آیا آیه ۳۱ سوره بقره علم غیب معصوم را اثبات می‌کند؟ (پرسش)

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
آیا آیه ۳۱ سوره بقره علم غیب معصوم را اثبات می‌کند؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ علم غیب
مدخل اصلیعلم غیب

آیا آیه ۳۱ سوره بقره علم غیب معصوم (ع) را اثبات می‌کند؟ یکی از سؤال‌های مصداقی پرسشی تحت عنوان «آیاتی که موافقان علم غیب غیر خدا به آنها استدلال می‌کنند کدام‌اند؟» است. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مجموعه پرسش‌های مرتبط به این بحث (علم غیب معصوم) یا به مدخل اصلی علم غیب مراجعه شود.

آیه مورد اشاره پرسش

﴿وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء كُلَّهَا

«و همه نام‌ها را به آدم آموخت».

پاسخ نخست

علامه طباطبایی

علامه طباطبایی در کتاب «المیزان» در این‌باره گفته‌ است:

«این جمله اشعار دارد بر اینکه اسماء نامبرده، و یا مسماهای آنها موجوداتی زنده و دارای عقل بوده‏‌اند، که در پس پرده غیب قرار داشته‌‏اند، و به همین جهت علم به آنها غیر آن نحوه علمی است که ما به اسماء موجودات داریم، چون اگر از سنخ علم ما بود، باید بعد از آنکه آدم به ملائکه خبر از آن اسماء داد، ملائکه هم مثل آدم دانای به آن اسماء شده باشند، و در داشتن آن علم با او مساوی باشند، برای اینکه هر چند در این صورت آدم به آنان تعلیم داده، ولی خود آدم هم به تعلیم خدا آن را آموخته بود. پس دیگر نباید آدم اشرف از ملائکه باشد، و اصولا نباید احترام بیشتری داشته باشد، و خدا او را بیشتر گرامی بدارد، و ای بسا ملائکه از آدم برتری و شرافت بیشتری می‌داشتند و نیز اگر علم نامبرده از سنخ علم ما بود، نباید ملائکه بصرف اینکه آدم علم به اسماء دارد قانع شده باشند، و استدلالشان باطل شود، آخر در ابطال حجت ملائکه این چه استدلالی است؟ که خدا به یک انسان مثلا علم لغت بیاموزد، و آن‌گاه وی را به رخ ملائکه مکرم خود بکشد، و به وجود او مباهات کند، و او را بر ملائکه برتری دهد، با اینکه ملائکه آن قدر در بندگی او پیش رفته‌‏اند که، ﴿لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ[۱] آن‌گاه به این بندگان پاک خود بفرماید: که این انسان جانشین من و قابل کرامت من هست، و شما نیستید؟ آن‌گاه اضافه کند که اگر قبول ندارید، و اگر راست می‌‏گویید که شایسته مقام خلافتید، و یا اگر در خواست این مقام را می‌کنید، مرا از لغت‏‌ها و واژه‏‌هایی که بعدها انسان‌ها برای خود وضع می‌کنند، تا به وسیله آن یکدیگر را از منویات خود آگاه سازند، خبر دهید. علاوه بر اینکه اصلا شرافت علم لغت مگر جز برای این است که از راه لغت، هر شنونده‌‏ای به مقصد درونی و قلبی گوینده پی ببرد؟ و ملائکه بدون احتیاج به لغت و تکلم، و بدون هیچ واسطه‌‏ای اسرار قلبی هر کسی را می‌دانند، پس ملائکه یک کمالی ما فوق کمال تکلم دارند. و سخن کوتاه آنکه معلوم می‌شود آنچه آدم از خدا گرفت، و آن علمی که خدا به وی آموخت، غیر آن علمی بود که ملائکه از آدم آموختند، علمی که برای آدم دست داد، حقیقت علم به اسماء بود، که فرا گرفتن آن برای آدم ممکن بود، و برای ملائکه ممکن نبود، و آدم اگر مستحق و لایق خلافت خدایی شد، بخاطر همین علم به اسماء بوده، نه بخاطر خبر دادن از آن، و گر نه بعد از خبر دادنش، ملائکه هم مانند او با خبر شدند، دیگر جا نداشت که باز هم بگویند: ما علمی نداریم، ﴿سُبْحَانَكَ لاَ عِلْمَ لَنَا إِلاَّ مَا عَلَّمْتَنَا[۲] پس از آنچه گذشت روشن شد، که علم به اسماء آن مسمیات، باید طوری بوده باشد که از حقایق و اعیان وجودهای آنها کشف کند، نه صرف نام‌ها، که اهل هر زبانی برای هر چیزی می‌گذارند، پس معلوم شد که آن مسمیات و نامیده‏‌ها که برای آدم معلوم شد، حقایقی و موجوداتی خارجی بوده‏‌اند، نه چون مفاهیم که ظرف وجودشان تنها ذهن است، و نیز موجوداتی بوده‏‌اند که در پس پرده غیب، یعنی غیب آسمان‌ها و زمین نهان بوده‏‌اند، و عالم شدن به آن موجودات غیبی، یعنی آن طوری که هستند، از یک سو تنها برای موجود زمینی ممکن بوده، نه فرشتگان آسمانی، و از سوی دیگر آن علم در خلافت الهیه دخالت داشته است»[۳].

پاسخ‌ها و دیدگاه‌های متفرقه

۱. آیت‌الله سبحانی؛
آیت‌الله جعفر سبحانی در کتاب «آگاهی سوم یا علم غیب» در این باره گفته است: «در قرآن مجید آیاتی وجود دارد که آشکارا آگاهی پیامبران و برخی از بندگان خاص خدا را از امور پنهان از حس، تصدیق می‌کند و هیچ فرد مسلمانی که قرآن را وحی آسمانی می‌داند پس از دقت در مفاد آنها، نمی‌تواند در این مسأله تردید داشته باشد (...): ﴿قَالُواْ سُبْحَانَكَ لاَ عِلْمَ لَنَا إِلاَّ مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّكَ أَنتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ * قَالَ يَا آدَمُ أَنبِئْهُم بِأَسْمَائِهِمْ فَلَمَّا أَنبَأَهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا كُنتُمْ تَكْتُمُونَ[۴]. دقت در معنای این سه آیه ما را به این حقیقت رهبری می‌کند که خداوند یک سلسله حقایقی را که از دیدگاه فرشتگان پنهان بود به آدم (ع) آموخت و سپس آدم (ع) به دستور خداوند آنان را از این "غیب" آگاه ساخت. توضیح این که: "اسماء" جمع "اسم" به معنی نام است ولی در این جا مقصود این نیست که فقط نام‌های موجودات زمینی و آسمانی را به او تعلیم کرد زیرا فراگرفتن نام تنها، بدون آشنایی با حقیقت آن، برای آدم (ع) امتیازی نخواهد بود، بلکه منظور این است که خداوند، آدم (ع) را از حقایق موجودات آگاه ساخت گواه این مطلب این است که در آیه شریفه ﴿ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِكَةِ ضمیر جمع عاقل "هم" آورده شده است در صورتی که اگر منظور فقط "اسماء" بود باید "عرضها" گفته می‌شد زیرا در جمع غیر عاقل ضمیر مفرد مؤنث "ها" آورده می‌شود[۵]».[۶]
۲. آیت‌الله تحریری؛
آیت‌الله محمد باقر تحریری در کتاب «جلوه‌های لاهوتی» در این باره گفته است: «علم از مهم‌ترین مواهب الهی به انسان است به گونه‌ای که این امر سبب فضیلت او بر سایر موجودات حتی ملائکه الهی گردیده است و شاید قابلیت ویژه او برای جانشینی از خداوند و خضوع ملائکه برای وی به جهت تحمل علم الهی باشد، که قرآن در این‌باره می‌فرماید: ﴿وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِكَةِ فَقَالَ أَنبِئُونِي بِأَسْمَاء هَؤُلاء إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ * قَالُواْ سُبْحَانَكَ لاَ عِلْمَ لَنَا إِلاَّ مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّكَ أَنتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ * قَالَ يَا آدَمُ أَنبِئْهُم بِأَسْمَائِهِمْ فَلَمَّا أَنبَأَهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ[۷] با دقت در این آیات روشن می‌شود که آنچه به آدم تعلیم شده است از قبیل مفاهیم و علوم عادی نبوده است بلکه از غیب آسمان‌ها و زمین بوده به گونه‌ای که ملائکه با اینکه موجودات نورانی و مجرد از عالم مادّه هستند از آن بی‌اطلاع بوده‌اند و تحت تعلیم حضرت آدم (ع) قرار گرفتند و هم‌چنین این تعلیم الهی از نوع تعلیم‌های عادی نبوده است که با القاء صوت و مفاهیم صورت گیرد، بلکه با کنار زدن پرده از حقایق هستی (که غیب آسمان‌ها و زمین است) از درون وجودش شکل گرفته است»[۸].
۳. حجت الاسلام و المسلمین موسوی؛
حجت الاسلام و المسلمین سید امین موسوی، در کتاب «گستره علم غیب از دیدگاه ادیان ابراهیمی» در این‌باره گفته‌ است:

