غیب در قرآن و حدیث به چه معنا به کار رفته است؟ (پرسش)

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
غیب در قرآن و حدیث به چه معنا به کار رفته است؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ علم غیب
مدخل بالاترغیب
مدخل اصلیغیب در قرآن
تعداد پاسخ۲۰ پاسخ

غیب در قرآن و حدیث به چه معنا به کار رفته است؟ یکی از پرسش‌های مرتبط به بحث علم غیب معصوم است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی علم غیب مراجعه شود.

عبارت‌های دیگری از این پرسش

  • معنای قرآنی و روایی غیب چیست؟

پاسخ جامع اجمالی

معناشناسی غیب و علم غیب

معنای لغوی

«غیب» در لغت به امری که از حس (باطنی و ظاهری) پوشیده باشد، اطلاق شده است، خواه آن چیز هم اکنون تحقق یافته باشد یا بعد از این تحقق پیدا کند؛ ‌این واژه در مقابلِ شهود (شهادت) است به‌ معنای چیزی که با حواس قابل درک باشد[۱]. بنابراین معنای لغوی، اگر در کاربری عرفی عام - و نه اصطلاحی - «علم غیب» گفته شود، یعنی: «علم به هر چیزی که غایب از حواس بشری باشد»؛ چه علومی که قرآن و حدیث و کتب مفسران و متکلمان آن را «علم غیب» نامیده است و چه علومی که قرآن و حدیث و این کتب آن را «علم به غیب» نمی نامند.

معنای اصطلاحی

غیب در دایره‌ای خارج از عرف عام اهل لغت، اصطلاحی است که هم در قرآن کریم و حدیث معصومان از آن یاد شده و هم در آثار تفسیری و اعتقادی:

  1. اصطلاح قرآن و حدیث: واژه «غیب» در کاربری‌های آیات قرآن کریم و روایات، دو استعمال دارد؛ یکی: همان استعمال لغوی (امور پنهان از حواس) و دیگری: معنایی خاص‌تر از معنای لغوی است که تنها شامل اموری می‌‌شود که خدای متعال آگاهی از آنها را تنها به خود اختصاص داده و احدی از مخلوقاتش اعم از انبیاء، ملائکه و غیر ایشان را نیز از آن مطلع نکرده است که اصطلاحاً به آنها، «امور مستأثر» می‌‌گویند[۲]. اما واژه «علم غیب» در استعمالات قرآنی برای علم به هر غیبی اطلاق نشده است؛ بلکه به یکی از دو معنای ذیل آمده؛ کاربری اول: به علم ذاتی و استقلالی به امور غیبی؛ یعنی: علمی که از کسی گرفته نشده (علم غیر مستفاد)[۳]، و کاربری دوم: به خصوص علوم مختص به خدای تبارک و تعالی که در تعبیر روایات، علم مستأثر نامیده شدند[۴]. در این اصطلاح، علم به غیب فقط به علوم اختصاصی خداوند متعال (علم مکنون و مستأثر) که ذاتی بوده و اکتسابی نیستند اطلاق می‌شود و به علم دیگران اگرچه به تعلیم الهی یا اعطای او باشد غیب گفته نمی‌شود[۵].
  2. اصطلاح مفسران و متکلمان: واژه «غیب» در آثار تفسیری و اعتقادی نیز به دو گونه استعمال شده است؛ یکی: همان استعمال لغوی (امور پنهان از حواس)[۶]. این معنا هم شامل غیب مطلق و غیب نسبی می‌‌شود و هم شامل غیب به معنای «امور مستأثر» و امور غیر آن. و دیگری: معنای خاص که تنها به اموری اشاره دارد که دانستن آنها فقط در اختیار خدای تبارک و تعالی است (امور مستأثر). اما واژه «علم غیب» در استعمالات مفسران و متکلمان به همان دو معنایی که در اصطلاح قرآنی گذشت استفاده شده است. بنابر این، علم غیب در کاربری اول خود گاهی به کیفیت خاصی از دانش اطلاق می‌شود که ذاتی و غیرتبعی بوده و از دیگران فراگیری نشده باشد (یعنی مستفاد نباشد)[۷] و در کاربری دوم خود گاهی به خصوص علوم خاص الهی اطلاق شده است. لذا در این اصطلاح (چه در کاربری اول و چه در کاربری دوم) نیز، علم به غیب، مختص ذات خداوند است و به علم غیر خدا ـ هرچند ویژه باشد ـ به صورت مطلق «علم غیب» گفته نمی‌شود[۸]؛ بلکه به طور شایع، از لفظ «اطلاع بر مغیبات»[۹] یا «اِخبار از غیب»[۱۰] استفاده کرده‌اند. البته این بدان معنا نیست که مفسران یا متکلمان علم غیب را در معنای لغوی استفاده نکرده‌اند[۱۱] و بی‌شک، در این کاربری لغوی، دقت علمی رعایت نشده و باعث ایجاد شبهه نیز گشته است[۱۲].

کاربری‌های غیب و مشتقات آن در قرآن و حدیث

در قرآن کریم و روایات اهل بیت (ع) کلمه "غیب" و مشتقّات آن در معانی مختلفی استعمال شده است که می‌توان آنها را در سه دسته کلی تقسیم کرد:

  1. گاهی در همان معنای لغوی استعمال شده؛ یعنی چیزی که به وسیلۀ حواس ظاهری انسان‌ها درک شدنی نیست؛ مانند آیه ﴿الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ[۱۳]. غیب به این معنا (شیء غایب از حس) را عقل می‌تواند درک کرده و بر وجود آن برهان اقامه کند و یا از راه نشانه‌ها به آن پی ببرد[۱۴].
  2. گاهی در معنای واقعیتی که برای یک شخص روشن و محسوس است و برای دیگری به جهت عدم حضورش در آن مکان، نامحسوس است؛ استعمال شده است. غیب در این معنا یعنی آنچه در زمان حال موجود، اما غایب از حواس است، چنانکه در داستان حضرت یوسف (ع) می‌خوانیم هنگامی که همسر عزیز مصر در غیاب یوسف (ع) اعتراف به پاکی او کرد، حضرت یوسف (ع) گفت: ﴿ذَلِكَ لِيَعْلَمَ أَنِّي لَمْ أَخُنْهُ بِالْغَيْبِ وَأَنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي كَيْدَ الْخَائِنِينَ[۱۵].[۱۶]
  3. گاهی بر اموری اطلاق شده که آگاهی از آنها از راه‌های عادی حاصل نمی‌شود، مانند آنچه اولیای الهی از طریق غیر عادی مثل وحی و الهام به دست می‌آورند، مانند: ﴿ذَلِكَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ[۱۷]. در این موارد غیب گاهی بر امور گذشته[۱۸] و گاهی نیز بر امور آینده اطلاق شده است، مانند: ﴿أَفَرَأَيْتَ الَّذِي كَفَرَ بِآيَاتِنَا وَقَالَ لَأُوتَيَنَّ مَالًا وَوَلَدًا أَطَّلَعَ الْغَيْبَ[۱۹].[۲۰]

مصادیق قرآنی و روایی واژه غیب

در آیات و روایات، از امور ذیل به عنوان غیب نام برده شده است:

  1. امور مخفی دست یافتنی: یعنی اموری که به خودی خود از حواس ظاهری مخفی هستند اما دست یافتن حواس به آنها ممکن است، مثل اینکه در داستان حضرت یوسف (ع) از قعر چاه به غیب یاد شده است: ﴿ قَالَ قَائِلٌ مِّنْهُمْ لاَ تَقْتُلُواْ يُوسُفَ وَأَلْقُوهُ فِي غَيَابَةِ الْجُبِّ يَلْتَقِطْهُ بَعْضُ السَّيَّارَةِ إِن كُننتُمْ فَاعِلِينَ[۲۱].
  2. مکان نهان یا خلوت: یعنی مکانی که به جز انسان، شخص دیگری در آنجا نباشد. به عنوان مثال قرآن می فرماید: ﴿إِنَّ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُم بِالْغَيْبِ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ كَبِيرٌ[۲۲].[۲۳]
  3. حقایق دست نایافتنی: برخی پدیده‌های غیبی هیچ‌گاه از پشت پرده بیرون نمی‌آیند و نه‌ تنها حس و تجربه، بلکه عقل و کشف و شهود نیز از راه‌یابی به قلمرو آنها ناتوان است. ذات و حقیقت خداوند از این گونه غیب‌های دست‌ نایافتنی است. امیرالمؤمنین (ع) در این زمینه می‌‌فرمایند: "پرده‏‌های ناپیدا نزد کنه پنهانش حایل شده"[۲۴].
  4. پدیده‌های اخروی: امام علی (ع) می‌‌فرمایند: «هر چیزی از دنیا بزرگتر است از دیدنش و دیدن هر چیزی از آخرت عظیم‏‌تر است از شنیدنش. پس باید شنیدن و خبر گرفتن از غیب (به وسیله انبیاء) شما را از دیدن کفایت کند»[۲۵].
  5. رازهای درونی انسان: اسرار ناگفته آدمی یکی دیگر از امور نهانی است که قرآن کریم واژه غیب را درباره آنها به کار می‌گیرد؛ چنانکه در سوره توبه می‌فرماید: ﴿أَلَمْ يَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ سِرَّهُمْ وَنَجْوَاهُمْ وَأَنَّ اللَّهَ عَلَّامُ الْغُيُوبِ[۲۶].[۲۷]

نتیجه‌گیری

در قرآن کریم سه کاربری مختلف برای واژه غیب و مشتقات آن بیان شده است: گاهی در همان معنای لغوی استعمال شده؛ یعنی چیزی که به وسیلۀ حواس ظاهری انسان‌ها درک شدنی نیست؛ گاهی در معنای واقعیتی که برای یک شخص روشن و محسوس است و برای دیگری به جهت عدم حضورش در آن مکان، نامحسوس است؛ استعمال شده است و گاهی نیز بر اموری اطلاق شده که آگاهی از آنها از راه‌های عادی حاصل نمی‌شود، مانند آنچه اولیای الهی از طریق غیر عادی مثل وحی و الهام به دست می‌آورند. علاوه بر این، مصادیق مختلفی نیز در قرآن و روایات برای غیب نقل شده که امور مخفی دست‌یافتنی، مکان نهان یا خلوت، حقایق دست نایافتنی، پدیده‌های اخروی و رازهای باطنی انسان از آن جمله است.

با این حال بررسی آیات و روایات مرتبط با موضوع غیب، نشان می‌دهد غیب از منظر قرآن و روایات تنها به آن دسته از علومی اطلاق می‌شود که خدای متعال آگاهی از آنها را به خود اختصاص داده و احدی را از آنها مطلع نکرده است که از آن به علم مکنون یا مستأثر یاد می‌شود. بر این اساس غیب به مطلق علوم فراطبیعی که از حس انسان پوشیده باشند اطلاق نمی‌شود. با این بیان اگر گفته می‌شود که اولیای الهی از غیب آگاهی ندارند، مراد عدم اطلاع آنها از علومی است که تنها مختص به خداست و هرگاه گفته می‌شود ایشان از غیب مطلعند، مراد آگاهی آنها از بخشی از علوم اختصاصی خدا، البته با تعلیم الهی است که به چنین علمی نیز در اصطلاح قرآن و حدیث، علم به غیب اطلاق نمی‌شود چراکه مستفاد از علم الهی و به تعلیم اوست[۲۸].

