بحث:غیب در قرآن و حدیث به چه معنا به کار رفته است؟ (پرسش)

Page contents not supported in other languages.
از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

معناشناسی غیب و علم غیب

«غیب» در لغت به معنای امری که از حواس ظاهری یا باطنی انسان پوشیده باشد اطلاق شده است و در کاربری‌های آیات قرآن کریم و روایات و همچنین آثار تفسیری و اعتقادی، دو استعمال دارد؛ یکی: همان استعمال لغوی است و دیگری: معنایی خاص‌تر از معنای لغوی است که تنها شامل اموری می‌‌شود که خدای متعال آگاهی آنها را تنها به خود اختصاص داده است (امور مستأثر). واژه «علم غیب» نیز در بیان مفسران و دانشمندان علم کلام دو کاربری متفاوت دارد: نخست: آن علم ذاتی و استقلالی به امور غیبی؛ یعنی: علمی که از کسی گرفته نشده (علم غیر مستفاد) و دوم: خصوص علوم مختص به خدای تبارک و تعالی که در تعبیر روایات، از آن به علم مستأثر یاد شده است. اما در اصطلاح آیات قرآن کریم و روایات، علم به غیب فقط به علوم اختصاصی خداوند متعال (علم مکنون و مستأثر) که قطعاً این علم ذاتی بوده (اکتسابی نیست) اطلاق می‌شود و به علوم غیر از خدا - اگرچه به تعلیم الهی باشد - «علم غیب» گفته نمی‌شود.

جزئیات و مستندات این تعریف‌ها و کاربری‌ها در پرسش مستقل: «غیب در لغت و اصطلاح به چه معناست؟» بررسی شده که برای اطلاع به آنها مراجعه شود.

کاربری‌های غیب و مشتقات آن در قرآن و حدیث

در قرآن کریم و روایات اهل بیت (ع) کلمه "غیب" و مشتقّات آن در معانی مختلفی استعمال شده است که می‌توان آنها را در سه دسته کلی تقسیم کرد:

  1. گاهی در همان معنای لغوی استعمال شده؛ یعنی چیزی که به وسیلۀ حواس ظاهری انسان‌ها درک شدنی نیست؛ مانند آیه الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ[۱]. غیب به این معنا (شیء غایب از حس) را عقل می‌تواند درک کرده و بر وجود آن برهان اقامه کند و یا از راه نشانه‌ها به آن پی ببرد[۲].
  2. گاهی در معنای واقعیتی که برای یک شخص روشن و محسوس است و برای دیگری به جهت عدم حضورش در آن مکان، نامحسوس است؛ استعمال شده است. غیب در این معنا یعنی آنچه در زمان حال موجود، اما غایب از حواس است، چنانکه در داستان حضرت یوسف (ع) می‌خوانیم هنگامی که همسر عزیز مصر در غیاب یوسف (ع) اعتراف به پاکی او کرد، حضرت یوسف (ع) گفت: ذَلِكَ لِيَعْلَمَ أَنِّي لَمْ أَخُنْهُ بِالْغَيْبِ وَأَنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي كَيْدَ الْخَائِنِينَ[۳].[۴]
  3. گاهی بر اموری اطلاق شده که آگاهی از آنها از راه‌های عادی حاصل نمی‌شود، مانند آنچه اولیای الهی از طریق غیر عادی مثل وحی و الهام به دست می‌آورند، مانند: ذَلِكَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ[۵]. در این موارد غیب گاهی بر امور گذشته[۶] و گاهی نیز بر امور آینده اطلاق شده است، مانند: أَفَرَأَيْتَ الَّذِي كَفَرَ بِآيَاتِنَا وَقَالَ لَأُوتَيَنَّ مَالًا وَوَلَدًا أَطَّلَعَ الْغَيْبَ[۷].[۸]

مصادیق قرآنی و روایی واژه غیب

در آیات و روایات، از امور ذیل به عنوان غیب نام برده شده است:

  1. امور مخفی دست یافتنی: یعنی اموری که به خودی خود از حواس ظاهری مخفی هستند اما دست یافتن حواس به آنها ممکن است، مثل اینکه در داستان حضرت یوسف (ع) از قعر چاه به غیب یاد شده است: قَالَ قَائِلٌ مِّنْهُمْ لاَ تَقْتُلُواْ يُوسُفَ وَأَلْقُوهُ فِي غَيَابَةِ الْجُبِّ يَلْتَقِطْهُ بَعْضُ السَّيَّارَةِ إِن كُننتُمْ فَاعِلِينَ[۹].
  2. مکان نهان یا خلوت: یعنی مکانی که به جز انسان، شخص دیگری در آنجا نباشد. به عنوان مثال قرآن می فرماید: إِنَّ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُم بِالْغَيْبِ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ كَبِيرٌ[۱۰].[۱۱]
  3. حقایق دست نایافتنی: برخی پدیده‌های غیبی هیچ‌گاه از پشت پرده بیرون نمی‌آیند و نه‌ تنها حس و تجربه، بلکه عقل و کشف و شهود نیز از راه‌یابی به قلمرو آنها ناتوان است. ذات و حقیقت خداوند از این گونه غیب‌های دست‌ نایافتنی است. امیرالمؤمنین(ع) در این زمینه می‌‌فرمایند: "پرده‏‌های ناپیدا نزد کنه پنهانش حایل شده"[۱۲].
  4. پدیده‌های اخروی: امام علی(ع) می‌‌فرمایند: «هر چیزی از دنیا بزرگتر است از دیدنش و دیدن هر چیزی از آخرت عظیم‏‌تر است از شنیدنش. پس باید شنیدن و خبر گرفتن از غیب (به وسیله انبیاء) شما را از دیدن کفایت کند»[۱۳].
  5. رازهای درونی انسان: اسرار ناگفته آدمی یکی دیگر از امور نهانی است که قرآن کریم واژه غیب را درباره آنها به کار می‌گیرد؛ چنانکه در سوره توبه می‌فرماید: أَلَمْ يَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ سِرَّهُمْ وَنَجْوَاهُمْ وَأَنَّ اللَّهَ عَلَّامُ الْغُيُوبِ[۱۴].[۱۵]

نتیجه‌گیری

در قرآن کریم سه کاربری مختلف برای واژه غیب و مشتقات آن بیان شده است: گاهی در همان معنای لغوی استعمال شده؛ یعنی چیزی که به وسیلۀ حواس ظاهری انسان‌ها درک شدنی نیست؛ گاهی در معنای واقعیتی که برای یک شخص روشن و محسوس است و برای دیگری به جهت عدم حضورش در آن مکان، نامحسوس است؛ استعمال شده است و گاهی نیز بر اموری اطلاق شده که آگاهی از آنها از راه‌های عادی حاصل نمی‌شود، مانند آنچه اولیای الهی از طریق غیر عادی مثل وحی و الهام به دست می‌آورند. علاوه بر این، مصادیق مختلفی نیز در قرآن و روایات برای غیب نقل شده که امور مخفی دست‌یافتنی، مکان نهان یا خلوت، حقایق دست نایافتنی، پدیده‌های اخروی و رازهای باطنی انسان از آن جمله است.

