حضرت خدیجه در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
||
خط ۸: | خط ۸: | ||
[[خدیجه]] نخستین و محبوبترین [[همسر حضرت محمّد]]{{صل}} از [[زنان]] نامور و ثروتمند [[حجاز]] بود، زنی [[عاقل]] و شریف که مردان با [[ثروت]] او [[تجارت]] میکردند. نخستین زنی بود که [[مسلمان]] شد و به تعبیر [[پیامبر اکرم]]{{صل}} یکی از چهار [[زن]] برگزیدۀ خداست. [[حضرت زهرا]]{{س}} ثمرۀ [[ازدواج پیامبر]] با اوست. [[خدیجه]] سه سال پیش از [[هجرت]] در سن ۶۵ سالگی، در [[مکه]] درگذشت و در قبرستان ابوطالب مدفون شد. | [[خدیجه]] نخستین و محبوبترین [[همسر حضرت محمّد]]{{صل}} از [[زنان]] نامور و ثروتمند [[حجاز]] بود، زنی [[عاقل]] و شریف که مردان با [[ثروت]] او [[تجارت]] میکردند. نخستین زنی بود که [[مسلمان]] شد و به تعبیر [[پیامبر اکرم]]{{صل}} یکی از چهار [[زن]] برگزیدۀ خداست. [[حضرت زهرا]]{{س}} ثمرۀ [[ازدواج پیامبر]] با اوست. [[خدیجه]] سه سال پیش از [[هجرت]] در سن ۶۵ سالگی، در [[مکه]] درگذشت و در قبرستان ابوطالب مدفون شد. | ||
==نسب [[خدیجه]]{{س}}== | == نسب [[خدیجه]]{{س}} == | ||
نام و [[نسب]] | نام و [[نسب]] ایشان [[خدیجه بنت خویلد بن اسد بن عبد العزی]]<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۰۶؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۸۹؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۸، ص۹۹.</ref> و [[همسر رسول خدا]]{{صل}}، [[ام المؤمنین]] و یکی از چهار [[زن]] باعظمت دنیاست. مادر وی [[فاطمه]]، دختر [[زائدة بن اصم]] بوده است. بنابر روایتی در سال پانزده پیش از [[عام الفیل]] در [[مکه]] به [[دنیا]] آمد. عبدالعزی، جد [[خدیجه]]{{س}} و [[عبدمناف]] [[جدّ رسول خدا]]{{صل}} با هم [[برادر]] بوده و آن دو نوۀ عموی یکدیگر به حساب میآمدهاند. او اولین زنی است که به [[پیامبر اکرم]]{{صل}} گروید و [[اسلام]] آورد و وی اولین [[همسر پیامبر]] [[خدا]]{{صل}} و با فضیلتترین آنهاست <ref>الخصال، شیخ صدوق، ص۴۱۹؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۱۲؛ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۸-۹۹.</ref>. به خاطر [[عفت]] و کمالِ فراوان او در [[دوران جاهلیت]] به او [[طاهره]] میگفتند<ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۵، ص۴۳۴.</ref>.<ref>ر.ک: [[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[ازدواج پیامبر با خدیجه (مقاله)|ازدواج پیامبر با خدیجه]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ص ۱۰۸؛ [[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[خدیجه بنت خویلد - عباسی (مقاله)|مقاله «خدیجه بنت خویلد»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص۲۳۱-۲۳۲.</ref> | ||
==[[پیامبر]]{{صل}} و کاروان تجاری [[خدیجه]]== | == شخصیت خدیجه قبل از [[ازدواج با پیامبر]]{{صل}} == | ||
از سرگذشت [[خدیجه]] پیش از ازدواج با پیامبر، اطلاع دقیقی در دست نیست. خدیجه در [[دوران جاهلیت]]، بانویی ارجمند در میان [[قوم]] خود و معروف به «[[طاهره]]» بود. [[مورخان]] بارها از او با عناوین «بانوی دوراندیش و [[خردمند]]»<ref>اسدالغابه، ج۵، ص۴۳۴؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۲۸۰.</ref> و «بانوی [[عاقل]] و باشرافت» یاد کردهاند<ref>سیر اعلام النبلاء، ج۲، ص۱۱۱.</ref>. [[بهترین]] دلیل بر [[دوراندیشی]]، [[خردمندی]] و تقوای خدیجه این است که وی در دوران جاهلیت، با داشتن [[زیبایی]] ظاهر و برخورداری از همه صفات عالی و [[سرمایه]] فراوان، هرگز خود را نیالود و به چنان درجهای از کمال و [[پاکی]] دست یافت که او را «طاهره» نامیدند: {{متن حدیث|كانت خديجة تدعى في الجاهلية الطاهرة}}<ref>نهایة الارب، ج۱۸، ص۱۷۱؛ اعلام الهدایة، ج۱، ص۶۷.</ref>. او از [[یاری]] [[فقرا]] روی برنمیگرداند و خانهاش [[پناهگاه]] [[نیازمندان]] بود<ref>أعلام النساء، ج۱، ص۳۲۶.</ref>. | |||
خدیجه در دوران جاهلیت، بانویی [[پارسا]] و مورد [[احترام]] [[مردم]] بود. در این دوران، او را بانوی [[زنان]] [[قریش]] مینامیدند<ref>السیرة النبویة، ص۱۲۰.</ref>. [[ثروت]]، جایگاه و [[صفات نیک]] وی سبب شد تا بسیاری از [[ثروتمندان]] و [[سران قریش]]، مانند [[عقبة بن ابی معیط]]، [[صلت بن شهاب]]، [[ابوجهل]] و [[ابوسفیان]] [[اندیشه]] همسری او را در سر بپرورانند و دست تمنا به سوی او دراز کنند<ref>بحارالانوار، ج۱۶، ص۲۳.</ref>. خدیجه درخواست همه آنان را به بهانه نداشتن علاقه به شوهر رد کرد. | |||
او در [[گفتوگو]] با پسر عموی خود ([[ورقة بن نوفل]]) نیافتن شخص مورد نظر را دلیل [[تمایل]] نداشتن به [[ازدواج]] دانسته است<ref>الاستیعاب، ج۴، ص۱۸۱۷.</ref>.<ref>[[حیدر مظفری ورسی|مظفری ورسی، حیدر]]، [[مادران چهارده معصوم (کتاب)|مادران چهارده معصوم]] ص ۴۶.</ref> | |||
== [[ثروت]] خدیجه == | |||
برخی از [[دشمنان اسلام]] سخنانی بر زبان میآورند که شواهد [[تاریخی]] بر بطلان و نادرستی آن دلالت دارد. آنان میگویند: [[محمّد]] به خاطر ثروت [[خدیجه]] با او [[ازدواج]] کرد<ref>النبوة، ص۶۳.</ref>. [[زندگی پیامبر]]{{صل}} از اول تا آخر [[بهترین]] [[شاهد]] بر این گفته است که ثروت از نظر او هیچ ارزشی نداشت. خدیجه تمام ثروت خود را به میل خویش در راه [[اسلام]] و [[پیشرفت]] [[دین]] [[خرج]] کرد نه در راه [[پیامبر]]{{صل}} و خواستههای شخصی او. از سوی دیگر خدیجه خود را برای [[ازدواج با پیامبر]]{{صل}} عرضه کرد<ref>سیره حلبی، ج۱، ص۱۳۷؛ سیره ابن هشام، ج۱، ص۲۰۰؛ تاریخ الخمیس، ج۱، ص۲۶۴.</ref> نه این که محمّد{{صل}} خواهان [[ازدواج با خدیجه]] شد تا گفته شود که به خاطر ثروت خدیجه، تقاضای ازدواج کرد<ref>[[سید جعفر مرتضی عاملی|عاملی، سید جعفر مرتضی]]، [[سیرت جاودانه ج۱ (کتاب)|سیرت جاودانه ج۱]]، ص ۲۱۵.</ref>. | |||
== [[پیامبر]]{{صل}} و کاروان تجاری [[خدیجه]] == | |||
[[خدیجه]]{{س}} از [[زنان]] نامور و ثروتمند [[حجاز]] بود. زنی [[عاقل]]، [[دانا]] و [[شریف]] که مردان با [[ثروت]] او [[تجارت]] میکردند. روزی جناب [[ابوطالب]]، عموی [[رسول خدا]]{{صل}} به ایشان گفت: "ای [[محمد]]! میخواهم برایت همسری [[اختیار]] کنم، اما [[مالی]] ندارم که تو را [[یاری]] کنم و خدیجه از [[خویشاوندان]] ماست که هر سال یکی از [[قریشیان]] به همراه [[اموال]] و غلامانش به [[تجارت]] میرود و پس از بازگشت، مقداری از سود را برمیدارد. آیا تو میخواهی این کار را انجام دهی؟" پیامبر{{صل}} فرمود: "بله". پس ابوطالب نزد خدیجه رفت و این مطلب را با وی در میان گذاشت. [[خدیجه]]{{س}} زمانی که [[راستگویی]] و [[امانتداری]] [[رسول خدا]]{{صل}} را شنید، از ایشان درخواست کرد تا او را در سفرهای تجاری و امر [[تجارت]] [[یاری]] رساند و در ازای آن مزدی بیش از دیگران دریافت کند و همچنین به غلامش [[میسره]] گفت: "تو و تمام این [[اموال]] در [[اختیار]] [[محمد]]{{صل}} باشید". | [[خدیجه]]{{س}} از [[زنان]] نامور و ثروتمند [[حجاز]] بود. زنی [[عاقل]]، [[دانا]] و [[شریف]] که مردان با [[ثروت]] او [[تجارت]] میکردند. روزی جناب [[ابوطالب]]، عموی [[رسول خدا]]{{صل}} به ایشان گفت: "ای [[محمد]]! میخواهم برایت همسری [[اختیار]] کنم، اما [[مالی]] ندارم که تو را [[یاری]] کنم و خدیجه از [[خویشاوندان]] ماست که هر سال یکی از [[قریشیان]] به همراه [[اموال]] و غلامانش به [[تجارت]] میرود و پس از بازگشت، مقداری از سود را برمیدارد. آیا تو میخواهی این کار را انجام دهی؟" پیامبر{{صل}} فرمود: "بله". پس ابوطالب نزد خدیجه رفت و این مطلب را با وی در میان گذاشت. [[خدیجه]]{{س}} زمانی که [[راستگویی]] و [[امانتداری]] [[رسول خدا]]{{صل}} را شنید، از ایشان درخواست کرد تا او را در سفرهای تجاری و امر [[تجارت]] [[یاری]] رساند و در ازای آن مزدی بیش از دیگران دریافت کند و همچنین به غلامش [[میسره]] گفت: "تو و تمام این [[اموال]] در [[اختیار]] [[محمد]]{{صل}} باشید". | ||
سپس قافله به سوی [[شام]] حرکت کرد. در [[راه]]، میسره [[کرامات]] فراوانی از | سپس قافله به سوی [[شام]] حرکت کرد. در [[راه]]، میسره [[کرامات]] فراوانی از حضرت [[مشاهده]] کرد؛ از جمله روزی آنها نزدیک دیری و در کنار نهری به استراحت پرداختند و [[پیامبر]]{{صل}} نیز زیر سایه درختی نشست. پس راهبی به نام نسطور سر از دیر بیرون آورد و از میسره پرسید: این [[جوانی]] که در سایه درخت نشسته، کیست؟ میسره گفت: "او مردی از [[قریش]] و [[اهل]] [[حرم]] است". [[راهب]] جلو آمد و دست و پای [[رسول خدا]]{{صل}} را بوسید و به [[یگانگی خدا]] و [[رسالت پیامبر اسلام]]{{صل}} [[شهادت]] داد و به میسره گفت: "از امر و نهیهای او [[اطاعت]] کن که او [[رسول]] خداست؛ به [[خدا]] قسم! بعد از [[عیسی]] کسی جز او زیر این درخت ننشسته است و عیسی به [[نبوت]] او [[بشارت]] داده است". | ||
زمانی که آنها از [[سفر]] بازگشتند، میسره به رسول خدا{{صل}} گفت: "اگر زودتر به [[مکه]] بروی و خبر سود فراوانمان را به [[خدیجه]] بدهی، برایت بهتر خواهد بود". پس پیامبر{{صل}} بر اسبش سوار شد و به سوی [[خانه]] خدیجه حرکت کرد. در آن [[روز]] خدیجه همراه با عدهای از [[زنان]] در اتاقش نشسته بود که پیامبر{{صل}} از دور دیده شد. خدیجه به [[ابر]] بلندی که در بالای سر آن اسب سوار حرکت میکرد، [[چشم]] دوخته بود. او سپس گفت: "این سوار دارای [[مقام]] بزرگی است و کاش به خانه من میآمد!" در همین حال آن سوار که رسول خدا{{صل}} بود، به خانهاش آمد و با پای برهنه جلوی خانهاش پیاده شد! | زمانی که آنها از [[سفر]] بازگشتند، میسره به رسول خدا{{صل}} گفت: "اگر زودتر به [[مکه]] بروی و خبر سود فراوانمان را به [[خدیجه]] بدهی، برایت بهتر خواهد بود". پس پیامبر{{صل}} بر اسبش سوار شد و به سوی [[خانه]] خدیجه حرکت کرد. در آن [[روز]] خدیجه همراه با عدهای از [[زنان]] در اتاقش نشسته بود که پیامبر{{صل}} از دور دیده شد. خدیجه به [[ابر]] بلندی که در بالای سر آن اسب سوار حرکت میکرد، [[چشم]] دوخته بود. او سپس گفت: "این سوار دارای [[مقام]] بزرگی است و کاش به خانه من میآمد!" در همین حال آن سوار که رسول خدا{{صل}} بود، به خانهاش آمد و با پای برهنه جلوی خانهاش پیاده شد! | ||
همچنین پس از آنکه میسره به خانه بازگشت، به خدیجه گفت: "او از کنار هیچ درخت و سنگی ردّ نمیشد مگر اینکه آن درخت و سنگ به او میگفت: {{عربی|"اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ !"}} و هنگامی که بحیرای ترسا دید که ابری بر بالای سرش حرکت میکند و بر او سایه میافکند، از ما پذیرائی کرد"<ref>مناقب آل ابی طالب، ابن شهرآشوب، ج۱، ص۳۸-۳۹.</ref>.<ref>ر.ک: [[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[خدیجه بنت خویلد - عباسی (مقاله)|مقاله «خدیجه بنت خویلد»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، | همچنین پس از آنکه میسره به خانه بازگشت، به خدیجه گفت: "او از کنار هیچ درخت و سنگی ردّ نمیشد مگر اینکه آن درخت و سنگ به او میگفت: {{عربی|"اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ !"}} و هنگامی که بحیرای ترسا دید که ابری بر بالای سرش حرکت میکند و بر او سایه میافکند، از ما پذیرائی کرد"<ref>مناقب آل ابی طالب، ابن شهرآشوب، ج۱، ص۳۸-۳۹.</ref>.<ref>ر.ک: [[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[خدیجه بنت خویلد - عباسی (مقاله)|مقاله «خدیجه بنت خویلد»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص۲۳۲-۲۳۳.</ref> | ||
تعداد سفرهای تجاری [[پیامبر]]{{صل}} با کاروانهای تجاری [[خدیجه]]{{س}}، چهار سفر به [[یمن]] و یک [[سفر به شام]] ذکر | تعداد سفرهای تجاری [[پیامبر]]{{صل}} با کاروانهای تجاری [[خدیجه]]{{س}}، چهار سفر به [[یمن]] و یک [[سفر به شام]] ذکر کردهاند که [[سفر به شام]] مهمترین [[سفر تجاری]] ایشان بود و به [[ازدواج]] آنان انجامید<ref>ر.ک: [[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[حضرت خدیجه (مقاله)|حضرت خدیجه]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱]]، ص۳۰۵ـ۳۰۶.</ref>. | ||
==[[ازدواج با پیامبر]]{{صل}}== | == [[ازدواج با پیامبر]]{{صل}} == | ||
داستان [[ازدواج]] او با [[محمد]]{{صل}} در [[تاریخ]] چنین آمده است که [[خدیجه]]{{س}} از [[حضرت]] خواستگاری کرده است، به این صورت که [[خدیجه]]{{س}} [[تمایل]] خود به [[ازدواج با پیامبر]]{{صل}} را به وسیلۀ یکی از [[دوستان]] خود به نام نفیسه بنت منبه (منیه) و یا [[غلام]] خود [[میسره]] که همسفر [[پیامبر]]{{صل}} در سفرهای تجاری بوده است و یا خود شخصاً با ایشان در میان نهاد و [[پیامبر]]{{صل}} نیز موضوع را با عموهای خود مطرح کرد و سپس به [[اتفاق]] [[ابوطالب]]، [[حمزه]]، [[عباس]] و عدهای از [[بنی هاشم]] نزد [[ورقة بن نوفل]]، پسر عموی [[خدیجه]]{{س}} رفتند و ایشان را از او خواستگاری کردند<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج۵، ص۳۷۴.</ref>.<ref>ر.ک: [[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[ازدواج پیامبر با خدیجه (مقاله)|ازدواج پیامبر با خدیجه]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ص ۱۰۸.</ref> | داستان [[ازدواج]] او با [[محمد]]{{صل}} در [[تاریخ]] چنین آمده است که [[خدیجه]]{{س}} از [[حضرت]] خواستگاری کرده است، به این صورت که [[خدیجه]]{{س}} [[تمایل]] خود به [[ازدواج با پیامبر]]{{صل}} را به وسیلۀ یکی از [[دوستان]] خود به نام نفیسه بنت منبه (منیه) و یا [[غلام]] خود [[میسره]] که همسفر [[پیامبر]]{{صل}} در سفرهای تجاری بوده است و یا خود شخصاً با ایشان در میان نهاد و [[پیامبر]]{{صل}} نیز موضوع را با عموهای خود مطرح کرد و سپس به [[اتفاق]] [[ابوطالب]]، [[حمزه]]، [[عباس]] و عدهای از [[بنی هاشم]] نزد [[ورقة بن نوفل]]، پسر عموی [[خدیجه]]{{س}} رفتند و ایشان را از او خواستگاری کردند<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج۵، ص۳۷۴.</ref>.<ref>ر.ک: [[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[ازدواج پیامبر با خدیجه (مقاله)|ازدواج پیامبر با خدیجه]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ص ۱۰۸.</ref> | ||