پاسخ‌های دیگر

۱. آیت‌الله نمازی شاهرودی؛
آیت‌الله علی نمازی شاهرودی در کتاب «علم غیب» در این‌باره گفته‌ است: «مرحوم علامه مجلسی در کتاب شریف مرآه العقول چنین فرموده‌اند: غیب چیزی است که از انسان پنهان باشد: یا از جهت زمان، مانند امور گذشته و آینده؛ یا از جهت مکان، مانند آن چه در زمان حال است، ولی در مکانی هست که از انسان دور است و حواس پنج‌گانه آن را درک نمی‌کند؛ یا از جهت آن که خود به خود مخفی است، مانند مطالبی که مخفی و پنهان است و به قوه فکر و تأمل هم حاصل نمی‌گردد[۲۹]. در قرآن کریم، لفظ "غیب" بر قضایای گذشته اطلاق شده است، مانند این آیه که خدای متعال در آن، پس از نقل قصه حضرت نوح (ع)، می‌فرماید: ﴿تِلْكَ مِنْ أَنبَاء الْغَيْبِ نُوحِيهَا إِلَيْكَ [۳۰]. نیز لفظ "غیب" در قرآن کریم به آن چه در زمان حال موجود است، اما غایب از حواس است گفته شده؛ چنان که در سوره یوسف آمده است ﴿ ارْجِعُواْ إِلَى أَبِيكُمْ فَقُولُواْ يَا أَبَانَا إِنَّ ابْنَكَ سَرَقَ وَمَا شَهِدْنَا إِلاَّ بِمَا عَلِمْنَا وَمَا كُنَّا لِلْغَيْبِ حَافِظِينَ [۳۱]. و در همین سوره فرموده: ﴿ذَلِكَ لِيَعْلَمَ أَنِّي لَمْ أَخُنْهُ بِالْغَيْبِ [۳۲]. و در جریان موت حضرت سلیمان (ع) می‌فرماید: در سوره سبأ ﴿فَلَمَّا خَرَّ تَبَيَّنَتِ الْجِنُّ أَن لَّوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ الْغَيْبَ مَا لَبِثُوا فِي الْعَذَابِ الْمُهِينِ [۳۳]؛ و نیز در قرآن اطلاق غیب بر آینده شده مثل سوره مریم ﴿ أَفَرَأَيْتَ الَّذِي كَفَرَ بِآيَاتِنَا وَقَالَ لَأُوتَيَنَّ مَالا وَوَلَدًا أَطَّلَعَ الْغَيْبَ [۳۴]»[۳۵]
۱. آیت‌الله مکارم شیرازی؛
آیت‌الله مکارم شیرازی در کتاب «پیام قرآن» در این‌باره گفته‌ است: «واژه غیب در برابر شهود است، و شهود در موردى گفته مى‌شود که چیزى قابل مشاهده و محسوس باشد؛ بنابراین غیب به کلیه امورى اطلاق مى‌شود که از حس انسان پنهان است؛ و لذا در بعضى از آیات قرآن مجید تعبیر ایمان به غیب در مورد ایمان به خدا یا ایمان به روز جزا آمده است: ﴿الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ[۳۶]. در جاى دیگرى پرهیزگاران را چنین توصیف مى‌کند: ﴿الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُم بِالْغَيْبِ.[۳۷]. حتى ممکن است چیزى بر کسى روشن و محسوس باشد و براى دیگرى به خاطر عدم حضورش در آن مکان نامحسوس حساب شود به آن نیز غیب مى‌گویند؛ چنان که در داستان یوسف (ع) مى‌خوانیم که همسر عزیز مصر هنگامى که در غیاب یوسف اعتراف به پاکى او کرد، افزود: ﴿ذَلِكَ لِيَعْلَمَ أَنِّي لَمْ أَخُنْهُ بِالْغَيْبِ[۳۸]»[۳۹].
۲. آیت‌الله جوادی آملی؛
آیت‌الله عبدالله جوادی آملی، در کتاب «ادب فنای مقربان» در این‌باره گفته است: «از نظر قرآن کریم موجودات جهان هستی دو قسم هستند: مشهود و غیبی. چیزی که با یکی از حواس ظاهری قابل ادراک باشد، جزو عالم شهادت است و اما چیزی که با هیچ حسی (حتی حس مسلح) قابل ادارک نیست، غیب نامیده می‌شود و علم بالذات به آن، از اختصاصات الهی است که با تعلیم و تعلم معمولی، تفکر، تدبر، تمرین، ریاضت و امثال آن حاصل نمی‌شود. بنابراین تقسیم موجود به غیب و شهادت، به لحاظ معرفت و علمی است که به آن تعلق نگیرد، غیب خواد بود و نظیر تقسیم موجود به واجب و ممکن است که تقسیم مزبور از منظر امر عینی و به لحاظ ذات شیء است. به عبارت دیگر، اگر معرفت و شناخت مطرح نباشد، تقسیم موجود به غیب و شهادت، بی معناست؛ برخلاف تقسیم موجود به واجب و ممکن، مجرد و مادی و ...»[۴۰].
۳. آیت‌الله مصباح یزدی؛
آیت‌الله محمد تقی مصباح یزدی، در کتاب «معارف قرآن» در این‌باره گفته‌ است: «كلمه غيب كه به معناى نهان است، در چند مورد بكار مى‌رود كه در هر مورد خصوصيّتى دارد و به جهتى و لحاظى، به آن اطلاق مى‌گردد: گاه غيب يعنى آنچه كه از حواسّ ما پنهان است؛ طبعاً اين ديك معناى نسبى‌است ممكن است چيزى را چشم يكى ببيند و چشم ديگرى نبيند: چيزهاى آنسوى كره زمين براى ما غيب و براى ساكنان آنجا، شهادت است.اين غيب، يعنى غايب از حسّ، كه عقل مى‌تواند آن را درك و بر وجود آن برهان اقامه كند و يا از راه امارات به آن پى ببرد؛ به همين معنى در قرآن بكار رفته است: ﴿الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْب[۴۱] همه مؤمنان بايد به غيب ايمان داشته باشند و آن را بدانند، تا ندانند كه نمى‌توانند ايمان داشته باشند، همه ما عالم به خدا و وحى و قيامت هستيم و همه اينها غيب است. پس غيب به اين معنا از علوم عادى و در اختيار همه انسان‌هاست؛ هر انسانى به اين‌ها مى‌تواند آگاهى يابد اگرچه غايب از حسّ باشند. گاهى غيب گفته مى‌شود به معناى پنهان از ادراكات افراد عادى؛ خواه ادراكاتِ حسى يا ادراكات عقلى. ما نمى‌توانيم از وقايع هزار سال پيش آگاه شويم، اندام‌هاى حسّى ما به قبل از وجودمان امتداد نمى‌يابد [نيز به جريان‌هاى آينده]، امّا اگر كسى كه در گذشته بوده است به ما خبر دهد، ما عالم مى‌شويم: غيب بدين معنى نيز در قرآن آمده است: ﴿ذَلِكَ مِنْ أَنبَاء الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ وَمَا كُنتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يُلْقُون أَقْلامَهُمْ أَيُّهُمْ يَكْفُلُ مَرْيَمَ وَمَا كُنتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يَخْتَصِمُونَ[۴۲] و ﴿ذَلِكَ مِنْ أَنبَاء الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ وَمَا كُنتَ لَدَيْهِمْ إِذْ أَجْمَعُواْ أَمْرَهُمْ وَهُمْ يَمْكُرُونَ[۴۳] اين علم غيب ممكن است براى برخى از انسانهايى كه از طرق غير عادى مثل وحى، اطلاّع مى‌يابند؛ حاصل شود. گاهى علم غيب به علمى گفته مى‌شود كه اكتسابى نيست، اين ويژه خداست؛ بشر خود به خود به آنها دست نمى‌يابد. اگر هم كسى بخواهد به آنها نائل شود بايد تعليم الهى باشد ماوراءِ بُرْدِ ادراكات ما، غيب است»[۴۴].
۴. آیت‌الله تحریری؛
آیت‌الله محمد باقر تحریری در کتاب «جلوه‌های لاهوتی» در این باره گفته است: «قرآن کریم در چند آیه علم و اِشراف به غیب را مختص به خداوند دانسته و از غیر او نفی فرموده است: ﴿وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لاَ يَعْلَمُهَا إِلاَّ هُوَ [۴۵]؛ ﴿إِنَّمَا الْغَيْبُ لِلَّهِ [۴۶]؛ ﴿قُل لّا يَعْلَمُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ الْغَيْبَ إِلاَّ اللَّهُ [۴۷]. سرّ اختصاص علم غیب به خداوند این است که غیر از او سبحانه در هر مرتبه وجودی که باشد نسبت به وجود مافوق خود محدود است و موجود غیر محدود و غیرمتناهی که به تمامی اشیاء محیط باشد غیر از خداوند سبحانه نیست و حتی اولین آفریده عالم هستی که به تمام جهان آفرینش اِشراف دارد و تمام هستی از مجرای او فیض دریافت می‌نمایند نسبت به حقیقت غیب یعنی خداوند متعال محدود است و به او اشراف ندارد، لذا قرآن از تمامی موجودات غیر از خداوند تبارک و تعالی علم به غیب را نفی فرموده است. لکن حضرت حق سبحانه اراده فرموده که بعضی از آفریده‌هایی که دارای ویژگی‌هایی هستند، بتوانند از غیب آگاهی یابند چنان‌که خداوند در قرآن کریم امور دیگری را نیز از غیر خود نفی کرده است مانند: هدایت[۴۸] و در آیه دیگری اثبات نموده است[۴۹] و امری را به غیر خود نسبت داده است مانند: جان گرفتن[۵۰] و زنده کردن،[۵۱] تمامی این موارد این مطلب را اثبات می‌کند که غیر او در طول خدای متعال می‌باشد در هستی و در کمالات آن و هیچ موجودی جز او در هیچ امری استقلال ندارد و فقط او است که تمامی آن را بالذات داشته و به غیر خود افاضه می‌فرماید، لذا درباره علم غیب فرموده است: ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ [۵۲]. در رابطه با علم غیب پیامبر (ص) نیز این گونه بیان می‌فرماید: ﴿وَلاَ أَقُولُ لَكُمْ عِندِي خَزَائِنُ اللَّهِ وَلاَ أَعْلَمُ الْغَيْبَ [۵۳]، ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ أَيَّانَ مُرْسَاهَا قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ رَبِّي لاَ يُجَلِّيهَا لِوَقْتِهَا إِلاَّ هُوَ ثَقُلَتْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ لاَ تَأْتِيكُمْ إِلاَّ بَغْتَةً يَسْأَلُونَكَ كَأَنَّكَ حَفِيٌّ عَنْهَا قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ اللَّهِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَعْلَمُونَ [۵۴]. لکن پس از آن، در آیاتی علم غیب را برای آن حضرت اثبات می‌فرماید: ﴿تِلْكَ مِنْ أَنبَاء الْغَيْبِ نُوحِيهَا إِلَيْكَ مَا كُنتَ تَعْلَمُهَا أَنتَ وَلاَ قَوْمُكَ مِن قَبْلِ هَذَا [۵۵]. البته اطلاع و تسلط انبیاء و ائمه (ع) بر عالم غیب به معنای این نیست که زندگی ظاهری و دنیایی خود را باید مبتنی بر آن معلومات استوار نمایند و بر اساس دانسته‌های عالم غیب، امور خود را اداره کنند، زیرا از لوازم ضروری پیشوا بودن ائمه (ع) در مسیر کمال، همانند بودن با دیگر انسان‌هاست، لذا در تاریخ آن حضرات مشاهده می‌کنیم که جز در موارد مصلحت که هدایت یک یا چند نفر به اظهار علم غیب آنان بستگی داشته امورات خود را مانند مردم عادی انجام داده‌اند، که در این باره داستان‌ها و وقایع مفصلی از پیامبر (ص) و ائمه (ع) وارد شده است مانند: گم شدن شتر رسول خدا (ص) در جنگ تبوک، و پس از اینکه اصحاب در جستجوی آن رفتند و آن را پیدا نکردند، زید بن اللصیت که از منافقین بود با دیدن این قضیه گفت: محمد چگونه گمان می‌کند که پیامبر است و از آسمان خبر می‌دهد ولی نمی‌داند شترش کجاست؟ این سخن به رسول خدا (ص) رسید و برای اینکه اعتقادات مسلمانان متزلزل نشود، حضرت فرمود: به خدا سوگند، من جز آنچه را که خداوند به من تعلیم می‌کند نمی‌دانم و او مرا به شتر راهنمایی کرد و آن در این بیابان در فلان درّه است و افسار آن به درختی پیچیده و از راه رفتن باز مانده است، بروید و آن را برایم بیاورید، پس رفتند و آن را همان گونه که حضرت فرموده بوده یافته و آوردند، سپس همراهان آن مرد منافق او را از نزد خود بیرون راندند[۵۶]»[۵۷].
۵. حجت الاسلام و المسلمین انصاریان؛
حجت الاسلام و المسلمین حسین انصاریان در «پایگاه اطلاع‌رسانی خود» در این‌باره گفته‌ است:

«واژه عالم به معنای عالم ماده نیست؛ بلکه مراد از عالِم الغیب خداوند تبارک و تعالی است. خداوند در این آیه می‌فرماید: ﴿ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ[۵۸] ازاین‌رو انسان پس از مرگ به عالم ماده بر‌نمی‌گردد، گرچه ممکن است روح مرده، پس از مرگ و قبل از قیامت گاهی به دنیا برگردد؛ چرا‌که جایگاه ارواح مردگان پس از مرگ، عالم برزخ است. قرآن کریم می‌فرماید: و پشت سر آنان برزخی است تا روزی که برانگیخته شوند.

