خیران خادم در معارف و سیره رضوی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

آشنایی اجمالی

او از موالیان امام رضا(ع) و از خادمان خاص آن جناب بوده است، همان‌گونه که از روایات معلوم می‌گردد او در خراسان همراه امام رضا(ع) بوده و آن جناب را خدمت می‌کرده است، و شیخ طوسی او را در رجال خود از اصحاب حضرت هادی(ع) ذکر می‌کند و می‌فرماید: خیران خادم از ثقات می‌باشد، و برقی نیز او را از راویان امام هادی(ع) می‌داند.

نجاشی گوید: خیران خادم امام رضا(ع) بوده و کتابی هم تألیف کرده که محمد بن عیسی عبیدی از او روایت می‌کند، و علامه حلی نیز او را در بخش اول خلاصه ذکر کرده و گفته: او از اصحاب ابوالحسن سوم می‌باشد، شیخ کشی نیز روایت‌های متعددی درباره او در رجال خود ذکر می‌کند، و ما اکنون برای استفاده خوانندگان عزیز آنها را در ذیل می‌آوریم. خیران خادم گوید: در زمان امام جواد(ع) حج به جای آوردم، و یکی از روزها خواستم نزد آن حضرت بروم. نزد یکی از خادمان که مقام ارجمندی نزد آن جناب داشت رفتم و از وی خواستم تا مرا به حضور امام برساند، وقتی که وارد مدینه شدیم گفت: خود را مهیا کنید که قصد داریم حضور آن حضرت برویم، من همراه او راه افتادم تا آن گاه که به در منزل امام(ع) رسیدیم.

او وارد منزل شد و من در کنار در منزل منتظر ماندم تا اجازه ورود داده شود، مدتی انتظار کشیدم دیدم از او خبری نیست خودم وارد شدم، او مرا دید و گفت: امام از منزل بیرون شده است، من سرگردان ماندم که چرا چنین شد در این هنگام خادمی آمد و گفت: تو خیران هستی؟ گفتم: آری من خیرانم، گفت: وارد شو من وارد شدم دیدم امام ابوجعفر(ع) بالای بامی کوتاه ایستاده است.

بعد از این خادمی آمد و فرشی در آنجا پهن کرد و امام روی آن نشست، هیبت و بزرگی او مرا فرا گرفت و اراده کردم به طرف آن جناب بروم، ابوجعفر(ع) به پله‌ها اشاره کردند و من از پله‌ها بالا رفتم و در روی آن سطح ایستادم، امام دست خود را به طرف من دراز کردند، من دست او را گرفتم و بوسیدم و به صورت خود نهادم، و همان گونه که دستش در دست من بود مرا بر زمین نشانید.

در این جا که هنوز دست من در دست او قرار داشت و هیبت او مرا فرا گرفته بود امام از من سؤالاتی کردند، ریان بن شبیب از من درخواست کرده بود هرگاه خدمت ابوجعفر(ع) رسیدی از طرف من هم به او سلام برسان و بگو برای من و فرزندانم دعا کند، من هم گفته‌های او را به امام(ع) رسانیدم، امام درباره او دعا کردند ولی از دعا کردن درباره فرزندش خودداری کردند.

بار دیگر عرض کردم ریان برای خود و فرزندش التماس دعا کرده است، امام بار دیگر او را دعا کردند ولی در مورد فرزندش سکوت نمودند، بار سوم تکرار کردم باز هم درباره فرزندش دعائی نکرد، من با او وداع کردم و هنگامی که خواستم از منزلش بیرون شوم امام آهسته سخنی گفت که من آن را نفهمیدم، خادم دنبال من روان شد تا مرا مشایعت کند، من از او پرسیدم امام چه فرمودند که من آن را خوب نشنیدم.

گفت: امام درباره فرزند ریان که شما برای او طلب دعا کردید، فرمود: این کیست که می‌خواهد خود را هدایت کند، این مرد در بلاد مشرکان متولد شده، و اکنون که از آنجا آمده است از آنها بدتر می‌باشد، هرگاه خداوند اراده کند که او را هدایت نماید هدایت خواهد کرد.

علی بن مهزیار گوید: برای خیران خادم نوشتم هشت درهم برایت می‌فرستم، آن درهم‌ها را برای من از طرسوس هدیه فرستاده‌اند و دوست نمی‌دارم بار دیگر آنها را برای صاحبش برگردانم و یا بدون امر شما در آن دخل و تصرفی بنمایم، آیا دستور می‌دهی آنها را قبول کنم و یا برگردانم، اینک هر چه نظر می‌دهی عمل می‌کنم، او برای من نوشت هدیه آنها را قبول کن؛ زیرا رسول خدا(ص) هدایای یهود و نصاری را قبول می‌کردند.

در حدیث دیگری از خیران روایت شده که او گفت: برای امام(ع) نوشتم: مردی نزد ما می‌آید و حق شما در گردن اوست، و او هم می‌داند که حق با شما می‌باشد، او از من سؤال می‌کند با او چگونه معامله نمایم، من عقیده دارم باید وجوه بریه را از آنها در نهانی بگیریم، امام در پاسخ نوشتند هرگونه میخواهی عمل کن رای تو رای من می‌باشد، هرکس از تو اطاعت کند مانند این است که از من اطاعت کرده باشد.

او یک حدیث از امام رضا(ع) روایت می‌کند، خیران گوید: مردی در خراسان از امام(ع) پرسید ای سید من اگر حادثه‌ای پیش آمد به کجا بروم فرمودند: به ابوجعفر رجوع کن، خیران گوید: مثل این که این مرد از صغر سن امام جواد تعجب کرد، و لذا امام رضا(ع) فرمودند: خداوند عیسی بن مریم را صاحب شریعت کرد در حالی که از فرزندم ابوجعفر کوچک‌تر بود.[۱]

منابع

پانویس