خط ۲۹: | خط ۳۹: | ||
بعد از ابوطالب ورقه، پسر عموی خدیجه، شروع به [[سخن گفتن]] کرد ولی در مقابل ابوطالب نتوانست سخنی بگوید و زبانش بند آمد و قلبش به شماره افتاد. اما [[حضرت خدیجه]] از پشت پرده شروع به سخن کرد و گفت: "عموجان! هر چند در مجلس و میان [[مردم]] تو سزاوارتر از [[منی]] که سخن بگویی اما از جانم مقدمتر نیستی؛ ای محمد! من خود را به [[عقد]] [[ازدواج]] تو درآوردم و مهریهام را از مال خود قرار دادم. به عمویت بگو تا شتری [[قربانی]] کند و [[ولیمه]] [[عروسی]] را مهیا سازد و تو هم صاحب [[اختیار]] [[همسر]] خود هستی". | بعد از ابوطالب ورقه، پسر عموی خدیجه، شروع به [[سخن گفتن]] کرد ولی در مقابل ابوطالب نتوانست سخنی بگوید و زبانش بند آمد و قلبش به شماره افتاد. اما [[حضرت خدیجه]] از پشت پرده شروع به سخن کرد و گفت: "عموجان! هر چند در مجلس و میان [[مردم]] تو سزاوارتر از [[منی]] که سخن بگویی اما از جانم مقدمتر نیستی؛ ای محمد! من خود را به [[عقد]] [[ازدواج]] تو درآوردم و مهریهام را از مال خود قرار دادم. به عمویت بگو تا شتری [[قربانی]] کند و [[ولیمه]] [[عروسی]] را مهیا سازد و تو هم صاحب [[اختیار]] [[همسر]] خود هستی". | ||
ابوطالب رو به حاضران کرد و گفت: "همگی [[شاهد]] باشید که خدیجه محمد را پذیرفت و مهر را در مال خود قرار داد". مردی از [[قریش]] گفت: "تاکنون نشنیدهایم که زنی مهر خود را به عهده بگیرد". [[ابوطالب]] در حالی که سخت خشمناک شده بود، فرمود: "آری، اگر مردان مانند پسر برادرم باشند، با گرانترین قیمت آنان را میربایند، اما اگر مانند شما باشند، با آنان جز با مهر سنگین [[ازدواج]] نمیکنند". سپس ابوطالب شتر چاقی نحر و [[مردم]] را [[اطعام]] کرد و [[مراسم]] [[ازدواج پیامبر]]{{صل}} انجام شد.<ref>فروع کافی، کلینی، ج۵، ص۳۷۴؛ مناقب آل ابی طالب، ابن شهرآشوب، ج۱، ص۳۹.</ref>.<ref>[[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[خدیجه بنت خویلد - عباسی (مقاله)|مقاله «خدیجه بنت خویلد»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، | ابوطالب رو به حاضران کرد و گفت: "همگی [[شاهد]] باشید که خدیجه محمد را پذیرفت و مهر را در مال خود قرار داد". مردی از [[قریش]] گفت: "تاکنون نشنیدهایم که زنی مهر خود را به عهده بگیرد". [[ابوطالب]] در حالی که سخت خشمناک شده بود، فرمود: "آری، اگر مردان مانند پسر برادرم باشند، با گرانترین قیمت آنان را میربایند، اما اگر مانند شما باشند، با آنان جز با مهر سنگین [[ازدواج]] نمیکنند". سپس ابوطالب شتر چاقی نحر و [[مردم]] را [[اطعام]] کرد و [[مراسم]] [[ازدواج پیامبر]]{{صل}} انجام شد.<ref>فروع کافی، کلینی، ج۵، ص۳۷۴؛ مناقب آل ابی طالب، ابن شهرآشوب، ج۱، ص۳۹.</ref>.<ref>[[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[خدیجه بنت خویلد - عباسی (مقاله)|مقاله «خدیجه بنت خویلد»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص۲۳۳-۲۳۴.</ref> | ||
مهریهای که برای ایشان در نظر گرفته شد، دوازده اوقیه [[طلا ]](هر اوقیه معادل [[چهل]] درهم)<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۳؛ دولابی، محمد بن احمد، الذریة الطاهره، ص۲۸.</ref> یا بیست ماده شتر [[جوان]]<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۹۰.</ref> بود و بعد از [[عقد]] ایشان به منزل [[رسول خدا]]{{صل}} رفتند<ref>ر.ک: [[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[ازدواج پیامبر با خدیجه (مقاله)|ازدواج پیامبر با خدیجه]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ص۱۱۰.</ref>. این [[ازدواج]]، دو ماه پس از بازگشت [[پیامبر]]{{صل}} از سفر [[شام]] به وقوع پیوست<ref>مجمل التواریخ والقصص، ص۲۳۸؛ مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۲، ص۲۷۱.</ref>. هنگام [[ازدواج پیامبر]]{{صل}} با ایشان آن حضرت پانزده سال از [[پیامبر]]{{صل}} بزرگتر بود؛ یعنی پیامبر{{صل}} ۲۵ ساله و حضرت خدیجه [[چهل]] ساله بود، و ایشان ۲۴ سال هم با پیامبر{{صل}} [[زندگی]] کرد<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۸۱۸.</ref>.<ref>ر.ک: [[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[خدیجه بنت خویلد - عباسی (مقاله)|مقاله «خدیجه بنت خویلد»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، | مهریهای که برای ایشان در نظر گرفته شد، دوازده اوقیه [[طلا ]](هر اوقیه معادل [[چهل]] درهم)<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۳؛ دولابی، محمد بن احمد، الذریة الطاهره، ص۲۸.</ref> یا بیست ماده شتر [[جوان]]<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۹۰.</ref> بود و بعد از [[عقد]] ایشان به منزل [[رسول خدا]]{{صل}} رفتند<ref>ر.ک: [[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[ازدواج پیامبر با خدیجه (مقاله)|ازدواج پیامبر با خدیجه]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ص۱۱۰.</ref>. این [[ازدواج]]، دو ماه پس از بازگشت [[پیامبر]]{{صل}} از سفر [[شام]] به وقوع پیوست<ref>مجمل التواریخ والقصص، ص۲۳۸؛ مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۲، ص۲۷۱.</ref>. هنگام [[ازدواج پیامبر]]{{صل}} با ایشان آن حضرت پانزده سال از [[پیامبر]]{{صل}} بزرگتر بود؛ یعنی پیامبر{{صل}} ۲۵ ساله و حضرت خدیجه [[چهل]] ساله بود، و ایشان ۲۴ سال هم با پیامبر{{صل}} [[زندگی]] کرد<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۸۱۸.</ref>.<ref>ر.ک: [[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[خدیجه بنت خویلد - عباسی (مقاله)|مقاله «خدیجه بنت خویلد»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص۲۳۱-۲۳۲.</ref> | ||
برخی از دلایلی که [[خدیجه]]{{س}} نسبت به [[پیامبر]]{{صل}} علاقه مند شدند عبارت است از:[[سفر]] پرسود تجاری؛ گزارش [[غلام]] [[خدیجه]]{{س}} و وجود [[اعجاز الهی]] در وجود [[پیامبر]]{{صل}}؛ مشاهدۀ دو | برخی از دلایلی که [[خدیجه]]{{س}} نسبت به [[پیامبر]]{{صل}} علاقه مند شدند عبارت است از: [[سفر]] پرسود تجاری؛ گزارش [[غلام]] [[خدیجه]]{{س}} و وجود [[اعجاز الهی]] در وجود [[پیامبر]]{{صل}}؛ مشاهدۀ دو فرشتهای که هنگام ورود [[پیامبر]]{{صل}} به خانۀ [[خدیجه]]{{س}} بر سر ایشان سایه افکنده بودند؛ پیشگویی شخصی در خصوص [[ازدواج خدیجه]]{{س}} با مردی از [[قریش]] که به [[رسالت]] [[مبعوث]] خواهد شد<ref>ر.ک: [[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[ازدواج پیامبر با خدیجه (مقاله)|ازدواج پیامبر با خدیجه]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ص۱۱۲.</ref>. | ||
پس از [[ازدواج خدیجه]]{{س}} با [[پیامبر]]{{صل}}، [[خدیجه]]{{س}} برای درهم شکستن نقشۀ [[پلید]] [[قریشیان]] که [[یتیمی]] و [[فقر]] [[رسول خدا]]{{صل}} را دستاویز قرار داده بودند و او را [[تحقیر]] کرده و انواع اتهامات به ایشان میزدند به پسر عمویش، [[ورقة بن نوفل]] [[وکالت]] داد تا تمامی داراییهایش را به [[محمد]]{{صل}} هدیه دهد و به همگان اعلام کند تمامی [[اموال]] از این پس، [[ملک]] [[محمد]]{{صل}} است و او | پس از [[ازدواج خدیجه]]{{س}} با [[پیامبر]]{{صل}}، [[خدیجه]]{{س}} برای درهم شکستن نقشۀ [[پلید]] [[قریشیان]] که [[یتیمی]] و [[فقر]] [[رسول خدا]]{{صل}} را دستاویز قرار داده بودند و او را [[تحقیر]] کرده و انواع اتهامات به ایشان میزدند به پسر عمویش، [[ورقة بن نوفل]] [[وکالت]] داد تا تمامی داراییهایش را به [[محمد]]{{صل}} هدیه دهد و به همگان اعلام کند تمامی [[اموال]] از این پس، [[ملک]] [[محمد]]{{صل}} است و او میتواند هر گونه بخواهد در آن [[تصرف]] کند. سپس یادآور شد از قول من به [[محمد]]{{صل}} بگو: خودم و همه [[ثروت]] و سرمایهام و تمام عمال و کارگزارانی که امر [[تجارت]] مرا سامان میدادند، همه و همه را به او بخشیدم. ورقه هم در میان جمعیت حاضر در کنار [[کعبه]] با صدایی بلند، این مطلب را به اطلاع عموم رسانید و آنان را بر این امر [[شاهد]] گرفت<ref>مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار الجامعة لدرر أخبار الائمة الأطهار{{ع}}، ج۱۶، ص۷۱.</ref>.<ref>ر.ک: [[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[حضرت خدیجه (مقاله)|حضرت خدیجه]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱]]، ص۳۰۵ـ۳۰۶.</ref> | ||
طبق برخی نقلهای ضعیف [[خدیجه]]{{س}} قبل از [[ازدواج با پیامبر]]{{صل}}، ابتدا به همسری "ابیهاله [[هند]] بن نباش" درآمد و برای او [[هند]] و [[هاله]] را به [[دنیا]] آورد و پس از [[مرگ]] ابیهاله با [[عتیق]] بن [[عابد]] [[ازدواج]] کرد، اما پس از مدتی از او [[طلاق]] گرفت<ref>بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۴۰۶-۴۰۷؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۱۱؛ نویری، نهایة الارب فی فنون الأدب، ج۱۸، ص۱۷۱.</ref>.<ref>ر.ک: [[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[حضرت خدیجه (مقاله)|حضرت خدیجه]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱]]، ص۳۰۴.</ref> | طبق برخی نقلهای ضعیف [[خدیجه]]{{س}} قبل از [[ازدواج با پیامبر]]{{صل}}، ابتدا به همسری "ابیهاله [[هند]] بن نباش" درآمد و برای او [[هند]] و [[هاله]] را به [[دنیا]] آورد و پس از [[مرگ]] ابیهاله با [[عتیق]] بن [[عابد]] [[ازدواج]] کرد، اما پس از مدتی از او [[طلاق]] گرفت<ref>بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۴۰۶-۴۰۷؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۱۱؛ نویری، نهایة الارب فی فنون الأدب، ج۱۸، ص۱۷۱.</ref>.<ref>ر.ک: [[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[حضرت خدیجه (مقاله)|حضرت خدیجه]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱]]، ص۳۰۴.</ref> | ||
در پاسخ به این ادعا باید گفت: اولاً: برخی از [[علما]] مثل [[احمد]] [[بلاذری]]، [[ابوالقاسم کوفی]]، [[سید مرتضی]] و [[ابوجعفر]] [[شیخ طوسی]] گفته اند: [[پیامبر]]{{صل}} با [[خدیجه]]{{س}}[[ازدواج]] کرد در حالی که ایشان دختری باکره بود. ثانیاً: چگونه ممکن است [[خدیجه]]{{س}} به [[ازدواج]] با یک [[اعرابی]] | در پاسخ به این ادعا باید گفت: اولاً: برخی از [[علما]] مثل [[احمد]] [[بلاذری]]، [[ابوالقاسم کوفی]]، [[سید مرتضی]] و [[ابوجعفر]] [[شیخ طوسی]] گفته اند: [[پیامبر]]{{صل}} با [[خدیجه]]{{س}}[[ازدواج]] کرد در حالی که ایشان دختری باکره بود. ثانیاً: چگونه ممکن است [[خدیجه]]{{س}} به [[ازدواج]] با یک [[اعرابی]] بینام و نشان از تمیم و مخزوم تن داده باشد و آنان را بر اشراف [[قریش]] [[برتری]] دهد؟<ref>کوفی، ابی القاسم علی بن احمد، الاستغاثه، ص۱۱۵.</ref> در حالی که به تمام اشراف و بزرگان [[قریش]] که به خواستگاریاش رفته بودند جواب رد داده بود<ref>ر.ک: [[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[ازدواج پیامبر با خدیجه (مقاله)|ازدواج پیامبر با خدیجه]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ص۱۱۲ـ۱۱۳.</ref>. | ||
== سن خدیجه هنگام [[ازدواج با پیامبر]]{{صل}} == | |||
درباره سن خدیجه هنگام ازدواج با پیامبر و این که او قبل از [[پیامبر]] شوهر دیگری داشته یا نه، بین [[مورخان]] و [[سیرهنویسان]] [[اختلاف]] فراوان وجود دارد؛ ولی مشهور این است که پیامبر در ۲۵ سالگی با خدیجه چهل ساله [[ازدواج]] کرد که دو بار قبلاً ازدواج کرده بود. [[قتاده]] میگوید: | |||
خدیجه قبل از پیامبر، با [[عتیق بن عائذبن عبدالله بن عمرو مخزومی]] ازدواج کرده و دختری از او به [[دنیا]] آورده بود و بعد از فوت عتیق، با [[ابوهاله]] تمیمی ازدواج نمود و از او نیز [[فرزندی]] به دنیا آورد. خدیجه پانزده سال قبل از [[عامالفیل]] به [[دنیا]] آمد و هنگام [[ازدواج با پیامبر]] چهل ساله بود<ref>کشف الغمه، ج۱، ص۵۱۰ و ۵۱۳.</ref>. | |||
ابناثیر نیز مینویسد: «[[خدیجه]] قبل از [[پیامبر]]، دو بار [[ازدواج]] کرده بود و هنگام ازدواج با پیامبر چهل ساله بود»<ref>اسدالغابه، ج۵، ص۴۳۴. درباره چهل ساله بودن خدیجه موقع ازدواج با پیامبر، ر.ک: اعیان الشیعه، ج۱، ص۲۲۰؛ السیرة الحلبیة، ج۱، ص۱۴۰؛ البدایة والنهایة، ج۲، ص۲۹۵؛ اعلامالوری، ص۱۳۹؛ العدد القویه، ص۲۴۹.</ref>. | |||
برخی بر این باورند که خدیجه هنگام ازدواج با پیامبر ۲۸ سال داشت و پیش از آن با هیچ کس ازدواج نکرده بود. [[مدرک]] آنان [[حدیث]] [[ابنعباس]] است<ref>سیر اعلام النبلاء، ج۲، ص۱۱۱.</ref>. نویسنده الاستغاثه در این باره مینویسد: | |||
خدیجه قبل از ازدواج با پیامبر هرگز ازدواج نکرده بود. [[رقیه]] و [[زینب]] [[دختران]] خدیجه نیستند؛ بلکه دختران [[هاله]] ([[خواهر]] خدیجه)، هستند. هاله بعد از فوت شوهر، [[فقیر]] شد و خدیجه او و دخترانش را [[حمایت]] کرد. هاله واسطه [[ازدواج پیامبر با خدیجه]] بود. هاله پس از این ازدواج، از دنیا رفت و خدیجه و پیامبر دخترانش را [[سرپرستی]] کردند. در [[دوران جاهلیت]]، [[عربها]] فرزند خوانده هرکس را فرزند او میدانستند؛ ازاینرو، رقیه و زینب را [[دختران پیامبر]] دانستهاند. همه [[مورخان]] معتقدند خدیجه قبل از ازدواج با پیامبر، خواستگاران فراوانی از بزرگان [[عرب]] داشت که نشان میدهد تا آن [[زمان]] شوهر نکرده بود؛ زیرا زنی چهل ساله که دو بار شوهر کرده باشد، به این اندازه و کیفیت خواستگار ندارد<ref>الاستغاثه، ص۱۰۷ - ۱۱۷.</ref>.<ref>[[حیدر مظفری ورسی|مظفری ورسی، حیدر]]، [[مادران چهارده معصوم (کتاب)|مادران چهارده معصوم]] ص ۵۱.</ref> | |||
== ازدواجهای قبلی [[خدیجه]]؟ == | |||
