمای شیعه، فصلنامه تحقیقات کلامی، شماره ۳، ص۵۰-۵۴.
  25. علم غیب امامان در آینه عقل، فصلنامه پژوهش‌های فلسفی و کلامی، ص ۱۵۹ و ۱۶۰.
  26. شیخ صدوق، من لا يحضره الفقیه، ج ۱،ص ۳۵۸، ح ۱
  27. شیخ طوسی، الاستبصار، ج ۱، ص ۴۳۳ ، ح ۵، م ۱۶۷۱
  28. کلینی، اصول کافی، کتاب الحجه، ج ۱، ص ۲۵۷ ، ح ۳ باب نادر فیه ذکر الغیب
  29. مظفر، علم الامام، ص ۴۱ - ۴۲
  30. لاری، المعارف السلمانیه، ص ۹۱.
  31. لاری، المعارف السلمانیه، ص ۹۰.
  32. لاري، المعارف السلمانیه، ص ۹۲؛ پاسخ از روایاتی که به گونه‌اي سهو یا فراموشی را براي پیامبر و امام ثابت می‌کرد.
  33. مظفر، علم الامام، ص ۴۹.
  34. مظفر، علم الامام، ص ۵۰.
  35. شیخ طوسی، الاستبصار، ج ۱، ص ۳۷۱ ح ۶، م ۱ .
  36. مظفر، علم الامام، ص ۴۸ - ۴۹.
  37. لاری، المعارف السلمانیه، ص ۵۵.
  38. لاری، المعارف السلمانیه، ص ۱۱۷.
  39. علم غیب معصوم، ماهنامه معارف، شماره ۴۸
  40. پس در هر زمان می‌بایست یک انذار کننده‌ای که علم او از خداوند متعال است وجود داشته باشد. و قلب او، از نور خداوند نورانی می‌گردد و این همان بصیرت قلبی است که شرط هدایت به راه بهتر می‌باشد، همانطور که وجود دیدگان مادی شرط قدم نهادن بر راه کوتاه و درست است ... پس عامه مردم در مسیر بندگی و اطاعت پرودگار متعال نیازمند یک رهبر دارای بصیرت و امام حقی هستند، امامی که علم خود را از خداوند متعال به صورت بلا واسطه گرفته باشد. زیرا اگر این چنین نباشد او نیز نیازمند امام دیگری خواهد بود.
  41. اینکه امامان از آل محمد (ص) نسبت به نهان برخی بندگان آگاه بودند و نیز نسبت به آنچه که قبل از ایجاد او بود مطلع هستند، و این امری نیست که وجود آن در صفات ایشان لازم باشد.
  42. علم غیب از دیدگاه فریقین؛ ص ۱۱۵ - ۱۱۹]
  43. ابن‌ سینا، شفاء، ص۴۵۵.
  44. سهروردی، مجموعه مصنفات، ج۲، ص۸ - ۱۴.
  45. سهروردی، حکمةالاشراق، ص۳۸۴- ۳۸۵.
  46. ما پیامبرانمان را با برهان‌ها (ی روشن) فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو فرو فرستادیم تا مردم به دادگری برخیزند؛ سوره حدید، آیه: ۲۵.
  47. آدمی را ناتوان آفریده‌اند؛ سوره نساء، آیه: ۲۸.
  48. و به آنان کتاب (قرآن) و فرزانگی می‌آموزد و به راستی پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند؛ سوره جمعه، آیه: ۲.
  49. روح القدس در زبان سریانی جبرئیل نامیده می‌شود.
  50. طاعة الهيویى العنصريّی له، بل طاعة هيویى الأفلاک.
  51. قوه احساس با قوه محرک مساوق است.
  52. پس حق است که معانی قرآنی مادام که به جامه تعینات جزئی و اصوات و الفاظ در نیایند، طبایع جسمانی و مدارکِ خیالیِ انطباعی، قادر به حمل و فهم آن نیستند.
  53. اما چنان‌که مقداری از نیروی دوم به گونه‌ای ناپسند در نفوس اشرار ایجاد می‌گردد، مقداری از این نیرو نیز در بعضی نفوس قوی، بدون تعبد و معرفت حاصل می‌گردد که از جمله آن تأثیر چشم است، چنان‌که پیامبر (ص) می‌فرماید: چشم، مرد را در قبر و شتر را در دیگ داخل می‌کند.
