غیلان بن سلمه ثقفی
مقدمه
غیلان بن سلمه، اهل طائف و یکی از رجال و بزرگان طائف بود که پس از فتح طائف، مسلمان شد [۱]. و از کسانی بود که در زمان جاهلیت به زبان عربی مینوشت [۲]. او از حاکمان قیس مثل عامر بن ظرب و سنان بن ابی حارثه مری بود و سه روز متفاوت داشت: روزی که برای مردم شعر میگفت، روزی که برایشان حکم میکرد و روزی که در خانهاش مینشست تا مردم پادشاهی و جمال او را ببینند[۳].
وی یکی از بزرگان ثقیف بود و فرزندانش عامر، عمار، نافع و بادیه[۴] نیز مسلمان شدند. گفته شده که وی یکی از کسانی است که آیه: عَلَى رَجُلٍ مِنَ الْقَرْيَتَيْنِ عَظِيمٍ[۵]. به او نیز اشاره دارد [۶].[۷]
غیلان و ماجرای زنان او
غیلان و سفر به ایران
غیلان و شرکت در غزوه حنین
غیلان و ساخت تانک
غیلان و نقل روایت
غیلان و شاعری
سرانجام غیلان
منابع
پانویس
- ↑ الاصابه، ابن حجر، ج۵، ص۲۵۳.
- ↑ انساب الاشراف، بلاذری، ج۱۳، ص۴۳۲.
- ↑ کتاب الازمنة و الامکنه، مرزوقی اصفهانی، ص۴۶۹.
- ↑ مادر پیامبر اکرم a، آمنه دختر وهب بن عبد مناف بن زهره بوده است و بنی زهره منسوب به وی میباشند. مادر پیامبر اکرم a هم منسوب به بنی زهره بوده و از بنی مخزوم نیست. و خواهر فاخته، دختر عمرو بن عائذ بن عمران بن مخزوم نمیباشد؛ ولی با این وجود، واقدی گفته است که فاخته خاله پیامبر a میباشد. او دو غلام به نامهای هیت و ماتع داشت که نزد رسول خدا a رفت و آمد میکردند. آن حضرت فکر میکرد که اینها ممیز نشدهاند و چیزی از مسائل زنان نمیفهمند، برای همین، ماتع اگر کاری داشت. وارد حجرههای زنانش میشد و کسی جلوگیری نمیکرد. گویی که ماتع قبلا در طائف زندگی کرده، بود و در آنجا زن زیبایی به نام بادیه دختر غیلان را میشناخت. یک روز از روزهای محاصره قلعه طائف، پیامبر اکرم a به طور اتفاقی شنید که مانع به عبدالله بن امیه یا خالد بن ولید مخزومی میگوید: اگر رسول خدا a فردا قلعه طائف را فتح کرد، مواظب باش که بادیه دختر غیلان را از دست ندهی. او هنگامی که بنشیند خود را جمع میکند و اگر بنشیند و صحبت کند، گویی که آواز میخواند و اگر بخوابد، آرزو میکند و دندانهایی چون برف و موهای چون دم اسب دارد و...... وقتی که رسول خدا a این را شنید، فرمود: شگفتا! گویی این خبیث، جمال و کمال زنها را خوب میشناسد! مواظب باشید که دیگر بر زنان داخل نشود! بعدها او و رفیقش را از مدینه دور کرد و دستور داد که چوپان شترها باشند. تاریخ تحقیقی اسلام، یوسفی غروی (ترجمه: عربی)، ج۴، ص۲۵۷.
- ↑ «و گفتند: چرا این قرآن بر مردی سترگ از این دو شهر (مکّه و طائف) فرو فرستاده نشد؟» سوره زخرف، آیه ۳۱.
- ↑ الاصابه، ابن حجر، ج۵، ص۲۵۴. وَقَالُوا لَوْلَا نُزِّلَ هَذَا الْقُرْآنُ عَلَى رَجُلٍ مِنَ الْقَرْيَتَيْنِ عَظِيمٍ؛ منظور از "قریتین" مکه و طائف است. و مقصودشان از عظمت - به طوری که از سیاق بر میآید. عظمت از حیث مال و جاه است، چون در نظر افراد مادی و دنیا پرست، ملاک عظمت و شرافت و علو مقام همین چیزها است. و مراد از رَجُلٍ مِنَ الْقَرْيَتَيْنِ عَظِيمٍ، مردی از یکی از دو قریه است که کلمه "احد" به منظور اختصار از آن حذف شده. و مقصودشان از این کلام این بوده است که رسالت، مقامی شریف و الهی است و چنین مقامی سزاوار نیست که به هر کس داده شود بلکه باید به کسی داده شود که فی نفسه شریف باشد و در قوم خود حکم فرما و مطاع باشد. و رسول خدا مردی فقیر است که به همین جهت چنین شرافت و مقامی را ندارد. پس اگر قرآن او به راستی نازل از ناحیه خدا میبود، باید به مرد عظیمی در مکه و یا مرد عظیمی در طائف نازل شود که دارای مال بسیار و نفوذ بی اندازهاند. در مجمع البیان گفته: منظور از دو مرد عظیم در یکی از دو شهر، ولید بن مغیره از مکه و ابا مسعود عروة بن مسعود ثقفی از طائف بوده، به نقل از قتاده. بعضی دیگر گفتهاند: عتبة ابن ابی ربیعه از مکه و ابن عبدیالیل از طائف بوده، به نقل از مجاهد، بعضی دیگر گفتهاند: ولید بن مغیره از مکه و حبیب بن عمر ثقفی از طائف بوده، به نقل از ابن عباس. لکن حق مطلب این است که این تطبیقها از خود نامبردگان بوده، وگرنه مشرکین، شخص معینی را در نظر نداشتند، بلکه به طور مبهم گفتهاند که جا داشت یکی از بزرگان مکه و طائف پیامبر بشوند و این معنا از ظاهر آیه به خوبی استفاده میشود. المیزان، علامه طباطبایی (ترجمه: موسوی همدانی)، ج۱۸، ص۱۴۵.
- ↑ عسکری، عبدالرضا، مقاله «غیلان بن سلمه»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۶، ص۴۵۶.