گفته میشود: [[پیامبر]]{{صل}} با دختری جز [[عایشه]] [[ازدواج]] نکرد. خدیجه پیش از پیامبر{{صل}} با دو نفر دیگر ازدواج کرده بود و از آنان فرزند هم داشت. آن دو مرد، [[عتیق بن عائذ بن عبدالله مخزومی]] و [[ابوهاله]] تمیمی بودند. | |||
ما، در این ادعا تردید داریم و احتمال [[قوی]] میدهیم که آنچه در این باره میگویند، ساخته دست [[سیاست]] بازان باشد. ما نمیخواهیم از [[اختلاف]] مورّخان درباره نام وی به تفصیل بحث کنیم که آیا ابوهاله، [[نباش بن زرارة]] است یا [[زراة بن نباش]] یا [[هند]] یا مالک؟ و آیا از [[صحابه]] بود یا نه؟ آیا ابتدا با او ازدواج کرد یا با عتیق؟<ref>بنگرید: الاوائل، ج۱، ص۱۵۹.</ref>. | |||
در این باره نیز نمیخواهیم بحث کنیم که آیا هند از این شوهر بود یا از آن یکی؟ و اگر فرزند عتیق بود، دختر بود<ref>الاوائل، ج۱، ص۱۵۹.</ref> وگرنه پسر. و آیا در [[جنگ جمل]] همراه علی{{ع}} بود و کشته شد یا در [[بصره]] در اثر [[طاعون]]؟<ref>بنگرید: الاصابه، ج۳، ص۶۱۱- ۶۱۲؛ نسبت قریش، ص۲۲؛ سیره حلبی، ج۱، ص۱۴۰؛ قاموس الرجال، ج۱۰، ص۴۳۱؛ اسد الغابه، ج۵، ص۱۲- ۱۳.</ref> با این حال چند نکته را به اختصار بیان میکنیم؛ | |||
# [[ابن شهر آشوب]] میگوید: [[احمد بلاذری]] و [[ابوالقاسم کوفی]] در کتابهای خود، و [[سید مرتضی]] در کتاب الشافی، و [[ابوجعفر طوسی]] در کتاب تلخیص الشافی [[روایت]] کردهاند که وقتی پیامبر{{صل}} با خدیجه ازدواج کرد، دختر بود. آنچه در کتابهای الانوار و البدع آمده، مؤید همین مطلب تواند بود. در این دو کتاب بیان شده که [[رقیه]] و [[زینب]] [[دختران]] [[هاله]]، [[خواهر]] خدیجه بودند<ref>مناقب آل ابی طالب، ج۱، ص۱۵۹.</ref>. | |||
# ابوالقاسم کوفی میگوید: خاص و عام، و [[اهل]] آثار و ناقلان [[اخبار]] [[اجماع]] دارند که احدی از اشراف، [[سادات]] و نجیبزادگان [[قریش]] نماند مگر که از خدیجه [[خواستگاری]] کرد و خواهان همسری او شد، امّا خدیجه به همه آنها پاسخ منفی داد. هنگامی که [[رسول خدا]]{{صل}} با او ازدواج کرد، [[زنان]] [[قریش]] بر او [[خشم]] گرفتند و رهایش کردند. آنان به [[خدیجه]] گفتند: اشراف و امرای قریش از تو [[خواستگاری]] کردند، با احدی از آنان [[ازدواج]] نکردی امّا با [[محمّد]]، [[یتیم]] [[ابوطالب]]، [[فقیر]] بیمال، ازدواج نمودی؟! حال چگونه از نظر [[خردمندان]] فهمیده، [[پسندیده]] است که خدیجه با یک نفر [[عرب]] بیابان گرد از [[قبیله]] [[تمیم]] ازدواج کند، امّا آن چنان که توصیف کردیم از ازدواج با اشراف و [[سادات]] قریش [[امتناع]] ورزید؟ آیا [[صاحب نظران]] نمیدانند که چنین کاری از روشنترین محالات و رسواترین مقالات است؟!<ref>الاستغاثه، ج۱، ص۷۰.</ref>. اگر کسی بخواهد پاسخ [[کوفی]] را با این بیان بدهد که چگونه ممکن است یک [[زن]] [[شریف]] و [[زیبا]] در این مدّت نسبتا دراز بدون ازدواج باقی مانده باشد؟! باید بداند که پاسخ مناسبی نیست؛ زیرا نمیتواند توجیهگر ردّ بزرگان قریش و قبول یک نفر عرب [[بیابانگرد]] تمیمی از سوی خدیجه باشد. اگر بپرسید که چگونه [[پدر]] یا [[سرپرست]] خدیجه اجازه داد که تا این سن بدون [[همسر]] بماند؟ پاسخ ما این است که پدرش در [[جنگ فجار]] کشته شد و سرپرستش هم به اندازه پدرش [[قدرت]] نداشت که او را به ازدواج با هر که خودش میخواست، وادار سازد. از سوی دیگر باقی ماندن یک زن شریف و صاحب [[جمال]] برای مدتی بدون ازدواج برای پیدا کردن مرد [[فاضل]] و کاملی که در آن دوره کار مشکلی بود؛ نمیتواند موجب [[شگفتی]] باشد. | |||
#چگونه بزرگان قریش که از خدیجه خواستگاری کردند و او به آنها پاسخ منفی داد، او را به خاطر ازدواج با یک عرب بیابانگرد بیاصل و [[نسب]] [[سرزنش]] نکردند؟! | |||
#گفتهاند: نخستین [[شهید]] [[اسلام]]، [[فرزند خدیجه]] بود به نام [[حارث بن ابی هاله]] و آنگاه که [[رسول خدا]]{{صل}} [[دعوت]] خود را علنی کرد، به [[شهادت]] رسید<ref>الاوائل، ج۱، ص۳۱۱- ۳۱۲؛ الاصابه، ج۱، ص۲۹۳.</ref>. نمیتوان این ادعا را پذیرفت؛ زیرا به [[سند صحیح]] از [[قتاده]] [[روایت]] کردهاند که نخستین شهید اسلام، [[سمیه]] [[مادر]] [[عمّار]] بود<ref>الاصابه، ج۴، ص۳۳۵؛ الطبقات الکبری، ج۸، ص۱۹۳.</ref>. از [[مجاهد]] همچنین [[روایت]] کردهاند<ref>الاستیعاب، ج۴، ص۳۳۱.</ref>. از [[ابن عبّاس]] روایت شده که «[[پدر]] و [[مادر]] [[عمّار]] کشته شدند. آن دو نخستین مسلمانانی بودند که در این راه کشته میشدند»<ref>وقعة صفّین، ص۳۲۵.</ref>. مگر این که ادعا شود، [[سمیه]] نخستین [[شهید]] [[زن]] بود و [[حارث]] نخستین شهید مرد. امّا این احتمال بعید است و بر خلاف ظاهر سخنان خودشان، خصوصا که واژه شهید همانند قتیل و [[جریح]] بر [[مذکر]] و مؤنث به یک اندازه به کار میرود. | |||
# روایت شده که [[خدیجه]] را خواهری به نام [[هاله]] بود<ref>بنگرید: نسب قریش.</ref>. هاله با مردی مخزومی [[ازدواج]] کرد و فرزند دختری برایش به [[دنیا]] آورد که او را هاله نامیدند. سپس هاله با یک مرد تمیمی به نام [[ابوهند]] ازدواج کرد و برایش پسری به نام [[هند]] به دنیا آورد. این مرد تمیمی یک زن دیگر هم داشت که دو دختر به نامهای [[زینب]] و [[رقیه]] برایش به دنیا آورد و خود مرد. مرد تمیمی هم مرد. پسرش هند نزد [[قوم]] و خویش پدرش رفت و دخترها: زینب و رقیه، نزد [[هاله خواهر خدیجه]] ماندند. خدیجه خواهرش هاله و دو دختر را که از مرد تمیمی و زن دیگرش بودند، نزد خود آورد. هنگامی که خدیجه با [[رسول خدا]]{{صل}} ازدواج کرد، هاله از دنیا رفت. بدین ترتیب دو دختر تمیمی نزد خدیجه و رسول خدا{{صل}} ماندند. [[مردم عرب]] [[گمان]] میبردند که دختری که فرد بزرگ میکند، دختر او به شمار میرود. از اینرو آن دو دختر را که فرزند ابوهند تمیمی و [[همسر]] دیگرش بودند، به رسول خدا{{صل}} نسبت دادند و [[دختران]] او نامیدند. در مورد هند هم وضع همین گونه بود<ref>بنگرید: الاستغاثه، ج۱، ص۶۸- ۶۹.</ref>.<ref>[[سید جعفر مرتضی عاملی|عاملی، سید جعفر مرتضی]]، [[سیرت جاودانه ج۱ (کتاب)|سیرت جاودانه ج۱]]، ص ۲۱۶.</ref> | |||
== [[کنارهگیری]] [[زنان]] [[مکه]] از خدیجه == | |||
خدیجه پیش از ازدواج با پیامبر، بانویی بزرگ و دارای [[شأن]] و [[منزلت]] بود. خانهاش محل رفت و آمد [[فقیران]] بود و زنان [[اقوام]] و محله پروانهوار گرد شمع وجودش پر میزدند. | |||
پس از ازدواج آن بانوی [[عفیف]] و [[مهربان]] با [[جوانی]] که مشهور به محمد [[یتیم]] بود، زنان آن [[روزگار]] ـ که با [[خوشرفتاری]] و [[راستگویی]] و [[امانتداری]] [[بیگانه]] بودند و [[فلسفه]] [[ازدواج خدیجه]] با یتیم تهیدست [[قریشی]] را [[درک]] نمیکردند ـ لب به [[طعنه]] گشوده، [[سرور]] [[بانوان]] [[قریش]] را در [[اندوه]] فرو برده، [[روابط]] خود را با [[خدیجه]] قطع کردند: {{عربی|إن خديجة لما تزوج بها رسول الله{{صل}} هجرتها نسوة مكه فكن لا يدخلن عليها و لا يتركن امرأة تدخل عليها}}<ref>امالی، ص۵۹۳.</ref>. | |||
بعد از [[ازدواج پیامبر با خدیجه]]، [[زنان]] [[مکه]] یکباره از خدیجه کناره گرفتند. نه خودشان به [[خانه]] خدیجه رفتند و نه به زنان دیگر اجازه [[دیدار]] با او را دادند. | |||
خدیجه میدانست در برابر نامهربانی زنان مکه، [[مقام]] معنویاش بالا خواهد رفت. او زنان را گرد آورد و گفت: شنیدهام شوهران شما بر من خرده میگیرند که چرا با محمد [[ازدواج]] کردهام؟ اکنون از شما میپرسم که آیا مانند محمد در [[جمال]]، [[خوشرفتاری]]، [[خصلتهای پسندیده]]، فضل و [[شرف]] در اصل و [[نسب]]، در مکه و غیر آن سراغ دارید<ref>دلائل الامامة، ص۲۶؛ الخرائج والجرایح، ص۳۸۶.</ref>؟ | |||
خدیجه با طرح این سؤال به آنان فهماند که برای محمد همسنگی یافت نمیشود؛ اما نتوانست زنگار [[جهل]] دلهایشان را [[پاک]] کند و در رفتارشان دگرگونی آشکاری پدید آورد<ref>[[حیدر مظفری ورسی|مظفری ورسی، حیدر]]، [[مادران چهارده معصوم (کتاب)|مادران چهارده معصوم]] ص ۵۲.</ref>. | |||
[[ | == مونس [[تنهایی]] خدیجه == | ||
[[امام صادق]]{{ع}} فرمود: خدیجه بعد از [[ازدواج با پیامبر]] تنها و مطرود [[جامعه]] بود. [[فاطمه]]{{س}} در شکم خدیجه، مونس و همصحبت مادرش بود. با او سخن میگفت و او را به [[بردباری]] [[دعوت]] میکرد. خدیجه این موضوع را از [[پیامبر]] پنهان میداشت، تا این که روزی [[رسول خدا]]{{صل}} سرزده وارد خانه شد و [[سخن گفتن]] خدیجه با فاطمه{{س}} را شنید و از او پرسید: با چه کسی سخن میگفتی؟ خدیجه عرض کرد: این [[کودک]] که در شکم من است، همصحبت و مونس تنهاییام است. پیامبر فرمود: خدیجه! اکنون [[جبرئیل]] به من خبر داد که این کودک، دختر است. اصل و نسب [[مبارک]] و [[پاکیزه]] من از اوست. [[خدای متعال]] [[نسل]] مرا از او قرار داده است. بعد از من، نسل او، [[ائمه طاهرین]] و خلفای روی [[زمین]] خواهند بود<ref>امالی صدوق، ص۵۹۳؛ العدد القویة، ص۲۲۲.</ref>. | |||
[[حضرت فاطمه]]{{س}} تا هنگام ولادتش با خدیجه سخن میگفت و مونس و همصحبت [[مادر]] بود. هنگامی که ولادت آن [[حضرت]] نزدیک شد، [[حضرت خدیجه]] به [[زنان]] [[قریش]] پیغام داد [[زمان]] وضع حمل من نزدیک است. نزد من آیید و مرا در ولادت نوزادم [[یاری]] کنید؛ اما آنان از یاری [[خدیجه]] سر باز زدند. خدیجه، سخت [[غمگین]] و آزرده شد. ناگهان چهار [[زن]] همانند زنان [[بنیهاشم]] وارد [[خانه]] خدیجه شدند. خدیجه از [[دیدار]] آنان هراسان شد؛ ولی یکی از آن چهار زن به او گفت: خدیجه! [[غم]] مخور که پروردگارت ما را به یاری تو فرستاده است. ما [[خواهران]] و [[یاوران]] تو هستیم. من سارهام، این [[آسیه]] دختر مزاحم، نفر سوم [[مریم دختر عمران]] و چهارمی [[کلثوم]] [[خواهر]] [[موسی]] است. چهار زن در اطراف خدیجه نشستند و [[فاطمه]]{{س}} [[پاک]] و [[پاکیزه]] به [[دنیا]] آمد. هنگامی که آن مولود [[مقدس]] بر [[زمین]] فرود آمد، نوری از درخشش او تابید که وارد همه خانههای [[مکه]] گردید. حوریان بهشتی که در خانه خدیجه حاضر بودند، ولادت فاطمه{{س}} را به همدیگر تبریک میگفتند. سپس چهار بانو، نوزاد را به [[خدمت]] خدیجه آوردند و گفتند: خدیجه! فرزند خود را بگیر که پاکیزه و [[مطهر]] و [[مبارک]] است و [[برکات]] بیپایان [[الهی]] در وجود او و [[نسل]] اوست. حضرت خدیجه با کمال [[شادمانی]]، نوزاد را در آغوش گرفت<ref>الخرائج والجرایح، ص۳۸۶؛ مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۳۴۰.</ref>.<ref>[[حیدر مظفری ورسی|مظفری ورسی، حیدر]]، [[مادران چهارده معصوم (کتاب)|مادران چهارده معصوم]] ص ۵۴.</ref> | |||
[[ | |||
نقل شده حضرت خدیجه در [[مرگ]] فرزندش طاهر [[بیتابی]] میکرد و هنگامی که پیامبر{{صل}} وارد [[خانه]] شد خدیجه را گریان دید. از او پرسید: چرا [[گریه]] میکنی؟ خدیجه گفت: "پستانم پر شیر شد و شیرم جاری شد و گریهام گرفت". پیامبر{{صل}} به او فرمود: "دوست نداری در [[روز قیامت]] وقتی که به مقابل در [[بهشت]] میرسی، او دستت را بگیرد و در عالیترین [[منزل]] تو را جای دهد؟" [[حضرت خدیجه]] گفت: "یا [[رسولالله]]! آیا واقعاً این گونه است؟" [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "[[خدا]] بزرگوارتر از آن است که میوه [[دل]] مؤمنی را بگیرد، و او [[صبر]] و [[تحمل]] کند و آن را در [[راه خدا]] به حساب آورد و خدا را [[حمد]] کند و با وجود این، او را [[عذاب]] کند"<ref>{{متن حدیث| اللَّهُ أَعَزُّ وَ أَكْرَمُ مِنْ أَنْ يَسْلُبَ عَبْداً ثَمَرَةَ فُؤَادِهِ فَيَصْبِرَ وَ يَحْتَسِبَ وَ يَحْمَدَ اللَّهَ عزوجل ثُمَّ يُعَذِّبَهُ }}؛ فروع کافی، کلینی، ج۳، ص۲۱۹.</ref>.<ref>[[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[خدیجه بنت خویلد - عباسی (مقاله)|مقاله «خدیجه بنت خویلد»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، | == خدیجه و [[بعثت رسول اکرم]]{{صل}} == | ||
خدیجه بارها از [[دانشمندان یهود]]، محل [[ظهور]] [[آخرین پیامبر خدا]] را در مکه شنیده بود. او از [[روز]] نخست [[زندگی]] با محمد{{صل}} همیشه [[امید]] داشت که شوهرش به [[نبوت]] برسد. سرانجام پس از پانزده سال زندگی مشترک، [[رسول اکرم]]{{صل}} در [[چهل سالگی]] در [[غار حرا]] به [[رسالت]] [[عظیم]] الهی [[مأمور]] شد و به خانه بازگشت و جریان را با خدیجه در میان گذاشت. خدیجه عرض کرد: {{متن حدیث|ابشر يابن عمي و اثبت فوالذي نفس خديجة بيده اني لأرجو ان تكون نبي هذه الأمة}}<ref>مناقب آل ابی طالب، ج۱، ص۷۲؛ نهایة الارب، ج۲، ص۱۷۰؛ السیرةالنبویة، ص۱۵۳.</ref>؛ [[پسر عمو]]! شاد و [[ثابت قدم]] باش. [[سوگند]] به کسی که [[جان]] [[خدیجه]] در دست اوست! من امیدوارم تو [[پیامبر]] این [[امت]] باشی. [[حضرت محمد]]{{صل}} به خدیجه فرمود: {{متن حدیث|لقد خشيت على نفسي}}؛ «من بر خودم [[خوف]] دارم». خوف آن [[حضرت]] این بود که [[جامعه]] آن [[روز]] [[دعوت]] او را نپذیرد<ref>الذریة الطاهره، ص۵۷.</ref>. | |||
استاد [[جعفر سبحانی]] درباره نگرانیهای حضرت محمد{{صل}} میگوید: البته این [[اضطراب]] تا حدی طبیعی بود و با [[یقین]] و [[اطمینان]] او به [[درستی]] آنچه به او [[ابلاغ]] شده منافات ندارد؛ با این که او یقین داشت آنچه را که فرا گرفته، [[پیام]] خداست و آورنده آن [[جبرئیل]] است، ولی این همه اضطراب تا حدی طبیعی و بیمورد نبوده است؛ زیرا [[روح]] هر اندازه توانا باشد و هر اندازه با دستگاه [[غیب]] و [[عوالم]] [[روحانی]] بستگی داشته باشد، باز در آغاز کار وقتی با فرشتهای روبهرو شود که تا حال با او روبهرو نشده است، آن هم در بالای [[کوه]]، چنین اضطراب و وحشتی به او رخ میدهد و لذا بعدها این اضطراب از بین رفت<ref>فروغ ابدیت، ج۱، ص۱۸۵.</ref>. | |||
بیشک، خدیجه در از بین بردن آن اضطرابها مؤثر بود. او این [[شایستگی]] را یافت که آگاهانه، [[اسلام]] را بپذیرد و [[افتخار]] سبقتگیرندگان به اسلام را کسب کند. خدیجه از اولین لحظه [[بعثت]]، در کنار پیامبر ایستاد و همواره وی را با جان و [[مال]] خود [[یاری]] نمود. او اولین زنی است که [[دعوت پیامبر]] را [[اجابت]] کرد<ref>کشف الغمه، ج۱، ص۱۲؛ مقتلالحسین، ص۴۴.</ref>. | |||
