چرا معصوم (ع) همیشه مطابق علم غیب خود عمل نمیکند؟ یکی از پرسشهای مرتبط به بحث علم غیب معصوم است که میتوان با عبارتهای متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤالهای مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی علم غیب مراجعه شود.
عبارتهای دیگر از این پرسش
معصومان (ع) چه محذوراتی داشتند که گاهی به علم غیب خود عمل نمیکردند؟
«انبیا و ائمه (ع) در روش زندگی و سلوک، معاشرات و معاملات و مجالست با اصحاب و مؤمنین و اغیار و اخیار و فجّار، به طور عادّی و متعارف رفتار میفرمودند، و به علم و قدرتی که به آنها اعطا شده، جز در موارد استثنایی، عمل نمیکردند؛ و از راه علم امامت از خود دفع خطر و فقر و امراض و ابتلائات را نمیفرمودند؛ چون غیر این روش، نقض غرض و منافی با حکمت و هدف بعثت انبیا و نصب ائمه (ع) است. روش و رفتار آنها در زندگی دنیا از معاملات و معاشرات، زناشویی، پوشیدن، نوشیدن و خوردن و خوابیدن و حال تندرستی و بیماری، صلح و جنگ، فقر و توانگری و حکومت و سیاست باید سرمشق دیگران باشد. به مردم درس زهد و قناعت، صبر و صداقت و پرهیزگاری، پارسایی و رضا و تسلیم و توکّل بدهند و اگر از علوم غیرعادّی خود در امور زندگی استفاده کنند، این مقاصد و مصالح تأمین نمی شود؛ و عمل و زندگی آنها نمونه و سرمشق و قابل پیروی و تأسّی نمی گردد»[۱].
«معصوم (ع) به اذن خدا از غیب باخبر است و از همه آن چه در مصالح امت اسلامى دخالت دارد، آگاه است؛ ولى باید به چند نکته توجه داشت: (۱): علم غیب تکلیف آور نیست؛ یعنى اگر علم از راه شرایط حجیت و مانند اینها حاصل شود، انسان در برابرش تکلیف دارد؛ ولى علمى که از ناحیه غیب به دست آمده، تکلیف آور نیست. (۲): از سوى دیگر، سنت خداوند چنان اقتضا دارد که معصومان هم مانند افراد دیگر آزموده شوند وآسیب ببینند. بنابراین، نباید از آن علم استفاده کنند یا مأمور به استفاده نبودند. البته گاه از غیب براى یارى دین کمک مى گرفتند؛ ولى اساس بر این است که در جریان امور عادى از علم غیب بهره نبرند»[۲].
اهل بیت (ع) نسبت به این علم "علم غیب"، البته هر چه که ذات اقدس الهی گفت عمل میکنند، احکام شرعی را عمل میکنند اما مکلّف باشند که برابر علم غیب محکمه را اداره بکنند، چنین تکلیفی ندارند. اصلاً بشر آزاد است برای امتحان! اگر برابر علم غیب عمل میکردند و بگیر و ببند بود، دیگر بشر آزاد نبود و امتحان نمیداد! فرمود آن علم در احکام الهی اشتباه نمیکند؛ چه چیزی حلال است، چه چیزی حرام است و چه چیزی صحیح است، اینها را برابر علم غیب عمل میکنند، اما آیا زید حق دارد؟ عمرو حق دارد؟ یا فلان حق دارد یا فلان حق ندارد؟ اینها مأمور نیستند، مگر در صورتی که معجزهای بخواهند اظهار کنند و خطر کسی را برطرف کنند؛ مثل وجود مبارک امام باقر (ع) در شأن آن حضرت آمده که کسی وارد محضر امام باقر (ع) شد، کنیز رفت دمِ در، او یک نگاه نامحرمانهای کرد، همین که وارد صحن حیاط شد و اجازه خواست، حضرت از اندرون خانه فرمود: «ادْخُلْ لَا أُمَ لَك»[۳] این شخص دستپاچه شد! آمد حضور حضرت و عرض کرد من این کار را کردم ببینم شما متوجّه میشوید یا نه؟ فرمود: «لَئِنْ ظَنَنْتُمْ أَنَّ هَذِهِ الْجُدْرَانَ تَحْجُبُ أَبْصَارَنَا». گاهی برای تنبیه این دسته حرفها را میزنند؛ اما در خیلی از موارد اینطور نیست و به علم غیب عمل نمیکنند و به همان علم ظواهر عمل میکنند»[۴].
