چرا علم غیب امام علی مانع از رفتن به مسجد و قتل او توسط ابن ملجم نشد؟ (پرسش)
چرا علم غیب امام علی مانع از رفتن به مسجد و قتل او توسط ابن ملجم نشد؟ | |
---|---|
موضوع اصلی | بانک جامع پرسش و پاسخ علم غیب |
مدخل اصلی | علم غیب |
چرا علم غیب امام علی (ع) مانع از رفتن به مسجد و قتل او توسط ابن ملجم نشد؟ یکی از سؤالهای مصداقی پرسشی تحت عنوان «اگر معصوم علم غیب دارد پس چرا کاری میکند که منجر به مرگش میشود؟» است. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤالهای مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی علم غیب مراجعه شود.
عبارتهای دیگر از این پرسش
- چرا علم غیب امام علی (ع) مانع از رفتن به مسجد و قتل او توسط ابن ملجم نشد؟
- آیا امام علی (ع) از شهادت خود خبر داشته و اگر خبر داشته چرا به مسجد رفته و چرا دستور دستگیری در مورد ابن ملجم را صادر نکرد؟
پاسخ نخست
علامه طباطبایی در دو کتاب «در محضر علامه طباطبایی» و «پژوهشی در باب علم امام» در این باره گفته است:
«نکته اصلی در این پاسخ شناخت چگونگی علم غیب امام (ع) است که متوقف بر ذکر چند مقدمه است:
- قضا و قدر الهی: قدر به معنای حد و اندازه است و مقصود از قدر الهی این است که خداوند برای هر پدیده و مخلوقی خصوصیات وجودی خاصی قرار داده است و تحت تأثیر علت خاصی آن را موجود میگرداند. یعنی پدید آمدن یک شیء از علت خاص و نیز داشتن اوصاف و ویژگیهای وجودی خاص، قدر آن شیء است حد و اندازه وجودی آن شیء است که خداوند برای آن قرار داده است. به تعبیر دیگر تقدیر الهی همان نظام علت و معلولی حاکم بر جهان هستی است که هر پدیدهای معلول علت خاصی است و قهرا اوصاف و خصوصیات وجودیاش نیز متناسب و بر آمده از همان علت است. قضا به معنای قطعی کردن، فیصله دادن و به انجام رساندن کار است و مقصود از قضای الهی این است که خداوند به هر پدیدهای پس از تحقق علت تامهاش ضرورت وجود را اعطا کرده. تحقق حتمی معلول به دنبال تحقق علت تامه قضای الهی است قضا و قدر الهی در حقیقت از شؤون خلق و ایجاد خداوند است و میتوان آن را به صفت خالقیت برگرداند.
- علم الهی: علم الهی به قضا و قدر پدیدههای عالم هستی تعلق میگیرد خداوند از ازل عالم است به این که چه پدیدهای با چه اوصاف و ویژگیهایی تحت تأثیر علت تامهاش موجود است باید توجه داشت که علم خداوند به پدیدههای هستی علم با واسطه یعنی علم به صورت آنها نیست بلکه خود پدیدهها با تمام وجودشان نزد او حاضرند. بنابراین علم خداوند تعلق میگیرد به حقایق عالم هستی همان گونه که در متن واقع موجودند علم خداوند علم حضوری به واقع عینی است. از سوی دیگر چون در مرتبه وجودی خداوند زمان و مکان معنی ندارد؛ علم او به پدیدههای عالم هستی در بستر زمان نیست بلکه گذشته و حال و آینده به صورت یک پارچه نزد او حاضر است اما برای ما که موجودات زمانی و محصور به زمان هستیم تحقق عینی حوادث و پدیدهها را از دریچه زمان مینگریم در گذشته نبوده و در آینده موجود خواهد شد بنابراین علم خداوند به مخلوقات خویش بدین معناست که: حقایق و حوادث هستی همراه با بستر زمانیشان (گذشته و حال و آینده) به صورت یک جا در نزد خداوند حاضرند. به همین جهت این علم خداوند تأثیری در حوادث عالم ندارد و موجب تغییر آنها نمیتواند باشد چون علم خداوند علم به متن واقع و حضور عین واقع در نزد خداست یعنی علم خداوند تعلق میگیرد به مخلوقات و پدیدهای هستی، به همان صورت که در متن واقع موجودند. علم خداوند به افعال اختیاری انسان نیز بر همین منوال است افعال اختیاری انسان نیز یکی از پدیدههای عالم هستی است که بر اساس نظام علت و معلولی که حاکم بر جهان هستی، تحت تأثیر علت تامهاش محقق میشود یکی از اجزاء علت تامه افعال انسان، اراده است. علم خداوند به قضا و قدر افعال اختیاری انسان تعلق میگیرد و به همین جهت موجب جبر نیست یعنی خداوند از ازل به افعالی که بر اساس اراده و اختیار انسان از او صادر میشود علم دارد. و همانگونه که بیان شد علم الهی تعلق میگیرد به این واقعیات عینی همانگونه که در خارج موجودند و به همین جهت این علم موجب تغییر واقع عینی تحقق فعل اختیاری به دنبال تحقق علت تامهاش نمیشود.
- علم امام (ع): امام علاوه بر علم عادی که برای نوع بشر قابل تحصیل است از علم لدنی و خدادادی علم غیب نیز بهرهمند است امام (ع) به حسب علو رتبه وجودیاش با لطف و اذن الهی به سرچشمه علم الهی متصل میشود واز حقایق حوادث عالم همان گونه که در متن واقع هستند آگاه میشود یعنی علم غیب امام از سنخ علم الهی و اتصال به منبع علم الهی است و همان گونه که در علم الهی بیان شد این علم علم به واقع عینی است و معنی ندارد که منشأ تغییر در حوادث عالم باشد. بر اساس علم غیب حقایق حوادث عالم از جمله افعال اختیاری خود امام همراه با علت تامهاش که علم عادی واراده از اجزاء این علت است نزد امام حاضر است این حضور، حضور بی واسطه عین معلوم و واقع عینی نزد امام است. بر این اساس، امام حقیقت افعال اختیاری خود را، مانند خوردن میوه مسموم یا ضربت خوردن به دنبال حرکت به مسجد کوفه، از منظری بالاتر که همان منظر علم الهی است، مینگرد. به همین جهت از آن جا که علم غیب امام همانند علم الهی تأثیری در حوادث عالم ندارد چون به معنای حضور عین وقایع نزد عالم است امام (ع) عکسالعملی نشان نمیدهد و بر اساس علم عادی بشری خود عمل میکند. و نیز به همین علت، این علم برای امام تکلیفآور نیست چون علمی موجب تکلیف است که مکلف بتواند بر اساس آن علم، منشأ تغییر و تأثیر باشد. علاوه بر این وقتی امام با لطف و اذن الهی به مرتبه اعلای کمال و علو وجودی میرسد و با منبع علم الهی تماس پیدا میکند در اوج مقام فنای در ذات الهی است او در این مقام خود نمیبیند و خود نمیپسندد فقط خدا را میبیند و تنها مشیت الهی را میپسندد خواستهای غیر از خواست و مشیت الهی ندارد در این مقام وقتی اراده و مشیت الهی را (بر اساس نظام علت و معلولی و قضاو قدر) در تحقق حوادث و پدیدههای هستی به دنبال علت تامه شان مییابد خواستهای بر خلاف آن ندارد. پسندد آنچه را جانان پسندد به همین جهت تلاش برای تغییر این حوادث از جمله شهادت خود با قطع نظر از این که تأثیری ندارد با مقام فنا و رضا و حب لقاء الله نیز سازگار نیست.