با این حال بررسی آیات و روایات مرتبط با موضوع غیب، نشان می‌دهد غیب از منظر قرآن و روایات تنها به آن دسته از علومی اطلاق می‌شود که خدای متعال آگاهی از آنها را به خود اختصاص داده و احدی را از آنها مطلع نکرده است که از آن به علم مکنون یا مستأثر یاد می‌شود. بر این اساس غیب به مطلق علوم فراطبیعی که از حس انسان پوشیده باشند اطلاق نمی‌شود. با این بیان اگر گفته می‌شود که اولیای الهی از غیب آگاهی ندارند، مراد عدم اطلاع آنها از علومی است که تنها مختص به خداست و هرگاه گفته می‌شود ایشان از غیب مطلعند، مراد آگاهی آنها از بخشی از علوم اختصاصی خدا، البته با تعلیم الهی است که به چنین علمی نیز در اصطلاح قرآن و حدیث، علم به غیب اطلاق نمی‌شود چراکه مستفاد از علم الهی و به تعلیم اوست[۱۶].

پاسخ تفصیلی

معناشناسی غیب و علم غیب

معنای لغوی

«غیب» در لغت به امری که از حس (باطنی و ظاهری) پوشیده باشد، اطلاق شده است، خواه آن چیز هم اکنون تحقق یافته باشد یا بعد از این تحقق پیدا کند؛ ‌این واژه در مقابلِ شهود (شهادت) است به‌ معنای چیزی که با حواس قابل درک باشد[۱۷]. بنابراین معنای لغوی، اگر در کاربری عرفی عام - و نه اصطلاحی - «علم غیب» گفته شود، یعنی: «علم به هر چیزی که غایب از حواس بشری باشد»؛ چه علومی که قرآن و حدیث و کتب مفسران و متکلمان آن را «علم غیب» نامیده است و چه علومی که قرآن و حدیث و این کتب آن را «علم به غیب» نمی نامند.

معنای اصطلاحی

غیب در دایره‌ای خارج از عرف عام اهل لغت، اصطلاحی است که هم در قرآن کریم و حدیث معصومان از آن یاد شده و هم در آثار تفسیری و اعتقادی:

  1. اصطلاح قرآن و حدیث: واژه «غیب» در کاربری‌های آیات قرآن کریم و روایات، دو استعمال دارد؛ یکی: همان استعمال لغوی (امور پنهان از حواس) و دیگری: معنایی خاص‌تر از معنای لغوی است که تنها شامل اموری می‌‌شود که خدای متعال آگاهی از آنها را تنها به خود اختصاص داده و احدی از مخلوقاتش اعم از انبیاء، ملائکه و غیر ایشان را نیز از آن مطلع نکرده است که اصطلاحاً به آنها، «امور مستأثر» می‌‌گویند[۱۸]. اما واژه «علم غیب» در استعمالات قرآنی برای علم به هر غیبی اطلاق نشده است؛ بلکه به یکی از دو معنای ذیل آمده؛ کاربری اول: به علم ذاتی و استقلالی به امور غیبی؛ یعنی: علمی که از کسی گرفته نشده (علم غیر مستفاد)[۱۹]، و کاربری دوم: به خصوص علوم مختص به خدای تبارک و تعالی که در تعبیر روایات، علم مستأثر نامیده شدند[۲۰]. در این اصطلاح، علم به غیب فقط به علوم اختصاصی خداوند متعال (علم مکنون و مستأثر) که ذاتی بوده و اکتسابی نیستند اطلاق می‌شود و به علم دیگران اگرچه به تعلیم الهی یا اعطای او باشد غیب گفته نمی‌شود[۲۱].
  2. اصطلاح مفسران و متکلمان: واژه «غیب» در آثار تفسیری و اعتقادی نیز به دو گونه استعمال شده است؛ یکی: همان استعمال لغوی (امور پنهان از حواس)[۲۲]. این معنا هم شامل غیب مطلق و غیب نسبی می‌‌شود و هم شامل غیب به معنای «امور مستأثر» و امور غیر آن. و دیگری: معنای خاص که تنها به اموری اشاره دارد که دانستن آنها فقط در اختیار خدای تبارک و تعالی است (امور مستأثر). اما واژه «علم غیب» در استعمالات مفسران و متکلمان به همان دو معنایی که در اصطلاح قرآنی گذشت استفاده شده است. بنابر این، علم غیب در کاربری اول خود گاهی به کیفیت خاصی از دانش اطلاق می‌شود که ذاتی و غیرتبعی بوده و از دیگران فراگیری نشده باشد (یعنی مستفاد نباشد)[۲۳] و در کاربری دوم خود گاهی به خصوص علوم خاص الهی اطلاق شده است. لذا در این اصطلاح (چه در کاربری اول و چه در کاربری دوم) نیز، علم به غیب، مختص ذات خداوند است و به علم غیر خدا - هرچند ویژه باشد - به صورت مطلق «علم غیب» گفته نمی‌شود[۲۴]؛ بلکه به طور شایع، از لفظ «اطلاع بر مغیبات»[۲۵] یا «اِخبار از غیب»[۲۶] استفاده کرده‌اند. البته این بدان معنا نیست که مفسران یا متکلمان علم غیب را در معنای لغوی استفاده نکرده‌اند[۲۷] و بی‌شک، در این کاربری لغوی، دقت علمی رعایت نشده و باعث ایجاد شبهه نیز گشته است.

