حسن و قبح عقلی در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

حسن و قبح عقلی و اقسام آن

حسن و قبح به سه معنا به کار رفته است:

  1. حسن به معنای ملایمت و سازگاری با طبع انسان و قبح به معنای ناملایم بودن با طبع آدمی[۱].
  2. حسن و قبح به معنای کمال و نقص[۲].
  3. حسن به معنای ویژگی‌های مثبت و نیکی افعال که موجب مدح فاعل است و قبح به معنای خصوصیت‌های منفی و زشتی است که از افعال درک می‌کند، به گونه‌ای که انجام دهنده آن را مذمت می‌کند[۳]؛ یا به تعبیر دیگر حسن به معنای استحقاق ثواب و قبح به معنای استحقاق عقاب است[۴]. محل اختلاف میان اندیشمندان اسلامی، تنها معنای سوم است[۵].

دو بینش متفاوت در خصوص حسن و قبح عقلی به معنای سوم در افعال وجود دارد: شیعه و متقدمان از معتزله که به عدلیه معروف‌اند از مبنای عقلی تحسین و تقبیح دفاع کرده‌اند و بر این باورند که افعال انسان به خودی خود و بدون اینکه شارع درباره آن اظهار نظری کرده باشد، دارای حسن و قبح عقلی‌اند[۶]. از این رو هرگاه شارع فعلی را دارای مصلحت شدید و ضروری بداند، آن را واجب می‌شمارد و وقتی که قبح شدیدی را در فعلی ملاحظه کند، آن را حرام خواهد کرد[۷]. در برابر، اشاعره و معتزلیان متأخر مبنای عقلی تحسین و تقبیح را نپذیرفته‌اند[۸] و معتقدند صرف‌نظر از حکم شرعی، افعال انسان حسن و قبح ندارند[۹]و در حقیقت آنچه نیکی و بدی، زیبایی و زشتی را در افعال پدید می‌آورد، حکم شارع به حسن و قبح آنهاست؛ از این رو بازگشت حسن و قبح افعال به یک امر واقعی نخواهد بود، بلکه امری اعتباری و منوط به وضع شارع است؛ یعنی هرگاه شارع به چیزی امر کند، نیکو و هرگاه از چیزی نهی کند، قبیح و بد می‌شود[۱۰].

امام خمینی ادراک حسن و قبح را به کمک قوه عقل ممکن دانسته[۱۱]و حکم عقل به حسن عدالت و احسان و قبح ظلم و غصب را از همین قبیل برشمرده است[۱۲]. ایشان همچنین در بحث از قبیح بودن دروغ، آن را دارای قبح ذاتی دانسته و بر این باور است که در صورت تزاحم با امری که قبیح‌تر است، دروغ‌گویی بر قبح ذاتی خود باقی خواهد ماند؛ زیرا عقل قبح آن را اقتضایی نمی‌بیند، بلکه قبح آن فعلی است[۱۳]و ادله نقلی را که درباره حکم عقل وارد شده باشند، ارشاد به حکم عقل دانسته است[۱۴]. ایشان در اتصاف بعضی از قبایح عقلی و اتصاف فاعل به آن (قبح فاعلیعلم به قبح را شرط می‌داند؛ اما بر این باور است که حرمت شرعی آن به نفس عناوین واقعی تعلق گرفته و علم تنها طریق به آن است[۱۵].[۱۶]

منابع

پانویس

  1. وحید بهبهانی، محمدباقر، الفوائد الحائریه، ص۳۶۴؛ سبحانی، جعفر، الرسائل الأربع، ج۱، ص۱۴.
  2. مظفر، محمدرضا، اصول الفقه، ج۲، ص۲۷۲؛ سبحانی، جعفر، الرسائل الأربع، ج۱، ص۱۵.
  3. وحید بهبهانی، محمدباقر، الفوائد الحائریه، ص۳۶۴؛ مظفر، محمدرضا، اصول الفقه، ج۲، ص۲۷۳-۲۷۴.
  4. سبحانی، جعفر، الرسائل الأربع، ج۱، ص۱۵.
  5. مظفر، محمدرضا، اصول الفقه، ج۲، ص۲۷۵.
  6. علامه حلی، کشف المراد، ص۳۰۳؛ مظفر، محمدرضا، اصول الفقه، ج۲، ص۲۶۸.
  7. صدر، سیدمحمدباقر، بحوث فی علم الاصول، ج۴، ص۵۷؛ حسینی میلانی، سیدعلی، تحقیق الاصول، ج۳، ص۱۰۹.
  8. میرزای قمی، القوانین المحکمة فی الاصول، ج۳، ص۱۰؛ نایینی، میرزا محمدحسین، فوائد الاصول، ج۳، ص۵۷.
  9. جرجانی، سیدشریف، شرح المواقف، ج۸، ص۱۸۱- ۱۸۶؛ وحید بهبهانی، محمدباقر، الفوائد الحائریه، ص۳۶۳.
  10. نایینی، میرزا محمدحسین، فوائد الاصول، ج۳، ص۵۷؛ مظفر، محمدرضا، اصول الفقه، ج۲، ص۲۷۱- ۲۷۲.
  11. امام خمینی، انوار الهدایه، ج۱، ص۶۵؛ الطلب و الاراده، ص۷۹.
  12. امام خمینی، کتاب الطهاره، ج۲، ص۱۱۶- ۱۱۷؛ کتاب البیع، ج۳، ص۵۸۸؛ تحریر الوسیله، ج۲، ص۱۶۴.
  13. امام خمینی، المکاسب المحرمه، ۲، ص۱۱۲- ۱۱۳.
  14. امام خمینی، کتاب الطهاره، ج۱، ص۲۰۵؛ مناهج الوصول، ج۱، ص۲۸۱.
  15. امام خمینی، انوار الهدایه، ج۱، ص۲۳۱.
  16. مقیمی حاجی و سخائی‌فر، مقاله «عقل»، دانشنامه امام خمینی ج۷، ص ۳۶۶.