- با توضیحات بالا معلوم شد که بنا بر نظر تحقیق سنخ علم ائمه (ع) به آینده از سنخ علوم عادی ما نیست بنابراین اقدام به اموری که منجر به شهادت آنان میشود خود را در هلاکت انداختن نیست اضافه بر این که درجات و کمالاتی برای ائمه (ع) مقدر شده بود که راه رسیدن آن از طریق تحمل همین بلاها و مصائب میباشد. آنچه در آیه شریفه منع شده انداختن خود در ورطه هلاکت است و کسی که در راه خدا و برای خدا قدم برمیدارد و در مرحلهای شهادت را وظیفه خود میداند اصلاً به سوی هلاکت نمیرود به نظر شما اگر کسی برای نجات جان عزیزی یا کشورش جان خود را به خطر انداخته خود را به ورطه هلاکت انداخته؟ چه رسد به کسی که برای رضای خدا و حفظ دین خدا جانش را به خطر میاندازد»[۱].
پاسخها و دیدگاههای متفرقه
۱. آیتالله صافی گلپایگانی؛ |
---|
آیتالله لطفالله صافی گلپایگانی در کتاب «معارف دین» در اینباره گفتهاست:
«این عالم و نظام آن بر این اساس است که حوادث و امور مادّی، جز در مواردی که اعجاز و مصالحی اقتضا کند، بر مجرای علوم عادّی و مادّی نوع بشر جریان مییابد. انبیا و ائمه (ع) در روش زندگی و سلوک، معاشرات و معاملات و مجالست با اصحاب و مؤمنین و اغیار و اخیار و فجّار، به طور عادّی و متعارف رفتار می فرمودند. تکالیف آن بزرگواران هم مثل دیگران اغلب در حدود علوم عادّی و متعارف بوده است، و مأمور به ترتیب اثر به علوم خاصّی که دارند، نبوده اند. (...) شهادت از بهترین وسایل فوز و رستگاری و تقرّب به خداوند متعال است و با علم، به استقبال آن رفتن ممدوح و پسندیده است. اتمام حجّت و انجام امتحاناتی که خدا از بندگان خود مینماید، به غیر این نحو که آن بزرگواران به ظواهر عمل کنند، امکانپذیر نیست. و آنها هم که عمّال اجرای اراده اللّه و مشیّت خدا هستند، و از تقادیر الهی به اعلام او آگاه میباشند، طبق همین ظواهر عمل میفرمودند و از مسیر تقادیر خارج نمیشدند؛ بنابراین غیر از آن چه وظیفه دار بودند عمل نمیکردند. این وظیفه، درست در برابر وظایفی است که مثل حضرت خضر (ع) در داستان حضرت موسی (ع)و حضرت خضر (ع) عهدهدار بود؛ که او مأمور به باطن و عمل به علم غیر عادّی بود و اینان مأمور به ظاهر، و عمل به علم عادّی با علم به باطن هستند؛ چنان که گاهی هم به ندرت به مثل همان روش حضرت خضر (ع) مأمور بودهاند. اینجا مسأله انتحار و خودکشی و القای در تهلکه در بین نیست؛ مسأله رضا و تسلیم به تقادیر الهی است. حتّی اگر خداوند آن بزرگواران را برای مصالحی امر به خودکشی میفرمود، مطیع و فرمانبر بوده و به چون و چرا زبان نمیگشودند. در داستان مأمور شدن حضرت ابراهیم (ع) به ذبح فرزندش اسماعیل میبینیم که چگونه هر دو تسلیم امر شدند. وقتی ابراهیم گفت: إِنِّي أَرَى فِي الْمَنَامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانظُرْ مَاذَا تَرَى[۲]، اسماعیل گفت: يَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ[۳] و خدا می فرماید: فَلَمَّا أَسْلَمَا وَتَلَّهُ لِلْجَبِينِ[۴]. در داستان پسران آدم (ع) هم ملاحظه میکنید که گفت: لَئِن بَسَطتَ إِلَيَّ يَدَكَ لِتَقْتُلَنِي مَا أَنَاْ بِبَاسِطٍ يَدِيَ إِلَيْكَ لِأَقْتُلَكَ[۵] اینها وظایفی است که این بزرگواران داشتند و انجام دادهاند و ما فعلًا در اسرار آن بحثی نداریم. بنابراین، آنچه از حضرت امیرالمؤمنین (ع) صادر شد نیز نظیر همین وقایع بوده و با این که میدانست ابن ملجم، همان اشقی الآخرین و شقیق عاقر ناقه ثمود و قاتل او است، به سوی وی دست دراز نفرمود و او را آزاد گذارد؛ و بلکه مشمول مراحم و احسان خود قرار داد. این گونه اعمال انبیا و اولیا را نمیتوان با معیارهای عادّی، که اعمال افرادی عادّی با آن سنجیده میشود، سنجید؛ بلکه باید در افق عالیتر و محیط وسیعتری که در خور شأن و مقام آنها است، با توجّه به فلسفه بعثت انبیا و نصب ائمه (ع) و نظامات حاکم بر عالم، کارهای آنها را مطالعه کرد. هر چند احاطه به این مطالب از عهده خارج است؛ امّا اجمالًا این قدر میفهمیم که نمی شود علمی را که آنان به طور مسلّم با الطاف خاصّه الهی داشتهاند و خدا آنها را به آن گرامی داشته و اخبار اهل سنّت و شیعه آگاهی آنها را از علم غیب ثابت و مسلّم کرده است، از آنها سلب کنیم؛ یا العیاذ بالله نسبت ترک وظیفه و القای نفس در تهلکه به آنها بدهیم. حتّی فردی مثل ابن ابی الحدید معتزلی نیز مطلب اخبار حضرت امیر (ع) را در شب ضربت خوردن، و حتّی داستان مرغابی و فرمایش آن حضرت: «دَعُوهُنَ فَإِنَّهُنَ نَوَائِح»[۶] را به طور ارسال مسلّم نقل میکند. هر چند در مقام جواب کوتاه آمده و علم به خصوصیّت زمان شهادت را نفی کرده است؛ که با وجود این همه احادیث و اخبار غیبی، آن حضرت از خصوصیّات وقایع، قابل قبول نیست. کسی که در مقام بیان و اعلام علم و آگاهی خود، از تفاصیل وقایع آینده چنین میگوید، چگونه از تفاصیل شهادت خود اطّلاع ندارد؟ (...) آن حضرت به مسجد رفت و بر طبق علمی که داشت مأمور به ترتیب اثر نبود. چنان چه از حالات آن حضرت در شب ضربت خوردن هم به دست میآید، ابن ملجم را با علم به این که قاتل او است از کوفه بیرون نراند و تحت نظر قرار نداد»[۷]. |
۲. آیتالله مصباح یزدی؛ |
---|
آیتالله محمد تقی مصباح یزدی، در «شرح دعای ۴۵ صحیفه سجادیه» در اینباره گفته است:
«برخی میگویند: کسی که بداند خطری در پیش است جایز نیست که خود را در آن مهلکه بیاندازد، زیرا هر نوع اقدام به ضرر حرام است. اما این مغالطه است و حرمت اقدام به ضرر کلیت ندارد. گاه در جهاد لازم است مجاهد خود را روی مین بیاندازد، در حالیکه میداند با این کار کشته میشود. اساساً اصل حضور در جبهه بهخصوص در خط مقدم، اقدام به ضرر جانی است. بنابراین هر اقدام به ضرری حرام نیست، بلکه اقدام به برخی از ضررها واجب است، زیرا مقدمهای برای مصلحتی مهمتر است. وقتی دین در خطر است باید جان را فدای دین کرد. نتیجه اینکه علم امام (ع) بهگونهای نیست که همه حوادث جزئی و کلی عالم برای ایشان چنان معلوم باشد که همگی در ظرف آگاهی ذهنشان حاضر باشد. امام ابزاری برای آگاهی در اختیار دارد به این معنا که هرگاه توجه کند و از خدا بخواهد خدا به او تعلیم میدهد. در شب نوزدهم وقتی ملائکه بر امیرالمؤمنین (ع) نازل شدند و تقدیرات را به خدمت ایشان عرض کردند دستکم تقدیرات آن سال را به ایشان عرض کردند که یکی از آنها تقدیرات خود حضرت بود. پس دستکم به تعلیم ملائکه از ضربت خوردن خود آگاه بودند، اما به مسجد رفتند. زیرا میدانستند مصلحت شهادت ایشان اقوی از حفظ جانشان است. چون شهادت ایشان وسیلهای برای تحقق اهداف الهی از هدایت مردم و از امتحان آنهاست»[۸].