کاربری‌های غیب و مشتقات آن در قرآن و حدیث

در قرآن کریم و روایات اهل بیت (ع) کلمه "غیب" و مشتقّات آن در معانی مختلفی استعمال شده است که می‌توان آنها را در سه دسته کلی تقسیم کرد:

  1. گاهی در همان معنای لغوی استعمال شده؛ یعنی چیزی که به وسیلۀ حواس ظاهری انسان‌ها درک شدنی نیست؛ مانند آیه الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ[۲۸] و مانند این سخن امیرالمؤمنین (ع) که می فرمایند: «وَ لَا یُؤْمِنُونَ‏ بِغَیْبٍ‏ وَ لَا یَعْفُونَ‏ عَنْ‏ عَیْب»[۲۹]. غیب به این معنا (شیء غایب از حس) را عقل می‌تواند درک کرده و بر وجود آن برهان اقامه کند و یا از راه نشانه‌ها به آن پی ببرد[۳۰].
  2. گاهی در معنای واقعیتی که برای یک شخص روشن و محسوس است و برای دیگری به جهت عدم حضورش در آن مکان، نامحسوس است؛ استعمال شده است. غیب در این معنا یعنی آنچه در زمان حال موجود، اما غایب از حواس است، چنانکه در داستان حضرت یوسف (ع) می‌خوانیم هنگامی که همسر عزیز مصر در غیاب یوسف (ع) اعتراف به پاکی او کرد، حضرت یوسف (ع) گفت: ذَلِكَ لِيَعْلَمَ أَنِّي لَمْ أَخُنْهُ بِالْغَيْبِ وَأَنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي كَيْدَ الْخَائِنِينَ[۳۱].[۳۲]
  3. گاهی بر اموری اطلاق شده که آگاهی از آنها از راه‌های عادی حاصل نمی‌شود، مانند آنچه اولیای الهی از طریق غیر عادی مثل وحی و الهام به دست می‌آورند، مانند: ذَلِكَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ[۳۳] و یا مثل اینکه پس از نقل داستان حضرت نوح (ع) آمده است: تِلْكَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهَا إِلَيْكَ[۳۴]. در این موارد غیب گاهی بر امور گذشته[۳۵] و گاهی نیز بر امور آینده اطلاق شده است، مانند: أَفَرَأَيْتَ الَّذِي كَفَرَ بِآيَاتِنَا وَقَالَ لَأُوتَيَنَّ مَالًا وَوَلَدًا أَطَّلَعَ الْغَيْبَ[۳۶].[۳۷] در آیه اول (آیه ۴۹ سوره هود)، خداوند متعال حضرت نوح(ع) را از برخی اخبار و وقایع گذشته که تا آن زمان بر آن حضرت و غیر او پوشیده و مخفی بود به واسطه وحی آگاه می‌نماید و آیه دوم (آیه ۷۷ و ۷۸ سوره مریم) نیز آگاهی از امور غیبی آینده را برای مردم عادی از طرق طبیعی غیر ممکن دانسته است. شأن نزول این آیه درباره مردی است که به دیگری بدهکار بود و وقتی فرد طلبکار برای دریافت بدهی خود نزد او رفت، بدهکار با اعتماد به نفس و اطمینان بالایی به او گفت: من به تو از مال و ثروت فراوانی که در بهشت خواهم داشت می‌دهم و در مقابل تو نیز از این بدهی بگذر[۳۸]. واژه لَأُوتَيَنَّ در آیه اشاره به اعطای حتمی و قطعی امری در آینده به انسان دارد که هنوز اتفاق نیافتاده است.

مصادیق قرآنی و روایی واژه غیب

در آیات و روایات، از امور ذیل به عنوان غیب نام برده شده است:

  1. امور مخفی دست یافتنی: یعنی اموری که به خودی خود از حواس ظاهری مخفی هستند اما دست یافتن حواس به آنها ممکن است، مثل اینکه در داستان حضرت یوسف (ع) از قعر چاه به غیب یاد شده است: قَالَ قَائِلٌ مِّنْهُمْ لاَ تَقْتُلُواْ يُوسُفَ وَأَلْقُوهُ فِي غَيَابَةِ الْجُبِّ يَلْتَقِطْهُ بَعْضُ السَّيَّارَةِ إِن كُننتُمْ فَاعِلِينَ[۳۹].
  2. مکان نهان یا خلوت: یعنی مکانی که به جز انسان، شخص دیگری در آنجا نباشد. به عنوان مثال قرآن می فرماید: إِنَّ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُم بِالْغَيْبِ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ كَبِيرٌ[۴۰].[۴۱]
  3. حقایق دست نایافتنی: برخی پدیده‌های غیبی هیچ‌گاه از پشت پرده بیرون نمی‌آیند و نه‌ تنها حس و تجربه، بلکه عقل و کشف و شهود نیز از راه‌یابی به قلمرو آنها ناتوان است. ذات و حقیقت خداوند از این گونه غیب‌های دست‌ نایافتنی است. امیرالمؤمنین(ع) در این زمینه می‌‌فرمایند: "پرده‏‌هاى ناپيدا نزد كنه پنهانش حايل شده"[۴۲].
  4. پدیده‌های اخروی: امام علی(ع) می‌‌فرمایند: «هر چيزى از دنيا بزرگتر است از ديدنش و ديدن هر چيزى از آخرت عظيم‏‌تر است از شنيدنش. پس بايد شنيدن و خبر گرفتن از غيب (به وسيله انبياء) شما را از ديدن كفايت كند»[۴۳].
  5. رازهای درونی انسان: اسرار ناگفته آدمی یکی دیگر از امور نهانی است که قرآن کریم واژه غیب را درباره آنها به کار می‌گیرد؛ چنانکه در سوره توبه می‌فرماید: أَلَمْ يَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ سِرَّهُمْ وَنَجْوَاهُمْ وَأَنَّ اللَّهَ عَلَّامُ الْغُيُوبِ[۴۴].[۴۵]

نتیجه‌گیری

در قرآن کریم سه کاربری مختلف برای واژه غیب و مشتقات آن بیان شده است: گاهی در همان معنای لغوی استعمال شده؛ یعنی چیزی که به وسیلۀ حواس ظاهری انسان‌ها درک شدنی نیست؛ گاهی در معنای واقعیتی که برای یک شخص روشن و محسوس است و برای دیگری به جهت عدم حضورش در آن مکان، نامحسوس است؛ استعمال شده است و گاهی نیز بر اموری اطلاق شده که آگاهی از آنها از راه‌های عادی حاصل نمی‌شود، مانند آنچه اولیای الهی از طریق غیر عادی مثل وحی و الهام به دست می‌آورند. علاوه بر این، مصادیق مختلفی نیز در قرآن و روایات برای غیب نقل شده که امور مخفی دست‌یافتنی، مکان نهان یا خلوت، حقایق دست نایافتنی، پدیده‌های اخروی و رازهای باطنی انسان از آن جمله است.

