جاهل قاصر و مقصر
مقدمه
- دو تقسیم برای "جهل" صورت میگیرد: یکی "جهل بسیط" و "جهل مرکب" که در جای خود به آن پرداخته خواهد شد. تقسیم دیگر عبارت است از: "جاهل قاصر" و "جاهل مقصر".
- تفاوت میان این دو اصطلاح اینکه:
- جهل بسیط و جهل مرکب بیشتر در مباحث فلسفی و منطقی طرح میشود؛ اما جاهل قاصر و مقصر به صورت مستقیم به گستره علم کلام و اخلاق مرتبط است.
- اولی مصدر و دومی اسم فاعل است. پس مَقسَم در جهل بسیط و مرکب، خود عنوان جهل است؛ اما در جاهل قاصر و مقصر، شخصِ مکلَّف است.
مفهوم جاهل قاصر و مقصر
- جاهل بر دو قسم است: "قاصر" و "مقصر". قاصر به معنای کوتاه و مقصر به معنای کوتاهیکننده است. هرگاه کسی چیزی را نمیدانست و جرمی را مرتکب شد، اگر علت این کار و عدم اطلاع، قصور، یعنی دست نارسی او به کسب آگاهی باشد، او تقصیر ندارد، و گویی راهی غیر از این نداشته است. این شخص، "جاهل قاصر" است.
- اما اگر انسان چیزی را دانسته و فهمیده است؛ اما به خاطر هوا و هوس و نفسپرستی، علیرغم آنچه خودش میداند و میفهمد عمل میکند، این شخص "جاهل مقصر" است.
قرآن و اصطلاح جهل
- اصطلاح "جاهل" ریشه قرآنی دارد؛ ولی نه با عنوان قاصر و مقصر. تعبیر قرآن از این اصطلاح، گونه دیگری است از قبیل: "المستضعفین" که به معنای ضعیف شمردهشدگان، دستنارسان و ناتوانان[۱].
- در قرآن کریم، آیه ﴿مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ﴾[۲]، تعبیر دیگری از جاهل است. چنین اشخاصی ممکن است مسلمان نباشند و حتی نام اسلام را نشنیده و یا در بعضی مناطق و حکومتها اصلاً اجازه نیافتهاند که نام دین و خدا را بشنوند. اینان به یک معنا کافرند، یعنی مسلمان نیستند؛ اما نمیتوان چنین کسانی را "کافر معاند" و "کافر جاحد" نامید. کافر معاند به معنای فردی است که اسلام بر او عرضه شده و او آموزههای آن را فهمیده است؛ ولی به خاطر اینکه منفعت و جاهطلبی و تعصبش اقتضا نمیکند، در مقابل حق ایستاده است[۳]»[۴].
قاصر در فرهنگ مطهر
“قاصر”، یعنی کوتاه و “مقصّر” یعنی کوتاهی کننده. اگر کسی چیزی را نمیدانست و یا جرمی را مرتکب شد، یک وقت علّت این کار قصور یعنی دستنارسی و کوتاهی است، یعنی او تقصیر ندارد، مقصّر نیست و راهی غیر از این نداشته است[۵]؛ و یک وقت او مقصّر است و آن، وقتی است که انسان یک چیزی را دانسته و فهمیده، امّا به خاطر هواپرستی و نفسپرستی، علیرغم آنچه خودش میداند و میفهمد عمل میکند[۶].[۷]
منابع
پانویس
- ↑ ﴿إِنَّ الَّذِينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ ظَالِمِي أَنْفُسِهِمْ قَالُوا فِيمَ كُنْتُمْ قَالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِي الْأَرْضِ قَالُوا أَلَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فِيهَا فَأُولَئِكَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَسَاءَتْ مَصِيرًا﴾ «از کسانی که فرشتگان جانشان را در حال ستم به خویش میگیرند، میپرسند: در چه حال بودهاید؟ میگویند: ما ناتوان شمردهشدگان روی زمین بودهایم. میگویند: آیا زمین خداوند (آنقدر) فراخ نبود که در آن هجرت کنید؟ بنابراین، سرای (پایانی) اینان دوزخ است و بد پای» سوره نساء، آیه ۹۷.
- ↑ «و دیگرانی هستند که وانهاده به فرمان خداوندند» سوره توبه، آیه ۱۰۶.
- ↑ مطهری، آشنایی با قرآن، ج۴، ص۱۴۵ - ۱۴۴.
- ↑ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۹۳-۹۴.
- ↑ مثلاً شما یک دهی را در میان کوههای دورافتاده که کمتر پای مردم شهری به آنجا میرسد و کمتر پای مردم به آنجا به شهر میرسد در نظر بگیرید. اگر در آنجا از یک جوان مثلاً بیست ساله، یکی از مسائل شکیات با سهویات یا مسألهای در باب روزه با خمس بپرسید میبینید خیره به شما نگاه میکند که این چه میگوید؟ چه بسا هست که این مسائل اساساً در عمرش به گوش او نخورده و اصلاً متوجه نشده که چنین چیزهایی هم هست، به یک چنین آدمی «قاصر» میگویند چون این بیچاره تقصیری ندارد، از اولی که چشم به این دنیا باز کرده خودش را در همین محیط دیده، در خانوادهای بود که در آن اصلاً نماز و روزهای وجود نداشته، تا وقتی که بزرگ شده و به سن بلوغ رسیده است و بعد دنبال همان کاری رفته که پدر و مادرش رفته بودند؛ که او را آگاه کند. از نظر قوانین به اصطلاح مدنی و دولتی هم، دولت مؤاخذه از یک چنین افرادی را ندارد، زیرا او چیزی نمیداند و اساساً اسم «قانون مدنی» هم در عمرش به گوشش نخورده است.
- ↑ آشنایی با قرآن، ج۴، ص۱۴۴.
- ↑ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۶۲۵.