|
۳. حجت الاسلام و المسلمین خسروپناه؛ |
---|
حجت الاسلام و المسلمین دکتر عبدالحسین خسروپناه در کتاب «کلام نوین اسلامی» در این باره گفته است:
«شیخ مفید در برابر این پرسش میفرماید: "اجماع شیعه تنها بر علم امام بر احکام شرع منعقد است و لزومی ندارد به تمامی وقایع و جزئیات به تفصیل آگاه باشد. پس این اطلاق د رعلم امام را نمیپذیریم. و هرکس چنین قائل شد؛ بدون دلیل و مدرک سخن گفته است. اما در خصوص علم امام علی (ع) به قاتلش، میگوییم: ظاهرا اخبار متفاوت است؛ برخی میگوید: ایشان فی الجمله از این مسأله با خبر بودند و برخی گویند: ظاهر در این است که به تفصیل قاتلش را میشناخت. اما خبر قطعی درباره علم تفصیلی امام به زمان مرگش نداریم اگر هم میدانسته ایرادی بر او نیست که چرا به مسجد رفته است؛ برای اینکه متعبد و ملتزم به خواست و اراده خدا بود و چون خدا میدانست. که به غیر از این بزرگواران، اگر دیگری را چنین تکلیفی کند؛ نمیپذیرد و اطاعت نمیکند؛ این علم و موهبت را فقط به آنها داد. پس با این کار امام خودش را هلاکت نینداخت[۹][۱۰].
|
۴. حجت الاسلام و المسلمین اوجاقی؛ |
---|
حجت الاسلام و المسلمین ناصرالدین اوجاقی در پایاننامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «علم امام از دیدگاه کلام امامیه» در اینباره گفته است:
«از شیخ مفید سؤال میشود که با توجه به اینکه امام علی میدانستند که در آن شب به شهادت میرسند چگونه است که به مسجد رفتند آیا این مسأله تضاد با آیه تهلکه نیست؟ شیخ در پاسخ میگوید که اخبار متقنی وجود دارد که امام علی از اینکه به شهادت خواهند رسید و اینکه چه کسی قاتل ایشان است آگاه بودند اما در مورد اینکه زمان شهادت چه موقعی خواهد بود روایتی در این زمینه وجود ندارد که آیا امام از این مطلب نیز آگاه بودند یا خیر. بر فرض خبری هم آمده باشد که امام از زمان شهادت خویش نیز مطلع بودند ایرادی به وجود نخواهد آمد و اقدام ایشان در رفتن به مسجد مصداق آیه مورد نظر نخواهد بود. زیرا این امکان وجود دارد که خداوند ایشان را مأمور کرده باشد که بر شهادت صبر کند و کشته شدن را با جان و دل پذیرا باشد. البته چنین تکلیفی بیهوده نخواهد بود زیرا چه بسا خداوند خواسته باشد به این وسیله امام را به مقامی برساند که بدون این امر رسیدن به آن ممکن نبود و یا اینکه خداوند میدانست که اگر تکلیفی اینگونه که دیگران قادر به ادای آن نیستند بر امام واجب گرداند ایشان به خوبی از عهده ادای تکلیف برمیآیند. پس در این تکلیف لطفی برای مردم وجود دارد که چیزی جایگزین آن نیست. بنایراین به نظر شیخ حضرت علی اگر هم از زمان شهادت با خبر بودند مشکلی وجود نداشت. سید مرتضی نیز معتقد است که اخبار زیادی وجود دارد که آن حضرت از زمان شهادت خودشان و اینکه ابن ملجم قاتل ایشان است آگاه بودند. اما در مورد اطلاع از زمان شهادت بر خلاف شیخ مفید معتقد است که این امر جایز نیست زیرا اگر امام از این امر باخبر بودند طبق آیه وَلاَ تُلْقُواْ بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ[۱۱] واجب میشد که از آن پرهیز کنند و با دست خویش خودشان را به چنگال مرگ نسپارند»[۱۲]. |
۵. حجت الاسلام و المسلمین وکیلی؛ |
---|
حجت الاسلام و المسلمین محمد حسن وکیلی در مقاله «علم غیب امام (تبیین دیدگاه اعتدالی و صحیح)» در این باره گفته است:
«قطعاً نمیتوان گفت شهادت حضرت أمیرالمؤمنین (ع) موجب رشد اسلام و مصداق جهاد فی سبیل الله و امر به معروف بوده است و لذا نمیتوان آن را کاری آگاهانه تلقی نمود. این اشکال در حقیقت بر دو مقدّمه استوار است:
پس: آن حضرت علم به شهادت خود نداشتند. مغالطه استدلال در مقدّمه اول است؛ زیرا علم امام به مسائل پنهانی و غیبی دو نوع است:
|
۶. حجت الاسلام و المسلمین حسینی؛ |
---|
حجت الاسلام و المسلمین سید جواد حسینی در مقاله «چرا امیرالمؤمنین با علم به شهادت به مسجد رفتند؟» در این باره گفته است:
«هرچند ائمه (ع) از علم غیب برخوردارند و به وقایع گذشته و حوادث حال و آینده آگاهی دارند؛ امّا تکلیف آنان مانند سایر افراد براساس علم عادی است. و علم به غیب برای آنان تکلیفی به دنبال نمیآورد(...) از این علوم در راه دین و مکتب الهی باید استفاده شود(...) علم غیبی نیز در خدمت دین است و استفاده شخصی و خصوصی از آن ممنوع میباشد؛ یعنی آنان وظیفه نداشتند به مقتضای آن علم از پیش آمدها جلوگیری نمایند؛ بلکه وظیفه آنان این بود که مثل سایر مردم با این پیش آمدها رو به رو شده، به علم خود ترتیب اثر ندهند(...). این علم (علم غیب) به صورت بالفعل نیست؛ بلکه شأنی است؛ یعنی هرگاه اراده کنند و بخواهند که چیزی را بدانند، خداوند آنان را آگاه خواهد کرد. تعبیر روایات در این زمینه چند نوع است:
|
۷. حجت الاسلام و المسلمین مشکی؛ |
---|
حجت الاسلام و المسلمین محمد مشکی در مقاله «بررسی علم امام از دیدگاه شیخ مفید» در اینباره گفته است:
«شیخ مفید میگوید: طبق روایات، حضرت علی (ع) از کشته شدن خود و کیستی قاتلش خبر داشت، اما در مورد زمان شهادت او، مفصلاً چیزی در اخبار و روایات نرسیده بود. سپس میگوید بر فرض آن هم که در این مورد روایتی رسیده باشد، آنچه را افراد ضعیف گمان میبرند، ملزم نمیکند؛ زیرا امتناعی نسیت از اینکه خداوند او را متعبد کرده، و دستور به صبر داده باشد بر شهادت و تسلیم بر کشته شدن تا بدین وسیله خداوند او را به درجات عالی برساند، که رسیدن به آن جز از این طریق ممکن نباشد. و با این دلیل، که خداوند علم داشت به اینکه حضرت او را در این مورد اطاعت خواهد کرد؛ طاعتی که اگر غیر امام را به آن دستور میداد، فرمان نمیبرد و در حقیقت در این تکلیف، از طرف خداوند لطفی برای خلق وجود دارد که چیز دیگری جای گزین آن نمیشود، پس امیرالمؤمنین (ع) با دست خودش، خود را به هلاکت نیفکند و به ضرر خود هم اقدامی نکرد تا از نظر عقل زشت باشد نفی علم حضرت علی (ع) به زمان شهادتش به دلیل نبود مدرک در این زمینه از سوی شیخ مفید، با آنچه خود مفید در کتاب ارشاد آورده است همخوانی ندارد و کاملاً در تضاد است؛ وی در کتاب مذکور میگوید: "حسن بصری میگوید: در آن شبی که صبح آن حضرت به شهادت رسید، خواب نداشت، و برخلاف عادت گذشته، برای نماز شب به مسجد نرفت. دخترش ام کلثوم به حضرت گفت: چه چیز سبب شده است که خواب ندارید، و بیدار ماندهاید؟ امام در جواب فرمود: "من در صبحگاه این شب کشته خواهم شد". در این میان، ابن نباح آمد خدمت حضرت، و امام به او اجازه دادند که برود و نماز را با مردم به جای حضرت بخواند، چند قدمی که رفت برگشت. ام کلثوم دختر حضرت به امام گفت دستور دهید تا جعده به جای شما برود نماز را اقامه کند! امام پذیرفتند، سپس حضرت فرمودند: گریزی از مردن نیست و به طرف مسجد رهسپار شدند، و در مسجد به ابن ملجم که در آن شب نخوابیده بود مواجه شد، و او را برای نماز بیدار کرد[۱۸]. و در حدیث دیگری، این گونه آمده است: "حضرت امیر (ع) در آن شب بیدار ماند، و به طور مرتب از خانه بیرون میآمدند و به آسمان نظر میافکندند، و این جمله را بیان میکردند: به خدا قسم من دروغ نگفتم و به من دروغ گفته نشده در اینکه این شب، همان شبی است که وعده به آن داده شدم، و شب موعود میباشدگ. سپس به بستر خود برمی گشت، تا اینکه طلوع فجر رسید، کمر خود را بست و از منزل خارج شد. حضرت رضا (ع) نیز از اجدادش، از حضرت امیر نقل کرده است که هنگامی که پیامبر خطبهای راجع به فضیلت ماه رمضان بیان میکرد علی (ع) برخاست و به حضرت عرض کرد: یا رسول االله! چه عملی از اعمال، در این ماه رمضان ارزشمندتر است؟ حضرت فرمودند: با فضیلتترین عمل، در این ماه ورع، و پرهیز از ارتکاب محارم خداست. سپس پیامبر گریه کرد. علی (ع) سبب گریه را پرسید؟ فرمود: ای علی! گریهام: "از آن چیزی است که در این ماه در مورد تو حلال میشمارند به شهادت رساندن حضرت گویا که من با تو هستم و تو در حالی که برای پروردگارت نماز میگزاری و حال آنکه بدترینِ اولین که شتر ثمود را کشت و بدترینِ آخرین، آماده شده، و ضربتی بر فرق تو نهاده که محاسن تو از آن خضاب شده؛ حضرت امیرالمؤمنین (ع) فرمود: ای رسول خدا این حادثه در حالتی است که دین من سالم میماند؟ پیامبر اسلام فرمود: دین تو به سلامت است"[۱۹]»[۲۰]. |
۸. آقای دکتر رستمی (استادیار دانشگاه قم)؛ |
---|
دکتر محمد زمان رستمی در مقاله «بررسی دیدگاههای تفسیری عرفانی درباره علم امام» در اینباره گفتهاند:
«گفته میشود این که امامان از مرگ خود جلوگیری نمیکردند؛ برای مثال، حضرت امیر در فجر روز رمضان به محراب رفت و ضربت خورد، دال بر جهل وی به حادثه بوده و گرنه اگر بگوییم علم داشته، القای نفس در مهلکه میشود که حرام است. پاسخ این است که اگر امام میدانست که حادثه شهادت او از قضای محتوم است که قابل تبدیل نیست، پس عدم جلوگیری ایشان از مرگ نه از باب القای در مهلکه، بلکه از باب تسلیم و رضا به قضای الهی بوده است، و میتوان گفت القای نفس در مهلکه در صورتی که از باب دفاع از دین و مصالح عمومی بشر باشد، گاهی واجب است و فرار از آن جایز نمیباشد»[۲۱].