  54. صدرای شیرازی، تفسیر قرآن، ج۶، ص۲۷۳- ۲۸۵.
  55. و هر که را فرزانگی دهند به راستی خیری فراوان داده‌اند؛ سوره بقره، آیه: 269.
  56. و با آنان کتاب و ترازو فرو فرستادیم تا مردم به دادگری برخیزند؛ سوره حدید، آیه: ۲۵.
  57. صدرای شیرازی، تفسیر قرآن، ج۶، ص۲۷۳- ۲۸۵.
  58. علم امام؛ ص: ۱۹۱ - ۲۰۰
  59. سید جعفر سجادی، فرهنگ اصطلاحات فلسفی ملاصدرا، ص۳۲۳.
  60. یحیی سهروردی، مجموعه مصنفات، ج۲، ص۲۶۳.
  61. سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی، ص ۱۵۶-۱۳.
  62. بررسی علم غیب معصومان در تفاسیر فریقین، ص ۱۸.
  63. علم ائمه از نظر عقل و نقل، ص۱۰۱.
  64. "و اذا قلت الشواغل الحسیة و بقیت الشواغل أقل لم یبعد أن یکون للنفس فلتات تخلص عن شغل التخیل الی جانب القدس فانتقش فیها نقش من الغیب(...)" ابن سینا، ج ۳، ص ۴۰۷ .
  65. "التجربة والقیاس متطابقان علی أن للنفس الإنسانیة أن تنال من الغیب نی؟ فی حالة المنام فلا مانع من أن یقع مثل ذلک النیل فی حالة الیقظة".
  66. "اذ بلغک أن عارفا أطاق بقوته فعلا أو تحریکا او حرکه یخرج عن وسع مثله فلا تتلقه بکل ذلک الاستنکار فلقد تجد إلی سببه سبیلا فی اعتبارک مذاهب الطبیة".
  67. شیخ اشراق، ج ۲، ص ۲۳۶.
  68. بررسی و تحلیل علم امام از دیدگاه صدوق کلینی و مفید، ص۲۳.
  69. "و لهم امور خفیه فیهم و امور ظاهره عنهم"؛ ابن سینا، اشارات و تنبیهات، ترجمه حسن ملکشاهی، تهران: نشر سروش، ۱۲۶۲ ،ص. ۴۲۹.
  70. "و اذا بلغک ان عارفا حدث عن غیب، فاصاب متقدماً ببشری أو نذیر فصدق، والیتعسرن علیک الایمان به فان لذلک فی مذاهب الطبیعیه اسباب معلومه".
  71. "التجربه و القیاس متطابقان علی ان للنفس الانسانیه ان تنال من الغیب نیالً ما فی حاله منام. فال مانع ان یقع مثل ذلک النیل فی حال الیقضه، الا ما کان الی زواله بسیل و الارتفاعه امکان. اما التجربه: فالتسامح و التعارف یشهد ان به، و لیس احد من الناس الی و قد جرب ذلک فی نفسه، الهمه التصدیق".
  72. "و لنفسک ان تنتقش بنقش ذلک العالم، بحسب االستعداد و زوال الحائل، و قد علم ذلک ال تستنکرن ان یکون بعض الغیب ینتقش فیها عالمه".
  73. "النسان اذا قلت حواسه الظاهره فقد یتخلص عن شغل التخیل فیطلع علی امور و شهدت بذلک المنامات الصادقه"؛ محمد بن محمود شهرزوری، شرح حکمت االشراق، تهران: نشر مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۲۱۲، ص، ۱۱۶.
  74. محمد بین ابراهیم ملاصدرا، الشواهد الربوبیه فی مناهج السلوکیه، قم: نشر بوستان کتاب، ۱۲۸۲ ،ص. ۴۱۲.
  75. حمد ابن ابراهیم ملاصدرا، الحکمه المتعالیه فی السفار العقلیه الربعه، پیشین، ج. ۱، ص. ۱۱۲.
  76. تبیین و بررسی گستره علم امام از دیدگاه علامه طباطبائی و امام خمینی، ص۲۱ الی ۲۴.
  77. نقش ایمان به غیب در امیدبخشی به زندگی
  78. عبدالله جوادی آملی، ادب فنای مقربان، محقق محمد صفایی چاپ پنجم، بی جا: بی نا، ۱۳۸۸ش، ج۳، ص۴۱۴.
  79. تبیین فلسفی عرفانی از مسئله ایمان به غیب؛ ص ۲۸.