«﴿وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِكَةِ فَقَالَ أَنبِئُونِي بِأَسْمَاء هَؤُلاء إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ قَالُواْ سُبْحَانَكَ لاَ عِلْمَ لَنَا إِلاَّ مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّكَ أَنتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ قَالَ يَا آدَمُ أَنبِئْهُم بِأَسْمَائِهِمْ فَلَمَّا أَنبَأَهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا كُنتُمْ تَكْتُمُونَ[۹] معنا و مفهوم این آیات این است که شایستگی آدم برای مقام خلافت حقیقت علم به اسماء بود که فرشتگان از آن اظهار بی‌اطلاعی کردند. و خداوند آنها را به آدم آموخت و به او دستور داد تا آنان را از این غیب آگاه کند. حال سؤال این است که منظور از علم الاسماء که بزرگ‌تریت موهبت الهی نسبت به آدم و منشأ فضیلت و افتخار و شایستگی برای برای مقام خلیفة الهی چه بوده است؟ برخی تصور کرده‌اند منظور از علم الاسماء نام اشیای مختلف مربوط به امور دین و دنیا بوده است. این نظر مخدوش است چون:

اولاً: دانستن تعدادی لغت هرگز سرچشمه فضیلت و امتیازی برای آدم نخواهد بود. از آیه استفاده می‌شود که خداوند در برابر اعتراض ملائکه راجع به اعطا مقام خلافت این اسماء را به او یاد داده است تا به ملائکه بفهماند که انسان از استعداد و نیروی فوق‌العاده‌ای برخوردار است، که فرشنگان آن را ندارند، از این رو عجز آنها از فراگیری لغات بسیار بعید به نظر می‌رسید.

ثانیاً: این نظر با تعبیر ﴿غَيْبَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ در آیه سازگار نیست. این تعبیر نشان از آن است که این علم مربوط به اسرار پنهانی آسمان و زمین بوده که از دید ملائکه مکتوم مانده.

حق آن است که مرحوم علامه طباطبایی فرموده است: مراد از علم الاسماء عملی توأم با کشف حقیقت و وجود آنها بوده؛ یعنی مسماهای آن اسم‌ها حقایق خارجی و موجودات مخصوصی بوده‌اند که پشت پرده غیب؛ غیب آسمان و زمین مخفی بوده که علم آنها برای یک موجود زمینی مانند آدم امکان داشته، در حالی که برای فرشتگان امکان نداشته است. بعد می‌فرماید این اسماء مفهوم عام و گسترده‌ای دارد که "الف و لام"و واژه ﴿كُلَّهَا به آن اشاره می‌کند، و ذکر ضمیر جمیع مذکر "هم" دلیل بر این است که تمام آنها دارای حیات و علم بوده و در حجاب غیب، غیب آسمان و زمین قرار داشته‌اند. اینها همان چیزی است که در آیه ۲۱ حجر اشاره شده ﴿وَإِن مِّن شَيْءٍ إِلاَّ عِندَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَّعْلُومٍ[۱۰]. سپس می‌افزاید نتیجه نهایی این است که آنها موجودات عالیه‌ای بودند، محجوب به حجاب غیب، که هر اسمی در این جهان به خیر و برکت آنها نازل شده و از نورانیت آنا بهره می‌گیرد. به هر حال علم الاسماء حقایق خارجی و موجودات مخصوصی پشت پرده غیب بوده‌اند، حتی ملائکه از آنها آگاهی نداشتند و خداوند آنها را به آدم آموخت و او از آنها آگاهی پیدا کرد. بنابراین آیا آگاهی از غیب غیر از این است؟»[۱۱].
۴. حجت الاسلام و المسلمین مهدی‌فر؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر حسن مهدی‌فر در پایان‌نامه دکتری خود با عنوان «علوم اهل بیت ویژگی‌ها ابعاد و مبادی آن» در این‌باره گفته‌ است: «دقت در معنای این آیه ما را به این حقیقت رهبری می‌کند که خداوند یک سلسله حقایقی را که از دید فرشتگان پنهان بود به آدم (ع) آموخت و سپس آدم (ع) به دستور خداوند آنان رااز غیب آگاه ساخت. توضیح اینکه: اسماء جمع اسم به معنی نام است ولی در این جا مقصود این نیست که فقط نام‌های موجودات زمینی و آسمانی را به او تعلیم کرد زیرا فراگرفتن نام تنها، بدون آشنایی با حقیقت آن، برای آدم (ع) امتیازی نخواهد بود، بلکه منظور این است که خداوند، آدم (ع) را از حقایق موجوداتی زنده و عاقل آگاه ساخت گواه این مطلب این است که در آیه شریفه ﴿ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِكَةِ ضمیر جمع عاقل ﴿هُمْ آورده شده است در صورتی که اگر منظور فقط اسماء بود باید "عرضها" گفته می‌شد زیرا در جمع غیر عاقل ضمیر مفرد مؤنث (ها) آورده می‌شود.(....) در روایات وارد شده است که علم اسماء که به حضرت آدم (ع) داده شد به پیامبر اسلام (ص) و سپس به اهل بیت (ص) آن حضرت منتقل شده است. اگرچه در آنها اشاره ای روشن به مفهوم اسماء نشده است.[۱۲] علی (ع) فرمود: علمی که به همراه آدم (ع) به زمین آمد و تمامی آنچه پیامبران (ع) تا برسد به پیامبر خاتم (ص) با آنها برتری پیدا کرده‌اند در اهل بیت (ع) پیامبر (ص) است پس به‌کجا می‌روید.[۱۳]»[۱۴].
۵. حجت الاسلام و المسلمین باقری؛
حجت الاسلام و المسلمین سید محمد فائز باقری در پایان‌نامه کارشناسی‌ارشد خود با عنوان «بررسی علم اولیای الهی» در این‌باره گفته است:

«علامه طباطبایی می‌فرماید: خلافت مذکور اختصاصی به حضرت آدم (ع) ندارد، بلکه فرزندان او نیز در این مقام با او شریک‌اند؛ آن وقت معنای تعلیم اسماء این می‌شود که خدای تعالی این علم را در انسانها به ودیعه سپرده، به طوری که آثار آن به تدریج از این نوع سر بزند وهر وقت هدایت شود، آن ودیعه را از قوه به فعلیت در آورد. از نظر ایشان، اسماء، کمالات و اسراری بودند که انسان می‌توانست آن را تحمل نماید، ولی در وسع ملائکه نبود. این اسماء یا مسماهای آنها موجوداتی زنده و دارای عقل بوده‌اند که در پس پرده غیب قرار داشته‌اند. این معانی از اسماء در آیه ﴿وَإِن مِّن شَيْءٍ إِلاَّ عِندَنَا خَزَائِنُهُ [۱۵]. نیز وجود دارد و اسماء همان خزائن اشیاست که در نزد خداوند موجود است. این آیه می‌فرماید: هر چه در وهم وتصور می‌آید نزد خدا از آن چیز خزینه‌هایی انباشته است که تمام شدنی و قابل تحدید نیست و کثرت آنها از جنس کثرت عددی نمی‌باشد، چون کثرت عددی، ملازم با تقدیر و تحدید است، ولی کثرت آنها از جهت مرتبه و درجه است، پس آن اسماء، موجودات زنده و عاقل و عالی و محفوظ نزد خدا بودند که در پس حجاب‌های غیب محجوب بودند و حتی ملائکه از آنها آگاه نبودند و هر چه در آسمان‌ها و زمین است از نور و بهای آنها مشتق شده است.

ملا صدرا در تفسیر خود در ذیل آیه شریفه﴿وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء كُلَّهَا [۱۶] می‌فرماید: مراد از تعلیم اسماء نه مجرد تعلیم الفاظ، بلکه آشنا ساختن با حقایق و ماهیات اشیاء است، زیرا آشنایی با لغات کمال مهمی نیست و کمال، تنها در حکمت ومعرفت است.

پس معنای آیه آن است که خداوند متعال آدم را از اجزای مختلف و قوای متباین آفرید و او را مستعد برای ادراک انواع مدرکات از معقولات و محسوسات و متخیّلات قرار داد و معرفت ذوات اشیا و حقایق کلی و جزئی و خواص و اسماء آنها، و اصول علوم و قوانین صناعات، و کیفیّت ایجاد آلات را به او الهام نمود و او را عالم کامل و نفس او را یک نظام واحد و مشابه با عالم‌های سه‌گانه گرداند. برای هر حقیقت نوعی، مانند انسان، اسب، گوسفند، گاو، گندم، یاقوت، زمین، هوا و... یک جواهر عقلی نوری وجود دارد که عاقل لذاته و معقول لذاته می‌باشد و در عالم اعلای الهی موجود است و در علم خداوند و در محضر الهی حاضر می‌باشد. این عقول مفارقه و صور مجرّده علمیّه در حقیقت اسمای خداوند یا اسمای اسمای او هستند که از ازل تا ابد موجودند، زیرا آنچه نزد خداوند است همواره باقی است و جزء این عالم نیست تا متصف به حدوث و تجدّد و زوال گردد. امّا این صورت‌های عقلی و مثال‌های نوری و علوم الهی برای ابد ملحق به فاعلشان هستند وغایت آنها ملاحظة جمال خالقانشان است و حتی یک طرفه عین به ذوات خود باز نمی گردند، زیرا برای آنها ذاتی جدا از ذات مبدعشان نیست. با این بیان روشن شد که چرا در آیه شریفه ﴿ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِكَةِ [۱۷] برای این صورت‌های عقلی، ضمیر جمع عاقل آمده است، پس این صورت‌های مفارق، اسمای الهی وعقلای ربّانی هستند و وجود ایشان برتر از وجود ملائکه آسمانی است و انسان کامل که مظهر تمام اسماست می‌تواند بر این حقایق آگاهی یابد. اسمای خداوند متعال اصل حقایق ممکنات هستند و عالم اسمای الهی، اصل این عالم و تمام صورت‌های آسمانی و زمینی آن است و این صورت‌ها مانند عکس‌ها و سایه‌های آن حقایق می‌باشند. البته در این بیان نباید تو هم کثرت در ذات خداوند متعال نمود، زیرا ذات واجب، واحد بالحقیقه، و کثیر بالأسماء می‌باشد»[۱۸].
۶. حجت الاسلام و المسلمین حسین واعظی؛
حجت الاسلام و المسلمین حسین واعظی، در مقاله «گستره و چگونگی علم امام از منظر كتاب سنت و عقل» در این‌باره گفته‌ است: «واژه ﴿أَسْمَاء در جمله ﴿وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء كُلَّهَا از نظر ادبیات عرب، جمعی است که الف و لام بر آن داخل شده است و چنین جمعی به تصریح اهل ادب، افاده عموم می‌کند. افزون بر این کلمه ﴿كُلَّهَا در آیه، بر این عمومیت تأکید کرده است. نیز این آیه به کمک آیه بعدی ﴿قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ[۱۹] دلالت می‌کند که مراد از "اسماء" موجودات زنده و دارای عقل بوده است که در پشت پرده غیب قرار داشته‌اند و به همین سبب، علم به آنها غیر از سنخ علمی است که ما به اسمای موجودات داریم؛ زیرا اگر از سنخ علم ما می‌بود، بایستی بعد از اینکه آدم به ملایک از آن اسما خبر داد، ملایک هم مثل آدم، دانای به آن اسما شده باشد و در داشتن آن علم، با وی مساوی باشند. به این دلیل که هر چند در این صورت آدم به آنان تعلیم داد، خود آدم نیز به تعلیم خداوند آن را فراگرفته بود. پس دیگر نباید آدم اشرف از ملایکه باشد و اصولا نباید احترام بیشتری داشته باشد و خداوند او را بیشتر گرامی بدارد. چه‌بسا فرشتگان از آدم برتری و شرافت می‌داشتند؛ زیرا آنها بدون احتیاج به لغت و تکلم و بدون هیچ واسطه‌ای،اسرار قلبی هر کسی را می‌دانند. پس ملائکه یک کمالی مافوق کمال تکلم دارند. با وجود این، آدم با آموختن این علم، شایستگی مقام خلافت خداوند در زمین را پیدا می‌کند و خداوند به دلیل وجود چنین مخلوقی، بر فرشتگان مباهات کرده و می‌فرماید: "آیا به شما نگفتم که غیب و نهفته آسمان‌ها و زمین را می‌دانم و این انسان است که شایستگی جانشینی من در زمین را دارد نه شما؟" بنابراین معلوم می‌شود آنچه آدم از خداوند آموخت، علم به حقایق و اعیان خارجی بود، نه صِرف نام‌ها که اهل هر زبانی برای هر چیزی می‌گذارند و نه مفاهیمی که ظرف وجودی‌شان تنها ذهن است و نیز موجوداتی بودند که در پشت پرده غیب آسمان‌ها و زمین قرار داشتند؛ به‌گونه‌ای که عالِم شدن به آنها آن‌گونه که بودند، از یک‌سو تنها برای موجود زمینی ممکن بود؛ زیرا او استعداد و ظرفیت دریافت آن علم را داشت، نه فرشتگان آسمانی و از سوی دیگر، آن علم در خلافت الهی دخالت داشت و خداوند این دانش را به کسی آموخت که جانشین تام و کامل او در زمین باشد. خلیفه خدا بایستی متصف به صفاتی باشد که آینه تمام‌نمای اوصاف جلال و جمال الهی شود؛ از جمله به علمی متصف شود که بیانگر قدرت مطلق و دانش نامحدود پروردگار باشد. این خلافت به آدم اختصاص نداشته و برای نوع انسان؛ پس باید در هر عصر و زمانی، انسانی با آن اوصاف و دانش وسیع و فراگیر در زمین موجود باشد تا خلافت، بدون مصداق عینی و خارجی باقی نماند و پس از پیامبر (ص)؛ امامان معصوم (ع) جانشینان پیامبر و خلیفه برحق خداوند در روی زمین هستند و از آن صفات و علم وسیعی بهره‌مندند که آدم و سایر انبیا برخوردار بودند. بنابراین، این آیه نه‌تنها دانش گسترده را برای آدم و انبیای دیگر اثبات می‌کند که برای دیگر جانشینان خداوند، امامان معصوم (ع) نیز اثبات می‌کند[۲۰]».[۲۱].
۷. حجت الاسلام و المسلمین نقوی؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر سید نسیم عباس نقوی در پایان‌نامه دکتری خود با عنوان «علم پیامبر و ائمه به غیب» در این‌باره گفته‌ است:

«اگر چه آیات تعلیم اسماء تحت عناوین کلی وارد شده ولی در حدود آن مفهوم کلی، نسبت به افردای علم غیب را ثابت کرد. بخشی از این آیات تعلیم اسماء که می‌توان با این آیات برای انسان کامل و اولیاء الهی که مظهر تام انسان و کامل ائمه طاهرین هستند می‌توان علم غیب را برای آنها ثابت کرد.

مراد از اسماء چیست؟ در این آیه آیا حقایق غیبی عالم است که از لحاظ سمه و نشانه بودن برای خدا به اسماء موسوم شده‌اند و اینکه این اسماء حقایق هستند که دارای شعور بوده و مستور به حجاب غیب هستند و در عین حال خزائن اشیاء عالم شهادت هم هستند، و هر چه که در این عالم شهود وجود دارد اعم از غیب و شهود، همه از آنها تنزل یافته و رقیقه آن هستند و اینکه این اسماء در غیب محض‌اند؟. در این مورد سه قول وجود دارد:

  1. جوهریت اسماء: اینکه اسماء وجودات حقیقی هستند و در عالم غیب بوده وجودشان علامت و سمه برای وجود عظمت خداوند هستند، جای شکی نیست که این اسماء در عالم خودشان حقیقی و حسی‌اند، زیرا اموری که فرضی و اعتباری‌اند، این همه آثار بر اینها مترتب نمی‌شد. تقریباً همه مفسرین به این قول‌اند که همه اشیاء و موجودات زمینی تنزل یافته‌ای از وجودات جوهری و ملکوتی هستند از قبیل ﴿إِنْ هِيَ إِلاَّ أَسْمَاء سَمَّيْتُمُوهَا [۲۲] نیستند. بلکه از وجود حقیقی بهره‌مند هستند. علاوه بر این در آیه ضمیر "هم" که برای جمع مذکر عاقل و اسم اشاره است باز هم برای عقلاء به کار برده شده است. پس اگر این اسماء عاقل و با شعور نبودند، باید این دو کلمه به صورت "ها" که برای غیر عاقل است می‌آمد. صدرالمتألهین شیرازی "در تفسیر القرآن" می‌نویسد: حقایق عالم همه اسمای خدایند و تعلیم این اسماء به آدم (ع) به این معنی است، که خداوند همه آنها را به حضرت آدم (ع) ارائه کرد، و آن چه را که خلق کرده بود برای حضرت آدم (ع) احضار کرد، و ویژگی‌ها، آثار و خواص آنها را نیز به او الهام کرد. از این می‌فهمیم که اسماء حقایق موجود و مخلوق هستند و اسماء از جوهریت برخوردارند و در عالم خارج وجود دارند.
  2. اسماء باشعوراند: بحث دوم اینکه این اسماء با عقل و با شعوراند، مفسرین هم عقیده دارند که این اسماء شعور دارند و دلائل ذیل را برای مدعای خود ارائه می‌کنند. (الف): آیه مبارکه خلافت در چند مورد با ضمیر جمع مذکر عاقل "هم" و اسم اشاره "هولاء" به این اسماء اشاره کرده است و در ادبیات عرب این دو کلمه برای "جمع مذکر عاقل" به کار می‌رود. این استعمال قرینه بر این است که اسماء باید عاقل و با شعور باشند اگر چه این دو در غیر این مورد هم به کار می‌رود ولی کاربرد اصلی این دو استعمال شدن یا به کار رفتن آن در مورد عقلاء است. (ب): صدر المتألهین: ضمیر "هم" و اسم اشاره و "هولاء" که در آیه آمده است از باب حقیقت است نه مجاز و تغلیب، بلکه در حقیقت، این دو کلمه برای جمع مذکر عاقل به کاربرده است. توضیح اینکه: هر حقیقت نوعیه‌ای مثل انسان، فرس و... از یک جوهر عقلی نوری برخوردار هستند که ذاتاً عاقل و ذاتاً معقول هستند و موجوداتی هستند که در عالم اعلی الهی موجود و در علم الهی حاضراند و این عقول مفارقه و صور مجرده علمیه، در حقیقت همان اسمای الهی هستند که ازلاً و ابداً موجوداند. زیرا که ﴿مَا عِندَكُمْ يَنفَدُ وَمَا عِندَ اللَّهِ بَاقٍ [۲۳]. بنابراین اگر بین اقوالی که در این مورد مطرح است این قول را که: مراد از اسماء نور ائمه و اختصاص پنج تن آل عبا است، را قبول کنیم و یا اینکه منظور از اسماء ذریه آدم است، قبول کنیم اینها نه تنها عاقل‌اند بلکه اشرف عقلاء هم هستند که در روایات آمده است که مراد پنج تن آل عبا هستند. قرآن می‌فرماید: ﴿وَإِن مِّن شَيْءٍ إِلاَّ عِندَنَا خَزَائِنُهُ [۲۴] هیچ شیء نیست مگر اینکه خزینه اصلی آن در نزد خداوند موجود است چه در عالم طبیعت چه در عالم مثال و چه در عالم عقول. بعضی از این اشیاء همان اسماءالله‌اند که در آیه مورد بحث آمده، پس اسماء الهی هم در خزینه خداوند است. آیة‌الله جوادی آملی می‌فرماید: اسمایی که خداوند به حضرت آدم (ع) آموخت همان خزائن غیب است، پس انسان کامل از آن خبر دارد. علامه طباطبایی می‌فرماید: که مراد از اسماء موجودات زنده و عاقل هستند که در حجاب غیب مستور بوده‌اند و علم به آنها غیر از علم ما به اسماء و اشیاء است، زیرا در غیر این صورت ملائکه یا ابنای حضرت آدم (ع) به آنها، عالم گشته با آدم مساوی می‌شدند در این صورت وجهی برای ترجیح آدم به آنها وجود نداشت و حجت ملائکه تمام بود بنابراین اسماء حکایت از حقایق غیبی می‌کند که تحت حجاب غیب مستور بوده‌اند و علم به آن ممکن و میسور برای موجودی ارضی است نه سماوی و دخیل در خلافت الهی است. علامه در آخر بحث می‌فرماید: این موجوداتی