|
۹. آقای دکتر رستمی و خانم آلبویه؛ |
---|
آقای دکتر محمد زمان رستمی (استادیار دانشگاه قم) و خانم طاهره آلبویه (پژوهشگر جامعة الزهراء) در کتاب «علم امام» در اینباره گفتهاند:
«شیخ مفید پاسخ میدهد: دعوی اجماع بر اینکه امام (ع) هر چه اتفاق میافتد را میداند درست نیست و اجماع شیعه بر این است که امام (ع) حکم هر چه پیش آید را میداند نه این که به خود پیشامدها به طور تفصیل عالم است؛ از اینرو، چه بسا ممکن است امام (ع) خود حوادث را با اعلام از طرف خدا بداند و اما این که هر چه میشود را میداند حجت و دلیلی ندارد؛ راجع به این که امیرالمؤمنین (ع) قاتل خود را میشناخت و وقت آن را هم میدانست، آنچه از ظاهر اخبار استفاده میشود این است که امام (ع) قتل را به طور اجمال میدانست و قاتل را هم میشناخت، ولی دلیلی وجود ندارد که امام (ع) وقت قتل را هم میدانست و اگر روایتی هم در این باره باشد اعتراض وارد نیست، زیرا ممکن است امام (ع) به صبر بر شهادت و تسلیم بر قتل مأمور باشد تا به مقامی رسد که بدون آن نمیرسد و در این صورت نباید گفت خود را به دست خود به هلاکت انداخته و به کشتن خود کمک کرده است[۲۲] علامه مجلسی از علامه حلی در این باره نقل میکند: ممکن است امیرالمؤمنین (ع) از وقوع قتل در آن شب و در آن مکان معین آگاه بوده است، ولی تکلیف او غیر از تکلیف ماست و شاید مصلحت بوده که او جان خود را اینگونه در راه خدا بذل کرده باشد[۲۳]»[۲۴]. |
۱۰. آقای موسوی (پژوهشگر مجمع جهانی اهل بيت)؛ |
---|
آقای سید عبدالرحیم موسوی حصینی، در کتاب «آگاهی امامان از غیب» در اینباره گفته است:
«حسن بن جهم میگوید: به امام رضا (ع) گفتم: امیرالمؤمنین (ع) قاتل خویش را میشناخت و از مکان و شبی که در آن به شهادت رسید آگاه بود علاوه بر آن هنگامی که فریاد غازهای خانه را شنید فرمود: "فریادهایی که شیون و زاری به دنبال دارد" و وقتی ام کلثوم از آن حضرت خواهش کرد: "امشب در خانه نماز بخوانید و به شخص دیگری فرمان دهید نماز جماعت را برگزار کند". حضرت نپذیرفت و در آن شب چندین بار بدون اسلحه از خانه بیرون رفت و هم چنین میدانست که ابن ملجم - لعنت خدا بر او باد - ایشان را با شمشیر خواهد کشت. با توجه به این امور، جایز بود امام خود را در معرض خطر قرار دهد؟ امام رضا (ع) فرمود: همه این امور درست است (یعنی آن امام به علم غیب از شهادت خویش آگاه بود) اما در آن شب ایشان مخیر شد تا تقدیر خداوند را رقم بزند یا نزند؟[۲۵]از این حدیث چند نکته به دست میآید:
|
۱۱. آقای نادعلی صالحی (پژوهشگر دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم)؛ |
---|
آقای نادعلی صالحی در مقاله «پرسمان» در اینباره گفته است:
«در این مورد دو دیدگاه مهم وجود دارد: دیدگاه اول امامان معصوم (ع) همانند پیامبر اکرم (ص)، علاوه بر علومی که از راههای عادی مانند مطالعه، مشاهده، تجربه و... به دست میآوردند از طریق وحی و الهامات غیبی نیز با اذن خدا به امور غیبی و ماورایی آگاهی داشتند و میتوانستند از گذشته و حال و آینده با خبر باشند. اما در مرحله عمل و در مسائل شخصی، آنجا که ربطی به تبیین و تفسیر احکام دین نداشت موظف بودند که براساس علوم عادی عمل کنند و علم غیب خود را مبنا قرار ندهند. بنابراین، روش و رفتار آنان در امور مختلف زندگی مانند معاملات، معاشرتها، ازدواج و مسائل زناشویی، پوشیدن، نوشیدن، خوردن، خوابیدن و غیر آن، مانند سایر مردم بود؛ مثلا هنگامی که برای حل و فصل امور مردم اقدام میکردند، از علم غیب استفاده نمیکردند و اگر در جایی دلیل شرعی بر قاتل بودن فردی خاص وجود نداشت، حکم به قصاص نمیکردند، هرچند از طریق علم غیب میدانستند که او واقعآ قاتل است. همچنین در جایی که به حسب ظاهر دلیلی بر مسموم بودن غذایی وجود نداشت از آن تناول میکردند، هر چند از طریق غیب با خبر بودند که غذا مسموم است. از اینرو گرچه امام حسن (ع) و امام جواد (ع) از طریق علم غیب قاتل خود را میشناختند و میدانستند که به وسیله همسران خود به شهادت میرسند اما بر آنان لازم نبود با تکیه بر این علم عمل کنند. این دیدگاه در بین مفسّران و صاحبنظران، طرفدارانی همچون علامه طباطبایی دارد، چرا که سنّت الهی بر این است که جریان امور دنیوی به طور عادی و طبیعی پیش برود. امام صادق (ع) میفرماید: خداوند ابا دارد از اینکه امور را جز با اسباب به جریان بیندازد. اگر مجموع زوایای زندگی امامان معصوم بر مبنای علم غیب باشد برای دیگران الگو نخواهد بود و تبعیت از آنان ممکن نیست. از این رو در امور شخصی و زندگی خود بر اساس علم عادی و معمولی عمل میکردند تا الگوپذیری برای مردم عادی ممکن شود و جریان امور بر اساس سنّت الهی باشد. دیدگاه دوم بر اساس این دیدگاه که افرادی همانند مرحوم آیه الله صالحی نجفآبادی طرفدار آن بودند، امامان معصوم در چارچوب امامت و رسالتهای سنگین آن؛ یعنی تبیین و تفسیر احکام الهی و حفظ آن از تغییر و تحریف، به طور مستقیم از پیامبر اکرم (ص) یا از طریق غیر عادی و الهامات غیبی و یا از طریق امامان قبلی، از علوم غیبی به میزان لازم و کافی برخوردارند ولی این علم بینهایت نیست، چون علم بینهایت از خالق هستی است و هر یک از مخلوقات به اندازه سعه وجودی خود از علم الهی برخوردارند و این علم محدود است به آنچه خدا میخواهد. وانگهی، علم امام، ارادی است، اگر نخواهند نمیدانند و اراده آنها هم تحت مشیّت الهی است. اگر خدا بخواهد و مأذون باشند اراده میکنند تا مسائل پنهانی را بدانند. بنابراین امامان معصوم نیز خارج از چارچوب مشیّت الهی کار نمیکنند و میخواهند هر آنچه را خدا میخواهد و برخوردارند آن مقداری را که خدا مصلحت و ضروری بداند. این طور نیست که آن بزرگواران به همه مسائل و موضوعات ریز و درشت، حتی آن اموری که به انجام رسالت یا وظیفه امامتشان مربوط نیست علم فعلی داشته باشند. اگر غذای مسمومی را میل میکنند و یا مثلا با زنی به ظاهر شایسته اما در باطن ناشایست، ازدواج میکنند، کاملا طبیعی است. البته در ازدواج آنها حکمتهایی نهفته است که مأذون به اعلام آن نمیباشند، وگرنه آن بزرگواران نیز همانند سایر مردم بشرند و ممکن است در بعضی مسائل به دلیل پذیرش محدود بودن علمشان از حوادث، مطلع نشوند و این ضربهای به امامت و رسالت آنان نمیزند. البته هر یک از این دو دیدگاه با ادلّه و شواهدی از قرآن و حدیث همراه است که باید در جایگاه خود بررسی و ارزیابی شود»[۳۰]. |
