عصمت در لغت: تفاوت میان نسخهها
←پرسش مستقیم
بدون خلاصۀ ویرایش |
برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
||
خط ۱۴۹: | خط ۱۴۹: | ||
در نتیجه این مباحث میتوان گفت که واژه [[طاهر]] و مشتقات آن میتوانند به عنوان معادل عصمت در عبارات قرار گیرند و تمام معنای عصمت را هم حمل میکنند، اما چهارده واژه دیگر یا اصلاً قابلیت تعادل با کلمه عصمت را ندارند یا مثل کلمات [[تقوا]]، [[عدالت]] و مخلصون، فقط عصمت عملی را در بر میگیرند»<ref>[[ابراهیم صفرزاده|صفرزاده، ابراهیم]]، [[عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی (کتاب)|عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی]] ص ۵۸-۷۳.</ref>. | در نتیجه این مباحث میتوان گفت که واژه [[طاهر]] و مشتقات آن میتوانند به عنوان معادل عصمت در عبارات قرار گیرند و تمام معنای عصمت را هم حمل میکنند، اما چهارده واژه دیگر یا اصلاً قابلیت تعادل با کلمه عصمت را ندارند یا مثل کلمات [[تقوا]]، [[عدالت]] و مخلصون، فقط عصمت عملی را در بر میگیرند»<ref>[[ابراهیم صفرزاده|صفرزاده، ابراهیم]]، [[عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی (کتاب)|عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی]] ص ۵۸-۷۳.</ref>. | ||
==عصمت در لغت== | |||
کلمات لغویون درباره واژه [[عصمت]] عبارت است از: | |||
۱. [[خلیل فراهیدی]] عصمت را به معنای دفع کردن دانسته و میگوید: {{عربی|العِصْمَة: أن يَعْصِمَك الله من الشر، أي: يدفع عنك. و اعْتَصَمْتُ بالله، أي: امتنعت به من الشر...}}<ref>خلیل بن احمد فراهیدی، العین، ج۱، ص۳۱۳.</ref>. | |||
بر اساس این عبارت فعل {{عربی|عَصَمَ}} متعدی است و در [[حقیقت]] فعل کسی دیگر است و مطاوعه آن، همان {{عربی|اعْتَصَمَ}} یا {{عربی|اسْتَعْصَمَ}} است. خلیل در ادامه از [[حقیقت عصمت]] این گونه پرده برمیدارد که {{عربی|مُعْتَصم}} یا {{عربی|مُسْتَعْصم}} کسی است که به وسیله چیزی که همان «عصمت» است، چیزی از او دفع شود و به لحاظ فعل «[[عاصم]]» که همان اعطای «عصمت» است، به [[معتصم]]، [[معصوم]] گفته میشود. از اینرو، به غریقی که به چیزی چنگ میزند و [[نجات]] مییابد، معتصم و به شیء چنگ زده شده، «عصمت» گفته میشود. البته عصم آن هنگام که به باب [[افعال]] میرود، اگر به معنای لازم باشد، به معنای [[پناه بردن]] به چیزی برای منع شدن است و آن هنگام که متعدی باشد، به معنای آماده ساختن چیزی است که به وسیله آن، فعلی [[اعتصام]] رخ میدهد. | |||
خلیل بر این [[باور]] است که خود واژه عصمت در اصل به معنای قلاده است و جمع آن اعصام است. همچنین هر طنابی که به وسیله آن چیزی نگه داشته یا منع میشود، «[[عصام]]» نامیده میشود که جمع آن «عِصَم» است. | |||
از تحلیل معنای عصمت - به ویژه با توجه به مثال غریق۔ برمیآید که به لحاظ لغوی، تا زمانی که معتصم از عصمت استفاده نکند، فعل عصم محقق نمیشود. از اینرو، [[اختیار]] شخص معتصم - به ویژه هنگامی که این واژه همراه با مفاهیمی همچون [[شر]]، [[گناه]] و [[سوء]] و مانند آن به کار میرود- در تحقق این فعل امری ضروری است؛ افزون بر آنکه تا شخص عاصم نیز کار خود را انجام ندهد، چنین امری محقق نخواهد شد. | |||