که خداوند بر ملائکه عرضه کرد موجودات عالی و محفوظ خداوند بوده‌اند که در حجب بوده‌اند و خداوند هر اسمی‌ را به واسطه خیر و برکت آنها نازل کرده است و آنچه در آسمان و زمین است از نور و بهار آنها به وجود آمده است، و این‌ها با کثرت و تعددشان، تعدد افرادی ندارند و تفاوت آنها تفاوت اشخاص نیست بلکه مدار امر در آن جا درجه وجودی و شدت قرب پروردگار ربوبی است و اسماء الهی از این منبع به صورت نزول درجه‌ای نازل می‌شود. اگر حضرت آدم (ع) استعداد و احاطه و تحمل اسماء الهی را دارد معلوم است که از یک درجه وجودی برخوردار است که می‌تواند با آن بر غیب مسلط گردد. مطلب دیگری که از این آیه استفاده می‌شود این است که تعلیم اسماء، مخصوص حضرت آدم (ع) نیست بلکه حضرت آدم (ع) به عنوان مصداقی از خلیفه الله باید دارای علم به حقایق موجودات در عالم هستی باشد چون احتجاج ملائکه به قرار دادن خلیفه در زمینی بوده و خداوند در پاسخ آنها فرمود: باید خلیفه توان علم و آگاهی به تمام موجودات و حوادث داشته باشد و ملائکه چنین قدرتی را ندارند. علاوه بر این خلیفه خدا مخصوص یک زمان نیست بلکه در همة زمانها باید خلیفه و حجت الهی باشد. لازمه این حرف این است که باید در هر زمان خلیفه‌ای که به تمام حقایق و موجودات عینی و شهودی عالم است، موجود باشد. در این میان ائمه (ع) هم که خلیفه خداوند در زمین هستند باید دارای چنین علمی‌ باشند؛ چون اگر مزین به چنین علمی‌ نباشند دیگر نمی‌توانند پاسخگو مردم باشند. مولا علی (ع) می‌فرماید: قسم به خدا اگر بخواهم مردی از شما را از گذشته و آینده و از جمیع شئونش، خبر بدهم می‌توانم اما می‌ترسم که شما به رسول خدا (ص) کافر شوید. آگاه باشید که من این را به خاصانی که از این خطر در امن هستند خواهم گفت؛ معلوم می‌شود که انسان کامل از غیب باخبراند.
  3. اسماء در غیبت محض‌اند: غیب که در لغت به کار رفته است فرق می‌کند با غیبی که در این آیه است چون غیبی که در این آیه است، نه جزء ظاهری و نه باطنی آسمان است و نه جزء ظاهری و باطنی زمین است، بلکه این غیب از آسمان و زمین هم غیب است به دلائل ذیل:
  • دلیل اول: محدوده زمین و محدوده‌های آسمان چه ظاهری و چه باطنی آن، برای فرشتگان، جزء عوامل شهود و حضور است و چیزی در این محدوده‌ها برای فرشتگان، غیب محسوب نخواهد شد و ملائکه هم نیاز به تعلیم این گونه غیب‌ها را ندارند. مرحوم صدرالمتألهین شیرازی می‌فرماید: عالم ملکوت برای ملائکه، عالم شهادت است. اما عالم جبروت در قلمرو درک ملائکه نخواهد بود، و حتی استعداد درک آن را هم ندارند. اما انسان صورتی دارد که مربوط به عالم شهادت و سیرتی دارد که مربوط به عالم ملکوت و سرّی دارد که با آنها، قبول فیض الهی می‌کند بدون واسطه. پس به ترتیب این انسان ترقی می‌کند از عالم شهادت به سوی عالم غیب، آن عالم ملکوت است. و سری و متابعت که دارد از عالم ملکوت به سوی عالم جبروت سیر می‌کند، آن غیب الغیوب است. پس از این به نور خداوند مشاهده می‌کند، نور جمال و جلال. پس این می‌شود خلافت حق عالم غیب و شهادت پس از این سری است که پوشیده است و در استعداد انسان، مرکوز می‌شود چیزی که خداوند به انسان تعلیم داده و ملائکه می‌دانند.
  • دلیل دوم: جوادی آملی می‌فرماید: "اضافه غیب به سوی سموات در آیه، اضافه لامیه است، بنابراین نتیجه این می‌شود که این غیب، خارج از آسمان و زمین است نه جزء آسمان و نه جزء زمین نه ظاهر و نه باطن؛ یعنی این غیب، غیب مطلق است نه اضافی و نسبی، بلکه این غیب چیزی است که نه اضافه بر زمین و نه به آسمان. صاحب تفسیر الفرقان می‌فرماید: احتمال دارد که منظور از غیب در آیه، همان حقیقت و انسانیت انسان باشد همان انسانی که غایت وجود اکنون و ثمره افلاک و ارکان بلکه صفوة عالم امکان است.
خلاصه اینکه منظور از غیب در این جا همان عالیترین مرتبه طولی غیب است که هیچ موجودی به آن علم پیدا نخواهد کرد جز حضرت علیم عالم و خالق هستی، و به اذن او انسان کامل هم به آن علم پیدا خواهد کرد و این غیب نه در آسمان و نه در زمین بلکه از هر دو غایب است و این همان اسمائی است که خداوند به حضرت آدم (ع) تعلیم داد ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ [۲۵]»[۲۶].
۸. آقای دکتر اس‍دی‌ گ‍رم‍ارودی‌ (مدیر گروه معارف دانشگاه صنعتی شریف)؛
آقای دکتر محمد اسدی گرمارودی در کتاب «علم برگزیدگان در نقل و عقل و عرفان» در این‌باره گفته است:

«خلیفه خدا هادی خلق و واسطه فیض الهی است. این مقام آن‌قدر بالاست که فرشتگان مأمور سجده بر آن مقام می‌باشند. قرآن کریم لازمه خلیفه الهی را "آگاهی بر همه حقایق" می‌داند و متذکر می‌شود که خلیفة‌الله باید همه آگاهی‌ها را داشته باشد؛ لذا می‌فرماید:

﴿وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِكَةِ فَقَالَ أَنبِئُونِي بِأَسْمَاء هَؤُلاء إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ قَالُواْ سُبْحَانَكَ لاَ عِلْمَ لَنَا إِلاَّ مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّكَ أَنتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ قَالَ يَا آدَمُ أَنبِئْهُم بِأَسْمَائِهِمْ فَلَمَّا أَنبَأَهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا كُنتُمْ تَكْتُمُونَ ‏[۲۷]. در بینش قرآنی روشن است و هر آگاه به علم قرآن می‌داند که مقام حضرت آدم (ع) مقام انبیای اولوالعزم نیست؛ امّا چون خلیفه خداست، به همه اسماء عالِم می‌شود. از تدبّر در آیه نتیجه می‌شود که: اولاً: اسماء جمع است. ثانیاً: الف و لام که عمومیت را افاده می‌کند بر سر اسماء آمده، پس جمع الجمع می‌شود. ثالثاً: قید ﴿كُلَّهَا‏ نیز تأکید در تأکید است؛ یعنی تمامی اسماء را به آدم (ع) آموخت و خلیفه خدا همه حقایق را فرا گرفت. فرشتگان، موجودات برجسته و مقرّب الهی هستند و علم و آگاهی آنها نیز افاضه الهی است؛ ولی در مقایسه با علم خلیفه الهی خود را نادان می‌بینند و این حکمت خداوند است که آگاهی فرشتگان در آن حد و آگاهی خلیفه او در حدی دیگر باشد که همه اسماء را بداند. اسم حاکی از حقیقت است؛ خبر از اسم یعنی اطلاع از حقیقت؛ اطلاع بر تمامی اسما و خبر دادن از همه آنها یعنی آگاهی بر همه حقایق. اگر خداوند خلیفه قرار می‌دهد که به اذن او در روی زمین به انجام رسالت الهی بپردازد، پس باید آن خلیفه لوازم کار را هم داشته باشد؛ زیرا اگر به کسی مأموریتی بدهیم و ابزار و سرمایه کار را به او ندهیم، خلاف حکمت و عدالت عمل کرده‌ایم. یکی از ابزارهای لازم برای خلیفه الهی آگاهی بر حقایق عالم وجود می‌باشد»[۲۸].
۹. آقای دکتر رستمی و خانم آل‌بویه.
آقای دکتر محمد زمان رستمی (استادیار دانشگاه قم) و خانم طاهره آل‌بویه (پژوهشگر جامعة الزهراء) در کتاب «علم امام» در این‌باره گفته‌‌اند:

«علامه طباطبایی می‌فرماید: خلافت مذکور اختصاصی به آدم (ع) ندارد، بلکه فرزندان او نیز در این مقام با او شریک‌اند؛ آن وقت معنای تعلیم اسما این می‌شود که خدای تعالی این علم را در انسان‌ها به ودیعه سپرده، به طوری که آثار آن به تدریج از این نوع سر بزند و هر وقت هدایت شود، آن ودیعه را از قوه به فعلیت درآورد. از نظر ایشان، اسما، کمالات و اسراری بودند که انسان می‌توانست آن را تحمل نماید، ولی در وسع ملائکه نبود. این اسما یا مسماهای آنها موجوداتی زنده و دارای عقل بوده‌اند که در پس پرده غیب قرار داشته‌اند. این معانی از اسما در آیه ﴿َوَإِن مِّن شَيْءٍ إِلاَّ عِندَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَّعْلُومٍ [۲۹] نیز وجود دارد و اسماء همان خزائن اشیاست که در نزد خداوند موجود است. این آیه می‌فرماید: هر چه در وهم و تصور می‌آید نزد خدا از آن چیز خزینه‌هایی انباشته است که تمام شدنی و قابل تحدید نیست و کثرت آنها از جنس کثرت عددی نمی‌باشد، چون کثرت عددی، ملازم با تقدیر و تحدید است، ولی کثرت آنها از جهت مرتبه و درجه است، پس آن اسما، موجودات زنده و عاقل و عالی و محفوظ نزد خدا بودند که در پس حجاب‌های غیب محجوب بودند و حتی ملائکه از آنها آگاه نبودند و هر چه در آسمان‌ها و زمین است از نور و بهای آنها مشتق شده است[۳۰].

آیة‌الله مکارم می‌فرماید: علم اسماء چیزی شبیه علم لغات نبوده است، بلکه مربوط به فلسفه و اسرار و کیفیات و خواص آنها بوده است تا انسان بتواند از مواهب مادی و معنوی این جهان در مسیر تکامل خویش بهره گیرد[۳۱].

ملا صدرا در تفسیر خود در ذیل آیه شریفه ﴿وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء كُلَّهَا [۳۲] می‌فرماید: مراد از تعلیم اسماء نه مجرد تعلیم الفاظ، بلکه آشنا ساختن با حقایق و ماهیات اشیاء است، زیرا آشنایی با لغات کمال مهمی نیست و کمال، تنها در حکمت و معرفت است. پس معنای آیه آن است که خداوند متعال آدم (ع) را از اجزای مختلف و قوای متباین آفرید و او را مستعد برای ادراک انواع مدرکات از معقولات و محسوسات و متخیّلات قرار داد[۳۳] و معرفت ذوات اشیا و حقایق کلی و جزئی و خواص و اسما آنها، و اصول علوم و قوانین صناعات، و کیفیّت ایجاد آلات را به او الهام نمود و او را عالم کامل و نفس او را یک نظام واحد و مشابه با عالم‌های سه‌گانه گرداند. برای هر حقیقت نوعی، مانند انسان، اسب، گوسفند، گاو، گندم، یاقوت، زمین، هوا و... یک جوهر عقلی نوری وجود دارد که عاقل لذاته و معقول لذاته می‌باشد و در عالم اعلای الهی موجود است و در علم خداوند و در محضر الهی حاضر می‌باشد. این عقول مفارقه و صور مجرّده علمیّه در حقیقت اسمای خداوند یا اسمای اسمای او هستند که از ازل تا ابد موجودند، زیرا آنچه نزد خداوند است همواره باقی است و جزء این عالم نیست تا متصف به حدوث و تجدّد و زوال گردد. امّا این صورت‌های عقلی و مثال‌های نوری و علوم الهی برای ابد ملحق به فاعلشان هستند و غایت آنها ملاحظه جمال خالقشان است و حتی یک طرفه عین به ذوات خود باز نمی‌گردند، زیرا برای آنها ذاتی جدا از ذات مبدعشان نیست. با این بیان روشن شد که چرا در آیه شریفه ﴿ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِكَةِ [۳۴] برای این صورت‌های عقلی، ضمیر جمع عاقل آمده است، پس این صورت‌های مفارق، اسمای الهی و عقلای ربّانی هستند و وجود ایشان برتر از وجود ملائکه آسمانی است و انسان کامل که مظهر تمام اسماست می‌تواند بر این حقایق آگاهی یابد. اسمای خداوند متعال اصل حقایق ممکنات هستند و عالم اسمای الهی، اصل این عالم و تمام صورت‌های آسمانی و زمینی آن است و این صورت‌ها مانند عکس‌ها و سایه‌های آن حقایق می‌باشند. البته دراین بیان نباید توهم کثرت در ذات خداوند متعال نمود، زیرا ذات واجب، واحد بالحقیقة، و کثیر بالأسماء می‌باشد[۳۵]»[۳۶].

