زوال در فقه سیاسی
مقدمه
از بین رفتن، زوال یافتن[۱] و زایل شدن. اصل آن "زول" به معنای کنار زدن چیزی از مکانش[۲]، برداشتن چیزی از نقطه معیّنی[۳] و برداشتن آنچه قبلاً بوده است.
﴿أَوَلَمْ تَكُونُوا أَقْسَمْتُمْ مِنْ قَبْلُ مَا لَكُمْ مِنْ زَوَالٍ﴾[۴].
گمان و وهم قدرتمندان و زورمداران این بود که به دلیل توانایی و دارا بودن مظاهر قدرت مادی، ابزار و لوازم دفاعی و جنگی همیشه ماندنی هستند و بر جریان امور، تسلط کامل دارند و اجل و زوالی برای آنان نیست و تا آنجا بر این اعتقاد خود مستحکم بودند که برآن سوگند یاد میکردند [۵].
کسانی که ظلم میکنند، معمولاً برای ظلم خود، داد ستانندهای نمیبینند و برای خود نیز زوال و مرگی تصور نمیکنند و غرور غلبه و قدرت چنان کر و کورشان میسازد که قسم میخورند که باقیاند و فنایی در کارشان نیست؛ امّا چه زود عذاب الهی آنها را در هم میکوبد و مهلتشان نمیدهد.[۶]
منابع
پانویس
- ↑ بهاءالدین خرمشاهی، قرآن کریم، ترجمه، توضیحات و واژهنامه، ص۷۶۰.
- ↑ ابنفارس، معجم مقاییس اللغة، ج۳، ص۳۸.
- ↑ حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن، ج۴، ص۳۶۶.
- ↑ «و مردم را از روزی بیم ده که به آنان عذاب میرسد آنگاه آنان که ستم کردهاند میگویند: پروردگارا! (مرگ) ما را تا زمانی نزدیک پس افکن تا فراخوان تو را پاسخ دهیم و از پیامبران (تو) پیروی کنیم؛ آیا پیشتر سوگند نمیخوردید که بیزوالید؟» سوره ابراهیم، آیه ۴۴.
- ↑ سید محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج۱۲، ص۸۴.
- ↑ نظرزاده، عبدالله، فرهنگ اصطلاحات و مفاهیم سیاسی قرآن کریم، ص: ۳۲۴-۳۲۵.