بشر حافی در تاریخ اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

آشنایی اجمالی

ابو نصر بشر بن حارث بن عبدالرحمان معروف به حافی از اکابر صوفیه متقدم و از زهاد معروف و از علمای حدیث، در دهکده‌ای نزدیک مرو به نام عابر سام متولد شد. سپس به بغداد رفت و در آنجا ساکن شد[۱].

بشر حافی اوائل عمرش را به بطالت و لهو و لعب می‌گذراند و حتی شغل حرام داشت. درباره توبه وی و علت آن دو نقل وجود دارد.

اول: روزی امام موسی کاظمS از مقابل خانه بشر می‌گذشت. آواز غنا و‌ سازی شنید و کنیزکی بر در خانه دید. پس پرسید: که ای کنیز! صاحب تو آزاد است یا بنده؟ کنیز گفت: آزاد است. حضرت فرمود: راست گفتی اگر او بنده بود، بندگی می‌کرد و درباره خدای تعالی می‌اندیشید.

آن کنیزک به اندرون خانه رفت و ماجرا را به بشر گفت. بشر از آن کلام بیدار شد و با پای برهنه از خانه بیرون آمد و دنبال امام رفت. وقتی به آن حضرت رسید، خود را در قدم او انداخت و به دست او توبه کرد. از آنجا که پس از آن، همیشه پای برهنه راه می‌رفت به بشر حافی ملقب شد[۲].

دوم: در سبب توبه وی می‌نویسند که روزی در راه کاغذی یافت که کلمه الله را روی آن نوشته بودند. او آن کاغذ را برداشت، عطری خرید و با آن، کاغذ را خوشبو کرد و سپس در سوراخ دیواری نهاد. وقتی به خانه رفت و خوابید در خواب دید که هاتفی آواز می‌دهد که ای بشر! نام مرا خوشبو کردی و ما نام تو را در دنیا و آخرت خوشبو می‌کنیم[۳].

عبدالرحمان بن ابی حاتم می‌گوید: به من خبر رسید، بشـر حـافی گفت: پیغمبرa را به خواب دیدم. گفت: میدانی که خدای تو را چرا از اقران تو بزرگ‌تر قرار دارد؟ گفتم: نه یا رسول الله! گفت: زیرا از سنت، متابعت کردی و نیکان را حرمت داشتی و برادران را نصیحت کردی و یاران مرا و اهل بیت مرا. اینها تو را به منزلت ابرار رسانیدند[۴].

بشر حافی از علمای حدیث بود ولی در صدد نقل روایتی برنیامد[۵]. او از ارادتمندان اهل بیت(ع) بود و علت سعادت خود را دوست داشتن ایشان می‌داند.

ابن ندیم، کتاب الزهد را به او نسبت می‌دهد[۶].

سرانجام، او در سال ۲۲۷ه‍.ق وفات کرده محل دفن او مشخص نیست؛ گروهی آن را در بغداد، گروهی در شوشتر و برخی در مرو می‌دانند[۷].[۸]

منابع

پانویس

  1. روضات الجنات، ج۲، ص۳۳۳.
  2. احسن التراجم لاصحاب الامام موسی کاظمS، ج۱، ص۹۷ و مجالس المؤمنین، ج۲، ص۱۲.
  3. ترجمه رساله قشیریه، ص۳۲.
  4. ترجمه رساله قشیریه، ص۳۳.
  5. تذکرة الاولیاء، ص۳۰.
  6. ابن ندیم، فهرست، ص۳۴۴.
  7. مجالس المؤمنین، ج۲، ص۱۴؛ هدیة الاحباب، ص۱۴۰، ریحانة الادب، ج۲، ص۱۶؛ نفحات الانس، ص۴۸.
  8. قریشی، سید حسن، اصحاب ایرانی ائمه اطهار، ص 168-170.