با این حال بررسی آیات و روایات مرتبط با موضوع غیب، نشان می‌دهد غیب از منظر قرآن و روایات تنها به آن دسته از علومی اطلاق می‌شود که خدای متعال آگاهی از آنها را به خود اختصاص داده و احدی را از آنها مطلع نکرده است که از آن به علم مکنون یا مستأثر یاد می‌شود. بر این اساس غیب به مطلق علوم فراطبیعی که از حس انسان پوشیده باشند اطلاق نمی‌شود. با این بیان اگر گفته می‌شود که اولیای الهی از غیب آگاهی ندارند، مراد عدم اطلاع آنها از علومی است که تنها مختص به خداست و هرگاه گفته می‌شود ایشان از غیب مطلعند، مراد آگاهی آنها از بخشی از علوم اختصاصی خدا، البته با تعلیم الهی است که به چنین علمی نیز در اصطلاح قرآن و حدیث، علم به غیب اطلاق نمی‌شود چراکه مستفاد از علم الهی و به تعلیم اوست[۴۶].

نکته

  1. متن آیت الله جوادی مربوط به بحث نیست.
  2. متن آیت الله تحریری مربوط به سؤال نیست.
  3. متن آقای انصاریان هم مربوط به بحث نیست.
  4. متن آقای مسعودی دربارۀ علم غیب است نه غیب.
  5. متن آقای مطهری کپی از متن آقای یوسفیان است.
  6. در پاسخ به این سؤال از پاسخ سؤال: "غیب در لغت و اصطلاح به چه معناست؟" استفاده شده است.




فریبا چناری

در کتاب: علم غیب


در قرآن کریم کلمه غیب و مشتقّات آن به معانی مختلف آمده است از جمله، چاه - نهان و پنهان - باطن - خلوت - غیبت - غیبگویی - غایب که به ترتیب در ذیل آیات و ترجمه و توضیح آنها می‌آید. در سوره یوسف آیه ۱۰ به معنی چاه چنین آمده است: ﴿قَالَ قَائِلٌ مِّنْهُمْ لاَ تَقْتُلُواْ يُوسُفَ وَأَلْقُوهُ فِي غَيَابَةِ الْجُبِّ يَلْتَقِطْهُ بَعْضُ السَّيَّارَةِ إِن كُننتُمْ فَاعِلِينَ ترجمه: یکی از برادران یوسف اظهار داشت که اگر ناچار سوء قصدی دارید؛ البته باید از کشتن وی صرف نظر کنید ؛ ولی او را بر سر راه کاروانیان به چاهی درافکنید که کاروانی او را بیابد. مراد به غَيَابَةِ الْجُبِّ، طاقی باشد که در چاه بوده پیش از آنکه به آب برسد. حسن گفته غیابت چاه، قعر چاه باشد. بعضی دگر گفته‌اند ظلمت و تاریکی چاه باشد. و بعضی دیگر گفته‌اند آنجا که خبر غایب باشد و اصل غیابت از غیبت و غیبوبت باشد و جب، چاهی باشد ناپیراسته و به سنگ برنیاورده.@ر.ک: الخزاعی نیشابوری، حسین بن علی محمد بن احمد، روض الجنان و روح الجنان فی تفسير القرآن، انتشارات بنیاد پژوهش‌های اسلامی آستان قدس رضوی، ج ۱۱، ص ۱۷.& در تفسیر خسروی آمده غَيَابَةِ الْجُبِّ؛ یعنی در یک چاه برای این نامیده شده است که از چشم ناظران غایب است و چاه را جُبّ نامیده‌اند برای اینکه خاک آن را بقدری برداشته‌اند تا به آب رسیده است.@ر.ک: میرزا خسروانی، شاهزاده علیرضا، تفسیر خسروی، انتشارت چاپ اسلامیه، ج 4، ص 358.& در سوره انبیاء آیه ۴۹ به این صورت آمده است: ﴿الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُم بِالْغَيْبِ وَهُم مِّنَ السَّاعَةِ مُشْفِقُونَ ترجمه: متّقیان همان‌هایی که از خدای خود در نهان می‌ترسند و از ساعت قیامت و روز جزا سخت هراسانند. صفت متّقیان است، آن متّقیان که بترسند از خدای در غيب؛ یعنی خدای را نادیده از او ترسند. و گفتند از خدای بترسند در سر، به ترس خدای از معاصی اجتناب کنند نه به روی مردمان و ایشان از قیامت ترسند.@ر.ک: روض الجنان و روح الجنان، ج ۱۳، ص ۲۳۲.