حجت الاسلام و المسلمین دکتر سید علی هاشمی نویسنده کتاب «ماهیت علم امام بررسی تاریخی و کلامی» در پاسخ به این پرسش گفته است:
«ائمه (ع) در بسیاری از مواقع نیازی نمیدیدند از علم غیبی خود استفاده کنند؛ چرا که مصلحت یا ضرورت اقتضا میکرد استفاده نکنند. در واقع باید گفت هرجا که خدای متعال صلاح بداند آنان به علم غیب دسترسی پیدا میکنند؛ به این معنا که ممکن است ائمه (ع) اراده علم غیب کنند، اما خدای متعال به خاطر مصلحتهایی سدّ باب کند و از آنجایی که اراده ائمه (ع) مطابق با اراده الهی است به علم غیب دست پیدا نمیکنند؛ این موضوع در روایات نیز آمده است. شاید این سؤال پیش بیاید که مگر میشود اهل بیت (ع) چیزی را اراده کنند و خدا آن را اراده نکند؟ بله امکان دارد؛ اهل بیت (ع) امکان آن را بیان کردهاند؛ نه اینکه از تحقق آن خبر بدهند؛ برای نمونه درباره شهادت بعضی از اهل بیت (ع) روایاتی هست؛ هرچند این روایات به لحاظ سندی قوی نیست، اما این احتمال را مطرح میکند که مثلاً امکان دارد بعضی از مواقع خدای متعال علم به مسموم بودن غذا را در لحظه خوردن از امام بگیرد و او بخورد و قضا الهی محقق شود؛ حتی اگر از آن آگاهی داشت امام بهخاطر قضا و قدر الهی آن غذا را میخورد. این همانند شرکت کردن در جنگی است که میدانیم برگشتی وجود ندارد و قطعاً کشته میشویم؛ ولی چون دفاع از اسلام وظیفه است شرکت میکنیم. آنچه اهمیت دارد این است که امام به وظیفه خود عمل میکند. این پاسخ را درباره آیه۱۱۲ سوره شورا نیز میتوان بیان کرد»[۵].
در صورت لزوم ترتب اثر به علم غیب بر امامان (ع) مثل امام علی (ع) که در رأس حکومت قرار دارد، لازم میآید اشخاصی که امروز یا در آینده مرتکب جرمی مثل سرقت، زنا، قتل و غیره خواهند شد آنها را حداقل برای پیشگیری از وقوع جرم زندانی کند. در این صورت امام علی (ع) مثلاً باید هر روز افراد بیشماری را به دلیل جرم مرتکب نشده زندانی کند و این امر هر روز اتفاق خواهد افتاد. این امر به مصلحت حکومت دینی نیست. درباره این نوع ترتیب اثر دادن بر علم غیب سؤال و ابهام جدیدی طرح میشود که امام کدام یک از انسانهایی را که مرتکب گناه و خطا خواهند شد، بازداشت کند؟ آیا آنان به مرتکبان روز بعد اختصاص داشته باشد و هر روز مرتکبان روز بعد را زندانی کند؟ یا اینکه چون علم غیب امام مطلق و تا پایان عمر انسانها گسترش دارد، کل مرتکبان را حتّی بعد از ده و پنجاه سال را نیز بازداشت کند؟ آیا هر دو فرض یعنی بازداشت هر روز و بازداشت به صورت کلی ممکن است؟
این نوع مواجهه با متخلف با اصل اختیار انسان منافات دارد. چرا که نیل انسان به مقام خلافة الله از راه دوری از محرمات وگناه با اختیار آزاد انسان محقق میشود، امّا بنابر فرض اشخاص به خاطر علم غیب امام و مجازات از این طریق از ارتکاب گناه و جرم دوری خواهند کرد و چنین عملی ارزش مقام خلیفة اللهی را نخواهد داشت.چنین برخوردی با اعتراض متخلفان مواجه خواهد شد، آنان ممکن است استدلال کنند که ما شاید در آینده از ارتکاب خطا و گناه خود پشیمان میشدیم و استناد امام به غیب خود آنان را قانع نمیکند.
تنبه و مجازات متخلفان شامل مردم عادی و یاران نزدیک و حتّی حاکمان و دولتمردان نیز میشود، در این صورت با آشکار شدن تخلف و زندانی شدن آنان جبهه امام و متولیان و مدیران حکومت دینی رو به ضعف میرود.
مسئله و مشکل دیگر در رابطه با متخلفانی میشود که در گذشته مرتکب انواع جرم و گناه شدند که لازم میآید امام جمعیت زیادی را حبس و مجازات کند.