همچنین این فعل تنها برای دفع، منع یا [[حفظ]] از [[گناه]] یا [[شر]] به کار نمیرود، بلکه افزون بر آن میتواند برای هرگونه دفع، منع یا [[حفظ]] از خطر نیز به کار رود؛ چنان که [[خلیل]] فراهیدی غریقی را مثال میزند که به طناب چنگ میاندازد تا از خطر [[غرق]] شدن [[رهایی]] یابد، و دیگر لغویون [[آیه]] {{متن قرآن|لَا عَاصِمَ الْيَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ}}<ref>«او گفت: آنک به کوهی پناه میجویم که مرا از آب نگاه میدارد؛ (نوح) گفت: امروز هیچ پناهی از «امر» خداوند نخواهد بود جز (برای) آن کس که (خداوند بر او) بخشایش آورده باشد و موج میان آن دو افتاد و او از غرقشدگان گشت» سوره هود، آیه ۴۳.</ref> را مثال میزنند<ref>{{عربی|اعْتَصَمْتُ بالله، أي: امتنعت به من الشر. و اسْتَعْصَمْتُ، أي: أبيت. و أَعْصَمْتُ، أي: لجأت إلى شيء اعتصمت به... و أَعْصَمْت فلانا: هيأت له ما يَعْتَصِم به... و الغريق يَعْتَصِم بما تناله يده، أي: يلجأ إليه... و العَصَمَة: قلادة، و يجمع على أَعْصام... و كل حبل يُعْصَم به شيء فهو عِصام، و جمعه: عُصُم}}؛ (خلیل بن احمد فراهیدی، العین، ج۱، ص۳۱۳. نیز ر.ک: اسماعیل بن حماد جوهری، الصحاح، ج۵، ص۱۹۸۶؛ محمد بن مکرم بن منظور، لسان العرب، ج۹، ص۲۴۴-۲۴۶).</ref>؛ | |||
۲. [[زبیدی]] و [[فیومی]] [[عصمت]] را به معنای منع دانستهاند<ref>محمد مرتضی زبیدی، تاج العروس، ج۸، ص۳۹۸-۳۹۹؛ احمد بن محمد فیومی، المصباح المنیر، ج۲، ص۴۱۴.</ref>. زبیدی اگرچه «عصمت» را به معنای منع و قلاده میداند، در توضیح معنای آن، بر مرادف بودن «عصم» با مفاهیمی همچون «اکتسب»، «منع» و «[[وقی]]» تأکید میورزد<ref>محمد بن یعقوب فیروزآبادی، القاموس المحیط، ج۴، ص۲۱۲.</ref> و همچون جوهری که حفظ را نیز از معانی عصمت دانسته است، بر متعدی بودن این فعل تأکید میکند، و آن گاه که گفته میشود: {{عربی|اعْتَصَمْتُ بِاللَّهِ}} به معنای آن است که به [[لطف خدا]] از [[معصیت]] منع شده است<ref>{{عربی| اعْتَصَمْتُ بالله اي امتنعْتَ بلُطْفِه من المَعْصِية}} (اسماعیل بن حماد جوهری، الصحاح، ج۵، ص۱۹۸۶).</ref>. ابن منظور نیز افزون بر آنها قلاده و طناب را نیز از معانی اسمی [[عصمت]] به شمار آورده است<ref>{{عربی|العِصْمَةُ: المَنْعُ... الْحِفْظ، القِلادَة، الْحَبْل}}؛ (محمد بن مکرم بن منظور، لسان العرب، ج۹، ص۲۴۴-۲۴۶).</ref>؛ | |||
۳. [[راغب اصفهانی]]<ref>حسین بن محمد راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص۳۳۶.</ref> و [[ابن فارس]] عصمت را به معنای خودداری و منع دانستهاند، و ابن فارس در ادامه مینویسد: | |||
{{عربی|عصم يدل على امساك و منع و ملازمة و المعنى في ذلك كله معنى واحد و من ذلك العصمة أن يعصم الله تعالى عبده من سوء يقع فيه و اعتصم العبد بالله تعالى اذا امتنع}}<ref>احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغه، ج۴، ص۳۳۱.</ref>؛ «عصم بر امساک و منع دلالت دارد و با آن همراه است، و معنا در همه آنها یک چیز است و «العصمة»، از همین ریشه است؛ اینکه [[خداوند]] بندهاش را از شری که در آن واقع میشود، [[معصوم]] نگه میدارد، {{عربی|و اعتصم العبد بالله}} وقتی است که [[بنده]] ممتنع شود». | |||
