حکیمه دختر امام کاظم در معارف و سیره رضوی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

آشنایی اجمالی

از روایت وارده معلوم می‌گردد که این بانو در نزد امام رضا(ع) قرب و منزلت خاصی داشته است. ابن‌شهرآشوب گوید: حکیمه دختر موسی بن جعفر(ع) گفت: هنگامی که خیزران می‌خواست امام جواد(ع) را به دنیا بیاورد، امام رضا(ع) مرا طلب کرد، و گفت: ای حکیمه اکنون فرزندم متولد خواهد شد شما نزد خیزران بروید و به او کمک کنید.

امام(ع) فرمودند: او را با قابله وارد اطاقی کنید، چراغی در آنجا بگذارید و در اطاق را هم مسدود کنید، گوید: ما وارد اطاق شدیم، هنگامی که نزدیک تولد کودک شد چراغ‌ها خاموش گردید و در این حال طشتی هم مقابل او قرار داشت، من از خاموش شدن چراغ اندوهگین شدم و در این هنگام ابوجعفر در طشت قرار گرفت و یک پرده نازکی مانند پارچه او را به خود گرفته بود.

در این جا نوری از وی بلند شد و اطاق را روشن ساخت، من او را دیدم و برداشتم و در دامن خود نهادم و آن پرده را از وی دور کردم، بعد از این امام رضا(ع) آمدند و در را باز کردند، در حالی که ما فارغ شده بودیم، امام(ع) او را گرفتند و در گهواره گذاشتند و به من فرمودند ای حکیمه از او مواظبت کنید و در کنار گهواره او قرار گیرید.

او از حضرت رضا(ع) دو حدیث نقل می‌کند، او می‌گوید: هنگامی که مادر امام جواد(ع) حامله شد برای امام رضا(ع) نوشتم که کنیزت سبیکه حامله می‌باشد، امام فرمودند: آری او در فلان روز حامله شد.

هنگامی که او خواست وضع حمل کند هفت روز ملازم او باش، راوی گوید: هنگامی که آن بانو کودک خود را به دنیا آورد و بر زمین آمد، گفت: «أَشْهَدُ أَنْ لَاإِلهَ إِلَّا اللَّهُ، وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ»، روز سوم ولادت عطسه کرد و گفت: «الْحَمْدُ لِلَّهِ، وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ عَلَى الْأَئِمَّةِ الرَّاشِدِينَ».[۱]

منابع

پانویس