بر مشکلات و معذورات پیشین اضافه کنید متخلفانی را که در شهرهای دورافتادهای هستند، امام و حاکم دینی آنها چگونه جمع و زندانی کند؟ مثلاً امام لیست افراد خاطی یا لیست کل متخلفان آینده را به فرمانداران هر منطقه ارسال کند؟ آیا به همراه لیست باید آدرس دقیق آنان نیز نوشته شود؟ در این صورت کار امام نوشتن لیست متخلفان و آدرس آنان خواهد بود. آیا چنین کاری شدنی است؟ آیا امام شأن و منزلتی جزء آن ندارد؟
امّا اگر گفته شود امامان فقط در اعمال خود به علم غیب ترتیب اثر دهند، مثل اقدام امام علی (ع) برای دستگیری قاتل خود ابن ملجم، در اینباره باید گفت:
ممکن است ابن ملجم منکر چنین نیّت و عملی شود.
آیا با استناد به علم غیب امام میتوان به دستگیری شخصی اقدام کرد. در صورت مثبت مدت زندانی او چقدر خواهد بود؟ در محاکم عادی چون از نیّت قبلی مرتکب اطلاعاتی ندارند، مدتی برای تعیین میشود، امّا اگر امام از نیّت فاسد و عدم پشیمانی امثال ابن ملجم آگاه باشد، باید چند نفر را دستگیر و برای آنان حبس ابد تعیین کند؟ افزون بر خود شخص، آیا نباید افرادی که به هر نحوی به او کمک کردهاند، دستگیر شوند؟
دستگیر شده یا دستگیرشدگان میتوانند ادعای امکان پشیمانی و انصراف از اقدام مذموم خود بنمایند. در این صورت آیا استناد به علم غیب برای متخلفان و جامعه و رویّه قضایی کارساز است و میتوان با آن قصاص یا حبس ابدی یا موقت تعیین و وضع کرد؟
افزون بر قاتل، آیا امام (ع) درباره کسانی که در صدد هستند به انواع مختلف مثل جراحت در جنگ، تهمت و اتهام و انواع ضرر و زیانها به امام آسیب وارد کنند، آیا آنها را نیز دستگیر کند؟ در این فرض تعداد دستگیرشدگان رقم بالایی را تشکیل خواهد داد.
اگر امام تنها بر علم غیب خود در دستگیری خاطئان دربارهی شخص خود اقدام کند، در این صورت جامعه این سؤال را مطرح میکند که چرا امام تبعیض قائل میشود، خاطئان شخص خود را دستگیر امّا درباره سایر متخلفان و خاطئان نسبت به حقوق شخصی یا بیتالمال چشم پوشی میکند؟»[۶].
حجت الاسلام و المسلمین دکتر احمد عابدی در «وبگاه رسمی خود» در پاسخ به این پرسش آورده است:
«معصومین علم غیب دارند ولی علم غیب تکلیفآور نمیباشد؛ یعنی در رفتار و اعمال معمولی هر کس باید به روش عادی عمل کند مثلاً پیامبر اکرم (ص) با علم غیب خود همیشه میداند که چه کسی سارق است اما هیچگاه طبق این علم خود عمل نمیکند و هر اختلافی که باشد به مردم میگوید چه کسی شاهد دارد یا چه کسی قسم میخورد. با اینکه با علم غیب خود به خوبی میداند که حق با کیست ولی از علم غیب استفاده نمیکند بلکه به ظاهر عمل میکند»[۷].
حجت الاسلام و المسلمین دکتر طاهری در کتاب «تحقیقی پیرامون امامت عامه و خاصه» در اینباره گفتهاست:
«طبق ادله ائمه به تمام حوادث به صورت جزیی آگاهند، لکن مأمور نیستند که به علمشان عمل کنند و اساسا وظیفه امام و رعیت فرق دارد. (...) لذا مرحوم مجلسی (...) چنین میگوید: کسی که مقدرات خدا و علل و اسباب آنها را نمیداند، میتواند از آنها دوری و اجتناب کند و به اجتناب مکلف شود، اما کسی که به جمیع حوادث و پیشآمدها عالم است، چگونه ممکن است او ره به اجتناب و دوری از آن مکلف کرد، اگر چنین تکلیفی ممکن باشد لازم میآید که هیچ یک از مقدرات نسبت به او واقع نشود، پس ائمه (ع) به جمیع حوادث و بلاهایی که بر آنها واقع میشد عالم بودند و تکلیف هم نداشتند که طبق این علم عمل کنند و از آن بلاها اجتناب و دوری ورزند، چنان که پیامبر (ص) و امیرالمؤمنین (ع) منافقین را میشناختند و از عقاید فاسد آنها آگاه بودند، ولی مکلف نبودند که از آنها دوری کنند و با آنها معاشرت و ازدواج نکنند یا آنها را بکشند، یا طرد نمایند تا زمانی که عمل موجب قتل و طرد از آنها مشاهده شود. (...) پس ائمه به تمامی حوادث آگاه بودند، لکن مأمور نبودند که بر طبق علم و آگاهی غیبیشان عمل نمایند، بلکه به ظاهر امر همانند مردم عادی عمل میکردند»[۸].