نگاهی کلی به نظریات [[اصحاب]] لغت، ما را به این نتیجه میرساند که اولاً، «عصم» به معنای بازداشتن است که فعلی متعدی است، فاعلش کسی دیگر است، و مطاوعه آن اعتصم یا استعصم... است، و در [[حقیقت]] [[عاصم]] و [[معتصم]] (مستعصم) دو نفرند؛ | |||
ثانیاً، عصمت، اسم آن چیزی است که فعل عصم به وسیله آن محقق میشود. از اینرو، به اموری همچون طناب و قلاده اطلاق شده است؛ | |||
ثالثاً، در عصمت یا بازداشتن، غالباً یا دائماً به بازداشتن از خطر توجه شده است؛ حال این خطر میتواند [[گناه]] باشد یا شری دیگر، مانند [[غرق]] شدن و...؛ | |||
رابعاً، در تحقق [[حقیقت عصمت]] - به ویژه در کاربردهایی که همراه با گناه، [[شر]]، [[سوء]] و مانند آن است- به هر معنایی (دفع، منع، [[حفظ]]) که در نظر گرفته شود، [[اختیار]] شخص معتصم امری پذیرفته شده است. به دیگر بیان، فرایند تحقق عصمت چنین است که معتصم به آنچه عاصم به او داده که همان «عصمت» است، چنگ میزند، و بدین ترتیب معنای فعلی [[عصمت]] تحقق مییابد؛ افزون بر آنکه تا زمانی که شخص [[عاصم]]، کار خود را انجام ندهد، باز هم معنای فعلی [[عصمت عملی]] نخواهد شد. | |||
در [[روایات]] نیز [[پیشوایان دینی]] برای تبیین معنای عصمت [[معصومان]]{{عم}} بر چنین فرایندی از [[حقیقت عصمت]] تأکید کردهاند. [[امام صادق]]{{ع}} در این باره فرمود: {{متن حدیث|الْمَعْصُومُ هُوَ الْمُمْتَنِعُ بِاللَّهِ مِنْ جَمِيعِ مَحَارِمِ اللَّهِ وَ قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى: {{متن قرآن|وَمَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ}}<ref>«و چگونه کفر میورزید در حالی که آیات خداوند را برای شما میخوانند و پیامبر او در میان شماست و هر کس به خداوند پناه آورد به راهی راست راهنمایی شده است» سوره آل عمران، آیه ۱۰۱.</ref>}}<ref>محمد بن علی بن حسین (شیخ صدوق)، معانی الاخبار، ج۲، ص۱۳۲.</ref>؛ «[[معصوم]] کسی است که به وسیله (با [[استعانت]] از) [[خداوند]] از همه [[محارم]] [[الهی]] ممتنع میشود و خداوند فرمود: هر کس به [[خدا]] چنگ زند، به [[راه راست]] [[هدایت]] شده است». | |||
سخن امام صادق{{ع}}، به ویژه استناد آن به [[آیه]] [[قرآن مجید]] به [[زیبایی]] نشان میدهد که آنچه در روایات [[دینی]] و حتی در [[آیات قرآن کریم]] درباره حقیقت عصمت بیان شده است، [[بریده]] از معنای [[عرفی]] و لغوی آن نیست، و همه مؤلفههای معنایی عصمت، در معنای دینی آن نیز به چشم میخورد. [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} نیز در یکی از خطبههای آغازین [[نهج البلاغه]] میفرماید: {{متن حدیث|أَحْمَدُهُ اسْتِتْمَاماً لِنِعْمَتِهِ... وَ اسْتِعْصَاماً مِنْ مَعْصِيَتِهِ}}<ref>سید رضی علم الهدی، نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، خطبه دوم، ص۴۲.</ref>؛ «خداوند را [[ستایش]] میکنم برای تکمیل نعمتهای او... و ایمن ماندن از نافرمانیاش». | |||