غیب در اصل به معنای چیزی است که پوشیده و پنهان است و چون عالم ماورای محسوسات از حس ما پوشیده است، به آن غیب گفته می‌شود. غیب و شهود دو نقطه مقابل یک‌دیگرند، شهود عالم محسوسات است و جهان غیب ماورای حس است. خداوند متعال در آیه ﴿ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ[۵۹] می‌فرماید: سپس به‌سوی کسی که دانای پنهان و آشکار است، باز گردانده می‌شوید؛ آن‌گاه شما را از آن‌چه انجام می‌دادید، خبر می‌دهد. البته باید به این نکته نیز توجه کرد که غیب و شهادت جزو معانی نسبی هستند؛ یعنی یک چیز ممکن است نسبت به چیزی غیب و نسبت به چیز دیگر شهادت باشد. بنابراین غیب و شهادت نسبت به افراد عالم و جاهل متفاوت می‌باشد. هرقدر دانسته‌های یک فرد بیش‌تر باشد، چیزهایی که از او پنهان هستند، کم خواهند بود؛ ازاین‌رو برای خدایی که علم او نامحدود است و هیچ‌چیز نیست که از حیطه و دایره علمی او خارج باشد، همه چیز شهادت و آشکار و روشن است و برای او هیچ غیب و نمایی وجود ندارد. بنابراین معنای علم خدا به غیب و شهادت این است که در حقیقت همه چیز برای او شهادت است. غیب و شهود موجودات نسبت به هم، همه برای خدا شهادت است. به تعبیر دیگر معنای آیه ﴿عَالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ این است که اموری که ممکن است علم صاحبان علم به ان احاطه یابد و اموری که خارج از حد وجودشان نیست و نیز اموری که ممکن نیست علم صاحبان علم به آن تعلق گیرد، به خاطر خارج بودن از حد وجودشان، هر دو قسم برای خداوند متعال معلوم و روشن است؛ چون او به تمام چیزها احاطه کامل دارد؛ آگاه باشید که خداوند به همه چیز احاطه دارد. در سوره جمعه، یهودیان را تهدید کرده و خطاب به آنها فرموده: چه بخواهند و چه نخواهند مرگ آنها را فرا می‌گیرد؛ سپس با ستم‌کاری و گناه به سمت خدا برمی‌گردند و خداوند به حقیقت اعمال ظاهری و پنهانی آنها آگاه است؛ چون خداوند عالم به غیب و شهادت است و هیچ عملی از آنان بر خدا پوشیده نیست. عالم شهادت، شامل عالم مادی و غیر مادی نیز می‌شود و منظور از شهادت، آگاهی خداوند به اعمال ظاهری آنان است»[۶۰].
۶. حجت الاسلام و المسلمین نادم؛
حجت الاسلام و المسلمین نادم، در کتاب «علم غیب از نگاه عقل و وحی» در این‌باره گفته‌است:

«آنچه از موارد استعمال غیب در قرآن استفاده می‌شود این است که غیب یعنی آنچه از حواس (ظاهری و باطنی)[۶۱] پنهان است و آن چیزی است که فقط خدا می‌داند و غیر از خداوند، پیامبر (ص) یا غیر پیامبر همه به اطلاع خداوند از آنها آگاه می‌شوند. پس به هر آنچه از طریقی غیر از راه های منتهی به خداوند بر آن ادعای غیب شود، غیب نمی‌گویند زیرا کلید غیوب واقعی فقط نزد خداوند است.

وجوه استعمال غیب در روایات فراوان است (…) برای نمونه از میان مجامع روایی کتاب نهج البلاغه را که از برجسته ترین آثار در تبیین و تشریح آیات قرآن کریم محسوب می‌شود و موارد استعمال غیب و مشتقاتش در آن حدود ٣٠ مورد[۶۲] می‌باشد انتخاب نموده‌ایم:

  1. در بسیاری از موارد امام علی (ع) از واژه غیب و مشتقات آن برای آنچه ورای حس و درک انسان است استفاده کرده مانند:«يَا أَشْبَاهَ اَلْإِبِلِ غَابَ عَنْهَا رُعَاتُها» [۶۳] که در این عبارت امام بعضی انسان ها را به شترهایی تشبیه می‌کند که هر گاه ساربان آن ها را از سویی جمع می‌کند از سوی دیگر پراکنده و از نظر ساربان پنهان می‌شوند. در جای دیگر می‌گوید: «الْغَائِبَةُ عَنْهُمْ عُقُولُهُمْ» [۶۴] ای کسانی که بدن‌هایتان حاضر ولی عقل‌هایتان پنهان است، یعنی پنهان از حواس ظاهری است. و «قَدْ غَابَ عَنْ قُلُوبِكُمْ ذِكْرُ الْآجَالِ» [۶۵] یعنی یاد مرگ از قلب‌هایتان پنهان است. و موارد متعدد دیگر که از غیب به معنای آنچه پنهان از حواس ظاهری و باطنی است استفاده شده. (…)
  2. در مواردی امام علی (ع) غیب را در مقابل حضور استعمال کرده‌اند، مانند: «وَالنَّصِيحَةُ فِي الْمَشْهَدِ وَالْغِيبِ» [۶۶] یعنی حق شما بر من (حاکم) این است که شما را در حضورتان و غیر حضورتان نصیحت کنم.
  3. در مواردی در مقابل شهود استعمال شده؛ مانند: «لَیْسَ لِلشَّاهِدِ أَنْ یَرْجِعَ وَ لاَ لِلْغَائِبِ أنْ یَرُدَّ»[۶۷] یعنی نیست برای مشاهده که مراجعه کند و برای غائب که برگردد. گاه به معنای قیامت[۶۸]، گاه به معنای خداوند[۶۹] و معانی دیگری آمده که در مجموع موارد آنچه از غیب در نظر امام بوده غیب به معنای لغوی است که پنهان بودن از حواس و ادراک می‌باشد»[۷۰].
۷. حجت الاسلام و المسلمین رضایی اصفهانی؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر رضایی اصفهانی در کتاب «پرسش‌ها و پاسخ‌های قرآنی جوانان» در این‌باره گفته‌ است: «در قرآن غیب بر آنچه غایب است از حواس اما در زمان حاضر موجود است گفته شده چنان که در سوره یوسف فرموده: ﴿ارْجِعُوا إِلَىٰ أَبِيكُمْ فَقُولُوا يَا أَبَانَا إِنَّ ابْنَكَ سَرَقَ وَمَا شَهِدْنَا إِلَّا بِمَا عَلِمْنَا وَمَا كُنَّا لِلْغَيْبِ حَافِظِينَ؛[۷۱] و نیز گفته شده: مقصود از غیب همان امور پنهان از حس بشر است یعنی اموری که از قلمرو و ابراز آگاهی‌های عادی او بیرون می باشد. مثلاً هنگامی که آفتاب از دیدگان انسان مستور و پنهان می‌گردد می‌گویند غائب الشمس، آفتاب پنهان گردید. قرآن چیزهایی را که از قلمرو حس بشر بیرون می‌باشد غائبه می گوید، آن جا که می‌فرماید: ﴿مَا مِنْ غَائِبَةٍ فِي السَّمَاء وَالأَرْضِ إِلاَّ فِي كِتَابٍ مُّبِينٍ؛[۷۲]»[۷۳].
۸. حجت الاسلام و المسلمین شاکر؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر محمد تقی شاکر در پایان‌نامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «منابع علم امام در قرآن و روایات» و در مکاتبه اختصاصى دانشنامه مجازی امامت و ولایت در این‌باره گفته‌ است:

«قرآن کریم یکی از نشانه‌های اهل ایمان را باور به غیب معرفی می‌نماید. مراد از غیب در آیه‌ای که متقین را به ایمان به غیب مدح و ستایش می‌کند، غیبی است که دلیلی بر آن دلالت می‌کند. یعنی با تفکر و استدلال به آن ایمان می‌آورند که علم به خدا و صفاتش و ایمان به آخرت از مهم‌ترین آنهاست. به وحی نیز به سبب خفاء آن کلمه غیب اطلاق می‌شود نه اینکه وحی معنا و مفهوم غیب باشد، بلکه وحی یکی از مصادیق غیب است که به جهت درک نشدن حسی آن توسط ما، غیب خوانده شده است، لازم است اشتباه مصداق به مفهوم در اینجا صورت نگیرد. پس وحی یکی از راه‌های شناختی غیب به شمار می‌آید، نه اینکه غیب موضوعِ وحی تنها باشد»[۷۴].

«مراد از غیب در اصطلاح قرآن و حدیث، غیبی است که شناخت آن بدون توسل به دلیل، علل و اسباب عادی تحقق پذیرد، اما اطلاع یافتن از غیب از شیوه‌های عادی و اسباب طبیعی مثل خبر دادن از خسوف و کسوف و… هر چند علم به غیب است و شناخت به امری غائب از حس عموم انسانهاست، لکن این آگاهی علم به غیب در اصطلاح قرآن و حدیث گفته نمی‌شود، بلکه چنین آگاهی و شناختی را خداوند سبحان به تمامی‌ کسانی که راه و شیوه آن را بیاموزند اجازه فرموده، و این نوع آگاهی در سایۀ آموزش محقق می‌گردد و دلیلی بر وصول به خدا و عوالم غیبی آگاهِ از این امور نیست، بلکه تنها می‌تواند دلیل نبوغ و تخصص در یک امر و یا اموری می‌باشد[۷۵]. به بیان دیگر مراد از علم به غیب علم غیر عادی و خدادادی است، نه دانش‌هایی که از راه دلائل و حواس ظاهری و فنون اکتسابی به‌دست می‌آیند زیرا تنها تابع علل و اسباب عادی خود هستند و آن علل اختصاص به کسی ندارد، لذا در اینگونه از دانش‌ها مردم با هم شریک‌اند. در صورت پذیرش امکان علم به غیب، خداوند علام الغیوب آن را به کسی که بخواهد و برگزیند عطا می‌نماید. با توجه به این بیان غیب را به دو قسم می‌توان تقسیم کرد یکی مختص افرادی که مورد عنایت ویزه خدا هستند و دیگری مشترک میان همه انسانهاست[۷۶]»[۷۷].
۹. حجت الاسلام و المسلمین مدقق؛
حجت الاسلام و المسلمین سید عبدالحکیم مدقق در مقاله «علم غیب از منظر قرآن و سنت» در این‌باره گفته است:

«غیب یک معنای نسبی دارد و دارای مراتب مختلف است:

مرتبه اولش این است که چیزی به حس و تجربه نگنجد بلکه از راه عقل و ادراک باطنی شناخته شود؛ از قبیل خدا، قیامت، وحی آسمانی و... چنانکه همین معنا در آیه کریمه ﴿الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ[۷۸] مقصود است، این مرتبه از معنای غیب موضوع بحث نیست.

مرتبه دوم از معنای غیب این است که حتی دور از دسترس عقل و ادراک باطنی بشر عادی باشد و از راه اسباب عادی و مجاری علمی به دست نیاید.

بنابراین آگاهی علمی از اسرار نهان افراد و حوادث پشت پرده، علم غیب نیست چه از طریق علوم جدید؛ از قبیل تله پاتی و ذهن خوانی باشد یا از طریق علوم غریبه؛ از قبیل رمل، جفر، استخدام جن و... علم غیب، علم خدا دادی است که از راه وحی، الهام و رؤیای صادقه و... به دست می‌آید. نمونه: گاهی انسان از سرگذشت اقوام و ملل گذشته از راه مطالعه تاریخ آگاه می‌شود، این علم غیب نیست. اما گاهی از سرگذشت آنها از طریق وحی، الهام و دل آگاهی و... باخبر می‌شود، این علم غیب است»[۷۹]
۱۰. حجت الاسلام و المسلمین مسعودی؛
حجت الاسلام و المسلمین سید محمد علی مسعودی در مقاله «تفاوت نگرش علم کلام و حدیث به علم غیب» در این‌باره گفته‌ است: «از نظر لغوی به‌ هرگونه علمی که از طریق راه‌های غیرعادی و غیر حسی کسب شود‌، علم‌ غیب‌ اطلاق می‌شود و همین معنا در آثار کلامی صاحب‌نظران بزرگ نیز قابل مشاهده است. اما از منظر روایات‌، ‌‌علم‌ غیب به مطلق علوم غیر اکتسابی و فرا طبیعی اطلاق نمی‌شود. امامان معصوم (ع) همواره دانستن‌ علوم‌ بسیار‌ گسترده فراطبیعی و غیر اکتسابی و به‌اصطلاح لدنی را به خود نسبت داده‌اند، اما در عین حال‌، هرگاه سخن از علم غیب به میان آمده است، آگاهی از آن را‌ از خود نفی کرده‌ و آن‌ را به خدای متعال اختصاص داده‌اند. این در حالی است که همواره تصریح کرده‌اند علومی که از آن برخوردارند به اذن و تعلیم الهی بوده است و چیزی از خود ندارند. بنابراین، این‌ سخن که نفی علم غیب به معنای نفی ذاتی‌بودن علم ایشان باشد از منظر این روایات درست نیست. با تتبع در روایات، چیستی علم غیب روشن می‌شود. در این روایات‌ علم‌ غیب به مطلق علومِ فراطبیعی اطلاق نمی‌شود، بلکه علم غیب تنها به آن دسته از علوم گفته می‌‌‌‌‌‌شود که خدای متعال دانستن آن را به خود اختصاص داده و کسی از‌ مخلوقات‌ خود اعم از پیامبران و غیر ایشان را از آن مطلع نکرده است؛ اما هرگاه بخواهد از خزینه غیب اختصاصی خود، علومی را خارج کرده و به اطلاع برگزیدگان خویش می‌رساند‌. معنای‌ اظهار غیب بر پیامبر (ص) و یا وحی کردن خبر‌های غیب بر ایشان که در برخی از آیات قرآن کریم به آن اشاره شده است نیز همین معناست»[۸۰].
١١. حجت الاسلام و المسلمین نصیری؛
حجت الاسلام و المسلمین محمد حسین نصیری در پایان‌نامه کارشناسی‌ارشد خود با عنوان«گستره علم امام از دیدگاه آیات و روایات» در این‌باره گفته است:

«بیشتر تفاسیر در تبیین مفهوم غیب به ذکر مصادیق آن پرداخته‌اند و در بسیاری از آیات علم به غیب از اختصاصات الهی معرفی شده است؛ چنان که در برخی دیگر از آیات برگزیدگان از این قاعده مستثنی شده است: ﴿عَالِمُ الْغَيبِ فَلَا يظْهِرُ عَلَى غَيبِهِ أَحَدًا إِلَّا مَنْ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ يسْلُك مِنْ بَينِ يدَيهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا[۸۱] اما براستی غیب چیست که ایمان به آن از صفات پرهیزکاران است و علم به آن در برابر علم به شهود از صفات حضرت باری است و دانستن امور غیبی جز برای شماری اندک برای عموم میسر نیست؟ برای پاسخ به این پرسش مناسب است به این امر توجه کنیم که انسان طبیعی خواسته یا ناخواسته در سه حجاب محصور است که عبارت‌اند از:

  1. حجاب حسّ: انسان تنها قادر به درک در رؤیت اموری است که با یکی از حواس پنجگانه بینائی، شنوائی، بویای، چشایی و بساوایی (لامسه) قابل احساس باشد. البته ممکن است به برخی از امور محسوس با حواس غیرمسلح آگاهی یابد؛ نظیر رؤیت تمام اشیاء دیدنی هستی. چنان که انسان می‌تواند با حواس مسلح با ابزارهای پیچیده امروزین گوشه‌هایی از جهان مادّی را مشاهده کند، چنانکه با میکروسکوپ می‌تواند سلول‌های اعضای بدن یا ذرات غیرمرئی میکرب‌ها و باکتری‌ها را رؤیت نماید، یا با تلسکوپ‌های عظیم ستارگانی با فاصله میلیون‌ها سال نوری را رصد کند. به هر حال چه به صورت مادی رویت شود و چه با ابزار خاص تنها اموری در حیطه حواس انسان قرار می‌گیرد که محسوس و مادی باشد. انسان بخاطر همین حجاب قادر نیست مرز ماده را در نوردیده و به عالم مجردات پای نهد.
  2. حجاب مکان: براساس حجاب مکان انسان در مکان خود محصور است، تا بدانجا که وقتی در چهار دیوار یک اتاق یا خانه قرار می‌گیرد، اطلاع ندارد که در آن سوی دیوار اتاق یا خانه‌اش چه اتفاق می‌افتد تا چه رسد به اینکه دریابد در محلّه او یا شهر یا منطقه او چه اتفاق می‌افتد. البته از این روست که به محض جدا شدن از خانواده خود، ناگزیر است از رهگذر ابزار نوین همچون تلفن از رخدادهای خانه خود مطلع گردد.
  3. حجاب زمان: حجاب زمان نیز سومین حجابی است که انسان محصور در آن است و بخاطر آن از رخدادهای پیش از تولّد خود و از رویت رخدادهای آن محروم و بی خبر است ، مگر آنکه به او اخبار کنند که در این صورت دیگر برای او شهود پیدا می‌کند. چنانکه نسبت به فردا و رخدادهای آتی خود، اطرافیان و عموم مردم کاملاً بی‌اطلاع است؛ چنان که قرآن در این باره می‌‏فرماید: ﴿وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ مَّاذَا تَكْسِبُ غَدًا وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ[۸۲] براین اساس آنچه در حیطه حواس ظاهری انسان یا مکان و زمان او بگنجد مشهود و مشاهَد او خواهد بود، و آنچه بیرون از این حوزه است، امور پنهانی و غیب تلقی خواهد شد. به عبارت روشن‌تر، کلیه امور و موجوداتی که از حوزه مادیات و دسترس حواس خارج و مربوط به حوزه فراماده و مجردات باشد، مشمول امور غیبی خواهد بود. وجود نفس آدمی، عالم ملکوتیان و فرشتگان و عوالم قدسی آسمانیان از مصادیق این دسته از غیب می‌باشند. و تمام رخدادها و موجوداتی که در مکانی بدور از دسترس انسان قرار دارند، جزء امور غیب خواهد بود مگر آنکه از طریقی دیگر از آنها مطلع گردد و نیز کلیه رخدادهایی که در فردا و فرداهای آتی رخ خواهد داد، جزء امور غیبی خواهد بود»[۸۳].
١٢. حجت الاسلام و المسلمین خوش‌باور؛
حجت الاسلام و المسلمین داوود خوش‌باور، در پایان‌نامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «علم غیب از دیدگاه فریقین» در این‌باره گفته‌ است:

«قرآن چیزهایی را که از قلمرو حس بشری بیرون است را غائبه می‌گوید ﴿وَمَا مِنْ غَائِبَةٍ فِي السَّمَاء وَالأَرْضِ إِلاَّ فِي كِتَابٍ مُّبِينٍ [۸۴]، غیب در مقابل حضور و شهود است چناچه در قرآن کریم و سخن بزرگان دین، غیب و شهود، غائب و شاهد در مقابل یکدیگر قرار گرفته‌اند. و مفسران در تعریف غیب گفته‌اند: هر چیزی که در مجال ادراک حسی بشر قرار ندارد، بگونه‌ای که به‌طور عادی نتواند آن را درک کند غیر است و در تعریف شهادت می‌گویند: هر چیزی که حسب عادت بشر بتواند آن را درک کند، به آن شهادت گویند آنچه در نصوص قرآنی مشاهده می‌کنیم خداوند متعال غیب را بر شهادت تقدیم داشته ﴿عَالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ [۸۵] و این بدان معناست که امور غیبی بسیار و بی‌نهایت است، اما اموری را که می‌توانیم بشناسیم و شهود کنیم، اندک نیست اما محصور و محدود است چنانچه قرآن کریم در تأیید این سخنان پیرامون روح می‌فرماید: ﴿وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَمَا أُوتِيتُم مِّن الْعِلْمِ إِلاَّ قَلِيلاً [۸۶].

بنابراین آنچه از علم غیب در قرآن کریم برمی‌آید، علم غیب بر دوگونه است:

  1. بخشی از آن برای مخلوقات اگر شرایط خاص آن را حایز شوند، تبدیل به شهود می‌شود: ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا [۸۷].
  2. بخشی دیگر از غیب است که در هیچ شرایطی پرده غیب از آن برداشته نمی‌شود و خداوند متعال آگاهی از آن را به خود اختصاص داده و هیچکس از آنها آگاه نمی‌شود چنانچه خداوند متعال می‌فرماید: ﴿قُل لّا يَعْلَمُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ الْغَيْبَ إِلاَّ اللَّهُ وَمَا يَشْعُرُونَ أَيَّانَ يُبْعَثُونَ [۸۸] البته برخی از امور هستند که نسبت برخی آفریدگان غیب است و برای برخی دیگر عالم شهادت است، یعنی ممکن است مسایلی تنها برای انسان از عالم غیب باشد، حال آنکه برای اجنه یا فرشتگان از امور غیبی نباشد. بنابراین با توجه به معنی شهود و شاهد بخوبی می‌توان به معنی غیب و غایب پی‌برد و شهود کنایه از ارتباط حواس به مشهود و قرار گرفتن مشهود در حیطه حواس ظاهری است، چنانچه حضرت رسول اعظم (ص) در سخنانشان بارها هنگامی‌ که دستورالعمل صادر می‌کردند، همچون در سرزمین غدیر فرمودند:«لِيُبَلِّغِ الشَّاهِدُ الْغَائِب‏»[۸۹]. و یا امیرالمؤمنین (ع) در یکی از سخنانشان در نکوهش گروهی از یاران خود چنین فرمودند: «مَا لِي أَرَاكُمْ‏ أَشْبَاحاً بِلَا أَرْوَاح... وَ أَيْقَاظاً نُوَّماً! وَ شُهُوداً غُيَّبا‏‏»[۹۰]»[۹۱].
١٣. حجت الاسلام و المسلمین دیاری بیدگلی، آقای قاسمی و خانم نیری؛
حجت الاسلام و المسلمین محمد تقی دیاری بیدگلی، آقای حسین قاسمی و خانم عصمت نیری در مقاله «بررسی علم غیب ائمه در مکتب کلامی علامه طباطبایی و شاگردان وی» در این‌باره گفته‌اند: «غیب در متون دینی به سه معنای عمده آمده است؛ نخست به همان معنای لغوی استعمال شده؛ یعنی چیزی که به وسیله حواس ظاهری انسان‌ها درک‌شدنی نیست؛ مانند این آیه: ﴿الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ [۹۲] و مانند«وَ لَا يُؤْمِنُونَ‏ بِغَيْبٍ‏ وَ لَا يَعْفُونَ‏ عَنْ‏ عَيْب‏‏‏»[۹۳] که علامه مجلسی در توضیح آن می‌نویسد: «غیب یعنی امر غائب عن الحس»[۹۴]. دوم اینکه واقعیت بر کسی روشن و محسوس باشد و برای دیگری به دلیل حضور نداشتنش در آن مکان، نامحسوس حساب شود؛ به آن نیز غیب می‌گویند، چنان‌که در داستان یوسف می‌خوانیم هنگامی که همسر عزیز مصر در غیاب یوسف اعتراف به پاکی او کرد، حضرت یوسف گفت: ﴿ذَلِكَ لِيَعْلَمَ أَنِّي لَمْ أَخُنْهُ بِالْغَيْبِ وَأَنَّ اللَّهَ لاَ يَهْدِي كَيْدَ الْخَائِنِينَ [۹۵]؛ سوم، گاهی بر اموری اطلاق می‌شود که از راه‌های عادی حاصل نمی‌شود، مانند آنچه اولیای الهی از طریق غیر عادی مثل وحی و الهام به دست می‌آورند؛ مانند: ﴿ذَلِكَ مِنْ أَنبَاء الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ [۹۶][۹۷]»[۹۸]
١٤. آقاى دكتر يوسفيان (هیئت علمی مؤسسه امام خمينى)؛
آقای دکتر حسن یوسفیان، در مقاله «علم غیب امام» در این‌باره گفته‌ است:

«غیب در اصطلاح کتاب و سنت: قرآن کریم و روایات معصومین (ع) هر چند در معنای اصلیِ واژه غیب تغییری نداده‌اند، آن را در مواردی گوناگون به کار گرفته‌اند[۹۹] که برخی از آنها را با محور قرار دادن سخنان امام علی (ع) از نظر می‌گذرانیم:

  1. حقایق دست‌نایافتنی: برخی پدیده‌های غیبی، هیچ‌گاه از پشت پرده برون نمی‌افتند و نه‌ تنها حس و تجربه، بلکه عقل و کشف و شهود نیز از راه‌یابی به قلمرو آنها ناتوان است. ذات و حقیقت خداوند از این گونه غیب‌های دست‌نایافتنی است که فرزانگان جهان درباره آن نمی‌اندیشند و می‌دانند که آن را نتیجه‌ای نیست. از این‌رو، امام علی (ع) با این‌که در شناخت و معرفت چنان توانمند است که اگر پرده‌ها کنار روند، ذره‌ای بر یقینش افزوده نخواهد شد،[۱۰۰] بر ناتوانی آدمی از شناخت کنه ذات خداوند تأکید می‌ورزد و می‌فرماید: کسانی در علم دین استوارند که اعتراف به نادانی بی‌نیازشان کرده است تا نااندیشیده پا در میان گذارند و فهمِ آنچه را در پس پرده‌های غیب نهان است، آسان انگارند... . پس بدین بس کن! بزرگی خدای سبحان را با میزان خرد خود مَسَنج، تا از تباه‌شدگان مباشی. او توانایی است که اگر وَهمِ ما چون تیر پران شود تا خود را به سر حد قدرت او رساند و اندیشه مبرا از وسوسه بکوشد تا سَمندِ فکرت به ژرفای غیب ملکوتش براند و دل‌ها خود را در راه شناخت صفات او سرگشته و شیدا گرداند و باریک‌اندیشی خِرد خواهد تا به صفاتِ او نرسیده، ذات وی را داند، دستِ قدرت بازش گرداند؛ چه، خواهد پرده‌های تاریک غیب را دَرَد، و راه به ساخت خدای بی‌عیب بَرد[۱۰۱].
  2. امور فراتر از تجربه حسی: قرآن کریم در آیات آغازین سوره بقره، ایمان به غیب را از صفات برجسته پرهیزگاران می‌شمارد که مصداق روشن آن، ایمان به وجود خداوند متعال است[۱۰۲]. چنان‌که امیرمؤمنان (ع) در پاسخ به این پرسش که آیا پروردگارت را دیده‌ای؟ فرمود: من کسی نیستم که خدای نادیده را بپرستم. سپس فرمود: چشم‌ها با مشاهده ظاهری او را نبینند، بلکه ایمان به غیب، پیمانی قلبی است[۱۰۳]. افزون بر وجود حق تعالی، بسیاری دیگر از حقایق جهان هستی با ابزار حسی بشر به چنگ نمی‌آیند. از این‌رو، کتاب و سنت، آنها را از امور غیبی به شمار آورده‌اند؛ چنان‌که امام سجاد (ع) وحی را از مصادیق غیب برمی‌شمارد و فرشتگان را موجوداتی می‌داند که این حقیقت نادیدنی را به پیامبران می‌رسانند[۱۰۴].
  3. پدیده‌های اخروی:آگاهی از زمان فرا رسیدن قیامت، در انحصار خداوند است و از غیب‌هایی است که هیچ‌گاه برای آدمیان آشکار نخواهد گشت[۱۰۵]. پدیده‌های دیگر اخروی نیز هر چند به خودی خود، غیبی و نهانی‌اند، در پرتو تعالیم پیامبران تا اندازه‌ای از پس پرده غیب به در آمده‌اند و تصویری هر چند ناقص از آنها فراهم گشته است. امام علی (ع) می‌فرماید: هرچیز از دنیا، شنیدن آن بزرگ‌تر از دیدن آن است؛ و هر چیز از آخرت، دیدن آن بزرگ‌تر از شنیدن آن است. پس اکنون که دیدن نتوانید به شنیدن بسنده کنید و از آن‌چه در غیب نهان است، خبری به‌دست آورید[۱۰۶].
  4. راز نهانی:اسرار ناگفته آدمی یکی دیگر از امور نهانی است که قرآن کریم واژه غیب را درباره آنها به کار می‌گیرد؛ چنان‌که در سوره توبه می‌فرماید: ﴿أَلَمْ يَعْلَمُواْ أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ سِرَّهُمْ وَنَجْوَاهُمْ وَأَنَّ اللَّهَ عَلاَّمُ الْغُيُوبِ[۱۰۷]. امیرمؤمنان (ع) نیز که مفسر راستین قرآن است با پای فشردن بر این‌که خداوند از اندیشه‌های نهفته در دل آگاهی دارد،[۱۰۸] می‌فرماید: علمِ او درون پرده‌های غیب را شکافت و بر عقیده‌های نهفته و رازهای پنهان احاطه یافت[۱۰۹].
  5. رویدادهای گذشته و آینده: آنچه در گذشته روی داده است، یا در آینده روی می‌دهد، هرچند در زمان خود به چنگ حس و تجربه می‌افتد، برای کسانی که در زمانی دیگر زندگی می‌کنند، از امور غیبی به‌شمار می‌رود[۱۱۰]. پیامبر اکرم (ص) بی‌درس‌آموزی در مکتب‌خانه‌های بشری، "مسئله‌آموز صد مدرس" بود و به تعلیم الهی، از سرگذشت راستین پیامبران پیشین خبر می‌داد. از این‌رو، قرآن کریم، آن‌گاه که داستان پیامبران گذشته را برای رسول خدا (ص) بازمی‌گوید، تعبیرهایی از این دست با آن همراه می‌سازد: ﴿تِلْكَ مِنْ أَنبَاء الْغَيْبِ نُوحِيهَا إِلَيْكَ مَا كُنتَ تَعْلَمُهَا أَنتَ وَلاَ قَوْمُكَ مِن قَبْلِ هَذَا فَاصْبِرْ إِنَّ الْعَاقِبَةَ لِلْمُتَّقِينَ [۱۱۱]. امام علی (ع) نیز در خطبه‌ای که در آن، اوضاع نابسامان کوفه را پیش می‌گوید و از تسلط حجاج بن یوسف ثقفی خبر می‌دهد، بر این آگاهی خدادادی، نامِ علم غیب می‌نهد و می‌فرماید: اگر آن‌چه می‌دانم و غیب آن بر شما پوشیده است می‌دانستید، به بیابان‌ها بیرون می‌شدید و بر کرده‌های خویش می‌گریستید. به سر و سینه می‌زدید و مال‌های خود را بی‌نگهبان وا می‌گذاشتید و کسی را بر آن نمی‌گماشتید... . به خدا، به‌زودی مردی از ثقیف بر شما چیره شود، سبک‌سر، گردنکش و ستم‌گر، که مالتان را ببرد و پوستتان را بدَرد[۱۱۲]»[۱۱۳].
١٥. آقای مطهری (پژوهشگر جامعة المصطفی العالمیة)؛
آقای منصف علی مطهری در پایان‌نامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «علم ائمه از نظر عقل و نقل» در این‌باره گفته‌ است:

«قرآن کریم و روایات معصومین (ع) هرچند در واژه غیب تغییر خاصی نداده‌اند ولی آن را در موارد گوناگون به کار گرفته‌اند. اگر چه برخی از این موارد برگشت به یکدیگر دارد اما با نظر عمیق می‌شود آن را به صورت جدا برجسته کرد.

  1. حقایق دست نایافتنی: برخی از پدیده‌های غیبی هستند که هیچ‌گاه از پرده غیب بیرون نمی‌آید حتی با حس و تجربه و عقل و کشف و شهود راهیابی به قلمرو آنها ممکن نیست ذات حق و حقیقت خداوند از این گونه غیب‌ها است. (...)
  2. امور فراتر از تجربه‌های حسی: علاوه بر وجود خداوند بسیاری از حقایق جهان هستی با ابزار حسی بشر به دست نمی‌آید به همین خاطر کتاب و سنت آنها را از امور غیبی به شمار آورده‌اند. مثل وحی (...)
  3. پدیده‌های اخروی: آگاهی از زمان فرا رسیدن قیامت در انحصار خداوند است و از غیب‌هایی است که هیچ‌گاه برای آدمیان آشکار نخواهد شد[۱۱۴] و پدیده‌های دیگر اخروی نیز هر چند به خودی خود غیبی هستند ولی در پرتو تعلیم پیامبران و ائمه اطهار (ع) تا اندازه‌ای از پس پرده غیب به در آمده‌ و تصویری هرچند ناقص از آن فراهم شده.
  4. راز نهایی: اسرار ناگفته آدمی یکی دیگر از امور نهانی است که قرآن کریم واژه غیب را درباره آن به‌کار می‌گیرد، چنانچه در سوره توبه می‌فرماید: ﴿أَلَمْ يَعْلَمُواْ أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ سِرَّهُمْ وَنَجْوَاهُمْ وَأَنَّ اللَّهَ عَلاَّمُ الْغُيُوبِ[۱۱۵](...)
  5. رویدادهای گذشته و آینده: آنچه در گذشته روی داده است یا در آینده روی می‌دهد هرچند در زمان خود به چنگ حس و تجربه می‌افتد برای کسانی که در زمانی دیگر زندگی می‌کنند از امور غیبی به شمار می‌رود[۱۱۶]»[۱۱۷].
١٦. آقای داداش‌زاده؛
آقای داوود داداش‌زاده در پایان‌نامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «علم امام در کتاب کافی و شروح آن» در این‌باره گفته‌ است:

«غیب در آیات: بارها کلمه غیب، در قرآن به کار رفته است و می‌توان آن کاربردها را در دسته بندی ذیل سامان داد:

  1. برخی از کاربردهای غیب در قرآن، همانند معنای لغوی می‌باشد و هر امر پنهان از حواس ظاهری را شامل می‌شود به نمونه های ذیل توجه فرمایید: ﴿ذَلِكَ لِيَعْلَمَ أَنِّي لَمْ أَخُنْهُ بِالْغَيْبِ؛[۱۱۸] ﴿ذَلِكَ مِنْ أَنبَاء الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ وَمَا كُنتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يُلْقُون أَقْلامَهُمْ أَيُّهُمْ يَكْفُلُ مَرْيَمَ وَمَا كُنتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يَخْتَصِمُونَ[۱۱۹] آیه مذکور سرگذشت حضرت مریم و زکریا را به پیامبر نقل می‌کند و به خاطر عدم حضور پیامبر در آن زمان، تاریخ آنها را اخبار غیب می‌نامد.
  2. برخی دیگر از کاربردهای خاص تر از معنای لغوی است و هر امر پنهانی را شامل نمی‌شود، بلکه امور مخفی خاصی را در بر می‌گیرد به نمونه ای در ذیل توجه فرمایید: خداوند درباره صفات متقین می‌فرماید: ﴿الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ[۱۲۰]. در اینجا معنای لغوی غیب، نمی‌تواند منظور آیه باشد؛ چراکه ایمان به مطلق امور پنهان - مثل ایمان به آن چه پشت فلان دیوار است - نمی‌تواند فرق گذارند، بین انسان باتقوا و شخص غیرمتقی باشد بلکه غیبی که ایمان به آن باعث مؤمن بودن می‌شود غیبی خاص است. مثلا غیب در این آیه عبارت است از اینکه انسان ایمان داشته باشد که خدایی وجود دارد، وحیی وجود دارد، ملائکه و فرشتگان وجود دارند، کتب آسمانی منشأ غیبی دارند و غیره، که خداوند متعال تمام اینها را در یک کلمه جمع کرده و با عبارت ﴿يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ آن را بیان نموده است.[۱۲۱]
  3. گروه سوم از کاربردهای غیب در قرآن، مطلق امور پنهان نیست و هم چنین به معنی دوم هم نمی‌باشد بلکه به معنی اسرار عالم ملکوت است؛ خداوند متعال بخشی از آن را به بندگان خاص خودش نمایان کرده و عدم آگاهی دیگران را با استفهام توبیخی به آنها تذکر داده و می‌فرماید: ﴿أَمْ عِندَهُمُ الْغَيْبُ[۱۲۲] ﴿أَعِندَهُ عِلْمُ الْغَيْبِ فَهُوَ يَرَى[۱۲۳] در این راستا به آیات ذیل توجه فرمایید: ﴿مَّا كَانَ اللَّهُ لِيَذَرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى مَا أَنتُمْ عَلَيْهِ حَتَّىَ يَمِيزَ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَجْتَبِي مِن رُّسُلِهِ مَن يَشَاء؛</ref>«خداوند بر آن نیست که مؤمنان را به حالی که شما بر آن هستید رها سازد تا آنکه ناپاک را از پاک جدا کند؛ و (نیز) بر آن نیست که شما را از نهان آگاه گرداند اما خداوند از فرستادگان خویش هر که را بخواهد برمی‌گزیند»؛ سوره آل عمران، آیه ۱۷۹.</ref> ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ[۱۲۴]

غیب در روایات: غیب در روایات نیز به حضور نداشتن و امور مخفی اطلاق می‌شود به نمونه هایی از روایات توجه فرمایید:

  1. امام صادق (ع) با حالت خشم وارد شد، چون در مسند خویش قرار گرفت فرمود: تعجب می‌کنم از مردمی که گمان می‌کنند ما غیب می‌دانیم !! کسی جز خدای عزوجل غیب نمی داند. من می‌خواستم فلان کنیزم را بزنم، او از من گریخت و من ندانستم که در کدام اطاق منزل پنهان شده است.[۱۲۵] در این روایت امام (ع) پنهان بودن کنیز در یکی از اطاق‌ها را غیب می‌شمارد.
  2. امام حسن (ع) در آخرین روزهای عمر خود محمد حنفیه را به حضور طلبید و فرمود: "بنشین که مانند تو شخصی نباید از شنیدن سخنی که سبب زنده‌شدن مردگان و مردن زنده‌ها می‌شود، غایب باشد (و آن سخن وصیت آخر عمر من است که دلهای مرده را زنده می‌کند و هر زنده‌ای که آن را نپذیرد، در شمار مردگان است)".[۱۲۶] در این روایت امام (ع) حضور نداشتن محمد حنفیه را به غایب بودن بیان کرد.
  3. امام صادق (ع) عدم حضور ظاهری امام عصر (ع) در میان مردم را با لفظ غیبت یاد کرده و می‌فرماید: "اِنَّ لِصاحِبِ هذا الاَْمْرِ غَیْبَةً"[۱۲۷]»[۱۲۸].
١٧. خانم رابیل (پژوهشگر جامعة المصطفی العالمیة)؛
خانم سیده رابیل در مقاله «جستاری در مسئله علم غیب» این‌باره گفته‌ است: «واژه غیب مجموعا ۳۴ بار در قرآن کریم آمده است و مطابق با کاربردهای آن،‌ هر آنچه را که از قلمرو حس بشر بیرون باشد، غائبه یا همان غیب نامیده شده است. مانند آنکه خداوند پس از نقل جریان برخی اقوام پیشین که رسول خدا (ص) نزد آنها حضور نداشته است می‌فرماید: ﴿ذَلِكَ مِنْ أَنبَاء الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ وَمَا كُنتَ لَدَيْهِمْ[۱۲۹] همچنین قرآن کریم مفهوم غیب را در آیاتی در مقابل مفهوم شهادت آورده و خداوند را با عنوان "عالم الغیب و الشهادة" معرفی کرده است. حال توجه به این نکته ضروری است که این دو مفهوم برای افراد مختلف، متفاوت و نسبی هستند؛‌ بدین معنا که ممکن است یک شیء‌ واحد برای کسی غائب و برای فرد دیگری حاضر و شاهد باشد و این بدان معناست که ظرفیت‌های موجودات یکسان نیست و موجودات دارای حدود متفاوتی هستند. به عنوان مثال،‌ آنچه که برای ما انسان‌ها غیب محسوب می‌شود،‌ برای خداوند متعال شهادت و حضور می‌باشد. از این جاست که باید در آیه ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ تأملی دوباره کرد. بر اساس این آیه، خداوند متعال عالم به امور غیبی برای انسان‌ها نیز است،‌ اما این امور غیبی برای خداوند غیب نبوده و عین شهادت و حضور هستند»[۱۳۰].
١٨.پژوهشگران پایگاه تخصصی عاشورا؛
پژوهشگران پایگاه تخصصی عاشورا در کتاب «دانشنامه امام هادی» در پاسخ به این پرسش آورده‌اند:

«غیب در مقابل حضور قرار دارد و به چهار امر اطلاق می‌گردد:

  1. اموری که با حواس ظاهری درک نمی‌شود. مانند: ﴿فَقَالَ مَا لِيَ لا أَرَى الْهُدْهُدَ أَمْ كَانَ مِنَ الْغَائِبِينَ[۱۳۱]
  2. مکان‌هایی که از دید ما پنهان هستند. مانند: ﴿أَلْقُوهُ فِی غَیابَتِ الْجُبِّ[۱۳۲]
  3. اموری که به آن علم نداریم و آن علوم نزد خداوند است. مانند: ﴿رَجْمًا بِالْغَیبِ...[۱۳۳]
  4. معارفی که به آن دسترسی نداریم. مانند: ﴿عَالِمُ الْغَیبِ...[۱۳۴] و ﴿ارْتَضاكُمْ لِغَيبِهِ یعنی ای امامان معصوم، خداوند شما را برای آگاهی بر غیب خود و مطالبی که حواس ظاهری بدان دسترسی ندارد و علم و معرفتی که دیگران از درک آن عاجز هستند، برگزید و بر دارا بودن غیب برای شما رضایت داد و شما را با رضایت کامل، علم و معرفت غیبی عنایت فرمود و بر تمامی امور غیب آگاه نمود.
حمران ابن اعین می‌گوید: امام باقر (ع) فرمود: تفسیر عالم الغیب" این است که خداوند دانا به مقدّراتی است که از مخلوقاتش پنهان است و آنها را در علم خودش، قبل از آفرینش و قبل از آنکه به فرشتگان فرمان دهد، در عالم قضا می‌آفریند و این علمی است که در نزد خداوند است و زمانی که اراده کند بر آن لباس وجود می‌پوشاند و هر گاه بداء یا تغییر در علم خداوند حاصل شود، از آن صرف نظر می‌نماید. امّا علمی که خداوند در عالم قضا آفریده و به آن لباس وجود پوشانده، همان علمی است که به حضرت رسول و سپس به ما اهل بیت (ع) رسیده است. پس امام به علم غیب الهی آگاه است»[۱۳۵].
١٩. پژوهشگران وبگاه پرسمان؛
پژوهشگران وبگاه پرسمان در پاسخ به این پرسش آورده‌اند: «غیب در اصطلاح کتاب و سنت قرآن کریم و روایات معصومین هر چند در معنای اصلی واژه غیب تغییری نداده‌اند، آن را در مواردی گوناگون به کار گرفته‌اند که برخی از آنها را با محور قرار دادن سخنان امام علی (ع) از نظر می‌گذرانیم: حقایق دست نایافتنی برخی پدیده‌های غیبی، هیچ گاه از پشت پرده برون نمی‌افتند و نه تنها حس و تجربه، بلکه عقل و کشف و شهود نیز از راه‌یابی به قلمرو آنها ناتوان است. در این جاست که به حق باید گفت: ذات و حقیقت و خداوند از این گونه غیب‌های دست نایافتنی است که فرزانگان جهان درباره آن نمی‌اندیشند و می‌دانند که آن را نتیجه‌ای نیست. از این رو، امام علی (ع) با این که در شناخت و معرفت چنان توانمند است که اگر پرده‌ها کنار روند، ذره‌ای بر یقینش افزوده نخواهد شد، بر ناتوانی آدمی از شناخت کنه ذات خداوند تأکید می‌ورزد و می‌فرماید: کسانی در علم دین استوارند که اعتراف به نادانی بی نیازشان کرده است تا نااندیشیده پا در میان گذارند و فهم آن چه را در پس پرده‌های غیب نهان است، آسان انگارند... . پس بدین بس کن! بزرگی خدای سبحان را با میزان خرد خود مسنج، تا از تباه شدگان مباشی»[۱۳۶].
٢٠. پژوهشگران وبگاه اسلام کوئست.
پژوهشگران «وبگاه اسلام کوئست» در این‌باره گفته‌اند: «غیب و شهادت[۱۳۷] یکی از پایه‌های مهم جهان‌شناسی اسلامی، تفکیک میان عالم غیب و عالم شهادت است. "غیب" و "شهادت" به معنای پنهان و آشکار است. مقصود از غیب، چیزی است که از حوزه ادراکات حسی خارج باشد؛ بر خلاف شهادت که قابل ادراک حسی است. بنا براین مقصود از عالم غیب در مباحث جهان‌شناختی، بخشی از هستی است که از حیطه حواس بشر خارج است و با ادراک حسی متعارف قابل درک نیست. در بینش اسلامی، همه واقعیت‌های جهان و موجودات خارج از وجود انسان، محسوس نیستند بلکه بخشی از واقعیت‌های هستی، خارج از حیطه حواس ظاهری انسان، است. این آموزه تفکیک غیب از شهادت، اسلام را در مقابل تمام مکاتب مادی‌گرایی – که وجود واقعیت‌های غیر مادی و نامحسوس را انکار می‌کنند – قرار می‌دهد.[۱۳۸] بر اساس این آموزه، ذات اقدس الهی، فرشتگان و پدیده وحی، نمونه‌هایی از عالم غیب‌اند. قرآن کریم ایمان به غیب را نخستین ویژگی پرهیزگاران و پیش‌شرط هدایت‌یابی آدمیان می‌داند و می‌فرماید: ﴿ذَلِكَ الْكِتَابُ لاَ رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ * الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ[۱۳۹]