حجت الاسلام و المسلمین دکتر رنجبر، در مقاله «بررسی علم امام حسین به شهادت» در اینباره گفته است:
«انبیا و امامان معصوم(ع) دوگونه علم و آگاهی داشت: علم ظاهری و علم باطنی. آنان در مقام علم ظاهری، مکلف به رعایت ظاهر هستند و وظایف اجتماعی خویش را بر اساس این تکلیف انجام میدهند، اما در مقام آگاهی باطنی، بر اساس علمی که خداوند در جهت انجام رسالت و امامت در اختیار آنان قرار داده، از پایان حوادث و جریانات روزگار و از جمله سرنوشت خویش، با خبر هستند. البته علم غیبی، تکلیفآور نبوده، چرا که تکلیف جایی است که اختیار باشد، در حالی که علم غیبی امامان(ع) به اعتقاد برخی از اندیشمندان بزرگ شیعه، علم به لوح محفوظ است که تخلفناپذیر است. از این رو امام (ع) دیگر اختیاری ندارد تا خلاف آن علم، عمل کند. تقسیم و تفکیک علم به ظاهری و باطنی و این که علم غیبی تکلیفآور نیست، امری است که بسیاری از علما و متکلمان شیعی آن را پذیرفتهاند. علامه مجلسی در این باره مینویسد: "کسی که به علل و اسباب مقدرات واقعی آگاهی ندارد، میتواند از آنها دوری کند و به اجتناب مکلف شود، اما کسی که به جمیع حوادث و پیشآمدها، عالم است، چگونه ممکن است او را به اجتناب از آن مکلف نمود؟ چرا که اگر چنین تکلیفی ممکن باشد، لازم میآید که هیچ یک از مقدرات نسبت به وی واقع نشود. پس امامان(ع) [به جمیع حوادث و بلاهایی که برای آنان واقع میشود، عالم هست]، امّا تکلیف ندارند که در بیشتر این تکالیف، طبق این علم عمل کنند [و از آن بلاها اجتناب و دوری کنند.]... امام حسین (ع) میدانست که اهل عراق با او نیرنگبازی و پیمانشکنی میکنند و خودِ او با اولاد و اصحابش کشته میشوند و بارها از این مطلب خبر میداد، ولی مکلف به عمل به این علم نبود، که به عراق نرود و جان خود را حفظ کند. بلکه مکلف به ظاهر امر بود، چرا که کوفیان نهایت یاریشان را بذل کردند و برای حضرت نامه نوشته و با او مکاتبه کرده و وعده بیعت به وی دادند و از مسلم بن عقیل پیروی کردند".[۹] باید که ایشان انبیا و امامان (ع)] به علم واقع مکلف نباشند، و در تکالیف ظاهره با سایر ناس شریک باشند، چنانچه ایشان در باب طهارت و نجاست اشیا و ایمان و کفر عباد به ظاهر مکلف بودند، واگر به علم واقع مکلف میبودند، بایست که با هیچکس معاشرت نکنند و همه چیز را نجس دانند و حکم به کفر اکثر عالم بکنند و اگر چنین میبود حضرت رسول (ص) دختر به عثمان نمیداد و عایشه و حفصه را به حباله خود درنمیآورد. پس حضرت امام حسین (ع) به حسب ظاهر مکلف بود که با وجود اعوان و انصار، با منافقان و کفار جهاد کند و با وجود بیعت زیاده از بیست هزار کس و وصول زیاده از دوازده هزار نامه از کوفیان بیوفا اگر حضرت تقاعد میورزید واجابت ایشان نمینمود، ایشان را به ظاهر بر حضرت حضرت بود و حجت الهی بر ایشان تمام نمیشد.[۱۰] اینگونه علم موهبتی، به موجب ادله عقلی و نقلی که آن را اثبات میکند، قابل هیچگونه تخلف نیست و تغیر نمیپذیرد، سر مویی به خطا نمیرود و به اصطلاح، علم است به آنچه در لوح محفوظ ثبت شده است و آگاهی است از آنچه قضای حتمی خداوندی به آن تعلق گرفته است و لازمه این مطلب، این است که هیچ گونه تکلیفی به متعلق این گونه علم از آن جهت که متعلق این گونه علم است و حتمی الوقوع است تعلق نمیگیرد و هم چنین قصد و طلبی از انسان با او ارتباط پیدا نمیکند؛ زیرا تکلیف همواره از راه امکان، به فعل تعلق میگیرد و از راه این که فعل و ترک، هر دو در اختیار مکلفند، فعل یا ترک خواسته میشود، و اما از جهت ضروری الوقوع و متعلق قضای حتمی بودن آن، محال است مورد تکلیف قرار گیرد.[۱۱]»[۱۲].