پرسش‌های مصداقی همطراز

  1. با توجه به آیه ۲۶ و ۲۷ سوره جن غیر از خدا چه کسی از غیب خبر دارد؟ (پرسش)
  2. آیا آیه ۹۴ سوره توبه علم غیب پیامبر را اثبات می‌کند؟ (پرسش)
  3. آیا آیه ۷۵ سوره حجر که سخن از متوسمین آورده درباره علم غیب غیر خداست؟ (پرسش)
  4. آیا آیه ۱۰۵ سوره توبه علم غیب معصوم را اثبات می‌کند؟ (پرسش)
  5. آیا آیه ۴۴ سوره آل عمران علم غیب غیر خدا را اثبات می‌کند؟ (پرسش)
  6. آیا آیه ۴۹ سوره هود علم غیب غیر خدا را اثبات می‌کند؟ (پرسش)
  7. آیا آیه ۱۰۲ سوره یوسف علم غیب غیر خدا را اثبات می‌کند؟ (پرسش)
  8. آیا آیه ۱۷۹ سوره آل عمران علم غیب پیامبر خاتم را اثبات می‌کند؟ (پرسش)
  9. آیا آیه ۲۵۵ سوره بقره نافی علم غیب غیر از خدا نیست؟ (پرسش)
  10. آیا آیه ۴۹ سوره آل عمران علم غیب غیر خدا را اثبات می‌کند؟ (پرسش)
  11. آیا آیه ۳ و ۴ سوره تحریم علم غیب پیامبر خاتم را اثبات می‌کند؟ (پرسش)
  12. آیا آیه ۱۴ سوره بقره علم غیب غیر خدا را اثبات می‌کند؟ (پرسش)
  13. آیا آیه ۱۱۹ و ۱۲۰ سوره آل عمران علم غیب غیر خدا را اثبات می‌کند؟ (پرسش)
  14. آیا آیه ۸۹ سوره نساء علم غیب غیر خدا را اثبات می‌کند؟ (پرسش)
  15. آیا آیه ۱ سوره منافقون علم غیب غیر خدا را اثبات می‌کند؟ (پرسش)
  16. آیا آیه ۲۷ سوره فتح علم غیب غیر خدا را اثبات می‌کند؟ (پرسش)
  17. آیا آیه ۲ تا ۴ سوره روم علم غیب غیر خدا را اثبات می‌کند؟ (پرسش)
  18. آیا آیه ۱ تا ۵ سوره مسد علم غیب غیر خدا را اثبات می‌کند؟ (پرسش)
  19. آیا آیه ۷ سوره آل عمران علم غیب غیر خدا را اثبات می‌کند؟ (پرسش)
  20. آیا آیه ۴۹ سوره عنکبوت علم غیب امامان را اثبات می‌کند؟ (پرسش)
  21. آیا آیه ۶ سوره صف علم غیب غیر خدا را اثبات می‌کند؟ (پرسش)
  22. آیا آیه ۲۲ تا ۲۴ سوره تکویر علم غیب پیامبر خاتم را اثبات می‌کند؟ (پرسش)
  23. آیا آیه ۴۰ سوره نمل علم غیب معصوم را اثبات می‌کند؟ (پرسش)
  24. آیا آیه ۳۷ سوره یوسف علم غیب غیر خدا را اثبات می‌کند؟ (پرسش)
  25. آیا آیه ۱۶ سوره نمل علم غیب غیر خدا را اثبات می‌کند؟ (پرسش)
  26. آیا آیه ۶۵ سوره کهف علم غیب غیر خدا را اثبات می‌کند؟ (پرسش)
  27. آیا آیه ۱۰۱ سوره یوسف علم غیب غیر خدا را اثبات می‌کند؟ (پرسش)
  28. آیا آیه ۴۱ سوره یوسف علم غیب غیر خدا را اثبات می‌کند؟ (پرسش)
  29. آیا آیه ۴۷ تا ۴۹ سوره یوسف علم غیب غیر خدا را اثبات می‌کند؟ (پرسش)
  30. آیا آیه ۶ سوره یوسف علم غیب غیر خدا را اثبات می‌کند؟ (پرسش)
  31. آیا آیه ۹۳ سوره یوسف علم غیب غیر خدا را اثبات می‌کند؟ (پرسش)
  32. آیا آیه ۶۴ سوره هود علم غیب غیر خدا را اثبات می‌کند؟ (پرسش)
  33. آیا آیه ۲۶ و ۲۷ سوره نوح علم غیب غیر خدا را اثبات می‌کند؟ (پرسش)
  34. آیا آیه ۱۸ و ۱۹ سوره نمل علم غیب غیر خدا را اثبات می‌کند؟ (پرسش)
  35. آیا آیه ۴۳ سوره رعد علم غیب غیر خدا را اثبات می‌کند؟ (پرسش)

پرسش‌های وابسته

  1. آیا نمونه‌هایی از علم غیب غیر خدا در قرآن موجود است؟ (پرسش)
  2. آیا نمونه‌هایی از علم غیب غیر خدا در حدیث موجود است؟ (پرسش)
  3. آیاتی که مخالفان علم غیب غیر خدا به آنها استدلال می‌کنند کدام‌اند؟ (پرسش)
  4. با وجود آیاتی که علم غیب غیر خدا را نفی می‌کنند چگونه این علم اثبات می‌شود؟ (پرسش)
  5. چگونه آیات نافی علم غیب از غیر خدا با آیات مثبت علم غیب برای غیر او قابل جمع هستند؟ (پرسش)
  6. آیاتی که مخالفان علم غیب پیامبر خاتم به آنها استدلال می‌کنند کدام‌اند؟ (پرسش)
  7. آیا روایاتی وجود دارند که علم غیب غیر خدا را نفی می‌کنند؟ (پرسش)
  8. چگونه روایات نافی علم غیب از غیر خدا با روایات مثبت علم غیب برای غیر او قابل جمع هستند؟ (پرسش)
  9. دلیل عقلی علم غیب پیامبران چیست؟ (پرسش)
  10. دلیل قرآنی علم غیب پیامبران چیست؟ (پرسش)
  11. دلیل حدیثی علم غیب پیامبران چیست؟ (پرسش)
  12. شاهد تاریخی بر علم غیب پیامبران وجود دارد؟ (پرسش)
  13. آیا پیامبران اخبارات غیبی داشته‌اند؟ (پرسش)
  14. بر فرض اثبات علم غیب پیامبران علم غیب امامان چگونه ثابت می‌شود؟ (پرسش)
  15. دلیل عقلی علم غیب امامان چیست؟ (پرسش)
  16. دلیل قرآنی علم غیب امامان چیست؟ (پرسش)
  17. دلیل حدیثی علم غیب امامان چیست؟ (پرسش)
  18. شاهد تاریخی بر علم غیب امامان وجود دارد؟ (پرسش)
  19. آیا امامان اخبارات غیبی داشته‌اند؟ (پرسش)
  20. چرا امامان علم غیب خود را انکار می‌کردند؟ (پرسش)
  21. نشانه وجود علم غیب نزد معصوم چیست؟ (پرسش)