& کلمه غیب در اینجا دو تفسیر دارد: نخست اینکه اشاره به ذات پاک پروردگار است؛ یعنی با اینکه خدا از دیده‌ها پنهان است آنها به دلیل عقل، به او ایمان آورده‌اند. و در برابر ذات پاکش احساس مسؤولیت می‌کنند. دیگر اینکه پرهیزکاران تنها در اجتماع و میان جامعه، ترس از خداوند ندارند؛ بلکه در خلوتگاه‌ها نیز او را حاضر و ناظر می‌دانند.@ر.ک: نمونه ، ج ۱۳، ص ۴۲۴.& و در سوره حدید آیه ۲۵ آمده: ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ مَن يَنصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ ترجمه: همانا ما پیامبران خود را با ادلّه و معجزات فرستادیم و برایشان کتاب و میزان عدل نازل کردیم تا مردم به راستی و عدالت گرایند و آهن را که در آن هم سختی و هم منافع بسیار بر مردم است آفریدیم تا معلوم شود که خدا و رُسُلش را با ایمان قلبی که یاری خواهد کرد؟ (هرچند) که خدا بسیار قوی و مقتدر است. منظور از بِالْغَيْبِ؛ یعنی به علم واقعی با استدلال و تأمّل بدون دیدن به چشم.@ر.ک: مجمع البیان، ج ۲۴، ص ۲۴۲.& یعنی تا علم خدای متعلّق شود به وجود کسانی که یاری او و رسولان او می‌دهند در حالت غایب بودن پیغمبران؛ یعنی در وقتی که پیغمبران حاضر نباشند ایشان نصرت دین کنند و در یاری خدا و پیغمبران کوشش نمایند بر خلاف منافقان که در حضور پیغمبر مددکاری می‌نمایند و در غیبت یار و مددکار نیستند. و می‌تواند بود که معنی این باشد که مؤمنان یاری خدا و پیغمبران می‌دهند در حالتی که به دلایل عقليّه و نقليّه تصدیق نموده‌اند به وحدانیّت خدا بدون مشاهده آن.@رک: کاشانی، ملّا فتح‌الله، تفسير منهج الصادقين فی الزام المخالفين (تفسیر کبیر ملّا فتح‌الله کاشانی)، کتاب فروشی اسلامیه، چاپ دوم ۱۳۴۴ش، ج ۹، ص ۱۹۲.& و در سوره ملک آیه ۱۲ آمده: ﴿إِنَّ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُم بِالْغَيْبِ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ كَبِيرٌ ترجمه: همانا آنان که در پنهان از خدای خود می‌ترسند آنها را آمرزش و پاداش بزرگ بهشت ابد خواهد بود. معنای بِالْغَيْبِ این است که ایشان از او می‌ترسند و حال آنکه او را ندیده‌اند؛ پس از ترس از عذاب او به او ایمان آورده‌اند و بعضی گفته‌اند: می‌ترسند از او در جایی‌که مخلوقی ایشان را نمی‌بیند برای اینکه بیشتر گناه‌ها در حال خلوت انجام می‌شود؛ پس ایشان گناه را ترک می‌کنند تا اینکه خدای سبحان را اهون و پست‌ترین بینندگان قرار ندهند. و برای اینکه کسی که در حال خلوت گناه را ترک کرد در حال آشکارا ترک خواهد نمود.@ر.ک: مجمع البیان، ج ۲۵، ص ۱۸۳.& آیه مبنی بر مژده به اهل ایمان است که از تهدیدات پروردگار به عقوبت‌های دوزخ خائف هستند و خشیت خوف از عظمت کبریائی است و وسیله تهديد عقوبت در دوزخ است که شدّت و حرارت آن زیاده بر تصوّر است.@ر.ک: حسینی همدانی، سید محمد، انوار درخشان در تفسیر قرآن، انتشارات کتابفروشی لطفی، ج ۱۶، ص ۴۹۱.& خلاصه و تأويل: اجتناب از گناهان در خلوت و ترس از خدای نادیده موجب نزول رحمت باری تعالی می‌گردد.@ر.ک: العلوی الحسینی الموسوی، محمد کریم، تفسیر کشف الحقایق عن نکت الايات و الدقائق ، چاپ سوم ۱۳۹۶ق، ج ۳، ص ۶۱۵.& مراد از غیب دل است که پوشیده است از خلق و پیدا بر خدای؛ یعنی به دل ترسکار باشند مرایشان را است آمرزش. و گفته‌اند: یعنی مزد ترسندگان امن باشد از هر چه ترسند.@ر.ک: عاملی، ج ۸، ص ۳۲۷.& خشیت در غیب آن است که خدا را و عذاب را نبیند؛ ولی از آن بترسد، آمدن خشیت برای آن است که مقام، مقام انذار است.@ر.ک: قرشی، سید علی اکبر، تفسیر احسن الحدیث، انتشارات واحد تحقیقات اسلامی بنیاد بعثت، چاپ اول ۱۳۶۶ش، ج ۱۱، ص ۲۵۹.&