حجت الاسلام و المسلمین وکیلی در مقاله «علم غیب امام» در این باره گفته است:
«امام درجهای عالیتر از این دارند که عالم عقل و تجرد است، و درجهای عالیتر که عالم روح القدس و اسماء کلیه الهیه است. عالم اسماء و صفات کلیه واسطه فیض همه مخلوقات است و هرچه در اینجا تحقق میپذیرد از آنجا نشأت میگیرد، و لذا به همه حقائق قبل از تحققش احاطه دارد و در مرتبهای از آن عالم همه حقائق به تفصیل موجود است.
کسی که به آن عالم دست دارد در آن مرتبه و آن عالم میتواند همه چیز را بداند، چه گذشته و چه حال و چه آینده و چه در ملک و چه در ملکوت. در عوالم میان این عالم طبع تا عالم اسماء کلیه نیز خیلی از حقائق به شکلهای خاصی حضور و ظهور دارند و با احاطه بدانجا نیز میتوان خیلی از گذشته و آیندهها را دید.
علم امام در عالم ظاهر مانند علم ما میباشد و امام در این مرتبه از بسیاری از امور بیاطلاعند. واقعا نمیدانند فلان شخص کجاست و فلان شخص چه کرده و چه میکند و حتی ممکن است گاهی وسیله شخصی خویش را گم کنند و جایش را ندانند. بله، تفاوت امام با ما در آنجاست که چون نفسشان اتساع یافته و مراتب دیگری دارد، میتوانند با تمرکز کردن در درون خود و سفر به اعماق نفس خود «مانند تمرکز ما برای یافتن پادرد خود» آنچه را در مرتبه ظاهر خود نمییافتند، در باطن بیابند و از آن خبر دهند. پس امام در عالم ظاهر از بسیاری از امور بیخبرند و در عالم باطن به حقیقت همه چیز واقف، و با سرّ و باطنِ همه چیز همراهند. پس هر مرتبه حکمی دارد. از اینرو اگر بخواهیم از وضعیت فعلی امام خبر بدهیم که آیا اکنون بالفعل چیزی را میدانند یا خیر؟ باید ببینیم الآن در کدام عالم سیر میکنند، تا بفهمیم الآن احاطه به آن چیز دارند یا نه».[۱۳].
حجت الاسلام و المسلمین دکتر علیزاده، در مقاله «علم امام و استقبال از مرگ» در اینباره گفته است:
«امامان معصوم (ع) بر حسب مقام امامت خویش کاملترین انسان و مظهر تام اسماء و صفات الهی بوده و به اذن خداوند نسبت به بسیاری از امور که بر مردم مخفی است، علم داشتهاند؛ امّا باید توجه نمود که این قسم از علم امام (ع) تأثیری در عمل و ارتباطی با تکالیف او ندارد؛ زیرا این علم از قبیل اموری است که قضای الهی به آنها تعلق گرفته، و حتمی الوقوع میباشند و بر این اساس، تکلیفی به چنین علمی تعلق نمیگیرد و همچنین به خواست و اراده امام (ع) قابل تغییر نمیباشد؛ به جهت اینکه تکلیف و خواست و اراده در افعال ممکن چیزی که وقوعش امکان دارد و با قید امکان تعلق میگیرد؛ مثلاً انسان میتواند امری را که امکان شدن و نشدن دارد، اراده کند و برای خود مقصد و هدف قرار دهد و برای تحقق بخشیدن به آن تلاش کند، امّا اگر فعلی قضاء حتمی است حادثهای است که علم و اراده خدا بر آن تعلق گرفته و حتما باید واقع شود و به هیچ عنوان قابل تغییر و تبدیل نیست، اراده و تکلیف به آن تعلق نمیگیرد؛ زیرا اراده و عدم اراده و قصد و عدم قصد انسان کمترین تأثیری در آن از آن جهت که شدنی است ندارد و بر این اساس، میتوان گفت که علم امام علی (ع) و امامان (ع) دیگر به شهادتشان از این قبیل بوده است و چون قضاء حتمی الهی به آن تعلق گرفته، اراده و قصد آنان در آن تأثیری نداشته و همیشه متعلق قضای الهی، و مشیت او مورد رضای امام (ع) بوده است؛ چنانکه از امام حسین (ع) نقل میشود که در روز عاشورا فرمود: «اِلهي رِضا بِقَضائِك»[۱۴]»[۱۵].