پرسش‌های وابسته

پانویس

  1. فراهیدی، خلیل بن احمد، «کتاب العین»، ‌ج۴، ص ۴۵۴؛ ازهری، محمد بن احمد، تهذیب اللغه، ج۳، ص۱۰۶؛ جوهری، ابونصر، الصحاح، ج۱، ص۲۹؛ ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغه، ج۴، ص۴۰۳؛ ثعالبی، ابومنصور، فقه اللغه، ص۲۴؛ ابن سیده، علی بن اسماعیل، المخصص، ج۳، ص۵۶؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، ‌«المفردات»، ص ‌۶۱۶؛ ابن‌منظور، محمد بن مکرم، «لسان العرب»، ‌ج۱، ص ۶۵۴؛ طریحی، «مجمع البحرین»، ج۲، ۱۳۵ ـ ۱۳۴؛ ‌زبیدی، سید مرتضی، تاج العروس، ج۲، ص۲۹۵.
  2. در روایتی امیرالمؤمنین (ع) فرمود: «همانا برای خداوند متعال دو علم وجود دارد؛ علمی که آن را ویژه خود قرار داده و کسی را نسبت به آن مطلع نساخته است، نه پیامبری از پیامبران و نه فرشته‌ای از فرشتگان و این همان فرمایش خداوند متعال در قرآن کریم است که فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَيُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الْأَرْحَامِ وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ مَاذَا تَكْسِبُ غَدًا وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ و علمی که فرشتگان او از آن آگاهی دارند قطعا مورد آگاهی محمد (ص) و آل محمد (ع) است و آنچه ایشان از آن آگاهی دارند قطعا مرا نسبت به آن آگاه فرموده است، بزرگ از ما و کوچک از ما تا روز قیامت از آن مطلع هستند: «إِنَّ لِلَّهِ عِلْمَيْنِ عِلْمٌ اسْتَأْثَرَ بِهِ فِي غَيْبِهِ فَلَمْ يُطْلِعْ عَلَيْهِ نَبِيّاً مِنْ أَنْبِيَائِهِ وَ لَا مَلَكاً مِنْ مَلَائِكَتِهِ وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ تَعَالَى: إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَ يَعْلَمُ ما فِي الْأَرْحامِ وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ ما ذا تَكْسِبُ غَداً وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ (سوره لقمان، آیه۳۴). وَ لَهُ عِلْمٌ قَدِ اطَّلَعَ عَلَيْهِ مَلَائِكَتُهُ فَمَا اطَّلَعَ عَلَيْهِ مَلَائِكَتُهُ فَقَدِ اطَّلَعَ عَلَيْهِ مُحَمَّدٌ وَ آلُهُ وَ مَا اطَّلَعَ عَلَيْهِ مُحَمَّدٌ وَ آلُهُ فَقَدْ أَطْلَعَنِي عَلَيْهِ يَعْلَمُهُ‏ الْكَبِيرُ مِنَّا وَ الصَّغِيرُ إِلَى أَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ»»؛ صفار، محمد بن حسن، «بصائر الدرجات»، ص ١٣١.
  3. به عنوان مثال، امام علی (ع) در جواب کسی که پرسید: «آیا به تو علم غیب داده شده است؟» فرمود: «ای برادر کلبی! این علم غیب نیست، بلکه علمی است که از صاحب علم آموخته شده است»: «لَيْسَ هُوَ بِعِلْمِ غَيْبٍ وَ إِنَّمَا هُوَ تَعَلُّمٌ مِنْ ذِي عِلْمٍ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۲۸.
  4. روایت «إِنَّ لِلَّهِ عِلْمَيْنِ عِلْمٌ اسْتَأْثَرَ بِهِ فِي غَيْبِهِ..»» در بالا اشاره شده.
  5. به عنوان مثال: سدیر - از یاران نزدیک امام صادق (ع) - نقل می‌کند من، ابوبصیر، یحیی بزّار و داود بن‌ کثیر در مجلسی بودیم که حضرت با حالت غضبناک وارد شد و فرمود: «تعجب از اقوامی که گمان می‌کنند ما علم غیب می‌دانیم، در حالی که من قصد تنبیه کنیزم را داشتم و او فرار کرد و من نمی‌دانم در کدامیک از اتاق‌هاست...»: «یَا عَجَباً لِأَقْوَامٍ یَزْعُمُونَ أَنَّا نَعْلَمُ اَلْغَیْبَ مَا یَعْلَمُ اَلْغَیْبَ إِلاَّ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَقَدْ هَمَمْتُ بِضَرْبِ جَارِیَتِی فُلاَنَةَ فَهَرَبَتْ مِنِّی فَمَا عَلِمْتُ فِی أَیِّ بُیُوتِ اَلدَّارِ هِیَ ...»؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۲۵۷. همچنین: ابن مغیره می‌‏گوید: من به اتفاق یحیی‌ بن عبدالله بن حسین خدمت حضرت ابو الحسن (ع) بودیم، یحیی‌ عرض کرد: فدایت شوم! مردم گمان می‌‏کنند شما علم به غیب دارید، امام فرمود: سبحان‏‌ اللَّه! ای‌ یحیی‌! دست خودت را بر من بگذار، به خدا سوگند! از این نسبت تمام موهای‌ بدنم راست شد، نه به خدا سوگند، ما غیب نمی‌‏دانیم و هرآنچه نقل می‌کنیم از رسول خداست»: «عَنِ ابْنِ الْمُغِیرَةِ قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ أَبِی الْحَسَنِ (ع)أَنَا وَ یَحْیَی بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحُسَیْنِ فَقَالَ یَحْیَی جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنَّهُمْ یَزْعُمُونَ أَنَّکَ تَعْلَمُ الْغَیْبَ فَقَالَ سُبْحَانَ اللَّهِ ضَعْ یَدَکَ عَلَی رَأْسِی فَوَ اللَّهِ مَا بَقِیَتْ فِی جَسَدِی شَعْرَةٌ وَ لَا فِی رَأْسِی إِلَّا قَامَتْ قَالَ ثُمَّ قَالَ لَا وَ اللَّهِ مَا هِیَ إِلَّا رِوَایَةٌ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص»؛ مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۲۵، ص۲۹۳.
  6. به عنوان مثال: شیخ طوسی (م۴۶۰ق) گفته است: «ما غاب عن الحواس. طوسی، محمد بن حسن، التبيان، ص۶، ص۲۲۵. و راغب اصفهانی (م۵۰۲ق) گفته است: «استُعمل في كلّ غائب عن الحاسّة... ما لا يقع تحت الحواس و لا تقتضيه بداهة العقول وإنّما يعلم بخبر الأنبياء عليهم السلام». راغب اصفهانی، حسين بن محمد، المفردات فى غريب القرآن، ص۶۱۶. ابن عربی (م۵۴۲ق) نیز گفته است: «وحقيقته ما غاب عن الحواس»، ابن عربی، محمد بن عبدالله، احكام القرآن، ج۱، ص۱۵.
  7. قاضى شوشترى (م۱۰۱۹ق) گفته است: «وفرق بين علم الغيب الذي لا يعلمه إلا الله تعالى وبين ما ادعيناه؛ فإن المراد بعلم الغيب هو العلم الذي لا يكون مستفاداً من سبب يفيده، وذلك إنما يصدق على الله تعالى؛ إذ كل ما علم من عداه تعالى فهو مستفاد من جوده؛ إما بواسطة، أو بغير واسطة؛ فلا يكون علم غيب» شوشترى، سید نورالله، احقاق الحق و ازهاق الباطل، ص٢٠۴.
  8. شیخ مفید (م۴۱۳ق) در همین راستا گفته است: «فأما إطلاق القول عليهم بأنهم يعلمون الغيب فهو منكر بين الفساد؛ لأن الوصف بذلك إنما يستحقه من علم الأشياء بنفسه لا بعلم مستفاد، وهذا لا يكون إلا الله عز وجل» مفید، محمد بن محمد، أوائل المقالات، ص۶۷. همچنین قاضى شوشترى (م۱۰۱۹ق) گفته است: «فلا يصح لغير الله تعالى أن يقال أنه يعلم الغيب ... وبالجملة: لا يجوز أن يقال لأحد فلان يعلم الغيب؛ نعم الإخبار بالغيب بتعليم الله تعالى جايز» شوشترى، سید نورالله، احقاق الحق و ازهاق الباطل، ص٢٠۴.
  9. به عنوان مثال: ابن میثم بحرانی (م۶۹۹ق) گفته است: «الفصل الثاني: في بيان اطلاعه عليه السلام على المغيبات، وتمكنه من خوارق العادات، وفيه بحثان: البحث الأول: في اطلاعه على الأمور الغيبية». بحرانی، ابن میثم، شرح مئة كلمة لأمير المؤمنين، ص٢٣٧. همچنین: سید هاشم بحرانی (م۱۱۰۷ق) گفته است: «والأئمة صلوات الله عليهم أجمعين؛ لأنّ الله سبحانه وتعالى لمّا أطلعهم على غيبه بما ينزل في ليلة القدر ..». بحرانی، سید هاشم، ینابیع المعاجز، ص۱۷۵.
  10. به عنوان مثال: شیخ مفید، سید مرتضی، طبرسی، محقق حلی و تعداد عدیدی از مفسران و متکلمان شیعه از همین تعبیر استفاده کرده‌اند. ر.ک: مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج٢، ص۱۹۴؛ علم الهدی، سید مرتضی، رسائل المرتضى، ج۱، ص۴۱۷؛ طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری، ج۱، ص۳۳۵-۳۴۶؛ حلی، جعفر بن حسن، المسلک فی اصول الدین، ص۱۸۷-۲۴۴.
  11. به عنوان مثال: سید هاشم بحرانی (م۱۱۰۷ق) گفته است: «والأئمة صلوات الله عليهم؛ لأنّ الله سبحانه وتعالى لمّا أفادهم علوماً زائدةً على علم الحلال والحرام، والعلوم والزائدة سائر العلوم، فلا ريب أن من سائر العلوم الزائدة، العلوم بالغيب». بحرانی، سید هاشم، ینابیع المعاجز، ص۱۶۷. همچنین شیخ محمد حسن مظفر (م۱۳۷۶ق) گفته است: «ويشهد لعلمه (أي: الإمام علي) بالغيب: إيصاؤه بدفنه خفية». مظفر، محمد حسن، دلائل الصدق، ج۶، ص۳۶۹-۳۷۰.
  12. ر.ک: جزیری احسائی، علی، دفع الریب عن علم الغیب، ص۴۵-۵۷؛ مسعودی، سید محمد علی، تفاوت نگرش علم کلام و حدیث به علم غیب، ص ۸؛ افتخاری، سید ابراهیم، بررسی مقایسه‌ای شئون امامت در مکتب قم و بغداد، ص ۱۲۶الی ۱۲۹.
  13. «همان کسانی که «غیب» را باور و نماز را برپا می‌دارند و از آنچه به آنان روزی داده‌ایم می‌بخشند» سوره بقره، آیه ۳.
  14. ر.ک: مصباح یزدی، محمدتقی، «معارف قرآن»، ج ۱، ص ۳۹۹؛ عصمت نیری و حسین قاسمی و محمد تقی دیاری بیدگلی، بررسی علم غیب ائمه در مکتب کلامی علامه طباطبایی و شاگردان وی، ص١٣١؛ نادم، محمد حسن، علم غیب از نگاه عقل و وحی، ص ۹۶؛ خوش‌باور، داوود، علم غیب از دیدگاه فریقین، ص ۳؛ یوسفیان، حسن، علم غیب امام، ص ۳۳۸ ـ ۳۴۱؛ داداش‌زاده، داوود، علم امام در کتاب کافی و شروح آن، ص ۳۹ ـ ۴۱؛ شاکر، محمد تقی، منابع علم امام در قرآن و روایات، ص ۱۲۰.
  15. «(یوسف گفت) آن (پرس و جو، از آن رو) است تا (عزیز مصر) بداند که من در نهان به وی خیانت نورزیده‌ام و اینکه خداوند فریب خیانت‌پیشگان را به جایی نمی‌رساند» سوره یوسف، آیه ۵۲.
  16. ر.ک: مکارم شیرازی، ناصر، «پیام قرآن»، ج ۷، ص ۲۱۲؛ عصمت نیری و حسین قاسمی و محمد تقی دیاری بیدگلی، بررسی علم غیب ائمه در مکتب کلامی علامه طباطبایی و شاگردان وی، ص١٣١؛ نمازی شاهرودی، علی، علم غیب، ص ۳۴؛ نادم، محمد حسن، علم غیب از نگاه عقل و وحی، ص ۹۶.
  17. «این از خبرهای نهانی است که به تو وحی می‌کنیم» سوره آل عمران، آیه ۴۴.
  18. سورۀ هود، آیۀ ۴۹.
  19. «آیا آن کس را دیدی که آیات ما را انکار کرد و گفت: بی‌گمان به من مال و فرزند داده خواهد شد؟ آیا از نهان آگاهی یافته» سوره مریم، آیه ۷۷ و ۷۸.
  20. ر.ک: نمازی شاهرودی، علی، علم غیب، ص ۳۴؛ مصباح یزدی، محمدتقی، «معارف قرآن»، ج ۱، ص ۳۹۹؛ یوسفیان، حسن، علم غیب امام، ص ۳۳۸ ـ ۳۴۱؛ داداش‌زاده، داوود، علم امام در کتاب کافی و شروح آن، ص ۳۹ ـ ۴۱؛ عصمت نیری و حسین قاسمی و محمد تقی دیاری بیدگلی، بررسی علم غیب ائمه در مکتب کلامی علامه طباطبایی و شاگردان وی، ص١٣١.
  21. «یکی از برادران یوسف اظهار داشت که اگر ناچار سوء قصدی دارید؛ البته باید از کشتن وی صرف نظر کنید ؛ ولی او را بر سر راه کاروانیان به چاهی درافکنید که کاروانی او را بیابد.» سوره توبه، آیه ۱۰.
  22. «همانا آنان که در پنهان از خدای خود می‌ترسند آنها را آمرزش و پاداش بزرگ بهشت ابد خواهد بود»؛ سوره ملک، آیه ۱۲.
  23. ر.ک: چناری، فریبا، «علم غیب»، ص۲۲ ـ ۲۴.
  24. «حَالَ دُونَ غَيْبِهِ الْمَكْنُونِ حُجُبٌ مِنَ الْغُيُوبِ»؛ نهج‌البلاغه، خطبه ۹۱، ص ۷۵؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج ۱، ص ۱۳۵.
  25. «و كل شي‏ء من الدنيا سماعه أعظم من عيانه و كل شي‏ء من الآخرة عيانه أعظم من سماعه فليكفكم من العيان السماع و من الغيب الخبر»؛ نهج‌البلاغه، خطبه ۱۱۴.
  26. «آیا نمی‌دانند که خداوند راز آنها و سخنان زیرگوشی آنان را می‌داند و اینکه خداوند بسیار داننده نهان‌هاست؟!» سوره توبه، آیه ۷۸.
  27. ر.ک: یوسفیان، حسن، علم غیب امام، ص ۳۳۸ ـ ۳۴۱.