پانویس

  1. در گفتار بر او پیشی نمی‌جویند و آنان به فرمان وی کار می‌کنند؛ سوره انبیاء، آیه ۲۷.
  2. «گفتند: پاکاکه تویی! ما دانشی جز آنچه تو به ما آموخته‌ای، نداریم»؛ سوره بقره، آیه ۳۲.
  3. ترجمه تفسیر المیزان، ج‏ ۱، ص ۱۸۱.
  4. آنان گفتند: ما تو را تسبیح می‌کنیم، ما از چیزی آگاه نیستیم جز آنچه تو به ما آموخته‌ای، تویی توانا و حکیم». خداوند به آدم (ع) گفت: آدم! اسامی این حقایق را به فرشتگان بگو. هنگامی که آدم (ع) فرشتگان را از آن اسامی آگاه ساخت، خداوند به فرشتگان خطاب کرد و گفت: من به شما نگفتم که از "غیب" آسمان‌ها و زمین آگاهم و آنچه را آشکار کنید و پنهان نمایید می‌دانم؛ سوره بقره، آیه ٣١ - ٣٣.
  5. به تفسیر المیزان، ج١، ص ۱۱۵ - ١٢٢ مراجعه شود.
  6. آگاهی سوم یا علم غیب، ص ۹۰ و ۹۱
  7. «و خداوند تمامی اسماء (حقایق موجودات) را به آدم تعلیم فرمود، سپس آنها را به فرشتگان عرضه کرد و فرمود: اگر راست می‌گویید (ما ستایشگر خدا هستیم و خلقت آدم چه جهتی دارد؟) اسامی اینها (حقایق) را به من خبر دهید، ایشان عرض کردند: تو منزّهی ما چیزی جز آنچه به ما تعلیم کرده‌ای، نمی‌دانیم، به راستی تو دانا و حکیمی، خداوند فرمود: ای آدم، آنان را از اسامی (اسرار) این موجودات آگاه کن، و هنگامی که ایشان را آگاه کرد، خداوند فرمود: آیا به شما نگفتم: که من غیب آسمان‌ها و زمین را می‌دانم». سوره بقره، آیه۳۱-۳۳.
  8. جلوه‌های لاهوتی، ج ۱، ص۱۱۶.
  9. خدا همه اسم‌ها "حقایق موجودات" را به آدم آموخت، سپس آن "حقایق" را بر فرشتگان عرضه کرد و گفت: از اسامی این حقایق به من خبر دهید اگر راستگو هستید، آنان گفتند: ما ترا تسبیح می کنیم، ما از چیزی آگاه نیستیم جز آنچه تو به ما آموخته ای، تویی توانا و حکیم». خداوند به آدم گفت: آدم! اسامی این حقایق را به فرشتگان بگو.هنگامی که آدم فرشتگان را از آن اسامی آگاه ساخت، خداوند به فرشتگان خطاب کرد و گفت: من به شما نگفتم که از "غیب" آسمان‌ها و زمین آگاه‌ام و آنچه را آشکار کنید و پنهان نمایید می‌دانم؛ سوره بقره، آیه ٣١ـ ٣٣.
  10. و هیچ چیز نیست جز آنکه گنجینه‌های آن نزد ماست و ما آن را جز به اندازه معیّن فرو نمی‌فرستیم.
  11. گستره علم غیب از دیدگاه ادیان ابراهیمی؛ ص: ۱۷۳.
  12. در برخی روایات مقصود از اسماء اسامی حجت های خداوند بیان شده است واینکه ارواح آنها قبل از آدم خلق شده بودند و در روایات طینت آمده است که ارواح پیامبر (ص) و ائمه (ع) قبل از همه موجودات آفریده شده است و بقیه موجودات از نور آنها خلق شده‌اند. ر.ک بحار الانوار ج۲، ص ۲۰۹و ج۲۵، ص۳.
  13. "فَإِنَّ الْعِلْمَ الَّذِی هَبَطَ بِهِ آدَمُ وَ جَمِیعُ مَا فُضِّلَتْ بِهِ النَّبِیُّونَ إِلَی مُحَمَّدٍ خَاتَمِ النَّبِیِّینَ فِی عِتْرَةِ مُحَمَّدٍ ص فَأَیْنَ یُتَاهُ بِکُمْ بَلْ أَیْنَ تَذْهَبُونَ"؛ "الارشاد"، ج۱، ص ۲۳۲ و " تفسیر عیاشی"، ج ۱، ص ۱۰۲، از مسعدة بن صدقة از امام صادق (ع) و "تفسیر قمی"، ج ۱، ص۳۶۷ از ابن أذینة از امام صادق (ع) تفسیر القمی ص ۴ـ۵، المسترشد ص ۷۶، الغیبة نعمانی ص ۴۴، نهج البلاغة(صبحی الصالح)الحکمة ۱۵۶ ص ۴۹۹، احتجاج ج ۱، ص ۳۶ ح ۶۴، بحار الانوار ج ۲ ص ۱۰۰ ح۵۹،و ج ۹۲ ص ۸۰ ح ۷،و ج ۹۳ ص۲.
  14. علوم اهل بیت ویژگی‌ها ابعاد و مبادی آن، ص۸۸.
  15. و هیچ چیز نیست جز آنکه گنجینه‌های آن نزد ماست؛ سوره حجر، آیه: ۲۱.
  16. و همه نام‌ها را به آدم آموخت؛ سوره بقره، آیه: ۳۱.
  17. سپس آنان را بر فرشتگان عرضه کرد؛ سوره بقره، آیه: ۳۱.
  18. بررسی علم اولیای الهی، ص ۴۱.
  19. «آیا به شما نگفته بودم که من نهان آسمان‌ها و زمین را می‌دانم»؛ سوره بقره، آیه۳۳.
  20. علامه طباطبایی؛ المیزان، ج۱، ص۱۱۵-۱۱۸
  21. گستره و چگونگی علم امام از منظر كتاب سنت و عقل؛ ص۱۹۴ و ۱۹۵.
  22. آنها جز نام‌هایی که نامیده‌اید نیستند؛ سوره نجم، آیه: ۲۳.
  23. آنچه نزد شماست پایان می‌یابد و آنچه نزد خداوند است پایاست؛ سوره نحل، آیه: ۹۶.
  24. و هیچ چیز نیست جز آنکه گنجینه‌های آن نزد ماست؛ سوره حجر، آیه: ۲۱.
  25. او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند.جز فرستاده‌ای را که بپسندد؛ سوره جن، آیه: ۲۶ - ۲۷.
  26. علم پیامبر و ائمه به غیب، ص۴۳ - ۴۸.
  27. و همه نام‌ها را به آدم آموخت سپس آنان را بر فرشتگان عرضه کرد و گفت: اگر راست می‌گویید نام‌های اینان را به من بگویید. گفتند: پاکاکه تویی! ما دانشی جز آنچه تو به ما آموخته‌ای، نداریم، بی‌گمان تویی که دانای فرزانه‌ای. فرمود: ای آدم! آنان را از نام‌های اینان آگاه ساز! و چون آنان را از نام‌های اینان آگاهانید فرمود:آیا به شما نگفته بودم که من نهان آسمان‌ها و زمین را می‌دانم و از آنچه آشکار می‌کنید و پوشیده می‌داشتید آگاهم؟؛ سوره بقره، آیه: ۳۱ - ۳۳.
  28. علم برگزیدگان در نقل و عقل و عرفان؛ ص۴۱.
  29. و هیچ چیز نیست جز آنکه گنجینه‌های آن نزد ماست و ما آن را جز به اندازه معیّن فرو نمی‌فرستیم؛ سوره حجر، آیه: ۲۱.
  30. طباطبایی، ترجمه المیزان، ج۱، ص۱۷۸.
  31. مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۱، ص۱۷۶.
  32. سوره بقره، آیه:۳۱.
  33. زیرا وجود او مشتمل بر تمام نشئات دنیوی و مثالی و اخروی می‌باشد.
  34. سوره بقره، آیه:۳۱.
  35. صدرای شیرازی، تفسیر قرآن کریم، ج۲، ۲۱۸- ۲۲۴
  36. علم امام، ص۱۶۱ - ۱۶۳