۹. آقای شیخزاده (پژوهشگر جامعة المصطفی العالمیة)؛
«در پاسخ میتوان گفت که عدم استفاده از آن به جهت یکی از موارد زیر بوده:
استفاده شخصی بدون اذن الهی ممنوع: زیرا خداوند اجازه نداده که جز در موارد خاص از آن بهره گیرند.
خارج شدن از الگو: اگر معصومین در مسائل شخصی و رفع احتیاجات خصوصی خود از علم غیب استفاده کنند دیگر الگوی مردم نخواهد بود و تبلیغات آنها بیاثر میشود زیرا کسی که مثلاً مردم را به صبر در برابر مشکلات فرا میخواند و خودش در اندک مشکل شخصی از علم غیب استفاده کند چگونه میتواند سرمشق باشد.
علم غیب منبع درآمد نیست: یکی از توقعات نابجای که مشرکان از پیامبر داشتند این بود که میخواستند از علم غیبپیامبر برای رسیدن به منافع اقتصادی مانند ارزانی و گرانی استفاده و از ضرر مالی اجتناب کنند. چنانکه مرحوم مطهری میفرماید: «اگر پیامبرمیگویدغیب نمیدانم و اگر غیب میدانستم پولی فروانی از این راه کسب کرده بودم... میخواهد منطق مشرکان را بکوبد که غیب دانستن در حد معجزه و برای منظور خاص و وحی الهی است اگر غیب دانستن یک امر پیش خودی بود و برای هر منظوری میشد آن را به کاربرد و وسیلهای بود برای جیب پرکردن به جای آنکه نرخها را به شما اعلام کنم که جیب شما پر شود جیب خود را پر میکردم.
نقض غرض: عمل معصوم (ع) به علم غیب موجب نقض غرض وجدانشدن خبیث از طیب است.
اصولاً علم و عمل و اعلام سه مرحلهاند که باهم ارتباطـی ندارند زیرا علم به چـیزی ملازمه با عمل نداشته و اعلام آن هم ضرورتی ندارد بلکه مقتضی و مانع باید رعایت گردد»[۱۶].
«گاهی ممکن است طبق دستور خاص خداوند از آن علم ملکوتی به منظور معجزه نبی (ص) یا کرامت وصی (ع) استفاده شود که چنین بهرهوری مختص به صورت اذن الهی است. ایشان در پاسخ به این سؤال که چرا امام و نبی از علم غیب خود به صورت کامل استفاده نمیکنند؟ میفرمایند: پیامبر (ص) گاهی باید به علم غیب خود عمل کند نه همیشه. برای توجیه اینکه چگونه آن حضرت با آگاهی از واقع، به ظاهر عمل میکند، لازم است به این نکته عنایت شود که در محضر خدای سبحان نیز گناه رخ میدهد؛ ولی خدا گناهکار را رسوا نمیکند، مگر مصلحتی باشد؛ با آنکه اگر خدا میخواست، جلو گناهکار را میگرفت و همه اهل زمین یکسره ایمان میآوردند. چون مردم را با جبر به بهشت بردن، مطلوب نیست؛ همچنین اگر پیامبر (ص) برابر علم غیبی که خداوند به وی عطا کرد با امت رفتار میکرد آنان مجبور به انجام دستور و مضطر به ترک معاصی میشدند و چنین وضعی مطلوب خداوند نیست وگرنه خودش چنین میفرمود. بر این اساس، معصومان (ع) نیز جز در مواردی، به علم غیب خود عمل نمیکردند و پردهها را کنار نمیزدند تا شاید گناهکار آزادانه برگردد و راه حق را برگزیند. شخصی در خانه امام باقر (ع) را زد و کنیز آن حضرت در را باز کرد. وی برخوردی ناشایست با کنیز داشت؛ آن گاه اجازه ورود خواست حضرت امام باقر (ع) از درون اتاق با صدای بلند اجازه داد، سپس فرمود:" لَئِنْ ظَنَنْتُمْ أَنَ هَذِهِ الْجُدْرَانَ تَحْجُبُ أَبْصَارَنَا كَمَا تَحْجُبُ أَبْصَارَكُمْ إِذَنْ لَا فَرْقَ بَيْنَنَا وَ بَيْنَكُمْ " آری اگر بنا بر پردهدری که نوعی از تعذيب است و نیز کیفردهی از راه علم غیب بود، جنبندهای بر روی زمین ایمن نمیماند: ﴿ وَلَوْ يُؤَاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِمَا كَسَبُوا مَا تَرَكَ عَلَى ظَهْرِهَا مِن دَابَّةٍ وَلَكِن يُؤَخِّرُهُمْ إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى ﴾[۱۷][۱۸].
