دیدگاه «هانتینگون» در رابطه با پایان تاریخ چیست؟ (پرسش)

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
دیدگاه «هانتینگون» در رابطه با پایان تاریخ چیست؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ مهدویت
مدخل اصلیمهدویت
تعداد پاسخ۱ پاسخ

دیدگاه «هانتینگون» در رابطه با پایان تاریخ چیست؟ یکی از پرسش‌های مرتبط به بحث مهدویت است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی مهدویت مراجعه شود.

پاسخ نخست

سید جعفر موسوی‌نسب

حجت الاسلام و المسلمین سید جعفر موسوی‌نسب، در کتاب «دویست پرسش و پاسخ پیرامون امام زمان» در این‌باره گفته است:

«ساموئل هانتینگتون نظریه‌‌‌پرداز غربی در رابطه با پایان تاریخ می‌گوید:

  1. تقابل و درگیری عمده بین ملت‌ها و گروه‌ها در آینده، فرهنگ‌ها و تمدن‌های مختلف است نه ایدئولوژی و اقتصاد.
  2. تمدن‌های زنده جهان هشت تمدن است: تمدن غرب، کنفوسیوسی، ژاپنی، اسلامی، هندو، اسلاو، ارتدکس و تمدن آمریکای لاتین.
  3. برخورد تمدن‌ها اساسی است و تغییرناپذیر.
  4. خودآگاهی تمدنی در حال افزایش است.
  5. رفتار غرب موجب رشد خودآگاهی تمدنی دیگران گردیده است.
  6. خصومت ۱۴۰۰ ساله اسلام و غرب در حال افزایش بوده و روابط میان تمدن اسلام و غرب آبستن حوادث خونین است.
  7. سرانجام تمدن اسلام و کنفوسیوسی در کنار هم رودرروی تمدن غرب قرار خواهد گرفت.

نتیجه: درگیری تمدن‌ها آخرین مرحله تکامل درگیری جهان بوده، تمدن غالب تمدن غرب است[۱].

  • پاسخ: # ایشان تفسیری از تمدن ننموده است.
  1. دلیلی برای برخورد تمدن‌ها بیان نکرده است.
  2. ایشان بین فرهنگ و تمدن خلط کرده است، در حالی که این دو با یکدیگر متفاوتند. تمدن جنبه علمی و عینی دارد و فرهنگ بیشتر جنبه ذهنی و معنوی. هنر، فلسفه و حکمت، ادبیات و اعتقادات مذهبی و غیر مذهبی در قلمرو فرهنگ هستند، ولی تمدن، بیشتر ناظر به سطح حوائج مادی انسان است در اجتماع، و نیز تمدن بیشتر جنبه اجتماعی دارد و فرهنگ جنبه فردی، تمدن، تأمین‌‌‌کننده پیشرفت انسان در هیئت اجتماع است، ولی فرهنگ، گذشته از این جنبه می‌تواند به تکامل فردی باشد. تمدن و فرهنگ با هم مرتبطند نه ملازم.
  3. ایشان بی‌آنکه تعریف روشنی از غرب ارائه دهد آن را موجودیتی یک‌‌‌پارچه با محوریت آمریکا تصور می‌کند در حالی که خلاف واقع است. آقای برژینسکی، فساد درونی نظام غربی را عامل تهدیدکننده قدرت جهانی آمریکا می‌داند نه برخورد تمدن‌ها را.
  4. ایشان تضاد بین دو فرهنگ را تضادی ماهوی و برطرف نشدنی و ناشی از جبر تاریخی می‌داند و لذا ضرورت استراتژیک آماده شدن غرب را برای مصاف با کشورهایی که در صدد احیای تمدن اسلامی هستند توصیه می‌کند، در حالی که تنش‌ها بین این دو تمدن از سیاست دولت‌های غربی سرچشمه گرفته نه تمدن مسیحی و اسلامی.

آقای ویل دورانت می‌گوید: "هرچند محمد پیروان دین مسیح را تقبیح می‌کند، با این همه نسبت به ایشان خوش‌‌‌بین است و خواستار ارتباط دوستانه بین آنها و پیروان خویش است"[۲].

در این رابطه آقای روبتسون می‌گوید: "تنها مسلمانان هستند که با عقیده محکمی که نسبت به دین خود دارند، یک روح سازگار و تسامحی نیز با ادیان دیگر در آنها وجود دارد"[۳].

آقای آدام متز می‌گوید: "کلیساها و صومعه‌ها در دوران حکومت اسلامی چنان می‌نمودند که گویی خارج از حکومت اسلامی به سر می‌برند و به نظر می‌رسید بخشی از سرزمین دیگری هستند، که این به نوبه خود موجب می‌شد چنان فضایی از تسامح برقرار گردد که اروپا در سده‌های میانه با آن آشنایی نداشت"[۴]»[۵].

پانویس

  1. برخورد تمدن‌ها، ص ۲۲ و ۲۳، با تلخیص.
  2. تاریخ تمدن، ج ۴، ص ۳۲۹.
  3. تمدن اسلام و غرب، ج ۱، ص ۱۴۱.
  4. چندگونگى و آزادى در اسلام، ص ۶۸.
  5. موسوی‌نسب، سید جعفر، دویست پرسش و پاسخ پیرامون امام زمان، ج۲، ص۷۳-۷۶.