۱۲. پژوهشگران وبگاه پرسمان؛ |
---|
پژوهشگران «وبگاه پرسمان» وابسته به «نهاد نمايندگى مقام معظم رهبرى در دانشگاهها» در پاسخ به این پرسش آوردهاند:
|
۱۳. پژوهشگران وبگاه تبیان؛ |
---|
پژوهشگران «وبگاه تبیان» در پاسخ به این پرسش آوردهاند:
«حضرت علی (ع)در آن شبی که ضربت خورد از خانه خارج شد در حالی که میگفت: «هی والله نفس اللیلة التی وعدنیها رسول الله» زیرا همه قرائن اشتره به آن شب موعود داشت، با همه اینها در مورد این حادثه با مردم صحبت نکرد به صورت قطعی و حتمی، علی رغم معرفتی که به حوادث داشت. علت این که خبر قطعی دراین باره ندادند این بود که امکان دارد در آخرین لحظه برای خداوند بداء شود در مورد شهادت امام تا سال آینده، و این مانند حادثهای است که برای حضرت ابراهیم و پسرش اتفاق افتاد و خداوند متعال او را امر جدی کرد به قربانی کردن فرزندش، اما در لحظه آخر فرمود: «وَ فَدَيْناهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ» هرچند ائمه (ع) از علم غیب برخوردارند و به وقایع گذشته و حوادث حال و آینده آگاهی دارند؛ امّا تکلیف آنان مانند سایر افراد براساس علم عادی است. و علم به غیب برای آنان تکلیفی به دنبال نمیآورد از این علوم در راه دین و مکتب الهی باید استفاده شود، علم غیبی نیز در خدمت دین است و استفاده شخصی و خصوصی از آن ممنوع میباشد؛ یعنی آنان وظیفه نداشتند به مقتضای آن علم از پیش آمدها جلوگیری نمایند؛ بلکه وظیفه آنان این بود که مثل سایر مردم با این پیش آمدها رو به رو شده، به علم خود ترتیب اثر ندهند. علم غیب به صورت بالفعل نیست؛ بلکه شأنی است؛ یعنی هرگاه اراده کنند و بخواهند که چیزی را بدانند، خداوند آنان را آگاه خواهد کرد. تعبیر روایات در این زمینه چند نوع است: یک: هرگاه بخواهند، خدا آگاه شان میکند. دو: هر وقت بخواهد، دانا میشود(...) براساس همین نکته ممکن است نسبت به نحوه؟ شهادت خود علم نداشتهاند؛ چون اراده نکردهاند و یا به عمودی که باید نگاه کنند، نگاه نکردهاند و یا خواست خدا تعلّق نگرفته است که این واقعه را بدانند، پس نمیدانند؛ چون ایشان تابع خواست خدا هستند. علم غیبی، آگاهی به واقع حتمی است که قابل تغییر نیست. بدیهی و ضروری است که سرانجام هر انسانی مرگ خواهد بود و هیچ آفریدهای در این جهان عمر ابدی نخواهد داشت. (...) بعضی از چیزهایی که پیامبران و امامان از طریق غیبی میدانند، همان چیزی است که حتماً واقع خواهد شد. این گونه آگاهی چیزی نیست که با آن بتوان تغییری ایجاد کرد و سرنوشت چیزی را تغییر داد. نتیجه این شد که علم غیب امام به نحوه شهادت خود از سنخ علم الهی است که تأثیری در وقوع حوادث عالم ندارد. و حقیقت را تغییر نمیدهد. اساساً معصومین (ع) تکالیف و وظایف مخصوص به خود دارند؛ لذا اگر از طریق غیبی میدانستند که در فلان جنگ دشمن غالب میشود، باز وظیفه داشتند که به آن جنگ اقدام نمایند، و یا اگر میدانستند که انجام فلان کار به ظاهر صحیح است، هر چند از طریق غیبی میدانستند که منجر به شهادت آنها میشود، انجام میدادند. با توجّه به این نکته که علوم انبیا و امامان (ع) لدنّی (وغیبی) است و علم غیبی اعطای خداوند است، نه ذاتی آنان پاسخ شبهه اوّلاً این است که تکالیف آنان براساس علوم عادی رقم میخورد، نه علوم غیبی، و ثانیاً این علم شأنی است، نه فعلی هرگاه میخواستند و خداوند هم موافقت میکرد، میدانستند. ثالثاً چون علم غیبی به واقع عینی و حتمی تعلق میگیرد، نمیتوان به وسیله آن واقع را تغییر داد. رابعاً بر اثر وصول به قرب و رضا و فنای الهی، وظایف خاصی داشتند و مأمور بودند به آن عمل نمایند، هر چند انسانهای عادی چنین وظایفی ندارند»[۳۳]. |
۱۴. پژوهشگران وبگاه گفتگوی دینی؛ |
---|
پژوهشگران وبگاه گفتگوی دینی، در پاسخ به این پرسش آوردهاند:
«گرچه بر اساس روایات متعدد ائمه (ع) از راه مختلف از رخ داد شهادت شان آگاه بودهاند، ولی در امور زندگی و متعارف، مانند جنگ و صلح، مبارزه و مسافرت و مانند آنها از علم غیب خود استفاده نمیکردند. آنان مانند دیگران، اگر بیمار بشوند، دارو مصرف میکنند، گرسنه میشوند، غذا میخورند، خسته میشوند، استراحت میکنند، مسافرت میکنند. ممکن است در ضمن مسافرت دچار مشکل شوند. نکته دیگر این که گرچه امامان (ع) از علم خدادادی برخوردار بودند و از گذشته و آینده خبر میدادند و از نحوه شهادت خود با خبر بودند، ولی مؤظف نبودند طبق علمشان عمل کنند، بلکه در همه موارد (مگر مصلحت ایجاب کند) مطابق آن چه علوم عادی اقتضا میکرد، عمل مینمودند. همان گونه که خداوند میتوانست در تمام برخوردهای بین کفر و توحید، پیامبران و امامان و اولیای الهی و رهروان راه حق را پیروز گرداند و کفر و کافران را مغلوب نماید، ولی این کار را جز در موارد استثنایی انجام نداد، چرا که سنت الهی بر این است که جریان امور دنیوی به طور عادی و طبیعی پیش رود. چه این علم غیب در واقع گزارش از متن واقع است و قابل تغییر نیست . از این رو باید گفت : گرچه امیر مؤمنان علی (ع) شهادت