از نظر استاد علم غیب کاربرد کلامی دارد و به استناد آن جریان اعجاز، کرامت و مانند آن استقرار مییابد و از ادله فقهی محسوب نمیشود که همراه با تکلیف باشد، لذا با وجود علم غیب به شهادت خود، به عمل اقدام میشود و نمیتوان گفت که اگر حضرت امیرمؤمنان (ع) عالم به حادثه سحر نوزدهم ماه مبارک بود چرا به مسجد رفت و مانند آن[۱۹]. بیان استاد علاوه بر دیدگاه علامه طباطبایی ناظر به تبصرههایی است که محدوده استفاده معصوم از علم غیب را بر میشمارند و مکمل دیدگاه علامه طباطبایی است»[۲۰].
پژوهشگران وبگاه پرسمان، در پاسخ به این پرسش آوردهاند:
«در مورد علم امامان (ع) نکاتی را باید مد نظر قرار داد: یکم: پیامبر (ص) و ائمه اطهار (ع) در مسائل عادی، فردی و امور اجتماعی، موظّف به استفاده از علم عادی بودهاند. از این رو همواره در این گونه مسائل، از طرق معمولی تحقیق و کسب آگاهی نموده و بر اساس برآیندهای آن عمل میکردند. سر این مسأله نیز آن است که آنان الگوی بشریتاند و اگر در مسیر زندگی و حرکتهای اجتماعی، راهی غیر از این بپویند، دیگر جنبه اسوه بودن خود را از دست خواهند داد و جهانیان به بهانه آن که آنان با علم لدنی عمل میکردهاند، از حرکتهای سازنده، انقلابی و اصلاحی باز خواهند ایستاد. دوم: برخی بر این عقیدهاند که علم غیب برای پیامبر (ص) و امامان (ع) شأنی است؛ یعنی، چنان نیست که همواره هر چیزی را بالفعل بدانند؛ بلکه اگر بخواهند از طریق غیبی بدانند، خواهند دانست و یا اگر خدا بخواهد، علم چیزی را در اختیار آنان قرار خواهد داد. سوم: علم غیب گاهی به واقع محتوم و تغییر ناپذیر تعلق میگیرد. بنابراین بعضی از چیزهایی که پیامبر (ص) و امامان (ع) از طریق غیبی میدانند، همان چیزی است که حتما واقع خواهد شد؛ مانند کسی که از عمارت بسیار بلندی پرتاب گردیده و در بین راه میداند که به سرعت به زمین اصابت خواهد کرد. این گونه آگاهی چیزی نیست که با آن بتوان تغییری ایجاد نمود و سرنوشت چیزی را تغییر داد. به عبارت دیگر، گاهی علم به صورت تعلیقی و شرطی است؛ مثل اینکه انسان بداند اگر از منزل بیرون رود تصادف خواهد کرد. این قضیهای شرطی است و فرد ممکن است با بیرون نرفتن از منزل، خود را حفظ کند؛ ولی اگر بداند که در روز معینی فلان حادثه برای او اتفاق خواهد افتاد و چیزی اختیاری در دگرونی آن دخیل نیست، آیا باز هم خواهد توانست از بروز آن جلوگیری نماید؟ علم ائمه به بسیاری از امور مانند کیفیت شهادت خود و ... میتواند از این نوع نیز تفسیر شود»[۲۱].