ص14 و 17 .

ص22 الی24

پانویس

 با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل می‌شوید:  

  1. «همان کسانی که «غیب» را باور و نماز را برپا می‌دارند و از آنچه به آنان روزی داده‌ایم می‌بخشند» سوره بقره، آیه ۳.
  2. ر.ک: مصباح یزدی، محمدتقی، «معارف قرآن»، ج ۱، ص ۳۹۹؛ دیاری بیگدلی، محمد تقی، قاسمی، حسین، نیری، عصمت، «بررسی علم غیب ائمه در مکتب کلامی علامه طباطبایی و شاگردان وی»، پژوهش‌های فلسفی ـ کلامی، ص١٣١؛ مکارم شیرازی، ناصر، «پیام قرآن»، ج ۷، ص ۲۱۲؛ نادم، محمد حسن، «علم غیب از نگاه عقل و وحی»، ص ۹۶؛ خوش باور، داوود، «علم غیب از دیدگاه فریقین»، ص ۳؛ یوسفیان، حسن، «علم غیب امام»، ص ۳۳۸ ـ ۳۴۱؛ داداش زاده، داوود، «علم امام در کتاب کافی و شروح آن»، ص ۳۹ ـ ۴۱؛ شاکر، محمد تقی، «منابع علم امام در قرآن و روایات»، ص ۱۲۰.
  3. «(یوسف گفت) آن (پرس و جو، از آن رو) است تا (عزیز مصر) بداند که من در نهان به وی خیانت نورزیده‌ام و اینکه خداوند فریب خیانت‌پیشگان را به جایی نمی‌رساند» سوره یوسف، آیه ۵۲.
  4. ر.ک: مکارم شیرازی، ناصر، «پیام قرآن»، ج ۷، ص ۲۱۲؛ دیاری بیگدلی، محمد تقی، قاسمی، حسین، نیری، عصمت، بررسی علم غیب ائمه در مکتب کلامی علامه طباطبایی و شاگردان وی، پژوهش‌های فلسفی ـ کلامی، ص١٣١؛ نمازی شاهرودی، علی، علم غیب، ص ۳۴؛ نادم، محمد حسن، «علم غیب از نگاه عقل و وحی»، ص ۹۶.
  5. «این از خبرهای نهانی است که به تو وحی می‌کنیم» سوره آل عمران، آیه ۴۴.
  6. سورۀ هود، آیۀ ۴۹.
  7. «آیا آن کس را دیدی که آیات ما را انکار کرد و گفت: بی‌گمان به من مال و فرزند داده خواهد شد؟ آیا از نهان آگاهی یافته» سوره مریم، آیه ۷۷ و ۷۸.
  8. ر.ک: نمازی شاهرودی، علی، «علم غیب»، ص ۳۴؛ مصباح یزدی، محمدتقی، «معارف قرآن»، ج ۱، ص ۳۹۹؛ یوسفیان، حسن، «علم غیب امام»، ص ۳۳۸ ـ ۳۴۱؛ داداش زاده، داوود، «علم امام در کتاب کافی و شروح آن»، ص ۳۹ ـ ۴۱؛ دیاری بیگدلی، محمد تقی، قاسمی، حسین، نیری، عصمت، «بررسی علم غیب ائمه در مکتب کلامی علامه طباطبایی و شاگردان وی»، پژوهش‌های فلسفی ـ کلامی، ص١٣١؛ سیده رابیل، «جستاری در مسئله علم غیب»، منتشر شده در نشریه الکترونیکی قرآن پژوهی.
  9. «یکی از برادران یوسف اظهار داشت که اگر ناچار سوء قصدی دارید؛ البته باید از کشتن وی صرف نظر کنید ؛ ولی او را بر سر راه کاروانیان به چاهی درافکنید که کاروانی او را بیابد.» سوره توبه، آیه ۱۰.
  10. «همانا آنان که در پنهان از خدای خود می‌ترسند آنها را آمرزش و پاداش بزرگ بهشت ابد خواهد بود»؛ سوره ملک، آیه ۱۲.
  11. ر.ک: چناری، فریبا، «علم غیب»، ص۲۲ ـ ۲۴.
  12. «حَالَ دُونَ غَيْبِهِ الْمَكْنُونِ حُجُبٌ مِنَ الْغُيُوبِ»؛ نهج‌البلاغه، خطبه ۹۱، ص ۷۵؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج ۱، ص ۱۳۵.
  13. «و كل شي‏ء من الدنيا سماعه أعظم من عيانه و كل شي‏ء من الآخرة عيانه أعظم من سماعه فليكفكم من العيان السماع و من الغيب الخبر»؛ نهج‌البلاغه، خطبه ۱۱۴.
  14. «آیا نمی‌دانند که خداوند راز آنها و سخنان زیرگوشی آنان را می‌داند و اینکه خداوند بسیار داننده نهان‌هاست؟!» سوره توبه، آیه ۷۸.
  15. ر.ک: یوسفیان، حسن، «علم غیب امام»، ص ۳۳۸ ـ ۳۴۱.
  16. ر.ک: مسعودی، سید محمد علی، «تفاوت کاربردهای کلامی و روایی واژه غیب در ترکیب اضافی علم غیب»، نخستین همایش ملی واژه‌پژوهی در علوم اسلامی، ص۴ و ۵.
  17. فراهیدی، خلیل بن احمد، «کتاب العین»، ‌ج۴، ص ۴۵۴؛ ازهری، محمد بن احمد، تهذیب اللغه، ج۳، ص۱۰۶؛ جوهری، ابونصر، الصحاح، ج۱، ص۲۹؛ ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغه، ج۴، ص۴۰۳؛ ثعالبی، ابومنصور، فقه اللغه، ص۲۴؛ ابن سیده، علی بن اسماعیل، المخصص، ج۳، ص۵۶؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، ‌«المفردات»، ص ‌۶۱۶؛ ابن‌منظور، محمد بن مکرم، «لسان العرب»، ‌ج۱، ص ۶۵۴؛ طریحی، «مجمع البحرین»، ج۲، ۱۳۵ ـ ۱۳۴؛ ‌زبیدی، سید مرتضی، تاج العروس، ج۲، ص۲۹۵.
  18. در روایتی امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «همانا برای خداوند متعال دو علم وجود دارد؛ علمی که آن را ویژه خود قرار داده و کسی را نسبت به آن مطلع نساخته است، نه پیامبری از پیامبران و نه فرشته‌ای از فرشتگان و این همان فرمایش خداوند متعال در قرآن کریم است که فرمود: إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَيُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الْأَرْحَامِ وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ مَاذَا تَكْسِبُ غَدًا وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ و علمی که فرشتگان او از آن آگاهی دارند قطعا مورد آگاهی محمد(ص) و آل محمد(ع) است و آنچه ایشان از آن آگاهی دارند قطعا مرا نسبت به آن آگاه فرموده است، بزرگ از ما و کوچک از ما تا روز قیامت از آن مطلع هستند: «إِنَّ لِلَّهِ عِلْمَيْنِ عِلْمٌ اسْتَأْثَرَ بِهِ فِي غَيْبِهِ فَلَمْ يُطْلِعْ عَلَيْهِ نَبِيّاً مِنْ أَنْبِيَائِهِ وَ لَا مَلَكاً مِنْ مَلَائِكَتِهِ وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ تَعَالَى: إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَ يَعْلَمُ ما فِي الْأَرْحامِ وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ ما ذا تَكْسِبُ غَداً وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ (سوره لقمان، آیه۳۴). وَ لَهُ عِلْمٌ قَدِ اطَّلَعَ عَلَيْهِ مَلَائِكَتُهُ فَمَا اطَّلَعَ عَلَيْهِ مَلَائِكَتُهُ فَقَدِ اطَّلَعَ عَلَيْهِ مُحَمَّدٌ وَ آلُهُ وَ مَا اطَّلَعَ عَلَيْهِ مُحَمَّدٌ وَ آلُهُ فَقَدْ أَطْلَعَنِي عَلَيْهِ يَعْلَمُهُ‏ الْكَبِيرُ مِنَّا وَ الصَّغِيرُ إِلَى أَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ»»؛ صفار، محمد بن حسن، «بصائر الدرجات»، ص ١٣١.
  19. به عنوان مثال، امام علی(ع) در جواب کسی که پرسید: «آیا به تو علم غیب داده شده است؟» فرمود: «ای برادر کلبی! این علم غیب نیست، بلکه علمی است که از صاحب علم آموخته شده است»: «لَيْسَ هُوَ بِعِلْمِ غَيْبٍ وَ إِنَّمَا هُوَ تَعَلُّمٌ مِنْ ذِي عِلْمٍ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۲۸.
  20. روایت «إِنَّ لِلَّهِ عِلْمَيْنِ عِلْمٌ اسْتَأْثَرَ بِهِ فِي غَيْبِهِ..»» در بالا اشاره شده.
  21. به عنوان مثال: سدیر - از یاران نزدیک امام صادق(ع) - نقل می‌کند من، ابوبصیر، یحیی بزّار و داود بن‌ کثیر در مجلسی بودیم که حضرت با حالت غضبناک وارد شد و فرمود: «تعجب از اقوامی که گمان می‌کنند ما علم غیب می‌دانیم، در حالی که من قصد تنبیه کنیزم را داشتم و او فرار کرد و من نمی‌دانم در کدامیک از اتاق‌هاست...»: «یَا عَجَباً لِأَقْوَامٍ یَزْعُمُونَ أَنَّا نَعْلَمُ اَلْغَیْبَ مَا یَعْلَمُ اَلْغَیْبَ إِلاَّ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَقَدْ هَمَمْتُ بِضَرْبِ جَارِیَتِی فُلاَنَةَ فَهَرَبَتْ مِنِّی فَمَا عَلِمْتُ فِی أَیِّ بُیُوتِ اَلدَّارِ هِیَ ...»؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۲۵۷. همچنین: ابن مغیره می‌‏گوید: من به اتفاق یحیی‌ بن عبدالله بن حسین خدمت حضرت ابو الحسن(ع) بودیم، یحیی‌ عرض کرد: فدایت شوم! مردم گمان می‌‏کنند شما علم به غیب دارید، امام فرمود: سبحان‏‌ اللَّه! ای‌ یحیی‌! دست خودت را بر من بگذار، به خدا سوگند! از این نسبت تمام موهای‌ بدنم راست شد، نه به خدا سوگند، ما غیب نمی‌‏دانیم و هرآنچه نقل می‌کنیم از رسول خداست»: «عَنِ ابْنِ الْمُغِیرَةِ قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ أَبِی الْحَسَنِ(ع)أَنَا وَ یَحْیَی بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحُسَیْنِ فَقَالَ یَحْیَی جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنَّهُمْ یَزْعُمُونَ أَنَّکَ تَعْلَمُ الْغَیْبَ فَقَالَ سُبْحَانَ اللَّهِ ضَعْ یَدَکَ عَلَی رَأْسِی فَوَ اللَّهِ مَا بَقِیَتْ فِی جَسَدِی شَعْرَةٌ وَ لَا فِی رَأْسِی إِلَّا قَامَتْ قَالَ ثُمَّ قَالَ لَا وَ اللَّهِ مَا هِیَ إِلَّا رِوَایَةٌ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص»؛ مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۲۵، ص۲۹۳.
  22. به عنوان مثال: شیخ طوسی (م۴۶۰ق) گفته است: «ما غاب عن الحواس. طوسی، محمد بن حسن، التبيان، ص۶، ص۲۲۵. و راغب اصفهانی (م۵۰۲ق) گفته است: «استُعمل في كلّ غائب عن الحاسّة... ما لا يقع تحت الحواس و لا تقتضيه بداهة العقول وإنّما يعلم بخبر الأنبياء عليهم السلام». راغب اصفهانی، حسين بن محمد، المفردات فى غريب القرآن، ص۶۱۶. ​ابن عربی (م۵۴۲ق) نیز گفته است: «وحقيقته ما غاب عن الحواس». ابن عربی، محمد بن عبدالله، احكام القرآن، ج۱، ص۱۵.
  23. قاضى شوشترى (م۱۰۱۹ق) گفته است: «وفرق بين علم الغيب الذي لا يعلمه إلا الله تعالى وبين ما ادعيناه؛ فإن المراد بعلم الغيب هو العلم الذي لا يكون مستفاداً من سبب يفيده، وذلك إنما يصدق على الله تعالى؛ إذ كل ما علم من عداه تعالى فهو مستفاد من جوده؛ إما بواسطة، أو بغير واسطة؛ فلا يكون علم غيب» شوشترى، سید نورالله، احقاق الحق و ازهاق الباطل، ص٢٠۴.
  24. شیخ مفید (م۴۱۳ق) در همین راستا گفته است: «فأما إطلاق القول عليهم بأنهم يعلمون الغيب فهو منكر بين الفساد؛ لأن الوصف بذلك إنما يستحقه من علم الأشياء بنفسه لا بعلم مستفاد، وهذا لا يكون إلا الله عز وجل» مفید، محمد بن محمد، أوائل المقالات، ص۶۷. همچنین قاضى شوشترى (م۱۰۱۹ق) گفته است: «فلا يصح لغير الله تعالى أن يقال أنه يعلم الغيب ... وبالجملة: لا يجوز أن يقال لأحد فلان يعلم الغيب؛ نعم الإخبار بالغيب بتعليم الله تعالى جايز» شوشترى، سید نورالله، احقاق الحق و ازهاق الباطل، ص٢٠۴.