در [[علم کلام]] نیز دستکم دو معنا برای عصمت ارائه شده است. بر اساس منابع [[کلامی]] موجود، میتوان مرحوم [[شیخ مفید]] را نخستین [[متکلم شیعی]] دانست که به تعریف عصمت پرداخته است. وی در این باره با بیان اینکه عصمت همان [[لطف]] و [[توفیق الهی]] است، میگوید: {{عربی|العصمة من الله تعالى لحججه هي التوفيق واللطف والاعتصام من الحجج بها عن الذنوب والغلط في دين الله تعالى}}<ref>محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، تصحیح اعتقادات الامامیة، ص۱۲۸.</ref>؛ «[[عصمت]] از ناحیه [[خداوند]]، همان [[توفیق]] و [[لطف]] او برای حجتهای اوست، و [[اعتصام]] به این عصمت به وسیله [[حجج الهی]] برای [[حفظ دین]] خداوند از ورود [[گناهان]] و خطاها در آن است». | |||
[[متکلمان امامیه]] قرنها عصمت را لطف تعریف کردهاند، و بزرگانی همچون [[سید مرتضی]]، [[شیخ طوسی]]، [[نوبختی]]، نباطی<ref>علی بن یونس نباطی بیاضی، الصراط المستقیم، تحقیق محمدباقر بهبودی، ج۱، ص۵۰. در ادامه این نوشتار با تعاریف شیخ مفید، سید مرتضی و شیخ طوسی از عصمت آشنا خواهیم شد.</ref> و مانند آنها در آثار خود آن را به کار بردهاند. افزون بر آن، [[متکلمان معتزلی]] نیز تعریف به لطف را در تعریفهای خود بیان کردهاند. برای نمونه میتوان به [[قاضی عبدالجبار معتزلی]] اشاره کرد که در کتاب معروف المغنی فصلی را با عنوان {{عربی|فصل في معنى وصف اللطف بأنه عصمة}} مطرح میکند<ref>قاضی عبدالجبار اسد آبادی معتزلی، المغنی، ج۱۳، ص۱۵.</ref>، و [[ابن ابی الحدید معتزلی]] نیز مینویسد: {{عربی|قال اصحابنا العصمة لطف يمتنع المكلف عن فعله من القبيح اختيارا}}<ref>عبدالحمید بن ابی الحدید معتزلی، شرح نهج البلاغه، ج۷، ص۸.</ref>؛ «[[اصحاب]] ما گفتهاند که عصمت لطفی است که [[مکلف]] با انجام آن از روی [[اختیار]] از [[فعل قبیح]] خودداری میکند». | |||
پس از آنکه [[شیخ مفید]] عصمت را لطف تعریف کرد- که میتوان درحقیقت آن را متأثر از متون لغوی و [[روایی]] دانست - و دیگران آن را پذیرفتند، مرحوم [[خواجه نصیرالدین طوسی]] آن را به نقل از [[فلاسفه]]، [[ملکه]] نامید. وی در این باره مینویسد: {{عربی|انها ملكة لا يصدر عن صاحبها معها المعاصي و هذا على رأي الحكماء}}<ref>خواجه نصیرالدین طوسی، تلخیص المحصل، ص۳۶۹. عضدالدین ایجی نیز این تعریف را به حکما نسبت میدهد (عضدالدین ایجی، شرح المواقف، ج۸ ص۲۸۰). البته مرحوم خواجه طوسی در موارد دیگری عصمت را لطف نیز تعریف کرده است (ر.ک: خواجه نصیر الدین طوسی، تلخیص المحصل، ص۵۲۵.).</ref>؛ «[[عصمت]] ملکهای است که با وجود آن، از صاحبش [[گناهان]] صادر نمیشود، و این بنا بر [[اندیشه]] حکماست». | |||
پس از خواجه، برخی از [[متکلمان]] معاصر و متأخر از خواجه نیز این تعریف را در کتابهای خود ارائه کردند<ref>میثم بن علی ابن میثم بحرانی، النجاة فی یوم القیامة، ص۵۵؛ حسن بن یوسف علامه حلی، کشف المراد، تصحیح حسن حسن زاده آملی، ص۴۹۴.</ref>. با وجود این، باید توجه داشت که اگر چه معنای لغوی عصمت - مانند [[حفظ]] - به نوعی در این تعریف نیز به چشم میخورد، «معصومیت [[الهی]]» در آن به نوعی، تبدیل به «مصونیت» شده است. به دیگر بیان، بر اساس این تعریف، فاعل «عصم» همان فاعل «اعتصم» نیز است، و به بیان دقیقتر، در این تعریف، جایگاه فعل الهی برجسته نمیشود تا بر اساس آن مطاوعهای برای «عصم» [[تصور]] شود.<ref>[[محمد حسین فاریاب|حسین فاریاب، محمد]]، [[عصمت امام (کتاب)|عصمت امام]]، ص ۳۰.</ref> | |||
== پرسش مستقیم == | == پرسش مستقیم == |