در بعضی منابع، در این باره مطالبی آمده که موجب وهن [[مقام]] [[رسالت پیامبر]] است؛ برای نمونه در [[مناقب]] [[آل ابی طالب]]، به نقل از [[محمدبن کعب]] و [[عایشه]] آمده است: بعد از [[نزول وحی]] به پیامبر، آن حضرت هراسان نزد خدیجه آمد و فرمود: {{متن حدیث|فو الله لقد خشيت على عقلي}}؛ به [[خداوند]] قسم! میترسم عقلم زایل شده باشد. | |||
در اسدالغابه نیز آمده است: هنگامی که آن حضرت [[نزول وحی]] را به [[خدیجه]] گفت، هنوز نسبت به [[وحی]] مردد بود. خدیجه او را نزد ورقه برد و ورقه از [[حضرت]] سؤال کرد چه چیزی دیدی؟ [[پیامبر]] جریان، به ورقه گفت. و او [[حضرت محمد]]{{صل}} را به [[نزول]] [[وحی الهی]] [[بشارت]] داد و آن حضرت آرام شد<ref>اسدالغابه، ج۵، ص۴۳۶.</ref>.<ref>[[حیدر مظفری ورسی|مظفری ورسی، حیدر]]، [[مادران چهارده معصوم (کتاب)|مادران چهارده معصوم]] ص ۵۵؛ [[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[خدیجه بنت خویلد - عباسی (مقاله)|مقاله «خدیجه بنت خویلد»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص۲۳۵-۲۳۶.</ref> | |||
== آگاهانه بودن [[ایمان]] خدیجه == | |||
در [[عصر جاهلیت]]، [[زنان]] تابع بیچون و چرای باورهای مردان خویش بودند. آیا ایمان خدیجه نیز چنین بود؟ اگر چنین باشد، [[ایمانی]] که به سبب تأثیرات [[روحی]] و [[معنوی]] پیامبر برای کسی حاصل شود نیز [[ارزش]] دارد. | |||
[[واقعیت]] این است که ایمان خدیجه، آگاهانه بود. وی از طریق علمای [[یهود]]، نشانههای [[نبوت]] را در شوهر خود دیده بود<ref>بحارالانوار، ج۱۶، ص۱۷؛ مناقب آل ابی طالب، ج۱، ص۶۸.</ref> و [[قبل از بعثت]]، در دوران پانزده ساله [[زندگی]] مشترک با حضرت محمد{{صل}}، با [[مشاهده]] قرائن، [[نزول وحی]] به آن حضرت را [[انتظار]] میکشید. [[پیش از بعثت]]، روزی پیامبر به خدیجه فرمود: من وقتی [[خلوت]] میکنم، صداهایی میشنوم. خدیجه عرض کرد: [[خداوند]] جز [[خیر و خوبی]] با تو کاری انجام نمیدهد. [[قسم به خداوند]]! [[امانت]] را ادا میکنی و [[صله رحم]] انجام میدهی و راستگو هستی<ref>مستدرک الصحیحین، ج۳، ص۱۸۴.</ref>. | |||
خدیجه بارها بشارت [[بعثت]] [[آخرین پیامبر]] آسمانی را از [[علما]] و [[کاهنان]] یهود و [[نصارا]] شنیده بود. او [[منتظر]] نزول وحی به شوهرش و آماده پذیرش [[دعوت]] او بود<ref>الانوار فی مولد النبی، ص۲۲۳.</ref>. | |||
بعد از نزول وحی، حضرت محمد{{صل}} داخل [[خانه]] شد. خدیجه گفت: محمد! این چه نوری است که در تو میبینم؟! آن حضرت فرمود: این [[نور]] [[رسالت]] است. بگو {{متن حدیث|لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ}}. خدیجه با [[آرامش]] و [[اطمینان قلبی]]، گفت: من سالهاست که [[پیغمبری]] تو را انتظار میکشم. پس [[شهادتین]] را بر زبان جاری ساخت و به آن حضرت ایمان آورد؛ ایمان همراه با [[معرفت]] و [[اخلاص]]<ref>مناقب آل ابی طالب، ج۱، ص۷۴؛ منتهی الآمال، ج۱، ص۱۰۲.</ref>. | |||
علی{{ع}} فرمود: در آن روزها، [[اسلام]] جز به [[خانه رسول خدا]] و [[خدیجه]] راه نیافته بود و من سومین نفر بودم که [[اسلام]] آوردم<ref>سفینة البحار، ج۲، ص۵۷۱.</ref>.<ref>[[حیدر مظفری ورسی|مظفری ورسی، حیدر]]، [[مادران چهارده معصوم (کتاب)|مادران چهارده معصوم]] ص ۵۸.</ref> | |||
== [[اقتدا]] به [[نماز]] [[پیامبر]]{{صل}} == | |||
بنا بر نقل هشام، روزی [[جبرئیل امین]] بر پیامبر نازل شد و با پاشنه پای خود، به کنار [[کوه]] زد و چشمه آبی ظاهر شد. [[جبرئیل]] در حضور [[رسول خدا]]{{صل}} [[وضو]] ساخت. سپس رسول خدا{{صل}} به همان ترتیب وضو گرفت. آنگاه جبرئیل نماز به جا آورد. پیامبر نیز همان گونه نماز گزارد. رسول خدا{{صل}} نزد خدیجه آمد و وضو و نماز را به وی آموخت. از آن پس، خدیجه کنار پیامبر نماز میخواند. [[ابویحیی بن عفیف]] از پدرش و او از جدش - که تاجر مشهوری بود - نقل میکند که در [[زمان جاهلیت]] به [[مکه]] رفتم. من و [[عباس بن عبدالمطلب]] در کنار [[کعبه]] نشسته بودیم. هنگام زوال شد. دیدم [[جوانی]] آمد، به [[آسمان]] نگاه کرد و مقابل کعبه ایستاد. بعد دیدم جوانی دیگر آمد طرف شانه راست او ایستاد. بعد دیدم زنی آمد پشت سرش ایستاد. منظره عجیبی بود؛ دیدم [[رکوع]] و [[سجده]] انجام میدهند. | |||
گفتم: عباس! این عجیب است. گفت: میدانی این شخص کیست؟ گفتم نه گفت: او محمد{{صل}} فرزند برادرم عبدالله است و آن دیگری، علی{{ع}} فرزند [[ابوطالب]] و آن [[زن]]، [[خدیجه دختر خویلد]]، [[همسر]] فرزند برادرم میباشد<ref>الارشاد، مفید، ص۳۰؛ فصول المهمة، ص۳۳؛ ارشاد القلوب، ج۲، ص۲۳۰.</ref>. | |||
بنابراین، خدیجه افزون بر [[سبقت]] به [[پذیرش اسلام]]، از اولین کسانی است که در کنار [[پیغمبر]]{{صل}} نماز اقامه کرده است<ref>خصائص نسائی، ص۳.</ref>.<ref>[[حیدر مظفری ورسی|مظفری ورسی، حیدر]]، [[مادران چهارده معصوم (کتاب)|مادران چهارده معصوم]] ص ۵۸.</ref> | |||
== [[حمایت از پیامبر]]{{صل}} == | |||
در سه [[سال اول بعثت]] که پیامبر [[مردم]] را مخفیانه به اسلام [[دعوت]] مینمود، مشکل چندانی نداشت. در [[سال سوم بعثت]]، [[آیه]] {{متن قرآن|وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ}}<ref>«و نزدیکترین خویشاوندانت را بیم ده!» سوره شعراء، آیه ۲۱۴.</ref> نازل شد و آن [[حضرت]] [[مأمور]] به [[دعوت علنی]] گردید. از آن پس با [[مشکلات]] بسیاری روبهرو شد. در این دوران، ابوطالب، خدیجه و علی{{ع}} با [[جان]] و [[دل]] از وی [[پشتیبانی]] کردند. خدمات [[خدیجه]] در این دوران از دو سو قابل ارزیابی است: | |||
=== [[حمایت]] [[اجتماعی]] === | |||
[[حضرت خدیجه]] به سبب برخورداری از جایگاه والای اجتماعی، توانست بارها [[پیامبر]] را از [[شر]] [[نادانان]] برهاند. پیامبر در ایام [[حج]] به بالای [[کوه صفا]] رفت و با صدای بلند ندا داد: [[مردم]]! من فرستاده پروردگارم. آنگاه به [[کوه]] [[مروه]] رفت و سه بار سخن پیشین خود را تکرار کرد. عربهای [[متعصب]] و [[نادان]]، سنگ در دست، به دنبال پیامبر روانه شدند. [[ابوجهل]] سنگی پرتاب کرد که به پیشانی [[رسول الله]]{{صل}} اصابت کرد و [[خون]] از پیشانی ایشان جاری شد. پیامبر به کوه ابوقبیس رفت. [[مشرکان]] نیز در پی او روانه شدند. [[حضرت علی]]{{ع}} خود را به خدیجه رساند و ماجرا را به وی بازگفت. [[اشک]] بر گونههای خدیجه جاری شد. ظرفی از [[غذا]] برداشت و برای یافتن پیامبر، همراه علی{{ع}} راهی کوهها و دشتها شد. خدیجه صدا میزد: کجایی ای [[رسول خدا]]<ref>الاستیعاب، ج۴، ص۱۱۱؛ اسدالغابه، ج۵، ص۴۳۸؛ اعلمو انی فاطمه{{ع}}، ج۲، ص۲۳۶.</ref>! در این هنگام، [[جبرئیل]] بر پیامبر نازل شد و عرض کرد: این خدیجه است که با چشم گریان به دنبال تو میگردد و همراه او ظرفی از طعام و آب است. او را بخوان و بگو [[خدا]] به تو [[سلام]] میرساند و او را به [[خانه]] بهشتی که از [[نور]] [[زینت]] شده، [[بشارت]] بده. خدیجه و علی{{ع}}، پیامبر را یافتند و به خانه آوردند. مردم به خانه خدیجه [[حمله]] بردند و آنجا را سنگباران کردند. خدیجه بیرون آمد و خود را سپر سنگ [[دشمن]] قرار داد. و فرمود: آیا از سنگباران خانه زنی که [[نجیبترین]] [[قوم]] شماست، [[شرم]] ندارید؟ مردم با شنیدن سخنانش پراکنده شدند. او برای مداوای پیامبر به خانه بازگشت. پیامبر سلام خدا را به وی رساند. خدیجه گفت: | |||
{{متن حدیث|ان الله هو السلام و منه السلام و على جبرائيل السلام و عليك يا رسول الله! السلام و بركاته}}<ref>اسدالغابه، ج۵، ص۴۳۸؛ سیر اعلام النبلاء، ج۲، ص۱۱۳؛ البدایة والنهایة، ج۳، ص۱۹۷؛ کشفالغمه، ج۱، ص۵۰۸.</ref>؛ [[خدا]]، خود [[سلام]] است و سلام از اوست و سلام بر [[جبرئیل]] و بر تو ای [[رسول خدا]]! و [[رحمت]] و [[برکات]] [[خداوند]] بر تو باد!<ref>[[حیدر مظفری ورسی|مظفری ورسی، حیدر]]، [[مادران چهارده معصوم (کتاب)|مادران چهارده معصوم]] ص ۵۹.</ref>. | |||
=== [[حمایت]] [[مالی]] === | |||
[[خدیجه]] بعد از [[ازدواج با پیامبر]]، پلههای [[نزدیکی به خداوند]] را یکی پس از دیگری میپیمود و در این راه هیچ [[احساس]] خستگی نمیکرد؛ بلکه از هر وسیلهای برای رسیدن به قله [[شرف]] و [[انسانیت]] و [[سعادت]] استفاده میکرد. | |||
خدیجه با [[مدیریت]] عالی خویش توانسته بود از راه [[تجارت]]، [[مال]] فراوانی به دست آورد. او از [[سرمایهداران]] بزرگ جزیرةالعرب بود؛ ولی [[دل]] به زر نیست؛ بلکه هدفش کسب [[معنویت]] بود. او هنگام ازدواج با پیامبر گفت: | |||
{{عربی|انا و مالي و جواري و جميع ما املك بين يديك و في حكمك، لا امنعك شيئا}}<ref>بحارالانوار، ج۱۶، ص۵۵.</ref>؛ خودم و اموالم در [[خدمت]] شما هستیم و همه داراییهای من در [[اختیار]] تو و در [[فرمان]] توست. من هرگز مانع از [[تصرف]] تو در اموالم نمیشوم. | |||
[[پیامبر]] از [[ثروت]] خدیجه، برای [[گسترش اسلام]] بهره برد. در دوران [[اقامت اجباری]] و [[تحریم]] [[اقتصادی]] سه ساله [[مسلمانان]] در [[شعب ابوطالب]]، خدیجه همه [[دارایی]] خود را در اختیار شعبنشینان قرار داد و سبب [[نجات]] مسلمانان شد<ref>سیراعلامالنبلاء، ج۱، ص۱۱۶؛ منزلت زن از دیدگاه اسلام، ص۹۶.</ref>. | |||
خدیجه برای رساندن مواد غذایی به شعب، [[حکیم بن حزام]] (برادرزاده خود) را [[استخدام]] کرد. روزی [[حکیم بن حزام]] همراه [[غلام]] خود، مقداری گندم به شعب میبرد که در بین راه با [[ابوجهل]] روبهرو شد. ابوجهل به او گفت: آیا آذوقه را برای [[بنیهاشم]] میبری؟ نمیگذارم از این جا بروی، تا تو را در [[مکه]] [[رسوا]] کنم. [[ابوالبختری]] ([[برادر]] ابوجهل) سر رسید و به ابوجهل گفت: آذوقه، مال عمهاش خدیجه است. آیا نمیگذاری مال خدیجه را نزدش ببرد<ref>السیرة النبویة، ص۲۲۱.</ref>؟ | |||
یکی از افرادی که به طور پنهانی، برای شعبنشینان آذوقه میبرد [[ابوالعاص]] (داماد خدیجه) بود. پیامبر روزی در نزد گروهی از [[اصحاب]]، دربارهاش فرمود: [[ابوالعاص]] [[حق]] دامادی<ref>زینب، دختر پیامبر، همسر ابیالعاص بود. اسدالغابه، ج۵، ص۴۳۶.</ref> را نسبت به ما ادا کرد. وقتی ما در شعب محاصره بودیم، او شبها آذوقه را بر شتر بار میکرد و تا دامنه شعب میآورد. سپس مهار شتر را رها میکرد و به سوی شعب میراند. ما آن آذوقه را گرفته، بین هم تقسیم میکردیم<ref>الاستغاثه، ص۱۱۰.</ref>. | |||
[[زندگی]] [[خدیجه]]، خط بطلان بر [[تکاثر]] [[جاهلیت]] و درسی است برای [[زنان]] امروزی؛ زیرا [[سعادت]] [[خانواده]] به [[صداقت]]، [[کرامت]]، [[ایثار]]، [[فداکاری]] و [[کمک به محرومان]] است؛ نه [[مادیات]] و فزونطلبی. | |||
یکی از [[اهداف بعثت پیامبران]] آسمانی، [[نجات]] [[ستمدیدگان]] و [[کمک به نیازمندان]] است؛ ازاینرو وقتی [[پیامبران]] [[دعوت]] خود را آغاز میکردند، انسانهای [[فقیر]] و [[مظلوم]] بیشتر از مرفهین بیدرد، دعوت پیامبران را [[اجابت]] مینمودند. | |||
خدیجه زندگی مشترک با محمد{{صل}} را با جمله شیرین {{عربی|اشهدو يا ايها الناس! أي و ما أملك لمحمد}}<ref>اعلموا انی فاطمه{{ع}}، ج۲، ص۲۳۵.</ref>؛ «[[مردم]]! [[گواه]] باشید که خودم و مالم از آن محمد است آغاز کرد» و پس از آن، مالش را در [[اختیار]] شوهر [[امین]] خود قرار داد. [[پیامبر]] همیشه از این [[مال]] برای کمک به [[فقیران]] و [[پیشرفت]] [[اسلام]] استفاده میکرد. کارکرد [[ثروت]] خدیجه در سالهای نخست [[بعثت]] به اندازهای بود که پیامبر فرمود: {{متن حدیث|ما نفعني مال كما نفعني مال خديجة}}؛ [[سود]] هیچ [[مالی]] برای من مانند مال خدیجه نبود<ref>اعیان الشیعه، ج۱، ص۲۲۰.</ref>.<ref>[[حیدر مظفری ورسی|مظفری ورسی، حیدر]]، [[مادران چهارده معصوم (کتاب)|مادران چهارده معصوم]] ص ۶۰.</ref> | |||
== [[فرزندان خدیجه]]{{س}} == | |||
[[مؤرخان]] و نسبشناسان ثمرۀ [[ازدواج خدیجه]]{{س}} با [[پیامبر]]{{صل}} را دو پسر و چهار دختر دانستهاند: قاسم و [[عبدالله]] معروف به طیب و [[طاهر]]، [[زینب]]، [[امکلثوم]]، [[رقیه]] و [[فاطمه]]{{س}}<ref>قرب الاسناد، حمیری، ص۹؛ ابن کثیر، السیرة النبویه، ج۱، ص۲۶۳؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۲۸؛ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۳۹۶ ـ ۴۰۵.</ref>. قاسم اولین [[فرزندی]] بود که از [[دنیا]] رفت و پس از او عبدالله [[وفات]] کرد. در این موقع بود که [[عمرو بن عاص]] گفت: [[محمد]] نسلی ندارد و [[نسل]] او [[قطع]] خواهد شد و [[سوره کوثر]] نازل شد<ref>مناقب آل ابی طالب، ابن شهرآشوب، ج۲، ص۴۱.</ref>. برخی نیز [[عاص بن وائل]] را به عنوان گوینده این موضوع به رسول خدا{{صل}} ذکر کردهاند<ref>مجمع البیان فی تفسیر القرآن، طبرسی، ج۱۰، ص۴۵۹.</ref>. البته تعارضی بین این دو قول وجود ندارد و ممکن است هر دوی اینها یا حتی افراد دیگری نیز این [[کلام]] را بر [[زبان]] جاری کرده باشند. | |||
نقل شده حضرت خدیجه در [[مرگ]] فرزندش طاهر [[بیتابی]] میکرد و هنگامی که پیامبر{{صل}} وارد [[خانه]] شد خدیجه را گریان دید. از او پرسید: چرا [[گریه]] میکنی؟ خدیجه گفت: "پستانم پر شیر شد و شیرم جاری شد و گریهام گرفت". پیامبر{{صل}} به او فرمود: "دوست نداری در [[روز قیامت]] وقتی که به مقابل در [[بهشت]] میرسی، او دستت را بگیرد و در عالیترین [[منزل]] تو را جای دهد؟" [[حضرت خدیجه]] گفت: "یا [[رسولالله]]! آیا واقعاً این گونه است؟" [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "[[خدا]] بزرگوارتر از آن است که میوه [[دل]] مؤمنی را بگیرد، و او [[صبر]] و [[تحمل]] کند و آن را در [[راه خدا]] به حساب آورد و خدا را [[حمد]] کند و با وجود این، او را [[عذاب]] کند"<ref>{{متن حدیث| اللَّهُ أَعَزُّ وَ أَكْرَمُ مِنْ أَنْ يَسْلُبَ عَبْداً ثَمَرَةَ فُؤَادِهِ فَيَصْبِرَ وَ يَحْتَسِبَ وَ يَحْمَدَ اللَّهَ عزوجل ثُمَّ يُعَذِّبَهُ }}؛ فروع کافی، کلینی، ج۳، ص۲۱۹.</ref>.<ref>[[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[خدیجه بنت خویلد - عباسی (مقاله)|مقاله «خدیجه بنت خویلد»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص۲۳۹-۲۴۰.</ref> | |||