«معصوم (ع) به اذن خدا از غیب باخبر است و از همه آنچه در مصالح امت اسلامی دخالت دارد، آگاه است. با این حال، باید توجه داشت که: سنت خداوندی چنین اقتضا میکند که معصومان (ع) هم، مانند انسانهای دیگر، آزموده شوند و مورد امتحان واقع گردند. بنابراین، نباید بی حساب و در هر موردی بهویژه در پی منافع شخصی از این علم استفاده کنند و به بیان دقیقتر در پارهای موارد مثل امور شخصی یا موارد اجتماعی که باید نقش الگویی از نظر روش برای دیگران داشته باشند به استفاده از این علم مأمور نیستند و باید بر اساس علم ظاهری و معمولی عمل نماید. مثلا اگر فردی چیزی را از او سرقت کرد باید به دادگاه و نزد قاضی رود و شاهد و دلیل برای مدعای خود اقامه نماید، دقیقا همان کاری را که امام علی (ع) در مورد مرد یهودی که افسار اسب او را دزدیده بود، انجام داد و نباید از علم غیبی خود در این مورد استفاده کنند. البته گاه برای یاری دین خدا از غیب کمک میگرفتند ولی اصل بر این بود که در جریان امور عادی از علم غیب استفاده نکنند. در واقع، آنان به اذن و اراده خداوند است که از علم غیب آگاه میشوند و موقع و چگونگی استفاده از آن نیز به خواست و اراده خداوند است. از سوی دیگر، علم غیب تکلیف آور نیست؛ یعنی اگر انسان از راه شرایط حجت و مانند آن، تحصیل علم کرد، در برابر آن تکلیف دارد و باید آن را بهکار گیرد و به دیگران نیز آموزش دهد؛ اما علم بهدست آمده از ناحیه غیب تکلیف آور نیست و دارنده مکلف نیست از آن استفاده نماید و به دیگران نیز منتقل نماید»[۲۲].
پژوهشگران وبگاه راسخون، در پاسخ به این پرسش آوردهاند:
«این سؤال دو پاسخ دارد:
پاسخ اول این است که اصولا امامان الگو هستند یعنی بندگان از آنها تبعیت کنند. اگر با توجه به علم غیب خود، از تکلیفی که بر گردن دارند سر باز زنند که دیگر نمیتوانند الگو باشند. مردم به غیر از معصومین میتوانند بر اساس ظاهر حرکت کنند و معصومین علم غیب خود را باید در این مسیر ظاهری قرار دهند. حضرت علی (ع) هنگامی که مالک اشتر را به مصر فرستادند فرمودند: بر توست آن چیزی که به عنوان یک عیب ظاهر شده آن را تطهیر کنید و خدا حکم میکند نسبت به آن چه که بر تو غایب است. دستور اسلام بر ظاهر عمل کردن است که بسیاری از قواعد فقهی هم براساس ظاهر شکل گرفته است. لذا امام باید طبق ظاهر عمل کنند تا بتوانند الگوی مردم باشند.
پاسخ دوم هم این است که امام واقف به شهادت خود بودند و لذا علم غیبشان هم اگر به کار گرفتند به نقطهای آن را متوجه کردند که آن نوع شهادت تأثیر گذار نه یک شهادت منفعل باشد. حالا این سؤال پیش میآید که این خلاف حکمت خدا نیست؟ علم غیب را فقط در زمینههایی که شکل دهندهی به رفتارهایی است که میتواند برای مردم الگو باشد، از آن استفاده نمیکردند. ولی در مواردی هم اینطور نبود. مثلا بیان احکام، ارائه کرامات، خلق معجزات. علم غیب مبنای شکل گیری حداکثر کمالات برای امامان بود. بنابراین از علم غیب حداکثر استفاده را در بعضی موارد میکردند»[۲۳].
«در این باره باید گفت که معصوم (ع)، علم غیب دارد و با اجازۀ پروردگار از حقایق موجود در جهان هستی با خبر میشود. این نوع دانش، رویدادهای گذشته، حال و آینده را دربر میگیرد. در علم به اسرار غیبی، خطا و تغییر راه ندارد. در حقیقت، این علم معصوم (ع)، آگاهی به قضای حتمی پروردگار است؛ یعنی دانستن آنچه اتفاق میافتد. ولی چون انسان معصوم (ع) میداند که این قضای الهی بر طبق مصلحت و حکمت است، تسلیم محض آن میشود.
آری، امام (ع) دارای علم غیب است؛ ولی از سوی دیگر، رهبر و راهنمای مردم است. بنابراین باید به گونهای زندگی کند که دیگران بتوانند، او را سرمشق خود قرار بدهند. اگر بنا بود (...) امامان (ع)، برای حلّ مشکلات و موانع، از چیزی کمک بگیرند که مردم آن را در اختیار ندارند، دیگر نمیتوانستند الگویی برای زندگی پیروانشان باشند و آنان را به بردباری، تلاش، جهاد و ... فرا بخوانند. بنابراین، پیشوایان معصوم (ع)، همواره از ابزارهای طبیعی بهره میبرند و از امور خاص، برای پیروزی خویش مدد نمیگیرند؛ مگر در موارد استثنایی، مثل حفظ دین و عزت آن، حفظ ایمان مردم و هدایت انسانها.»[۲۴]
↑ و اگر خداوند مردم را به آنچه کردهاند فرو میگرفت هیچ جنبندهای را بر پشت زمین وا نمینهاد اما تا زمانی معیّن (مرگ) آنان را پس میافکند؛ سوره فاطر، آیه: ۴۵.