خود را میدانست و قاتل خویش را میشناخت، لکن این علم افاضی (خدادادی) بود و بر حضرت لازم نبود طبق آن عمل نماید و به مسجد نرود؛ بلکه وظیفه آن بود که طبق علم عادی رفتار نمایند. ابن ملجم تصمیمش مبنی بر شهادت علی (ع) را مخفی نگه داشته بود و از این امر کسی غیر از همدستانش با خبر نبود. موقعی که علی (ع) به مسجد تشریف برد، در ظاهر مطلبی که دلالت کند فردی در مسجد مصمم بر قتل حضرت است، وجود نداشت. از این رو حضرت مثل سایر روزها برای اقامه نماز جماعت به مسجد تشریف برد، و بر اساس علم عادی خود رفتار نمود، و به علم غیر عادی خود ترتیب اثر نداد، چون مکلف و مأمور نبود به علم غیبی خود عمل کند. چنان که در قضاوت، و حکومت و تدبیر امور و انجام سایر تکالیف، طبق راهها و علمهای معمولی عمل میفرمود، نه طبق علم غیب. اگر در ظاهر آب نبود، ولی از راه علم غیب از وجود آب اطلاع داشت، تکلیفش مثل دیگران تیمم بود. اما درباره عمل کرد امام حسین (ع) غیر از این نکته مسایل دیگر نیز قابل طرح است؛ زیرا اگر فلسفه قیام حسینی خوب درک شود، پاسخ روشنی به دست خواهد آمد. در ابتدا باید اشاره شود که امر به معروف و نهی از منکر یکی از اصول عملی اسلام است، که از مهمترین و عالیترین واجبات اسلامی است. در قرآن میفرماید: كُنتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ[۳۴] امام خمینی میفرماید: اگر معروف و منکر از موضوعاتی باشد که از نظر اسلام بسیار مهم است و امر به معروف و نهی از منکر در چنین موضوعی، متوقف بر بذل جان باشد، بذل جان واجب است. با توجه به این نکته حال باید گفت: امام حسین (ع) در موقعیتی بود که اصل اسلام و سنت پیامبر در حال از بین رفتن یا تحریف بود. حضرت اباعبدالله الحسین (ع) دیدند اگر در آن برهه از زمان و در آن اوضاع خاصی که بر جامعه اسلامی حاکم بود، امر به معروف و نهی از منکر نکند، اصل اسلام در خطر است و فاتحه اسلام خوانده میشود؛ نیز زحماتی که جدّ بزرگوارش برای اسلام کشیده و جان فشانی شهیدانی که خونشان را در راه اسلام نثار کردند، در معرض بی اثر شدن است. از این رو بر خود لازم دانست که قیام کند، گرچه جان خود و بستگانش را در این راه فدا کند. یک روز پیش از حرکت امام حسین (ع) از مدینه به طرف مکه مروان بن حکم حضرت را در کوچه دید و گفت: یا اباعبدالله! تو را نصیحت میکنم به این که با یزید بیعت کنی که خیر دین و دنیایت در بیعت با یزید است. حضرت در پاسخ فرمود: وقتی فردی مانند یزید حاکم امت اسلام باشد، فاتحه اسلام خوانده است. بنابراین معلوم است که در آن زمان و موقعیت، اساس اسلام در خطر بود. حضرت در جای دیگر فرمود: آیا نمیبینید به حق عمل نمیشود؟ آیا نمیبینید قوانین الهی پایمال میشود؟ آیا نمیبینید این همه مفاسد پیدا شده و احدی نهی نمیکند؟ در چنین اوضاعی، مؤمن باید از جان خود بگذرد و لقای پروردگار را در نظر بگیرد. در نتیجه عمل حضرت مصداق عملی امر به معروف و نهی از منکر بود. در نتیجه بخشی آن نیاز به آن همه جان فشانی و سختی وجود داشت، به علاوه این عمل عین تکلیف حضرت محسوب میشد. در نتیجه تلاش در این مسیر محذوری نداشت. بنابراین اساس قیام امام برای نجات مردم از جهالت نوین و گمراهی جدید بود که به نام دین و خلیفه مسلمانان میخواست از سوی یزید اجرا شود. حضرت با قیام خود حقایق را روشن ساخت. برای ابد روشن نمود که جهالت نوین یزیدی ربطی به دین ندارد. نباید نفاق در لباس دین مردم را به حقایق آسمانی بدبین کند»[۳۵]. |
۱۵. پژوهشگران وبگاه اسلام کوئست؛ |
---|
پژوهشگران «وبگاه اسلام کوئست» در اینباره گفتهاند:
«علت عدم اقدام امام علی (ع) را میتوان از چند جهت پاسخ داد: ۱. معیار و میزان در انجام وظیفه علم عادی است. امام(ع) در اطاعت فرمان خدا به علم باطنی علم غیب خویش عمل نمیکند و همانند دیگر افراد عادی رفتار میکند. و اگر امام(ع) بخواهد به علم غیب خود عمل کند دیگر نمیتواند الگو و اسوه مردم باشد؛ زیرا مردم چنین علمی را در اختیار ندارند. ۲. نظام این عالم نظام آزمایش و امتحان است. در حالی که استفاده از علم غیب و عمل بر طبق آن زمینه آزمایش را از بین خواهد برد؛ زیرا مانع ادامه عادی کارها میشود.
|
۱۶. پژوهشگران مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولیعصر (ع). |
---|
پژوهشگران «مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولیعصر» در اینباره گفتهاند:
«دانش و آگاهی پیامبران و امامان (ع) بر دو قسم است:
بدیهی است که پیشوایان و امامان وظیفه نداشتند در تمام موارد، طبق علومی که از راههای غیر عادی حاصل میشد عمل کنند، بلکه تکالیف دینی آنان همواره طبق علومی بود که از راههای عادی پیدا میشد. روش و رفتار آنان در زندگی، در معاملات، معاشرت، زناشویی، پوشیدن، نوشیدن، خوردن، خوابیدن، تندرستی و بیماری، صلح و جنگ، فقر و توانگری، حکومت و سیاست، مثل سایر مردم است، مثلاً پیامبر (ص) و امامان (ع) منافقان را خوب میشناختند و میدانستند که آنها ایمان واقعی ندارند، ولی هرگز با آنها مانند کفار برخورد نمیکردند، بلکه از نظر معاشرت و ازدواج و دیگر احکام با آنها مانند سایر مسلمانان رفتار میکردند. هم چنین هنگامی که در مسند قضاوت و حل و فصل مشکلات مردم مینشستند، مطابق قوانین قضایی اسلام حکم میکردند و از علم خدادای خود استفاده نمیکردند. در موردی که دلیل شرعی مثلاً بر قاتل بودن متهمی وجود نداشت، امام (ع) یا پیامبر (ص) با تکیه بر علم غیب، حکم قصاص صادر نمیکرد. معصومان (ع) میتوانستند در خود مصونیتی به وجود بیاورند که ضربه شمشیر و سم در آنها اثر نکند، یا اگر مؤثر شد، سریعاً از راه اعجاز خود را شفا بدهند، ولی این کار را نکردهاند، زیرا بشر هستند و قضای کلی الهی