برخی مطالبی که دربارۀ بعضی از [[فرزندان]] منتسب به [[خدیجه]]{{س}} گفته شده عبارتاند از: | برخی مطالبی که دربارۀ بعضی از [[فرزندان]] منتسب به [[خدیجه]]{{س}} گفته شده عبارتاند از: | ||
# [[نقل]] شده، [[زینب]] و [[رقیه]]، [[فرزندان خدیجه]]{{س}} | # [[نقل]] شده، [[زینب]] و [[رقیه]]، [[فرزندان خدیجه]]{{س}} نبودهاند بلکه [[فرزندان]] ابی هند شوهر [[خواهر]] [[خدیجه]]{{س}} بودهاند که بعد از [[مرگ]] [[پدر]] و نامادری خود ([[هاله خواهر خدیجه]]{{س}}) نزد [[خدیجه]]{{س}} و [[پیامبر]]{{صل}} بزرگ شدند و از آنجا که [[عرب]] ربیبه را دختر شخص میدانستند<ref>کوفی، ابی القاسم علی بن احمد، الاستغاثه، ص۱۱۳؛ ابن اثیر در کتاب الکامل فی التاریخ اشاره دارد که زینب دختر هاله بنت خویلد بوده است؛ ابن اثیر، عزالدین، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۱۳۴.</ref> از این رو این دختران را به [[حضرت رسول]]{{صل}} منسوب میکردند و مؤیداتی نیز این مطلب را [[تأیید]] میکنند<ref>ر.ک: [[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[ازدواج پیامبر با خدیجه (مقاله)|ازدواج پیامبر با خدیجه]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ص۱۱۴ـ ۱۱۵.</ref>. | ||
# [[رسول خدا]]{{صل}} و [[خدیجه]]{{س}}، بنا به تصریح برخی از [[مؤرخان]] تا قبل از [[بعثت]] تنها [[صاحب]] پسر بودند و بقیۀ [[فرزندان]] ایشان پس از [[بعثت]] متولد شدند<ref>ابن اثیر، عزالدین، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۶، ص۱۱۴؛ مقدسی، مطهر بن طاهر مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، ج۵، ص۱۶.</ref>. حال آنکه [[نقل]] شده، در [[جاهلیت]]، دخترانی از [[رسول خدا]]{{صل}} به [[عقد]] [[ابوالعاص]] و عتبة بن ابی لهب در آمدند که پس از [[بعثت]] پسر [[ابیلهب]] با [[اصرار]] و [[اجبار]] [[پدر]]، [[همسر]] خود ([[رقیه]]) را [[طلاق]] داد<ref>عسقلانی، ابن حجر، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۸، ص۱۳۸؛ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۴۰۱.</ref>. همچنین [[روایت]] شده، [[رقیه]] پس از [[طلاق]] و پیش از [[هجرت]] [[مسلمانان]] [[حبشه]]، [[همسر]] [[عثمان]] شد و سپس همراه او به [[حبشه]] [[هجرت]] کرد<ref>ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۴، ص۱۸۴۰؛ مقدسی، مطهر بن طاهر مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، ج۵، ص۱۷.</ref> در حالی که [[هجرت به حبشه]] در [[سال پنجم هجری]] صورت گرفته است<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۵۹؛ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۲۹؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۷۴.</ref>، پس چگونه ممکن است | # [[رسول خدا]]{{صل}} و [[خدیجه]]{{س}}، بنا به تصریح برخی از [[مؤرخان]] تا قبل از [[بعثت]] تنها [[صاحب]] پسر بودند و بقیۀ [[فرزندان]] ایشان پس از [[بعثت]] متولد شدند<ref>ابن اثیر، عزالدین، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۶، ص۱۱۴؛ مقدسی، مطهر بن طاهر مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، ج۵، ص۱۶.</ref>. حال آنکه [[نقل]] شده، در [[جاهلیت]]، دخترانی از [[رسول خدا]]{{صل}} به [[عقد]] [[ابوالعاص]] و عتبة بن ابی لهب در آمدند که پس از [[بعثت]] پسر [[ابیلهب]] با [[اصرار]] و [[اجبار]] [[پدر]]، [[همسر]] خود ([[رقیه]]) را [[طلاق]] داد<ref>عسقلانی، ابن حجر، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۸، ص۱۳۸؛ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۴۰۱.</ref>. همچنین [[روایت]] شده، [[رقیه]] پس از [[طلاق]] و پیش از [[هجرت]] [[مسلمانان]] [[حبشه]]، [[همسر]] [[عثمان]] شد و سپس همراه او به [[حبشه]] [[هجرت]] کرد<ref>ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۴، ص۱۸۴۰؛ مقدسی، مطهر بن طاهر مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، ج۵، ص۱۷.</ref> در حالی که [[هجرت به حبشه]] در [[سال پنجم هجری]] صورت گرفته است<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۵۹؛ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۲۹؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۷۴.</ref>، پس چگونه ممکن است رقیهای که پس از [[بعثت]] به [[دنیا]] آمده قبل از [[بعثت]] با پسر [[ابیلهب]] و پس از [[بعثت]] با [[عثمان]] [[ازدواج]] کرده باشد. این موضوع، نشان دهندۀ این است که این دخترها، [[فرزندان رسول خدا]]{{صل}} نبودند، بلکه ربیبههای ایشان بودند و گرنه چه توجیه دیگری میتوان نسبت بدین امر پیدا کرد. مهمترین دستاویز برای [[اثبات وجود]] [[هند]] به عنوان [[فرزند خدیجه]]{{س}} به ویژه در بین [[شیعیان]]، روایتی از [[امام حسن]]{{ع}} است که در این [[روایت]] از [[هند بن ابیهاله]] به عنوان دایی یاد میکند و اوصاف [[رسول خدا]]{{صل}} را از او جویا میشود در این [[روایت]] که با {{متن حدیث|سَأَلْتُ خَالِی هِنْدَ بْنَ أَبِی هَالَةَ عَنْ حِلْیَةِ رَسُولِ اللَّه}} آغاز شده است، ایراداتی وجود دارد که عبارتاند از:<ref>ر.ک: [[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[ازدواج پیامبر با خدیجه (مقاله)|ازدواج پیامبر با خدیجه]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ص۱۱۵.</ref> | ||
##اشکالات سندی این [[روایت]] که تماما از یک طریق و آن هم از طریق مردی از | ##اشکالات سندی این [[روایت]] که تماما از یک طریق و آن هم از طریق مردی از بنیتمیم از [[فرزند]] ابیهاله از [[امام حسن]]{{ع}} [[روایت]] شده است. | ||
##اصلاً در وجود فرزندی به نام [[هند]] برای [[خدیجه]]{{س}}[[تردید]] جدی وجود دارد. | ##اصلاً در وجود فرزندی به نام [[هند]] برای [[خدیجه]]{{س}}[[تردید]] جدی وجود دارد. | ||
## [[امام حسن]]{{ع}} خود [[پیامبر]]{{صل}} را دیده و همراه او در واقعۀ [[مباهله]] و... حضور داشته است. چه دلیلی وجود دارد این مطلب را از [[هند بن ابیهاله]] بپرسد؟ اصلاً چرا [[حضرت]] از [[پدر]] بزرگوارشان که بیش از همه به احوال [[پیامبر]]{{صل}} [[آگاه]] بود و [[یار]] و [[یاور]] همیشگی آن [[حضرت]] و [[وصی]] و [[جانشین]] به [[حق]] ایشان بود، نپرسید؟ | ## [[امام حسن]]{{ع}} خود [[پیامبر]]{{صل}} را دیده و همراه او در واقعۀ [[مباهله]] و... حضور داشته است. چه دلیلی وجود دارد این مطلب را از [[هند بن ابیهاله]] بپرسد؟ اصلاً چرا [[حضرت]] از [[پدر]] بزرگوارشان که بیش از همه به احوال [[پیامبر]]{{صل}} [[آگاه]] بود و [[یار]] و [[یاور]] همیشگی آن [[حضرت]] و [[وصی]] و [[جانشین]] به [[حق]] ایشان بود، نپرسید؟ | ||
##هیچ نصی هر چند جعلی در دست نیست که ثابت کند [[هند]] با [[رسول خدا]]{{صل}} [[زندگی]] | ##هیچ نصی هر چند جعلی در دست نیست که ثابت کند [[هند]] با [[رسول خدا]]{{صل}} [[زندگی]] میکرده و یا نزدیک او و در [[مجلسی]] از مجالس او شرکت داشته و یا در [[جنگی]] حضور یافته است<ref>العاملی، جعفر مرتضی، الصحیح من سیرة النبی الأعظم، ج۲، ص۱۳۲ـ۱۳۳.</ref>.<ref>ر.ک: [[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[ازدواج پیامبر با خدیجه (مقاله)|ازدواج پیامبر با خدیجه]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ص۱۱۵ـ۱۱۶.</ref> | ||
==[[فضائل]] حضرت خدیجه== | == [[فضائل]] حضرت خدیجه == | ||
اوصافی برای [[حضرت خدیجه]]{{س}} بیان شده است که برخی از آنها عبارتاند از: | اوصافی برای [[حضرت خدیجه]]{{س}} بیان شده است که برخی از آنها عبارتاند از: | ||
# '''[[خدیجه]] اولین [[زن]] [[مسلمان]] و [[نمازگزار]]''': او نخستین [[زن]] [[مسلمان]] و [[نمازگزار]] در [[تاریخ اسلام]] بود، [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} فرمودند: «آن هنگام [اولین روزهای [[رسالت]]] جز | |||
# '''[[پشتیبانی]] و [[حمایت]] از امر [[رسالت]]''': [[خدیجه]]{{س}} در عرصۀ [[همدلی]] و [[همراهی]]، سرآمد [[زنان]] بود. وجود او | # '''[[خدیجه]] اولین [[زن]] [[مسلمان]] و [[نمازگزار]]''': او نخستین [[زن]] [[مسلمان]] و [[نمازگزار]] در [[تاریخ اسلام]] بود، [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} فرمودند: «آن هنگام [اولین روزهای [[رسالت]]] جز خانهای که [[رسول خدا]]{{صل}} و [[خدیجه]] در آن بود در هیچ خانهای [[مسلمانی]] راه نیافته بود و من سوّمین آنان بودم»<ref>{{متن حدیث|یَوْمَئِذٍ فِی الْإِسْلَامِ غَیْرَ رَسُولِ اللَّهِ{{صل}} وَ خَدِیجَةَ وَ أَنَا ثَالِثُهُمَا}}؛ نهج البلاغه، خطبۀ ۱۹۲.</ref>.<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ص ۳۲۷ـ ۳۲۹.</ref> | ||
#'''حمایتهای [[اقتصادی]] در امر [[رسالت]]''': بخش | # '''[[پشتیبانی]] و [[حمایت]] از امر [[رسالت]]''': [[خدیجه]]{{س}} در عرصۀ [[همدلی]] و [[همراهی]]، سرآمد [[زنان]] بود. وجود او سختیهای راه [[رسالت]] را بر [[رسول خدا]]{{صل}} آسان میکرد و [[رسول خدا]]{{صل}} با مهر و صفای او [[آرامش]] مییافت<ref>بیهقی، ابوبکر، دلائل النبوة فی احوال صاحب الشریعه، ج۲، ص۳۵۲؛ ابن سیدالناس، عیون الاثر، ج۱، ص۱۵۱؛ ذهبی، شمس الدین محمد، تاریخ اسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، ج۱، ص۲۳۶.</ref>. او علاوه بر همدلیهایش با [[پیغمبر]]{{صل}} در امر [[تبلیغ]] عملی [[دین]] نیز مشارکت میکرد و در اولین روزهای [[بعثت]]، در اوج [[غربت]] [[اسلام]]، همراه [[علی]]{{ع}} کنار [[کعبه]] حاضر میشد و با اقتداکردن [[نماز]] به [[پیامبر]]{{صل}} [[آیین]] [[یکتاپرستی]] را بیش از پیش به [[مردم]] [[مشرک]] حاضر در [[مکه]] نشان میداد<ref>ر.ک: [[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[حضرت خدیجه (مقاله)|حضرت خدیجه]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ص۳۰۶ـ۳۰۷.</ref>. | ||
#'''عدم [[اعتراض]] به | #'''حمایتهای [[اقتصادی]] در امر [[رسالت]]''': بخش عمدهای از [[پیشرفت]] و قوام [[اسلام]] مدیون [[ثروت]] [[خدیجه]]{{س}} است که از اولین روز [[بعثت]] تا آخرین روزهای حضور [[پیامبر]]{{صل}} در [[مکه]] به ویژه در روزهای سخت محاصرۀ شعب ابیطالب مایۀ [[پایداری]] [[مسلمانان]] شد. ایشان در طول محاصره، اجناس را به چندین برابر قیمت واقعیشان خریداری میکرد و آن را به محاصرهشدگان میرساند<ref>شیخ طبرسی، إعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۱۲۵ـ ۱۲۸.</ref>. [[پیامبر خدا]]{{صل}} درباره حمایتهای [[مالی]] و [[اقتصادی]] [[حضرت خدیجه]]{{س}} فرمودند: «هیچ [[مالی]] برای من سودمندتر از [[ثروت]] [[خدیجه]]{{س}} نبود»<ref>{{متن حدیث|مَا نَفَعَنِی مَالٌ قَطُّ مَا نَفَعَنِی مَالُ خَدِیجَةَ}}؛ شیخ طوسی، امالی، ص۴۶۷؛ مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الأئمة الأطهار، ج۱۹، ص۶۳.</ref>.<ref>ر.ک: [[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[حضرت خدیجه (مقاله)|حضرت خدیجه]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ص۳۰۷ـ ۳۰۸؛ [[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[خدیجه بنت خویلد - عباسی (مقاله)|مقاله «خدیجه بنت خویلد»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص۲۳۹.</ref> | ||
# '''روایت کنندۀ [[حدیث]] از [[رسول خدا]]{{صل}}''': در کتب [[روایی]]، [[خدیجه]]{{س}} یکی از [[راویان حدیث]] [[رسول خدا]]{{صل}} شمرده شده است. [[ابن عباس]]<ref>مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الأطهار، ج۲۸، ص۸۴.</ref>و [[عبدالله]] بن [[حارث]]<ref>یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۲.</ref> و دیگران روایاتی را از او [[نقل]] کردهاند از جمله: خصایل نه گانه [[علی]]{{ع}} که | #'''عدم [[اعتراض]] به اقامتهای [[پیامبر]]{{صل}} در [[غار حراء]]''': زمانی که [[رسول خدا]]{{صل}} به [[اذن الهی]] برای فراهم آمدن زمینۀ به وجود آمدن [[حضرت فاطمه ]]{{س}}، به کنارهگیری [[چهل]] [[روزه]] از [[خدیجه]]{{س}} [[مأمور]] شد. در طول این [[چهل]] شبانهروز، [[خدیجه]]{{س}} هر روز چندین بار [[گریه]] میکرد و [[اشک]] از چشمانش جاری میشد بدون اینکه اعتراضی به [[پیامبر]]{{صل}} بکند<ref>مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج۱۶، ص۷۸ـ ۷۹؛ انصاری زنجانی خوئینی، اسماعیل، الموسوعة الکبری عن فاطمة الزهرا{{س}}، ج۱، ص۱۳۳.</ref>.<ref>ر.ک: [[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[حضرت خدیجه (مقاله)|حضرت خدیجه]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ص۳۱۱ـ۳۱۲.</ref> | ||
# '''روایت کنندۀ [[حدیث]] از [[رسول خدا]]{{صل}}''': در کتب [[روایی]]، [[خدیجه]]{{س}} یکی از [[راویان حدیث]] [[رسول خدا]]{{صل}} شمرده شده است. [[ابن عباس]]<ref>مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الأطهار، ج۲۸، ص۸۴.</ref>و [[عبدالله]] بن [[حارث]]<ref>یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۲.</ref> و دیگران روایاتی را از او [[نقل]] کردهاند از جمله: خصایل نه گانه [[علی]]{{ع}} که ابنعباس از ایشان [[روایت]] کرده است<ref>مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الائمة الأطهار، ج۲۸، ص۸۴.</ref>.<ref>ر.ک: [[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[حضرت خدیجه (مقاله)|حضرت خدیجه]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ص۳۱۲.</ref> | |||
اوصافی نیز از زبان [[رسول اکرم]]{{صل}} در مورد [[حضرت خدیجه]]{{س}} بیان شده است، مانند: | اوصافی نیز از زبان [[رسول اکرم]]{{صل}} در مورد [[حضرت خدیجه]]{{س}} بیان شده است، مانند: | ||
==[[حسادت]] [[عایشه]] به حضرت خدیجه== | #'''بانوی [[برگزیدۀ الهی]]''': به تعبیر [[پیامبر اکرم]]{{صل}} [[خدیجه]]{{س}} یکی از چهار [[زن]] برگزیدۀ خداست؛ [[مریم]]، [[آسیه]]، [[خدیجه]] و [[فاطمه]]{{س}}: "[[برترین]] [[زنان]] [[بهشت]] چهار نفرند: [[خدیجه دختر خویلد]] و [[فاطمه]] دختر [[محمد]]{{صل}} و [[مریم دختر عمران]] و [[آسیه]] دختر مزاحم [[همسر فرعون]]"<ref>{{متن حدیث| أَفْضَلُ نِسَاءِ أَهْلِ اَلْجَنَّةِ أَرْبَعٌ خَدِيجَةُ بِنْتُ خُوَيْلِدٍ وَ فَاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ وَ مَرْيَمُ بِنْتُ عِمْرَانَ وَ آسِيَةُ بِنْتُ مُزَاحِمٍ اِمْرَأَةُ فِرْعَوْنَ}}؛ مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۱، ص۳۲۲؛ الخصال، شیخ صدوق، ج۱، ص۲۰۵.</ref> و در برخی [[روایات]] آمده است که: "خدا چهار زن را از میان زنان جهان برگزید که یکی از ایشان [[خدیجه]] است"<ref>{{متن حدیث|إِنَّ اَللَّهَ اِخْتَارَ مِنَ اَلنِّسَاءِ أَرْبَعاً }}؛ الخصال، شیخ صدوق، ج۱، ص۲۵۵.</ref>.<ref>[[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[خدیجه بنت خویلد - عباسی (مقاله)|مقاله «خدیجه بنت خویلد»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص۲۳۶-۲۳۷؛ [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگنامه دینی (کتاب)|فرهنگنامه دینی]]، ص۹۶.</ref> در روایتی که در [[تفسیر]] [[فرات]] [[نقل]] شده، استفاده میشود که حضرت خدیجه در ردیف [[پیامبران]] و [[برگزیدگان خدا]] و مشمول [[آیه]] اصطفاء است، در آن روایت چنین آمده است: روزی پیامبر{{صل}} به نزد [[حضرت]] [[زهرا]] و [[عایشه]] آمد و دید که مشغول مفاخرهاند و صورتهایشان از [[خشم]] سرخ شده است. فرمود: "عایشه، مگر نمیدانی که خدا [[آدم]] و [[نوح]] و [[آل ابراهیم]] و [[آل عمران]] و [[علی]] و [[حسن]] و [[حسین]] و [[حمزه]] و [[جعفر]] و [[فاطمه]] و خدیجه را برگزید و آنان را بر جهانیان [[برتری]] داد؟"<ref>تفسیر فرات کوفی، فرات بن ابراهیم کوفی، ص۸۰.</ref>.<ref>[[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[خدیجه بنت خویلد - عباسی (مقاله)|مقاله «خدیجه بنت خویلد»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص۲۳۶-۲۳۷.</ref> | ||
# '''[[سلام]] [[خداوند]] و [[جبرئیل]] بر [[خدیجه]]{{س}}''': از [[رسول خدا]]{{صل}} [[روایت]] شده که [[جبرئیل]] بر من نازل شد و گفت: «هم اکنون [[خدیجه]]{{س}} با ظرفی از [[غذا]] و نوشیدنی بر تو وارد میشود. پس هرگاه آمد، [[سلام]] [[خدا]] و من را به او برسان و او را به خانهای که هیچ [[رنج]] و زحمتی در آن نیست [[بشارت]] بده.»<ref>صحیح البخاری، بخاری، ج۴، ص۲۳۱؛ عسقلانی، ابن حجر، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۹، ص۱۰۱؛ بیهقی، ابوبکر، دلائل النبوة فی احوال صاحب الشریعه، ص۳۵۱ـ۳۵۲؛ این کثیر، السیرة النبویه، ج۱، ص۲۴۱.</ref>. همچنین [[ابوسعید خدری]] از پیامبر{{صل}} روایت کرده که فرمودند: "در [[شب معراج]] هنگام بازگشت، از [[جبرئیل]] پرسیدم: حاجتی داری؟ [[جبرییل]] پاسخ داد: " حاجتم آن است که پس از بازگشت به [[زمین]] از جانب پروردگار و از طرف من به خدیجه سلام برسانی". وقتی که پیامبر{{صل}} سلام خدا و جبرئیل را به خدیجه [[ابلاغ]] کرد، حضرت خدیجه گفت: "همانا [[خداوند]] [[سلام]] است و از اوست سلام و به سوی اوست سلام و بر [[جبرئیل]] سلام باد"<ref>{{متن حدیث| إِنَّ اَللَّهَ هُوَ اَلسَّلاَمُ وَ مِنْهُ اَلسَّلاَمُ وَ إِلَيْهِ اَلسَّلاَمُ وَ عَلَى جَبْرَئِيلَ اَلسَّلاَمُ }}؛ تفسیر العیاشی، عیاشی، ج۲، ص۲۷۹.</ref>. در روایت دیگری آمده است که روزی جبرئیل در حالی که [[حضرت خدیجه]] نزد [[پیامبر]]{{صل}} نشسته بود، نزد ایشان آمد. جبرئیل به رسول خدا{{صل}} عرضه داشت: "همانا [[خدا]] به خدیجه سلام میرساند". حضرت خدیجه گفت: "همانا خدا خود سلام است و بر جبرئیل، سلام و بر تو سلام و [[رحمت]] و [[برکات]] خدا باد"<ref>فضائل الصحابه، نسائی، ص۷۵ و به همین مضمون: الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۴، ص۱۸۲۱.</ref>.<ref>[[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[خدیجه بنت خویلد - عباسی (مقاله)|مقاله «خدیجه بنت خویلد»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص۲۳۶-۲۳۷؛ [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگنامه دینی (کتاب)|فرهنگنامه دینی]]، ص۹۶.</ref> | |||
#'''زنی [[زیبا]] و [[عاقل]] و فرزانه''': [[رسول خدا]]{{صل}} فرمودند: «[[خدیجه]]{{س}} در [[زیبایی]] یکی از نیکوترین [[زنان]] و در خردورزی از کاملترین [[زنان]] و در [[فرزانگی]] از داناترین [[زنان]] بود. او عفیفترین، متدینترین، باحیاترین، با شخصیتترین و برازندهترین [[زنان]] بود»<ref>انصاری زنجانی خوئینی، اسماعیل، الموسوعة الکبری عن فاطمة الزهرا{{س}}، ج۱۲، ص۳۷۰.</ref>. | |||
== [[حسادت]] [[عایشه]] به حضرت خدیجه == | |||
عموم مورّخان تأکید کردهاند که خدیجه [[زیباترین]] زنان [[قریش]] بود. همچنان که بافضیلتترین [[همسر]] [[رسول اکرم]]{{صل}} بود. شاید همین نکته [[حسادت]] برخی از زنان [[پیغمبر]]{{صل}} نسبت به خدیجه را [[تفسیر]] کند. آنگونه که حتی پس از [[وفات خدیجه]] با این که هرگز با هم در [[خانه پیامبر]] [[اکرم]]{{صل}} نبودند، از او [[بدگویی]] میکرد و میکوشید تا هر چه بیشتر از [[منزلت]] و [[شأن]] او بکاهد. آن چنان که از [[سخنان امام باقر]]{{ع}} به دست میآید، از نظر [[فضیلت]]، [[اخلاص]]، [[ولایت]] و حتی [[زیبایی]] و [[جمال]]، امّ [[سلمه]] پس از خدیجه، رتبه دوم را در میان [[زنان پیامبر]]{{صل}} داشت. | |||
به هر حال زنان صاحب جمال و اخلاص پیغمبر{{صل}} همواره مورد بغض و حسادت آن دسته از زنان او بودند که نه بهرهای از جمال داشتند و نه به [[ادب]] [[رفتار]] با [[رسول]]{{صل}} آراسته بودند، بلکه همواره با [[کارها]] و مواضع، و حتی سخنان خود آن [[حضرت]] را [[آزار]] و اذیّت میکردند<ref>[[سید جعفر مرتضی عاملی|عاملی، سید جعفر مرتضی]]، [[سیرت جاودانه ج۱ (کتاب)|سیرت جاودانه ج۱]]، ص ۲۱۵.</ref>. | |||
عایشه از [[همسران پیامبر]] است که [[رسول خدا]] سالها پس از [[وفات حضرت خدیجه]] با وی [[ازدواج]] کرد اما وی هرگز [[طاقت]] دیدن ابراز علاقه پیامبر{{صل}} را به حضرت خدیجه پس از [[وفات]] وی نداشت و خود بارها ابراز میکرد که به حضرت خدیجه که طبق [[روایات]] متعدد از [[زنان]] بهشتی و [[برترین]] زنان بهشتی است، حسادت میورزد تا جایی که در مواردی پیامبر{{صل}} را که [[اسوه]] [[حلم]] و [[بردباری]] است، به [[غضب]] میآورد. به برخی از این روایات اشاره میکنیم. | عایشه از [[همسران پیامبر]] است که [[رسول خدا]] سالها پس از [[وفات حضرت خدیجه]] با وی [[ازدواج]] کرد اما وی هرگز [[طاقت]] دیدن ابراز علاقه پیامبر{{صل}} را به حضرت خدیجه پس از [[وفات]] وی نداشت و خود بارها ابراز میکرد که به حضرت خدیجه که طبق [[روایات]] متعدد از [[زنان]] بهشتی و [[برترین]] زنان بهشتی است، حسادت میورزد تا جایی که در مواردی پیامبر{{صل}} را که [[اسوه]] [[حلم]] و [[بردباری]] است، به [[غضب]] میآورد. به برخی از این روایات اشاره میکنیم. | ||
عایشه میگوید: "من آن [[قدر]] که به [[خدیجه]] حسادت میورزیدم به هیچ یک از زنهای پیامبر حسادت نمیورزیدم". سپس او علت آن را چنین بیان میکند: زیرا رسول خدا{{صل}} از او بسیار یاد میکرد. او قبل از [[ازدواج پیامبر]] با من، از [[دنیا]] رفت و [[خداوند]] به پیامبر{{صل}} [[دستور]] داد که خدیجه را به منزلی از لؤلؤ [[بشارت]] دهد. آن [[حضرت]] هرگاه گوسفندی میکشت، از آن به [[دوستان]] حضرت خدیجه [[هدیه]] میکرد آن قدر که آنان را کافی باشد. گاهی به پیامبر{{صل}} میگفتم: گویا در دنیا زنی غیر از خدیجه نبود! آن حضرت میفرمود: "در تعریف او هر چه بگویم او چنان بود و از او برایم فرزندانی بود"<ref>صحیح البخاری، بخاری، ج۴، ص۲۳۱.</ref>. | عایشه میگوید: "من آن [[قدر]] که به [[خدیجه]] حسادت میورزیدم به هیچ یک از زنهای پیامبر حسادت نمیورزیدم". سپس او علت آن را چنین بیان میکند: زیرا رسول خدا{{صل}} از او بسیار یاد میکرد. او قبل از [[ازدواج پیامبر]] با من، از [[دنیا]] رفت و [[خداوند]] به پیامبر{{صل}} [[دستور]] داد که خدیجه را به منزلی از لؤلؤ [[بشارت]] دهد. آن [[حضرت]] هرگاه گوسفندی میکشت، از آن به [[دوستان]] حضرت خدیجه [[هدیه]] میکرد آن قدر که آنان را کافی باشد. گاهی به پیامبر{{صل}} میگفتم: گویا در دنیا زنی غیر از خدیجه نبود! آن حضرت میفرمود: "در تعریف او هر چه بگویم او چنان بود و از او برایم فرزندانی بود"<ref>صحیح البخاری، بخاری، ج۴، ص۲۳۱.</ref>. | ||
عایشه میگوید: هرگاه پیامبر{{صل}} به یاد [[خدیجه]] میافتاد، بر او [[درود]] فراوان میفرستاد و برای او بینهایت [[طلب]] [[رحمت]] میفرمود، تا آنکه [[غیرت]] من تحریک شد و [[اعتراض]] کرده، گفتم: [[خدا]] به جای پیرزنی [[زنان]] [[زیبایی]] به تو داده است. پس [[پیامبر]]{{صل}} سخت خشمناک شد، به گونهای که مویهای جلو سر [[حضرت]] از [[عصبانیت]] راست شد و سپس فرمود: "نه، به خدا [[سوگند]] خدا بهتر از آن را برای من جایگزین نفرمود؛ زمانی که [[مردم]]، [[کافر]] بودند او به من [[ایمان]] آورد و موقعی که همه مرا [[تکذیب]] میکردند، او مرا [[تصدیق]] میکرد و هنگامی که همه مرا ترک کرده بودند، او مرا با مالش کمک کرد، و زمانی که خدا [[فرزندان]] زنان را بر من [[حرام]] کرد، از او فرزندانی به من [[عطا]] فرمود"<ref>{{متن حدیث| لَا وَ اللَّهِ مَا أَبْدَلَنِي اللَّهُ خَيْراً مِنْهَا آمَنَتْ بِي إِذْ كَفَرَ النَّاسُ وصدقتني إِذْ كَذَّبَنِي النَّاسِ وَ واستني فِي مَالِهَا إِذْ حَرِّمْنِي النَّاسِ وَ رَزَقَنِيَ اللَّهُ مِنْهَا أَوْلَاداً إِذَا حَرِّمْنِي أَوْلَادُ النِّسَاءِ }}؛ الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۴، ص۱۸۲۴.</ref>.<ref>[[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[خدیجه بنت خویلد - عباسی (مقاله)|مقاله «خدیجه بنت خویلد»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص: | عایشه میگوید: هرگاه پیامبر{{صل}} به یاد [[خدیجه]] میافتاد، بر او [[درود]] فراوان میفرستاد و برای او بینهایت [[طلب]] [[رحمت]] میفرمود، تا آنکه [[غیرت]] من تحریک شد و [[اعتراض]] کرده، گفتم: [[خدا]] به جای پیرزنی [[زنان]] [[زیبایی]] به تو داده است. پس [[پیامبر]]{{صل}} سخت خشمناک شد، به گونهای که مویهای جلو سر [[حضرت]] از [[عصبانیت]] راست شد و سپس فرمود: "نه، به خدا [[سوگند]] خدا بهتر از آن را برای من جایگزین نفرمود؛ زمانی که [[مردم]]، [[کافر]] بودند او به من [[ایمان]] آورد و موقعی که همه مرا [[تکذیب]] میکردند، او مرا [[تصدیق]] میکرد و هنگامی که همه مرا ترک کرده بودند، او مرا با مالش کمک کرد، و زمانی که خدا [[فرزندان]] زنان را بر من [[حرام]] کرد، از او فرزندانی به من [[عطا]] فرمود"<ref>{{متن حدیث| لَا وَ اللَّهِ مَا أَبْدَلَنِي اللَّهُ خَيْراً مِنْهَا آمَنَتْ بِي إِذْ كَفَرَ النَّاسُ وصدقتني إِذْ كَذَّبَنِي النَّاسِ وَ واستني فِي مَالِهَا إِذْ حَرِّمْنِي النَّاسِ وَ رَزَقَنِيَ اللَّهُ مِنْهَا أَوْلَاداً إِذَا حَرِّمْنِي أَوْلَادُ النِّسَاءِ }}؛ الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۴، ص۱۸۲۴.</ref>.<ref>[[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[خدیجه بنت خویلد - عباسی (مقاله)|مقاله «خدیجه بنت خویلد»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص۲۳۷-۲۳۸.</ref> | ||
== در بستر [[بیماری]] == | |||
[[همسر گرامی رسول خدا]]{{صل}} در حال [[احتضار]]، از شدت سکرات مرگ به آن حضرت [[شکایت]] کرد. پیامبر گریست و برای او [[دعا]] کرد و فرمود: خدیجه! تو [[بهترین]] [[مادر مؤمنان]] و با فضیلتترین آنان و از زنان بزرگ هستی. تو در حالی از نزد من میروی که برایم بسیار ناگوار است؛ ولی [[خداوند]] برای هر مؤمنی در [[ناگواری]]، خیری قرار داده است. [[خدیجه]]! ملحق شو در [[بهشت]] به مادرت [[حوا]] و خواهرت [[ساره]]<ref>مقتل الحسین، ص۵۲؛ اسد الغابه، ج۵، ص۴۳۲.</ref>. | |||
خدیجه به [[پیامبر]]{{صل}} عرض کرد: ای [[رسول خدا]]! من در [[حق]] تو کوتاهی کردم. از من در گذر؛ آنچه [[شایسته]] تو بود، به انجام نرساندم. تنها چیزی که از تو میخواهم، [[رضایت]] توست<ref>اعلموا انی فاطمه، ج۳، ص۲۱۵.</ref>.<ref>[[حیدر مظفری ورسی|مظفری ورسی، حیدر]]، [[مادران چهارده معصوم (کتاب)|مادران چهارده معصوم]] ص ۶۷.</ref> | |||
== [[کفن]] خدیجه == | |||
خدیجه در حال [[احتضار]] بود و در [[قلب]] پاکش آرزویی داشت؛ ولی به سبب [[شرم]] از پیامبر نمیتوانست با آن حضرت در میان گذارد. خدیجه، یادگارش زهرا{{س}} را به کنار بستر فراخواند. دستان کوچک زهرا{{س}} را در دست گرفت و با حالت گریه فرمود: «دخترم، فاطمه! نزد پدرت برو و بگو مادرم میگوید: مرا با همان ردایی کفن کن که موقع [[نزول وحی]] به تن مبارکت داشتی و مورد خطاب حق قرار گرفتی». | |||
[[حضرت زهرا]]{{س}} [[پیام]] مادر را به پدر بزرگوارش رساند. پس از [[رحلت]] [[جان]] گداز خدیجه، پیامبر ردای خود را آماده کرد تا بنا بر [[وصیت]] و خواهش خدیجه، وی را با آن ردا کفن نماید؛ اما [[جبرئیل امین]] بر پیامبر نازل شد و عرض کرد: یا [[رسولالله]]! خدایت [[سلام]] میرساند و میگوید: خدیجه را با آن ردا کفن نکن؛ وی را با این حله بهشتی کفن کن<ref>اعلموا انی فاطمه، ج۲، ص۲۴۳.</ref>.<ref>[[حیدر مظفری ورسی|مظفری ورسی، حیدر]]، [[مادران چهارده معصوم (کتاب)|مادران چهارده معصوم]] ص ۶۸.</ref> | |||
به دلایلی یکی از مصیبتهای سخت [[رسول]] [[اسلام]]{{صل}} [[مرگ]] [[خدیجه]] بود؛ | به دلایلی یکی از مصیبتهای سخت [[رسول]] [[اسلام]]{{صل}} [[مرگ]] [[خدیجه]] بود؛ | ||