  25. به عنوان مثال: ابن میثم بحرانی (م۶۹۹ق) گفته است: «الفصل الثاني: في بيان اطلاعه عليه السلام على المغيبات، وتمكنه من خوارق العادات، وفيه بحثان: البحث الأول: في اطلاعه على الأمور الغيبية». بحرانی، ابن میثم، شرح مئة كلمة لأمير المؤمنين، ص٢٣٧. همچنین: سید هاشم بحرانی (م۱۱۰۷ق) گفته است: «والأئمة صلوات الله عليهم أجمعين؛ لأنّ الله سبحانه وتعالى لمّا أطلعهم على غيبه بما ينزل في ليلة القدر ..». بحرانی، سید هاشم، ینابیع المعاجز، ص۱۷۵.
  26. به عنوان مثال: شیخ مفید، سید مرتضی، طبرسی، محقق حلی و تعداد عدیدی از مفسران و متکلمان شیعه از همین تعبیر استفاده کرده‌اند. ر.ک: مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج٢، ص۱۹۴؛ علم الهدی، سید مرتضی، رسائل المرتضى، ج۱، ص۴۱۷؛ طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری، ج۱، ص۳۳۵-۳۴۶؛ حلی، جعفر بن حسن، المسلک فی اصول الدین، ص۱۸۷-۲۴۴.
  27. به عنوان مثال: سید هاشم بحرانی (م۱۱۰۷ق) گفته است: «والأئمة صلوات الله عليهم؛ لأنّ الله سبحانه وتعالى لمّا أفادهم علوماً زائدةً على علم الحلال والحرام، والعلوم والزائدة سائر العلوم، فلا ريب أن من سائر العلوم الزائدة، العلوم بالغيب». بحرانی، سید هاشم، ینابیع المعاجز، ص۱۶۷. همچنین شیخ محمد حسن مظفر (م۱۳۷۶ق) گفته است: «ويشهد لعلمه (أي: الإمام علي) بالغيب: إيصاؤه بدفنه خفية». مظفر، محمد حسن، دلائل الصدق، ج۶، ص۳۶۹-۳۷۰.
  28. «همان کسانی که «غیب» را باور و نماز را برپا می‌دارند و از آنچه به آنان روزی داده‌ایم می‌بخشند» سوره بقره، آیه ۳.
  29. "نه به غيب ايمان می‌آورند و نه خود را از عيب بر كنار می‌دارند"؛ نهج البلاغه، خطبۀ ۸۸.
  30. ر.ک: مصباح یزدی، محمدتقی، «معارف قرآن»، ج ۱، ص ۳۹۹؛ دیاری بیگدلی، محمد تقی، قاسمی، حسین، نیری، عصمت، «بررسی علم غیب ائمه در مکتب کلامی علامه طباطبایی و شاگردان وی»، پژوهش‌های فلسفی ـ کلامی، ص١٣١؛ مکارم شیرازی، ناصر، «پیام قرآن»، ج ۷، ص ۲۱۲؛ نادم، محمد حسن، «علم غیب از نگاه عقل و وحی»، ص ۹۶؛ خوش باور، داوود، «علم غیب از دیدگاه فریقین»، ص ۳؛ یوسفیان، حسن، «علم غیب امام»، ص ۳۳۸ ـ ۳۴۱؛ داداش زاده، داوود، «علم امام در کتاب کافی و شروح آن»، ص ۳۹ ـ ۴۱؛ شاکر، محمد تقی، «منابع علم امام در قرآن و روایات»، ص ۱۲۰.
  31. «(یوسف گفت) آن (پرس و جو، از آن رو) است تا (عزیز مصر) بداند که من در نهان به وی خیانت نورزیده‌ام و اینکه خداوند فریب خیانت‌پیشگان را به جایی نمی‌رساند» سوره یوسف، آیه ۵۲.
  32. ر.ک: مکارم شیرازی، ناصر، «پیام قرآن»، ج ۷، ص ۲۱۲؛ دیاری بیگدلی، محمد تقی، قاسمی، حسین، نیری، عصمت، بررسی علم غیب ائمه در مکتب کلامی علامه طباطبایی و شاگردان وی، پژوهش‌های فلسفی ـ کلامی، ص١٣١؛ نمازی شاهرودی، علی، علم غیب، ص ۳۴؛ نادم، محمد حسن، «علم غیب از نگاه عقل و وحی»، ص ۹۶.
  33. «این از خبرهای نهانی است که به تو وحی می‌کنیم» سوره آل عمران، آیه ۴۴.
  34. «این از خبرهای غیب است که ما به تو وحی می‌کنیم» سوره هود، آیه ۴۹.
  35. سورۀ هود، آیۀ ۴۹.
  36. «آیا آن کس را دیدی که آیات ما را انکار کرد و گفت: بی‌گمان به من مال و فرزند داده خواهد شد؟ آیا از نهان آگاهی یافته» سوره مریم، آیه ۷۷ و ۷۸.
  37. ر.ک: نمازی شاهرودی، علی، «علم غیب»، ص ۳۴؛ مصباح یزدی، محمدتقی، «معارف قرآن»، ج ۱، ص ۳۹۹؛ یوسفیان، حسن، «علم غیب امام»، ص ۳۳۸ ـ ۳۴۱؛ داداش زاده، داوود، «علم امام در کتاب کافی و شروح آن»، ص ۳۹ ـ ۴۱؛ دیاری بیگدلی، محمد تقی، قاسمی، حسین، نیری، عصمت، «بررسی علم غیب ائمه در مکتب کلامی علامه طباطبایی و شاگردان وی»، پژوهش‌های فلسفی ـ کلامی، ص١٣١؛ سیده رابیل، «جستاری در مسئله علم غیب»، منتشر شده در نشریه الکترونیکی قرآن پژوهی.
  38. قمی، علی بن ایراهیم، «تفسیر قمی»، ج۲، ص۵۳.
  39. «یکی از برادران یوسف اظهار داشت که اگر ناچار سوء قصدی دارید؛ البته باید از کشتن وی صرف نظر کنید ؛ ولی او را بر سر راه کاروانیان به چاهی درافکنید که کاروانی او را بیابد.» سوره توبه، آیه ۱۰.
  40. «همانا آنان که در پنهان از خدای خود می‌ترسند آنها را آمرزش و پاداش بزرگ بهشت ابد خواهد بود»؛ سوره ملک، آیه ۱۲.
  41. ر.ک: چناری، فریبا، «علم غیب»، ص۲۲ ـ ۲۴.
  42. «حَالَ دُونَ غَيْبِهِ الْمَكْنُونِ حُجُبٌ مِنَ الْغُيُوبِ»؛ نهج‌البلاغه، خطبه ۹۱، ص ۷۵؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج ۱، ص ۱۳۵.
  43. «و كل شي‏ء من الدنيا سماعه أعظم من عيانه و كل شي‏ء من الآخرة عيانه أعظم من سماعه فليكفكم من العيان السماع و من الغيب الخبر»؛ نهج‌البلاغه، خطبه ۱۱۴.
  44. «آیا نمی‌دانند که خداوند راز آنها و سخنان زیرگوشی آنان را می‌داند و اینکه خداوند بسیار داننده نهان‌هاست؟!» سوره توبه، آیه ۷۸.
  45. ر.ک: یوسفیان، حسن، «علم غیب امام»، ص ۳۳۸ ـ ۳۴۱.
  46. ر.ک: مسعودی، سید محمد علی، «تفاوت کاربردهای کلامی و روایی واژه غیب در ترکیب اضافی علم غیب»، نخستین همایش ملی واژه‌پژوهی در علوم اسلامی، ص۴ و ۵.