بر این است که در زندگی مانند سایر مردم عمل نمایند. از این رو وقتی مریض میشدند، به طبیب مراجعه میکردند و از دارو استفاده مینمودند و درد را تحمل میکردند و در بستر بیماری میافتادند. گرچه امامان (ع) از علم خدادادی برخوردار بودند و از گذشته و آینده خبر میدادند و از نحوه شهادت خود با خبر بودند، ولی مؤظف نبودند طبق علمشان عمل کنند، بلکه در همه موارد مگر مصلحت ایجاب کند مطابق آن چه علوم عادی اقتضا میکرد، عمل مینمودند. همان گونه که خداوند میتوانست در تمام برخوردهای بین کفر و توحید، پیامبران و امامان و اولیای الهی و رهروان راه حق را پیروز گرداند و کفر و کافران را مغلوب نماید، وی این کار را جز در موارد استثنایی انجام نداد، چرا که سنت الهی بر این است که جریان امور دنیوی به طور عادی و طبیعی پیش رود. در غیر این صورت دنیا بستر آزمایش برای بشر نخواهد شد. امام صادق (ع) فرمود: خداوند از جریان و تحقق اشیا جز از راه اسباب و علل ابا دارد. رهبران الهی اگر زندگی شان بر مبنای علم لدنی و دانش خدادادی و اعجاز باشد، عمل و زندگی شان سر مشق و قابل پیروی نمیگردد. بدین خاطر امیر مؤمنان (ع) با این که میتواند در شناسایی افراد و قبایل، از علم غیر عادی خود استفاده کند، ولی این کار را نمیکند. در ماجرای ازدواج با ام البنین (ع) مادر حضرت ابوالفضل (ع) به برادرش عقیل که در نسب شناسی وارد بود میفرماید: از قبیلهای شجاع برای من دختری خواستگاری کن تا فرزندی دلاور از وی متولد شود. نتیجه: گرچه امیر مؤمنان علی (ع) شهادت خود را میدانست و قاتل خویش را میشناخت، لکن این علم افاضی خدادادی بود و بر حضرت لازم نبود طبق آن عمل نماید و به مسجد نرود. ابن ملجم تصمیمش مبنی بر شهادت علی (ع) را مخفی نگه داشته بود و از این امر کسی غیر از همدستانش با خبر نبود. موقعی که علی (ع) به مسجد تشریف برد، در ظاهر مطلبی که دلالت کند فردی در مسجد مصمم بر قتل حضرت است، وجود نداشت. از این رو حضرت مثل سایر روزها برای اقامه نماز جماعت به مسجد تشریف برد، و بر اساس علم عادی خود رفتار نمود، و به علم غیر عادی خود ترتیب اثر نداد، چون مکلف و مأمور نبود به علم غیبی خود عمل کند. چنان که در قضاوت، و حکومت و تدبیر امور و انجام سایر تکالیف، طبق راهها و علمهای معمولی عمل میفرمود، نه طبق علم غیب. اگر در ظاهر آب نبود، ولی از راه علم غیب از وجود آب اطلاع داشت، تکلیفش مثل دیگران تیمم بود»[۳۸]. |
پرسشهای مصداقی همطراز
پرسشهای وابسته
- آیات مشتمل بر بهرهمندی معصوم از علم غیب کداماند؟ (پرسش)
- روایات مشتمل بر بهرهمندی معصوم از علم غیب کداماند؟ (پرسش)
- آیا معصوم موظف نیست مطابق علم غیبش رفتار کند؟ (پرسش)
- آیا معصوم از علم غیب خود بهره میبرد؟ (پرسش)
- اگر معصوم از علم غیب خود بهره نمیبرد پس فایدهاش چیست؟ (پرسش)
- اگر معصومان علم غیب داشتند پس چرا در برخی از رفتارهایشان اثرگذار نبوده است؟ (پرسش)
- اگر معصوم علم غیب دارد پس چرا کاری میکند که منجر به مرگش میشود؟ (پرسش)
- اگر معصوم علم غیب دارد پس چگونه با قاتل خود ازدواج میکرد؟ (پرسش)
- اگر امام علم غیب دارد پس چگونه در مواردی از قرعه استفاده میکند؟ (پرسش)
- چرا معصوم همیشه مطابق علم غیب خود عمل نمیکند؟ (پرسش)
منبعشناسی جامع علم غیب معصوم
پانویس
- ↑ مرکز اطلاعرسانی غدیر
- ↑ «پسرکم! من در خواب میبینم که تو را سر میبرم پس بنگر که چه میبینی؟»؛ سوره صافات، آیه۱۰۲.
- ↑ گفت: ای پدر! آنچه فرمان مییابی انجام ده؛ سوره صافات، آیه۱۰۲.
- ↑ و چون هر دو (بدین کار) تن دادند و (ابراهیم) او را به روی درافکند (او را از آن کار بازداشتیم؛ سوره صافات، آیه۱۰۳.
- ↑ اگر به سوی من دست دراز کنی تا مرا بکشی، من به سوی تو دست دراز نمیکنم تا تو را بکشم؛ سوره مائده، آیه۲۸.
- ↑ «آنها را رها کنید، چرا که آنها در حال نوحه و گریه هستند».
- ↑ معارف دین، ج۱، ص۹۱ - ۹۴..
- ↑ شرح دعای ۴۵ صحیفه سجادیه، وبگاه پدیدآورنده
- ↑ »المسائل العکبریه، مسأله ۲۰، ص۷۰.
- ↑ کلام نوین اسلامی ج۲ ص۳۸۱.
- ↑ و با دست خویش خود را به نابودی نیفکنید؛ سوره بقره، آیه: ۱۹۵.
- ↑ علم امام از دیدگاه کلام امامیه، ۱۱۲ و ۱۱۳.
- ↑ «راضی به قضا و تصمیم تو، و تسلیم فرمان تو هستم، هیج معبودی جز تو نیست».
- ↑ «رضایت خداوند متعال در رضایت ما اهل بیت میباشد».
- ↑ و با دست خویش خود را به نابودی نیفکنید؛ سوره بقره، آیه: ۱۹۵.
- ↑ علم غیب امام (تبیین دیدگاه اعتدالی و صحیح)
- ↑ چرا امیرالمؤمنین با علم به شهادت به مسجد رفتند؟
- ↑ الارشاد، ص۱۶.
- ↑ مجلسی، بحار الانوار، ج۴۲، ص۱۹۱.
- ↑ بررسی علم امام از دیدگاه شیخ مفید، فصلنامه فلسفی کلامی، پاییز ۱۳۸۹ (شماره ۴۵) ص ۳۱۲.
- ↑ وبگاه راسخون
- ↑ مفید، مسایل عکبریه، ص ۶۹ – ۷۳.
- ↑ کلینی، اصول کافی، ج ۲، ۵ – ۷.
- ↑ علم امام، ص ۱۳۱
- ↑ کافى: ج ۱، ص ۳۵۹.
- ↑ معجم الاعلام من آل اعین الکرام: ص ۲۰۴ ، شماره ۱۲
- ↑ وقت آن تعیین شد.
- ↑ سرگردان شد.
- ↑ آگاهی امامان از غیب، ص ۹۹-۱۰۲.
- ↑ وبگاه کتابخانه مدرسه فقاهت
- ↑ وبگاه پرسمان.
- ↑ وبگاه پرسمان.
- ↑ وبگاه تبیان.
- ↑ «مسلمانان بهترین امتی هستید (یا بودید) که خدا برای مردم جهان نمایان فرمود، زیرا امر به معروف و نهی از منکر میکنید و ایمان به خدا دارید» سوره آل عمران آیه۱۱۰.
- ↑ وبگاه گفتگوی دینی
- ↑ همانا من قضاوت میکنم میان شما به شاهد و یمین و برخی از شما در اثبات ادعای خود زیرکتر است پس هر مردی که از مال برادرش چیزی را به سود او گرفتم و به او دادم، آن مال همانند پارهای از آتش است؛ الکافی: ج ۷، ص ۴۱۴ بَابُ أَنَّ الْقَضَاءَ بِالْبَیِّنَاتِ وَ الْأَیْمَانِ، ح ۱.
- ↑ وبگاه اسلام کوئست
- ↑ وبگاه مؤسسه تحقیقاتی ولیعصر