#اگر [[پیامبر]] در خارج از [[منزل]] با ناراحتیهایی روبهرو میشد، امّا هنگامی که به [[خانه]] میآمد خدیجه مرهم [[دل]] ایشان بود و سبب [[آرامش]] ایشان میشد. | #اگر [[پیامبر]] در خارج از [[منزل]] با ناراحتیهایی روبهرو میشد، امّا هنگامی که به [[خانه]] میآمد خدیجه مرهم [[دل]] ایشان بود و سبب [[آرامش]] ایشان میشد. | ||
خط ۹۰: | خط ۱۹۱: | ||
#از آن جهت که بچههای کوچکش و مخصوصاً [[زهرای مرضیه]] را بیمادر میدید که شاید این موضوع بیش از دیگر [[دلایل]] باعث [[ناراحتی]] ایشان میشد، چنانکه [[امام صادق]]{{ع}} فرمودهاند: "هنگامی که خدیجه [[وفات]] کرد، [[فاطمه]] به [[پدر]] [[پناه]] میبرد و اطراف پدر میچرخید و میگفت: پدر [[جان]]! مادرم کجاست؟ پس [[جبرئیل]] نازل شد و به پیامبر{{صل}} گفت: " [[خداوند]] میفرماید به فاطمه [[سلام]] برسان و بگو مادرت در اطاقی که از گوهر ساخته شده و اطاقهایش از طلا و ستونش از یاقوت سرخ است، میان [[آسیه همسر فرعون]] و [[مریم دختر عمران]] قرار دارد". فاطمه{{س}} فرمود: "همانا [[خدا]] سلام است و از اوست سلام و به سوی اوست سلام"<ref>{{متن حدیث| إِنَّ اَللَّهَ هُوَ اَلسَّلاَمُ وَ مِنْهُ اَلسَّلاَمُ وَ إِلَيْهِ اَلسَّلاَمُ }}؛ الامالی، شیخ طوسی، ص۱۷۵.</ref>. | #از آن جهت که بچههای کوچکش و مخصوصاً [[زهرای مرضیه]] را بیمادر میدید که شاید این موضوع بیش از دیگر [[دلایل]] باعث [[ناراحتی]] ایشان میشد، چنانکه [[امام صادق]]{{ع}} فرمودهاند: "هنگامی که خدیجه [[وفات]] کرد، [[فاطمه]] به [[پدر]] [[پناه]] میبرد و اطراف پدر میچرخید و میگفت: پدر [[جان]]! مادرم کجاست؟ پس [[جبرئیل]] نازل شد و به پیامبر{{صل}} گفت: " [[خداوند]] میفرماید به فاطمه [[سلام]] برسان و بگو مادرت در اطاقی که از گوهر ساخته شده و اطاقهایش از طلا و ستونش از یاقوت سرخ است، میان [[آسیه همسر فرعون]] و [[مریم دختر عمران]] قرار دارد". فاطمه{{س}} فرمود: "همانا [[خدا]] سلام است و از اوست سلام و به سوی اوست سلام"<ref>{{متن حدیث| إِنَّ اَللَّهَ هُوَ اَلسَّلاَمُ وَ مِنْهُ اَلسَّلاَمُ وَ إِلَيْهِ اَلسَّلاَمُ }}؛ الامالی، شیخ طوسی، ص۱۷۵.</ref>. | ||
حضرت خدیجه سه سال [[قبل از هجرت]] و در [[ماه رمضان]] [[سال دهم بعثت]] اندکی پس از بیرون آمدن از [[شعب]]، در ۶۵ سالگی از [[دنیا]] رفت و او را در [[کوه]] حجون، بالای [[مکه]] به [[خاک]] سپردند<ref>المنتخب من ذیل المذیل، طبری، ص۸۶.</ref> و موقع [[دفن]]، پیامبر{{صل}} خود وارد [[قبر]] شد<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۸، ص۱۰۳.</ref>. به خاطر این [[مصیبت]] که با وفات [[حضرت]] ابوطالب، عموی [[پیامبر گرامی اسلام]] و حامی و پاور وی همراه شد، موجب شد تا [[رسول خدا]] این سال را [[عام الحزن]]، یعنی سال ماتم و [[اندوه]] بنامند<ref>اعلام الوری باعلام الهدی، طبرسی، ج۱، ص۵۳؛ مناقب آل ابی طالب، ابن شهرآشوب، ج۱، ص۱۵۰؛ امتاع الاسماع، مقریزی، ج۱، ص۴۵.</ref>.<ref>[[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[خدیجه بنت خویلد - عباسی (مقاله)|مقاله «خدیجه بنت خویلد»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، | حضرت خدیجه سه سال [[قبل از هجرت]] و در [[ماه رمضان]] [[سال دهم بعثت]] اندکی پس از بیرون آمدن از [[شعب]]، در ۶۵ سالگی از [[دنیا]] رفت و او را در [[کوه]] حجون، بالای [[مکه]] به [[خاک]] سپردند<ref>المنتخب من ذیل المذیل، طبری، ص۸۶.</ref> و موقع [[دفن]]، پیامبر{{صل}} خود وارد [[قبر]] شد<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۸، ص۱۰۳.</ref>. به خاطر این [[مصیبت]] که با وفات [[حضرت]] ابوطالب، عموی [[پیامبر گرامی اسلام]] و حامی و پاور وی همراه شد، موجب شد تا [[رسول خدا]] این سال را [[عام الحزن]]، یعنی سال ماتم و [[اندوه]] بنامند<ref>اعلام الوری باعلام الهدی، طبرسی، ج۱، ص۵۳؛ مناقب آل ابی طالب، ابن شهرآشوب، ج۱، ص۱۵۰؛ امتاع الاسماع، مقریزی، ج۱، ص۴۵.</ref>.<ref>[[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[خدیجه بنت خویلد - عباسی (مقاله)|مقاله «خدیجه بنت خویلد»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص۲۴۰-۲۴۱؛ [[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ص ۳۲۷ـ ۳۲۹.</ref> | ||
== خدیجه{{س}} در آغوش [[خاک]] == | |||
در [[تشییع جنازه]] خدیجه{{س}} [[اشک]] از چشمان پیامبر سرازیر بود. [[رحلت]] [[حضرت خدیجه]] که به فاصله کمی از [[درگذشت ابوطالب]] واقع شد، به اندازهای بر پیامبر گران آمد که آن سال را [[عام الحزن]] (سال [[غم]] و [[اندوه]]) نامیدند<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۲۲۱.</ref>. | |||
پیامبر پس از فوت خدیجه، همیشه به یاد او بود؛ حتی از [[دوستان]] قدیمی خدیجه [[سپاسگزاری]] مینمود<ref>الطبقات الکبری، ج۸، ص۱۴.</ref>. [[عایشه]] میگوید: گوسفندی را [[ذبح]] کردیم. [[رسول اکرم]]{{صل}} مقداری از آن را به دوستان [[کهنسال]] خدیجه داد<ref>زوجات النبی و اولاده، ص۶۲.</ref>. روزی [[خواهر]] خدیجه خواست [[خدمت]] پیامبر بیاید. آن [[حضرت]] تا نام خدیجه را شنید چشمانش گریان شد. به هیچ کس به اندازه خدیجه [[حسرت]] نبردم؛ به سبب یادکرد فراوان و با [[عظمت]] پیامبر از او<ref>الاستیعاب، ج۴، ص۱۸۲۳؛ البدایة والنهایة، ج۳، ص۱۲۷.</ref>.<ref>[[حیدر مظفری ورسی|مظفری ورسی، حیدر]]، [[مادران چهارده معصوم (کتاب)|مادران چهارده معصوم]] ص ۶۸.</ref> | |||
== یاد مادر == | |||
[[امام صادق]]{{ع}} فرمود: پیامبر بعد از [[دفن]] خدیجه، به [[خانه]] بازگشت. زهرا{{س}} گرد [[پدر]] میچرخید و میپرسید: ای [[فرستاده خدا]]! مادرم کجاست<ref>مجمع الزوائد و منبع الفوائد، ج۹، ص۲۳۲؛ بحارالانوار، ج۴۳، ص۲۷.</ref>؟ پیامبر مانده بود که چه جوابی بدهد. [[جبرئیل]] بر پیامبر نازل شد و عرض کرد: خدایت میفرماید به [[فاطمه]] [[سلام]] برسان و بگو مادرت در قصری بهشتی، بین [[آسیه]] و [[مریم]] است. فاطمه{{س}} آرام شد و فرمود: [[خداوند]]، سلام است و از او سلام است و به سوی او سلام است<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۵.</ref>. | |||
از سرودههای [[آمنه]] معلوم میشود که او [[شاعری]] توانا و پیرو [[دین حنیف]] [[ابراهیم]]{{ع}} بود. سپس آمنه گفت: {{عربی|كل حي ميت و كل جديد بال و كل كثير يفنى و أنا ميتة و ذكري باق و قد تركت خيرا و ولدت طهرا}}<ref>حاشیه السیرة الحلبیة، ج۱، ص۵۷.</ref>؛ هر زندهای، میمیرد و هر تازهای کهنه میشود و هر بسیاری، فانی میگردد. من هم میمیرم؛ ولی نام من باقی خواهد ماند؛ زیرا من خیری باقی گذاشتهام و فرزند پاکیزهای را به [[دنیا]] آوردهام. | |||
اگر در این سخنان دقت شود، [[ایمان]] [[آمنه]] به [[معاد]]، [[آینده]] فرزند و [[بعثت]] او نمایان میشود. او در فضای [[جاهلیت]] [[زندگی]] میکرد؛ ولی روش ابراهیمی داشت؛ زیرا به فرزندش گفت: تو راه [[ابراهیم]] را طی میکنی و [[دین]] او را زنده میگردانی<ref>[[حیدر مظفری ورسی|مظفری ورسی، حیدر]]، [[مادران چهارده معصوم (کتاب)|مادران چهارده معصوم]] ص ۶۹.</ref>. | |||
==[[رسول خدا]]{{صل}} بعد از [[وفات خدیجه]]{{س}}== | == [[رسول خدا]]{{صل}} بعد از [[وفات خدیجه]]{{س}} == | ||
پیامبر{{صل}} به خدیجه علاقه فراوانی داشت و این علاقه تنها به خاطر این نبود که ایشان [[همسر پیامبر]]{{صل}} بود، بلکه به خاطر [[کمالات معنوی]] و خدمتهایی بود که او به پیامبر و [[اسلام]] کرده بود<ref>[[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[خدیجه بنت خویلد - عباسی (مقاله)|مقاله «خدیجه بنت خویلد»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، | پیامبر{{صل}} به خدیجه علاقه فراوانی داشت و این علاقه تنها به خاطر این نبود که ایشان [[همسر پیامبر]]{{صل}} بود، بلکه به خاطر [[کمالات معنوی]] و خدمتهایی بود که او به پیامبر و [[اسلام]] کرده بود<ref>[[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[خدیجه بنت خویلد - عباسی (مقاله)|مقاله «خدیجه بنت خویلد»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص۲۳۷-۲۳۸.</ref>. برخی از مواردی که نشان دهندۀ [[عشق]] و علاقۀ [[پیامبر]]{{صل}} به [[خدیجه]]{{س}} بود عبارتاند از: | ||
#'''استقبال از تداعی کنندۀ نام و یاد ایشان''': علاقه [[پیامبر]]{{صل}} به [[خدیجه]]{{س}} به حدی بود که از هر چیز و هر کسی که به نوعی در زمان [[حیات]] [[خدیجه]]{{س}} یاد و نام ایشان را برایش تداعی | #'''استقبال از تداعی کنندۀ نام و یاد ایشان''': علاقه [[پیامبر]]{{صل}} به [[خدیجه]]{{س}} به حدی بود که از هر چیز و هر کسی که به نوعی در زمان [[حیات]] [[خدیجه]]{{س}} یاد و نام ایشان را برایش تداعی میکرد به [[شایستگی]] استقبال میکرد. | ||
#'''یاد کردن از [[خدیجه]]{{س}} با تمام وجود''': [[رسول خدا]]{{صل}} | #'''یاد کردن از [[خدیجه]]{{س}} با تمام وجود''': [[رسول خدا]]{{صل}} سالها بعد از [[وفات خدیجه]]{{س}} با تمام وجود به گونهای از [[یار وفادار]] خود یاد میکرد که گویی در [[دنیا]]، [[زن]] دیگری جز او نبود<ref>سید بن طاووس، الطرائف، ج۱، ص۲۹۹؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۳، ص۱۲۸؛ مقریزی، تقی الدین، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة والمتاع، ج۲، ص۲۲۶؛ العینی، عمدة القاری، ج۱۶، ص۲۸۰.</ref>. | ||
#'''بهره بردن [[عایشه]] از نام و یاد [[خدیجه]]{{س}} برای [[تقرب]] جستن به [[پیامبر]]{{صل}}''': یاد و نام وی برای [[حضرت]] چندان [[عزیز]] بود که [[عایشه]] نیز برای [[تقرب]] به [[رسول خدا]]{{صل}} از نام و یاد [[خدیجه]]{{س}} بهره میبرد<ref>اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه، ج۱، ص۵۰۸.</ref>. | #'''بهره بردن [[عایشه]] از نام و یاد [[خدیجه]]{{س}} برای [[تقرب]] جستن به [[پیامبر]]{{صل}}''': یاد و نام وی برای [[حضرت]] چندان [[عزیز]] بود که [[عایشه]] نیز برای [[تقرب]] به [[رسول خدا]]{{صل}} از نام و یاد [[خدیجه]]{{س}} بهره میبرد<ref>اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه، ج۱، ص۵۰۸.</ref>. | ||
# '''[[گریه]] برای [[خدیجه]]{{س}}''': [[پیامبر گرامی اسلام]]{{صل}} بارها به یاد [[خدیجه]]{{س}} [[گریه]] میکردند و میفرمودند: {{متن حدیث|أَیْنَ مِثْلُ خَدِیجَةَ}}<ref>مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار الجامعة لدرر أخبار الائمة الاطهار، ج۴۳، ص۱۳۱.</ref> | # '''[[گریه]] برای [[خدیجه]]{{س}}''': [[پیامبر گرامی اسلام]]{{صل}} بارها به یاد [[خدیجه]]{{س}} [[گریه]] میکردند و میفرمودند: {{متن حدیث|أَیْنَ مِثْلُ خَدِیجَةَ}}<ref>مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار الجامعة لدرر أخبار الائمة الاطهار، ج۴۳، ص۱۳۱.</ref> | ||
#'''عبور نکردن از کنار [[مزار]] [[خدیجه]]{{س}} در روز [[فتح مکه]]''': نهایت [[عشق]] و علاقه [[حضرت]] به [[خدیجه]]{{س}} را میتوان در روز [[فتح مکه]] دریافت. ایشان در آن روز، مسیر حرکت خود را به گونهای [[تعیین]] فرمود که از کنار [[مزار]] [[خدیجه]]{{س}} عبور نکند، ایشان در حجون، کنار [[قبر]] آن بانو، [[خیمه]] زد و از آنجا [[لشکر]] [[مسلمانان]] را [[فرماندهی]] میکرد<ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ الأمم والملوک، ج۳، ص۵۶؛ عزالدین ابن اثیر، البدایه و النهایه، ج۴، ص۲۹۰.</ref>. | #'''عبور نکردن از کنار [[مزار]] [[خدیجه]]{{س}} در روز [[فتح مکه]]''': نهایت [[عشق]] و علاقه [[حضرت]] به [[خدیجه]]{{س}} را میتوان در روز [[فتح مکه]] دریافت. ایشان در آن روز، مسیر حرکت خود را به گونهای [[تعیین]] فرمود که از کنار [[مزار]] [[خدیجه]]{{س}} عبور نکند، ایشان در حجون، کنار [[قبر]] آن بانو، [[خیمه]] زد و از آنجا [[لشکر]] [[مسلمانان]] را [[فرماندهی]] میکرد<ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ الأمم والملوک، ج۳، ص۵۶؛ عزالدین ابن اثیر، البدایه و النهایه، ج۴، ص۲۹۰.</ref>. | ||
#'''هدیه به [[دوستان]] [[خدیجه]]{{س}}''': از [[عایشه]] [[روایت]] شده است «بر آحدی از [[زنان]] [[پیغمبر]] [[حسد]] نورزیدم آنچنان که بر [[خدیجه]] [[حسد]] ورزیدم، با آنکه او را ندیده بودم و این فقط بدین علت بود که [[رسول خدا]]{{صل}} او را بسیار یاد | #'''هدیه به [[دوستان]] [[خدیجه]]{{س}}''': از [[عایشه]] [[روایت]] شده است «بر آحدی از [[زنان]] [[پیغمبر]] [[حسد]] نورزیدم آنچنان که بر [[خدیجه]] [[حسد]] ورزیدم، با آنکه او را ندیده بودم و این فقط بدین علت بود که [[رسول خدا]]{{صل}} او را بسیار یاد میکرد و هر گاه گوسفندی را سر میبرید، آن را برای [[دوستان]] [[خدیجه]]{{س}} میفرستاد و به آنها هدیه میکرد»<ref>نویری، نهایة الارب فی فنون الأدب، ج۱۸، ص۱۷۲؛ نیشابوری، مسلم، صحیح مسلم، ج۷، ص۱۳۴؛ ابن اثیر، عزالدین، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۶ ص۸۴ ـ ۸۵؛ طبرانی، المعجم الکبیر، ج۲۳، ص۱۲؛ دولابی، احمد بن محمد، الذریة الطاهره، ص۶۵.</ref>. | ||
