بحث:نیاکان پیامبر خاتم

Page contents not supported in other languages.
از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

ابوالقاسم محمد بن عبدالله بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبد مناف بن قصی بن کلاب بن مره بن کعب بن لوی بن غالب بن فهر بن مالک بن النضر بن کنانة بن خزیمة بن مدرکة بن الیاس بن معز بن نزار بن معد بن عدنان[۱]. روایتی را ابن عباس از پیامبر(ص) نقل کرده است، که هر موقع نسبت آن حضرت به عدنان رسید، نباید از او تجاوز کرد؛ زیرا خود آن حضرت، هنگامی که نام نیاکان خود را بیان می‌نمود، از عدنان تجاوز نمی‌کرد و دستور می‌داد دیگران هم از شمردن باقی تا اسماعیل خودداری کنند و نیز می‌فرمود آن‌چه در میان اعراب در این قسمت معروف است درست نیست. پیامبر(ص) فرمود: «إِذَا بَلَغَ نَسَبِي إِلَى عَدْنَانَ فَأَمْسِكُوا»[۲]. مرحوم علامه مجلسی فرموده است که: اجماع علمای امامیه، منعقد گردیده است به آنکه پدر و مادر حضرت رسول(ص) و جمیع اجداد و جدات آن حضرت تا آدم(ع) همه مسلمان بوده‌اند. نظر به این که آشنایی با زندگانی همه اجداد پیامبر(ص) در ارتباط با مکه چندان ضروری به نظر نمی‌رسد، از این رو برخی از اجداد پیامبر(ص) که مرتبط با خانه خدا هستند، مورد ملاحظه و توجه قرار گرفته، از شرح حال جد پنجم پیامبر(ص)، آغاز می‌کنیم: کلاب جدّ پنجم پیامبر؛ همسر رکلاب پس از فوت شوهرش به همسری «ربیعه» درآمد. فرزند کلاب «زید» نام داشت، همراه مادرش به سرزمین «ربیعه» (شام) منتقل شدند. چون زید از سرزمین پدرانش دور شد، او را «قُصی» نامیدند.

قصی جدّ چهارم پیامبر(ص): قُصی وقتی در خانه ربیعه به سن جوانی رسید، به مکه بازگشت. اولین قبیله‌ای که بر مکه تسلط یافت، «جرهم» بود که پدرانشان داماد قبیله جرهم بودند. پس از آن، قبیله «خزاعه»، قبیله جرهم را به خاطر بی‌حرمتی به کعبه و حرم، از مکه بیرون راندند و بر مکه مسلط شدند. قصی زیر سلطه آنان نرفت و پس از جنگ و درگیری و داوری برخی از افراد، قبیله خود (قریش) را در مکه به قدرت رساند و بسیاری از مناصب کعبه را به دست گرفت، بدین جهت او را «مُجَمَّع» نامیدند. او دارای فرزندانی شد به نام‌های: «عبد مناف»، «عبدالدار»، «عبد العزی»، «عبد قصی». و قصی نخستین کسی است که قریش را به عزت و شرف رسانید. عبد مناف جد سوم پیامبر(ص)؛ او پس از فوت پدرش، سروری قریش را به دست گرفت. عبد مناف دارای فرزندانی شد به نام‌های: مطلب، هاشم و عبد شمس (جد بنی‌امیه) که دو تای آخری با هم دوقلو بودند.

هاشم جدّ دوم پیامبر(ص)؛ پس از فوت عبد مناف میان فرزندان وی (هاشم، مطلب و عبد شمس) از یک سو و پسر عموهایش؛ یعنی فرزندان عبدالدار از سوی دیگر اختلاف درگرفت و این مقدمه نزاع‌های خونین میان قبایل قریش گردید، که پس از داوری داوران، سقایت حاج به هاشم سپرده شد. «اُمَیه»، فرزند «عبد شمس» به عموی خود «هاشم» حسد ورزید و با او مخالفت کرد؛ لذا از عموی خود خواست پیش کاهن بروند و هر یک مورد تأیید قرار گرفتند زمام امور را به دست گیرند و شرط کردند که هر کدام محکوم شد، اولاً صد شتر در روزهای حج قربانی کند و ثانیاً فرد محکوم ده سال از مکه بیرون رود. از قضا هاشم مورد تأیید کاهن قرار گرفت و امیه مجبور شد از مکه بیرون رود؛ لذا به شام رفت. آثار حسادت او در فرزندانش نیز ظاهر شد و به همین اساس بنی‌امیه در شام نفوذ داشتند. هاشم در یثرب با زنی از قبیله خزرج ازدواج کرد؛ یکی از شرایط ازدواج این بود که هنگام وضع حمل باید در خویشان خود باشد؛ لذا هنگام زایمان، هاشم او را به یثرب آورد و پسری از او به دنیا آمد که نامش را «شیبة الحمد» نهادند. چون هاشم از دنیا رفت برادرش «مطلب» سرپرستی برادرزاده‌اش را بر عهده گرفت و او را از یثرب همراه خود به مکه آورد، مردم مکه خیال می‌کردند او غلام مطلب است؛ لذا او را عبدالمطلب نامیدند. عبدالمطلب جد اول پیامبر(ص)؛ وی پس از فوت پدرش به سروری قریش رسید، عبدالمطلب در قریش از عظمت ویژه‌ای برخوردار بود، به طوری که تا آن زمان کسی به پایه او نرسیده بود. بیشتر سنت‌های نیکوی او مثل وفای به نذر، پرداخت خمس، قطع دست دزد، حرمت ازدواج با محارم، نهی از زنده به گور کردن دختران و... به امضای اسلام رسید. پیامبر(ص) فرمود: خداوند عبدالمطلب را روز قیامت در سیمای پیامبران و هیبت پادشاهان محشور می‌کند. عبدالمطلب دارای فرزندانی شد که معروف‌ترین آنها عبارتند از: عبدالله، ابوطالب، عباس، حمزه، ابولهب و حارث[۳].[۴]

پانویس

  1. سیره ابن هشام، ج۱۰۲، ص۲.
  2. منتهی الامال، ج۱، ص۲۵.
  3. سرزمین یادها و نشان‌ها، محمد فرقانی، ص۳۶.
  4. تونه‌ای، مجتبی، محمدنامه، ص ۸۳.