  28. ر.ک: مسعودی، سید محمد علی، تفاوت نگرش علم کلام و حدیث به علم غیب، ص۴ و ۵.
  29. مرآه العقول، ج۳، ص۱۱۱.
  30. این از خبرهای غیب است که ما به تو وحی می‌کنیم؛ سوره هود، آیه: ۴۹.
  31. نزد پدرتان بازگردید و بگویید: ای پدر! به راستی پسرت دزدی کرده است و ما جز به آنچه (دیدیم و) دانستیم گواهی ندادیم و علم غیب هم نداشتیم؛ سوره یوسف، آیه: ۸۱.
  32. بداند که من در نهان به وی خیانت نورزیده‌ام؛ سوره یوسف، آیه: ۵۲.
  33. و چون به رو درافتاد پریان دریافتند که اگر غیب می‌دانستند در آن رنج خوارکننده نمی‌ماندند؛ سوره سبأ، آیه: ۶۳.
  34. آیا آن کس را دیدی که آیات ما را انکار کرد و گفت: بی‌گمان به من مال و فرزند داده خواهد شد؟ آیا از نهان آگاهی یافته؛ سوره مریم، آیه: ۷۷ - ۷۸.
  35. علم غیب، ص۳۴.
  36. همان کسانی که غیب را باور می‌دارند؛ سوره بقره: ۳.
  37. همان کسانى که از پروردگارشان در نهان مى‌ترسند؛ سوره انبیاء: ۴۹.
  38. این سخن را بخاطر آن گفتم تا بداند من در غیاب به او (یوسف) خیانت نکردم؛ سوره یوسف: ۵۲.
  39. پیام قرآن ج۷، ص ۲۱۲.
  40. ادب فنای مقربان ج۳، ص۴۱۴.
  41. سوره بقره: ۳.
  42. «این از خبرهای نهانی است که به تو وحی می‌کنیم و تو هنگامی که آنان تیرچه‌های (قرعه) خود را (در آب) می‌افکندند تا (بدانند) کدام، مریم را سرپرستی کند و هنگامی که با هم (در این کار) ستیزه می‌ورزیدند نزد آنان نبودی» سوره آل عمران: ۴۴.
  43. «(ای پیامبر) این از خبرهای نهانی است که به تو وحی می‌کنیم و تو هنگامی که (برادران یوسف) بر کار خود هم‌داستان شدند و نیرنگ می‌باختند نزد آنها نبودی» سوره یوسف: ۱۰۲.
  44. معارف قرآن ج۱،ص ۳۹۹
  45. و کلیدهای (چیزهای) نهان نزد اوست؛ (هیچ کس) جز او آنها را نمی‌داند؛ سوره انعام، آیه: ۵۹.
  46. غیب، تنها از آن خداوند است؛ سوره یونس، آیه: ۲۰.
  47. بگو: جز خداوند کسی در آسمان‌ها و زمین غیب را نمی‌داند؛سوره نمل، آیه: ۶۵.
  48. سوره قصص، آیه۵۶.
  49. سوره شوری، آیه۵۲
  50. سوره زمر، آیه۴۲؛ سوره سجده، آیه۱۱؛ سوره نحل، آیه۲۸ و۳۲.
  51. سوره آل عمران، آیه۱۵۶ و۴۹.
  52. او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند جز فرستاده‌ای را که بپسندد؛ سوره جن، آیه: ۲۶ - ۲۷.
  53. و من به شما نمی‌گویم که گنجینه‌های خداوند نزد من است؛ و غیب نمی‌دانم؛ سوره هود، آیه: ۳۱.
  54. از تو از برپا شدن رستخیز می‌پرسند که چه هنگام است؟ بگو: دانش آن، تنها نزد پروردگار من است؛ هیچ کس جز او در زمان آن از آن پرده بر نمی‌دارد؛ (بار آن) در آسمان‌ها و زمین، سنگین است، جز ناگهان به سراغتان نمی‌آید؛ از تو می‌پرسند گویی تو از آن نیک آگاهی بگو: دانش آن، تنها نزد خداوند است اما بیشتر مردم نمی‌دانند؛ سوره اعراف، آیه: ۱۸۷.
  55. این از خبرهای غیب است که ما به تو وحی می‌کنیم؛ تو و قومت پیش از این آنها را نمی‌دانستید؛ سوره هود، آیه: ۴۹.
  56. سیره ابن هشام، ج۴، ص۱۶۶ و۱۶۷.
  57. جلوه‌های لاهوتی، ج ۱، ص۱۵۸.
  58. «پس از مرگ به محضر کسی می‌روید که آگاه به جهان غیب و شهود است و او از اعمال شما به شما خبر می‌دهد» سوره جمعه، آیه ۸.
  59. «پس از مرگ به محضر کسی می‌روید که آگاه به جهان غیب و شهود است و او از اعمال شما به شما خبر می‌دهد» سوره جمعه، آیه ۸.
  60. پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر پاسخ‌دهنده
  61. قرآن کریم غیب را به معنای ملکوت هم آورده: وَكَذَلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ سوره انعام: ۷۵؛ یعنی ابراهیم غیب آسمان و زمین را دید.
  62. نک: محمد دشتی - محمد کاظم محمدی، المعجم المفهرس لألفاظ نهج البلاغة، نشر امام علی (ع)، قم، ١٣٦٩، ماده ((غیب)) ص ٣٤٢.
  63. ای کسانی که شبیه شترهایی هستید که ساربانانشان از آنان دور هستند؛ نهج البلاغه، خ ٩٧.
  64. نهج البلاغه، خ ٩٧.
  65. نهج البلاغه، خ ١١٣.
  66. نهج البلاغه، خ ۳۴؛ نامه ۴.
  67. بر شاهد و ناظر لازم نیست که بازگردد، و نیز بر غایب و غیر شاهد لازم نیست که بازگردد؛ نهج البلاغه، خ ١٧٣، نک: نامه ۶، خ ١۶۰، خ ١۶۵، خ ١۰۹ و... .
  68. نهج البلاغه، خ ١٨٨.
  69. نهج البلاغه، خ ۱۵۷، خ ۲۳۴.
  70. علم غیب از نگاه عقل و دین، ص ۹۶.
  71. «به سوی پدرتان باز گردید و بگویید: ای پدر ما! در واقع پسرت دزدی کرد؛ و جز به ‌آنچه می‌دانستیم گواهی ندادیم؛ و مراقب (امور) پنهان نبودیم»؛ سوره یوسف، آیه۸۱.
  72. «و هیچ پنهانی در آسمان و زمین نیست، مگر این که در کتاب روشن (علم الهی ثبت) است»؛ سوره نمل، آیه۷۵.
  73. پرسش‌ها و پاسخ‌های قرآنی جوانان.
  74. شاکر، منابع علم امام در قرآن و روایات، ص۱۲۰.
  75. سبحانی، مفاهیم القرآن،ج ۳ ص۴۰۲ ـ۴۰۴.
  76. ر.ک مظفر ص۲۷ و ۲۸؛ علامه امینی، ج۵، ص۸۱ و ۸۲؛ فخر رازی، ج۲، ص۲۷۰؛ شیخ طوسی، ج۵، ص۳۵۷.
  77. مکاتبه اختصاصى دانشنامه مجازی امامت و ولایت
  78. «همان کسانی که «غیب» را باور دارند.»؛ سوره بقره، آیه ۳.
  79. علم غیب از منظر قرآن و سنت
  80. تفاوت نگرش علم کلام و حدیث به علم غیب، ص۷.
  81. سوره جن: ۲۶و۲۷.
  82. «و هیچ کس نمی‌داند فردا چه به دست خواهد آورد و هیچ کس نمی‌داند در کدام سرزمین خواهد مرد»سوره لقمان: ۳۴.
  83. گستره علم امام از دیدگاه آیات و روایات.
  84. و هیچ (چیز) پنهانی در آسمان و زمین نیست مگر که در کتابی روشنگر (آمده) است؛ سوره نمل، آیه: ۷۵.
  85. دانای پنهان و آشکار؛ سوره جمعه، آیه: ۸.
  86. از تو درباره روح می‌پرسند بگو روح از امر پروردگار من است و به شما از دانش جز اندکی نداده‌اند؛ سوره اسراء، آیه: ۸۵.
  87. او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند.جز فرستاده‌ای را که بپسندد که پیش رو و پشت سرش، نگهبانانی می‌گمارد؛ سوره جن، آیه: ۲۶ - ۲۷.
  88. بگو: جز خداوند کسی در آسمان‌ها و زمین غیب را نمی‌داند و درنمی‌یابند که چه هنگام برانگیخته خواهند شد؛ سوره نمل، آیه: ۶۵.
  89. آگاه باشید که باید حاضران به غائبان برسانند.
  90. چرا شما را جسم های بدون روان، بیداری هایی مانند خفتگان و حاضرانی، بسان غایبان، می‌بینم؟!.
  91. علم غیب از دیدگاه فریقین؛ ص۳.
  92. همان کسانی که به غیب ایمان می‌آورند؛ سوره بقره، آیه: ۳.
  93. و به امور غیبی ایمان ندارند، و از هیج نقصی گذشت نمی نمایند؛ نهج البلاغه، خطبه: ۸۸.
  94. مرآة العقول فی شرح اخبار آل الرسول؛ ج۲۵، ص ۱۴۰.
  95. یوسف گفت: آن (پرس و جو، از آن رو) است تا (عزیز مصر) بداند که من در نهان به وی خیانت نورزیده‌ام و اینکه خداوند فریب خیانت‌پیشگان را به جایی نمی‌رساند؛ سوره یوسف، آیه: ۵۲.
  96. ای پیامبر این از خبرهای نهانی است که به تو وحی می‌کنیم؛ سوره یوسف، آیه: ۱۰۲.
  97. پیام قرآن؛ مکارم شیرازی؛ ج۷، ص ۲۱۷.
  98. بررسی علم غیب ائمه در مکتب کلامی علامه طباطبایی و شاگردان وی، پژوهش‌های فلسفی ـ کلامی، ص١٣١.
  99. برخی از این امور قابل بازگشت به یکدیگرند، اما برای برجسته‌سازی بیشتر، آنها را جدا ساخته‌ایم.
  100. " لو کشف لی الغطاء ما ازددت یقیناً ‏‏"؛ ابن‌شهرآشوب، مناقب آل‌ابی‌طالب، ج ۱، ص ۳۱۷؛ بحارالانوار، ج ۴۶، ص ۱۳۵.
  101. "حَالَ دُونَ غَيْبِهِ الْمَكْنُونِ حُجُبٌ مِنَ الْغُيُوبِ ‏‏"؛ نهج‌البلاغه، خطبه ۹۱، ص ۷۵؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج ۱، ص ۱۳۵.
  102. محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج ۱، ص ۴۶
  103. بحارالانوار، ج۴، ص۵۳.
  104. " وَ حُمَّالِ‏ الْغَيْبِ‏ إِلَى‏ رُسُلِك‏‏ ‏‏"؛ الصحیفة‌السجادیه، دعای سوم، ص۲۸.
  105. نهج‌البلاغه، خطبه ۱۲۸
  106. نهج‌البلاغه، خطبه ۱۱۴.
  107. «آیا ندانسته‌اند که خدا راز و نجوای آنان را می‌داند و خدا دانای رازهای نهانی است»؛ سوره توبه، آیه۸۷.
  108. نهج‌البلاغه، خطبه ۹۱، ص۸۳ و خطبه ۱۹۲، ص۲۱۰؛ ابن جمعه، عبدعلی، تفسیر نورالثقلین، ج۵، ص۴۶۹.
  109. نهج‌البلاغه، خطبه ۱۰۸، ص۱۰۰.
  110. سبحانی، جعفر، منشور جاوید، ج۸، ص ۲۸۸.
  111. این از خبرهای غیب است که ما به تو وحی می‌کنیم؛ تو و قومت پیش از این آنها را نمی‌دانستید پس شکیبا باش که سرانجام (نیکو) از آن پرهیزگاران است؛ سوره هود، آیه: ۴۹.
  112. نهج‌البلاغه، خطبه ۱۱۶، ص ۱۱۶.
  113. علم غیب امام، ص۳۳۸ - ۳۴۱.
  114. ترجمه و شرح نهج البلاغه فیض الاسلام، خطبه۱۲۸.
  115. «آیا ندانسته‌اند که خدا راز و نجوای آنان را می‌داند و خدا دانای رازهای نهانی است»؛ سوره توبه، آیه۸۷.
  116. جعفر سبحانی، منشور جاوید، ج۸، ص۲۸۸.
  117. پایان‌نامه علم ائمه از نظر عقل و نقل، ص۹۶.
  118. «(یوسف گفت) آن (پرس و جو، از آن رو) است تا (عزیز مصر) بداند که من در نهان به وی خیانت نورزیده‌ام»؛ سوره یوسف، آیه ۵۲.
  119. «این از خبرهای نهانی است که به تو وحی می‌کنیم و تو هنگامی که آنان تیرچه‌های (قرعه) خود را (در آب) می‌افکندند تا (بدانند) کدام، مریم را سرپرستی کند و هنگامی که با هم (در این کار) ستیزه می‌ورزیدند نزد آنان نبودی»؛ سوره آل عمران، آیه ۴۴.
  120. همان کسانی که غیب را باور می‌دارند؛ سوره بقره: ۳.
  121. برای مطالعه بیشتر رک: مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج ۳، ص ۱۳۷ تا ۱۶۳.
  122. «آیا اسرار غیب نزد آنها است؟»؛ سوره طور؛ آیه۴۱.
  123. «آیا او علم غیب دارد که (همه چیز را) می‌بیند؟»؛ سوره نجم؛ آیه۳۵.
  124. او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند. جز فرستاده‌ای را که بپسندد؛ سوره جن، آیه: ۲۶ -۲۷.
  125. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج ۱، ص۲۵۷، ح۳.
  126. «اجلسن فإنه لیس مثلک یغیب عن سماع کلام یخیا به الأموات و یموت به الأحیاء»؛ همان، ص ۳۰۰ تا ۳۰۲، ح ۲.
  127. «همانا صاحب الامر را غیبتی است». همان، ص ۳۳۵، ح ۱.
  128. علم امام در کتاب کافی و شروح آن، ص ۳۹-۴۱.
  129. «آن از اخبار غیبی بود که به تو وحی کردیم و تو نزد آنها نبودی» سوره آل عمران: ۴۴.
  130. جستاری در مسئله علم غیب، منتشر شده در نشریه الکترونیکی قرآن‌پژوهی
  131. «(سلیمان) گفت: مرا چه شده چرا هدهد را نمی‌بینم، یا اینکه او از غایبان است» سوره نمل:۲۰.
  132. «او (یوسف) را در نهانگاهِ چاه بیفکنید» سوره یوسف:۱۰.
  133. «همه اینها سخنانی پنهانی (بی‌دلیل) است» سوره کهف:۲۲.
  134. «دانای غیب اوست...».
  135. پایگاه تخصصی عاشورا
  136. وبگاه پرسمان
  137. این بخش، از کتاب معارف اسلامی، ج۱، صص۱۲۳ و ۱۲۳ اقتباس شده است.
  138. البته بخش غیبی عالم تنها برای موجوداتی که علم و آگاهی آنان محدودیت دارد، مطرح است و در نتیجه برای خداوند – که دانای مطلق است – چنین تفکیکی بی معنا است. از همین رو قرآن مجید، خدا را «عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ» و «ععَلاَّمُ الْغُيُوبِ» می شناساند.
  139. «این است کتابی که در (حقانیت) آن هیچ تردیدی نیست؛ (و) مایه هدایت تقواپیشگان است. آنان که به غیب ایمان می‌آورند»؛ سوره بقره، آیه ۲ و ۳.