# '''[[دوستی]] [[دوستان]] [[خدیجه]]{{س}}''': [[عشق]] به [[حضرت خدیجه]]{{س}} باعث شده بود [[دوستان]] آن بانو نیز مورد توجه [[پیامبر]]{{صل}} قرار گیرند<ref>فتال نیشابوری، محمد بن حسن، روضة الواعظین، ج۲، ص۲۶۹؛ اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه، ج۱، ص۵۸.</ref>. ایشان | # '''[[دوستی]] [[دوستان]] [[خدیجه]]{{س}}''': [[عشق]] به [[حضرت خدیجه]]{{س}} باعث شده بود [[دوستان]] آن بانو نیز مورد توجه [[پیامبر]]{{صل}} قرار گیرند<ref>فتال نیشابوری، محمد بن حسن، روضة الواعظین، ج۲، ص۲۶۹؛ اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه، ج۱، ص۵۸.</ref>. ایشان میفرمودند: «من هم [[دوستان]] [[خدیجه]]{{س}} را [[دوست]] میدارم»<ref>عسقلانی، ابن حجر، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۸، ص۱۰۳.</ref>. [[نقل]] شده زمانی که [[ابوالعاص بن ربیع]]، [[همسر]] [[زینب]]، دختر [[رسول خدا]]{{صل}} در [[بدر]] به [[اسارت]] [[سپاه اسلام]] درآمد، [[زینب]] برای فدیۀ او اموالی از جمله گردنبند یادگاری [[مادر]] را برای [[رسول خدا]]{{صل}} در [[مدینه]] فرستاد. [[حضرت]] با دیدن این گردنبند، [[اشک]] در چشمانش حلقه بست و از [[مسلمانان]] خواست کرد اگر [[صلاح]] بدانند، [[اسیر]] [[زینب]] را به [[احترام]] [[خدیجه]]{{س}} رها کنند و اموالی را هم که برای فدیه او فرستاده شده است به خودش برگردانند، [[مسلمانان]] نیز پذیرفتند<ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ الأمم والملوک، ج۳، ج۱۱، ص۴۹۹؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۲۶؛ دولابی، احمد بن محمد، الذریة الطاهره، ص۲۸.</ref>. | ||
#'''ثنای [[خدیجه]]{{س}}''': از [[عایشه]] [[نقل]] شده است: «[[رسول خدا]]{{صل}} از [[خانه]] خارج | #'''ثنای [[خدیجه]]{{س}}''': از [[عایشه]] [[نقل]] شده است: «[[رسول خدا]]{{صل}} از [[خانه]] خارج نمیشد؛ مگر آنکه از [[خدیجه]]{{س}} یاد میکرد و ثنایش را میگفت. روزی [[غیرت]] زنانگیام بر من مسلط شد و گفتم: او پیرزنی بیش نبود که [[خدا]] بعد از مرگش بهترش را نصیب تو کرد». پس [[حضرت]] به شدت [[خشمگین]] شدند و فرمودند: «نه، به [[خدا]] قسم، [[خدا]] بهتر از او را نصیبم نکرد. او به من [[ایمان]] آورد، زمانی که [[مردم]] [[کافر]] بودند و تصدیقم کرد، زمانی که [[مردم]] تکذیبم میکردند و با مالش به من [[یاری]] میرساند، زمانی که [[مردم]] تحریمم کردند و [[خدا]] از او فرزندانی نصیبم کرد که از دیگر [[زنان]] نصیبم نکرد»<ref>عسقلانی، ابن حجر، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۹، ص۱۰۳؛ نویری، نهایة الارب فی فنون الأدب، ج۱۸، ص۱۷۲؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۴، ص۱۸۲۳؛ دولابی، احمد بن محمد، الذریة الطاهره، ص۵۳.</ref>.<ref>ر.ک: [[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[حضرت خدیجه (مقاله)|حضرت خدیجه]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ص۳۰۹ـ۳۱۰.</ref> | ||
== جایگاه خدیجه نزد پیامبر{{صل}} == | |||
خدیجه در دوران ۲۵ سال زندگی مشترک با پیامبر، چنان در [[قلب]] پیامبر جای داشت که تا زنده بود پیامبر [[همسر]] دیگری برنگزید. پس از [[رحلت]] او، پیامبر نیز همیشه از وی [[تجلیل]] مینمود و به یاد او [[اشک]] میریخت. [[سخنان پیامبر]] درباره خدیجه، نشانگر اوج [[عظمت]] او نزد پیامبر است. برای نمونه به برخی از این سخنان اشاره میشود: | |||
#[[ام سلمه]] میگوید: هنگامی که علی از زهرا{{س}} [[خواستگاری]] کرد، نام خدیجه به میان آمد. پیامبر گریست. از سبب [[گریه]] آن [[حضرت]] پرسیدم، فرمود: {{متن حدیث|خديجة اين مثل خديجة صدقتني حين كذبني الناس، و آزرتني على دين الله و اعانتني بمالها، أن الله أمرني أن ابشر خديجة ببيت في الجنة}}<ref>مجمع الزوائد و منبع الفوائد، ج۹، ص۲۱۸؛ سفینة البحار، ج۲، ص۵۷.</ref>؛ [[خدیجه]]، کجاست مانند خدیجه؟ زمانی که [[مردم]] تکذیبم کردند، تصدیقم کرد. بر [[دین خدا]] یاریم نمود و با مالش کمکم کرد. [[خدا]] به من [[فرمان]] داد تا به قصری در [[بهشت]] بشارتش دهم. | |||
#[[پیامبر]] همیشه به یاد خدیجه بود و بارها نزد همسرانش از او یاد میکرد. روزی نزد [[عایشه]] به یاد خدیجه افتاد و گریست. عایشه [[طاقت]] نیاورد و گفت: چه قدر به یاد خدیجه هستی؟! پیرزنی بود که [[خداوند]] بهتر از او را برایت رسانده<ref>مجمع الزوائد و منبع الفوائد، ج۹، ص۲۲۴؛ اعلموا انی فاطمه، ج۲، ص۲۱۰.</ref>. پیامبر از این سخن عایشه ناراحت شد و فرمود: به خدا [[سوگند]]! بهتر از خدیجه روزی من نشده است. او وقتی به من [[ایمان]] آورد که مردم [[کافر]] بودند. وقتی مرا [[تصدیق]] کرد که مردم تکذیبم میکردند. زمانی از مالش به من [[انفاق]] کرد که مردم خودداری مینمودند و خداوند از او برایم فرزندانی [[عنایت]] نمود و از فرزند غیر او محرومم کرد. عایشه میگوید: «بعد از آنکه [[ناراحتی]] پیامبر را دیدم [[تصمیم]] گرفتم که از خدیجه به جز خیر و [[نیکی]] یاد نکنم»<ref>سیر اعلام النبلاء، ج۲، ص۱۱۷؛ أعلام النساء، ج۱، ص۲۳۰؛ کشفالغمه، ج۱، ص۵۱۲؛ اسدالغابه، ج۵، ص۴۳۸.</ref>. اما او نتوانست [[حسادت]] درونی خویش را نسبت به خدیجه پنهان کند. [[امام]] [[جعفر صادق]]{{ع}} فرمود: روزی [[حضرت رسول]]{{صل}} داخل [[خانه]] شد؛ دید عایشه در مقابل [[حضرت زهرا]]{{س}} ایستاده و میگوید: دختر خدیجه! [[گمان]] میبری [[مادر]] تو بر ما فضیلتی دارد؟ حال آنکه او فضیلتی بر دیگر [[زنان پیامبر]] ندارد. [[حضرت فاطمه]]{{س}} گریست. پیامبر فرمود: دخترم! چرا [[گریه]] میکنی؟ [[فاطمه]]{{س}} گفت: عایشه نام مادرم را برد و او را به [[نقص]] و کمی مرتبه نسبت داد. [[رسول اکرم]]{{صل}} خشمناک شد و گفت: عایشه! [[خدا]] [[برکت]] میدهد زنی را که بسیار شوهردوست باشد و بسیار فرزند آورد. [[خداوند]] [[خدیجه]] را [[رحمت]] کند. او بسیار مرا [[دوست]] داشت و فرزندانی برایم آورد. [[عایشه]]! خداوند تو را عقیم کرده است که هیچ [[فرزندی]] برایم نیاوردهای<ref>خصال شیخ صدوق، ص۴۰۵.</ref>. | |||
#[[پیامبر]] به اصحابش فرمود: از مردان، بسیاری به کمال رسیدند و از [[زنان]] به کمال نرسیدند؛ مگر [[مریم دختر عمران]]، [[آسیه]] دختر مزاحم ([[همسر]] [[خداپرست]] [[فرعون]])، [[خدیجه دختر خویلد]] و [[فاطمه دختر محمد]]{{صل}}<ref>الفصول المهمة، ص۳۸۱.</ref>. | |||
#[[ابن عباس]] میگوید: پیامبر در روی [[زمین]] چهار خط کشید؛ سپس فرمود: آیا میدانی این چیست؟ عرض کردیم: خدا و رسولش بهتر میداند. پیامبر فرمود: [[بهترین]] زنهای [[بهشت]]، خدیجه دختر خویلد و فاطمه دختر محمد و مریم دختر عمران و آسیه دختر مزاحم ([[همسر فرعون]]) میباشند<ref>خصال شیخ صدوق، ص۱۹۵؛ مستدرک الصحیحین، ج۳، ص۱۸۵.</ref>.<ref>[[حیدر مظفری ورسی|مظفری ورسی، حیدر]]، [[مادران چهارده معصوم (کتاب)|مادران چهارده معصوم]] ص ۶۳.</ref> | |||
== | == جایگاه خدیجه نزد بزرگان == | ||
#[[حذیفه]]: «خدیجه در [[ایمان به خدا]] و محمد{{صل}} اولین زنان است»<ref>سیر اعلام النبلاء، ج۲، ص۱۱۲.</ref>. | |||
#ابن عباس: «خدیجه اولین کسی بود که به خدا و رسولش [[ایمان]] آورد و محمد{{صل}} را در آنچه از سوی خدایش آورده بود [[تصدیق]] کرد»<ref>الاستیعاب، ج۴، ص۱۸۲.</ref>. | |||
#ابن هشام: نخستین کسی که به پیامبر ایمان آورد و [[نبوت]] آن حضرت را راست دانست و در [[پیشرفت]] [[هدف]] او همه گونه [[یاری]] و [[همکاری]] کرد، خدیجه دختر خویلد بود. [[اسلام آوردن]] این بانوی محترم، تقویت [[روحی]] عجیبی برای [[رسول خدا]] بود. [[مشرکان]] آن [[حضرت]] را در خارج از [[خانه]] میآزردند و سخنان [[ناهنجار]] دربارهاش بر زبان میآورند و نبوتش را [[تکذیب]] میکردند. وقتی آن حضرت به خانه میآمد، فقط [[خدیجه]] بود که او را [[تسلی]] میداد و ناراحتیهای درونی او را بر طرف میساخت و [[اندوه]] او را به [[نشاط]] و [[شادی]] مبدل میکرد<ref>السیرة النبویة، ص۱۵۷.</ref>. | |||
#مسلم: «خدیجه [[وزیر]] [[پیامبر]] بود. [[اسلام]] را [[تصدیق]] کرد و پیامبر از او [[آرامش]] مییافت»<ref>صحیح مسلم، ج۵، ص۲۴۳.</ref>. | |||
# | #[[زبیر بن بکار]]: «خدیجه در [[جاهلیت]]، معروف به [[طاهره]] و بزرگ [[زنان]] [[قریشی]] بود»<ref>سیر اعلام النبلاء، ج۲، ص۱۱.</ref>. | ||
# | #[[ابن کثیر]]: «خدیجه زنی تاجر و دارای [[شرافت]] و [[مال]] بود. بسیاری از بزرگان [[مکه]] خواستگار وی بودند؛ ولی او همه را جواب کرد»<ref>السیرة الحلبیة، ج۱، ص۱۳۷.</ref>. | ||
# | #[[عبدالحمید مهاجر]]: خدیجه در اصیلترین خانه [[عرب]] از جهت شرافت و [[کرامت]] و بزرگی، به [[دنیا]] آمد. پس [[قلب]] او [[سیراب]] شد از [[اخلاق پسندیده]] و [[صفات نیکو]] و قومش از او با عنوان طاهره و بزرگ زنان [[قریش]] نام میبردند<ref>اعلمو انی فاطمه، ج۲، ص۲۱۵.</ref>. | ||
#استاد [[توفیق ابوعلم]]: خدیجه بر [[دل]] محمد{{صل}} جذبهای نیرومند داشت که هیچ کس دیگر نتوانست مانند او در پیامبر [[نفوذ]] کند. با آنکه محمد{{صل}} در آغاز [[جوانی]] بود و عرف و [[عادت]] هم به وی اجازه [[تجدید]] فراش میداد و اسباب این کار نیز فراهم بود، تا خدیجه زنده بود [[زن]] دیگری [[اختیار]] نکرد و پس از آنکه [[مرگ]] میان او و خدیجه جدایی انداخت، باز هم پیوسته یاد او را گرامی میداشت و [[عایشه]] از [[وفاداری]] و [[محبت پیامبر]] نسبت به خدیجه در [[آتش]] گدازنده [[حسادت]] میسوخت<ref>فاطمه زهرا{{س}}، ص۲۷.</ref>.<ref>[[حیدر مظفری ورسی|مظفری ورسی، حیدر]]، [[مادران چهارده معصوم (کتاب)|مادران چهارده معصوم]] ص ۶۵.</ref> | |||
==بایکوت کردن [[خدیجه]]== | == بایکوت کردن [[خدیجه]] == | ||
گاهی زلالی [[فطرت]] و [[میثاق]] [[انسانیت]] در زیر خروارها زنگار [[جاهلیت]] و رسوبات عمیق اشرافیت [[دفن]] و نابود میشود، آنگونه که در [[کفار]] [[قریش]] [[شاهد]] بودیم؛ ولی در آن فضا خدیجه [[زن]] وارستهای [[زندگی]] میکرد که با [[الهامات]] [[معنوی]] و [[پاکی]] روحش دریافته بود که [[امانت]] و [[صداقت]] پسر عبدالله، حکایت از آیندهای درخشان و مؤید من عندالله دارد، حاضر شد علیرغم [[فقر]] و بیچیزی و فقدان [[پدر]]، او را به همسری پاسخ مثبت دهد؛ ولی این عدم سنخیت در [[ظواهر]]، در معادلات جاهلیت تعریف نشده بود. آنها نمیتوانستند بیتوجهی به [[سنن اجتماعی]] و نادیده گرفتن شأنیت [[اقتصادی]] را هضم کنند و لذا با پدیده [[ازدواج خدیجه]] و [[رسول اکرم]]{{صل}} به دیده [[بغض]] نگریستند و با بایکوت کردن [[حضرت خدیجه]] او را در حصار [[انزوا]] قرار دادند. | گاهی زلالی [[فطرت]] و [[میثاق]] [[انسانیت]] در زیر خروارها زنگار [[جاهلیت]] و رسوبات عمیق اشرافیت [[دفن]] و نابود میشود، آنگونه که در [[کفار]] [[قریش]] [[شاهد]] بودیم؛ ولی در آن فضا خدیجه [[زن]] وارستهای [[زندگی]] میکرد که با [[الهامات]] [[معنوی]] و [[پاکی]] روحش دریافته بود که [[امانت]] و [[صداقت]] پسر عبدالله، حکایت از آیندهای درخشان و مؤید من عندالله دارد، حاضر شد علیرغم [[فقر]] و بیچیزی و فقدان [[پدر]]، او را به همسری پاسخ مثبت دهد؛ ولی این عدم سنخیت در [[ظواهر]]، در معادلات جاهلیت تعریف نشده بود. آنها نمیتوانستند بیتوجهی به [[سنن اجتماعی]] و نادیده گرفتن شأنیت [[اقتصادی]] را هضم کنند و لذا با پدیده [[ازدواج خدیجه]] و [[رسول اکرم]]{{صل}} به دیده [[بغض]] نگریستند و با بایکوت کردن [[حضرت خدیجه]] او را در حصار [[انزوا]] قرار دادند. | ||
خط ۱۳۰: | خط ۲۴۰: | ||
وقتی به فاطمه حامله شد، پیوسته فاطمه از شکم [[مادر]] با او سخن میگفت و خدیجه این را از [[رسول خدا]] پنهان میداشت. روزی [[پیامبر]]{{صل}} داخل شد، دید خدیجه با فاطمه سخن میگوید، فرمود: ای خدیجه با کی سخن میگویی؟ عرض کرد: با حملی که در شکم دارم. فرمود: ای خدیجه الان [[جبرئیل]] آمده و مرا خبر میدهد و [[بشارت]] میدهد که این حمل تو دختر است و اوست [[نسل]] [[پاک]] و [[مبارک]] و [[خداوند]] نسل تو را از او قرار داده و از نسل او امامانی به وجود میآید که همه [[خلفای خدا]] در روی [[زمین]] باشند. | وقتی به فاطمه حامله شد، پیوسته فاطمه از شکم [[مادر]] با او سخن میگفت و خدیجه این را از [[رسول خدا]] پنهان میداشت. روزی [[پیامبر]]{{صل}} داخل شد، دید خدیجه با فاطمه سخن میگوید، فرمود: ای خدیجه با کی سخن میگویی؟ عرض کرد: با حملی که در شکم دارم. فرمود: ای خدیجه الان [[جبرئیل]] آمده و مرا خبر میدهد و [[بشارت]] میدهد که این حمل تو دختر است و اوست [[نسل]] [[پاک]] و [[مبارک]] و [[خداوند]] نسل تو را از او قرار داده و از نسل او امامانی به وجود میآید که همه [[خلفای خدا]] در روی [[زمین]] باشند. | ||
[[خدیجه]] نزد [[زنان]] [[قریش]] و [[بنیهاشم]] فرستاد که بیایید و مرا در وضع حمل [[یاری]] نمایید، آنان در جواب گفتند: چون تو سخن ما را نپذیرفتی و با محمد که شخصی [[فقیر]] و [[یتیم]] [[ابوطالب]] بود [[ازدواج]] نمودی؛ لذا ما نزد تو نخواهیم آمد و متصدی هیچ گونه امر تو نخواهیم شد! [[خدیجه کبری]] از شنیدن این جواب [[غمگین]] گردید، در همان حالی که وی اندوهناک بود، ناگاه چهار [[زن]] گندمگون و بلند بالا که گویا از زنان بنیهاشم بودند، نزد او حاضر شدند. هنگامی که خدیجه کبری آنان را دید [[جزع]] و فزع کرد، یکی از آنان گفت: ای خدیجه! محزون مباش! زیرا ما فرستادگان خداییم، ما [[خواهران]] تو هستیم، من: سارهام، این بانو [[آسیه بنت مزاحم]] است که در [[بهشت]] [[رفیق]] تو میباشد. این بانو [[مریم دختر عمران]] و آن بانوی دیگر کلثم [[خواهر]] [[موسی بن عمران]] است. ما را [[خدا]] فرستاده تا متصدی امر وضع حمل تو باشیم<ref>کفایة الخصام، ص۲۶۹؛ انوار البهیه، ص۳۶.</ref>.<ref>[[علی راجی|راجی، علی]]، [[مظلومیت پیامبر (کتاب)|مظلومیت پیامبر]] ص ۷۴.</ref> | [[خدیجه]] نزد [[زنان]] [[قریش]] و [[بنیهاشم]] فرستاد که بیایید و مرا در وضع حمل [[یاری]] نمایید، آنان در جواب گفتند: چون تو سخن ما را نپذیرفتی و با محمد که شخصی [[فقیر]] و [[یتیم]] [[ابوطالب]] بود [[ازدواج]] نمودی؛ لذا ما نزد تو نخواهیم آمد و متصدی هیچ گونه امر تو نخواهیم شد! [[خدیجه کبری]] از شنیدن این جواب [[غمگین]] گردید، در همان حالی که وی اندوهناک بود، ناگاه چهار [[زن]] گندمگون و بلند بالا که گویا از زنان بنیهاشم بودند، نزد او حاضر شدند. هنگامی که خدیجه کبری آنان را دید [[جزع]] و فزع کرد، یکی از آنان گفت: ای خدیجه! محزون مباش! زیرا ما فرستادگان خداییم، ما [[خواهران]] تو هستیم، من: سارهام، این بانو [[آسیه بنت مزاحم]] است که در [[بهشت]] [[رفیق]] تو میباشد. این بانو [[مریم دختر عمران]] و آن بانوی دیگر کلثم [[خواهر]] [[موسی بن عمران]] است. ما را [[خدا]] فرستاده تا متصدی امر وضع حمل تو باشیم<ref>کفایة الخصام، ص۲۶۹؛ انوار البهیه، ص۳۶.</ref>.<ref>[[علی راجی|راجی، علی]]، [[مظلومیت پیامبر (کتاب)|مظلومیت پیامبر]] ص ۷۴.</ref> | ||
== جستارهای وابسته == | == جستارهای وابسته == |